تکفیر: تفاوت میان نسخهها
جز (انتقال از رده:مقالههای جلد سوم دانشنامه به رده:مقالههای جلد سوم دانشنامه امامخمینی ردهانبوه) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''تکفیر'''، نسبتدادن نابجای [[کفر]] به [[مسلمان]]. | '''تکفیر'''، نسبتدادن نابجای [[کفر]] به [[مسلمان]]. | ||
در [[اسلام]]، شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر(ص) معیار مسلمانی است. [[قرآن]] و [[سنت]]، مسلمانان را از تکفیر یکدیگر منع کردهاند. | |||
امامخمینی، یادآورشده اگر کسی ادعای مسلمانی کند، باید ادعایش را پذیرفت. از نظر ایشان اسلام، شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر(ص) و اعتقاد به [[معاد]] بهطور اجمال است. براین اساس در معیار مسلمانی، اعتقاد به ولایت [[اهل بیت(ع)]] دخالت ندارد و [[امامت]] از اصول مذهب است نه از اصول دین و در سایه شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر(ص)، خون شخص حفظ میشود و احکام اسلام در حق او اجرا میگردد. | |||
امامخمینی، تکفیر را از مصادیق [[گناه|گناهان کبیره]] شمرده و تأکید کردهاست تکفیر روحانیان نسبت به یکدیگر، موجب تضعیف اسلام و روحانیت و نابودی این امانت بزرگ خواهد بود. در نگاه ایشان تکفیر مؤمن گرچه موجب بالارفتن حسنات او خواهد بود، اما تکفیرکننده به خسران دچار میشود و چه بسا توفیق از او سلب میشود و خواری برای وی به بار خواهد آورد. | |||
امامخمینی، برای تکفیر ریشههای برشمرده چون: هواهای نفسانی، ناآگاهی، [[تعصب]] و تنگنظری نابجا و [[دیکتاتوری|استبداد]] و [[استعمار و استثمار|استعمار]]. ایشان در برابر این ریشهها به راهحلهایی اشاره کردهاست، چون: [[تهذیب نفس]]، کسبب علم و دانش و گفتگوی عقلانی و منطقی. | |||
امامخمینی از حیثیت کسانی که به ناحق تکفیر شده بودند، دفاع میکرد؛ و توصیه میکرد افراد مقامات عارفان و صالحان را انکار نکنند و دشمنی با آنان را از وظایف دینی نشمرند. | |||
امامخمینی، در ماجرای اختلاف حوزویان بر سر نظریات برخی از دانشگاهیان و علمای بزرگ از روشنفکران به جهت ابراز نظرهای تند به روحانیت گله کرد و از روحانیان نیز خواست دیگران را [[کافر]] و [[ارتداد|مرتد]] و وهابی نخوانند و به جای طرد روشنفکران، خطاهای آنان را اصلاح کنند. | |||
== مفهومشناسی == | == مفهومشناسی == | ||
خط ۱۷۹: | خط ۱۹۲: | ||
[[رده:مقالههای جلد سوم دانشنامه امامخمینی]] | [[رده:مقالههای جلد سوم دانشنامه امامخمینی]] | ||
[[رده:مقالههای دارای لینک دانشنامه]] | [[رده:مقالههای دارای لینک دانشنامه]] | ||
[[رده:مقاله های نیازمند ارزیابی]] |
نسخهٔ ۲۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۰۵
تکفیر، نسبتدادن نابجای کفر به مسلمان.
در اسلام، شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر(ص) معیار مسلمانی است. قرآن و سنت، مسلمانان را از تکفیر یکدیگر منع کردهاند.
امامخمینی، یادآورشده اگر کسی ادعای مسلمانی کند، باید ادعایش را پذیرفت. از نظر ایشان اسلام، شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر(ص) و اعتقاد به معاد بهطور اجمال است. براین اساس در معیار مسلمانی، اعتقاد به ولایت اهل بیت(ع) دخالت ندارد و امامت از اصول مذهب است نه از اصول دین و در سایه شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر(ص)، خون شخص حفظ میشود و احکام اسلام در حق او اجرا میگردد.
امامخمینی، تکفیر را از مصادیق گناهان کبیره شمرده و تأکید کردهاست تکفیر روحانیان نسبت به یکدیگر، موجب تضعیف اسلام و روحانیت و نابودی این امانت بزرگ خواهد بود. در نگاه ایشان تکفیر مؤمن گرچه موجب بالارفتن حسنات او خواهد بود، اما تکفیرکننده به خسران دچار میشود و چه بسا توفیق از او سلب میشود و خواری برای وی به بار خواهد آورد.
امامخمینی، برای تکفیر ریشههای برشمرده چون: هواهای نفسانی، ناآگاهی، تعصب و تنگنظری نابجا و استبداد و استعمار. ایشان در برابر این ریشهها به راهحلهایی اشاره کردهاست، چون: تهذیب نفس، کسبب علم و دانش و گفتگوی عقلانی و منطقی.
امامخمینی از حیثیت کسانی که به ناحق تکفیر شده بودند، دفاع میکرد؛ و توصیه میکرد افراد مقامات عارفان و صالحان را انکار نکنند و دشمنی با آنان را از وظایف دینی نشمرند.
امامخمینی، در ماجرای اختلاف حوزویان بر سر نظریات برخی از دانشگاهیان و علمای بزرگ از روشنفکران به جهت ابراز نظرهای تند به روحانیت گله کرد و از روحانیان نیز خواست دیگران را کافر و مرتد و وهابی نخوانند و به جای طرد روشنفکران، خطاهای آنان را اصلاح کنند.
مفهومشناسی
تکفیر از ماده «کفر» و کفر به معنای پوشاندن و انکار است. به شب به جهت پوشاندن چهره افراد و به کشاورز به علت کاشتن بذر در زمین و نیز به کسی که دین حق را انکار کند، «کافر» گفته شده است.[۱] تکفیر به دو معنای پوشاندن گناه[۲] و نسبتدادن کفر به دیگران[۳] بهکار رفته است. تکفیر در فقه و فرهنگِ رایج میان مسلمانان نیز برخاسته از اصل معنای لغوی یعنی نسبتدادن کفر به دیگران یا پوشاندن و انکار ایمان دیگری بهکار رفته است.[۴] نسبتدادن کفر به دیگران گاه درست و بجا و گاه نادرست و نابجاست.[۵] تکفیر در فقه به معنای پرداختن کفاره برای ارتکاب گناه،[۶] مانند شکستن سوگند[۷] نیز بهکار رفته است. از واژههای مرتبط با تکفیر ارتداد و مرتدّ است. مرتد کسی است که از اسلام خارج شده است[۸] (ببینید: ارتداد)؛ اما گاه فردی اصول و ارکان اسلام را قبول دارد، ولی دیگران وی را متهم به نقض اسلام یا برخی از اصول آن کنند[۹] و آنچه در اینجا مورد نظر است همین معناست.
