حرص، آزمندی و زیادهروی در دنیاخواهی.
واژهشناسی
حرص به معنای زیادهروی در اشتیاق و خواستن[۱] یا تلاش برای رسیدن به چیزی[۲] است. همچنین به معنای شدت علاقه به آنچه آدمی طالب آن است، به کار رفتهاست.[۳] در زبان فارسی، به معنای آزمندی و زیادهجویی به کار میرود.[۴] در اصطلاح اخلاق حالتی است نفسانی که موجب میشود انسان بدون اینکه به حد معیّنی بسنده کند، به جمعآوری اموالی بپردازد که نیازی به آنها ندارد.[۵] ضد حرص، قناعت است که به معنای بسندهکردن آدمی به قدر نیاز و ضرورت است.[۶] امامخمینی نیز حرص را شدت اشتیاق نفس به دنیا و شئون آن میداند که کثرت تمسک به اسباب و توجه قلب به اهل دنیا لازمه آن است.[۷]
ازجمله واژههای مرتبط با حرص، «طمع»، «شحّ»، «شره» و «هلوع» است. طمع به معنای کوشش نفس برای طلب چیزی به جهت میل به آن[۸] و خواستن چیزی با امید دستیابی به آن[۹] است و در اصطلاح به معنای توقعداشتن در اموال دیگران است.[۱۰] شحّ، حرص بر منع خیر است[۱۱] و غریزهای است در انسان که مقتضی حرص بر حب مال و بغض انفاق است.[۱۲] از این جهت نوعی بخل است. اما بخیل از آنچه در دست خویش است، منع میکند و صاحب شحّ از آنچه در دست دیگران است نیز منع میکند و دوست دارد مال مردم نیز از هر راهی به او برسد.[۱۳] شره، شدت حرص برخوردن و آمیزش است.[۱۴] هلوع به معنای شدت حرص و جزع و بیتابی شدید است.[۱۵]
پیشینه
حرص به معنای ناپسند آن، ازجمله صفات نکوهیده انسانی است که انسان از آغاز آفرینش دچار آن بودهاست و ترک آن، ارزش شمرده میشود. در مکتب بودا، از مقامی به نام «ارهت» سخن به میان آمدهاست که اگر سالک به آن دست پیدا کند، نفس خود را از سستی شهوت، جهالت و آز و حرص آزاد کرده و در این صورت به کمال سعادت و لذت روحانی و آرامش حقیقی دست یافتهاست.[۱۶] در دین زرتشت، طمع ازجمله گناهان بزرگ بهشمار میآید.[۱۷] در آیین یهود، در ده فرمان خداوند به حضرت موسی(ع) بهصراحت از طمع به مال و ناموس دیگران نهی شدهاست.[۱۸] در آیین مسیحیت نیز بر ترک این رذیله[۱۹] و وارستگی از طمع و مادیات[۲۰] توصیه شدهاست. قرآن کریم نیز حرص را در امور دنیایی ناپسند دانستهاست[۲۱]؛ اما در امور اخروی و هدایت امری پسندیده میداند[۲۲] و در روایات نیز حرص به دنیا نکوهش شدهاست.[۲۳]
علمای اخلاق با ریشهیابی و بیان آفات این صفت نفسانی، با تأکید بر ترک حرص و طمع، راههای درمان این دو رذیله اخلاقی را مطرح کردهاند.[۲۴] اهل معرفت حرص و طمع به امور مادی را از رذایل اخلاقی شمردهاند؛ اما طمع به امور معنوی را ازجمله مقامات عارفان (مقام رغبت) میدانند.[۲۵] امامخمینی، ضمن مباحث اخلاقی خود، به حقیقت حرص و جبلیبودن آن،[۲۶] ارتباط آن با حب دنیا[۲۷] و آثار آن[۲۸] پرداختهاست؛ همچنین ایشان از ضرورت این صفت به معنای پسندیده آن برای انسان و تحدید و تعدیل آن از ناحیه دین سخن گفتهاست.[۲۹] ایشان در مباحث فقهی نیز ازجمله در باب اجتهاد و تقلید[۳۰] و آداب تجارت[۳۱] به صفت حرص اشاره کردهاست.
