اشاعره: تفاوت میان نسخهها
(تغییرمسیر به کلام حذف شد) برچسب: تغییرمسیر حذف شد |
جز (added Category:مقاله های نیازمند ارزیابی using HotCat) |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''اشاعره''': یکی از مکاتب کلامی | '''اشاعره''': یکی از مکاتب کلامی اهل سنت | ||
بنیانگذار مکتب اشاعره، ابوالحسن اشعری است. وی نخست به مکتب [[معتزله|اعتزال]] معتقد بود و بیش از چهل سال را با آن گذراند<ref>ابنندیم، کتاب الفهرست، ۲۵۷؛ ابنخلکان، وفیات الأعیان و أبناء الزمان، ۳/۲۸۵؛ بدوی، تاریخ اندیشههای کلامی، ۱/۵۳۸؛ سبحانی، الهیات فلسفی، ۱۶؛ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۵.</ref> و سپس طی مناظرهای که میان او و ابوعلی جبائی رخ داد، به [[اهل حدیث]] گرایش پیدا کرد،؛ اما از آنجاکه او سالها در مکتب اعتزال با عقل و استدلال همراه بود و از طرفی برخی عقاید اهل حدیث را نیز قابل دفاع نمیدید، کوشید با ضمیمهکردن برهانهای عقلی به نقل، راهی میان اعتزال و اهل حدیث بجوید و همین تلاش به شکلگیری مکتب جدیدی به نام [[اشاعره]] انجامید.<ref>جعفری، ابنعربی و اشاعره، ۱۷ ـ ۱۸.</ref> وی هرچند به عقل اهمیت میدهد، اما در تعارض میان عقل و نقل، نقل را ترجیح میدهد.<ref>جعفری، ابنعربی و اشاعره، ۱۸.</ref> درباره عقاید اختصاصی اشاعره، اتفاق نظری وجود ندارد؛ اما برخی عقاید اصلی اشاعره عبارتاند از اعتقاد به: ۱. صفات ذاتی خداوند؛ ۲. کلام ازلی خداوند؛ ۳. عمومیت اراده الهی و خلق افعال؛ ۴. جواز تکلیف مالایطاق؛ ۵. جواز رؤیت خدا؛ ۶. عدم تکفیر مرتکب کبیره؛ ۷. انتخابیبودن [[امامت]].<ref>شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۱۰۶ ـ ۱۱۷؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۸۶ ـ ۸۹؛ سبحانی، فرهنگ عقاید، ۲/۵۷ ـ ۱۰۰.</ref> | بنیانگذار مکتب اشاعره، ابوالحسن اشعری است. وی نخست به مکتب [[معتزله|اعتزال]] معتقد بود و بیش از چهل سال را با آن گذراند<ref>ابنندیم، کتاب الفهرست، ۲۵۷؛ ابنخلکان، وفیات الأعیان و أبناء الزمان، ۳/۲۸۵؛ بدوی، تاریخ اندیشههای کلامی، ۱/۵۳۸؛ سبحانی، الهیات فلسفی، ۱۶؛ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۵.</ref> و سپس طی مناظرهای که میان او و ابوعلی جبائی رخ داد، به [[اهل حدیث]] گرایش پیدا کرد،؛ اما از آنجاکه او سالها در مکتب اعتزال با عقل و استدلال همراه بود و از طرفی برخی عقاید اهل حدیث را نیز قابل دفاع نمیدید، کوشید با ضمیمهکردن برهانهای عقلی به نقل، راهی میان اعتزال و اهل حدیث بجوید و همین تلاش به شکلگیری مکتب جدیدی به نام [[اشاعره]] انجامید.<ref>جعفری، ابنعربی و اشاعره، ۱۷ ـ ۱۸.</ref> وی هرچند به عقل اهمیت میدهد، اما در تعارض میان عقل و نقل، نقل را ترجیح میدهد.<ref>جعفری، ابنعربی و اشاعره، ۱۸.</ref> درباره عقاید اختصاصی اشاعره، اتفاق نظری وجود ندارد؛ اما برخی عقاید اصلی اشاعره عبارتاند از اعتقاد به: ۱. صفات ذاتی خداوند؛ ۲. کلام ازلی خداوند؛ ۳. عمومیت اراده الهی و خلق افعال؛ ۴. جواز تکلیف مالایطاق؛ ۵. جواز رؤیت خدا؛ ۶. عدم تکفیر مرتکب کبیره؛ ۷. انتخابیبودن [[امامت]].<ref>شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۱۰۶ ـ ۱۱۷؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۸۶ ـ ۸۹؛ سبحانی، فرهنگ عقاید، ۲/۵۷ ـ ۱۰۰.</ref> | ||
