علم الهی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (removed Category:مقاله های نیازمند ارزیابی; added Category:مقالههای دارای شناسه using HotCat) |
||
(۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''علم الهی'''، انکشاف ذات و ماسوای خداوند برای او. | '''علم الهی'''، انکشاف ذات و ماسوای خداوند برای او. | ||
در [[قرآن کریم]] | بحث از علم الهی از مسائل مهم [[کلام|کلامی]]، [[فلسفه|فلسفی]] و [[عرفان|عرفانی]] است. در [[قرآن|قرآن کریم]] آیات متعددی بر علم خداوند دلالت میکنند و در روایات نیز علم الهی بیان شده است. عقیده به شمول علم حقتعالی، هرچند از مسلمات دینی است، اما تحلیل آن؛ مورد اختلاف متکلمان، فلاسفه و عرفای اسلامی است که با تکیه بر نظام فکری خویش، آرای فراوانی دراینباره به دست دادهاند. | ||
[[ملاصدرا]] با اعتراف به سختی و دشواری این مسئله، هر دو فیلسوف بزرگ مشائی و اشراقی را در حل علم الهی عاجز دانسته است. | |||
[[ | [[امامخمینی]] در آثار خود با استفاده از احادیث [[اهل بیت(ع)|اهلبیت(ع)]] به حل مسئله علم الهی پرداخته است، ایشان در علم حقتعالی، طریقه [[ملاصدرا]] را برگزیده و آن را با روایات صادره از منبع ولایت پیوند داده و با تمسک به روایات اهلبیت(ع) مسئله مهم علم پیش از ایجاد، تعلق علم حق به معلومات و رابطه سمع و بصر حق با علم الهی را حل کرده است. | ||
امامخمینی | امامخمینی ضمن بیان تقسیمات علم الهی، اثبات علم الهی به ذات خود، معتقد است حق تعالی با علم بسیط ذاتی، به جمیع موجودات و جهات وجودی آنها علم دارد و ذرهای از حیطه علم او خارج نیست. ایشان بر اساس مبنای فلسفی و عرفانی خود مراتبی برای علم حقتعالی ثابت میکند. | ||
== معنی == | |||
[[علم]] به معنای دانستن و شناختن و ضد [[جهل]] است.<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۱۲/۴۱۷؛ فیومی، المصباح المنیر، ۴۲۷.</ref> اندیشمندان در بیان علم الهی آرای مختلفی به دست دادهاند؛ چنانکه برخی علم الهی را آشکارشدن ذات برای ذات دانستهاند؛ به گونهای که همه خیرات از او جاری میگردد.<ref>ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۳۹.</ref> [[امامخمینی]] علم الهی را انکشاف اشیا برای ذات، به صورت بسیط و تفصیلی میداند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۷۲؛ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۷.</ref> | |||
== پیشینه == | |||
بحث از علم الهی از مسائل مهم [[علم کلام|کلامی]]، [[فلسفه|فلسفی]] و [[عرفان|عرفانی]] است که مورد اختلاف اندیشمندان است. این بحث در تاریخ تفکر بشری سابقهای دیرینه داشته و یکی از پرسشهای همیشگی بشر بوده است.<ref>کاپلستون، تاریخ فلسفه، یونان و روم، ۱/۱۲.</ref> در فلسفه یونان، حکمایی، مانند [[افلاطون]] و [[ارسطو]] به این بحث پرداختهاند.<ref>کاپلستون، تاریخ فلسفه، یونان و روم، ۱/۲۰۰–۲۰۱.</ref> در [[ادیان الهی]]، علم سابق یا پیشین صفتی از [[اسما و صفات|صفات خداوند]] شمرده شده است که به تمام رویدادهای پیش از وقوع علم دارد و این علم ازلی حق است.<ref>هاکس، قاموس کتاب مقدس، ۶۱۷–۶۱۸.</ref> | |||
در [[قرآن کریم]]، آیات متعددی<ref>بقره، ۳۲؛ انعام، ۵۹؛ فاطر، ۳۸؛ جن، ۲۶.</ref> بر علم خداوند دلالت میکنند و در [[حدیث|روایات]] نیز مسئله علم الهی بیان شده است. از بعضی روایات بر میآید که علم حقتعالی عین ذات اوست<ref>صدوق، التوحید، ۳۸ و ۱۴۶.</ref>؛ همچنین روایاتی بر مسئله علم حقتعالی پیش از ایجاد تأکید میورزند.<ref>کلینی، کافی، ۱/۱۰۷.</ref> | |||
امامخمینی ارجاع بعضی صفات به صفات دیگر را نمیپذیرد <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۴۲.</ref>؛ زیرا لازمه آن این است که حقتعالی در ذات خود خالی از بعضی صفات باشد؛ در حالیکه هر صفتی از صفات کمال برای حقتعالی ثابت است، بدون اینکه مقید به قیود و آلات باشد؛ چنانکه هر یک از اراده، سمع و بصر از کمالات حقیقت وجودند و حقتعالی واجد این حقایق است <ref>امامخمینی، چهل حدیث، | عقیده به شمول علم حقتعالی، هرچند از مسلّمات دینی است، اما تحلیل آن، مورد اختلاف متکلمان، فلاسفه و عرفای اسلامی است که با تکیه بر نظام فکری خویش، آرای فراوانی دراینباره به دست دادهاند.<ref>فاضل تونی، مجموعه رسائل عرفانی و فلسفی، ۲۱۳؛ آشتیانی، شرح حال ملاصدرا، ۱۸۵–۲۱۰؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۶۵.</ref> برخی متکلمان چون علم را به اضافه میان عالم و معلوم تفسیر کردهاند، علم حقتعالی به ذات خویش را نفی کردهاند.<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱۵/۴۱۳؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۸۰.</ref> [[معتزله]] نیز با توجه به اشکالات وارد در علم پیش از ایجاد، قائل به ثبوت ماهیات معدومه شدهاند.<ref>قاضیعبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ۵/۲۵۲؛ ← حلی، کشف المراد، ۳۵–۳۹.</ref> در [[فلسفه اسلامی]] تلاش فیلسوفانی، چون [[ابنسینا]] در علم الهی درخور توجه است. وی در حل مشکل علم باریتعالی به ماسوای خود چندان توفیقی به دست نیاورد<ref>←ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۹۸–۱۹۹.</ref>؛ اما در مسئله علم حضوری به ذات و علم حضوری به صور مرتسمه، مسیر دشوار علم الهی را برای پس از خود بسیار هموار ساخت.<ref>ابنسینا، الشفاء، ۳۶۶؛ ابنسینا، التعلیقات، ۱۵۶.</ref> [[شیخ اشراق]] نیز در تفسیر و اثبات علم الهی، علم اجمالی حق را سابق بر ایجاد اشیا و علم تفصیلی حق به اشیا را، عین وجود اشیا میداند،<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۴۸۶–۴۸۷ و ۲/۱۵۲–۱۵۳؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۳۳.</ref> هرچند در آثار شیخ اشراق دربارهٔ علم حقتعالی به اشیا پیش از ایجاد، تصریحی ملاحظه نشده است.<ref>←ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۷۹.</ref> | ||
==تقسیمات علم الهی== | |||
[[ملاصدرا]] با اعتراف به سختی و دشواری این مسئله، هر دو فیلسوف بزرگ مشائی و اشراقی را در حل آن عاجز دانسته<ref>ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۸۹–۹۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۴۹ و ۱۸۰–۱۷۹.</ref> و به پیروی از [[عرفا]]، تحقیقی جامع در علم الهی در مقام ذات و پیش از اشیا و مراتب علم فعلی حق به دست داده است.<ref>آشتیانی، شرح حال ملاصدرا، ۱۸۵؛ آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۲۹۳.</ref> ایشان در آثار خود با استفاده از [[قاعده بسیط الحقیقه|قاعده بسیطالحقیقه]]، علم تفصیلی باریتعالی به اشیا را ثابت کرده است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۶۹–۲۷۴.</ref> اهل معرفت نیز علم تفصیلی حق را از طریق [[ظهور و بطون|ظهور]] و [[تجلی]] ذات در مقام [[احدیت و واحدیت|واحدیت]]، به تفاصیل [[اسما و صفات]] و صور یا لوازم اسما و صفات، یعنی [[اعیان ثابته]] میدانند.<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۲۷۹.</ref> | |||
امامخمینی در آثار خود با استفاده از [[حدیث|احادیث اهل بیت(ع)]] به حل مسئله علم الهی پرداخته است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۸۳؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۷؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱–۳۲، ۵۴، ۵۸ و ۸۲–۸۳؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۲–۲۵ و ۳۱.</ref> ایشان در علم حقتعالی، طریقه ملاصدرا را برگزیده و آن را با روایات صادر از منبع ولایت پیوند داده<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۰–۶۱۲ و ۶۱۵–۶۱۶.</ref> و با تمسک به روایات [[اهل بیت(ع)]]، سه مسئله مهم علم پیش از ایجاد، تعلق علم حق به معلومات و رابطه سمع و بصر حق با علم الهی را حل کرده است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۰–۶۱۶؛ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۷.</ref> ایشان درک و فهم معارف الهی، ازجمله علم الهی را از عهده برهانهای مشائی، قیاسهای فیلسوفان و مجادلههای اهل کلام بیرون دانسته و این درک را مخصوص صاحبدلانی شمرده است که از مشکات [[نبوت]] و مصباح ولایت همراه با ریاضتهای بسیار بهرهمند شدهاند.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۸.</ref> | |||
== حقیقت علم الهی و رابطه آن با اسمای دیگر == | |||
اندیشمندان اسلامی [[علم]] را از صفات ثبوتی حقتعالی میدانند،<ref>غزالی، مجموعه رسائل، ۱۳۰؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۲۶۱–۲۶۲.</ref> اگرچه در تبیین حقیقت علم الهی اختلاف دارند. برخی متکلمان علم حقتعالی را از صفات حقیقی ذات اضافه شمردهاند که به معلوم تعلق دارد.<ref>فخر رازی، المباحث، ۲/۴۷۰–۴۷۱؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۸۰.</ref> [[حکمای مشاء]] چون علم را کیف نفسانی میشمارند، علم حضوری [[علت]] به معلول را نمیپذیرند و معتقدند واجبتعالی تنها به خود و لوازم در ذات (صور علمیه ارتسامی) علم حضوری دارد؛ اما به غیر، علمی حصولی دارد.<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۳/۲۹۸–۳۱۸.</ref> [[حکمای اشراق]]، علم الهی را اضافه اشراقی میان علت و معلول و علمی حضوری تفسیر کردهاند که بر این اساس ملاک علم واجب به غیر، صور ارتسامی نبوده، بلکه حضور نفس اشیا نزد حق است.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۴۸۷ و ۲/۱۵۲–۱۵۳؛ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۳۷۹.</ref> [[ملاصدرا]] بر اساس مبانی خود علم را از سنخ وجود که همان حضور معلوم نزد عالم است، میداند و معتقد است حقتعالی در مرتبه ذات خود حقایق همه موجودات را دارد و علم حصولی دربارهٔ واجبتعالی را نپذیرفتنی میشمارد<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۳۸۲؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۸۹–۹۱؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۴۰–۴۱؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۱/۵۳.</ref>؛ زیرا حقتعالی وجود تامّی است که حقایق همه وجودات را به صورت اجمالی در عین کشف تفصیلی دارد.<ref>سبزواری، التعلیقات علی الشواهد، ۴۴۷.</ref> | |||
