بهائیت: تفاوت میان نسخهها
(ابرابزار) |
جز (added Category:گروهها و فرقهها using HotCat) |
||
خط ۹۹: | خط ۹۹: | ||
[[رده:مقالههای جلد سوم دانشنامه]] | [[رده:مقالههای جلد سوم دانشنامه]] | ||
[[رده:مقالههای نیازمند تصویر]] | [[رده:مقالههای نیازمند تصویر]] | ||
[[رده:گروهها و فرقهها]] |
نسخهٔ ۹ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۳۵
بهائیت، فرقهای سیاسی مذهبی و مورد حمایت انگلیس، آمریکا و رژیم اسرائیل.
معرفی اجمالی
بهائیت فرقهای مذهبی و سیاسی است که در قرن سیزدهم شمسی (نوزده میلادی) به دست حسینعلی نوری ملقب به بهاءالله از پیروان سیدعلیمحمد شیرازی مؤسس فرقه «بابیه» پدید آمد. بهائیت از انشعابات بابیه و بابیه نیز برخاسته از فرقه شیخیه است.[۱]
سیدعلیمحمد شیرازی (تولد ۲۶ مهر ۱۱۹۸ اعدام ۱۶ تیر ۱۲۲۹) در آغاز، ادعای جانشینی امام زمان(ع)، را داشت و از همینرو خود را «باب» میخواند؛ ولی اندکی بعد در اصفهان ادعا کرد امام زمان است. پس از این ادعا محمدشاه قاجار دستور داد وی را بازداشت و در قلعه چهریق در آذربایجان زندانی کنند. در سال ۱۲۲۸ش/ ۱۲۶۶ق پس از مناظره علمای تبریز با وی و روشنشدن ناتوانیاش، در دادگاه محاکمه و اعدام شد.[۲] پس از اعدام او میرزایحیی فرزند میرزاعباس نوری و ملقب به «صبح ازل»، جانشین او و برادر بزرگتر میرزایحیی، میرزاحسینعلی نوری منشی وی شد؛ اما پس از مدتی میرزاحسینعلی نیز ادعای جانشینی باب را کرد و خود را «بهاءالله» خواند و عدهای از پیروان باب به وی گرویدند،[۳] در این هنگام بابیهایی که بر جانشینی میرزایحیی باقی مانده بودند، «ازلی» نام گرفتند و هواداران نوری «بهائی» خوانده شدند.[۴] بهتدریج کشمکشهای ازلیها و بهائیها شدت گرفت و آنان بسیاری از اسرار یکدیگر را فاش کردند.[۵]
با تصمیم میرزاتقیخان امیرکبیر صدراعظم ناصرالدینشاه برای مقابله جدی با فتنه باب، نوری در سال ۱۲۶۷ق/ ۱۲۳۰ش ناچار از ایران خارج شد و به کربلا رفت؛ ولی پس از برکناری و قتل امیرکبیر در ۱۲۶۸ق/ ۱۲۳۱ش او به دعوت میرزاآقاخان نوری صدراعظم به تهران بازگشت.[۶] پس از سوء قصد عدهای از بابیان به ناصرالدینشاه در ۲۸ شوال ۱۲۶۸ق/ ۲۴ مرداد ۱۲۳۱ش و بازداشت آنان، نوری که به سفارت روس پناهنده شده بود، بازداشت و زندانی شد؛ ولی چهار ماه بعد با وساطت میرزاآقاخان نوری آزاد و برای همیشه به عراق تبعید شد. میرزایحیی نیز با نام مستعار و لباس مبدل به بغداد رفت و به او پیوست[۷] ولی رفتار زشت و آشوبگرانه بابیان در عراق، ازجمله دزدی و غارت اموال مردم، موجب شد مدتی بعد دولت عثمانی در سال ۱۲۸۰ق/ ۱۲۴۲ش آنان را از آنجا به استانبول و سپس به شهر «ادرنه» در آن کشور تبعید کند.[۸] حکومت عثمانی برای پایاندادن به درگیری و کشت و کشتار میان ازلیها و بهائیها که بر سر جانشینی باب با هم رقابت داشتند، در سال ۱۲۸۵ق/ ۱۲۴۷ش بهائیها را به شهر «عکا» در فلسطین و ازلیها را به بندر ماغوسه (فاماگوستا) در جزیره قبرس فرستاد[۹] و میرزایحیی در سال ۱۳۳۰ق/ ۱۲۹۱ش در آنجا مرد. پس از مرگ وی میرزاهادی دولتآبادی و سپس برادرش میرزایحیی دولتآبادی پیشوای ازلیان شدند و با مرگ آن دو، ازلیان رو به ضعف رفتند و منقرض شدند.[۱۰] نوری نیز که مدت نُه سال در قلعهای در منطقه عکا تحت نظر بود، سرانجام در دوم ذیقعده ۱۳۰۹ق/ ۱۲۷۱ش در سن ۷۵سالگی مرد.[۱۱]
پس از مرگ نوری، به موجب وصیت وی پسرش عباس افندی معروف به «عبدالبهاء» جانشین او شد.[۱۲] آقاجان کاشانی و چند تن از نزدیکان نوری با نوشتن متون و فرستادن پیام برای بهائیان، در مقام انکار جانشینی افندی برآمدند و وی را خارج از دین بهاء خواندند.[۱۳] این نخستین انشعاب در بهائیت بود. مخالفان افندی، پیروان وی را «مارقین» و شورشگر مینامیدند و پیروان افندی نیز مخالفان را بیدین یا «ناقضین» میگفتند. گروه اول به «بهائی ثابت» و گروه دوم به «بهائی موحد» معروف شدند.[۱۴] کوششهای افندی برای توسعه بهائیت، این گروه را تا حدی شهرت بخشید.[۱۵] او در ۱۳۴۰ق/ ۱۳۰۰ش درگذشت و در حیفا دفن شد. در مراسم خاکسپاری او نمایندگانی از دولت انگلیس حضور داشتند و وینستون چرچیل نخستوزیر وقت انگلیس نیز با ارسال پیامی مرگ او را به بهائیان تسلیت گفت.[۱۶] بنابر وصیت عباس افندی باید ۲۴ تن از فرزندان شوقی افندی (ربانی) دخترزاده وی که جانشین او شده بود، نسل پس از نسل با لقب «ولی امرالله» رهبری بهائیان را بر عهده میگرفتند.[۱۷] شوقی تحصیلات دانشگاهی داشت و با کمک پدر و مادر و همسر کاناداییاش «ماری ماکسول» معروف به روحیه ماکسول، طرح گسترش تشکیلات اداری و جهانی بهائیت را به صورت احزاب متداول اروپا و آمریکا پایهریزی کرد.[۱۸] پس از تأسیس رژیم اسرائیل در سال ۱۹۴۸م/ ۱۳۲۹ش علاوه بر اعلام موافقت بهائیان با آن، وی به دیدار رئیسجمهور این رژیم رفت و دوستی بهائیان با آنان را اعلام کرد[۱۹] و رژیم غاصب نیز بهائیت را به عنوان یک مذهب به رسمیت شناخت.[۲۰]
