وحدت حوزه و دانشگاه، چرایی و چگونگی ایجاد وحدت میان دو نهاد علمی ـ آموزشی.
مراد از وحدت در وحدت حوزه و دانشگاه، اتحاد یا همان وحدت عرفی است. این دو نهاد در جوامع اسلامی مغز متفکر جامعه و مرکز تولید نظریات علمی هستند که در ساختار جامعه و روابط اجتماعی نقشی تعیینکننده دارند. امامخمینی معتقد بود پیوند حوزه و دانشگاه موجب اتحاد همه اقشار ملت میشود.
وحدت حوزه و دانشگاه در نگاه امامخمینی وحدت در ساختار و روش نیست؛ بلکه نوعی هماهنگی بین این دو نهاد است. اهتمام ایشان به وحدت آرمانی، اخلاقی، سیاسی و اجتماعی بود و بیشتر ناظر به وحدت روحانی و دانشگاهی است تا وحدت حوزه و دانشگاه. ایشان در برقراری پیوند حوزه و دانشگاه، این دو را دو شاخه از یک شجره طیبه و دو بازو از یک مقام انسان روحانی نامید که فرجام تلاش هر دو انسانسازی است. دو شاخه از یک شجره بودن، نشانه حفظ هویت مستقل هر دو نهاد است و شرط لازم پیوند حوزه و دانشگاه، احترام متقابل هر دو قشر به یکدیگر است.
معنای لغوی و اصطلاحی
وحدت به معنای یگانهشدن، یکیبودن، اتحاد و عینیت آمدهاست[۱] و اتحاد به معنای یکرنگی، یکجهتی، موافقت و اجتماع.[۲] مراد از وحدت در وحدت حوزه و دانشگاه، اتحاد یا همان وحدت عرفی است. حوزه علمیه عنوانی متأخر برای مراکز آموزش علوم دینی در میان شیعه امامیه[۳] (ببینید: حوزههای علمیه) و دانشگاه نیز عالیترین نهاد آموزش علوم در قرن اخیر است (ببینید: دانشگاه). این دو نهاد در جوامع اسلامی مغز متفکر جامعه و مرکز تولید نظریات علمی و مهندسی اجتماعی[۴] و از ارکان اساسی جامعه اسلامیاند و در ساختار جامعه و روابط اجتماعی نقشی تعیینکننده دارند؛ به گونهای که دیگر ارگانها در جامعه، مستقیم یا غیر مستقیم از عملکرد و ارتباط این دو نهاد تأثیر میپذیرند.[۵] از آنجاکه بقای جامعه بر تعامل و انسجام نهادهای اجتماعی متکی است و تحولات تاریخی، اجتماعی و سیاسی، عمیقاً از پیوند و جدایی نخبگان اجتماعی متأثر است،[۶] تنها در سایه وحدت مراکز فکری جامعه میتوان وحدت در میدانهای مختلف عمل را ممکن کرد.[۷] آموزشیبودن این دو نهاد را میتوان مهمترین ویژگی آنها دانست، با این تفاوت که دانشی که در حوزهها تدریس میشود، منسوب و مرتبط با دین است که مبانی آن (قرآن و سنت) قابل نقد نیست و با محتوای علومی که در دانشگاه آموخته میشود و عمدتاً علوم تجربی است، متفاوت است.[۸] این تفاوت در صورت عدم درک و تحلیل درست، میتواند موجب افتراق و اختلاف دایمی این دو نهاد باشد.[۹] در باب قلمرو وحدت حوزه و دانشگاه، تحلیلهای مختلفی مطرح شدهاست: برخی مهمترین عامل وحدت را وحدت در پیشفرضها، روش و اخلاق معرفتی در حوزه و دانشگاه میدانند[۱۰] و بعضی دیگر وحدت در تمام شئون، اهداف، مسائل و دیگر موضوعات را مورد توجه قرار دادهاند. به نظر این گروه، اختلاف حوزه و دانشگاه تنها زمانی از میان خواهد رفت که به هماهنگی سازمانی کامل برسند.[۱۱] گروهی جهتگیری الهی و حاکمیتِ جهانبینی واحد بر هر دو را معنای وحدت تلقی میکنند[۱۲] و گروهی دیگر تنها راه وحدت را تقسیم کار میدانند؛ به این ترتیب که تعیین بایدها و نبایدها، اهداف و غایات آموزشی بر عهده حوزه باشد که متولی اصلی استنباطات دینی است و فعالیت علمی و پژوهشی بر عهده دانشگاه باشد.[۱۳] برخی نیز معتقدند منظور از وحدت، وحدت سیاسی و اجتماعی است؛ یعنی در مقام عمل، درک درستی از یکدیگر داشته و برای تحقق اهداف مشترک تلاش کنند.[۱۴]
وحدت حوزه و دانشگاه در نگاه امامخمینی، برخورداری از اهداف مشخصی است که این دو نهاد را به نقطهای مشترک سوق دهد تا در سایه آن وحدت آرمانی، به هماهنگی برسند، بدون اینکه وحدت در ساختار و روش مورد نظر باشد.[۱۵] اهتمام ایشان به وحدت آرمانی، اخلاقی، سیاسی و اجتماعی بود و بیشتر ناظر به وحدت روحانی و دانشگاهی است تا وحدت حوزه و دانشگاه.[۱۶]