امامخمینی افزون بر بهکاربردن کفر و تکفیر دربارهٔ افراد خارج از دین،[۱۰] تکفیر را به معنای متهمکردن مسلمان به کفر نیز به کار برده است.[۱۱] ایشان در مواردی اتهامزنیهای ناروا برای از میانبردن شخصیت رقیب، چون تفسیق، ارتجاع و عقبماندگی را نیز نوعی تکفیر شمرده است.[۱۲]
پیشینه
در میان پیروان ادیان آسمانی، تکفیر از نوع ناروای آن وجود داشته است. دادگاههای تفتیش عقاید در قرون وسطا از سوی کلیسا برای اثبات ایمان یا کفر افراد تشکیل میشد و در بسیاری از موارد برای تفتیش از عقایدِ مسلمانانی بود که در اسپانیا یا اندلس سابق باقی مانده بودند یا نظر جدیدی در مسائل علمی ارائه میکردند و در صورت بازنگشتن از دیدگاه خود، کلیسا آنان را تکفیر میکرد و میکشت.[۱۳] گالیله به جرم نوآوری علمی و مخالفت با عقاید کلیسا دربارهٔ مرکزنبودن زمین تکفیر و و وادار به توبه شد.[۱۴] تکفیر در میان یهودیان نیز سابقهای دیرینه دارد. پس از رنسانس، بزرگان یهود اسپینوزا از دانشمندان یهودی را به علت نقد کتاب مقدس تکفیر و از جامعه یهود بیرون کردند.[۱۵]
پیشینه تکفیر در میان مسلمانان به سال ششم هجری بر میگردد. ولیدبنعقبه، تیره بنیمصطلق را به کفر و ارتداد متهم کرد و آیه «إِنْ جاءَکمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا»،[۱۶] در تکذیب وی نازل شد.[۱۷] نیز حاطببنابیبلتعه که با مشرکان همکاری میکرد، از سوی عمربنخطاب تکفیر شد و وی در صدد کشتن حاطب بود که پیامبر اکرم(ص) او را از این کار بازداشت.[۱۸] عثمانبنعفان خلیفه سوم را نیز مخالفانش تکفیر میکردند.[۱۹] خوارج نیز مخالفان خود،[۲۰] ازجمله امیرالمؤمنین علی(ع) را تکفیر میکردند.[۲۱] معاویه، حجربنعدی صحابی پیامبر(ص) و از بزرگان شیعه را به جرم مخالفت با خود تکفیر کرد و او و یارانش را کشت.[۲۲] عبدالملکبنمروان نیز مخالفان خود را متهم به کفر میکرد.[۲۳]
این شیوه بعدها نیز در میان برخی از فرقههای اسلامی ادامه پیدا کرد؛ چنانکه در سده دوم گروه کلامی اشاعره، معتزله را به دلیل هماهنگنبودن آنان با خود در اعتقاد به زائدبودن صفات خدا بر ذات، تکفیر کردند.[۲۴] در سده هشتم ابنتیمیه و مخالفان وی از پیروان مذاهب مشهور اسلامی، همدیگر را کافر خواندند.[۲۵] ابنتیمیه با توسعه در مفهوم عبادت بسیاری از عقاید و اعمال مسلمانان بهویژه شیعیان مانند توسل به پیامبر(ص) و ائمه و زیارت صالحان و شفیع قراردادن آنان را از مصادیق شرک شمرد و آرا و نظریات او بعدها مورد سوء استفاده افراطگرایان اسلامی قرار گرفت؛ چنانکه او را پدر معنوی افراطگرایی سنی نامیدهاند.[۲۶] در دو سده اخیر فرقه وهابیت به بنیانگذاری محمدبنعبدالوهاب دیگر فرقههای اسلامی اعم از شیعه و سنی را تکفیر کرد.[۲۷] امتداد این جریان در دوره معاصر در دنیای عرب و شبهقاره هند خود را در قالب گروههای تکفیری نشان داد.[۲۸] گروههای سلفی مصر متأثر از اندیشههای سید قطب هر کدام به شیوهای توجیهگر تکفیر مخالفان شدند.[۲۹]
از سوی دیگر، مخالفان فلسفه نیز در سدههای مختلف موافقان این علوم را تکفیر کردهاند[۳۰]؛ چنانکه مخالفان فلسفه، بوعلی سینا، خواجهنصیرالدین طوسی، فیض کاشانی[۳۱] و ملاصدرا[۳۲] را تکفیر کردهاند و حتی امامخمینی نیز از حربه تکفیر مخالفان دور نماند و به گفته خود ایشان، مخالفان به سبب اینکه ایشان فلسفه تدریس میکرد، کوزهای را که فرزند ایشان سیدمصطفی از آن آب خورده بود، آب کشیدند.[۳۳]
پس از انقلاب اسلامی جریانهای تکفیری گوناگونی به هدف مقابله با تشیع بهویژه تشیع انقلابی در خاورمیانه شکل گرفت.[۳۴] عربستان سعودی[۳۵] و پاکستان از پایگاههای اصلی گروهها و جریانهای تکفیری بهشمار میروند. در پاکستان مدارس بسیاری بر مبنای تفکر افراطی تکفیری تأسیس شد و به جذب نوجوانان پرداخت. دولت پاکستان مدارک این مدارس را معتبر و دستگاههای دولتی بهویژه ارتش را موظف به استخدام آنان در ردههای مختلف کرد.[۳۶] این جریانها با مدیریت دشمنان اسلام و قدرتهای جهانی خونهای بیگناهان را به زمین ریختند[۳۷] و افراد نخبه و شخصیتهای اسلامی برجسته فراوانی در جهان اسلام بهویژه پاکستان به دست آنان به قتل رسیدند[۳۸] و راه را برای منافع استعمار و استکبار غرب از راه ایجاد اسلامهراسی و نیز ایجاد اختلاف در میان مسلمانان و تضعیف آنان فراهم کردند.[۳۹]
ماهیت و حکم تکفیر
در اسلام شهادت به وحدانیت خداوند تعالی و رسالت پیامبر اکرم(ص) معیار مسلمانی است. قرآن[۴۰] و سنت،[۴۱] مسلمانان را از تکفیر یکدیگر منع کردهاند.[۴۲] پیامبر(ص)، اسامةبنزید را که مرداسبننهیک را به گمان کافربودن به قتل رساند، نکوهش کرد و در پاسخ اسامه که ادعا میکرد، مرداس تظاهر به اسلام کرده است، پرسید مگر وی قلب مرداس را شکافته است و آیه «ولا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً»[۴۳] دراینباره نازل شد.[۴۴] پیامبر(ص) نسبتدادن کفر به مسلمان را کشتن وی شمرده است.[۴۵] امیرالمؤمنین علی(ع) نیز مخالفان و ستیزهگران با خود را کافر نخواند و با آنان بسان کفار رفتار نکرد.[۴۶]
فقها با استفاده از اخبار مستفیض بلکه متواتر و اجماع قطعی فتوا دادهاند تا هنگامی که دلیل شرعی برکفر مسلمانی اقامه نگردد، نمیتوان حکم به کفر او کرد.[۴۷] امامخمینی با اشاره به آیه ۹۴ سوره نساء یادآورشده اگر کسی ادعای مسلمانی کند، باید ادعایش را پذیرفت.[۴۸] فقهای شیعه کسانی را که شهادت به توحید و نبوت پیامبر(ص) دهند، مسلمان[۴۹] و ریختن خون و تجاوز به مال آنان را حرام[۵۰] میدانند؛ چنانکه مسلمانبودن اهل سنت بالضروره روشن و سیره قطعی و ادلّه نقلی بر آن دلالت دارد[۵۱] و محمدحسن نجفی بر طهارت اهل سنت ادعای اجماع کرده و نسبت کفر به آنان را در برخی از اخبار حمل بر کفر در برابر ایمان کرده است.[۵۲] شیخ انصاری نیز بر پاکبودن مخالفان ولایت اهل بیت(ع) ادعای شهرت کرده و نص و اجماع را نیز بر آن تأیید آورده و افزوده است سیره امامان معصوم(ع) و پیروان آنان، بر اسلام و طهارت آنان بوده است.[۵۳]