خط ۹: | خط ۹: | ||
# جبرگرایی: ابوالحسن اشعری معتقد است خداوند فاعل حقیقی همه افعال است و این تعمیم شامل فعل صادرشده از انسان هم میشود؛ زیرا به نظر او اگر فعلی که از انسان بهظاهر صادر میشود، از قلمرو [[اراده|اراده الهی]] خارج باشد و به خدا نسبت داده نشود، لازمهاش ضعف و سهو و غفلت حقتعالی به امور است، در حالیکه خداوند منزه از آن است که متصف به ضعف و ناتوانی شود.<ref>اشعری، اللمع، ۶۹ ـ ۹۱.</ref>. امامخمینی در بحث [[جبر]] با اشاعره به بحث روایی و یا کلامی نمیپردازد؛ بلکه بر مبانی فلسفی و بنا بر [[اصالت وجود]] و اینکه وجود حقتعالی بسیط محض است و همه صفات و شئون ذاتی به وجود بسیط او بر میگردد، به ابطال جبر میپردازد.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۳ ـ ۳۵.</ref> به اعتقاد ایشان، اشاعره برای تنزیه و تقدیس حق از [[شرک]] در افعال و به دلیل ظواهر بسیاری از آیات<ref>انفال، ۱۷.</ref> و روایاتی مانند «لاحول و لا قوة الاّ بالله»،<ref>راوندی، الدعوات، ۵۲ و ۵۵.</ref> معتقد شدند هیچ فعلی به انسان منتسب نمیشود<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۱۰.</ref> {{ببینید|جبر و اختیار}} | # جبرگرایی: ابوالحسن اشعری معتقد است خداوند فاعل حقیقی همه افعال است و این تعمیم شامل فعل صادرشده از انسان هم میشود؛ زیرا به نظر او اگر فعلی که از انسان بهظاهر صادر میشود، از قلمرو [[اراده|اراده الهی]] خارج باشد و به خدا نسبت داده نشود، لازمهاش ضعف و سهو و غفلت حقتعالی به امور است، در حالیکه خداوند منزه از آن است که متصف به ضعف و ناتوانی شود.<ref>اشعری، اللمع، ۶۹ ـ ۹۱.</ref>. امامخمینی در بحث [[جبر]] با اشاعره به بحث روایی و یا کلامی نمیپردازد؛ بلکه بر مبانی فلسفی و بنا بر [[اصالت وجود]] و اینکه وجود حقتعالی بسیط محض است و همه صفات و شئون ذاتی به وجود بسیط او بر میگردد، به ابطال جبر میپردازد.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۳ ـ ۳۵.</ref> به اعتقاد ایشان، اشاعره برای تنزیه و تقدیس حق از [[شرک]] در افعال و به دلیل ظواهر بسیاری از آیات<ref>انفال، ۱۷.</ref> و روایاتی مانند «لاحول و لا قوة الاّ بالله»،<ref>راوندی، الدعوات، ۵۲ و ۵۵.</ref> معتقد شدند هیچ فعلی به انسان منتسب نمیشود<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۱۰.</ref> {{ببینید|جبر و اختیار}} | ||
# طلب و اراده: یکی از مباحثی که در علم کلام مطرح شده این است که هنگامی که خداوند از طریق [[انبیا(ع)]] انسان را به اموری مکلف میکند، از یک طرف اراده انسان بر انجام یا ترک فعلی تعلق گرفته است و از سویی انسان کافر یا عاصی اراده خلاف آن را نیز میکند و با امر و نهی الهی مخالفت میکند؛ در این صورت یا خداوند مقهور اراده انسان شده یا باید پذیرفت که کفر و عصیان عبد متعلق اراده الهی است و باید میان طلب و خواست خداوند که در امر و نهیاش تحقق دارد، یا اراده بر کفر و عصیان عبد، تفکیک قائل شد. اشاعره طلب و امر را از اراده منفک میدانند<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۲۸؛ سیدهاشمی و موسویخو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امامخمینی، ۸۰ ـ ۸۱.