پیشینه
مروری بر تاریخ حوزه و دانشگاه نشان میدهد در آغاز، مجموعه دانشها در موضوعات گوناگون دینی و بشری، در جایگاههای مشترکی تدریس و تحقیق میشد و همه این مراکز با یک نظام تقریباً واحد اداره میشدند.[۱۷] بیتالحکمه، دارالعلم، نظامیه و مانند آن، همچنین دانشگاههای عمومیِ تشکیلشده در مساجد، مانند جامع الازهر[۱۸] و حوزههای علمی شیعی مانند حوزه علمیه نجف اشرف، مهمترین حوزههای علمی در فرهنگ اسلامی بودند که مجموعهدانشهای مختلف، در آنها تدریس و تحقیق میشد.[۱۹]
رکود علمی جهان اسلام و همزمانی آن با رنسانس و شکوفایی علمی تمدن جدید غرب، موجب بروز عصر جدیدی از تحولات فرهنگی، علمی و فنآوری و پذیرش دستاوردهای غرب در جهان اسلام شد.[۲۰] در ایران نخستین عامل پذیرش تعلیم و تربیت غربی، نیاز به فنآوری نظامی بود که با دعوت از مستشاران غربی به ایران آغاز شد و با اعزام محصل به خارج و تأسیس و گسترش مدارس جدید و دانشگاه ادامه یافت.[۲۱] گسترش دانشگاه در ایران به سبک غربی، قشر جدیدی در نهاد تعلیم و تربیت به وجود آورد که بیشتر دادهها و یافتههایش متأثر از فرهنگ غرب بود[۲۲]؛ فرهنگی که بر اساس نیاز داخلی جامعه و البته حاکمیت نوعی بدبینی به علوم دینی ـ که ناشی از عملکرد نادرست اربابان کلیسا در قرون وسطی بود ـ بیشترِ توجه دانشمندان را معطوف به علوم تجربی و نظری کرده بود[۲۳]؛ بنابراین تشکیل دانشگاه بر اساس الگوی غربی و نیز جدایی مراکز علوم دینی (حوزههای علمیه) سبب شد در برنامهریزیهای آموزشی بر اختلاف میان دو نگرش به علم (جدایی علوم معادی و معاشی) تأکید شود. در نتیجه بر اساس دو مبنای معرفتی جداگانه، دو نهاد آموزشی با ساختارهایی متفاوت (در روش و هدف) به حیات خود ادامه دادند و به مرور بر اثر عوامل درونی و سیاستهای استعماری، نوعی بدبینی و نگرش منفی به یکدیگر در میان دانشپژوهان و گردانندگان این دو نهاد شکل گرفت، تا جایی که به تحقیر، جدایی، نفی و دشمنی انجامید و هر یک قلمرو خود را مرز ممنوعهای برای دیگری ساختند؛ بنابراین هر دو از مبادله افکار و اندیشه و تعاملورزی در موضوعات علمی مشترک و ایجاد تفاهم و همدلی و همبستگی محروم ماندند.[۲۴] الگوپذیری روشنفکران از غرب و تفکیک قلمرو دین از علم، بهتدریج به تفکیک دین از اجتماع، سیاست، اقتصاد و غیره انجامید.[۲۵] از سوی دیگر، حوزه نیز در دو سه دهه نخست تأسیس دانشگاه[۲۶] و اینکه بسیاری از مخالفان اسلام و تشیع از تریبون دانشگاه سخن میگفتند، نگاه بدی به دانشگاه داشت و در جهت درک و هماهنگکردن خود با دانش جدید، گام بلندی برنداشت.[۲۷] علاوه بر این، وجود برخی آفتها در حوزههای علمیه که غفلت از زمان و نیازهای آن، یکی از اصلیترین این آفتها است، موجب خارجشدن رفتار سازمان روحانیت از حالت تعادل و هماهنگی با نیازهای معقول و مشروعِ زمان و در نتیجه مقدمداشتن روح تعبد بر تعقل شد و یکی از عوارض مهم آن، بروز فکر تعارض دین و علم و در نتیجه جدایی حوزه و دانشگاه بود.[۲۸]
بررسی اجمالی تاریخ صدساله اخیر، نمایانگر سهدوره مهم فاصله میان این دو قشر جامعه است:
- نهضت مشروطیت؛
- نهضت ملیشدن صنعت نفت؛
- نهضت فرهنگی دهه پنجاه. اختلاف میان دو قشر روحانی و روشنفکر و گاه افراد یک قشر با هم در نهضت مشروطیت و ملیشدن صنعت نفت، موجب شکست نهضت و حاکمیت استبداد شد. اما نهضت فرهنگی، با وجود اختلاف نظرها، با تدبیر امامخمینی تبدیل به نهضتی اسلامی و مردمی در سال ۱۳۵۷ گردید[۲۹] (ببینید: روحانیت).