شوقی در سال ۱۳۷۷ق/ ۱۳۳۶ش در لندن درگذشت و در همانجا دفن شد. وی عقیم بود و فرزندی نداشت؛ بنابراین پس از مرگش کشمکش شدیدی میان بهائیان بر سر جانشینی او به وجود آمد[۲۱] و شش سال پس از مرگ او، ماکسول همسرش و تعدادی از گروه ۲۷ نفری موسوم به «ایادیان امرالله» که شوقی پیشتر انتخاب کرده بود، با طرد مخالفان و جلب اکثریت بهائیان در سال ۱۳۴۲ش/ ۱۹۶۳م «بیتالعدل اعظم» را تأسیس کردند و امور بهائیت را در دست گرفتند.[۲۲] درکنفرانس ویژهای که به همین منظور و با حضور سران مهم فرقه بهائیت در لندن تشکیل شد، نُه نفر به عنوان اعضای اصلی مجلس بیتالعدل اعظم انتخاب شدند.[۲۳] همزمان با رهبری ماکسول، چارلز میسن فرزند یکی از اسقفهای کلیسا نیز ادعای جانشینی شوقی افندی را کرد و گروه «بهائیان ارتدکس» را پدیدآورد.[۲۴] عده دیگری از بهائیان نیز پس از مرگ شوقی به رهبری جوانی از بهائیان خراسان، به نام «جمشید معانی» که خود را «سماء الله» میخواند، روی آوردند.[۲۵]
عقاید و احکام
بهائیان مدعی وحدت ادیاناند و معتقدند در هر مذهبی شمهای از حقیقت موجود است و بهاءالله مظهر کامل آن حقیقت است.[۲۶] عقاید بهائیت در واقع ترکیبی از سلسلهای مطالب و عناصری است که از تصوف و عرفانهای غیر اسلامی گرفته شده است.[۲۷] سیدعلیمحمد باب با ادعای آیین جدید، اسلام و مذهب شیعه را منسوخ دانست و هر یک از مباحث توحید و نبوت و معاد و امامت را به گونهای انکار کرد.[۲۸] وی و نوری خود را مظهر خدا و شبیه و مانند او دانستهاند، موضوع نبوت را با توحید و مسائل آن دو را بههم آمیختهاند. مقام نبوت را بالا برده با مقام خدایی یکی کردهاند و خود را مظاهر تجلی خدا و صورت تجسمیافته او در زمین دانستهاند.[۲۹] مفهوم قیامت نیز در آیین آن دو با مفهوم آن از نظر مسلمانان کاملاً متفاوت است. قیامت از نظر آنان در همین دنیا اتفاق میافتد و عبارت است از وقت ظهور شجره حقیقت در هر زمان، مثلاً از روز بعثت عیسی(ع)، تا روز عروج وی قیامت موسی(ع)، و از بعثت حضرت محمد(ص)، تا رحلت ایشان قیامت عیسی(ع)، است.[۳۰] از نظر آنان تصدیق و ایمان به نقطه ظهور، بهشت است و ایماننداشتن به نقطه ظهور، جهنم است و فاصله میان دو ظهور، برزخ است.[۳۱] ادعای نبوت از سوی بهائیت و توجیه خاتمیت پیامبر اسلام(ص)، و نیز ادعاهای مختلف دربارهٔ امام زمان(ع)، مهدویت، نبوت و الوهیت، از دیگر مشخصههای اعتقادی آنان است که با اصول ادیان الهی، منطق، عقلانیت و سیره پیامبران(ع)، و حتی آموزههای درونی آنان ناسازگار است.[۳۲] عقاید آنان مضطرب، پریشان و آمیخته به مسائل پوچ و بیاساس و نیز کتابها، الواح، مکاتبات و نامههای شیرازی و نوری پر از غلطهای واضح است؛ به گونهای که بسیاری از محققان آن را درخور نقد و بررسی ندانستهاند و عدهای از علما نیز پس از مناظره، شیرازی را دیوانه دانستهاند.[۳۳]
در احکام این دو فرقه بابیه و بهائیه نیز هرچند بسیاری از آنها از جهت ظاهرِ عناوین مثل نماز، روزه، زکات، حج، نکاح و طلاق، مانند احکام اسلاماند، اما حکم، چگونگی عمل و محتوای آنها چیز دیگری است و با احکام اسلام یا کاملاً یا در برخی از موارد و شاخهها متفاوت است.[۳۴] برای نمونه نماز در آیین بابیه که نوری نیز به آن فرمان داده، نُه رکعت است و به صورت انفرادی در صبح و ظهر و شام بر هر بالغی واجب است؛ همچنین قبله بهائیان شهر عکاست که قبر نوری در آن واقع است.[۳۵] آنان نماز جماعت را حرام میدانند؛ هرچند بر اساس شواهد تاریخی خود نوری و پسرش تا آخر عمر پشت سر امام جماعت وقت، نماز را به جماعت میخواندند.[۳۶] همچنین بهائیان روزه میگیرند؛ ولی بر اساس تقویمِ آنها، هر سال نوزده ماه و هر ماه نوزده روز است و روزهداری آنان مختص به نوزده روز آخر سال که ماه علاست میباشد.[۳۷] آنان قائل به نکاحاند ولی ازدواج با بیش از دو زن و بلکه بیش از یک زن را حرام میدانند.[۳۸] هرچند بسیاری از آنان بیش از یک زن گرفتهاند و حتی خود نوری با اینکه به گفته خودش زندانی بود، به دو ـ سه زن قناعت نکرد.[۳۹] در این فرقه معاملات ربوی آزاد است و حکم حجاب از زنان برداشته شده است.[۴۰]