حقیقت و اقسام حرص
در برخی روایات حرص ضد توکل، همچنین ضد قناعت آمدهاست.[۳۲] برخی اندیشمندان نیز حرص را ضد قناعت دانستهاند[۳۳] و برخی بر این باورند که اگر حرص فعل جوارحی باشد، ضد آن توکل است که به معنای تکلف شخص مشتاق در طلب دنیا، به جهت بیاعتمادی بر وکیل است. اما اگر فعل قلبی باشد، ضد آن قناعت است که به معنای حزن و غصه بر فوت امر زایدی است.[۳۴] اهل معرفت اصل حرص را ازجمله ویژگیهای جبلّی و ذاتی انسان شمردهاند[۳۵] و آن را از فروع حب ذات دانستهاند که آدمی را به سعادت و کمال دعوت میکند؛ زیرا انسان به اموری که نافع به حال اوست، حریص است و از همین مسیر میتواند به رشد و تعالی برسد.[۳۶] با توجه به آیات و روایات، حرص و طمع بهخودیخود امری ناپسند نیستند، بلکه با توجه به متعلق آنها نکوهش یا مدح میشوند[۳۷]؛ چنانکه برای شدت علاقه پیامبر(ص) به ایمان و هدایت بندگان نیز حرص به کار رفتهاست[۳۸]؛ اما حرص یهود به دنیا نکوهش شدهاست.[۳۹] در روایات نیز حرص بر خیر نشانه انسان توبهکار[۴۰] و حرص بر عمل (صالح) نشانه محبان اهل بیت(ع)[۴۱] و حرص بر طاعت الهی[۴۲] ازجمله مصادیق حرص پسندیدهاست؛ چنانکه در دعاها، طمع به فضل و رحمت الهی فراوان آمدهاست.[۴۳] در برابر، حرص ناپسند یکی از اصول کفر،[۴۴] اعظم فساد،[۴۵] نشانه فقر،[۴۶] سبب شقاوت،[۴۷] نفاق،[۴۸] غفلت،[۴۹] هلاکت[۵۰] و گاه پستترین ذلت برای صاحبش[۵۱] شمرده شدهاست.
علمای اخلاق و عرفان حرص ناپسند را ازجمله رذایل اخلاقی بهشمار میآورند که متعلق به قوه شهویه است و خبیثترین و سختترین صفاتی است که مانع از کمال و نجات میشود[۵۲] و نیز به معنای صفتی نفسانی است که انسان را به اندوختن بیش از نیازش وامیدارد و از شعبههای حب دنیا و صفات مهلکه انسان است.[۵۳] امامخمینی صفت حرص را در انسان امری ذاتی میداند[۵۴] و در حرص، بیشتر به حرصِ ناپسند میپردازد و آن را از جنود جهل و از دامهای بزرگ شیطان[۵۵] و مانند بعضی علمای اخلاق[۵۶] حرص را طرف افراط قوه شهویه که طالب دنیاست، میشمارد.[۵۷]
رابطه حرص و طمع
طمع کاربردهای مختلفی دارد و به معنای ناپسند و پسندیده به کار میرود. به معنای ناپسند آن مترادف با حرص به معنای چشمداشت به اموال دیگران است[۵۸] و به معنای پسندیده آن گاهی مترادف با امید یا آرزوست که معنایی مخالف با یأس و ناامیدی مییابد[۵۹] و به معنای توقع اجابت دعا از روی تفضل،[۶۰] بخشش گناهان از طرف پروردگار و واردشدن به بهشت و رضوان خداوند[۶۱] است. امامخمینی در طمع به هر دو مصداق ناپسند و پسندیده توجه کردهاست. به باور ایشان، طمع پسندیده که ضد یأس است، معنایی قریب به «رجاء» دارد و ازجمله مقامات عارفان بهشمار میآید؛ زیرا رجاء، امید به رحمت خداوند همراه با عمل است؛ ولی طمع، امید به رحمت الهی بدون ملاحظه عمل است؛ یعنی آدمی به حدی از معرفت میرسد که عمل خود را در برابر رحمت الهی نمیبیند و تنها چشم طمع به رحمت او دارد. طبق این معنا، طمع ازجمله جنود عقل بهشمار میآید و موافق مقتضیات فطرت است، اما طمع بدون عمل بعید است از جنود عقل بهشمار رود؛ زیرا در روایات ناپسند شمرده شدهاست.