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، حضور جمعی از روحانیان و استادان متدین و روشنبین، مانند مرتضی مطهری، محمد مفتح، سیدمحمود طالقانی، سیدمحمد حسینی بهشتی، مهدی بازرگان و علی شریعتی در دانشگاه که به تبیین دین و کارکرد آن در جامعه میپرداختند، موجب جذب دانشجویان به دین و تشکیل جریان مذهبی دانشجویی شد.[۳۰] انجمنهای اسلامی دانشجویی ازجمله عوامل مهم تقویت این جریان بود.[۳۱] بسیاری از روحانیان چون حسینی بهشتی، محمدتقی جعفری، سیدمرتضی جزایری، سیدمحمود طالقانی و مرتضی مطهری، برای نخستین بار به شکل سازماندهیشده، با اجتماعات دانشجویی در ارتباط مستقیم بودند. با آغاز نهضت امامخمینی، این ارتباط که پیش از رحلت سیدحسین بروجردی آغاز شده بود، ادامه یافت و وارد بخش سیاسی شد.[۳۲] سخنرانی روحانیان مبارز و تألیف کتابهای دینی مانند کتابهای مرتضی مطهری، جلسات پرسش و پاسخ به مناسبتهای مختلف و تجمعات دانشجویی و مانند اینها، همچنین رهبری امامخمینی و تأکید ایشان بر وحدت روحانیان و دانشگاهیان انگیزه ایجاد وحدت میان این دو قشر را بیشتر کرد.[۳۳]
ماهیت، ضرورت و هدف وحدت
همه نظامهای اجتماعی از دو ویژگی هدفداری و هماهنگی در جهت غایت مطلوب برخوردارند.[۳۴] حوزه و دانشگاه نیز که دو مرکز مؤثر بر توسعه نظام اسلامیاند، باید دارای وحدت نظری و عملی باشند و با حفظ حیطه فعالیتها، با یکدیگر ارتباطی صحیح برقرار کنند.[۳۵] وحدت حوزه و دانشگاه و تعامل میان این دو، بیش از آنکه وظیفهای برای نخبگان دو نهاد باشد، حقی برای کل جامعه است؛ زیرا تأثیر پیوند یا گسست این دو نهاد، به لحاظ سلامت و ناهنجاری اجتماعی و رشد و انحطاط، بهطور مستقیم متوجه جامعه خواهد بود.[۳۶] از آنجاکه امامخمینی به پیوند روحانی و دانشگاهی به مثابه یک واقعیت اجتماعی و تاریخی مینگریست،[۳۷] روند رشد نسل آینده و سعادت ملت را در گرو وحدت حوزه و دانشگاه، دو مرکز انسانسازی، میدانست.[۳۸]
وحدت از نظر امامخمینی را میتوان به دو گونه فکری و عملی تقسیم کرد. وحدت فکری میان دو قشر حوزوی و دانشگاهی در نظر امامخمینی با واژه «وحدت کلمه» بیان شده که تنها در توافق بر سر حفظ کیان اسلام و کشور معنا مییابد[۳۹] (ببینید: وحدت). ایشان وحدت عملی را نیز با واژههایی چون شناخت یکدیگر و تفاهم،[۴۰] دوستی و نزدیکی دلها،[۴۱] احترام متقابل،[۴۲] انسجام و وحدت بر محور اهداف مشترک،[۴۳] بیان کردهاست؛ به این ترتیب تأکید امامخمینی، بر وحدت اخلاقی، عاطفی، سیاسی و اجتماعی بود و مراد ایشان از وحدت، ایجاد برادری و رفاقت با انگیزه الهی بود، نه اتحاد تشکیلات و حوزههای معرفتی.[۴۴] ایشان معتقد بود حفظ کشور، پیشرفت نهضت و نجات از استعمار و استثمار و دفاع از اسلام، تنها از طریق وحدت دو قدرت متفکر جامعه (روحانی و دانشگاهی) به دست میآید[۴۵]؛ زیرا سرنوشت ملت و تربیت امت در دست این دو قشر قرار دارد[۴۶] و انحراف آنها موجب انحراف کشور و جدایی ایشان از هم و نابودی ملت، کشور و اسلام میشود.[۴۷]
عوامل و راهکارهای وحدت
با توجه به دیدگاههای امامخمینی و توجه و حساسیت ویژه ایشان به مقوله فرهنگ عوامل فرهنگی و سیاسی مؤثر بر وحدت میان دو قشر دانشگاهی و حوزوی عبارتاند از:
- عوامل معرفتشناختی: امامخمینی ضمن تأیید دوگانگی معرفتشناختی در دانشگاه و حوزه که یکی به تجربه و لمسِ واقعیت عادت کرده و دیگری به فرهنگ نظری و فلسفی، تأکید کرد فاصله میان این دو کاهش یابد و این دو نهاد با هم تلفیق شوند و این کار را موجب بسط معارف اسلام میدانست.[۴۸]
- بهرسمیتشناختن و توافق در نقش هر گروه در جامعه: دو قشر روحانی و دانشگاهی باید دربارهٔ نقش یکدیگر در فهم و تبلیغ دین توافق داشته باشند و هیچیک خود را محقتر از دیگری در اظهار نظر نداند.[۴۹] امامخمینی از یکسو به نسل جوان توصیه میکرد خود را بینیاز از هدایت روحانیت ندانند و از سوی دیگر، روحانیان را به گشادهرویی در برابر اظهار نظر روشنفکران دعوت میکرد و از زدن انگ التقاط و انحراف بر اندیشهها و نوشتههای آنان برحذر میداشت.[۵۰]
