حضرات خَمس، مراتب کلی تعینات وجود در دانش عرفان.
حضرات خمس یکی از مباحث مربوط به چینش نظام هستی و چگونگی ظهور کثرت از وحدت در هستیشناسی عرفانی است. در فلسفه از این موضوع به عنوان «عوالم» بحث میشود. صدرالدین قونوی این اصطلاح را مطرح کرده و بعدها در آثار و پیروان ابنعربی به کار رفت.
امامخمینی در دو کتاب سرّ الصلاة و شرح دعای سحر به بیان مشهور بسنده کرده است اما در تعلیقات خود بر شرح فصول الحکم، ترتیب شارح فصوص را نمیپسندد و خود ترتیب دیگری ارائه میکند و آن را مطابق با ذوق عرفانی میشمارد. ایشان براساس دیدگاه مشهور عرفا، رابطه عوالم را با حضرات، رابطه ظل و ذی ظل تعبیر میکند و عوالم کلیه را ظل حضرات خمس میداند، از این روی انسان کامل، ظل حضرت جامع الهی و عالم اعیان، ظل حضرت غیب مطلق و عالم عقول و نفوس، ظل حضرت غیب مضاف و عالم خیال و مثال مطلق، ظل حضرت شهادت مضاف عالم ملک، ظل حضرت شهادت مطلق است.
امامخمینی در بیان رابطه قلب انسانی با حضرات خمس معتقد است برای قلب انسانی به ازای هر یک از حضرات خمس، وجهی است که در آن وجه، آنچه در آن حضرت است، جمع است و در صورتی که حجاب میان قلب و آن حضرت مرتفع شود، قلب به حسب این وجه از قلب، با آن حضرت ارتباط برقرار میکند.
تعریف
حضرت به معنای قرب و نزدیکی، حضور، بارگاه و پیشگاه است.[۱] این واژه در اصطلاح عرفانی موطن کلی[۲] و مراتب کلی تعینات[۳] است. این مراتب مانند اجناس، برای زیرمجموعه خود امهات و اصول شمرده میشوند[۴] و به اعتبار تعینات کلی در عوالم وجود که پنج مرتبه است، حضرات خمس نامیده میشوند.[۵] همچنین حضرت، محل و موطنی است که در آن اثر الهی ظاهر میشود.[۶] حضرات به نامهای مجالی، مَنِصّات و مَطالع نیز خوانده میشود.[۷] امامخمینی «حضرت» را نوعی حضور میداند و معتقد است وجه نامگذاری حضرات آن است که عوالم نزد حقتعالی حاضرند و مظهر اویند؛ از این جهت بر ذات الهی، حضرت گفته نمیشود؛ زیرا ذات حق در محضر و مظهری، ظهور و حضور ندارد و اما مقام غیب احدی به حسب اسمای ذاتیه و رابطه غیبی احدی دارای اسم، مظهر و ظهور است.[۸]
واژه حضرات با واژگانی چون مراتب و عوالم مرتبط است.[۹] فرق حضرت با مرتبه و عالم به اعتبار است و مواطن وجود را به اعتبار محل[۱۰] و حضور ذات در آنها، مراتب میخوانند و به اعتبار حضور آنها نزد ذات، حضرت مینامند.[۱۱] عالم مشتق از علامت است و علامت یک شیء، به یک اعتبار غیر از آن است؛ بنابراین در مفهوم عالم غیریت وجود دارد؛ همانگونه که حضرت مشتق از حضور است که وجود میباشد. از این جهت مراتب هستی به اعتبار وجود، حضرات و به اعتبار تعیّنات، عوالم نامیده میشوند[۱۲] (ببینید: عوالم هستی).