</ref> و در توجیه کلام خود معتقدند اراده الهی گاهی به خود امر و نهی و تکلیف تعلق دارد که همان اراده انشایی است و گاهی به «مکلفٌبه»، یعنی فعل عبد تعلق میگیرد. در تخلف انسان از اوامر و نواهی الهی، آنچه واقع نمیشود، اراده انشایی است نه اراده تکوینی.<ref>آمدی، غایة المرام فی علم الکلام، ۶۷؛ سیدهاشمی و موسویخو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امامخمینی، ۸۱ ـ ۸۲.</ref> [[امامخمینی]] در توضیح اشکال اشاعره بر وحدت طلب و اراده، معتقد است طبق گفته آنان، اگر گفته شود طلب با اراده اتحاد دارد، لازم میآید درباره تکالیفی که به کفار شده و بلکه در زمینه تکالیفی که به مطلق افراد نافرمان شده است، یکی از دو مطلب پذیرفته شود: یا آنکه گفته شود در اینگونه تکلیف، از طرف خدای تعالی اراده جدی نیست، بلکه صورت تکلیف و طلب است نه حقیقت تکلیف و طلب، یا آنکه اگر گفته شود تکلیف [[کافر|کفار]] و اهل عصیان حقیقی است و صوری نیست، باید پذیرفت اراده خدا از مرادش تخلف کرده است؛ زیرا کفار و اهل عصیان دستورهای الهی را به جای نیاوردهاند و آنچه خدای تعالی اراده کرده بود، انجام ندادهاند و هر دو مطلب فوق باطل است.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۲۳ ـ ۲۸؛ سیدهاشمی و موسویخو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امامخمینی، ۸۱ ـ ۸۳.</ref> امامخمینی پاسخ استدلال اشاعره را از زبان [[محمدکاظم خراسانی]]، صاحب کتاب کفایة الاصول داده است؛ به این بیان که اشاعره اراده تکوینی و تشریعی خداوند را با هم خلط کردهاند؛ زیرا اراده تکوینی علم به نظام به طور کامل و تمام است؛ یعنی همین قدر که خدای تعالی، عالم به نظام اتم و اکمل جهان آفرینش است، همین علم به نظام، علت خلق جهان آفرینش است که از آن علم، به اراده تعبیر میشود. علم و اراده در ممکنات دو معنی دارد و دو حقیقت است؛ اما در خدای تعالی علم و اراده یک چیز بیش نیست؛ اراده خلق جهان، یعنی علم به نظام خلقت و آفرینش؛ در حالیکه اراده تشریعی آن است که خدای تعالی به مصلحت در فعل مکلف علم دارد، و این علم به مصلحت است که منشأ تکلیف میشود و آنچه نباید تکلیف الهی از آن خالی باشد، علم به مصلحت، یعنی اراده تشریعی است که باید در تکالیف وجود داشته باشد که هست، و آنچه محال است، تخلف مراد از اراده تکوینی است نه اراده تشریعی؛ زیرا تخلف مراد از اراده تشریعی امری است ممکن؛ یعنی ممکن است خدای تعالی به مصلحت نمازخواندن بنده علم داشته باشد، ولی آن بنده [[نماز]] نخواند؛ پس آنچه در تکالیف لازم است، اراده تشریعی است.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۲۵ ـ ۲۹؛ فهری، مقدمه ترجمه کتاب شرح دعای سحر امامخمینی، ۵۱ ـ ۵۴؛ سیدهاشمی و موسویخو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امامخمینی، ۸۱ ـ ۸۴.