- ارتباط و گفتگو: بهطور کلی ارتباط میان افراد، بهخصوص ارتباط گفتمانی، میتواند به درک مشترک و تفاهم متقابل منجر شود، به گونهای که این ارتباط بر افزایش وفاق فرهنگی و نزدیکی دو گروه تأثیر مستقیم دارد.[۵۱] امامخمینی ضمن مهمشمردن این ارتباط در تقویت پیوند دانشگاهیان و حوزویان،[۵۲] نبود گفتگو و تبادل نظر میان روحانی و دانشگاهی را منشأ تمام سختیها و مصیبتهای جامعه میدانست[۵۳] و این ارتباط را موجب از میانرفتن بدبینیها، اسلامیشدن دانشگاهها و در نتیجه کوتاهشدن دست شرق و غرب از کشور میشمرد.[۵۴]
- احساس نیاز هر گروه به گروه مقابل: این احساس از عوامل مهم و مؤثر بر وحدت میباشد. دانشگاهی و روحانی باید بپذیرند در جهان معاصر بدون همراهی یکدیگر، راه به جایی نمیبرند[۵۵]؛ چنانکه در دهه پنجاه، رابطه مثبت میان دانشجویان و روحانیان، بر اساس یک میل و نیاز دوطرفه ایجاد شد و آثار خود را بر جای گذاشت.[۵۶]
در نگاهی کلی امامخمینی که به لحاظ فکری و جایگاه اجتماعی، در طبقه سنتی روحانیان و نگرش فقهی مرسوم حوزهها ریشه داشت، با رفتار و گفتار مناسب، توانست اعتماد و توجه طبقات مدرن جامعه را به خود جلب کند و با مطالبات آنان همراهی مناسب داشته باشد.[۵۷] ایشان در برقراری پیوند حوزه و دانشگاه، این دو را دو شاخه از یک شجره طیبه و دو بازو از یک مقام انسان روحانی نامید[۵۸] که فرجام تلاش هر دو انسانسازی است.[۵۹] دو شاخه از یک شجره بودن، نشانه حفظ هویت مستقل هر دو نهاد است و شرط لازم پیوند حوزه و دانشگاه، احترام متقابل هر دو قشر به یکدیگر است.[۶۰] ایشان به روحانیان سفارش کرد که اکیداً از ستیز با دانشگاهیانی که برای اسلام فعالیت میکنند، بپرهیزند[۶۱]؛ همانگونه که دانشگاهیان را از هر گونه افراط در موضعگیری در مورد روحانیت و فقه اسلامی منع میکرد و گلهمندانه سخنان برخی از آنان را دربارهٔ اسلام و روحانیت، ناشی از ناآگاهی و کماطلاعی میدانست نه از سر ستیز و مخالفت با اسلام.[۶۲] ایشان ضمن اصرار بر وحدت حوزه و دانشگاه، به تغییر بنیادی در دانشگاه نظر داشت تا در سایه این تغییر، جوانان به شیوه اسلامی تربیت شوند[۶۳] (ببینید: دانشجویان).
توجه به موضعگیریهای امامخمینی دربارهٔ جوانان و روشنفکران در فاصله ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ میتواند به درک چگونگی رفتار ایشان با آنان و اتخاذ سیاست جذب حداکثری آنان کمک کند. واژه جوان و روشنفکر از پرکاربردترین واژههای امامخمینی است و در اغلب موارد با نگاه مثبت همراه است. خط مشی کلی ایشان در کاربرد واژه روشنفکر نیز همراهکردن آن با کلمه علما و روحانیان است[۶۴] (ببینید: جوان و روشنفکری)
امامخمینی که پیوند میان روحانی و دانشگاهی را تکلیف هر دو قشر میدانست[۶۵] و تفرقه و جدایی را با هر عنوان، خیانت به اسلام میخواند،[۶۶] با توصیه به علما و استادان برای جلوگیری از انحراف و نفاق و هوشیاری در برابر توطئهها، بر لزوم ارشاد و در صورت تأثیرنکردن، طرد عناصر نفاق از حوزه و دانشگاه تأکید کردهاست.[۶۷] تردیدی نیست با وجود تمام پیشزمینههای اجتماعی، تاریخی و اقتصادی که منجر به شکلگیری انقلاب اسلامی شد، وقوع این انقلاب بدون راهبرد عملیِ امامخمینی در پرهیز مطلق از اختلافات درونجبههای، محتمل نبود.[۶۸]
آثار و پیامدها
از آنجاکه عامل مهم جدایی حوزه و دانشگاه، ناآگاهی از فواید پیوند این دو نهاد است، امامخمینی تلاش کرد با برشمردن فواید این وحدت، هر دو نهاد را به یافتن راهی برای عملیشدن این وحدت برانگیزد.[۶۹] ایشان معتقد بود پیوند حوزه و دانشگاه موجب اتحاد همه اقشار ملت میشود؛ زیرا این دو قشر به منزله فکر و مغز جامعهاند و زمانی که جامعه از نظر مغز و ذهن، همبستگی و پیوند داشته باشد، در عرصه عمل و رفتار نیز وحدت و پیوستگی خواهد داشت[۷۰]؛ چنانکه تلفیق دو فرهنگ حوزه و دانشگاه، موجب گسترش و بسط معارف اسلامی،[۷۱] رشد و ترقی کشور و رسیدن به مقاصد عالی اسلامی،[۷۲] مانع تاراج ذخایر ملت[۷۳] و باعث اصلاح یا دورکردن افراد کجفکر از صفوف مردم[۷۴] میشود.