فقها و متکلمان شیعه جواز تکفیر را منحصر به موارد ویژه یعنی انکار خدا، توحید، رسالت و بنابر برخی گفتهها، انکار ضروری دین با شرایطی شمردهاند.[۵۴] متکلمان و فقهای اهل سنت نیز تنها انکار توحید یا رسالت را موجب کفر دانستهاند.[۵۵] ابنحزم مالکی بهصراحت همه فرقههای اسلامی را مسلمان میداند.[۵۶] ابنعابدین حنفی حتی سب صحابه و بغض آنان را موجب کفر نشمرده است.[۵۷] فقهای مذاهب اسلامی ضمن حرامشمردن حکم به کفر مسلمان بدون دلیل،[۵۸] نسبتدادن بیجهت کفر به مسلمانی را موجب تعزیر دانستهاند.[۵۹]
امامخمینی با بررسی روایات مرز اسلام و کفر نتیجه گرفته است اسلام شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر(ص) و اعتقاد به معاد بهطور اجمال است. بر این اساس از نگاه ایشان در معیار مسلمانی، اعتقاد به ولایت اهل بیت(ع) دخالت ندارد و امامت از اصول مذهب است نه از اصول دین و در سایه شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر(ص)، خون شخص حفظ میشود و احکام اسلام در حق او اجرا میگردد.[۶۰] به نظر ایشان تنها منکر الوهیت خدا یا منکر توحید ربوبی یا رسالت پیامبر(ص) یا منکر ضروری دین، آن هم در صورتی که انکار وی به انکار رسالت برگردد، کافر است.[۶۱] ایشان پیروان مذاهب اهل سنت را مسلمان و پاک میداند و نسبت کفر در برخی از منابع به مخالفان اهل بیت(ع) را کفر در برابر ایمان دانسته نه کفر در برابر اسلام؛ چنانکه مراد از کفار در برخی روایات را خوارج و نواصب که دشمن اهل بیت(ع) هستند، دانسته است.[۶۲] ایشان تصریح میکند دیگر فرقهها در صورتی که نسبت به ائمه اطهار(ع) دشمنی و ناسزاگویی نکنند، پاکاند و تنها در صورت دشمنی و ناسزاگویی، ملحق به نواصباند.[۶۳]
پیامدهای تکفیر
تکفیرْ مفاسد اجتماعی، سیاسی و اخلاقی بسیاری برای جامعه دربردارد. هتک شخصیت، ایجاد روحیه بدبینی، گمشدن هدف، ایجاد فضای استبداد، محرومماندن جامعه از مطالب علمی، منزویشدن نیروهای مفید، سوء استفاده دشمنان، ترویج اسلامهراسی در جهان، ایجاد روحیه قشریگرایی، افراطگرایی و کشتار مردم بیگناه و در نهایت انفجار اجتماعی از پیامدهای تکفیر نابجاست.[۶۴] امامخمینی تکفیر را از مصادیق گناهان کبیره شمرده و تأکید کرده است اسلام و حوزه نزد روحانیان امانت است و تکفیر روحانیان نسبت به یکدیگر، موجب تضعیف اسلام و روحانیت و نابودی این امانت بزرگ خواهد بود و در صورت رودرروشدن نیروهای مؤمن و مسلمان، امت اسلامی از روحانیت پشتیبانی نخواهد کرد و حوزه نابود خواهد شد.[۶۵] در نگاه ایشان تکفیر مؤمن گرچه موجب بالارفتن حسنات او خواهد بود، اما تکفیرکننده به خسران دچار میشود و چه بسا توفیق از او سلب میشود و خواری برای وی به بار خواهد آورد[۶۶]؛ همچنین از نگاه ایشان محرومماندن جامعه و قلوب بندگان خدا از علم به مبدأ و معاد و دچار تفرقه و تشتتشدنِ مسلمانان[۶۷] و نیز هدررفتن نیرو و دورافتادن از هدف، از دیگر پیامدهای منفی تکفیر است. ایشان وجود فضای تکفیر در حوزه در سالهای پیش از پیروزی را موجب فرصت برای رژیم پهلوی و از میانرفتن نیروهای خودی خوانده است.[۶۸]
ریشهها و راه حلها
بسیاری از عالمان دینی ازجمله امامخمینی به ریشهیابی تکفیر در جوامع اسلامی پرداختهاند و عوامل آن را یادآور شدهاند و سپس برای از میان برداشتن این معضل رهنمودهایی ارائه کردهاند که به برخی از آنها اشاره میشود:
هواهای نفسانی
بسیاری از اتهامها و تکفیرها ریشه در ضعفهای اخلاقی و هواهای نفسانی دارد. ملااحمد نراقی در بحث از تکفیر از نقش هوا و هوس در برخی از تکفیرهای رایج سخن به میان آورده است.[۶۹] شیخ انصاری شاگردان خود را از تکفیر دیگران برحذر میداشت و یادآور میشد بسیاری از تکفیرهای انسانهای متدین ریشه در هوای نفس و کسب شهرت و تعصبهای خام دارد. وی خدا را شکر میکرد که در عمر خود به چنین گناه غیرقابل بخششی آلوده نشده است.[۷۰] از نگاه امامخمینی نیز هواهای نفسانی و دنیادوستی از مهمترین عوامل رواج تکفیر و تفسیق است.[۷۱] ایشان با اشاره به حدیث «رأس کُلِّ خَطیئَةٍ حُبُّ الدنیا»،[۷۲] علاقه به دنیا را ریشه در حب نفس دانسته و یادآور شده است که عدهای بر اساس حب نفس، حضرت مهدی(ع) را نیز تکفیر خواهند کرد.[۷۳] ایشان در مواردی دنیاگرایی را از موجبات مخالفت با عرفا و لعن و طعن و تفسیق و تکفیر و غیبت آنان شمرده و یادآور شده است برخی صدرالمتألهین را که سرآمد اهل توحید بود، زندیق خواندند و با آنکه وی در رد صوفیه کتاب کسر اصنام الجاهلیة فی الرد علی الصوفیه را نوشته بود، وی را صوفی خواندند و لعن کردند.[۷۴]
تهذیب نفس زمینه بسیاری از تکفیرها را از میان برمیدارد؛ از اینرو امامخمینی به علما و صاحبان فکر و سخن توصیه میکرد مراقب نفس خود باشند و خود را فریب ندهند و برای خود تکلیف شرعی موهوم درست نکنند که گاه شیطان برای انسان تکالیف و وظایفی تعیین میکند و خواستههای نفسانی به نام وظیفه شرعی، انسان را به کارهای خلاف شرع وامیدارد و توهین به مسلمان نه تکلیف شرعی که حب نفس است.[۷۵] ایشان برخی از مخالفان حکمت را راهزن راه انسانیت نامیده و ریشه گفتههای مخالفان فلاسفه و فقها و اهل هلاک دانستن آنان را ناشی از تکبر دانسته است که بر اثر خالیبودن دستانشان از علوم، علوم عقلی را خارِ راه و روندگان راه حکمت و عرفان را روندگان راه شیطان میخوانند و حال آنکه اهل حقیقت نباید به بندگان خدا تکبر ورزند و به آنان بدگمان باشند.[۷۶]
ناآگاهی
برخی از تکفیرها ریشه در جهل به حقایق و معارف اسلام، جهل به مرز اسلام و کفر، جهل پیروان مذاهب به یکدیگر[۷۷] و سوء استفاده از جهل و ضعف اعتقادی مسلمانان[۷۸] دارد؛ چنانکه خوارج بر اثر جهل به حقایق اسلام و تفسیر نادرستشان، امیرالمؤمنین علی(ع) را به جهت پذیرش حکمیت تکفیر کردند[۷۹]؛ از اینرو آگاهی مسلمانان به اسلام و ارتباط بیشتر مسلمانان با یکدیگر و نشر اعتقادات اصیل اسلامی، میتواند راه را بر تکفیر ببندد.[۸۰] امامخمینی جهالت به مکتب اهل بیت(ع) را از موجبات تکفیر پیروان آن در سخن برخی از گروهها معرفی میکند.[۸۱] ایشان از امت اسلامی میخواهد با مکتب اهل بیت(ع) بیشتر آشنا شوند[۸۲] و به گفتههای ناروای فرقههای تکفیری و ناآشنای با دین ناب که سد راه مردم برای استفاده از علم و دانش اهل بیت(ع) شدهاند، گوش ندهند.[۸۳]