امامخمینی در حقیقت علم الهی، نظر ملاصدرا را پذیرفته<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۳.</ref> و علم را از صفات ثبوتی حقتعالی میداند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۷.</ref> ایشان کلام [[حکما]] را مبنی بر اینکه علم از مقوله [[جوهر]] یا [[عرض]] و به صورت کیف نفسانی، انفعال یا اضافه باشد، نقد میکند و معتقد است علم دارای مراتب تشکیکی است و شدت و ضعف دارد و فرد حقیقی آن، علم حق است که هیچ جهت نقص و قصوری در آن نیست و بقیه مراتب، ظل و سایه این حقیقت هستند که به تبع [[ماهیت]] خود، وجود جوهری، عرضی یا اضافی دارند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۳۷۸–۳۸۳.</ref> به اعتقاد ایشان علم، حقیقتی واحد و بسیط است که همه مراتب علم از مرتبه جمادی تا مرتبه واجب را دربر میگیرد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۳۷۶–۳۷۷ و ۳۷۹.</ref> همچنین ایشان کلام برخی متکلمان را مبنی بر اینکه علم حقتعالی از مقوله اضافه است، رد میکند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۲.</ref> و ازجمله مفاسد آن را انکار علم خداوند به ذات خویش و انکار علم خداوند به معدومات میداند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۳.</ref> | |||
امامخمینی، مانند دیگر حکمای الهی<ref>شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۳۷۷؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۴۶.</ref> علم را متحد با ذات میداند که این علم عین ذات اوست و در عین بساطت و وحدت، همه اشیا بهتفصیل معلوم آن ذات هستند و چون ذات حقتعالی وجودی صرف است، علم و [[کشف و شهود|شهود]] او نیز علم و شهودی تام است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۰–۶۱۱؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۶.</ref> | |||
برخی حکمای الهی اختلاف حیثیتهای مختلف را در [[اسمای الهی]] نمیپذیرند و بعضی از اسما را به بعضی دیگر ارجاع میدهند؛ چنانکه سمع و بصر حقتعالی را به علم برمیگردانند<ref>خواجهنصیر، اجوبة المسائل، ۹۶؛ خواجهنصیر، نقد المحصل، ۲۸۷؛ حلی، کشف المراد، ۲۸۹.</ref> یا اراده را به علم ارجاع و آن را علم به نظام اتم معرفی میکنند<ref>ابنسینا، الشفاء، ۳۶۷.</ref>؛ بعضی برعکس علم را به سمع و بصر ارجاع میدهند.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۱۵۰–۱۵۳؛ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۵۱۱؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۴۲۳.</ref> | |||
امامخمینی ارجاع بعضی صفات به صفات دیگر را نمیپذیرد<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۴۲.</ref>؛ زیرا لازمه آن این است که حقتعالی در ذات خود خالی از بعضی صفات باشد؛ در حالیکه هر صفتی از صفات کمال برای حقتعالی ثابت است، بدون اینکه مقید به قیود و آلات باشد؛ چنانکه هر یک از اراده، سمع و بصر از کمالات حقیقت وجودند و حقتعالی واجد این حقایق است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۳–۶۱۴.</ref> همچنین مرتبه ذات، صرف الوجود و بسیط به تمام بساطت است، در آن مرتبه هیچ نحو تکثر اسمائی و صفاتی وجود ندارد؛ بلکه تنها یک ذات متشخص است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۴۱.</ref> به اعتقاد ایشان، علم، مانند [[اراده]] در تعلق، عام است و اینچنین نیست که علم به هر چیزی تعلق بگیرد؛ اما تعلق اراده خاص باشد<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۸.</ref> {{ببینید|اراده}}. | |||
== تقسیمات علم الهی == | |||
اندیشمندان اسلامی برای علم حقتعالی تقسیمهایی برشمردهاند؛ ازجمله: | اندیشمندان اسلامی برای علم حقتعالی تقسیمهایی برشمردهاند؛ ازجمله: | ||
برخی حکما علم ذاتی را عین ذات و علم فعلی را خارج از ذات شمردهاند <ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۱۳۰.</ref> | === علم ذاتی و فعلی === | ||
===علم اجمالی و تفصیلی=== | [[عرفا]] برای ذات حقتعالی دو علم قائل شدهاند: یکی در مرتبه ذات است که آن علم حق به ذات خود در [[احدیت و واحدیت|مقام احدیت]] و در مقام تفصیل، علم به [[اسما و صفات|اسما، و صفات]] و لوازم آنها، یعنی [[اعیان ثابته]]<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۸–۱۱۹.</ref> و ماسوای ذات در مقام واحدیت است، و این علم، علمی حضوری است<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۳/۵۴۵.</ref> و دیگری علم در مرتبه فعل (علم فعلی) است که نفس موجودات خارجی است.<ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۲۰۴.</ref> [[حکما]] نیز برای ذات حضرت حقتعالی دو علم قائل شدهاند: یکی در مرتبه ذات و دیگری در مرتبه فعل و علم فعلی را علم علت به معلول خود تفسیر کردهاند که معلولِ علم به ذات است و سبب برای معلول و عین معلول است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۳۸۲–۳۸۳ و ۶/۲۷۳–۲۷۵، ۲۸۳؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۵۸۶–۵۹۸؛ ← امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۷۳.</ref> | ||
حکما علم الهی را در تقسیمی دیگر به اعتبار تفصیل و اجمال به | |||
برخی حکما علم ذاتی را عین ذات و علم فعلی را خارج از ذات شمردهاند.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۱۳۰.</ref> [[امامخمینی]] این کلام حکما را نمیپذیرد و تمام مراتب علم را عین ذات حق میداند؛ اما برای آن دو [[تجلی]] برمیشمارد: یکی مرتبه ذات و اوصاف ذاتی و یکی در مقام اوصاف فعلیه که از آن دو مفهوم علم و عالمیت انتزاع میشود که عارفان مقام تجلی به [[فیض اقدس و مقدس|فیض اقدس]] را مبدأ اوصاف ذاتی و مقام تجلی به فیض مقدس را مبدأ اوصاف فعلی میشمارند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۰۸–۶۰۹.</ref> ایشان تفاوت علم حق در مراتب ذاتی و فعلی را به اعتبار میداند، نه تباین و انفصال که لازمه اقسام در تقسیم است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵–۲۸۶.</ref>؛ | |||
=== علم اجمالی و تفصیلی === | |||
حکما علم الهی را در تقسیمی دیگر به اعتبار تفصیل و اجمال به علم اجمالی و علم تفصیلی تقسیم کردهاند. حکمای مشاء علم تفصیلی حقتعالی را صور مرتسمه و علم اجمالی را سابق بر علم تفصیلی میدانند.<ref>ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۲۷۰؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۵۹۲.</ref> حکمای اشراق قول به صور مرتسمه مشاء را نمیپذیرند و علم اجمالی را در مرتبه ذات و متحد با آن میدانند<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۷۵ و ۴۸۵–۴۸۷.</ref>؛ ولی علم تفصیلی را خارج از ذات و عین علم فعلی حق میدانند<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۷۰–۷۳ و ۲/۱۵۰–۱۵۳؛ ← آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۲۸۲.</ref> و بر آنند که علم حق به غیر، علم حضوری شهودی است؛ یعنی تمام اشیا در موطن خاص خودشان به نفس اضافه اشراقیه حقتعالی، معلوم او هستند.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۴۸۷–۴۸۸ و ۲/۱۵۲–۱۵۳.</ref> | |||
امامخمینی، همانند [[ملاصدرا]]<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۶۹–۲۷۲.</ref> علم تفصیلی حقتعالی را در مرتبه ذات نیز ثابت میداند که علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است و معتقد است علم اجمالی، علم به اشیای متعدده به صورت واحد است؛ به گونهای که صورت آنها از یکدیگر متمایز نباشد. این علم به نحو واحد و بسیط است؛ مثل علم به مسائلی که انسان پیشتر فراگرفته است و آنها را در [[نفس]] به صورت یکجا حاضر مییابد و علم تفصیلی، علم به اشیای متعدد با صورتهای متعدد و متمایز از یکدیگر است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۳۹۰.</ref> ایشان علم اجمالی حقتعالی را مورد اتفاق حکما دانسته<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۰۷.</ref> و علم ذاتی حقتعالی را علمی بسیط میداند که همه کثرات را به نحو اعلی و بسیط دارد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۵.</ref> همچنین ایشان بر مبنای عرفانی بر آن است که علم در مرتبه غیبالغیوبی مندکّ در ذات است و این مرتبه، اسم و رسمی ندارد. در این مرتبه صفتی اعتبار نمیشود؛ اما در مرتبه [[احدیت و واحدیت|واحدیت]] و تعیّن ثانی امتیاز نسبی، صفات از یکدیگر قابل اعتبار است و در این مرتبه بحث علم مطرح میشود.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۵.</ref> | |||
== اثبات علم الهی به ذات == | |||
==اثبات علم الهی به ذات== | حکما، علم حقتعالی به ذات خود را از راه [[تجرد]] آن اثبات میکنند؛ زیرا علم همان حضور معلوم نزد عالم است و واجبتعالی موجودی مجرد است و هر موجود مجردی به همان هویت عینی و خارجی خود، برای خود حاضر است؛ بنابراین خداوند به ذات خویش علم دارد.<ref>ابنسینا، التعلیقات، ۱۸۹–۱۹۵؛ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۴۶۵ و ۲/۱۲۴، ۱۵۲؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۵۶۱–۵۶۷.</ref> | ||
حکما، علم حقتعالی به ذات خود را از راه [[تجرد]] آن اثبات میکنند؛ زیرا علم همان حضور معلوم نزد عالم است و واجبتعالی موجودی مجرد است و هر موجود مجردی به همان هویت عینی و خارجی خود، برای خود حاضر است؛ بنابراین خداوند به ذات خویش علم دارد <ref>ابنسینا، التعلیقات، | |||
[[امامخمینی]] نیز برای اثبات علم حق به ذات خود، از مقدماتی، چون [[اصالت وجود]]، | [[امامخمینی]] نیز برای اثبات علم حق به ذات خود، از مقدماتی، چون [[اصالت وجود]]، بساطت وجود و [[بسیط الحقیقه کل الاشیاء|قاعده بسیطالحقیقه]] استفاده کرده است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۰۸–۲۱۸، ۲۳۱–۲۳۴ و ۲۳۹؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۰۷–۶۰۸.</ref> ایشان در اثبات علم حقتعالی به ماسوای ذات، به دو طریق فلسفی و عرفانی پرداخته است که در طریق فلسفی، نتیجه آن کشف تفصیلی علم در عین علم بسیط اجمالی است<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۷؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۱ و ۶۱۵.</ref>؛ به گونهای که در مرتبه ذات، تمام کثرات و وجودات بر او معلوم و مکشوف است؛ زیرا او صرفالوجودی است که جامع همه کمالات وجود است و هیچ وجودی از حیطه علم حق غایب نیست.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۳۱.</ref> امامخمینی یکی دیگر از راههای اثبات علم حقتعالی را از راه سبب فاعلی میداند که علم به سبب و علت تامه شیء مستلزم علم به شیء است و حقتعالی علم به خود ـ که سبب همه موجودات است ـ دارد؛ از اینرو علم به مسببات، یعنی موجودات نیز دارد<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۱–۶۱۲.</ref>؛ اما بر مبنای عرفانی معتقد است برای حقتعالی مراتب مختلفی از علم است. در ذات و مرتبه احدیت، علم به صورت بسیط و غیر متمایز موجود است؛ اما در [[احدیت و واحدیت|واحدیت]]، علم به تفاصیل [[اسما و صفات]] و لوازم و صور آنها یا [[اعیان ثابته]] حاصل است<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۱.</ref> و اگر این علم بسیط در حضرت ذات نبود، هرگز حضرت واحدیت و اعیان ثابتهای که در حضرت علمی است و نیز به تبع این اعیان، اعیان خارجی محقق نمیشد.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۹.</ref> | ||