پیشینه
حضرات خمس یکی از مباحث مربوط به چینش نظام هستی و چگونگی ظهور کثرت از وحدت در هستیشناسی عرفانی است. در فلسفه از این موضوع، با عنوان «عوالم» بحث میشود (ببینید: عوالم هستی). در آثار ابنعربی این اصطلاح به کار نرفتهاست؛ اگرچه ریشه آن را میتوان در کتاب انشاء الدوائر[۱۳] او ملاحظه کرد. صدرالدین قونوی این اصطلاح را مطرح کرد[۱۴] و پس از او در آثار دیگر پیروان و شارحان ابنعربی همانند فرغانی و جندی به کار رفت[۱۵]؛ البته بعضی این حضرات را به شش حضرت گسترش دادهاند[۱۶] و بعضی نیز آن را در سه حضرت احدیت، الوهیت و ربوبیت خلاصه کردهاند.[۱۷] امامخمینی در دو کتاب سرّ الصلاة[۱۸] و شرح دعاء السحر[۱۹] به بیان مشهور بسنده کردهاست؛ اما در تعلیقات علی شرح فصوص الحکم ترتیب شارح فصوص را نمیپسندد و خود ترتیب دیگری ارائه میکند و آن را مطابق با ذوق عرفانی میشمارد.[۲۰]
ماهیت حضرات خمس
حضرات خمس به معنای معروف نزد عارفان چنین است: حضرت اول غیب مطلق، حضرت دوم غیب مضاف، حضرت سوم شهادت مضاف، حضرت چهارم شهادت مطلق، حضرت پنجم کون جامع.[۲۱] این تقسیم بر این پایه استوار است که عرفا در بیان چینش نظام هستی، هر کدام از مراتب کلیه عالم را به مرتبه صقع ربوبی و خارج صقع ربوبی تقسیم کردهاند و مراتب خارج از صقع ربوبی نیز با توجه به استعداد ذاتی خویش که صفت یا صفاتی خاص از حقتعالی را آشکار میسازند، به عوالم سهگانه «عالم ارواح»، «عالم مثال» و «عالم طبیعت» تقسیم میشوند؛ اما مرتبه انسان کامل که مظهر اسم جامع «الله» است و با جامعیتش، تجلی تمامی صفات حق و خلیفه او در میان ماسویالله است، عالمی جدا شمرده میشود[۲۲]؛ از این جهت حضرت اول منسوب به حق است و سه حضرت بعدی منسوب به خلق و حضرت پنجم، جامع هر دو است.[۲۳] به همین اعتبار این حضرات را مشتمل بر حضرات الهیه، حضرات کونیه یا کیانیه و حضرت جامع مینامند.[۲۴]
در حقیقت، تقسیم عارفان در بیان چینش مظاهر و مراتب تنزلات وجود، از مقام ذات تا تعینات خلقی است. این تعینات و حضرات عبارتاند از:
- حضرت اول حضرت غیب مطلق یا غیبالغیوب است و عالَم آن، عالم اعیان ثابته میباشد.[۲۵] برخی معتقدند مراد از غیب مطلق در اینجا ذات نیست؛ زیرا بر ذات از آن لحاظ که ذات است، حضرت گفته نمیشود، بلکه مراد حضرت علمیه است[۲۶] و حضرت علمیه را از این جهت غیب مطلق مینامند که مشتمل بر تمام غیبهای عالم است[۲۷]؛
- حضرت دوم حضرت غیب مضاف است که به حضرت غیب مطلق نزدیک است و عالمش، عالم ارواح جبروتی و ملکوتی یا عالم عقول و نفوس مجرده است؛
- حضرت سوم حضرت غیب مضاف که به عالم شهادت مطلق نزدیک است و عالم آن، عالم مثال است؛
- حضرت چهارم حضرت شهادت مطلق است و عالم آن، عالم مُلک است؛
- حضرت پنجم حضرت جامع است و عالم آن، عالم انسانی است که جامع همه عوالم است.[۲۸]
این حضرات را به ترتیب حضرت لاهوت، جبروت، ملکوت، ناسوت و کون جامع نیز میخوانند.[۲۹]
امامخمینی حضرات خمس را با ترتیب دیگری بیان کرده که با ترتیب مشهور فرق دارد:
- حضرت اول: غیب مطلق یا حضرت احدیت اسمای ذاتیه است و عالَمِ آن سرّ وجودی میباشد و این سرّ وجودی، اعم از سرّ وجودی علمی اسمایی و عینی وجودی است.