ارتباط با بیگانگان
آنچه همه مورخان و محققان در تاریخ بابیت و بهائیت بر آن اتفاق نظر دارند، استفاده دولتهای بیگانه از این فرقه در دوره قاجار و پهلوی و وابستگی و سرسپردگی تمامعیار رهبران این فرقه به آنهاست.[۴۱] دولتهای روس و انگلیس که سلطه خود را بر دولت ایران مستقر کرده بودند، برای مقابله با اقتدار ملت که به تبعیت از مراجع تقلید، حاضر به تسلیم نبودند، به فکر شکستن اقتدار مذهب شیعه افتادند و با توجه به زمینههایی که در افکار شیخیه وجود داشت، به ایجاد فرقه بابیت و سپس بهائیت[۴۲] که بهطور کامل وابسته به آنان و در خدمت اهداف آنان بود پرداختند.[۴۳] عباس افندی از دولت انگلیس نشان «شهسواری» دریافت کرد و پس از استقرار انگلیسیها در فلسطین، آنان وی را «سِر» لقب دادند.[۴۴]
بهائیت در آغاز مورد حمایت روسیه و انگلیس بود؛ ولی پس از مدتی آمریکا نیز از آن حمایت کرد. اسناد به دستآمده از سفارت آمریکا در ایران پس از تصرف آن نشان میدهد که بهائیها با دستگاههای جاسوسی آمریکا ارتباط داشتهاند و آمریکا از آنان حمایت میکرده است[۴۵] چنانکه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، احسان یارشاطر از بهائیان معروف، در آمریکا مأمور تدوین دایرةالمعارف ایران به نام ایرانیکا شد[۴۶] در این دایرةالمعارف تحریفهای زیادی در مسائل تاریخی و فرهنگی ایران انجام گرفته و به تفصیل از میرزاحسینعلی نوری ستایش شده است.[۴۷] دولت فرانسه نیز که به اهمیت بهائیت در ایجاد تفرقه و حفظ سیادت بیگانگان پی برده بود، از عباس افندی خواست تا نظر عنایتی به مستعمرات آن کشور نظیر الجزایر اندازد و مبلغانی به آفریقا ارسال کند.[۴۸]
امامخمینی که فرقه بهائیت را فرقهای ساختگی و مولود سیاستهای استعماری و در خدمت اهداف قدرتهای استکباری میدانست[۴۹] از گذشته آن را ابزار دست اسرائیل شمرده و به مردم و علما دربارهٔ این فرقه که در رژیم پهلوی پستهای حساس را به دست گرفته بود، هشدار داده است.[۵۰]
نفوذ در رژیم پهلوی
بهائیت نقش مهم و قابل توجهی در رسیدن رضاخان میرپنج به قدرت و ادامه سلطنت وی داشت.[۵۱] محمدرضا آشتیانیزاده که در زمان رضاشاه پهلوی چند دوره نماینده مجلس شورای ملی بود، در خاطرات خود، از روابط ویژه پهلوی با بهائیان سخن گفته است و میافزاید بهائیت فرقهای سرِّی بود و جز سران فرقه دیگران تظاهر به بهائیت نمیکردند و رسماً خود را مسلمان معرفی میکردند و رضاشاه نیز از این قاعده مستثنی نبود.[۵۲] سیاست رژیم پهلوی نیز همواره در جهت تقویت بهائیت بود و آنان با حمایت رضاشاه در ارکان حکومت وارد شده بودن. د[۵۳] روابط وی با بهائیت به قدری گرم و صمیمانه بود که وی اسدالله صنیعی را که بهائی تراز اول بود، آجودان مخصوص پسر خود محمدرضا کرد.[۵۴] همزمانی اقدامات شدید رضاشاه علیه روحانیت و مراکز علوم دینی با نفوذ و اقتدار بهائیان نیز بیانگر ماهیت حکومت وی و هماهنگی میان آنان است.[۵۵]
در دوره محمدرضا پهلوی سیطره بهائیان و گسترش دامنه نفوذ و اقتدار آنان در حکومت و سیاست و دیگر شئون کشور به اوج خود رسید[۵۶] و با توجه بهشدت وابستگی او مسئولیتهای مهم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی فراوانی را در دست بهائیها قرار داد[۵۷] به گونهای که حتی برخی از نخستوزیران مانند امیرعباس هویدا و تعدادی از وزیران مانند منوچهر شاهقلی، عطاءالله خسروانی، فرخرو پارسا، هوشنگ نهاوندی و منصور روحانی و امیران ارتش همچون جعفر شفقت، پرویز خسروانی، پرویز ثابتی، کرامتالله شباب و روحالله ثابتی و مسئولان مهم کشور و نیز نزدیکان وی مانند پزشک مخصوص او عبدالکریم ایادی، نعمتالله نصیری، حبیبالله ثابت پاسال و هژبر یزدانی بهائی بودند[۵۸] و بهائیان در دوره پهلوی از امتیازات سیاسی و اقتصادی فراوانی برخوردار بودند.[۵۹]