حوزه و دانشگاه دو نهاد علمی جداگانه با شیوههای گوناگون علمی، و بهطور طبیعی اقتضای تفاوت، واگرایی و اندکی فاصله معرفتی و فکری را دارند[۷۵]؛ بهویژه آنکه تأسیس دانشگاه در ایران بر اساس بینش اصالت تجربه حاکم بر دانشگاههای اروپا، مسئله جدایی علم و دین در تفکر مغرب زمین را بهطور طبیعی به کشور منتقل کرد و از سوی دیگر، با سرگرمشدن حوزویان به علوم خاص دینی که نیازهای ملموس جامعه و واقعیتهای زمان در آن منعکس نبود، این جدایی آشکارتر شد.[۷۶] رکود علمی جهان اسلام و بروز عوامل داخلی چون گرایش حکومتهای قاجار و پهلوی به غرب، توجه بسیاری از روشنفکران ایرانی به الگوی نوتوسعه غربی (مدرنیته)، جایگزینی نظام تعلیم و تربیت غربی به جای نظام سنتی، برخورد نادرست برخی روحانیان با تمدن جدید، غفلت از یافتن پاسخ مناسب به شبهات جدید و وجود عوامل خارجی مانند ظهور مکاتب فکری و نظامهای اجتماعی سکولار در طول چند سده اخیر و نیز بروز استعمار نو و شیوههای جدید سلطه، همه بر ایجاد تعارض علم و دین و در نتیجه جدایی حوزه و دانشگاه مؤثر بود.[۷۷]
اگرچه جریان پیدایش دو کانون حوزه و دانشگاه، فرایندی طبیعی بود، اما امامخمینی نقش دشمنی را در ایجاد اختلافات بعدی، بهوضوح میپذیرفت و تبیین میکرد.[۷۸] ایشان ایجاد دشمنی و اختلاف میان دو قشر را پدیدهای برنامهریزیشده از زمان رضاشاه پهلوی میدانست که وابستگی فکری و فرهنگی از اهداف مهم آن بود.[۷۹] بر این اساس امامخمینی علاوه بر عامل جهل و نادانی که موجب غفلت روحانیان و دانشگاهیان بود،[۸۰] نقش عامل سیاسی[۸۱] را در بهوجودآمدن عداوت میان این دو نهاد، اساسی میخواند[۸۲] و پس از آن، زیادهروی روشنفکران دانشگاهی دربارهٔ علمای اسلامی و شعار اسلام منهای روحانیت را عامل مهمی در این جدایی میدانست.[۸۳] ایشان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، از مهمترین عوامل جدایی این دو قشر را این میدانست که روحانیان دانشگاهیان را به بیدینی متهم میکنند و دانشگاهیان روحانیان را مرتجع میخوانند. ایشان با گلهکردن از این اتهامات، بر ضرورت وحدت تأکید میکرد.[۸۴]
گسست نخبگان علاوه بر تأثیرهای عمیق روانی بر جامعه، آثار مخربی بر همه ساحتهای معرفتی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بر جای میگذارد.[۸۵] امامخمینی این واقعیت را درک کرده بود که اگر روحانیت نتواند فهم خود را از اسلام با مقتضیات زمان پیوند دهد و با کاروان دانش بشری رابطه همدلانه برقرار کند، اعتقاد و ایمان نسل آینده را با مخاطره جدی روبهرو میسازد و از سوی دیگر، دانشگاهی نیز بدون همراهی روحانیت سرانجامی جز کجفهمی و استنباط دور از حقیقت اسلام نخواهد داشت،[۸۶] بنابراین از یکسو با نگرشِ اسلام منهای روحانیت مقابله میکرد[۸۷] و از سوی دیگر، با اعتقاد به حق انحصاری مجتهدان در تشخیص امور سیاسی بهشدت برخورد میکرد و این اندیشه را از اندیشه تفکیک دین از سیاست خطرناکتر میدانست.[۸۸]
از دیگر پیامدهای جدایی این دو قشر در نگاه امامخمینی، ایجاد شکاف عمیق میان دولت و ملت است که زمینهای برای چپاول ذخایر ملت به دست بیگانگان خواهد بود.[۸۹] جدایی این دو قشر و مقابله با یکدیگر، موجب غفلت از مسائل اصلی مملکت میشود و زمینه بهرهبرداری دیگران را فراهم میآورد[۹۰]؛ چنانکه نه تنها به تاراج سرمایههای مادی، بلکه به ویرانی و سستی فرهنگ و سپس وابستگی و چیرگی سیاسی بیگانگان ختم خواهد شد.[۹۱]
تلاشها در تحقق وحدت حوزه و دانشگاه
محمد مفتح در شمار نخستین روحانیانی بود که با درک درست از شرایط، تلاش کرد با مشارکت در ایجاد کانون اسلامی در سال ۱۳۴۰ و تدریس در دبیرستان و دانشگاه، به نزدیکی و الفت جوانان با روحانیان همت گمارد.[۹۲] تشکیل انجمنهای اسلامی دانشگاهی در داخل و خارج کشور[۹۳] (ببینید: انجمنهای اسلامی، اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان اروپا، و انجمنهای اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا) و فعالیت مرکز بزرگ دینی ـ تبلیغی حسینیه ارشاد که یکی از پایههای نهضت فرهنگی بود، با فعالیت بزرگان روحانی و دانشگاهی، گام دیگری در ایجاد این وحدت پیش از پیروزی انقلاب اسلامی بود.[۹۴] ارتباط این دو قشر پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نخست به شکل اقبال دانشجویان به قم و مراکز حوزوی و حضور روحانیان در دانشگاهها ادامه یافت و بهتدریج با کاهش جنبههای نمایشی و رفتارهای دستهجمعی، جنبههای عمیق فکری و مطالعه در اندیشهها بیشتر شد.[۹۵]
توجه به وحدت حوزه و دانشگاه در انقلاب اسلامی موجب شد مفتح نخستین همایش را با عنوان «وحدت حوزه و دانشگاه» در نخستین سالگرد درگذشت سیدمصطفی خمینی در سال ۱۳۵۷، در دانشکده الهیات دانشگاه تهران برگزار کند.[۹۶] تلاش بیوقفه مفتح برای رسیدن به این وحدت و شهادت وی در ۲۷ آذر ۱۳۵۸ موجب شد این روز، روز وحدت حوزه و دانشگاه نام بگیرد. تشکیل نهاد و دفتر همکاری حوزه و دانشگاه نیز سبب شد موضوع این وحدت مورد توجه اندیشمندان قرار گیرد[۹۷] (ببینید: محمد مفتح).