== اثبات علم الهی به ماسوا پیش از ایجاد == | |||
یکی از مسایلی که در باب علم حقتعالی برای فیلسوفان مطرح بوده و سبب اختلاف آرا در این زمینه شده، چگونگی علم حقتعالی با حفظ بساطتش به اشیا در ازل پیش از ایجاد آنهاست. برخی متکلمان، مانند [[معتزله]] معتقدند علم حقتعالی پیش از تحقق موجودات به ثابتات ازلیه تعلق میگیرد که نه موجودند و نه معدوم و این ثابتات منفصل از ذات حق است و پیش از وجود خارجی و در حال عدم، ثبوت دارند و پس از ایجاد از طریق صور مرتسمه تحقق مییابند<ref>تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۱۲۱–۱۲۷؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۱۰ و ۱۸۱؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۵۷۳.</ref> {{ببینید|اعیان ثابته|عدم}}. | |||
[[امامخمینی]] نیز به بررسی آراء اندیشمندان اسلامی | [[حکمای مشاء]]، علم حقتعالی را به اشیا پیش از ایجاد، از طریق علم به ذات و پس از ایجاد، از طریق صور ارتسامی میدانند که این صور زاید بر ذات و در عین حال متصل به اوست.<ref>ابنسینا، الشفاء، ۳۶۳؛ خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۳/۲۹۹–۳۱۱.</ref> [[حکمای اشراق]] تمام نظام عالم را علم حقتعالی میدانند<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۱۵۰–۱۵۴.</ref>؛ به این معنا که تمام عالم در عین کثرتی که دارد، نزد او حضور دارد و حضور معلوم نزد عالم همان علم است.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۱۵۰–۱۵۴؛ حلی، کشف المراد، ۲۸۴–۲۸۷؛ ← امامخمینی، سرّ الصلاة، ۲۱.</ref> [[عارفان]] علم به اشیا را در مرتبه واحدیت و اعیان ثابته میدانند و پس از تحقق نیز اشیا علم فعلی حق محسوب میشوند.<ref>قونوی، المراسلات، ۱۰۵؛ جامی، نقد النصوص، ۳۰.</ref> | ||
===دیدگاه انفصال=== | |||
[[امامخمینی]] نیز به بررسی آراء اندیشمندان اسلامی دربارهٔ چگونگی علم پیشین حقتعالی به اشیا پرداخته، قائلان به انفصال و اتصال در علم پیشین را به گروههایی تقسیم کرده است:<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۷.</ref> | |||
=== دیدگاه انفصال === | |||
این دیدگاه به چند گروه تقسیم میشود: | این دیدگاه به چند گروه تقسیم میشود: | ||
# گفته معتزله: [[معتزله]] بر این باورند ثابتات که نه معدوم و نه موجودند و منفصل از ذات هستند، ملاک علم خداوند میباشند، به این معنا که خداوند به واسطه آنها به اشیا علم دارد <ref>جرجانی، شرح المواقف، ۲/ | # گفته معتزله: [[معتزله]] بر این باورند ثابتات که نه معدوم و نه موجودند و منفصل از ذات هستند، ملاک علم خداوند میباشند، به این معنا که خداوند به واسطه آنها به اشیا علم دارد.<ref>جرجانی، شرح المواقف، ۲/۱۹۰–۱۹۲.</ref> امامخمینی این قول را باطل میداند؛ زیرا ثابت با موجود و ثبوت با [[وجود]] مرادف است و غیر از وجود چیزی متحقق نیست. ایشان معتقد است حقیقت علم امری وجودی است که حضور معلوم نزد عالم است و همه حقایق نزد او موجود و حاضرند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۳–۱۵۴.</ref> ایشان در تحلیل این قول، معتزله را از اندیشمندانی میداند که علم خداوند به اشیا را هم مغایر و زائد بر ذات و هم منفصل از ذات میدانند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۷.</ref> | ||
# گفته عرفا: [[ملاصدرا]] | # گفته عرفا: [[ملاصدرا]] دربارهٔ علم پیشین خداوند به اشیا از نگاه [[عرفا]] دو تفسیر کاملاً متفاوت ارائه میدهد. وی در تفسیر نخست با ارائه تحلیلی از مذهب معتزله و ابطال آن، مذهب عرفا را در این زمینه ملحق به مذهب معتزله میداند<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۸۱–۱۸۲؛ عبودیت، علم پیشین الهی در عرفان اسلامی، ۲۴.</ref> و در تفسیر دوم با ارائه تحلیل فلسفی دقیق، دیدگاه عرفا را دقیقترین دیدگاه برمیشمارد.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۳۸–۲۸۴؛ عبودیت، علم پیشین الهی در عرفان اسلامی، ۲۴–۳۲.</ref> امامخمینی نیز دو تفسیر از دیدگاه عرفا در این زمینه به دست میدهد. ایشان در تفسیر اول با ارائه تحلیلی، مذهب عرفا را به مذهب معتزله ملحق میکند<ref>عبودیت، علم پیشین الهی در عرفان اسلامی، ۲/۱۵۴.</ref> و معتقد است که نظر عرفا و متکلمان معتزلی نزدیک به هم میباشند؛ زیرا معتزله برای اینکه علم پیشین خداوند به اشیا را موجه جلوه دهند مدعی شدند که ماهیات اشیا پیش از اینکه موجود بشوند، به نحو متمایز از هم ثبوت عینی و خارجی داشتند. عرفا نیز برای تصحیح متعلق علم پیشین حقتعالی بر این عقیدهاند که اشیا پیش از اینکه وجود خارجی پیدا کنند دارای ثبوت علمی هستند.<ref>عبودیت، علم پیشین الهی در عرفان اسلامی، ۲/۱۵۴–۱۵۵.</ref> بنابراین سخن عرفا از یک جهت به گفته معتزله نزدیک است؛ زیرا معتزله مثل عرفا به ثبوت ماهیات قائلاند، نه به وجود آنها.<ref>عبودیت، علم پیشین الهی در عرفان اسلامی، ۲/۱۵۴–۱۵۵.</ref> با ابطال مذهب معتزله، مذهب عرفا هم باطل میباشد؛ زیرا به عقیده عرفا ثابتات و ماهیات در مرتبه [[احدیت و واحدیت|واحدیت]] که مرتبه ظهور [[اسما و صفات]] است میباشند، بدون اینکه ثبوت آنها به وجود استناد داده شود؛ در حالیکه این گفته بنابر ادله اصالت وجود باطل است. بنابر اصالت وجود چیزی که رائحه وجود را استشمام نکرده غیر از عدم و ظلمت چیزی نیست.<ref>عبودیت، علم پیشین الهی در عرفان اسلامی، ۲/۱۵۴–۱۵۵.</ref> امامخمینی در تفسیر دوم، گفته عرفا را درست میداند و بر این باور است که حقتعالی پیش از ایجاد، علاوه بر علم به ذات خویش، به ممکنات و اشیا در مرتبه احدیت، واحدیت و عالم [[اعیان ثابته]] علم دارد.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۹؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۱.</ref> نخستین مرتبه علم حقتعالی، علم در مرحله بطون است که مشتمل بر علم ذات به ذات یا علم در مرتبه احدیت و علم در مرتبه واحدیت میباشد.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۹.</ref> این، علم اجمالی در عین کشف تفصیلی و شهود مفصل در مجمل است که از ظهور اسما و صفات و لوازم آن یعنی اعیان ثابته به ظهور علمی و کشف تفصیلی در عین علم اجمالی در حضرت واحدیت واقع میشود بدون اینکه [[وحدت و کثرت|کثرت]] و ترکیبی لازم بیاید.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۸؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۴۴، ۷۳ و ۱۱۹؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۱.</ref> | ||
# گفته افلاطون: گروهی بر این باورند که مناط علم تفصیلی خداوند به [[ماهیت|ماهیات]] و انکشاف تفصیلی نزد خداوند پیش از مرتبه ایجاد آنها، همان مثال آنهاست که واقعیتی خارجی و مجرد تام دارد. این ارباب انواع، مناط و ملاک علم حق هستند که قائم به ذات و منفصل میباشند <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/ | # گفته افلاطون: گروهی بر این باورند که مناط علم تفصیلی خداوند به [[ماهیت|ماهیات]] و انکشاف تفصیلی نزد خداوند پیش از مرتبه ایجاد آنها، همان مثال آنهاست که واقعیتی خارجی و مجرد تام دارد. این ارباب انواع، مناط و ملاک علم حق هستند که قائم به ذات و منفصل میباشند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۷–۱۵۸.</ref> این گفته از جهت اینکه نظام عالم، عین [[علم تفصیلی]] حق است درست میباشد، اما بحث در مورد علم پیش از ایجاد است نه پس از ایجاد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۸.</ref> | ||
# تفصیلدهندگان: این گروه بر این باورند که علم خداوند به بعضی حضوری و به بعضی ارتسامی است؛ به عنوان مثال | # تفصیلدهندگان: این گروه بر این باورند که علم خداوند به بعضی حضوری و به بعضی ارتسامی است؛ به عنوان مثال عقل اول خود علم حقتعالی است و بلکه [[علم]]، عین عقل اول است و لکن صور اشیایی غیر متناهی در عقل مرتسم هستند و چون حقیقت عقل اول علم خداست، صور اشیا در علم خدا مرتسم میباشند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۸–۱۵۹.</ref> | ||
===دیدگاه اتصال=== | |||
=== دیدگاه اتصال === | |||
این نظریه نیز به دو گروه تقسیم میشود؛ | این نظریه نیز به دو گروه تقسیم میشود؛ | ||
# گفته [[مشائین]]: غیر متحد با ذات به نحو اتصال و زیادت بر ذات؛ | # گفته [[مشائین]]: غیر متحد با ذات به نحو اتصال و زیادت بر ذات؛ چنانکه [[فارابی]] و [[شیخالرئیس]] به ارتسام علم باریتعالی قائلاند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۶۰.</ref> | ||
# گفته [[ملاصدرا]]: متحد با ذات؛ طبق این نظر علم حقتعالی غیر از او نیست بلکه عین اوست و صورت معقوله علمیه حق با ذات او متحد است و به نحو انضمام نیست <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۶۰.</ref>. | # گفته [[ملاصدرا]]: متحد با ذات؛ طبق این نظر علم حقتعالی غیر از او نیست بلکه عین اوست و صورت معقوله علمیه حق با ذات او متحد است و به نحو انضمام نیست.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۶۰.</ref> | ||
امامخمینی به روش [[حکمت متعالیه]] و همسو با ملاصدرا بر این باور است که بساطت محض خداوند به ضمیمه [[اصالت وجود]] و بنابر [[قاعده بسیط الحقیقه]]، علم پیشین ذاتی او ثابت میشود و از [[علیت]] او بر اشیا به ضمیمه [[قاعده العلم بالعلة یوجب العلم بالمعلول|قاعده «العلم بالعلة یوجب العلم بالمعلول»]] صور الهی، که علم پیشین مغایرند، ثابت میشود و چون هر دو قاعده درست است پس خداوند واجد هر دو نوع علم است. پس از آن جهت که در ذات خود بسیط است عین علم تفصیلی به اشیا است و از آن جهت که علت اشیا است، دارای صور مذکور است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۰۰–۲۰۵ و ۲۰۸–۲۱۸.</ref> پس کشف در مرتبه ذات، کشف تفصیلی تمام اشیا است و متحد با ذات است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۲۳–۲۴۰.</ref> | |||
== علم حقتعالی پس از ایجاد == | |||