از سوی دیگر، در دربار پهلوی هم اقدامات و تلاشهای زیادی به نفع بهائیان صورت میگرفت. هویدا که خود بهاییزاده بود، در مدت طولانی مسئولیت خود، کمکهای زیادی به بهائیان کرد و نفوذ آنان، در تمام سطوح مدیریتی کشور را به حد کمال گسترش داد.[۶۰] او در دولت خود دست بهائیان را باز گذاشته بود، به گونهای که آنان پیشرفت و موفقیتهای خود در دهه آخر رژیم پهلوی را نتیجه خدمات هویدا میدانند[۶۱] همچنین برخی دوستان نزدیک و بانفوذ محمدرضا پهلوی نیز بهائی و از نوعی مصونیت قانونی برخوردار بودند. ایادی پزشک مخصوص او از حامیان اصلی بهائیان در ایران بود و در برابر فشار مسلمانان بهشدت از آنان حمایت میکرد[۶۲] به گونهای که در زمان وی تعداد بهائیان ایران به سه برابر افزایش پیدا کرد.[۶۳]
مبارزه با بهائیت
از همان آغاز تشکیل بهائیت، مردم و بسیاری از شخصیتهای مذهبی سیاسی دوره قاجار مانند میرزاتقیخان امیرکبیر[۶۴] و میرزاسعیدخان مؤتمنالملک انصاری[۶۵] و نیز عده زیادی از علما و روحانیان آن دوره مانند سیدجمالالدین اسدآبادی،[۶۶] عبدالحسین تهرانی معروف به شیخالعراقین و میرزامحمدهاشم طباطبایی[۶۷] با صدور اعلامیه، سخنرانی و نوشتن کتاب و رساله به مبارزه علیه بابیت و بهائیت برخاستند.[۶۸] در دوره رضاشاه با توجه به خشونت و مقابله سرسخت وی با روحانیت و مراکز علوم دینی و حبس و تبعید و قتل بسیاری از علما و مبارزان، تقریباً هیچ اقدامی علیه بهائیت ممکن نبود[۶۹] و به گفته امامخمینی انجام تبلیغات روحانیان در آن بیست سال به هیچوجه ممکن نبود و دوره خفقان ایران و دین بهشمار میرفت و اگر هم کتابی بر ضد بهائیان نوشته میشد، اجازه چاپ نمیدادند،[۷۰] با این حال، برخی از علما مانند حسین لنکرانی، محمد خالصیزاده، سیدابوالحسن حسینی (پدر سیدمحمود طالقانی) و ملاعبدالرسول مدنی کاشانی با تمام سختیها مبارزه با بهائیت را ادامه دادند و کتابهای ارزندهای در افشای ماهیت آنان نوشتند.[۷۱]
با رفتن رضاشاه از ایران در شهریور ۱۳۲۰ و شکستن جو خفقان و دیکتاتوری، مبارزه علیه بهائیت بیشتر شد.[۷۲] در سالهای بعد علمای اسلام و در رأس آنان مرجع تقلید وقتْ سیدحسین بروجردی اقدامات زیادی را بر ضد بهائیت آغاز کردند.[۷۳] بروجردی بارها به پهلوی دستور داد جلسات بهائیان را تعطیل و آنان را از ادارههای دولتی بیرون کند.[۷۴] رژیم پهلوی گرچه همواره از بهائیت حمایت میکرد، اما در هنگام افزایش اعتراضها و بدبینی مردم به وی، برای مذهبی جلوهدادن خود و نیز استفادههای سیاسی، اجازه تبلیغ علیه بهائیت را داد.[۷۵] به دستور بروجردی خطیب معروف محمدتقی فلسفی در ماه رمضان سال ۱۳۳۴ در محل مسجد شاه (مسجد امامخمینی) تهران به سخنرانی علیه بهائیان پرداخت که همزمان سخنان وی از رادیو نیز پخش میشد.[۷۶] حملات شدید فلسفی در آن سخنرانیها موقعیت بهائیان را به خطر انداخت[۷۷] و موجی از اعتراضها را بر ضد بهائیان به وجود آورد.[۷۸] سخنرانیهای فلسفی علیه بهائیت با واکنش تند درباریان روبهرو شد تا جایی که اسدالله عَلَم که در آن زمان وزیر کشور بود، در تماس تلفنی به فلسفی اعتراض کرد[۷۹] و مدتی بعد دولت جلوی سخنرانیهای وی را گرفت و برخی افراد دیگر را که بر ضد بهائیت تبلیغ میکردند، بازداشت کرد.[۸۰] بیتوجهی دولتهای وقت و محمدرضا پهلوی و حتی همدستی برخی از آنها با بهائیان موجب دلسردی و ناراحتی بروجردی شد و او ناگزیر مسئله را رها کرد.[۸۱] با این حال، امامخمینی تلاش میکرد در صحبت با بروجردی او را وادار به پیگیری موضوع و بیرونراندن بهائیان از دستگاه دولت و ادارهها کند؛ ولی ایشان دلسرد بود و دیگر اقدامی نمیکرد[۸۲] پس از دلسردی و سکوت بروجردی، حمایت رژیم پهلوی از بهائیت باز هم بیشتر شد.[۸۳]
افزون بر مبارزات فردی علما و روحانیان بر ضد بهائیت، بهتدریج تشکلها و جمعیتهایی نیز برای این منظور به وجود آمدند که مهمترین و معروفترین آنها انجمن خیریه حجتیه مهدویه بود که در سال ۱۳۳۴ و با تلاش محمود ذاکرزاده تولایی مشهور به «حلبی» شکل گرفت. وی با همکاری جمع زیادی از متدینان و به صورت برنامهریزیشده و منسجم و با ایجاد دفاتر انجمن در شهرهای مختلف، مبارزات گستردهای علیه بهائیت انجام میداد.[۸۴] انجمن حجتیه اساساً برای مبارزه با بهائیت تشکیل شده بود که البته این مبارزه تنها در بعد فکری و عقیدتی، انجام میگرفت و آنان به هیچروی وارد بخش مبارزه سیاسی نمیشدند؛ در حالیکه بهائیت یک پدیده سیاسی بود؛ بنابراین رژیم پهلوی نوعاً با این انجمن مخالفت نمیکرد. رژیم از یک طرف با ترویج فرهنگ غربی، مردم را سرگرم میکرد و از طرف دیگر با مخالفتنکردن با جریانهای غیر سیاسی و بیخطر همچون انجمن حجتیه، فکر مخالفان را از مبارزه با رژیم به مبارزه فکری و عقیدتی با گروههایی همچون بهائیت سوق میداد.[۸۵] امامخمینی بهرغم همراهی اولیه با انجمن حجتیه، در پاسخ به نامه محمدعلی گرامی یکی از روحانیان مبارز در سال ۱۳۵۰ با اشاره به محمود حلبی اعلام کرد که از وقتی مطلع شده است که جلسات وی ضررهایی دارد، وی را تأیید نکرده و نمیکند.[۸۶] (ببینید: انجمن حجتیه)