از سوی دیگر، پایاننامههای دانشجویی در موضوعات اسلامی، تلاش طیف وسیعی از طلاب برای احاطه در شناخت موضوع علوم بهویژه علوم انسانی و تشکیل گروهها و مؤسسات تحقیقاتی، تلاش برای آشنایی با علوم حوزه و دانشگاه در میان دانشجویان و روحانیان و مانند آن، شکلهای دیگر ارتباط میان حوزه و دانشگاه بود.[۹۸] همچنین پس از پیروزی انقلاب اسلامی، برای ایجاد این وحدت پیشنهادهایی ارائه شد. گروهی با توجیه ناکافیبودن علوم حوزه برای اداره جامعه، خواهان نزدیکی حوزه به دانشگاه شدند و گروه دیگر، نزدیکی دانشگاه به دین و حوزه را پی گرفتند.[۹۹] در این راستا مراکزی مانند مدرسه عالی شهید مطهری (۱۳۵۹)، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه (۱۳۶۱)، دانشگاه امامصادق(ع) (۱۳۶۱)، دانشگاه علوم اسلامی رضوی (۱۳۶۳) و دارالعلم مفید (۱۳۶۸) تأسیس شد[۱۰۰]؛ چنانکه با فراهمآمدن مقدمات انقلاب فرهنگی، ستاد انقلاب فرهنگی (۱۳۵۹) و جهاد دانشگاهی (۱۳۵۹) تشکیل شد.[۱۰۱] (ببینید: شورای عالی انقلاب فرهنگی)
پانویس
- ↑ دهخدا، لغتنامه، ۱۴/۲۰۴۵۳
- ↑ دهخدا، لغتنامه، ۱/۸۴۴
- ↑ گروه مؤلفان، پنج
- ↑ خاکبان، ماجرای جدایی حوزه و دانشگاه، ۲۰
- ↑ فرتوکزاده و بهداروند، درآمدی بر وحدت حوزه و دانشگاه، ۴۰–۴۰
- ↑ اعرافی، وحدت آرمانی، ۲۰–۲۱
- ↑ جوادی آملی، نگاهی فراروی وحدت، ۱/۱۰۷–۱۰۸
- ↑ سروش، فربهتر از ایدئولوژی، ۲۲–۲۳
- ↑ سروش، فربهتر از ایدئولوژی، ۲۵
- ↑ افروغ، پنجرویکرد، ۲
- ↑ گلشنی، از علم سکولار تا علم دینی، ۱۲۹؛ ثواقب، جلوههایی، ۱۹۰–۱۹۱
- ↑ گلشنی، از علم سکولار تا علم دینی، ۱۲۹
- ↑ افروغ، وحدت حوزه، ۱/۱۱
- ↑ ثواقب، جلوههایی، ۱۹۱
- ↑ اعرافی، وحدت آرمانی، ۱۸
- ↑ افروغ، وحدت حوزه، ۱/۸ و ۱۶
- ↑ اعرافی، وحدت آرمانی، ۱۲
- ↑ غنیمه، تاریخ دانشگاههای بزرگ اسلامی، ۴۹–۵۰، ۷۷، ۸۵، ۹۲، ۱۰۰ و ۱۱۷
- ↑ ایمنزاده، سیر تاریخ علم، ۷۵
- ↑ خاکبان، ماجرای جدایی حوزه و دانشگاه، ۱۵۲
- ↑ خاکبان، ماجرای جدایی حوزه و دانشگاه، ۱۸۱–۱۸۲
- ↑ حاضری، انقلاب و اندیشه، ۲۶۰
- ↑ حسینزاده، ترجمه متون علمی، ۷۹
- ↑ ثواقب، جلوههایی، ۱۹۶–۱۹۷
- ↑ وکیلی، تأملی در موانع نظری و تاریخی، ۱۹
- ↑ گلمحمدی، تحلیلی تاریخی، ۸۵
- ↑ وکیلی، تأملی در موانع نظری و تاریخی، ۲۱
- ↑ خاکبان، ماجرای جدایی حوزه و دانشگاه، ۲۶۵–۲۶۶
- ↑ علیبابایی، عوامل مؤثر بر وحدت نخبگان، ۱۱۳–۱۱۴
- ↑ روحبخش، رویکرد دانشجویان، ۱۴۹؛ سروش، فربهتر از ایدئولوژی، ۲۰۰–۲۰۱
- ↑ روحبخش، رویکرد دانشجویان، ۱۵۰
- ↑ روحبخش، رویکرد دانشجویان، ۱۵۲–۱۵۳؛ شعبانی، تاریخ شفاهی، ۸۴–۸۵؛ میثمی، خاطرات، ۱/۲۹–۳۱
- ↑ صدیق اورعی، حوزه و دانشگاه، ۱/۲۱۸–۲۱۹
- ↑ حسینی، الگوی وحدت حوزه و دانشگاه، ۱۳۹ و ۱۴۲
- ↑ حسینی، الگوی وحدت حوزه و دانشگاه، ۱۴۳
- ↑ اعرافی، وحدت آرمانی، ۱۹
- ↑ افروغ، پنجرویکرد، ۱
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۶۷–۶۸
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۷۷، ۲۷۹ و ۱۲/۲۴؛ علیبابایی، عوامل مؤثر بر وحدت نخبگان، ۱۲۳–۱۲۴
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۳–۴
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۴۱۹ و ۹/۵۳۹–۵۴۰
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۲۵
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۳۱۳
- ↑ علیبابایی، عوامل مؤثر بر وحدت نخبگان، ۱۲۴
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۵۳۹، ۵۴۰ و ۱۶/۵۰۱–۵۰۳
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۶۱، ۹۳–۹۴ و ۱۴۱–۱۴۲
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۱۸۸