==علم حقتعالی پس از ایجاد== | [[شیخ اشراق]] نخستین فیلسوفی است که علم فعلی (در مرتبه فعل) را مطرح کرده و به تفصیل آن پرداخته و گفته است مراد از این [[علم]]، خود وجود اشیا است که معلولهای خداوند و با او اضافه صدوری اشراقی دارند و در نتیجه نزد او حاضرند.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۴۸۷ و ۲/۱۵۲–۱۵۳.</ref> بنابر نظر وی، علم فعلی به امر متغیر، مانند شیء مادی، متغیر است بر خلاف علم فعلی به امر ثابت که ثابت است؛ زیرا در علم فعلی، علم همان معلوم است، یعنی خود همان واقعیت خارجی شیء، علم خداوند است و از اینرو اگر واقعیت خارجی امری مادی و متغیر باشد، علم هم متغیر است اما از آنجاکه این گونه علم ممتاز و منفصل از ذات اوست، تغییر آن مستلزم تغییر در علم حقتعالی نیست تا محال لازم آید.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۴۴۸.</ref> [[خواجهنصیرالدین طوسی|خواجه طوسی]] نیز نظر شیخ اشراق را مبنی بر علم فعلی برگزیده و به اثبات آن پرداخته است.<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۳/۳۰۴–۳۰۶؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۳۳.</ref> [[ملاصدرا]] نظریه شیخ اشراق را نقد کرده و بر این اعتقاد است که نظریه او مستلزم آن است که خداوند در مقام ذات به اشیا علم نداشته باشد.<ref>ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۱۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۴۹–۲۵۴.</ref> بنابر نظر وی علم فعلی حقتعالی مطلقاً ثابت است؛ زیرا امور زمانی و متغیر نسبت به خداوند غیر زمانی و ثابت میباشند.<ref>ملاصدرا، شرح الهدایه، ۳۸۰.</ref> | ||
[[شیخ اشراق]] نخستین فیلسوفی است که علم فعلی (در مرتبه فعل) را مطرح کرده و به تفصیل آن پرداخته و گفته است مراد از این [[علم]]، خود وجود اشیا است که معلولهای خداوند و با او اضافه صدوری اشراقی دارند و در نتیجه نزد او حاضرند <ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۴۸۷ و ۲/ | |||
امامخمینی در بیان چگونگی علم الهی به افعال خود، به بررسی گفتههای اندیشمندان اسلامی پرداخته و بر این باور است که متکلمان علم خداوند به مخلوقات را علم تفصیلی زائد بر ذات میدانند که فعل او از روی آن علم متحقق میگردد <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۸۲.</ref> و حکمای مشاء علم عنایی را لایق حق میدانند، یعنی علم حق به مخلوقات، خارج از ذات و متصل به ذات است و نقشه موجودات از ازل تا ابد نزد خداوند موجود بوده و طبق آن نقشه، زمینه وجود موجودات در عالم ریخته میشود. البته قیام این | امامخمینی در بیان چگونگی علم الهی به افعال خود، به بررسی گفتههای اندیشمندان اسلامی پرداخته و بر این باور است که متکلمان علم خداوند به مخلوقات را علم تفصیلی زائد بر ذات میدانند که فعل او از روی آن علم متحقق میگردد<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۸۲.</ref> و حکمای مشاء علم عنایی را لایق حق میدانند، یعنی علم حق به مخلوقات، خارج از ذات و متصل به ذات است و نقشه موجودات از ازل تا ابد نزد خداوند موجود بوده و طبق آن نقشه، زمینه وجود موجودات در عالم ریخته میشود. البته قیام این علم تفصیلی ارتسامی به ذات اقدس، قیام صدوری است نه حلولی.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۸۳.</ref> حکمای اشراق علم حق به مخلوقات و موجودات خارجی را به علم بالرضا میدانند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۸۳–۲۸۴.</ref> و حکمای حکمت متعالیه علم حقتعالی به افعال و مخلوقاتش را علم بالتجلی میدانند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۸۴–۲۸۵.</ref>؛ یعنی علم تفصیلی به این موجودات متکثره، عین علم اجمالی به ذات الهی میباشد. علاوه بر این، آنان موجودات خارجی را به علم بالرضا معلوم حق میدانند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۸۴–۲۸۵.</ref> | ||
[[امامخمینی]] نیز در بیان علم حقتعالی پس از ایجاد با تقریر کلام [[شیخ اشراق]] مبنی بر اینکه علم حقتعالی به گونه احاطه بر موجودات است و علم به اشیا حضوری و اضافه اشراقی | [[امامخمینی]] نیز در بیان علم حقتعالی پس از ایجاد با تقریر کلام [[شیخ اشراق]] مبنی بر اینکه علم حقتعالی به گونه احاطه بر موجودات است و علم به اشیا حضوری و اضافه اشراقی است،<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۳۹.</ref> بر این مطلب تأکید دارد که اشراقیون مناط علم تفصیلی به اشیا را همان علم فعلی میدانند؛ بنابراین سرتاسر نظام وجود از ازل تا ابد عین علم فعلی حق است و این علم فعلی، علم تفصیلی او و خارج از ذات حق میباشد. اشراقیون معتقدند که حقتعالی دارای یک علم اجمالی در مرتبه ذات است که متحد با ذات بوده و علوّ ذات به اوست<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۰۷.</ref> و خواجه طوسی در تقریر علم فعلی از اشراقیون تبعیت کرده است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۶.</ref> | ||
در نگاه امامخمینی نظریه شیخ اشراق در حقیقت شامل دو بخش است؛ | در نگاه امامخمینی نظریه شیخ اشراق در حقیقت شامل دو بخش است؛ | ||
# اثبات علم فعلی خداوند به اشیا، | # اثبات علم فعلی خداوند به اشیا، | ||
# انحصار علم خداوند به اشیا در | # انحصار علم خداوند به اشیا در علم فعلی. از نگاه ایشان بخش نخست درست میباشد ولی بخش دوم که مستلزم انکار علم پیشین خداوند به اشیا است، درست نمیباشد. ایشان بر اساس [[اصالت وجود]] و صرف الوجود، علم حقتعالی به اشیا را علم اجمالی ذاتی در عین تفصیلی میداند و نظریه شیخ اشراق را در بخش دوم ردّ میکند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۷؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۵۷ و ۲۲۹.</ref> بنابر نظر ایشان شیخ اشراق به علم اجمالی در مرتبه ذات بسنده کرده و منکر علم تفصیلی حق در مرتبه ذات شده است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۷۲.</ref> | ||
به اعتقاد امامخمینی علم تفصیلی در مرتبه ذات ثابت میباشد و بر آن برهان، ثابت و محقق است. توضیح اینکه از آنجاکه وجود صرف، جامع هر وجودی به نحو اعلی است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۵۷؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۷.</ref> و چنین وجودی که در مرتبه ذات به واسطه علم به ذات تمام حیثیات وجودی به نحو اعلی در او موجود است، برای او هر حیث وجودی و هویت نوری منکشف است و علم او به وجود مقید به زمان و مکان و خصوصیات نیست. پس در مرتبه علم ذات به ذات تمام ذرات وجود منکشف است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۴۰.</ref> و از اینرو علم تفصیلی حق، مستلزم [[وحدت و کثرت|کثرت]] در ذات نیست؛ زیرا [[ماهیت]] اعتباری بوده و امر [[اعتبار|اعتباری]] واقعیتی ندارد؛ پس کثرت در خارج تحقق ندارد. بر این اساس در دار هستی چیزی غیر از وجود واقعیت ندارد و آنچه متحقق است، اصل [[وجود]] است و معنای کشف تفصیلی همین میباشد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۲۹.</ref> بنابراین، پس از عالیترین مراتب وجود تا پایینترین آن، خواه غیب باشد یا شهادت، بدون حجاب و کثرتی، به علم بسیط احاطی و ازلی حق، منکشف است.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۲۰۶.</ref> بنابر نظر امامخمینی علم پس از ایجاد، علم تازهای نیست بلکه همان علم پیش از ایجاد است که پس از محقق بودن، وقوع بر معلول پیدا کرده است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۰.</ref> | |||
== شمول علم الهی به جزئیات == | |||
==شمول علم الهی به جزئیات== | از مباحث مهم علم الهی بحث از شمول علم حقتعالی به همه هستی است که آیات الهی<ref>انعام، ۵۹؛ فصلت، ۵۴.</ref> به آن اشاره کرده است. اندیشمندان اسلامی علم الهی را شامل و محیط بر همه اشیا میدانند<ref>مجلسی، بحارالانوار، ۷/۲۵۴؛ طباطبایی، المیزان، ۷/۱۲۵.</ref>؛ اما در چگونگی تعلق آن در جزئیات اختلاف دارند. برخی حکمای مشاء تعلق علم الهی به جزئیات را به نحو کلی میدانند.<ref>ابنسینا، الشفاء، ۳۵۹؛ خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۳/۳۰۷–۳۱۰.</ref> متکلمان این کلام را به معنای نفی علم حق به جزئیات تفسیر کردهاند.<ref>غزالی، تهافت الفلاسفه، ۱۹۲–۱۹۷؛ فخر رازی، المباحث، ۲/۴۷۶؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۱۲۱.</ref> | ||
از مباحث مهم علم الهی بحث از شمول علم حقتعالی به همه هستی است که آیات الهی <ref>انعام، ۵۹؛ فصلت، ۵۴.</ref> به آن اشاره کرده است. اندیشمندان اسلامی علم الهی را شامل و محیط بر همه اشیا میدانند <ref>مجلسی، بحارالانوار، ۷/۲۵۴؛ طباطبایی، المیزان، ۷/۱۲۵.</ref>؛ اما در چگونگی تعلق آن در جزئیات اختلاف دارند. برخی حکمای مشاء تعلق علم الهی به جزئیات را به نحو کلی میدانند <ref>ابنسینا، الشفاء، ۳۵۹؛ خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۳/ | |||
[[امامخمینی]] تفسیر یادشده را درست نمیداند و علم به نحو کلی را به معنای علم احاطی تفسیر میکند <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/ | [[امامخمینی]] تفسیر یادشده را درست نمیداند و علم به نحو کلی را به معنای علم احاطی تفسیر میکند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۷۱–۲۷۲.</ref> و همانند [[ملاصدرا]]<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۷۴–۱۸۰ و ۱۹۴–۱۹۶؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۰۵–۱۰۶ و ۴۰۴.</ref> معتقد است حقتعالی با علم بسیط ذاتی، به جمیع موجودات و جهات وجودی آنها علم دارد و ذرهای از حیطه [[علم]] او خارج نیست<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۵؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۲۱؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۳۴ و ۲۵۳.</ref> و این علم به نظام اَتَمّ، مبدأ و منشأ تحقق نظام عالم است. در این علم، معلوم تابع علم است؛ به این معنا که هر گونه علم باشد، معلوم به همان صورت تحقق مییابد، بر خلاف علوم انفعالی که علم تابع معلوم است.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۶۳–۶۴.</ref> ایشان معتقد است علم تفصیلی حقتعالی به تمام اشیا از ازل تا ابد بوده است، بدون اینکه این علم کثرتی در ذات بسیط حق ایجاد کند؛ زیرا حقتعالی در عین بساطت خود جامع همه حقایق پایینتر است و این علم به ذات، علم به تمام موجودات است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۷۲–۲۷۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۰–۶۱۱.</ref> | ||
حکما نیز برای علم حقتعالی | == مراتب علم الهی == | ||