از سوی دیگر، چنانکه امامخمینی خاطرنشان کرده است عرفا به سبب استفاده از اصطلاحات ویژه و نرسیدن دیگران به معنای واقعی آن اصطلاحات، تکفیر شدهاند.[۸۴] به تصریح ایشان بسیاری از حقایق دربارهٔ معارف و توحید جزو اسرار مکتوم و غیرقابل نشر برای عموماند و نوع تکفیرها از آگاهنبودن عدهای از این اسرار مخزون برمیخیزد.[۸۵] ایشان در ریشهیابی تکفیر حکما یادآور شده است که تکفیرکنندگان در پاسخ از انگیزه تکفیر فلاسفه، به حدیث «لا تتفکّروا فی ذات الله»،[۸۶] استناد میکنند و حال آنکه آنان از دو جهت در اشتباهاند: نخست آنکه گمان کردهاند که حُکما تفکر در ذات خداوند میکنند و حال آنکه حکیمان از راه برهان، تفکر در ذات خداوند را ممتنع میدانند، و دیگر آنکه مخالفان حکمت به معنای حدیث پینبرده و به ناروا گمان بردهاند که بهکلی دربارهٔ ذات مقدس خداوند نباید سخن گفته شود[۸۷] (ببینید: تفکر). ایشان از یکی از استادان حکمت در قم یاد کرده که به علت تدریس درس حکمت، برخی او را تکفیر کردهاند و دلیل آن را استفاده از تعبیرات ویژه یا کفری و نرسیدن مخالفان حکمت به کنه مطالب حکیمان دانسته است.[۸۸]
امامخمینی که درمان جهالت را علم و دانش میداند، یادآور شده است قرآن کریم و احادیث شریفه آکنده از آگاهیهایی دربارهٔ علم به ذات و اسما و صفات ذات مقدساند و خداوند منکران به اسمای حقتعالی را نکوهش کرده و هیچ کتابی مانند قرآن و کتابهای معتبر احادیث، همانند اصول کافی و توحید شیخ صدوق، در اثبات ذات و اسما و صفات فرونرفتهاند و تفاوت میان مأثورات از انبیا(ع) و کتابهای حکما تنها در اصطلاحات و اجمال و تفصیل است؛ ولی مصیبت در آن است که جاهلان در لباس اهل علم بدون آگاهی از کتاب و سنت، جهل خود را دلیل بطلان علم به مبدأ و معاد دانستهاند و برای رواج بازار خود نظر در معارف را تحریم کردهاند و هر ناسزا و تهمتی را از اهل آن دریغ نکردهاند.[۸۹]
امامخمینی برای پیشگیری از تکفیر صاحبان فکر لازم میداند که پیش از داوری، به اصطلاحات ویژه آنان توجه شود[۹۰] و تأکید کرده است اگر مخالفان مقصود حکما را بفهمند، آنان را تکفیر نمیکنند.[۹۱] ایشان جمع میان اخبار بازدارنده از اندیشه و بررسی در ذات خدا[۹۲] و اخبار امرکننده به اعتقاد برهانی را به این دانسته است که آن عده از مردم که طاقت شنیدن مسائل برهانی را ندارند و آماده ورود در اینگونه مباحث نیستند، در آن وارد نشوند؛ اما برای اهل فکر و نظر، برترین عبادتها و ورود در این مسائل لازم است.[۹۳]
از سوی دیگر، فلاسفه و عرفا نیز باید با توجه به ظرفیت افراد به القای مباحث عمیق فلسفی و عرفانی بپردازند؛ به عنوان نمونه روش فلسفی ملاصدرا دنباله روش فلسفی میرداماد بود؛ ولی برخلاف ملاصدرا، میرداماد تکفیر نشد. به نقلی میرداماد به پرسش ملاصدرا از این موضوع پاسخ داده است که وی مطالب فلسفی را چنان نوشته است که به جز حکما دیگران از فهم آن عاجزند.[۹۴] امامخمینی از قاضیسعید قمی از عرفای سده یازدهم یاد کرده که با آنکه روش عرفانی وی با محیالدین ابنعربی همسو بود، ولی با متانت توانست جایگاه خود را در قم حفظ کند و تکفیر نشود و توانست افزون بر حفظ موقعیت مذهبی و علمی خود، منصب قضاوت قم را نیز بر عهده بگیرد[۹۵] (ببینید: قاضیسعید قمی). ایشان خود در تدریس حکمت به ظرفیت شاگردان توجه میکرد و اگر کسی به علت نابابی یا کمظرفیتی شایسته تعلیم این دانش نبود، به جلسه درس ایشان راه نمییافت[۹۶] (ببینید: تدریس امامخمینی).
تعصب و تنگنظری نابجا
عامل دیگر گسترش تکفیر در جهان اسلام، رشد تعصبهای نابجا و تفکر اموی در سلفیان است؛ تفکری که بر تاریخ و رجال و حدیث سایه افکنده و زمینهای برای رشد ناصبیگری و مخالفت با مکتب اهل بیت(ع) شده است.[۹۷] ابنتیمیه و پیروان وی، از رهبران فکری جریانهای تکفیری، افزون بر مخالفت با فضایل و جایگاه اهل بیت(ع)، گاه از بدگویی دربارهٔ اهل بیت(ع) و ستایش دشمنان آنان نیز دریغ نکردهاند.[۹۸] امامخمینی نیز تفکر ناصبیگری را از ریشههای تکفیر شیعیان شمرده است[۹۹] و متهمکردن مسلمانان ایرانی به شرک و کفر از ناحیه وهابیان آل سعود و کشتن آنان را ناشی از تفکر سفیانی و با هدف حفظ سیاستهای استکبار در منطقه دانست.[۱۰۰]
همچنین تنگنظری از زمینههای بروز تکفیر است. امامخمینی برای برطرفشدن فضای تکفیر و تهدید، گفتگوی عقلانی و منطقی را لازم میداند؛ به همین دلیل به حاجیان ایرانی یادآور شده است با دیگر مسلمانان برادرانه و با موعظه حسنه برخورد کنند و آنان را از اعمال خشونت علیه یکدیگر بازدارند و حتی اگر مخالفان برخلاف دستور قرآن با آنان رفتار کردند، با آنان مدارا کنند و مقابلهبهمثل نکنند[۱۰۱]؛ همچنین به روحانیان توصیه کرده است در حق دیگر اصناف فرهنگی انصاف داشته باشند که افزون بر روحانیان، دانشگاهیان نیز با رژیم پهلوی مبارزه کردهاند و خسارت دیدهاند و فضلا در اختلافهای فکری به جای طرد و تکفیر، کتابهای مورد اختلاف را مطالعه و منصفانه آن را نقد و اشتباهات آن را تصحیح کنند.[۱۰۲]
استبداد و استعمار
دشمنان اسلام بهویژه حاکمان مستبد و استعمارگران از مهمترین عوامل ایجاد تکفیر در میان مسلمانان بهشمار میآیند. آنان با دامنزدن به زمینههای تنازع و اختلاف، زمینه تکفیر را فراهم ساختهاند و امروزه از آن به عنوان بهترین راه مقابله با اسلام و انقلاب اسلامی استفاده میکنند.[۱۰۳] به گفته امامخمینی دستهای استبداد در دوره رضاشاه پهلوی برای دورکردن روحانیان و روشنفکران از همدیگر، از ابزار تکفیر و تفسیق بهره گرفتند و کاری کردند که دانشگاهیان روحانیان را عقبمانده و روحانیان دانشگاهیان را ضداسلام بدانند.[۱۰۴] رژیم پهلوی نیز برای تخریب شخصیتهای انقلاب ازجمله امامخمینی از تکفیر بهره میگرفت. این رژیم در سال ۱۳۵۱ به سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) برای کاهش محبوبیت امامخمینی مأموریت داد که با بهکارگیری روحانیان وابسته، از امامخمینی و همفکران ایشان به صورت غیر مستقیم بدگویی و آن را تکفیر کنند[۱۰۵]؛ البته تکفیر امامخمینی به جهت جایگاه ممتاز ایشان در میان حوزه و مردم مؤثر نیفتاد.