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۹۹؛ علیبابایی، عوامل مؤثر بر وحدت نخبگان، ۱۲۶–۱۲۷
- ↑ علیبابایی، عوامل مؤثر بر وحدت نخبگان، ۱۲۸–۱۲۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۹۷–۹۸
- ↑ حاضری، انقلاب و اندیشه، ۲۷۵ و ۲۸۰–۲۸۱
- ↑ علیبابایی، عوامل مؤثر بر وحدت نخبگان، ۱۳۰
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۲۳۸
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۴۲۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۸۲–۸۳
- ↑ محمدی، درآمدی بر، ۱۵۳–۱۵۷
- ↑ عبدی، راهبرد سیاسی امامخمینی، ۶۷
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۱۵۱
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۲۷
- ↑ کامرانیفر، امامخمینی و اندیشه پیوند، ۳/۳۶۸
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۴۷–۲۴۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۳۷–۲۳۸
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۹۰؛ ۴/۱۹۶ و ۵/۲۶۳
- ↑ عبدی، راهبرد سیاسی امامخمینی، ۸۲–۸۳
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۳۹۲
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۴۸۱–۴۸۲
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۴۱۴
- ↑ عبدی، راهبرد سیاسی امامخمینی، ۸۹
- ↑ کامرانیفر، امامخمینی و اندیشه پیوند، ۳/۳۷۲
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۴۶۴–۴۶۵
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۹۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۱۶۸–۱۷۰ و ۲۱/۹۶–۱۰۰
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۱۴۱–۱۴۲
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۵۳۹
- ↑ اعرافی، وحدت آرمانی، ۴۲
- ↑ گلشنی، از علم سکولار تا علم دینی، ۱۲۹–۱۳۰
- ↑ خاکبان، ماجرای جدایی حوزه و دانشگاه، ۲۵–۲۶
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۱۰۲؛ مسعودی، ۳۰۳
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۹۴ و ۱۲/۳۲۸–۳۳۱؛ ثواقب، جلوههایی، ۲۰۶
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۴۸۱–۴۸۲
- ↑ استعمار خارجی و استبداد داخلی
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۲۱، ۱۶۰، ۷/۲۲۶ و ۱۲/۳۲۸–۳۳۱
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۸۰ و ۷/۴۱۲
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۵۱
- ↑ اعرافی، وحدت حوزه، ۱۸۵–۱۸۷
- ↑ حاضری، انقلاب و اندیشه، ۲۴۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۸۰؛ ۷/۳۷۶، ۴۱۲ و ۸/۴۴
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۳۶۷
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۴۱۳–۴۱۴
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۵۳۳ و ۹/۴۳–۴۴
- ↑ کامرانیفر، امامخمینی و اندیشه پیوند، ۳/۳۶۳
- ↑ گلی زواره، شهید مفتح تکبیر وحدت، ۳۸–۴۰
- ↑ روحبخش، رویکرد دانشجویان، ۱۵۰
- ↑ علیبابایی، عوامل مؤثر بر وحدت نخبگان، ۱۳۸–۱۳۹
- ↑ صدیق اورعی، حوزه و دانشگاه، ۲۱۹–۲۲۰
- ↑ مبدأ تحول، ویژهنامه دانشگاهیان، ۷۵
- ↑ گلی زواره، شهید مفتح اسوه فرزانگی، ۱۸۸؛ افروغ، سؤالها، ۱/۳۸–۳۹
- ↑ صدیق اورعی، حوزه و دانشگاه، ۲۲۰–۲۲۲
- ↑ عدالتنژاد، وحدت حوزه و دانشگاه، ۴/۳۶۱–۳۶۲
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۳۶۲
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۳۶۳–۳۶۴
منابع
- اعرافی، علیرضا، وحدت آرمانی نخبگان، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- اعرافی، علیرضا، وحدت حوزه و دانشگاه، قم، مؤسسه فرهنگی هنری اشراق و عرفان، چاپ اول، ۱۳۹۰ش.