اندیشمندان اسلامی برای علم حقتعالی مراتبی ذکر کردهاند. [[عرفا]] برای علم حقتعالی در صقع ربوبی دو مرتبه قائلاند: یکی علم ذات به ذات در تعین اول و دیگری علم ذات به اشیا در تعین ثانی. در تعین اول، اسمای الهی از یکدیگر متمایز نیستند و علم، عالم و معلوم با هم متحدند و در آنجا علمی جز علم به ذات مطرح نیست؛ اما در تعین ثانی، به دلیل امتیاز نسبی، علم حقتعالی به [[اسما و صفات]] و [[اعیان ثابته]] مطرح میشود.<ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۶۰، ۱۳۱؛ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۴/۱۶ و ۲۲۲–۲۲۳؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۲۲–۴۲۳ و ۸۱۴–۸۱۵.</ref> | |||
[[حکما]] نیز برای علم حقتعالی مراتبی قائلاند: علم در مرتبه ذات که حکمای مشاء از آن به علم عنایی و صور مرتسمه یاد میکنند،<ref>ابنسینا، الاشارات، ۱۳۰–۱۳۳؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۹۰–۲۹۲؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۶۰۸–۶۱۰.</ref> علم در مرتبه عقل اول و قلم اعلی، علم در مرتبه [[مثل افلاطونی]] و ارباب انواع که حکمای اشراق و پیروان آنان به آن معتقدند،<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۹۲–۹۴، ۱۴۴ و ۱۵۰–۱۵۳.</ref> علم در مرتبه نفوس کلیه افلاک که صور کلیه در آن موجود است و علم در مرتبه خارج که موجودات مادی هستند.<ref>ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۲۴–۱۲۸.</ref> | |||
امامخمینی بر اساس مبنای فلسفی و عرفانی خود مراتبی برای علم حقتعالی ثابت میکند: | امامخمینی بر اساس مبنای فلسفی و عرفانی خود مراتبی برای علم حقتعالی ثابت میکند: | ||
# علم در مرحله [[ظهور و بطون|بطون]] که به علم در مرتبه ذات و مرحله [[احدیت و واحدیت|احدیت]] و علم در مرتبه واحدیت تقسیم میشود. در مقام ذات و مقام احدیت حقتعالی حقیقتی صرف و بسیط است که همه کمالات را در مقام ذات به صورت بسیط دارد <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/ | # علم در مرحله [[ظهور و بطون|بطون]] که به علم در مرتبه ذات و مرحله [[احدیت و واحدیت|احدیت]] و علم در مرتبه واحدیت تقسیم میشود. در مقام ذات و مقام احدیت حقتعالی حقیقتی صرف و بسیط است که همه کمالات را در مقام ذات به صورت بسیط دارد<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۵۲–۲۵۸ و ۲۸۵–۲۸۶؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۹.</ref> و در مقام واحدیت و اسما و صفات<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۶؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۶.</ref> و لوازم این اسما یعنی علم مرتبه اعیان ثابته. در این مرحله به اسما و صفات و اعیان با تمایز مفهومی و نه وجودی است. | ||
# [[علم]] در مرحله ظهور عینی که در این مرحله به بعد علم در مرتبه خارج و فیض مقدس یا وجود منبسط حق است و از مظاهر علم فعلی خارجی اوست که در بردارنده علم مرتبه عقل اول و قلم اعلی، و علم در مرتبه صور و | # [[علم]] در مرحله ظهور عینی که در این مرحله به بعد علم در مرتبه خارج و [[فیض اقدس و مقدس|فیض مقدس]] یا وجود منبسط حق است و از مظاهر علم فعلی خارجی اوست که در بردارنده علم مرتبه عقل اول و قلم اعلی، و علم در مرتبه صور و مُثُل افلاطونی است. به اعتقاد [[امامخمینی]] برای هر نوع از انسان و حیوان یک فرد عقلانی در عالم [[عقل]] هست که جامع تمام کمالات افراد به نحو وجود تجردی و بسیط است که مربی نوع است و تمام حیثیات کمالی وجود افراد در آنجا به نحو وحدت جمعی موجود است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۳.</ref> {{ببینید|عقل (موجود مجرد)}}. در مرتبه بعد انکشاف اشیا در نفوس کلیه [[افلاک]] طبق مبنای حکمای مشاء است<ref>ابنسینا، رسائل، ۲/۶۴ و ۷۸.</ref> که برای افلاک نفوس کلی و جزئی قائل بودهاند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴.</ref> سپس مرتبه خارج و قدر عینی واقع است. به اعتقاد امامخمینی هر ذره از اشیا و موجودات عالم برای حقتعالی، مستقیم و بدون واسطه منکشف است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵.</ref> ایشان در توضیح، صور جزئی را که به عقل قایم است، قضای علمی الهی و صور علمی را که در نفوس فلک قایم است، قدر علمی الهی میداند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴–۲۸۵.</ref> {{ببینید|قضا و قدر}}. | ||
==پانویس== | |||
== پانویس == | |||
{{پانویس|۲}} | {{پانویس|۲}} | ||
==منابع== | |||
== منابع == | |||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
* قرآن کریم. | * قرآن کریم. | ||
خط ۹۴: | خط ۱۱۷: | ||
* امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش. | * امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش. | ||
* امامخمینی، سیدروحالله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق. | * امامخمینی، سیدروحالله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق. | ||
* امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم | * امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش. | ||
* امامخمینی، سیدروحالله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم | * امامخمینی، سیدروحالله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش. | ||
* امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم | * امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش. | ||
* امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم | * امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش. | ||
* امامخمینی، سیدروحالله، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم | * امامخمینی، سیدروحالله، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش. | ||
* امامخمینی، سیدروحالله، الطلب و الاراده، تهران، مؤسسه تنظیم | * امامخمینی، سیدروحالله، الطلب و الاراده، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۷ش. | ||
* امامخمینی، سیدروحالله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم | * امامخمینی، سیدروحالله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش. | ||
* تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، تصحیح عبدالرحمن عمیره، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق. | * تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، تصحیح عبدالرحمن عمیره، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق. | ||
* جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح ویلیام چیتیک، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش. | * جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح ویلیام چیتیک، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش. | ||
خط ۱۰۹: | خط ۱۳۲: | ||
* خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش. | * خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش. | ||
* سبزواری، ملاهادی، التعلیقات علی الشواهد الربوبیه، مشهد، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش. | * سبزواری، ملاهادی، التعلیقات علی الشواهد الربوبیه، مشهد، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش. | ||
* سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسنزاده آملی، تهران، ناب، چاپ اول، | * سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسنزاده آملی، تهران، ناب، چاپ اول، ۱۳۶۹–۱۳۷۹ش. | ||
* شهرزوری، شمسالدین، شرح حکمة الاشراق، تحقیق حسین ضیائی تربتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۲ش. | * شهرزوری، شمسالدین، شرح حکمة الاشراق، تحقیق حسین ضیائی تربتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۲ش. | ||
* شیخ | * شیخ اشراق، سهروردی، شهابالدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش. | ||
* صدوق، | * صدوق، محمدبنعلی، التوحید، تحقیق سیدهاشم حسینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۸ق. | ||
* طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق. | * طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق. | ||
* عبودیت، عبدالرسول، علم پیشین الهی در عرفان اسلامی از منظر صدرالمتألهین، مجله حکمت عرفانی، شماره ۷، ۱۳۹۳ش. | * عبودیت، عبدالرسول، علم پیشین الهی در عرفان اسلامی از منظر صدرالمتألهین، مجله حکمت عرفانی، شماره ۷، ۱۳۹۳ش. | ||
خط ۱۳۶: | خط ۱۵۹: | ||
* هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، تهران، طهوری، چاپ دوم، ۱۳۴۹ش. | * هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، تهران، طهوری، چاپ دوم، ۱۳۴۹ش. | ||
{{پایان}} | {{پایان}} | ||
==پیوند به بیرون== | |||
* باقر صاحبی، [https://books.khomeini.ir/10007 | == پیوند به بیرون == | ||
[[رده:مقالههای | * باقر صاحبی، [https://books.khomeini.ir/books/10007/403/ علم الهی]، [[دانشنامه امامخمینی]]، ج۷، ص۴۰۳–۴۱۳. | ||
[[رده:مقالههای جلد هفتم دانشنامه]] | [[رده:مقالههای تأییدشده]] | ||
[[رده:مقالههای جلد هفتم دانشنامه امامخمینی]] | |||
[[رده:مقالههای بینیاز از جعبه اطلاعات]] | |||
[[رده:مقالههای دارای لینک دانشنامه]] | |||
[[رده:کلام]] | |||
[[رده:مقالههای دارای شناسه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۰۷
علم الهی، انکشاف ذات و ماسوای خداوند برای او.
بحث از علم الهی از مسائل مهم کلامی، فلسفی و عرفانی است. در قرآن کریم آیات متعددی بر علم خداوند دلالت میکنند و در روایات نیز علم الهی بیان شده است. عقیده به شمول علم حقتعالی، هرچند از مسلمات دینی است، اما تحلیل آن؛ مورد اختلاف متکلمان، فلاسفه و عرفای اسلامی است که با تکیه بر نظام فکری خویش، آرای فراوانی دراینباره به دست دادهاند.
ملاصدرا با اعتراف به سختی و دشواری این مسئله، هر دو فیلسوف بزرگ مشائی و اشراقی را در حل علم الهی عاجز دانسته است.
امامخمینی در آثار خود با استفاده از احادیث اهلبیت(ع) به حل مسئله علم الهی پرداخته است، ایشان در علم حقتعالی، طریقه ملاصدرا را برگزیده و آن را با روایات صادره از منبع ولایت پیوند داده و با تمسک به روایات اهلبیت(ع) مسئله مهم علم پیش از ایجاد، تعلق علم حق به معلومات و رابطه سمع و بصر حق با علم الهی را حل کرده است.
امامخمینی ضمن بیان تقسیمات علم الهی، اثبات علم الهی به ذات خود، معتقد است حق تعالی با علم بسیط ذاتی، به جمیع موجودات و جهات وجودی آنها علم دارد و ذرهای از حیطه علم او خارج نیست. ایشان بر اساس مبنای فلسفی و عرفانی خود مراتبی برای علم حقتعالی ثابت میکند.