امامخمینی از وجود دستهای مرموزی در حوزه خبر داده است که با ایجاد تکلیف شرعی در صدد بودند افراد مفید برای آینده اسلام و جامعه اسلامی را ساقط کنند.[۱۰۶] در دهه پنجاه روحانیان حوزه قم بر سر مسائلی چون گستره علم امام معصوم(ع) که در کتاب شهید جاوید نوشته نعمتالله صالحی نجفآبادی مطرح شد، اختلاف کردند و عدهای وی را به انکار ضروریات دین و تشیع متهم ساختند[۱۰۷]؛ اما امامخمینی در نامهای به فرزند خود سیداحمد خمینی سفارش کرد در این ماجرا بیطرف بماند و وارد نشود.[۱۰۸] ایشان با تشبیه این اختلافات، به ماجرای اختلاف علمای مسیحی و اشغال ممالک آنها با استفاده از این فرصت، دو طرف ماجرا را از مجادله و طرد یکدیگر بازداشت و اینگونه مسائل را ناشی از رشدنکردن جامعه و رهاکردن مسئله اصلی دانست؛ چنانکه نتیجه این کشمکشها نیز چیزی جز هدررفتن نیرو و وقتی که باید صرف مبارزه با پهلوی میشد، نبود و رژیم با استفاده از این فرصت، سلطه خود را محکم کرد.[۱۰۹] بعدها اسناد نشان داد سرنخ همه این ماجرا در دست رژیم پهلوی بوده است و عوامل آن کوشیدهاند جنبههای سیاسی مسئله را با ابعاد مذهبی درآمیزند؛ ازجمله به دستور ساواک در اردیبهشت ۱۳۵۰، بیست هزار جلد از کتاب شهید جاوید به هدف ایجاد تفرقه میان روحانیان چاپ شد و مأموران این سازمان مأمور شدند که به اختلاف میان جناحهای مذهبی و حوزوی بهویژه طرفداران امامخمینی و سیدمحمدرضا گلپایگانی در داخل حوزه دامن بزنند.[۱۱۰] دیدگاههای مذهبی علی شریعتی نیز از بسترهای دیگر مجادله میان حوزه و دانشگاه در سالهای پیش از انقلاب بود. شریعتی از سوی عدهای، به کمعقیده یا بیعقیدهبودن به شریعت متهم شد.[۱۱۱] امامخمینی در سخنانی ساواک و دربار را عامل تقویت این اختلافات دانست[۱۱۲] (ببینید: علی شریعتی).
امامخمینی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیز ایجاد فضای اختلاف و تکفیر میان حوزه و دانشگاه و میان اهل سنت و شیعیان و نیز اختلاف میان قومیتها و احزاب را از کارهای دشمنان اسلام برای جداکردن این اقشار از همدیگر شمرده است.[۱۱۳] ایشان از روحانیان وابسته به دربار ستمکاران و زمامداران عرب به عنوان عاملان تکفیر یاد کرده است.[۱۱۴] ایشان با اشاره به کشتار زائران ایرانی به دست نیروهای آل سعود در حج سال ۱۳۶۶ در مکه، تصریح کرد در منطق استکبار جهانی و آمریکا هر کس برائت از شرک و کفر را اجرا کند، متهم به شرک میشود و مفتیها و مفتیزادگان به کفر و قتل او حکم خواهند داد و شمشیری که با آن حسینبنعلی(ع) کشته شد، دوباره از آستین میراثخواران ابوسفیان درآمد و یزیدیان زمان، فرزندان راستین اسلام را خارجی و ملحد و مشرک و مهدورالدم معرفی کردند و آنان را ناجوانمردانه به قتل رساندند[۱۱۵] (ببینید: کشتار حجاج ایرانی).
مقابله عملی امامخمینی با تکفیر
دفاع از کسانی که به ناحق تکفیر شدهاند، از مصادیق یاری مظلوم است که در منابع اسلامی بر آن تأکید شده است[۱۱۶] و امامخمینی از حیثیت کسانی که به ناحق تکفیر شده بودند، دفاع میکرد[۱۱۷]؛ ازجمله توصیه میکرد افراد مقامات عارفان و صالحان را انکار نکنند و دشمنی با آنان را از وظایف دینی نشمرند.[۱۱۸] ایشان با اشاره به تمثیلی از جلالالدین مولوی دربارهٔ سه نفری که خواهان یک حقیقت بودند، ولی بر اثر نفهمیدن زبان همدیگر با هم نزاع میکردند، اختلاف عرفا و حکما با فقها را نیز ناشی از درکنکردن ادبیات و زبان همدیگر دانسته است که در سایه فهم زبان همدیگر به تفاهم خواهند رسید.[۱۱۹]
امامخمینی در ماجرای اختلاف حوزویان بر سر نظریات برخی از دانشگاهیان که اشارهای روشن به علی شریعتی بود، دربارهٔ مسائل حوزه و علمای بزرگی مانند محمدباقر مجلسی، با سپاسگزاری از خدمات حوزه و دانشگاه به اسلام از روشنفکران به جهت ابراز نظرهای تند به روحانیت گله کرد و روحانیان را ادامهدهندگان راه پیامبر اکرم(ص) و امامصادق(ع) خواند و از روحانیان نیز خواست دیگران را کافر و مرتد و وهابی نخوانند و به جای طرد روشنفکران، خطاهای آنان را اصلاح کنند[۱۲۰]؛ چنانکه واردنشدن امامخمینی به اختلافات بر سر آثار شریعتی،[۱۲۱] راه را بر تکفیر و نیز سوء استفاده از نظرهای وی علیه روحانیت بست. ایشان در ایجاد تفرقه و فضای تکفیر میان روحانیان بر سر کتاب شهید جاوید در نامهای به محمد یزدی، در فروردین ۱۳۵۰، از وی خواست در بیدارکردن افراد غافل و ایجاد تفاهم میان روحانیت بکوشد.[۱۲۲] ایشان پس از پیروزی انقلاب نیز در نامهای به شورای نگهبان بهویژه ابوالقاسم خزعلی از تندی به دیگران نهی کرد و کمونیستخواندن افراد را هرچند از قول دیگران، نکوهش کرد و تأکید کرد آنان توجه داشته باشند که منبریِ پرخاشگوی معرفی نشوند و دیگران سوء استفاده نکنند[۱۲۳] (ببینید: ابوالقاسم خزعلی).