[۶۲] ایشان طمع به غیرحق و امیدواری به مخلوق را شاخهای از شاخههای شرک و ازجمله وسوسههای شیطان و بر خلاف فطرت میداند که سبب غفلت میشود و حجابی است که قلب را تاریک میسازد و آدمی را گرفتار دامهای ابلیس میکند، تا آنجا که وی را از ساحت مقدس حق دور و از معارف حق مهجور میکند.[۶۳] امامخمینی همانند دیگران[۶۴] قوای انسانی را چهار قوه عاقله و واهمه (شیطنت)، غضبیه و شهویه میداند که هیچکدام پایانی ندارند و هر کدام از این قوا فروع دارند که حرص و طمع ازجمله فروع قوه شهویه به حساب میآیند.[۶۵]
عوامل حرص
در برخی آیات قرآن از عوامل حرص، مانند ناامیدی از نعمتهای آخرت و گمان به جاودانگی در صورت جمع مال سخن به میان آمدهاست.[۶۶][۶۷] در روایات نیز ازجمله عوامل صفت حرص، جهل[۶۸] و سوء ظن به خداوند[۶۹] ذکر شدهاست. اندیشمندان اسلامی ازجمله عوامل حرص را حب دنیا،[۷۰] خروج از اعتدال در قوه شهویه،[۷۱] قناعتنکردن و دلسپردن به آرزوهای دراز، بهویژه برای افراد فقیر،[۷۲] شرک به خدا و رویگردانی از او[۷۳] و وسوسههای شیطانی[۷۴] برشمردهاند.
امامخمینی با توجه به ارتباط مستقیم حب دنیا و خطاها و گناهان انسان، ریشه حرص را حب نفس و مقام[۷۵] و حب دنیا[۷۶] میداند؛ زیرا حب دنیا ریشه تمام بیماریهای نفسانی است.[۷۷] به باور ایشان، هر لذتی که محدود به حدود الهی نباشد، انسان را به عالم طبیعت نزدیک میکند و علاقه قلبی او را به آن زیادتر میسازد و از حقیقت خود دور میسازد؛ زیرا او به دنبال هر لذت، لذت دیگری طلب خواهد کرد و همین او را به حرص و طمع رسیدن به تمام لذات طبیعی میکشاند،[۷۸] پس حرص و طمع نهتنها ازجمله فروع حب دنیا، بلکه ازجمله لوازم حب دنیا بهشمار میآیند.[۷۹] به باور ایشان، طمع انسان به غیر حقتعالی ناشی از جهل به مقام ربوبی و قدرت، عطوفت و رحمت اوست.[۸۰]
آثار حرص
قرآن کریم یهودیان را به سبب شدت حرص بر دنیا نکوهش میکند.[۸۱] در روایات آثار زیانبار حرص ذکر شدهاست؛ ازجمله افتادن در رنج و زحمت،[۸۲] حصول ناراحتی فکری و نگرانی،[۸۳] حزن و خوف و اضطراب دایم،[۸۴] ذلت و بیآبرویی[۸۵] و وقوع در هلاکت و شقاوت.[۸۶] عالمان اخلاق نیز حرص را سبب هلاکت و گمراهی انسان[۸۷] و کشیدهشدن او به اخلاق زشت[۸۸] و سلب آرامش و سکونت نفس انسان میدانند، به خلاف قناعت که سبب طمأنینه میشود.[۸۹] امامخمینی برای حرص آثاری برشمرده است؛ ازجمله:
- حرص مانع حریت و کمال انسانی است[۹۰] و سبب میشود که شخص برای رسیدن به امور دنیوی در برابر کسانی که مورد طمع او هستند، متملق و متواضع شود.[۹۱]
- مبتلایان به حرص گرفتار جهنم اخلاق و صفات خواهند شد که مقامی پستتر و سختتر از جهنم اعمال است.[۹۲]
- حرص سبب سلب آرامش و طمأنینه از نفس میشود و انسان را گرفتار اضطراب و تزلزل خاطر دایم میکند و چون غالباً حاجت او روا نمیشود، آتش حرص و طمع او خاموش نمیشود و روزبهروز توجهش به دنیا افزون میشود تا اینکه فضای جان و روح وی را حب دنیا پر میکند[۹۳]؛