</ref> | # طلب و اراده: یکی از مباحثی که در علم کلام مطرح شده این است که هنگامی که خداوند از طریق [[انبیا(ع)]] انسان را به اموری مکلف میکند، از یک طرف اراده انسان بر انجام یا ترک فعلی تعلق گرفته است و از سویی انسان کافر یا عاصی اراده خلاف آن را نیز میکند و با امر و نهی الهی مخالفت میکند؛ در این صورت یا خداوند مقهور اراده انسان شده یا باید پذیرفت که کفر و عصیان عبد متعلق اراده الهی است و باید میان طلب و خواست خداوند که در امر و نهیاش تحقق دارد، یا اراده بر کفر و عصیان عبد، تفکیک قائل شد. اشاعره طلب و امر را از اراده منفک میدانند<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۲۸؛ سیدهاشمی و موسویخو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امامخمینی، ۸۰ ـ ۸۱.</ref> و در توجیه کلام خود معتقدند اراده الهی گاهی به خود امر و نهی و تکلیف تعلق دارد که همان اراده انشایی است و گاهی به «مکلفٌبه»، یعنی فعل عبد تعلق میگیرد. در تخلف انسان از اوامر و نواهی الهی، آنچه واقع نمیشود، اراده انشایی است نه اراده تکوینی.<ref>آمدی، غایة المرام فی علم الکلام، ۶۷؛ سیدهاشمی و موسویخو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امامخمینی، ۸۱ ـ ۸۲.</ref> [[امامخمینی]] در توضیح اشکال اشاعره بر وحدت طلب و اراده، معتقد است طبق گفته آنان، اگر گفته شود طلب با اراده اتحاد دارد، لازم میآید درباره تکالیفی که به کفار شده و بلکه در زمینه تکالیفی که به مطلق افراد نافرمان شده است، یکی از دو مطلب پذیرفته شود: یا آنکه گفته شود در اینگونه تکلیف، از طرف خدای تعالی اراده جدی نیست، بلکه صورت تکلیف و طلب است نه حقیقت تکلیف و طلب، یا آنکه اگر گفته شود تکلیف [[کافر|کفار]] و اهل عصیان حقیقی است و صوری نیست، باید پذیرفت اراده خدا از مرادش تخلف کرده است؛ زیرا کفار و اهل عصیان دستورهای الهی را به جای نیاوردهاند و آنچه خدای تعالی اراده کرده بود، انجام ندادهاند و هر دو مطلب فوق باطل است.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۲۳ ـ ۲۸؛ سیدهاشمی و موسویخو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امامخمینی، ۸۱ ـ ۸۳.</ref> امامخمینی پاسخ استدلال اشاعره را از زبان [[محمدکاظم خراسانی]]، صاحب کتاب کفایة الاصول داده است؛ به این بیان که اشاعره اراده تکوینی و تشریعی خداوند را با هم خلط کردهاند؛ زیرا اراده تکوینی علم به نظام به طور کامل و تمام است؛ یعنی همین قدر که خدای تعالی، عالم به نظام اتم و اکمل جهان آفرینش است، همین علم به نظام، علت خلق جهان آفرینش است که از آن علم، به اراده تعبیر میشود. علم و اراده در ممکنات دو معنی دارد و دو حقیقت است؛ اما در خدای تعالی علم و اراده یک چیز بیش نیست؛ اراده خلق جهان، یعنی علم به نظام خلقت و آفرینش؛ در حالیکه اراده تشریعی آن است که خدای تعالی به مصلحت در فعل مکلف علم دارد، و این علم به مصلحت است که منشأ تکلیف میشود و آنچه نباید تکلیف الهی از آن خالی باشد، علم به مصلحت، یعنی اراده تشریعی است که باید در تکالیف وجود داشته باشد که هست، و آنچه محال است، تخلف مراد از اراده تکوینی است نه اراده تشریعی؛ زیرا تخلف مراد از اراده تشریعی امری است ممکن؛ یعنی ممکن است خدای تعالی به مصلحت نمازخواندن بنده علم داشته باشد، ولی آن بنده [[نماز]] نخواند؛ پس آنچه در تکالیف لازم است، اراده تشریعی است.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۲۵ ـ ۲۹؛ فهری، مقدمه ترجمه کتاب شرح دعای سحر امامخمینی، ۵۱ ـ ۵۴؛ سیدهاشمی و موسویخو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امامخمینی، ۸۱ ـ ۸۴.</ref> | ||
[[رده:مقاله های نیازمند ارزیابی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۴ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۳