- حضرت دوم: شهادت مطلق که عالم آن عالم اعیان و حضرت علمیه و عینیه است.
- حضرت سوم: غیب مضاف که به غیب مطلق نزدیک است و همان وجهه غیبی اسما است و عالم آن وجهه غیبی اعیان است.
- حضرت چهارم: غیب مضاف که به عالم شهادت نزدیک است و وجهه ظاهری اسما میباشد و عالم آن وجهه ظاهری اعیان است.
- حضرت پنجم: احدیت جمع اسما غیب و شهادت است و عالم آن کون جامع است.[۳۰]
امامخمینی بر اساس دیدگاه مشهور عرفا، رابطه عوالم را با حضرات، رابطه ظلّ و ذیظل تعبیر میکند و عوالم کلیه را ظل حضرات خمس میداند؛ بنابراین انسان کامل، ظل حضرت جامع الهی است و عالم اعیان، ظل حضرت غیب مطلق و عالم عقول و نفوس، ظل حضرت غیب مضاف و عالم خیال و مثال مطلق، ظل حضرت شهادت مضاف و عالم ملک، ظل حضرت شهادت مطلق است.[۳۱] ایشان در تقریری دیگر با استناد به آیه «أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیفَ مَدَّ الظِّلَّ»[۳۲] دو حضرت اسمایی و اعیانی را ظل فیض اقدس و دو حضرت ملکوت و شهادت را ظل فیض مقدس میداند.[۳۳]
ویژگیها و احکام حضرات خمس
هر یک از حضرات خمس که بیان مرتبهای از مراتب کلی عالم هستی است، به حسب مرتبهای که دارد، دارای ویژگیها و احکام مخصوص به خود است:
- غیب مطلق: از دیدگاه عرفانی، وجود مطلق از آن حیث که اطلاق دارد و عاری از هر گونه قید و تعین است، در حیطه شهود عارف درنمیآید که از آن به حضرت ذات تعبیر شدهاست.[۳۴] اول معنایی که در ذات اعتبار میشود، وحدت ذاتی است. این وحدت وحدتی است که هیچ کثرتی مقابل آن نیست، بلکه همه کثرات را دربردارد. برای این وحدت دو اعتبار است؛ یکی سقوط همه اعتبارات که از آن به احدیت و تعین اول تعبیر میشود و دوم ثبوت اعتبارات غیر متناهیه که از آن به واحدیت و تعین ثانی تعبیر میشود. این مقام، مقام جمع مطلق است که در آن غلبه اسمی بر اسمی متصور نیست.[۳۵] امامخمینی نیز بر این اعتقاد است که در این حضرت هیچ وصف و نعتی و اسم و رسمی نیست. این حقیقت غیبی به ذات خود، بدون واسطه در هیچ صورتی تجلی نمیکند و هیچ نظر لطف یا قهر به عوالم غیبی و شهادت ندارد[۳۶] و همه اعتبارات و تعینات در آن ساقط است، اما در مرتبه احدیت، اعتبار اسمای ذاتیه موجود است.[۳۷] مرتبه تعین ثانی یا واحدیت، دومین تعین حقانی است که ذات حق به خودش از حیث تفاصیل اسمایی علم دارد. در این مرتبه، اسمای الهی و اعیان ثابته به صورت متمایز از یکدیگر وجود علمی دارند.[۳۸] امامخمینی حضرت واحدیت را ناشی از تجلی فیض اقدس میداند و بر این باور است این حضرت دارای دو جهت است: جهتی رو به سوی خود و تعینات خود دارد که از این جهت، احکام کثرت و غیریت ظاهر میشود و حیثیتی به سوی حضرت غیب و مقام فیض اقدس دارد که از این جهت، فانی در ذات و مستهلک در غیب هویت است و تکثری در آن راه ندارد[۳۹] (ببینید: احدیت و واحدیت)؛