- حرص سبب محبت و تعلق بیش از حد به لذایذ طبیعی میشود؛ به گونهایکه با حرص و ولع، انسان مواهب دنیوی را برای خود میخواهد و همین زیادتجویی و افراط در طلب، مانع رشد و تعالی او در جهات انسانی میشود. همچنین در مواردی انسان از هر راهی، حتی ظلم به دیگران، برای رسیدن به جاه و مقام استفاده میکند یا به سبب حرص جمع مال، واجبات مالی الهی، همچون خمس و زکات را ترک میکند.[۹۴] در برابر، قطع طمع از مخلوق ریشه بسیاری از کمالات و سبب بسیاری از اعمال نیکو و ترک اعمال زشت میشود[۹۵] و نتیجه آن توحید فعلی است که از مقامات بزرگ اهل معرفت است.[۹۶] امامخمینی معتقد است اینکه بنا بر برخی روایات، تمام خیرات در قطع طمع از مردم جمع شده،[۹۷] به جهت آن است که قطع طمع از مردم، راه انقطاع به حقتعالی و وصول به بابالله را میگشاید.[۹۸]
راههای درمان
برخی آیات قرآن راههای درمان حرص را نماز و محافظت بر آن[۹۹] و یاد نعمتهای الهی[۱۰۰] شمردهاست. عالمان اخلاق نیز دو راه کلی علمی و عملی برای درمان حرص مطرح کردهاند؛ ازجمله راههای علمی:
- تفکر در آفات جمع مال و زحمت آن[۱۰۱]؛
- مطالعه احوال گذشتگان و تأمل و بررسی این نکته که اقوام گذشته با وجود نعمتهای فراوان دنیوی، با کفر و عناد به هلاکت رسیدند؛ اما در برابر، انبیا(ع) و اولیای الهی به اندکی از دنیا بسنده کردند و به کمال و عزت و سعادت رسیدند[۱۰۲]
- توجه به اینکه در قناعت، عزت بینیازی از دیگران است، بر خلاف حرص و طمع که در آنها ذلت نیاز به دیگران نهفتهاست.[۱۰۳]
علمای اخلاق در درمان عملی حرص ازجمله به این امور توجه دادهاند:
- میانهروی در امر معیشت و سیر بر طریق قناعت[۱۰۴]؛
- رهاکردن آرزوهای دراز برای آینده که سبب اضطراب و نگرانی میشود[۱۰۵]
- بیتوجهی به بالاتر از خود، بلکه لازم است شخص در بهرهمندیهای دنیوی به پایینتر از خود نظر کند؛ زیرا شیطان در صدد است با متوجهکردن انسان به بالاتر از خود، در امور مادی، او را در جلب منافع بیش از حد دنیوی حریص سازد.[۱۰۶]
امامخمینی نیز برای درمان حرص دو راه کلی علمی و عملی را پیشنهاد میدهد.[۱۰۷] راه علمی، اندیشه و تأمل در ثمرهها و مضرات امور دنیوی و مفاسد این صفت است؛ زیرا حرص شدت اشتیاق به دنیاست[۱۰۸] و انسان از این طریق به این معرفت خواهد رسید که معارف الهی و توحید و حقجویی با حب دنیا متضادند و همچنین طمأنینه و سکونت و آرامش قلبی با حب دنیا جمع نمیشوند.[۱۰۹] راه عملی، ریشهکنکردن حب دنیاست، به واسطه عملکردن ضد آنچه آدمی به آن علاقه دارد؛ مثلاً اگر علاقه بیش از حد به مال دارد، با دادن صدقات واجبه و مستحبه ریشه این علاقه را در دل از میان ببرد،[۱۱۰] بلکه انسان در سایه ریاضت و مجاهدت در عمل به این روشها، ریشه مفاسد اخلاقی را که حب به دنیاست، از دل بیرون میکند و در نتیجه رذایلی، چون حرص و طمع از مملکت وجود او خارج میشود، تا جایی که میتواند حرص و طمع را به قناعت و عزت تبدیل کند و در سایه ترک طمع از دست مردم و یأس از مخلوقات و اعتماد به خدای تعالی به مرتبهای از توحید فعلی برسد که هیچ عاملی را در عالم، غیر از خداوند مؤثر نبیند.[۱۱۱]