اشاعره: یکی از مکاتب کلامی اهل سنت
بنیانگذار مکتب اشاعره، ابوالحسن اشعری است. وی نخست به مکتب اعتزال معتقد بود و بیش از چهل سال را با آن گذراند[۱] و سپس طی مناظرهای که میان او و ابوعلی جبائی رخ داد، به اهل حدیث گرایش پیدا کرد،؛ اما از آنجاکه او سالها در مکتب اعتزال با عقل و استدلال همراه بود و از طرفی برخی عقاید اهل حدیث را نیز قابل دفاع نمیدید، کوشید با ضمیمهکردن برهانهای عقلی به نقل، راهی میان اعتزال و اهل حدیث بجوید و همین تلاش به شکلگیری مکتب جدیدی به نام اشاعره انجامید.[۲] وی هرچند به عقل اهمیت میدهد، اما در تعارض میان عقل و نقل، نقل را ترجیح میدهد.[۳] درباره عقاید اختصاصی اشاعره، اتفاق نظری وجود ندارد؛ اما برخی عقاید اصلی اشاعره عبارتاند از اعتقاد به: ۱. صفات ذاتی خداوند؛ ۲. کلام ازلی خداوند؛ ۳. عمومیت اراده الهی و خلق افعال؛ ۴. جواز تکلیف مالایطاق؛ ۵. جواز رؤیت خدا؛ ۶. عدم تکفیر مرتکب کبیره؛ ۷. انتخابیبودن امامت.[۴]
امامخمینی مبانی مذهب اشاعره را که ازجمله آنها نفی همه واسطهها در نظام هستی، انکار تأثیرگذاری اشیا و اینکه انتساب همه افعال بشر به خداوند است، بررسی کرده است. ایشان با اشاعره بحث روایی یا کلامی نمیکند؛ بلکه با مبانی فلسفی و بر مبنای اصالت وجود، بساطت ذات حقتعالی و اینکه هر گونه تغییر و تجدد در ذات و صفات او قابل تصور نیست، به ابطال مذهب جبر میپردازد.[۵] ایشان در آثار خویش به مکتب اشاعره توجه داشته، برخی مبانی و مسائل آنها را برررسی و نقد کرده است؛ ازجمله:
- اصل علیت: یکی از جدیترین موارد اختلاف میان فلاسفه و اشاعره در بحث علیت، دفاع جدی فلاسفه از نظریه «ضرورت علّی» و انکار این نظریه از سوی اشاعره است. اشاعره به طور صریح روابط ضروری میان اشیا و حوادث را در عالم طبیعت انکار کردهاند؛[۶] از اینرو اشاعره اصل علیت را نفی کرده، به عادةالله قائل شدهاند.[۷]امامخمینی با استناد به قاعده الشیء ما لمیجب لمیوجد، انفکاک معلول از علت را محال میداند[۸] و کلام اشاعره را در این زمینه نقد کرده، معتقد است اشاعره به سبب توهم تلازم این ضرورت با سلب اختیار در فاعلیت الهی، این مسئله را انکار کردهاند.[۹] (ببینید: علیت و الشیء ما لمیجب)
- زیادت صفات: اشاعره درباره صفات الهی، قائل به زیادت صفات بر ذاتاند[۱۰] و بر این باورند که برای پرهیز از تعدد قدما باید خداوند را با صفاتش قدیم دانست.[۱۱] امامخمینی با نقد کلام اشاعره در این زمینه، صفات واجبتعالی را عین ذات میداند.[۱۲] (ببینید: اسما و صفات و توحید(۱))
- کلام نفسی: مقصود از کلام نفسی، همان قول قایم به نفس است که عبارات و اشارات اصطلاحشده بر آن، از آن حکایت میکنند.[۱۳] برخی کلام نفسی را معادل تفکر، تعقل و اندیشه گرفتهاند و آنچه نزد برخی متکلمان اشعری قدیم است، همین کلام نفسی است؛ نه الفاظ و عبارتهایی که بیانگر این کلام است.[۱۴] این تطور آرا نشان میدهد اشاعره حقیقت کلام الهی را آنگونه که باید، درنیافتهاند.[۱۵] امامخمینی کلام نفسی اشاعره را نقد کرده، این قول آنان را مستلزم نقص، ترکیب و قوه در حقتعالی و انقلاب وجوب ذاتی حقتعالی به امکان ذاتی و ماهیتداربودن حقتعالی میداند.[۱۶] (ببینید: کلام الهی)