- افروغ، عماد، پنج رویکرد به وحدت حوزه و دانشگاه، نشریه عصرما، شماره ۱۹۳.
- افروغ، عماد، سؤالها و چالشهای اساسی وحدت حوزه و دانشگاه، چاپشده در مجموعه مقالات سمینار دانشگاه، جامعه و فرهنگ اسلامی، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- افروغ، عماد، وحدت حوزه و دانشگاه در اندیشه امامخمینی، مجله حوزه و دانشگاه، کتاب اول، ۱۳۷۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- ایمنزاده، عبدالرحیم، سیر تاریخ علم در حوزه و دانشگاه، مجله مطالعات معرفتی در دانشگاه اسلامی، شماره ۷، ۱۳۷۷ش.
- ثواقب، جهانبخش، جلوههایی از اندیشه سیاسی امامخمینی، قم، حبیب، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
- جوادی آملی، عبدالله، نگاهی فراروی وحدت حوزه و دانشگاه، مجله حوزه و دانشگاه، کتاب اول، ۱۳۷۸ش.
- حاضری، علیمحمد، انقلاب و اندیشه، تهران، پژوهشکده امامخمینی و انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- حسینزاده شانهچی، حسن، ترجمه متون علمی مسلمانان در اروپا، مجله تاریخ اسلام، شماره ۸، ۱۳۸۰ش.
- حسینی، سیدحسین، الگوی وحدت حوزه و دانشگاه، مجله مشکوهٔ، شماره ۳۶ و ۳۷، ۱۳۷۱ش.
- خاکبان، سلیمان، ماجرای جدایی حوزه و دانشگاه، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- روحبخش، رحیم، رویکرد دانشجویان به نهضت امامخمینی، مجله مطالعات معرفتی در دانشگاه اسلامی، شماره ۲۸، ۱۳۸۴ش.
- سروش، عبدالکریم، فربهتر از ایدئولوژی، تهران، صراط، چاپ ششم، ۱۳۷۸ش.
- شعبانی، امامعلی، تاریخ شفاهی زندگانی و مبارزات آیتالله شهید دکتر بهشتی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- صدیقاورعی، غلامرضا، حوزه و دانشگاه از جدایی تا وحدت، مجله حوزه و دانشگاه، کتاب اول، ۱۳۷۸ش.
- عبدی، عباس، راهبرد سیاسی امامخمینی در جذب جوانان و روشنفکران، چاپشده در مجموعه مقالات مروری براندیشههای سیاسی اجتماعی امامخمینی، به کوشش علی داستانی بیرکی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۹۱ش.
- عدالتنژاد، سعید، وحدت حوزه و دانشگاه از دیدگاه امامخمینی، چاپشده در مجموعه مقالات دومین کنگره بینالمللی امامخمینی و احیاء تفکر دینی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- علیبابایی، یحیی، عوامل مؤثر بر وحدت نخبگان، تهران، پژوهشکده امامخمینی و انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- غنیمه، عبدالرحیم، تاریخ دانشگاههای بزرگ اسلامی، ترجمه دکتر نورالله کسایی، تهران، یزدان، چاپ اول، ۱۳۶۴ش.
- فرتوکزاده، محمدرضا و محمدمهدی بهداروند، درآمدی بر وحدت حوزه و دانشگاه، قم، صبح میثاق، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
- کامرانیفر، احمد، امامخمینی و اندیشه پیوند حوزه و دانشگاه، چاپشده در مجموعه مقالات دومین کنگره بینالمللی امامخمینی و احیاء تفکر دینی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
- گروه مؤلفان، حوزه علمیه، تاریخ، ساختار، کارکرد، تهران، کتاب مرجع، چاپ دوم، ۱۳۹۳ش.
- گلشنی، مهدی، از علم سکولار تا علم دینی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۸۰ش.
- گلمحمدی، فرهود، تحلیلی تاریخی بر وحدت حوزه و دانشگاه، مجله مطالعات معرفتی در دانشگاه اسلامی، شماره ۳۶، ۱۳۸۶ش.
- گلی زواره قمشهای، غلامرضا، شهید مفتح اسوه فرزانگی و فداکاری، قم، نورالسجاد، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- گلی زواره قمشهای، غلامرضا، شهید مفتح تکبیر وحدت، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- مبدأ تحول، ویژهنامه دانشگاهیان (به مناسبت بیستوسومین سالگرد ارتحال امامخمینی)، شهید مفتح مظهر وحدت حوزه و دانشگاه، ۱۳۹۱ش.
- محمدی، مجید، درآمدی بر رفتارشناسی سیاسی دانشجویان در ایران امروز، تهران، کویر، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- مسعودی، حسین، امام و روشنفکران، مجله حوزه، شماره ۹۴–۹۵، ۱۳۷۸ش.
- میثمی، لطفالله، خاطرات لطفالله میثمی، تهران، صمدیه، بیتا.
- وکیلی، هادی، تأملی در موانع نظری و تاریخی تقریب حوزه و دانشگاه، مجله مطالعات معرفتی در دانشگاه اسلامی، شماره ۷، ۱۳۷۷ش.
پیوند به بیرون
- پروینسادات قوامی، مقاله «وحدت حوزه و دانشگاه»، دانشنامه امامخمینی، ج۱۰، ص۲۵۸–۲۶۵.