پانویس
- ↑ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۲۲۷؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۷/۱۱؛ زبیدی، تاج العروس، ۹/۲۵۱.
- ↑ فیومی، المصباح المنیر، ۱۳۰.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۷/۱۱.
- ↑ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۶/۷۷۶۸.
- ↑ ابنمسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ۴۴.
- ↑ نراقی، معراج السعاده، ۳۹۷.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۱۷.
- ↑ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۵۲۴.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۸/۲۳۹–۲۴۰.
- ↑ نراقی، معراج السعاده، ۴۰۲.
- ↑ عسکری، الفروق فی اللغه، ۱۷۰.
- ↑ مدنی، ریاض السالکین فی شرح صحیفة سیدالساجدین (ع)، ۳/۵۰۲.
- ↑ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ۵/۴۰۱.
- ↑ نراقی، جامع السعادات، ۲/۴.
- ↑ صاحببنعباد، ۱/۱۱۴.
- ↑ ناس، تاریخ جامع ادیان، ۱۹۸–۱۹۹.
- ↑ تاریخ ادیان جهان، رضایی، ۱/۱۷۹.
- ↑ کتاب مقدس، سفر خروج، ب۲۰، ۱۷.
- ↑ کتاب مقدس، انجیل لوقا، ب۱۱، ۳۹.
- ↑ کتاب مقدس، ب۱۲، ۱۵.
- ↑ بقره، ۹۶.
- ↑ توبه، ۱۲۸؛ کهف، ۶؛ نحل، ۳۷؛ یوسف، ۱۰۳.
- ↑ صدوق، الخصال، ۱/۱۲۴–۱۲۵؛ آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ۲۹۴؛ مجلسی، بحار الانوار، ۷۵/۱۱۱.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۰/۲۰–۲۴؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۶/۵۱–۵۹؛ نراقی، جامع السعادات، ۲/۱۰۲–۱۰۹.
- ↑ انصاری، منازل السائرین، ۵۷؛ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۱۳۱ و ۵۳۲؛ تلمسانی، شرح منازل السائرین، ۱/۱۵۹.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۱۵–۲۱۷؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۳۶–۳۳۸.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۱۷، ۲۵۵ و ۲۷۲؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۲۷۳؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۴۹.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۸۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۴۴.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۳۶–۳۳۸.
- ↑ امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۷.
- ↑ امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۷۶.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۲۱–۲۲.
- ↑ نراقی، جامع السعادات، ۱/۱۰۵.
- ↑ ابنقاریاغدی، البضاعة المزجاة، ۱/۲۵۲.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۱۹۸؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۳/۹۳.
- ↑ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۱/۸؛ طباطبایی، المیزان، ۲۰/۱۳.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۳۵۸ و ۲/۱۳۵، ۱۹۹؛ طباطبایی، المیزان، ۲۰/۱۳–۱۴؛ گوهرین، شرح اصطلاحات تصوف، ۴/۱۸۵.