موضع و تحلیل امامخمینی
اطلاع و آگاهی عمیق امامخمینی از تاریخ سیاسی ایران و جهان و نقشهها و دسیسههای استعمارگران برای تسلط بر کشورهای اسلامی موجب شده بود تا ایشان خط و ربط بهائیان با قدرتهای استعماری و خطر آنان را به خوبی بشناسد؛ از اینرو در کتاب کشف اسرار به شبهات و تبلیغات ضد دینی و ضد روحانیت علیاکبر حکمیزاده که آنها را تحت تأثیر آموزههای بهائیت و با الهامگرفتن از مبانی وهابیت و اندیشههای ضد اسلامیِ سیداحمد کسروی منتشر میکرد، پاسخ داد[۸۷] (ببینید: کشف اسرار) و بهرهبرداری وی از عقاید بهائیت و شبهاتی را که از نوشتههای بهائیان گرفته است، افشا کرد.[۸۸] ایشان بر این باور بود که بیگانگان قرنهاست با نیرنگهای مختلف ازجمله ایجاد مذهبهای باطل و ترویج بابیت و بهائیت و وهابیت تلاش میکنند اسلام و مذهب شیعه و روحانیت را که پاسداران آناند، تضعیف کنند و بکوبند.[۸۹] ایشان که از سالها پیش از انقلاب قاطعانه با بهائیان مبارزه میکرد[۹۰] و در سخنان خود همواره خطر آنان را گوشزد میکرد[۹۱] خاطرنشان کرده است که بهائیها در رژیم پهلوی، اقدام به مهرهچینی در پستها و مراکز کلیدی کشور، اغفال تودههای محروم به منظور جذب به بهائیت، جاسوسی برای بیگانگان، ترویج فرهنگ غرب و رواج فساد و پشتیبانی از رژیمهای ضداسلامی میکردند.[۹۲] ایشان در خرداد ۱۳۴۲ در پاسخ به استفتای محمدعلی گرامی دربارهٔ ازدواج با بهائیان و طهارت و نجاست آنان نیز استفاده از حمامهای مسلمانان اعلام کرد که این طایفه ضالّه، کافر و نجساند و ازدواج با آنان جایز نیست و نباید به حمام مسلمانان وارد شوند.[۹۳]
پس از رحلت بروجردی، رژیم پهلوی با تصور اینکه فرصت مناسبی را به دست آورده است، با عناوین و بهانههای مختلف زمزمه الغای بعضی از قوانین اسلام را ساز کرد[۹۴] ازجمله تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در ۱۳۴۱/۷/۱۴ بود که با حذف قید مسلمانبودن و سوگند به قرآن از آن، غیر مسلمانان و در رأس آنان بهائیان بدون هیچگونه منع قانونی میتوانستند به مناصب عالی و پستهای مهم اداری و دولتی دست یابند[۹۵] امامخمینی پیش از آن در ۱۳۴۱/۶/۱۲ اعلام کرده بود که با رژیم اسرائیل و بهائیت مخالف است و تا روزی که مسئولان دست از حمایت و کمک به آنان برندارند، به مخالفت خود ادامه میدهد.[۹۶] ایشان در سخنرانی ۱۳۴۱/۹/۹ خود و بهرغم اعلام دولت مبنی بر لغو لایحه به هدف تأکید بر استمرار مخالفت با آن، ازجمله از بهائیان با تعبیرهایی مانند «یهودیهای بهائی» و «بهائینماهای یهود» یاد کرد و خاطرنشان ساخت هدف این لایحه حاکمیت بهائیان و یهودیان بر سرنوشت ایران است.[۹۷] ایشان در ادامه نیز با توجه به اینکه از مهمترین اهداف تشکیل بهائیت را براندازی اسلام میدانست[۹۸] معتقد بود منشأ تنظیم این لایحه، نظرهای عبدالبهاست؛ بنابراین بهشدت در این مورد به محمدرضا پهلوی هشدار داد.[۹۹] ایشان همچنین در آذر سال ۱۳۴۱ در پاسخ به پرسش اصناف و بازاریان قم دربارهٔ کفایت و عدم کفایت اعلامیه دولت در لغو لایحه یادشده ازجمله هشدار دارد که قرآن و اسلام در خطر است و استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضهکردن صهیونیستهاست که در ایران به حزب بهائی ظاهر شدهاند.[۱۰۰]
امامخمینی در برابر توطئههای دیگر بهائیان نیز واکنش نشان میداد و غیرت دینی ایشان نادیده گرفتن آنها را برنمیتابید؛ چنانکه در آبان سال ۱۳۴۱ در جریان ربودن یک دختر مسلمان به نام فرخنده دهقان یزدی به دست بهائیان و بردن وی به پاکستان برای اینکه به ازدواج یک نفر بهائی درآید، واکنش تندی نشان داد و در تلگرامی به وزارت خارجه ایران اعلام کرد لازم است از آن ازدواجِ غیر مشروع جلوگیری کنند و فوراً دختر را از آنان بگیرند و به خانوادهاش تحویل دهند.[۱۰۱] همچنین ایشان در سال ۱۳۴۲ به اقدام رژیم پهلوی در حمایت مالی و ایجاد تسهیلات برای مسافرت چند هزار تن از بهائیان به لندن برای انتخاب اعضای بیتالعدل در اسرائیل و دادن مبلغ پانصد دلار ارز به هر یک از آنان و نیز تخفیفدادن مبلغ ۱۲۰۰ تومان در بلیت هواپیمای آنان، بهشدت حمله کرد و از همه علمای اسلام خواست در برابر دستگاه جبار پهلوی ساکت ننشینند.[۱۰۲] ایشان در جمع روحانیان و مردم با اشاره به تهیه امکانات برای بهائیان به دست رژیم پهلوی، بهشدت انتقاد و اعلام کرد دولت میخواهد به دست بهائیان ایران را از میان ببرد.[۱۰۳]