- جبرگرایی: ابوالحسن اشعری معتقد است خداوند فاعل حقیقی همه افعال است و این تعمیم شامل فعل صادرشده از انسان هم میشود؛ زیرا به نظر او اگر فعلی که از انسان بهظاهر صادر میشود، از قلمرو اراده الهی خارج باشد و به خدا نسبت داده نشود، لازمهاش ضعف و سهو و غفلت حقتعالی به امور است، در حالیکه خداوند منزه از آن است که متصف به ضعف و ناتوانی شود.[۱۷]. امامخمینی در بحث جبر با اشاعره به بحث روایی و یا کلامی نمیپردازد؛ بلکه بر مبانی فلسفی و بنا بر اصالت وجود و اینکه وجود حقتعالی بسیط محض است و همه صفات و شئون ذاتی به وجود بسیط او بر میگردد، به ابطال جبر میپردازد.[۱۸] به اعتقاد ایشان، اشاعره برای تنزیه و تقدیس حق از شرک در افعال و به دلیل ظواهر بسیاری از آیات[۱۹] و روایاتی مانند «لاحول و لا قوة الاّ بالله»،[۲۰] معتقد شدند هیچ فعلی به انسان منتسب نمیشود[۲۱] (ببینید: جبر و اختیار)
- طلب و اراده: یکی از مباحثی که در علم کلام مطرح شده این است که هنگامی که خداوند از طریق انبیا(ع) انسان را به اموری مکلف میکند، از یک طرف اراده انسان بر انجام یا ترک فعلی تعلق گرفته است و از سویی انسان کافر یا عاصی اراده خلاف آن را نیز میکند و با امر و نهی الهی مخالفت میکند؛ در این صورت یا خداوند مقهور اراده انسان شده یا باید پذیرفت که کفر و عصیان عبد متعلق اراده الهی است و باید میان طلب و خواست خداوند که در امر و نهیاش تحقق دارد، یا اراده بر کفر و عصیان عبد، تفکیک قائل شد. اشاعره طلب و امر را از اراده منفک میدانند[۲۲] و در توجیه کلام خود معتقدند اراده الهی گاهی به خود امر و نهی و تکلیف تعلق دارد که همان اراده انشایی است و گاهی به «مکلفٌبه»، یعنی فعل عبد تعلق میگیرد. در تخلف انسان از اوامر و نواهی الهی، آنچه واقع نمیشود، اراده انشایی است نه اراده تکوینی.[۲۳] امامخمینی در توضیح اشکال اشاعره بر وحدت طلب و اراده، معتقد است طبق گفته آنان، اگر گفته شود طلب با اراده اتحاد دارد، لازم میآید درباره تکالیفی که به کفار شده و بلکه در زمینه تکالیفی که به مطلق افراد نافرمان شده است، یکی از دو مطلب پذیرفته شود: یا آنکه گفته شود در اینگونه تکلیف، از طرف خدای تعالی اراده جدی نیست، بلکه صورت تکلیف و طلب است نه حقیقت تکلیف و طلب، یا آنکه اگر گفته شود تکلیف کفار و اهل عصیان حقیقی است و صوری نیست، باید پذیرفت اراده خدا از مرادش تخلف کرده است؛ زیرا کفار و اهل عصیان دستورهای الهی را به جای نیاوردهاند و آنچه خدای تعالی اراده کرده بود، انجام ندادهاند و هر دو مطلب فوق باطل است.[۲۴] امامخمینی پاسخ استدلال اشاعره را از زبان محمدکاظم خراسانی، صاحب کتاب کفایة الاصول داده است؛ به این بیان که اشاعره اراده تکوینی و تشریعی خداوند را با هم خلط کردهاند؛ زیرا اراده تکوینی علم به نظام به طور کامل و تمام است؛ یعنی همین قدر که خدای تعالی، عالم به نظام اتم و اکمل جهان آفرینش است، همین علم به نظام، علت خلق جهان آفرینش است که از آن علم، به اراده تعبیر میشود. علم و اراده در ممکنات دو معنی دارد و دو حقیقت است؛ اما در خدای تعالی علم و اراده یک