از سوی دیگر، پس از انقلاب اسلامی گروههای افراطی و عمدتاً وابسته به جناح وهابیت، امامخمینی[۱۲۴] و مسلمانان ایران را تکفیر کردند. بخشی از تکفیرکنندگانِ انقلاب اسلامی کسانی بودند که با اساس انقلاب و اصول برنامههای اساسی امامخمینی در حمایت از مستضعفان جهان و فلسطین مخالف بودند. امامخمینی این دسته از افراد را علمای درباری خواند که ایران را به واسطه مخالفت با اسرائیل و آمریکا تکفیر کردهاند[۱۲۵]؛ چنانکه برخی از اقدامات انقلابی امامخمینی در راستای فقرزدایی و اجرای عدالت، مانند برنامههایی چون واگذاری زمین از سوی هیئتهای هفتنفره به افراد بیزمین[۱۲۶] و مصادره بخشی از اموال درباریان و غارتگرانِ بیتالمال به سود مستضعفان به اجرا گذاشته شد (ببینید: مصادره اموال) و این امر موجب شد برخی از دولتهای عربی و جریانهای داخلی، ایشان را تکفیر کنند[۱۲۷]؛ چنانکه برخی از برنامههای دولت همچون اصلاحات ارضی را عدهای از متدینان مخالف روح اسلام برشمردند.[۱۲۸]
امامخمینی کمونیستخواندن برنامههای هیئتهای هفتنفره واگذاری زمین را رد کرد و در دفاع از عملکرد آنان، انقلاب اسلامی را گرفتار دو جریان دانست: جریانی که طرفداران مستضعفان و محرومان را کمونیست و مبارزه با غاصبان و کاخنشینان را کمونیسم خوانده و جریانی که وقتی با اقدام خودسرانه تقسیم زمین مبارزه میشود، آن را متهم به سرمایهداری میکنند و حال آنکه اسلام نه با سرمایهداری موافق است نه با کمونیسم (ببینید: هیئتهای هفتنفره، سرمایهداری، و مارکسیسم).
پانویس
- ↑ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۷۱۴؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۱۴۸؛ فیومی، المصباح المنیر، ۵۳۵
- ↑ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۷۱۷
- ↑ ازهری، تهذیب اللغه، ۱۰/۱۱۱؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۱۴۶
- ↑ سید مرتضی، الانتصار، ۴۷۷؛ زبیدی، تاج العروس، ۷/۴۵۴–۴۵۶؛ هاشمی شاهرودی، فرهنگ جامع فقه، ۲/۶۰۱
- ↑ ابناثیر، مبارکبنمحمد، النهایه، ۴/۱۸۵–۱۸۶؛ نراقی، رسائل و مسائل، ۲/۳۳۵–۳۴۷
- ↑ امامخمینی، وسیلة النجاة، ۵۷۵؛ مشکینی، مصطلحات الفقه، ۴۳۸
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۲۲/۳۸۹
- ↑ سید مرتضی، رسائل، ۲/۳۱۹؛ امامخمینی، تحریر الوسیله، ۲/۳۴۹
- ↑ نراقی، رسائل و مسائل، ۲/۳۴۴؛ ذاکری، تکفیر در جهان اسلام، ۱۹۲
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۴؛ امامخمینی، استفتائات، ۳/۵۹۲؛ امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۱۱۴–۱۱۵
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۲۰۰؛ امامخمینی، تقریرات، ۱/۶۰ و ۳/۱۹۷
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۱۷۶؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۵۶
- ↑ مصاحب، دایرةالمعارف، ۱/۶۵۰
- ↑ کوستلر، خوابگردها، ۵۶۰–۵۹۹؛ کیانی، محکمه تفتیش عقاید، ۶۶–۶۷
- ↑ دورانت، تاریخ فلسفه، ۱۲۸–۱۳۰
- ↑ حجرات، ۶
- ↑ سیوطی، الدر المنثور، ۶/۸۸
- ↑ سیوطی، الدر المنثور، ۶/۲۰۴
- ↑ ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ۷/۷۳
- ↑ ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ۸/۱۱۳؛ ساعدی، نفی ظاهرة التکفیر عند الامامیه، ۱۶
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، ح۴۱۲، ۵۹۹؛ مقدسی، البدأ و التاریخ، ۵/۱۳۴–۱۳۵؛ مطهری، مجموعه آثار، ۱۶/۳۲۶
- ↑ بلاذری، جمل من انساب الاشراف، ۵/۲۵۴؛ ابناثیر، علیبنمحمد، اسد الغابه، ۱/۴۶۱–۴۶۲؛ ابنحجر، الاصابه، ۲/۳۲–۳۳
- ↑ خلیفه، تاریخ خلیفه، ۱۷۷
- ↑ آشتیانی، مقدمه مصباح الهدایه، ۹۹
- ↑ ابنبطوطه، رحله ابنبطوطه، ۹۰–۹۱؛ ابنحجر، الدرر، ۱/۱۴۷؛ رضوانی، وهابیان را بهتر بشناسیم، ۱۰۵–۱۱۰
- ↑ علیپور و دیگران، تأثیر اندیشههای ابنتیمیه، ۴۱–۴۳
- ↑ الوردی، لمحات اجتماعیة، ۱/۱۸۰؛ ساعدی، نفی ظاهرة التکفیر عند الامامیه، ۴۱؛ اندیشکده یقین، گزارش بازتاب کنفرانس، ۱۴–۱۶
- ↑ صفری، تکفیر از دیدگاه بزرگان دیوبند، ۴۹–۵۰؛ روحی، مبانی اعتقادی تروریسم، ۶، ۱۲ و ۲۰–۲۱
- ↑ هادیفر، روزنامه شرق، ۶؛ علویان و گرشاسبی، تحلیل گفتمانی، ۲۵–۲۷
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۸/۳۲۸–۳۲۹
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۶/۳۲۶
- ↑ صدوقی سها، تاریخ حکما و عرفاء متاخرین، ۲۶
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۹
- ↑ عباسی کاظمی، جریانهای تکفیری فعال، ۲۷۷ و ۲۸۰
- ↑ صادقی، نقش عربستان، ۸
- ↑ عباسی کاظمی، جریانهای تکفیری فعال، ۵/۴۴۹ و ۴۵۱–۴۶۳
- ↑ ساعدی، نفی ظاهرة التکفیر عند الامامیه، ۱۵
- ↑ عباسی کاظمی، جریانهای تکفیری فعال، ۵/۴۵۸–۴۵۹
- ↑ هانی، تکفیر تکفیریان، ۴/۴۱۸–۴۱۹، ۴۳۸ و ۴۴۹–۴۵۰
- ↑ نساء، ۹۴
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۶۹/۲۰۸–۲۰۹
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۲۱/۶۵
- ↑ نساء، ۹۴
- ↑ طبری، جامع البیان، ۵/۱۴۰–۱۴۴؛ سیوطی، الدر المنثور، ۲/۱۹۹–۲۰۲؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲۲/۹۲
- ↑ بخاری، صحیح البخاری، ۷/۸۴؛ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۱۶/۲۸۰
- ↑ حمیری، قرب الاسناد، ۹۳؛ مغربی، دعائم الاسلام، ۱/۳۸۸؛ نوری، مستدرک الوسائل، ۱۱/۶۶
- ↑ ← نراقی، رسائل و مسائل، ۲/۳۴۶
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۳۷
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۶۸/۲۴۴؛ یزدی طباطبایی، العروة الوثقی، ۱/۲۷۳؛ طباطبایی، المیزان، ۱۸/۳۲۸–۳۲۹
- ↑ نجفی، جواهر الکلام، ۶/۵۷–۵۸
- ↑ نجفی، جواهر الکلام، ۳۰/۹۷؛ خویی، موسوعة، ۳/۷۹؛ ساعدی، نفی ظاهرة التکفیر عند الامامیه، ۱۸۲–۱۸۴
- ↑ نجفی، جواهر الکلام، ۶/۶۰
- ↑ انصاری، کتاب الطهاره، ۵/۱۱۷
- ↑ ابنمیثم، قواعد المرام، ۱۷۱؛ فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، ۴۴۳؛ یزدی طباطبایی، العروة الوثقی، ۱/۱۳۸–۱۳۹
- ↑ اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱–۲؛ ابنقدامه، المغنی، ۱۰/۱۰۰–۱۰۱؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/۲۲۷
- ↑ ابنحزم، الفصل فی الملل، ۲/۲۶۷–۲۷۷؛ ابنقدامه، المغنی، ۱۰/۱۰۰–۱۰۱؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ۹/۲۱۵
- ↑ حصفکی، الدر المختار، ۴/۴۲۲
- ↑ نراقی، رسائل و مسائل، ۲/۳۳۹
- ↑ مفید، المقنعه، ۷۹۶؛ ابنادریس، السرائر، ۳/۵۲۹؛ شهید ثانی، الروضة البهیة، ۹/۱۷۵؛ نجفی، جواهر الکلام، ۴۱/۴۱۲؛ جزیری، الفقه علی المذاهب الاربعه، ۵/۱۹۴–۱۹۵
- ↑ امامخمینی، الطهاره، ۳/۴۳۷
- ↑ امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۱۱۴–۱۱۵؛ امامخمینی، کشف اسرار، ۲۰۰
- ↑ امامخمینی، الطهاره، ۳/۴۵۶–۴۶۳
- ↑ امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۱۱۵
- ↑ حوزه، مجله، ۱۴/۷۲–۷۸؛ امین، اعیان الشیعه، ۷/۲۰؛ ساعدی، نفی ظاهرة التکفیر عند الامامیه، ۱۵؛ الوردی، لمحات اجتماعیة، ۱/۱۸۰
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۱۹–۲۱
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۵۵–۴۵۶
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۹۳
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۲۰ و ۳۴۱
- ↑ نراقی، رسائل و مسائل، ۲/۳۴۹