- حضرت غیب مضاف و عالم ارواح: غیب مضاف که به غیب مطلق نزدیک است، عالم ارواح جبروتی و ملکوتی است که عالم عقول و نفوس مجرده میباشند[۴۰]؛ البته از عالم ملکوت اعلی در زبان علمای اشراق به ارباب انواع[۴۱] و در زبان علمای مشاء به عقول قادسه[۴۲] و در زبان شریعت به ملائکه[۴۳] تعبیر شدهاست.[۴۴] برای این حضرت، تفاصیل و مراتب جزئی دیگری مانند مرتبه عقول مجرد و نفوس فلکی و ارواح بشری است که هر یک نیز مراتب جزئی دیگری دارند.[۴۵] عالم امر، عالم غیب، عالم عِلْوی از دیگر اسامی این حضرت است.[۴۶] امامخمینی نیز عالم جبروت و عالم دهر را همان عالم ارواح و مفارقات نوریه میداند که از ماده و عوارض آن مبرّایند.[۴۷] ایشان مانند دیگران وجه تسمیه عالم جبروت را به این میداند که خداوند متعال نقائص آنها را جبران کرده یا اینکه این مرتبه، نقائص مرتبه مادون خود را جبران میکند.[۴۸] ایشان با استناد به حدیثی[۴۹] قائل است این عالم (عالم عقل) محیط بر تمام عالم خلق است و با صدور این عالم از حقتعالی، تمام کاینات صادر میشوند[۵۰] (ببینید: عوالم هستی و عقل)؛
- حضرت مثال: حضرت مثال، عالمی روحانی و حد وسط میان عالم عقل و عالم ماده است که در مقدارداشتن شبیه به عالم جسمانی و در نورانیبودن شبیه به عالم عقل است؛ بنابراین نه مادی است و نه مجرد عقلی، بلکه هر دو خصوصیات را داراست.[۵۱] در میان حکمای مشاء، برخی وجود عالم مثال را منکر شدهاند و عالم مثال را تنها مشتمل بر عالم مثال متصل (عالم خیال) دانستهاند.[۵۲] شیخ اشراق ضمن اذعان به وجود عالم مثال، با طرح ادلهای کوشیدهاست وجود آن را با قاعده امکان اشرف به اثبات برساند[۵۳] (ببینید: عوالم هستی). امامخمینی نیز عالم مثال را عالم مجرد از ماده میداند که همراه با عوارض و مقدار است[۵۴] و از آنجا که میان عالم عقول و عالم طبیعت، هیچ ارتباط و تناسبی نیست، از طریق قاعده امکان اشرف، این عالم مثال اثبات شدهاست.[۵۵] به ازای عالم مثال در قوس نزول، عالم برزخ در قوس صعود است[۵۶] (ببینید: برزخ)؛
- عالم شهادت و طبیعت: ادراک عالم طبیعت که آن را عالم خلق، عالم سفلی و عالم ملک نیز مینامند، برخلاف دیگر عوالم، برای همگان میسر است و در آن، وجود به نهایت مرتبه خود در قوس نزول رسیدهاست.[۵۷] امامخمینی نیز عالم طبیعت را عالم تغییر و تبدیل و نشئه قبول میداند[۵۸] (ببینید: عوالم هستی و دنیا و آخرت)؛
- کون جامع: غالب پیروان مکتب ابنعربی، مرتبه کون جامع و عالم انسانی را ازجمله مراتب و حضرات شمردهاند[۵۹]؛ اما خود ابنعربی آن را به حساب نیاورده و حضرت خیال را وسیعترین حضرات شمردهاست.[۶۰] امامخمینی نیز همانند عرفای دیگر[۶۱] حضرت احدیت جمع را آخرین حضرت میداند که همان اسم «الله» است و عالم آن، کون جامع است؛ زیرا انسان کامل صورت و مظهر اسم جامع «الله»[۶۲] و جامع اعیان و اسماست.[۶۳] انسان کامل به اعتبار وحدت و اجمال، مظهر حضرت احدیت و به اعتبار کثرت و تفصیل، جامع حقایق تمام موجودات و مظهر حضرت واحدیت است.[۶۴] ایشان معتقد است کون جامع و مرتبه انسانی، در قوس نزول عالم، از حضرت واحدیت و عین ثابت به عالم مشیت، سپس به ترتیب، به عالم عقول، عالم ملکوت، عالم مثال، عالم طبیعت و عالم هیولا تنزل میکند[۶۵] (ببینید: انسان کامل).