در مهرماه ۱۳۴۲، زمانی که امامخمینی در بازداشت خانگی بهسر میبرد نیز یکی از موارد مورد بحث با مقامات رژیم، موضوع بهائیت بود. ایشان ضمن سؤال و انتقاد از رژیم، دربارهٔ میزان نفوذ بهائیان در یک کشور اسلامی، به تجمع این فرقه در لندن و اهداف شوم آنان اشاره کرده و تأکید کرد طبق یکی از اسناد، این گروه با اعلام گسترش نفوذ و فعالیت پیروان بهاء در نقطه (ط) ابراز امیدواری کردهاند که به زودی حکومت این منطقه را به دست گیرند و نقطه (ط) جایی جز «طهران» نیست؛ با این وجود آیا علما با درک چنین خطری برای کشور و حکومت، همچنان باید سکوت کنند.[۱۰۴]
امامخمینی که در سال ۱۳۴۳ نیز به نفوذ بهائیت در ادارات کشور هشدار داده است[۱۰۵] معتقد بود یهودیان و بهائیان در ایران دست به دست هم دادهاند و با قبضهکردن قدرت، حکومت و اقتصاد کشور روز و شب در صدد توطئه علیه جامعه روحانیتاند.[۱۰۶] ایشان در مرداد سال ۱۳۵۶ نیز با اشاره به حمایتهای استعمار از بهائیان خاطرنشان کرده است که هدف استعمار، شکستن سد اسلام و روحانیت و استثمار مسلمانان است،[۱۰۷] البته ایشان که بهائیت را معلول وجود رژیم پهلوی در ایران میدانست، معتقد بود مبارزه با بهائیان بهتنهایی کاری بیهوده است و با از میانرفتن رژیم پهلوی بهائیت نیز در ایران از میان میرود.[۱۰۸]
با وجود دیدگاههای روشن امامخمینی دربارهٔ این فرقه منحرف و مبارزه ایشان با آن، در سال ۱۳۵۴ و پس از مخالفت ایشان با تأسیس حزب رستاخیز، ساواک تلاش کرد از طریق تهیه و توزیع اعلامیهای منسوب به دانشجویان ایرانی مقیم لبنان، امامخمینی را همصدا با بهائیان در مخالفت و تحریم عضویت در حزب نشان دهد و حتی ایشان را بهائی بخواند![۱۰۹] اسناد ساواک ضمن گزارشدادن از درخواست شتاب بعضی از مراکز برای اقدام بهموقع و کارآمد در این باره[۱۱۰] حاوی گزارشی نیز از بیاثربودن چنین اقدامی دربارهٔ امامخمینی است؛ چنانکه این اعلامیه را موجب ایجاد محبوبیت بیشتر برای ایشان ارزیابی کرده است.[۱۱۱]
بهائیت پس از انقلاب
در سال ۱۳۵۷ با تشدید مخالفتها و اعتراضهای مردمی علیه رژیم پهلوی، رهبران تشکیلاتی بهائیان احساس خطر کردند و از ایران خارج شدند.[۱۱۲] با پیروزی انقلاب اسلامی، فرقه بهائیت که در رژیم پهلوی توانسته بودند برای خود قدرت و ثروت زیادی کسب کنند، بهیکباره تمام پشتوانه خود را از دست داد.[۱۱۳]
در حقیقت پیروزی انقلاب، اقتدار روحانیت و نظام مرجعیت شیعه را که بهائیت در مدت بیش از یکصد سال در صدد فروپاشی آن بود، با شدت و رسمیت بیشتر حاکم کرد. بسیاری از بهائیان که در جبهه مقابل انقلابیان قرار گرفته بودند و آرزوهای خود را بر بادرفته میدیدند، به خارج کشور رفتند.[۱۱۴] شماری از آنان نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی که متوجه سیاستبازی سرانشان در رژیم پهلوی شده بودند، مسلک خود را رها کردند و مسلمان شدند و حتی شماری از آنان با انتشار نشریهای با نام احرار به مبارزه با بهائیت برخاستند.[۱۱۵] در گزارش سفارت آمریکا به وزارت امور خارجه آن کشور در ژوئن ۱۹۷۹م/ ۱۳۵۸ش از قول یکی از رؤسای محفل بهائیان آمده است که جامعه بهائی پس از انقلاب از جهات اداری، اجتماعی و مالی در حال فروپاشی است و با بدترین بحران در تاریخ ۱۲۸ سالهاش روبهرو شده است.[۱۱۶] پس از پیروزی و دستیابی به اسناد دال بر جاسوسی تشکیلات بهائی برای بیگانگان، گروهی از سران آنان بازداشت و پس از محاکمه به حبس یا اعدام محکوم شدند و هر گونه فعالیت تشکیلاتی آنان در ایران ممنوع اعلام شد.[۱۱۷]
پانویس
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۱۹۳–۲۰۲.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۱۳۹–۱۴۰؛ مکی، زندگانی میرزاتقیخان امیرکبیر، ۳۱۸–۳۲۲.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۲۰۲–۲۰۳؛ ربانی گلپایگانی، فرق و مذاهب کلامی، ۳۴۰.