- ↑ آشتیانی، تعلیقه، ۸
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۵۶
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۳۱۵
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۱۶۱–۱۶۲
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۵۶
- ↑ امامخمینی، جهاد اکبر، ۳۱–۳۲
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۸۳
- ↑ حوزه، مجله، ۱۵/۵۸–۶۱
- ↑ عباسی کاظمی، جریانهای تکفیری فعال، ۵/۴۶۲–۴۶۳
- ↑ محلی، الحدائق الوردیه، ۱/۷۹–۸۱؛ مطهری، مجموعه آثار، ۱۶/۳۲۱–۳۲۲
- ↑ عباسی کاظمی، جریانهای تکفیری فعال، ۵/۴۶۸–۴۷۵
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۵–۲۸۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۹۹–۴۰۰
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۵–۲۸۶
- ↑ امامخمینی، تفسیر حمد، ۱۷۹
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۲۲
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۹۲
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۹۳
- ↑ امامخمینی، تفسیر حمد، ۱۸۷–۱۸۸
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۹۳ و ۴۵۵–۴۵۶
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۴۷
- ↑ امامخمینی، تفسیر حمد، ۱۸۷–۱۸۸
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۹۲
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۹۵
- ↑ تنکابنی، قصص العلماء، ۴۳۱
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۳۲
- ↑ روحانی، نهضت امامخمینی، ۱/۵۵؛ ملکوتی، خاطرات، ۳۲
- ↑ فرمانیان، چیستی و چرایی، ۵۴؛ حیدری، معالم الاسلام الامویه، ۱۷۵–۱۹۴
- ↑ حیدری، معالم الاسلام الامویه، ۱۱۴–۱۲۵، ۱۸۱–۱۹۴، ۲۲۰ و ۲۶۷
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۵
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۷۵–۷۶ و ۸۰
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۲۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۴۹–۲۵۰
- ↑ حوزه، مجله، ۲۰/۱۰۴
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۳–۴۴
- ↑ حوزه، مجله، ۱۴/۶۹ و ۸۴
- ↑ امامخمینی، جهاد اکبر، ۳۱
- ↑ آبک، روزنامه شرق، ۱
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۱۸
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۳۴۱؛ ۴/۲۳۵–۲۳۶ و ۷/۴۱
- ↑ آبک، روزنامه شرق، ۱
- ↑ یزدی، خاطرات، ۴۸۱–۴۸۴
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۳۶–۲۳۷
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۴۷۰–۴۷۱
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۳۷
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۷۵–۷۶
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، ن۴۷، ۴۴۶
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۶۰–۶۱
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۵۶
- ↑ امامخمینی، تفسیر حمد، ۱۷۳–۱۷۴
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۴۸–۲۴۹
- ↑ ذاکری، طلوع خورشید، ۴۲۵–۴۲۷
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۳۴۱
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۶۸۰–۶۸۱
- ↑ صفری، تکفیر از دیدگاه بزرگان دیوبند، ۶۰
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۲۰۶
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۷۰–۳۷۳
- ↑ موسوی اردبیلی، غائله ۱۴ اسفند، ۱۴۵–۱۴۶
- ↑ بیگینسوان، اصلاحات ارضی، ۷۲
منابع
- قرآن کریم.
- آبک، حمیدرضا، روزنامه شرق، ۱۷/۲/۱۳۸۵ش.
- آشتیانی، سیدجلالالدین، تعلیقه بر اصول المعارف، تألیف ملامحسن فیض کاشانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
- آشتیانی، سیدجلالالدین، مقدمه کتاب مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه تألیف امامخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
- ابنابیالحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- ابناثیر، علیبنمحمد، اسد الغابه، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- ابناثیر، مبارکبنمحمد، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، تصحیح محمود محمد طناحی، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، ۱۳۶۷ش.
- ابنادریس حلی، محمدبنمنصور، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
- ابنبطوطه، محمدبنعبدالله، رحله ابنبطوطه، بیروت، دارالتراث، چاپ اول، ۱۳۸۸ق.
- ابنحجر عسقلانی، احمدبنعلی، الاصابهٔ فی تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵.
- ابنحجر عسقلانی، احمدبنعلی، الدرر الکامنه، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، ۱۹۹۳م.
- ابنحزم اندلسی، علیبناحمد، الفصل فی الملل و الاحوال و النحل، تحقیق احمد شمسالدین، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
- ابنقدامه، عبدالله، المغنی، بیروت، دارالکتاب العربی، بیتا.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- ابنمیثم بحرانی، میثمبنعلی، قواعد المرام فی علم الکلام، تحقیق سیداحمد حسینی، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق.
- ازهری، محمدبناحمد، تهذیب اللغه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۱ق.
- اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، تصحیح هلموت ریتر، آلمان، ویسبادن، فرانس شتاینر، چاپ سوم، ۱۴۰۰ق.
- الوردی، علی، لمحات اجتماعیة من تاریخ العراق الحدیث، قم، انتشارات رضی، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، استفتائات، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تحریر الوسیله، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تفسیر سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ یازدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، جهاد اکبر، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ هجدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، کتاب الطهاره، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، کشف اسرار، تهران، محمد، بیتا.
- امامخمینی، سیدروحالله، وسیلة النجاة مع تعالیق الامامالخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۴ق.
- اندیشکده یقین، گزارش بازتاب کنفرانس «من هم اهل السنة و الجماعه»، پایگاه اطلاعرسانی باشگاه استراتژیستهای جوان، ۱۳۹۵ش.
- انصاری، مرتضی، کتاب الطهاره، قم، کنگره جهانی بزرگداشت شیخ اعظم انصاری، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
- بخاری، محمدبناسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۱ق.
- بلاذری، احمدبنیحیی، جمل من انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- بیگینسوان، حسین، اصلاحات ارضی در جمهوری اسلامی، مجله ۱۵ خرداد، شماره ۲۵، ۱۳۷۶ش.
- تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، تصحیح عبدالرحمن عمیره، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- تنکابنی، میرزامحمد، قصص العلماء، تحقیق محمدرضا حاجشریفی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۸۶ش.
- جزیری، عبدالرحمن، الفقه علی المذاهب الاربعه، بیروت، ۱۴۱۰ق.