چیز بیش نیست؛ اراده خلق جهان، یعنی علم به نظام خلقت و آفرینش؛ در حالیکه اراده تشریعی آن است که خدای تعالی به مصلحت در فعل مکلف علم دارد، و این علم به مصلحت است که منشأ تکلیف میشود و آنچه نباید تکلیف الهی از آن خالی باشد، علم به مصلحت، یعنی اراده تشریعی است که باید در تکالیف وجود داشته باشد که هست، و آنچه محال است، تخلف مراد از اراده تکوینی است نه اراده تشریعی؛ زیرا تخلف مراد از اراده تشریعی امری است ممکن؛ یعنی ممکن است خدای تعالی به مصلحت نمازخواندن بنده علم داشته باشد، ولی آن بنده نماز نخواند؛ پس آنچه در تکالیف لازم است، اراده تشریعی است.[۲۵]
- ↑ ابنندیم، کتاب الفهرست، ۲۵۷؛ ابنخلکان، وفیات الأعیان و أبناء الزمان، ۳/۲۸۵؛ بدوی، تاریخ اندیشههای کلامی، ۱/۵۳۸؛ سبحانی، الهیات فلسفی، ۱۶؛ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۵.
- ↑ جعفری، ابنعربی و اشاعره، ۱۷ ـ ۱۸.
- ↑ جعفری، ابنعربی و اشاعره، ۱۸.
- ↑ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۱۰۶ ـ ۱۱۷؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۸۶ ـ ۸۹؛ سبحانی، فرهنگ عقاید، ۲/۵۷ ـ ۱۰۰.
- ↑ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۳ ـ ۳۵؛ سیدهاشمی و موسویخو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امامخمینی، ۷۹ ـ ۸۰.
- ↑ اشعری، مقالات الاسلامیین، ۴۱۲؛ بغدادی، اصول الایمان، ۱۳۸ ـ ۱۳۹؛ خادمی، علیت از دیدگاه متکلمان مسلمان، ۵۶.
- ↑ غزالی، تهافت الفلاسفه، ۲۳۵ ـ ۲۳۶.
- ↑ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۶۰؛ امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۳۲.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۳۰.
- ↑ جرجانی، شرح المواقف، ۸/۵۸ ـ ۶۴.
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۷۸ ـ ۸۱.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۲۷.
- ↑ بدوی، تاریخ اندیشههای کلامی، ۱/۷۸۱.
- ↑ بدوی، تاریخ اندیشههای کلامی، ۱/۷۸۱؛ جعفری، ابنعربی و اشاعره، ۱۷۲.
- ↑ جعفری، ابنعربی و اشاعره، ۱۷۳.
- ↑ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۲، ۱۴ و ۱۹؛ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۱/۲۰۵ ـ ۲۰۷.
- ↑ اشعری، اللمع، ۶۹ ـ ۹۱.
- ↑ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۳ ـ ۳۵.
- ↑ انفال، ۱۷.
- ↑ راوندی، الدعوات، ۵۲ و ۵۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۱۰.
- ↑ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۲۸؛ سیدهاشمی و موسویخو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امامخمینی، ۸۰ ـ ۸۱.
- ↑ آمدی، غایة المرام فی علم الکلام، ۶۷؛ سیدهاشمی و موسویخو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امامخمینی، ۸۱ ـ ۸۲.
- ↑ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۲۳ ـ ۲۸؛ سیدهاشمی و موسویخو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امامخمینی، ۸۱ ـ ۸۳.
- ↑ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۲۵ ـ ۲۹؛ فهری، مقدمه ترجمه کتاب شرح دعای سحر امامخمینی، ۵۱ ـ ۵۴؛ سیدهاشمی و موسویخو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امامخمینی، ۸۱ ـ ۸۴.