- ↑ مکی، زندگانی میرزاتقیخان امیرکبیر، ۳۲۳–۳۲۴؛ نجفی، بهاییان، ۳۱۷–۳۱۸.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۲۰۲–۲۰۳.
- ↑ نجفی، بهاییان، ۱۹۴–۱۹۵.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۱۹۵–۱۹۶؛ زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ۱۹۳.
- ↑ زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ۱۹۳؛ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۱۹۷–۲۰۱.
- ↑ زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ۱۹۶–۱۹۷؛ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۲۰۳.
- ↑ مکی، زندگانی میرزاتقیخان امیرکبیر، ۳۲۶–۳۲۷؛ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۲۰۴.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۲۰۴.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۲۱۰.
- ↑ زعیمالدوله، مفتاح باب الابواب یا تاریخ باب و بهاء، ۲۹۹.
- ↑ زعیمالدوله، مفتاح باب الابواب یا تاریخ باب و بهاء، ۳۱۵–۳۱۶؛ مهتدی، اسناد و مدارک صبحی دربارهٔ بهائیگری، ۲/۱۵۳؛ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۲۱۰.
- ↑ زعیمالدوله، مفتاح باب الابواب یا تاریخ باب و بهاء، ۲۲۹ و ۲۹۹.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۲۱۲.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۲۱۴ و ۲۱۹.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۲۱۶؛ زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ۲۵۶.
- ↑ نجفی، بهاییان، ۶۶۷.
- ↑ نجفی، بهاییان، ۲۱۸؛ زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ۲۵۷.
- ↑ زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ۲۵۸–۲۵۹.
- ↑ رائین، انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، ۱۴۵–۱۵۲.
- ↑ چهاردهی، چگونه بهائیت پدید آمد، ۲۲۳–۲۲۷.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۲۱۹؛ مبلغیآبادی، ۳/۱۴۱۴.
- ↑ چهاردهی، چگونه بهائیت پدید آمد، ۱۳۱و ۲۶۷–۲۶۸.
- ↑ ناس، تاریخ جامع ادیان، ۷۹۱.
- ↑ ناس، تاریخ جامع ادیان، ۷۹۰.
- ↑ زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ۱۰۴.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۱۵۹.
- ↑ زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ۱۰۲.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۱۶۲.
- ↑ نجفی، بهاییان، ۱۱۲؛ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۱۵۸.
- ↑ نجفی، بهاییان، ۱۱۲؛ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۱۶۸.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۱۶۳.
- ↑ بهاءالله، کتاب اقدس، ۶؛ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۱۶۳.
- ↑ زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ۱۱۰.
- ↑ بهاءالله، کتاب اقدس، آیه ۴۰ و ۴۴؛ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۱۶۳.
- ↑ بهاءالله، کتاب اقدس، باب ۱۵.
- ↑ زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ۱۱۲.
- ↑ زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ۱۱۲.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۲۷۱.
- ↑ زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ۸۵.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۲۴۱–۲۹۰.
- ↑ زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ۱۶۶و ۲۲۵؛ آیتی، کتاب کشف الحیل، ۲/۳۰۵.
- ↑ دفتر پژوهشها، نیمه پنهان، ۱۴۲–۱۴۶.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۴۰۰–۴۰۱.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۴۰۰–۴۰۱.
- ↑ زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ۲۲۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۰۴–۲۰۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۶۲.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۴۴۷.
- ↑ ← جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۲۹۶–۲۹۳.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۴۴۷.
- ↑ فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ۱/۳۷۴.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۵۲۴–۵۲۷.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۳۲۲.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۴۱۹.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۳۲۸–۳۳۸.
- ↑ فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ۱/۳۷۴–۳۷۶.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۳۲۷ و ۳۵۷.
- ↑ زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ۲۳۹–۲۴۰.
- ↑ میلانی، معمای هویدا، ۳۴۸–۳۴۹.
- ↑ فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ۱/۲۰۳.
- ↑ هاشمی رفسنجانی، امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار، ۱۷۰ و ۲۲۰–۲۲۲.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۴۲۷.
- ↑ مزینانی، اصول حرکت اسلامی سیدجمالالدین اسدآبادی، ۱۸۷–۱۸۹.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۴۲۱–۴۲۵.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۴۲۱–۴۴۶.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۴۴۷.
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۹.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۴۵۷–۴۵۸.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۴۵۷–۴۷۲.
- ↑ واعظزاده خراسانی، مصاحبه، ۲۴۳.
- ↑ دوانی، آیتالله بروجردی، ۱/۱۵۶.
- ↑ دوانی، مفاخر اسلام، ۱۲/۲۴۴–۲۵۰.