- حر عاملی، محمدبنحسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- حصفکی، علاءالدین، الدر المختار، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
- حمیری، عبداللهبنجعفر، قرب الاسناد، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- حوزه، مجله، حربه تکفیر، شماره ۱۴، ۱۳۶۵ش.
- حوزه، مجله، حربه تکفیر، راهحلها، شماره ۲۰، ۱۳۶۶ش.
- حوزه، مجله، حربه تکفیر، ریشهها و انگیزهها، شماره ۱۵، ۱۳۶۵ش.
- حیدری، سیدکمال، معالم الاسلام الامویه، تقریر ابراهیم بصری، تهران، مشعر، چاپ اول، ۱۴۳۲ق.
- خلیفةبنخیاط، تاریخ خلیفه، تحقیق فواز، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
- خویی، سیدابوالقاسم، موسوعة الامامالخویی، التنقیح فی شرح العروة الوثقی، الطهاره، تقریر میرزاعلی غروی، قم، مؤسسه احیاء آثار الامامالخویی، چاپ چهارم، ۱۴۳۰ق.
- دورانت، ویلیام جیمز، تاریخ فلسفه، ترجمه عباس زریاب خویی، تهران، کتابخانه دانش، ۱۳۳۵ش.
- ذاکری، علیاکبر، طلوع خورشید، سالشمار زندگانی امامخمینی قدس سره، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۳۹۱ش.
- ذاکری، علیاکبر، تکفیر در جهان اسلام، مجله حوزه، شماره ۱۵۶، ۱۳۸۹ش.
- راغب اصفهانی، حسینبنمحمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت ـ دمشق، دارالقلم ـ دارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- رضوانی، علیاصغر، وهابیان را بهتر بشناسیم، قم، دلیل ما، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- روحانی، سیدحمید، نهضت امامخمینی، تهران، عروج، چاپ پانزدهم، ۱۳۸۱ش.
- روحی، نبیالله، مبانی اعتقادی تروریسم تکفیری، مجله آفاق امنیت، شماره ۲۳، ۱۳۹۳ش.
- زبیدی، سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تصحیح علی هلالی و علی شیری، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
- ساعدی، ابومحمد، نفی ظاهرة التکفیر عند الامامیه، تهران، مشعر، چاپ اول، ۱۳۹۱ش.
- سید مرتضی، علمالهدی، علیبنحسین، الانتصار فی انفرادات الإمامیه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
- سید مرتضی، علمالهدی، علیبنحسین، جمل العلم و العمل، نجف، مطبعه الاداب، چاپ اول، ۱۳۸۷ق.
- سید مرتضی، علمالهدی، علیبنحسین، رسائل الشریف المرتضی، تحقیق سیدمهدی رجایی، قم، دارالقرآن الکریم، چاپ اول، ۱۴۰۵ق.
- سیوطی، جلالالدین، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- شهید ثانی، زینالدینبنعلی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه، قم، کتابفروشی داوری، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
- صادقی، سیدسعید، نقش عربستان در گسترش گروههای تکفیری، روزنامه کیهان، ۵/۹/۱۳۹۴ش.
- صدوقی سها، منوچهر، تاریخ حکما و عرفاء متاخرین، صدر المتالهین، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۵۹ش.
- صفری، میثم، تکفیر از دیدگاه بزرگان دیوبند، مجله سراج منیر، شماره ۱۴، ۱۳۹۳ش.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
- طبری، محمدبنجریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- عباسی کاظمی، سیدتوقیر، جریانهای تکفیری فعال درپاکستان، چاپشده در کتاب عقلانیت دینی ـ جاهلیت مدرن، تدوین سیدحسن محمدی و محمدحسن مهدویان، قم، جامعة المصطفی، چاپ اول، ۱۳۹۴ش.
- علویان، مرتضی و رضا گرشاسبی، تحلیل گفتمانی نقش دستگاه استنباطی گروههای تکفیری بر عملکرد آنها، مجله پژوهشهای سیاست اسلامی، شماره ۹، ۱۳۹۵ش.
- علیپور، جواد و دیگران، تأثیر اندیشههای ابنتیمیه بر خطوط فکری و خط مشی گروههای سلفی ـ تکفیر، مجله اندیشه سیاسی در اسلام، شماره ۱۲، ۱۳۹۶ش.
- غنوشی، راشد، آزادیهای عمومی در حکومت اسلامی، ترجمه حسین صابری، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- فاضل مقداد، مقدادبنعبدالله، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، تحقیق سیدمهدی رجایی، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۰۵ق.
- فرمانیان، مهدی، چیستی و چرایی شکلگیری جریانهای تکفیری و دلائل قدرتیابی آنها در دهه اخیر، چاپشده در کتاب عقلانیت دینی ـ جاهلیت مدرن، تدوین سیدحسن محمدی و محمدحسن مهدویان، قم، جامعة المصطفی، چاپ اول، ۱۳۹۴ش.
- فیومی، احمدبنمحمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- کوستلر، آرتور، خوابگردها، ترجمه منوچهر روحانی، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، چاپ اول، ۱۳۵۱ش.
- کیانی، علی، محکمه تفتیش عقاید، مجله درسهایی از مکتب اسلام، شماره ۱۱، ۱۳۴۰ش.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- محلی، حمیدبناحمد، الحدائق الوردیه فی مناقب ائمة الزیدیه، تحقیق مرتضی حسنی، صنعاء، مکتبه بدر، چاپ اول، ۱۴۲۳ق.
- مشکینی، علی، مصطلحات الفقه، قم، نشر الهادی، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
- مصاحب، غلامحسین، دایرةالمعارف فارسی، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم، ۱۳۸۳ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، تهران، صدرا، چاپ چهارم، ۱۳۸۰ش.
- مغربی، قاضینعمان، دعائم الاسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الاحکام، تحقیق آصف فیضی، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ دوم، ۱۳۸۵ق.
- مفید، محمدبنمحمد، المقنعه، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- مقدسی، مطهربنطاهر، البدأ و التاریخ، مکتبة الثقافة الدینیه، بیتا.
- مقریزی، احمدبنعلی، امتاع الاسماع بما للنبی من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
- ملکوتی، مسلم، خاطرات آیتالله مسلم ملکوتی، تدوین عبدالرحیم اباذری، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- موسوی اردبیلی، سیدعبدالکریم، غائله ۱۴ اسفند ۱۳۵۹، تهران، نجات، چاپ اول، ۱۳۶۴ش.
- نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، تحقیق عباس قوچانی و علی آخوندی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ هفتم، ۱۴۰۴ق.
- نراقی، ملااحمد، رسائل و مسائل، قم، کنگره بزرگداشت محققان نراقی، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- نوری، میرزاحسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- هادیفر، محمد، روزنامه شرق، ۱۷/۴/۱۳۹۶ش.
- هاشمی شاهرودی، سیدمحمود، فرهنگ جامع فقه مطابق مذهب أهل بیت علیهم السلام، قم، مؤسسه دائرةالمعارف فقه اسلامی، چاپ اول، ۱۴۲۶ق.
- هانی، ادریس، تکفیر تکفیریان، خشونت تکفیری در خدمت استعمار نوین، چاپشده در مجموعه مقالات کنگره جهانی جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام، به کوشش مهدی فرمانیان، قم، دارالاعلام لمدرسة اهل البیت(ع)، چاپ اول، ۱۳۹۳ش.
- یزدی طباطبایی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی، تحقیق احمد محسنی سبزواری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
- یزدی، محمد، خاطرات آیتالله محمد یزدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
پیوند به بیرون
- سیدعباس رضوی، «تکفیر»، دانشنامه امامخمینی، ج۳، ص۴۹۲–۵۰۲.