- ↑ توبه، ۱۲۸؛ یوسف، ۱۰۳؛ نحل، ۳۷.
- ↑ بقره، ۹۶.
- ↑ ابنشعبه، تحف العقول، ۲۰.
- ↑ صدوق، الخصال، ۲/۵۱۵.
- ↑ دیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، ۱/۱۶۹.
- ↑ صحیفه سجادیه، دعای چهارم، ۴۴؛ مجلسی، بحار الانوار، ۹۱/۱۴۵.
- ↑ صدوق، الامالی، ۴۱۹.
- ↑ منسوب به امامصادق (ع)، مصباح الشریعه، ۱۰۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ۸/۲۳.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ۲۹۵.
- ↑ ورام، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ۲/۱۲۲.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۶۷/۵۵.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۷۵/۱۱۱.
- ↑ صدوق، الامالی، ۳۹۴.
- ↑ ابنعربی، تفسیر، ۱/۱۶۷.
- ↑ نراقی، معراج السعاده، ۳۹۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۳۷؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۲۶.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۱۷ و ۲۲۴.
- ↑ ← مدنی، ریاض السالکین فی شرح صحیفة سیدالساجدین (ع)، ۲/۳۳۲–۳۳۳.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۵۹.
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۶/۴۰؛ نراقی، معراج السعاده، ۴۰۲.
- ↑ مدنی، ریاض السالکین فی شرح صحیفة سیدالساجدین (ع)، ۲/۳۸۰.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ۴/۳۸۰.
- ↑ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۱/۴۲۹.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۹۳–۱۹۴.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۹۵–۱۹۸.
- ↑ نراقی، جامع السعادات، ۱/۶۶.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۸۳–۸۴ و ۱۴۸–۱۴۹.
- ↑ بقره، ۹۵–۹۶؛ همزه، ۲–۳.
- ↑ ← فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ۱/۱۶۶؛ طباطبایی، المیزان، ۲۰/۳۵۹.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ۲۹۲.
- ↑ نهج البلاغه، ن۵۳، ۴۵۶؛ ورام، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ۱/۶۳.
- ↑ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ۴/۱۰۳.
- ↑ نراقی، معراج السعاده، ۳۱۰.
- ↑ غزالی، مکاشفة القلوب، ۱۷۰.
- ↑ طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، ۱/۶۵.
- ↑ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱۱/۲۲۲–۲۲۳.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۵۵.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۷۲.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۵۴؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۴۳.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۸۴.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۷۲؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۴۹.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۱۷.
- ↑ بقره، ۹۶.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ۲۹۴.
- ↑ منسوب به امامصادق (ع)، مصباح الشریعه، ۱۱۷–۱۱۸.
- ↑ منسوب به امامصادق (ع)، مصباح الشریعه، ۲۱۱–۲۱۲.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ۲۹۵.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ۲۹۴؛ مجلسی، بحار الانوار، ۷۵/۱۱۱.
- ↑ نراقی، جامع السعادات، ۲/۱۰۳.
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۷/۲۹.
- ↑ نراقی، معراج السعاده، ۳۹۷.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۳۸.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۷۸ و ۵۶۰.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۲۱؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۵۷.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۱۷.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۵۵–۲۵۶.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۸۶.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۳۱.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۳۲۰.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۹۸.
- ↑ معارج، ۱۹–۲۳؛ عنکبوت، ۴۵؛ طباطبایی، المیزان، ۲۰/۱۵.
- ↑ حجر، ۸۷–۸۸؛ طه، ۱۳۱؛ طباطبایی، المیزان، ۱۲/۱۹۲.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۰/۲۴؛ نراقی، معراج السعاده، ۳۹۸–۳۹۹.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۰/۲۳–۲۴؛ نراقی، جامع السعادات، ۲/۱۰۶–۱۰۷.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۰/۲۳؛ نراقی، معراج السعاده، ۴۰۰.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۰/۲۰–۲۱؛ نراقی، جامع السعادات، ۲/۱۰۷.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۰/۲۱–۲۳؛ نراقی، معراج السعاده، ۳۹۹.