رابطه قلب انسانی با حضرات
بعضی عارفان معتقدند در برابر هر یک از وجوه قلب، حضرتی از حضرات الهی قرار دارد و هنگامی که آن وجه، از قلب ظاهر شود، حضرت برابر آن در آن تجلی میکند.[۶۶] امامخمینی نیز معتقد است برای قلب انسانی به ازای هر یک از حضرات خمس، وجهی است که در آن وجه، آنچه در آن حضرت است، جمع است و در صورتی که حجابِ میان قلب و آن حضرت مرتفع شود، قلب به حسب این وجه از قلب، با آن حضرت ارتباط برقرار میکند[۶۷]؛ اما قلب احدی جمعی مانند قلب رسول ختمی(ص) جامع میان عوالم است و وحدت، آن را از کثرت و کثرت، آن را از وحدت بازنمیدارد.[۶۸] چنین قلبی متصل به عالم اسماست و در حضرت علمیه، از اعیان ثابته اطلاع حاصل میکند.[۶۹] به باور ایشان انسان کامل، رابط میان شاهد و مشهود و حافظ حضرات خمس است.[۷۰]
پانویس
- ↑ جوهری، الصحاح، ۲/۶۳۲؛ فیومی، المصباح المنیر، ۱۴۰.
- ↑ ابنترکه، شرح فصوص، ۱/۳۶۶.
- ↑ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۲۶۲.
- ↑ قونوی، النفحات، ۶۴؛ قونوی، شرح الاربعین، ۹۴.
- ↑ جامی، نقد النصوص، ۳۳.
- ↑ فرغانی، منتهی المدارک، ۱/۴۲–۴۳؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۳۵۰–۳۵۱.
- ↑ کاشانی، اصطلاحات، ۵۲–۵۳؛ ابنترکه، تمهید القواعد، ۱۴۷.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۳۱.
- ↑ فرغانی، منتهی المدارک، ۱/۴۲.
- ↑ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۲۵۰ و ۳۲۳–۳۲۹.
- ↑ امامخمینی، امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۳۱.
- ↑ فاضل تونی، مجموعه رسائل عرفانی و فلسفی، ۸۹.
- ↑ ابن عربی، انشاء الدوائر، ۲۱–۲۴؛ ← قیصری، شرح فصوص، ۶۳۳.
- ↑ قونوی، النفحات، ۱۸.
- ↑ فرغانی، منتهی المدارک، ۱/۴۲–۴۳؛ فرغانی، مشارق الدراری، ۱۴۳–۱۴۴؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۳۲–۳۴؛ جامی، نقد النصوص، ۲۹–۳۲.
- ↑ کاشانی، اصطلاحات، ۵۹؛ جامی، نقد النصوص، ۳۱–۳۲؛ ← آشتیانی، شرح مقدمه، ۷۹.
- ↑ آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، ۵۵۹–۵۶۰.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۴.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۲۰–۱۲۱.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۳۱–۳۵.