معنی
علم به معنای دانستن و شناختن و ضد جهل است.[۱] اندیشمندان در بیان علم الهی آرای مختلفی به دست دادهاند؛ چنانکه برخی علم الهی را آشکارشدن ذات برای ذات دانستهاند؛ به گونهای که همه خیرات از او جاری میگردد.[۲] امامخمینی علم الهی را انکشاف اشیا برای ذات، به صورت بسیط و تفصیلی میداند.[۳]
پیشینه
بحث از علم الهی از مسائل مهم کلامی، فلسفی و عرفانی است که مورد اختلاف اندیشمندان است. این بحث در تاریخ تفکر بشری سابقهای دیرینه داشته و یکی از پرسشهای همیشگی بشر بوده است.[۴] در فلسفه یونان، حکمایی، مانند افلاطون و ارسطو به این بحث پرداختهاند.[۵] در ادیان الهی، علم سابق یا پیشین صفتی از صفات خداوند شمرده شده است که به تمام رویدادهای پیش از وقوع علم دارد و این علم ازلی حق است.[۶]
در قرآن کریم، آیات متعددی[۷] بر علم خداوند دلالت میکنند و در روایات نیز مسئله علم الهی بیان شده است. از بعضی روایات بر میآید که علم حقتعالی عین ذات اوست[۸]؛ همچنین روایاتی بر مسئله علم حقتعالی پیش از ایجاد تأکید میورزند.[۹]
عقیده به شمول علم حقتعالی، هرچند از مسلّمات دینی است، اما تحلیل آن، مورد اختلاف متکلمان، فلاسفه و عرفای اسلامی است که با تکیه بر نظام فکری خویش، آرای فراوانی دراینباره به دست دادهاند.[۱۰] برخی متکلمان چون علم را به اضافه میان عالم و معلوم تفسیر کردهاند، علم حقتعالی به ذات خویش را نفی کردهاند.[۱۱] معتزله نیز با توجه به اشکالات وارد در علم پیش از ایجاد، قائل به ثبوت ماهیات معدومه شدهاند.[۱۲] در فلسفه اسلامی تلاش فیلسوفانی، چون ابنسینا در علم الهی درخور توجه است. وی در حل مشکل علم باریتعالی به ماسوای خود چندان توفیقی به دست نیاورد[۱۳]؛ اما در مسئله علم حضوری به ذات و علم حضوری به صور مرتسمه، مسیر دشوار علم الهی را برای پس از خود بسیار هموار ساخت.[۱۴] شیخ اشراق نیز در تفسیر و اثبات علم الهی، علم اجمالی حق را سابق بر ایجاد اشیا و علم تفصیلی حق به اشیا را، عین وجود اشیا میداند،[۱۵] هرچند در آثار شیخ اشراق دربارهٔ علم حقتعالی به اشیا پیش از ایجاد، تصریحی ملاحظه نشده است.[۱۶]
ملاصدرا با اعتراف به سختی و دشواری این مسئله، هر دو فیلسوف بزرگ مشائی و اشراقی را در حل آن عاجز دانسته[۱۷] و به پیروی از عرفا، تحقیقی جامع در علم الهی در مقام ذات و پیش از اشیا و مراتب علم فعلی حق به دست داده است.[۱۸] ایشان در آثار خود با استفاده از قاعده بسیطالحقیقه، علم تفصیلی باریتعالی به اشیا را ثابت کرده است.[۱۹] اهل معرفت نیز علم تفصیلی حق را از طریق ظهور و تجلی ذات در مقام واحدیت، به تفاصیل اسما و صفات و صور یا لوازم اسما و صفات، یعنی اعیان ثابته میدانند.[۲۰]
امامخمینی در آثار خود با استفاده از احادیث اهل بیت(ع) به حل مسئله علم الهی پرداخته است.[۲۱] ایشان در علم حقتعالی، طریقه ملاصدرا را برگزیده و آن را با روایات صادر از منبع ولایت پیوند داده[۲۲] و با تمسک به روایات اهل بیت(ع)، سه مسئله مهم علم پیش از ایجاد، تعلق علم حق به معلومات و رابطه سمع و بصر حق با علم الهی را حل کرده است.[۲۳] ایشان درک و فهم معارف الهی، ازجمله علم الهی را از عهده برهانهای مشائی، قیاسهای فیلسوفان و مجادلههای اهل کلام بیرون دانسته و این درک را مخصوص صاحبدلانی شمرده است که از مشکات نبوت و مصباح ولایت همراه با ریاضتهای بسیار بهرهمند شدهاند.[۲۴]
حقیقت علم الهی و رابطه آن با اسمای دیگر
اندیشمندان اسلامی علم را از صفات ثبوتی حقتعالی میدانند،[۲۵] اگرچه در تبیین حقیقت علم الهی اختلاف دارند. برخی متکلمان علم حقتعالی را از صفات حقیقی ذات اضافه شمردهاند که به معلوم تعلق دارد.[۲۶] حکمای مشاء چون علم را کیف نفسانی میشمارند، علم حضوری علت به معلول را نمیپذیرند و معتقدند واجبتعالی تنها به خود و لوازم در ذات (صور علمیه ارتسامی) علم حضوری دارد؛ اما به غیر، علمی حصولی دارد.[۲۷] حکمای اشراق، علم الهی را اضافه اشراقی میان علت و معلول و علمی حضوری تفسیر کردهاند که بر این اساس ملاک علم واجب به غیر، صور ارتسامی نبوده، بلکه حضور نفس اشیا نزد حق است.[۲۸] ملاصدرا بر اساس مبانی خود علم را از سنخ وجود که همان حضور معلوم نزد عالم است، میداند و معتقد است حقتعالی در مرتبه ذات خود حقایق همه موجودات را دارد و علم حصولی دربارهٔ واجبتعالی را نپذیرفتنی میشمارد[۲۹]؛ زیرا حقتعالی وجود تامّی است که حقایق همه وجودات را به صورت اجمالی در عین کشف تفصیلی دارد.[۳۰]
امامخمینی در حقیقت علم الهی، نظر ملاصدرا را پذیرفته[۳۱] و علم را از صفات ثبوتی حقتعالی میداند.[۳۲] ایشان کلام حکما را مبنی بر اینکه علم از مقوله جوهر یا عرض و به صورت کیف نفسانی، انفعال یا اضافه باشد، نقد میکند و معتقد است علم دارای مراتب تشکیکی است و شدت و ضعف دارد و فرد حقیقی آن، علم حق است که هیچ جهت نقص و قصوری در آن نیست و بقیه مراتب، ظل و سایه این حقیقت هستند که به تبع ماهیت خود، وجود جوهری، عرضی یا اضافی دارند.[۳۳] به اعتقاد ایشان علم، حقیقتی واحد و بسیط است که همه مراتب علم از مرتبه جمادی تا مرتبه واجب را دربر میگیرد.[۳۴] همچنین ایشان کلام برخی متکلمان را مبنی بر اینکه علم حقتعالی از مقوله اضافه است، رد میکند[۳۵] و ازجمله مفاسد آن را انکار علم خداوند به ذات خویش و انکار علم خداوند به معدومات میداند.[۳۶]
امامخمینی، مانند دیگر حکمای الهی[۳۷] علم را متحد با ذات میداند که این علم عین ذات اوست و در عین بساطت و وحدت، همه اشیا بهتفصیل معلوم آن ذات هستند و چون ذات حقتعالی وجودی صرف است، علم و شهود او نیز علم و شهودی تام است.[۳۸]
برخی حکمای الهی اختلاف حیثیتهای مختلف را در اسمای الهی نمیپذیرند و بعضی از اسما را به بعضی دیگر ارجاع میدهند؛ چنانکه سمع و بصر حقتعالی را به علم برمیگردانند[۳۹] یا اراده را به علم ارجاع و آن را علم به نظام اتم معرفی میکنند[۴۰]؛ بعضی برعکس علم را به سمع و بصر ارجاع میدهند.[۴۱]
امامخمینی ارجاع بعضی صفات به صفات دیگر را نمیپذیرد[۴۲]؛ زیرا لازمه آن این است که حقتعالی در ذات خود خالی از بعضی صفات باشد؛ در حالیکه هر صفتی از صفات کمال برای حقتعالی ثابت است، بدون اینکه مقید به قیود و آلات باشد؛ چنانکه هر یک از اراده، سمع و بصر از کمالات حقیقت وجودند و حقتعالی واجد این حقایق است.[۴۳] همچنین مرتبه ذات، صرف الوجود و بسیط به تمام بساطت است، در آن مرتبه هیچ نحو تکثر اسمائی و صفاتی وجود ندارد؛ بلکه تنها یک ذات متشخص است.[۴۴] به اعتقاد ایشان، علم، مانند اراده در تعلق، عام است و اینچنین نیست که علم به هر چیزی تعلق بگیرد؛ اما تعلق اراده خاص باشد[۴۵] (ببینید: اراده).
تقسیمات علم الهی
اندیشمندان اسلامی برای علم حقتعالی تقسیمهایی برشمردهاند؛ ازجمله:
علم ذاتی و فعلی
عرفا برای ذات حقتعالی دو علم قائل شدهاند: یکی در مرتبه ذات است که آن علم حق به ذات خود در مقام احدیت و در مقام تفصیل، علم به اسما، و صفات و لوازم آنها، یعنی اعیان ثابته[۴۶] و ماسوای ذات در مقام واحدیت است، و این علم، علمی حضوری است[۴۷] و دیگری علم در مرتبه فعل (علم فعلی) است که نفس موجودات خارجی است.[۴۸] حکما نیز برای ذات حضرت حقتعالی دو علم قائل شدهاند: یکی در مرتبه ذات و دیگری در مرتبه فعل و علم فعلی را علم علت به معلول خود تفسیر کردهاند که معلولِ علم به ذات است و سبب برای معلول و عین معلول است.[۴۹]
برخی حکما علم ذاتی را عین ذات و علم فعلی را خارج از ذات شمردهاند.[۵۰] امامخمینی این کلام حکما را نمیپذیرد و تمام مراتب علم را عین ذات حق میداند؛ اما برای آن دو تجلی برمیشمارد: یکی مرتبه ذات و اوصاف ذاتی و یکی در مقام اوصاف فعلیه که از آن دو مفهوم علم و عالمیت انتزاع میشود که عارفان مقام تجلی به فیض اقدس را مبدأ اوصاف ذاتی و مقام تجلی به فیض مقدس را مبدأ اوصاف فعلی میشمارند.[۵۱] ایشان تفاوت علم حق در مراتب ذاتی و فعلی را به اعتبار میداند، نه تباین و انفصال که لازمه اقسام در تقسیم است[۵۲]؛
علم اجمالی و تفصیلی
حکما علم الهی را در تقسیمی دیگر به اعتبار تفصیل و اجمال به علم اجمالی و علم تفصیلی تقسیم کردهاند. حکمای مشاء علم تفصیلی حقتعالی را صور مرتسمه و علم اجمالی را سابق بر علم تفصیلی میدانند.[۵۳] حکمای اشراق قول به صور مرتسمه مشاء را نمیپذیرند و علم اجمالی را در مرتبه ذات و متحد با آن میدانند[۵۴]؛ ولی علم تفصیلی را خارج از ذات و عین علم فعلی حق میدانند[۵۵] و بر آنند که علم حق به غیر، علم حضوری شهودی است؛ یعنی تمام اشیا در موطن خاص خودشان به نفس اضافه اشراقیه حقتعالی، معلوم او هستند.[۵۶]
امامخمینی، همانند ملاصدرا[۵۷] علم تفصیلی حقتعالی را در مرتبه ذات نیز ثابت میداند که علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است و معتقد است علم اجمالی، علم به اشیای متعدده به صورت واحد است؛ به گونهای که صورت آنها از یکدیگر متمایز نباشد. این علم به نحو واحد و بسیط است؛ مثل علم به مسائلی که انسان پیشتر فراگرفته است و آنها را در نفس به صورت یکجا حاضر مییابد و علم تفصیلی، علم به اشیای متعدد با صورتهای متعدد و متمایز از یکدیگر است.[۵۸] ایشان علم اجمالی حقتعالی را مورد اتفاق حکما دانسته[۵۹] و علم ذاتی حقتعالی را علمی بسیط میداند که همه کثرات را به نحو اعلی و بسیط دارد.[۶۰] همچنین ایشان بر مبنای عرفانی بر آن است که علم در مرتبه غیبالغیوبی مندکّ در ذات است و این مرتبه، اسم و رسمی ندارد. در این مرتبه صفتی اعتبار نمیشود؛ اما در مرتبه واحدیت و تعیّن ثانی امتیاز نسبی، صفات از یکدیگر قابل اعتبار است و در این مرتبه بحث علم مطرح میشود.[۶۱]
اثبات علم الهی به ذات
حکما، علم حقتعالی به ذات خود را از راه تجرد آن اثبات میکنند؛ زیرا علم همان حضور معلوم نزد عالم است و واجبتعالی موجودی مجرد است و هر موجود مجردی به همان هویت عینی و خارجی خود، برای خود حاضر است؛ بنابراین خداوند به ذات خویش علم دارد.[۶۲]
امامخمینی نیز برای اثبات علم حق به ذات خود، از مقدماتی، چون اصالت وجود، بساطت وجود و قاعده بسیطالحقیقه استفاده کرده است.[۶۳] ایشان در اثبات علم حقتعالی به ماسوای ذات، به دو طریق فلسفی و عرفانی پرداخته است که در طریق فلسفی، نتیجه آن کشف تفصیلی علم در عین علم بسیط اجمالی است[۶۴]؛ به گونهای که در مرتبه ذات، تمام کثرات و وجودات بر او معلوم و مکشوف است؛ زیرا او صرفالوجودی است که جامع همه کمالات وجود است و هیچ وجودی از حیطه علم حق غایب نیست.[۶۵] امامخمینی یکی دیگر از راههای اثبات علم حقتعالی را از راه سبب فاعلی میداند که علم به سبب و علت تامه شیء مستلزم علم به شیء است و حقتعالی علم به خود ـ که سبب همه موجودات است ـ دارد؛ از اینرو علم به مسببات، یعنی موجودات نیز دارد[۶۶]؛ اما بر مبنای عرفانی معتقد است برای حقتعالی مراتب مختلفی از علم است. در ذات و مرتبه احدیت، علم به صورت بسیط و غیر متمایز موجود است؛ اما در واحدیت، علم به تفاصیل اسما و صفات و لوازم و صور آنها یا اعیان ثابته حاصل است[۶۷] و اگر این علم بسیط در حضرت ذات نبود، هرگز حضرت واحدیت و اعیان ثابتهای که در حضرت علمی است و نیز به تبع این اعیان، اعیان خارجی محقق نمیشد.[۶۸]
اثبات علم الهی به ماسوا پیش از ایجاد
یکی از مسایلی که در باب علم حقتعالی برای فیلسوفان مطرح بوده و سبب اختلاف آرا در این زمینه شده، چگونگی علم حقتعالی با حفظ بساطتش به اشیا در ازل پیش از ایجاد آنهاست. برخی متکلمان، مانند معتزله معتقدند علم حقتعالی پیش از تحقق موجودات به ثابتات ازلیه تعلق میگیرد که نه موجودند و نه معدوم و این ثابتات منفصل از ذات حق است و پیش از وجود خارجی و در حال عدم، ثبوت دارند و پس از ایجاد از طریق صور مرتسمه تحقق مییابند[۶۹] (ببینید: اعیان ثابته و عدم).