- ↑ نراقی، جامع السعادات، ۲/۱۰۹.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۲۲–۲۲۶.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۱۷.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۴۸–۴۹.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۵۰–۵۱.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۳۲؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۵۱.
منابع
- قرآن کریم.
- آلوسی، سیدمحمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، تصحیح علی عبدالباری عطیه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
- آمدی، عبدالواحد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تحقیق مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
- ابنشعبه حرانی، حسنبنعلی، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آلالرسول (ص)، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
- ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بیتا.
- ابنعربی، تفسیر ابنعربی، تحقیق سمیر مصطفی رباب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
- ابنقاریاغدی، محمد حسین، البضاعة المزجاة، تحقیق حمید احمدی جلفایی، قم، دارالحدیث، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- ابنمسکویه، احمد، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، تحقیق عماد هلالی، قم، طلیعه نور، چاپ اول، ۱۴۲۶ق.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، تحریر الوسیله، تهران مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- انصاری، خواجهعبدالله، منازل السائرین، تحقیق علی شیروانی، تهران، دارالعلم، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، مؤسسه بعثت، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
- تلمسانی، عفیفالدین، شرح منازل السائرین، تحقیق عبدالحفیظ منصور، قم، بیدار، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- دیلمی، حسنبنمحمد، ارشاد القلوب الی الصواب، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- راغب اصفهانی، حسینبنمحمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت ـ دمشق، دارالقلم ـ دارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- رضایی، عبدالعظیم، تاریخ ادیان جهان، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ سوم، ۱۳۶۸ش.
- زبیدی، سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تصحیح علی هلالی و علی شیری، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
- صحیفه سجادیه، امامعلیبنالحسین (ع)، قم، نشر الهادی، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
- صدوق، محمدبنعلی، الامالی، تهران، کتابچی، چاپ ششم، ۱۳۷۶ش.
- صدوق، الخصال، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
- طبرسی، فضلبنحسن، تفسیر جوامع الجامع، تصحیح ابوالقاسم گرجی، تهران، دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- عسکری، حسنبنعبدالله، الفروق فی اللغه، بیروت، دارالآفاق الجدیده، چاپ اول، ۱۴۰۰ق.
- غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، تحقیق عبدالرحیمبنحسین عراقی، بیروت، دارالکتاب العربی، بیتا.
- غزالی، مکاشفة القلوب المقرب الی علام الغیوب، تحقیق عبدالحمید طعمه حلبی، بیروت، دارالمعرفه، چاپ چهارم، ۱۴۲۲ق.
- فخر رازی، محمدبنعمر، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
- فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق حسین اعلمی، تهران، صدر، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق.
- فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ق.
- فیومی، احمدبنمحمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
- کتاب مقدس، بیجا، دارالکتاب المقدس، ۱۹۸۰م.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- گوهرین، سیدصادق، شرح اصطلاحات تصوف، تهران، زوار، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- مدنی، سیدعلیخان، ریاض السالکین فی شرح صحیفة سیدالساجدین (ع)، تصحیح سیدمحسن حسینی امینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- مصباح الشریعه، منسوب به امامصادق (ع)، بیروت، اعلمی، چاپ اول، ۱۴۰۰ق.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوی، قم، بیدار، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش.
- همو، شرح اصول الکافی، تحقیق محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- ناس، جانبایر، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علیاصغر حکمت، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ بیستم، ۱۳۹۰ش.
- نراقی، ملااحمد، معراج السعاده، تحقیق محمد نقدی، قم، هجرت، چاپ ششم، ۱۳۷۸ش.
- نراقی، ملامهدی، جامع السعادات، تصحیح سیدمحمد کلانتر، بیروت، اعلمی، چاپ چهارم، بیتا.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- ورام، مسعودبنعیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورام)، قم، مکتبة فقیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
محسن میرزاپور، «حرص»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۳۴۲.