- ↑ قونوی، اعجاز البیان، ۸۱؛ قیصری، رسائل، ۱۱۶.
- ↑ قونوی، النفحات، ۱۸؛ قیصری، رسائل، ۱۱۷–۱۱۸.
- ↑ فرغانی، منتهی المدارک، ۱/۴۳؛ جامی، نقد النصوص، ۲۹–۳۰.
- ↑ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۲۳۱؛ ابنترکه، شرح فصوص، ۱/۳۹۰.
- ↑ کاشانی، شرح فصوص، ۱۳۴؛ قیصری، شرح فصوص، ۹۰.
- ↑ فاضل تونی، مجموعه رسائل عرفانی و فلسفی، ۹۰.
- ↑ قیصری، رسائل، ۱۵.
- ↑ قونوی، النفحات، ۱۸؛ قونوی، شرح الاربعین، ۶۶ و ۹۴؛ قیصری، شرح فصوص، ۹۰؛ آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، ۵۵۹.
- ↑ سبزواری، تعلیقات چاپشده در الحکمة المتعالیه، ۱/۲۶۷.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۳۲–۳۳.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۲۰–۱۲۱.
- ↑ فرقان، ۴۵.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۲۱.
- ↑ قونوی، النصوص، ۶–۱۰؛ قونوی، اعجاز البیان، ۴۸–۴۹؛ قیصری، رسائل، ۱۵.
- ↑ فرغانی، منتهی المدارک، ۱/۲۱–۲۲.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۳–۱۴.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۷۹.
- ↑ فرغانی، منتهی المدارک، ۱/۳۳–۳۵؛ جامی، نقد النصوص، ۳۸.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۲۲ و ۳۰–۳۳.
- ↑ آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، ۵۵۹.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۱۵۴–۱۶۰.
- ↑ میرداماد، مصنفات، ۱۵۱ و ۵۳۷.
- ↑ فیض کاشانی، علم الیقین فی اصول الدین، ۱/۳۹۷–۳۹۹.
- ↑ ← امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۰.
- ↑ ابنترکه، تمهید القواعد، ۱۴۸.
- ↑ نسفی، مقصد اقصی، ۲۳۸؛ جامی، نقد النصوص، ۴۹.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۷۱ و ۷۶.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۷۶.
- ↑ متقی هندی، کنز العمال، ۱/۱۳۴؛ فیض کاشانی، علم الیقین فی اصول الدین، ۱/۹۱.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۳۴۰–۳۴۱.
- ↑ قیصری، شرح فصوص، ۹۷.
- ↑ میرداماد، القبسات، ۱۶۷؛ لاهیجی، ۶۰۱–۶۰۵؛ ← آشتیانی، شرح زاد المسافر، ۳۸۲–۳۸۵.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۱۴۰–۱۴۵ و ۱۵۴؛ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۳۶۸–۳۷۰؛ قطبالدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ۳۳۷–۳۴۰؛ دینانی ابراهیمی، قواعد کلی فلسفی، ۱/۲۳.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۸۱؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۸۶.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۲۷.
- ↑ امامخمینی، تعلیقه فوائد، ۱۴۰.
- ↑ کاشانی، شرح فصوص، ۱۳۴؛ کاشانی، اصطلاحات، ۸۵.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۵۱.
- ↑ قیصری، شرح فصوص، ۸۹–۹۱ و ۶۳۳؛ قیصری، رسائل، ۱۴–۱۵؛ آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، ۵۶۰؛ ابنترکه، تمهید القواعد، ۱۴۷؛ جامی، نقد النصوص، ۳۱.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۳/۴۲؛ جهانگیری، چهره برجسته عرفان اسلامی، ۳۵۹.
- ↑ جندی، شرح فصوص الحکم، ۲۰۴.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۳۳.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۶۸.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۶۸.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۵۵.
- ↑ ابنعربی، مشاهد الاسرار، ۱۰۱.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۴۱.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۴۸.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۶.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۳.