حکمای مشاء، علم حقتعالی را به اشیا پیش از ایجاد، از طریق علم به ذات و پس از ایجاد، از طریق صور ارتسامی میدانند که این صور زاید بر ذات و در عین حال متصل به اوست.[۷۰] حکمای اشراق تمام نظام عالم را علم حقتعالی میدانند[۷۱]؛ به این معنا که تمام عالم در عین کثرتی که دارد، نزد او حضور دارد و حضور معلوم نزد عالم همان علم است.[۷۲] عارفان علم به اشیا را در مرتبه واحدیت و اعیان ثابته میدانند و پس از تحقق نیز اشیا علم فعلی حق محسوب میشوند.[۷۳]
امامخمینی نیز به بررسی آراء اندیشمندان اسلامی دربارهٔ چگونگی علم پیشین حقتعالی به اشیا پرداخته، قائلان به انفصال و اتصال در علم پیشین را به گروههایی تقسیم کرده است:[۷۴]
دیدگاه انفصال
این دیدگاه به چند گروه تقسیم میشود:
- گفته معتزله: معتزله بر این باورند ثابتات که نه معدوم و نه موجودند و منفصل از ذات هستند، ملاک علم خداوند میباشند، به این معنا که خداوند به واسطه آنها به اشیا علم دارد.[۷۵] امامخمینی این قول را باطل میداند؛ زیرا ثابت با موجود و ثبوت با وجود مرادف است و غیر از وجود چیزی متحقق نیست. ایشان معتقد است حقیقت علم امری وجودی است که حضور معلوم نزد عالم است و همه حقایق نزد او موجود و حاضرند.[۷۶] ایشان در تحلیل این قول، معتزله را از اندیشمندانی میداند که علم خداوند به اشیا را هم مغایر و زائد بر ذات و هم منفصل از ذات میدانند.[۷۷]
- گفته عرفا: ملاصدرا دربارهٔ علم پیشین خداوند به اشیا از نگاه عرفا دو تفسیر کاملاً متفاوت ارائه میدهد. وی در تفسیر نخست با ارائه تحلیلی از مذهب معتزله و ابطال آن، مذهب عرفا را در این زمینه ملحق به مذهب معتزله میداند[۷۸] و در تفسیر دوم با ارائه تحلیل فلسفی دقیق، دیدگاه عرفا را دقیقترین دیدگاه برمیشمارد.[۷۹] امامخمینی نیز دو تفسیر از دیدگاه عرفا در این زمینه به دست میدهد. ایشان در تفسیر اول با ارائه تحلیلی، مذهب عرفا را به مذهب معتزله ملحق میکند[۸۰] و معتقد است که نظر عرفا و متکلمان معتزلی نزدیک به هم میباشند؛ زیرا معتزله برای اینکه علم پیشین خداوند به اشیا را موجه جلوه دهند مدعی شدند که ماهیات اشیا پیش از اینکه موجود بشوند، به نحو متمایز از هم ثبوت عینی و خارجی داشتند. عرفا نیز برای تصحیح متعلق علم پیشین حقتعالی بر این عقیدهاند که اشیا پیش از اینکه وجود خارجی پیدا کنند دارای ثبوت علمی هستند.[۸۱] بنابراین سخن عرفا از یک جهت به گفته معتزله نزدیک است؛ زیرا معتزله مثل عرفا به ثبوت ماهیات قائلاند، نه به وجود آنها.[۸۲] با ابطال مذهب معتزله، مذهب عرفا هم باطل میباشد؛ زیرا به عقیده عرفا ثابتات و ماهیات در مرتبه واحدیت که مرتبه ظهور اسما و صفات است میباشند، بدون اینکه ثبوت آنها به وجود استناد داده شود؛ در حالیکه این گفته بنابر ادله اصالت وجود باطل است. بنابر اصالت وجود چیزی که رائحه وجود را استشمام نکرده غیر از عدم و ظلمت چیزی نیست.[۸۳] امامخمینی در تفسیر دوم، گفته عرفا را درست میداند و بر این باور است که حقتعالی پیش از ایجاد، علاوه بر علم به ذات خویش، به ممکنات و اشیا در مرتبه احدیت، واحدیت و عالم اعیان ثابته علم دارد.[۸۴] نخستین مرتبه علم حقتعالی، علم در مرحله بطون است که مشتمل بر علم ذات به ذات یا علم در مرتبه احدیت و علم در مرتبه واحدیت میباشد.[۸۵] این، علم اجمالی در عین کشف تفصیلی و شهود مفصل در مجمل است که از ظهور اسما و صفات و لوازم آن یعنی اعیان ثابته به ظهور علمی و کشف تفصیلی در عین علم اجمالی در حضرت واحدیت واقع میشود بدون اینکه کثرت و ترکیبی لازم بیاید.[۸۶]
- گفته افلاطون: گروهی بر این باورند که مناط علم تفصیلی خداوند به ماهیات و انکشاف تفصیلی نزد خداوند پیش از مرتبه ایجاد آنها، همان مثال آنهاست که واقعیتی خارجی و مجرد تام دارد. این ارباب انواع، مناط و ملاک علم حق هستند که قائم به ذات و منفصل میباشند.[۸۷] این گفته از جهت اینکه نظام عالم، عین علم تفصیلی حق است درست میباشد، اما بحث در مورد علم پیش از ایجاد است نه پس از ایجاد.[۸۸]
- تفصیلدهندگان: این گروه بر این باورند که علم خداوند به بعضی حضوری و به بعضی ارتسامی است؛ به عنوان مثال عقل اول خود علم حقتعالی است و بلکه علم، عین عقل اول است و لکن صور اشیایی غیر متناهی در عقل مرتسم هستند و چون حقیقت عقل اول علم خداست، صور اشیا در علم خدا مرتسم میباشند.[۸۹]
دیدگاه اتصال
این نظریه نیز به دو گروه تقسیم میشود؛
- گفته مشائین: غیر متحد با ذات به نحو اتصال و زیادت بر ذات؛ چنانکه فارابی و شیخالرئیس به ارتسام علم باریتعالی قائلاند.[۹۰]
- گفته ملاصدرا: متحد با ذات؛ طبق این نظر علم حقتعالی غیر از او نیست بلکه عین اوست و صورت معقوله علمیه حق با ذات او متحد است و به نحو انضمام نیست.[۹۱]
امامخمینی به روش حکمت متعالیه و همسو با ملاصدرا بر این باور است که بساطت محض خداوند به ضمیمه اصالت وجود و بنابر قاعده بسیط الحقیقه، علم پیشین ذاتی او ثابت میشود و از علیت او بر اشیا به ضمیمه قاعده «العلم بالعلة یوجب العلم بالمعلول» صور الهی، که علم پیشین مغایرند، ثابت میشود و چون هر دو قاعده درست است پس خداوند واجد هر دو نوع علم است. پس از آن جهت که در ذات خود بسیط است عین علم تفصیلی به اشیا است و از آن جهت که علت اشیا است، دارای صور مذکور است.[۹۲] پس کشف در مرتبه ذات، کشف تفصیلی تمام اشیا است و متحد با ذات است.[۹۳]
علم حقتعالی پس از ایجاد
شیخ اشراق نخستین فیلسوفی است که علم فعلی (در مرتبه فعل) را مطرح کرده و به تفصیل آن پرداخته و گفته است مراد از این علم، خود وجود اشیا است که معلولهای خداوند و با او اضافه صدوری اشراقی دارند و در نتیجه نزد او حاضرند.[۹۴] بنابر نظر وی، علم فعلی به امر متغیر، مانند شیء مادی، متغیر است بر خلاف علم فعلی به امر ثابت که ثابت است؛ زیرا در علم فعلی، علم همان معلوم است، یعنی خود همان واقعیت خارجی شیء، علم خداوند است و از اینرو اگر واقعیت خارجی امری مادی و متغیر باشد، علم هم متغیر است اما از آنجاکه این گونه علم ممتاز و منفصل از ذات اوست، تغییر آن مستلزم تغییر در علم حقتعالی نیست تا محال لازم آید.[۹۵] خواجه طوسی نیز نظر شیخ اشراق را مبنی بر علم فعلی برگزیده و به اثبات آن پرداخته است.[۹۶] ملاصدرا نظریه شیخ اشراق را نقد کرده و بر این اعتقاد است که نظریه او مستلزم آن است که خداوند در مقام ذات به اشیا علم نداشته باشد.[۹۷] بنابر نظر وی علم فعلی حقتعالی مطلقاً ثابت است؛ زیرا امور زمانی و متغیر نسبت به خداوند غیر زمانی و ثابت میباشند.[۹۸]
امامخمینی در بیان چگونگی علم الهی به افعال خود، به بررسی گفتههای اندیشمندان اسلامی پرداخته و بر این باور است که متکلمان علم خداوند به مخلوقات را علم تفصیلی زائد بر ذات میدانند که فعل او از روی آن علم متحقق میگردد[۹۹] و حکمای مشاء علم عنایی را لایق حق میدانند، یعنی علم حق به مخلوقات، خارج از ذات و متصل به ذات است و نقشه موجودات از ازل تا ابد نزد خداوند موجود بوده و طبق آن نقشه، زمینه وجود موجودات در عالم ریخته میشود. البته قیام این علم تفصیلی ارتسامی به ذات اقدس، قیام صدوری است نه حلولی.[۱۰۰] حکمای اشراق علم حق به مخلوقات و موجودات خارجی را به علم بالرضا میدانند[۱۰۱] و حکمای حکمت متعالیه علم حقتعالی به افعال و مخلوقاتش را علم بالتجلی میدانند[۱۰۲]؛ یعنی علم تفصیلی به این موجودات متکثره، عین علم اجمالی به ذات الهی میباشد. علاوه بر این، آنان موجودات خارجی را به علم بالرضا معلوم حق میدانند.[۱۰۳]
امامخمینی نیز در بیان علم حقتعالی پس از ایجاد با تقریر کلام شیخ اشراق مبنی بر اینکه علم حقتعالی به گونه احاطه بر موجودات است و علم به اشیا حضوری و اضافه اشراقی است،[۱۰۴] بر این مطلب تأکید دارد که اشراقیون مناط علم تفصیلی به اشیا را همان علم فعلی میدانند؛ بنابراین سرتاسر نظام وجود از ازل تا ابد عین علم فعلی حق است و این علم فعلی، علم تفصیلی او و خارج از ذات حق میباشد. اشراقیون معتقدند که حقتعالی دارای یک علم اجمالی در مرتبه ذات است که متحد با ذات بوده و علوّ ذات به اوست[۱۰۵] و خواجه طوسی در تقریر علم فعلی از اشراقیون تبعیت کرده است.[۱۰۶]