- ↑ واعظزاده خراسانی، مصاحبه، ۲۴۳–۲۴۴.
- ↑ فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ۱/۳۷۴.
- ↑ واعظزاده خراسانی، مصاحبه، ۲۴۴–۲۴۵.
- ↑ محمدی اشتهاردی، بابیگری و بهاییگری، ۱۳۴–۱۳۵.
- ↑ واعظزاده خراسانی، مصاحبه، ۲۴۴.
- ↑ دوانی، مفاخر اسلام، ۱۲/۲۴۴–۲۵۰؛ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۵۳۲–۵۳۳.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۵۳۲–۵۳۳.
- ↑ دوانی، مفاخر اسلام، ۱۲/۲۴۶.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۴۶۸–۴۶۹.
- ↑ باقی، درشناخت حزب قاعدین زمان، ۳۲–۳۳ و ۸۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۳۵۷.
- ↑ جواهری، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، ۵۲۲–۵۲۴.
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۵۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۰۴.
- ↑ دفتر پژوهشها، نیمه پنهان، ۱۳۹.
- ↑ روحانی، نهضت امامخمینی، ۱/۹۰۸.
- ↑ روحانی، نهضت امامخمینی، ۱/۹۱۳–۹۱۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۳۷؛ روحانی، نهضت امامخمینی، ۱/۹۰۹.
- ↑ زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ۲۳۶.
- ↑ روحانی، نهضت امامخمینی، ۱/۱۶۵–۱۶۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۷۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۰۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۱۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۴۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۰۸–۱۱۰؛ روحانی، نهضت امامخمینی، ۱/۹۰۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۴۸۹؛ روحانی، نهضت امامخمینی، ۱/۲۴۱–۲۴۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۲۱، ۲۲۶ و ۲۱/۵۰۲، ۵۰۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۲۷.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات امامخمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، ۲/۳۶۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۴۶.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات امامخمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، ۳/۲۶۲ و ۲۶۴–۲۶۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۰۴.
- ↑ روحانی، نهضت امامخمینی، ۱/۹۱۸.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات امامخمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، ۱۷/۲۱۲، ۲۱۵ و ۲۲۰–۲۲۳.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات امامخمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، ۱۷/۲۲۱ و ۲۲۳.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات امامخمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، ۱۷/۲۲۲.
- ↑ فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ۱/۲۰۴.
- ↑ زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ۲۶۹–۲۷۰.
- ↑ زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ۲۶۹–۲۷۰.
- ↑ زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ۲۷۳.
- ↑ مؤسسه مطالعات، اسناد لانه جاسوسی آمریکا، ۴/۵۷۷.
- ↑ زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ۲۷۷ و ۲۸۱.
منابع
- آیتی، عبدالحسین، کتاب کشف الحیل، تهران، ۱۳۲۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ پنجم ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، امامخمینی، کشف اسرار، تهران، محمد، بیتا.
- باقی، ع، درشناخت حزب قاعدین زمان، تهران، دانش اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
- بهاءالله، کتاب اقدس، مرکز جهانی بهائی، ۱۹۹۲م.
- جواهری، میکائیل، بهائیت پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ اول، ۱۳۹۳ش.
- چهاردهی، نورالدین، چگونه بهائیت پدید آمد، تهران، فتحی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
- دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، نیمه پنهان، ج۲۵ (سایه روشن بهائیت در ایران)، تهران، کیهان، چاپ چهارم، ۱۳۸۷ش.
- دوانی، علی، آیتالله بروجردی و مبارزه با بهائیان، چاپشده در تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، گردآوری غلامرضا کرباسچی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- دوانی، علی، مفاخر اسلام، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ چهارم، ۱۳۷۹ش.
- رائین، اسماعیل، انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، تهران، مؤسسه رائین، چاپ اول، ۱۳۵۷ش.
- ربّانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
- روحانی، سیدحمید، نهضت امامخمینی، تهران، عروج، چاپ پانزدهم، ۱۳۸۱ش.
- زاهد زاهدانی، سیدسعید، بهائیت در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۸۴ش.
- زعیمالدوله تبریزی، محمدمهدی، مفتاح باب الابواب یا تاریخ باب و بهاء، ترجمه حسن فرید گلپایگانی، تهران، طبع کتاب، ۱۳۳۵ش.
- فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ اول، ۱۳۶۹ش.
- مبلغیآبادی، عبدالله، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، سینا ـ ق ـ م، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- محمدی اشتهاردی، محمد، بابیگری و بهاییگری، قم، کتاب آشنا، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
- مزینانی، محمدصادق، اصول حرکت اسلامی سیدجمالالدین اسدآبادی، مجله حوزه، شماره ۶۱، ۱۳۷۳ش.
- مکی، حسین، زندگانی میرزاتقیخان امیرکبیر، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ش.
- مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، سیر مبارزات امامخمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، اسناد لانه جاسوسی آمریکا، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- مهتدی، فضلالله، اسناد و مدارک صبحی دربارهٔ بهائیگری، خاطرات صبحی، تهران، چاپ اول، ۱۳۵۷ش.
- میلانی، عباس، معمای هویدا، تهران، آینده، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- ناس، جانبایر، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علیاصغر حکمت، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ بیستم، ۱۳۹۰ش.
- نجفی، محمدباقر، بهاییان، تهران، مشعر، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- واعظزاده خراسانی، محمد، مصاحبه، چاپشده در چشم و چراغ مرجعیت، به کوشش مجتبی احمدی و دیگران، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- هاشمی رفسنجانی، اکبر، امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار، قم دفتر انتشارات اسلامی، چاپ هفدهم، ۱۳۸۸ش.
پیوند به بیرون
- محمد ادهمی، «بهائیت»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص۶۹۶–۷۰۴.