منابع
- قرآن کریم.
- آشتیانی، سیدجلالالدین، شرح بر زاد المسافر، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۸۱ش.
- آشتیانی، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، قم، بوستان کتاب، چاپ پنجم، ۱۳۸۰ش.
- آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، تحقیق هانری کربن و عثمان یحیی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
- ابنترکه، صائنالدین، تمهید القواعد، تحقیق سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، چاپ اول، ۱۳۶۰ش.
- ابنترکه، شرح فصوص الحکم، تحقیق محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- ابنعربی، محیالدین، انشاء الدوائر، لیدن، بریل، چاپ اول، ۱۳۳۶ق.
- ابنعربی، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بیتا.
- ابنعربی، مشاهد الاسرار القدسیة و مطالع انوار الالهیه، تحقیق سعید عبدالفتاح، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۶ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
- امامخمینی، التعلیقة علی الفوائد الرضویه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.
- امامخمینی، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
- جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح ویلیام چیتیک، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش.
- جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، تحقیق سیدجلالالدین آشتیانی، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۴۲۳ق.
- جوهری، اسماعیلبنحماد، الصحاح، تاج اللغة و صحاح العربیه، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- جهانگیری، محسن، محیالدین ابنعربی، چهره برجسته عرفان اسلامی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۵ش.
- دینانی، ابراهیمی، غلامحسین، قواعد کلی فلسفی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ سوم، ۱۳۸۰ش.
- سبزواری، ملاهادی، تعلیقات چاپشده در الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، تألیف ملاصدرا، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
- شهرزوری، شمسالدین، شرح حکمة الاشراق، تحقیق حسین ضیائی تربتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
- شیخ اشراق، سهروردی، شهابالدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
- فاضل تونی، محمدحسین، مجموعه رسائل عرفانی و فلسفی، تصحیح وحید روحاللهپور، قم، مطبوعات دینی، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- فرغانی، سعیدالدین، مشارق الدراری، شرح تائیه ابنفارض، تحقیق سیدجلالالدین آشتیانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.
- فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیه ابنفارض، تحقیق عاصم ابراهیم الکیالی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۸ق.
- فناری، محمدبنحمزه، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- فیض کاشانی، ملامحسن، علم الیقین فی اصول الدین، تحقیق محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
- فیومی، احمدبنمحمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
- قطبالدین شیرازی، محمودبنمسعود، شرح حکمة الاشراق، به اهتمام عبدالله نورانی و مهدی محقق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- قونوی، صدرالدین، اعجاز البیان فی تفسیر امّ القرآن، تصحیح، سیدجلالالدین آشتیانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- قونوی، شرح الاربعین حدیثاً، تحقیق حسن کامل ییلماز، تهران، بیدار، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
- قونوی، النصوص، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
- قونوی، النفحات الالهیه، تحقیق محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- قیصری، داوودبنمحمود، رسائل قیصری، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چاپ دوم، ۱۳۸۱ش.
- قیصری، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، تصحیح مجید هادیزاده، تهران، حکمت، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- کاشانی، شرح فصوص الحکم، قم، بیدار، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
- لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد، تحقیق زینالعابدین قربانی، تهران، نشر سایه، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- متقی هندی، علاءالدین، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، تصحیح بکری حیانی و صفوة السقاء، بیروت، مؤسسه الرساله، چاپ پنجم، ۱۴۰۹ق.
- میرداماد، محمدباقر، القبسات، به اهتمام مهدی محقق و دیگران، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۶۷ش.
- میرداماد، مصنفات میرداماد، به اهتمام عبدالله نورانی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- نسفی، عزیزالدین، مقصد اقصی، تحقیق حامد ربانی، تهران، گنجینه، چاپ اول، ۱۳۵۲ش.
پیوند به بیرون
- احسان فتاحی اردکانی، «حضرات خَمس»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۴۶۵.