در نگاه امامخمینی نظریه شیخ اشراق در حقیقت شامل دو بخش است؛
- اثبات علم فعلی خداوند به اشیا،
- انحصار علم خداوند به اشیا در علم فعلی. از نگاه ایشان بخش نخست درست میباشد ولی بخش دوم که مستلزم انکار علم پیشین خداوند به اشیا است، درست نمیباشد. ایشان بر اساس اصالت وجود و صرف الوجود، علم حقتعالی به اشیا را علم اجمالی ذاتی در عین تفصیلی میداند و نظریه شیخ اشراق را در بخش دوم ردّ میکند.[۱۰۷] بنابر نظر ایشان شیخ اشراق به علم اجمالی در مرتبه ذات بسنده کرده و منکر علم تفصیلی حق در مرتبه ذات شده است.[۱۰۸]
به اعتقاد امامخمینی علم تفصیلی در مرتبه ذات ثابت میباشد و بر آن برهان، ثابت و محقق است. توضیح اینکه از آنجاکه وجود صرف، جامع هر وجودی به نحو اعلی است[۱۰۹] و چنین وجودی که در مرتبه ذات به واسطه علم به ذات تمام حیثیات وجودی به نحو اعلی در او موجود است، برای او هر حیث وجودی و هویت نوری منکشف است و علم او به وجود مقید به زمان و مکان و خصوصیات نیست. پس در مرتبه علم ذات به ذات تمام ذرات وجود منکشف است[۱۱۰] و از اینرو علم تفصیلی حق، مستلزم کثرت در ذات نیست؛ زیرا ماهیت اعتباری بوده و امر اعتباری واقعیتی ندارد؛ پس کثرت در خارج تحقق ندارد. بر این اساس در دار هستی چیزی غیر از وجود واقعیت ندارد و آنچه متحقق است، اصل وجود است و معنای کشف تفصیلی همین میباشد.[۱۱۱] بنابراین، پس از عالیترین مراتب وجود تا پایینترین آن، خواه غیب باشد یا شهادت، بدون حجاب و کثرتی، به علم بسیط احاطی و ازلی حق، منکشف است.[۱۱۲] بنابر نظر امامخمینی علم پس از ایجاد، علم تازهای نیست بلکه همان علم پیش از ایجاد است که پس از محقق بودن، وقوع بر معلول پیدا کرده است.[۱۱۳]
شمول علم الهی به جزئیات
از مباحث مهم علم الهی بحث از شمول علم حقتعالی به همه هستی است که آیات الهی[۱۱۴] به آن اشاره کرده است. اندیشمندان اسلامی علم الهی را شامل و محیط بر همه اشیا میدانند[۱۱۵]؛ اما در چگونگی تعلق آن در جزئیات اختلاف دارند. برخی حکمای مشاء تعلق علم الهی به جزئیات را به نحو کلی میدانند.[۱۱۶] متکلمان این کلام را به معنای نفی علم حق به جزئیات تفسیر کردهاند.[۱۱۷]
امامخمینی تفسیر یادشده را درست نمیداند و علم به نحو کلی را به معنای علم احاطی تفسیر میکند[۱۱۸] و همانند ملاصدرا[۱۱۹] معتقد است حقتعالی با علم بسیط ذاتی، به جمیع موجودات و جهات وجودی آنها علم دارد و ذرهای از حیطه علم او خارج نیست[۱۲۰] و این علم به نظام اَتَمّ، مبدأ و منشأ تحقق نظام عالم است. در این علم، معلوم تابع علم است؛ به این معنا که هر گونه علم باشد، معلوم به همان صورت تحقق مییابد، بر خلاف علوم انفعالی که علم تابع معلوم است.[۱۲۱] ایشان معتقد است علم تفصیلی حقتعالی به تمام اشیا از ازل تا ابد بوده است، بدون اینکه این علم کثرتی در ذات بسیط حق ایجاد کند؛ زیرا حقتعالی در عین بساطت خود جامع همه حقایق پایینتر است و این علم به ذات، علم به تمام موجودات است.[۱۲۲]
مراتب علم الهی
اندیشمندان اسلامی برای علم حقتعالی مراتبی ذکر کردهاند. عرفا برای علم حقتعالی در صقع ربوبی دو مرتبه قائلاند: یکی علم ذات به ذات در تعین اول و دیگری علم ذات به اشیا در تعین ثانی. در تعین اول، اسمای الهی از یکدیگر متمایز نیستند و علم، عالم و معلوم با هم متحدند و در آنجا علمی جز علم به ذات مطرح نیست؛ اما در تعین ثانی، به دلیل امتیاز نسبی، علم حقتعالی به اسما و صفات و اعیان ثابته مطرح میشود.[۱۲۳]
حکما نیز برای علم حقتعالی مراتبی قائلاند: علم در مرتبه ذات که حکمای مشاء از آن به علم عنایی و صور مرتسمه یاد میکنند،[۱۲۴] علم در مرتبه عقل اول و قلم اعلی، علم در مرتبه مثل افلاطونی و ارباب انواع که حکمای اشراق و پیروان آنان به آن معتقدند،[۱۲۵] علم در مرتبه نفوس کلیه افلاک که صور کلیه در آن موجود است و علم در مرتبه خارج که موجودات مادی هستند.[۱۲۶]
امامخمینی بر اساس مبنای فلسفی و عرفانی خود مراتبی برای علم حقتعالی ثابت میکند:
- علم در مرحله بطون که به علم در مرتبه ذات و مرحله احدیت و علم در مرتبه واحدیت تقسیم میشود. در مقام ذات و مقام احدیت حقتعالی حقیقتی صرف و بسیط است که همه کمالات را در مقام ذات به صورت بسیط دارد[۱۲۷] و در مقام واحدیت و اسما و صفات[۱۲۸] و لوازم این اسما یعنی علم مرتبه اعیان ثابته. در این مرحله به اسما و صفات و اعیان با تمایز مفهومی و نه وجودی است.
- علم در مرحله ظهور عینی که در این مرحله به بعد علم در مرتبه خارج و فیض مقدس یا وجود منبسط حق است و از مظاهر علم فعلی خارجی اوست که در بردارنده علم مرتبه عقل اول و قلم اعلی، و علم در مرتبه صور و مُثُل افلاطونی است. به اعتقاد امامخمینی برای هر نوع از انسان و حیوان یک فرد عقلانی در عالم عقل هست که جامع تمام کمالات افراد به نحو وجود تجردی و بسیط است که مربی نوع است و تمام حیثیات کمالی وجود افراد در آنجا به نحو وحدت جمعی موجود است[۱۲۹] (ببینید: عقل (موجود مجرد)). در مرتبه بعد انکشاف اشیا در نفوس کلیه افلاک طبق مبنای حکمای مشاء است[۱۳۰] که برای افلاک نفوس کلی و جزئی قائل بودهاند.[۱۳۱] سپس مرتبه خارج و قدر عینی واقع است. به اعتقاد امامخمینی هر ذره از اشیا و موجودات عالم برای حقتعالی، مستقیم و بدون واسطه منکشف است.[۱۳۲] ایشان در توضیح، صور جزئی را که به عقل قایم است، قضای علمی الهی و صور علمی را که در نفوس فلک قایم است، قدر علمی الهی میداند[۱۳۳] (ببینید: قضا و قدر).
پانویس
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۲/۴۱۷؛ فیومی، المصباح المنیر، ۴۲۷.
- ↑ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۳۹.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۷۲؛ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۷.
- ↑ کاپلستون، تاریخ فلسفه، یونان و روم، ۱/۱۲.
- ↑ کاپلستون، تاریخ فلسفه، یونان و روم، ۱/۲۰۰–۲۰۱.
- ↑ هاکس، قاموس کتاب مقدس، ۶۱۷–۶۱۸.
- ↑ بقره، ۳۲؛ انعام، ۵۹؛ فاطر، ۳۸؛ جن، ۲۶.
- ↑ صدوق، التوحید، ۳۸ و ۱۴۶.
- ↑ کلینی، کافی، ۱/۱۰۷.
- ↑ فاضل تونی، مجموعه رسائل عرفانی و فلسفی، ۲۱۳؛ آشتیانی، شرح حال ملاصدرا، ۱۸۵–۲۱۰؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۶۵.
- ↑ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱۵/۴۱۳؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۸۰.
- ↑ قاضیعبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ۵/۲۵۲؛ ← حلی، کشف المراد، ۳۵–۳۹.
- ↑ ←ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۹۸–۱۹۹.
- ↑ ابنسینا، الشفاء، ۳۶۶؛ ابنسینا، التعلیقات، ۱۵۶.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۴۸۶–۴۸۷ و ۲/۱۵۲–۱۵۳؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۳۳.
- ↑ ←ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۷۹.
- ↑ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۸۹–۹۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۴۹ و ۱۸۰–۱۷۹.
- ↑ آشتیانی، شرح حال ملاصدرا، ۱۸۵؛ آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۲۹۳.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۶۹–۲۷۴.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۲۷۹.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۸۳؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۷؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱–۳۲، ۵۴، ۵۸ و ۸۲–۸۳؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۲–۲۵ و ۳۱.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۰–۶۱۲ و ۶۱۵–۶۱۶.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۰–۶۱۶؛ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۷.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۸.
- ↑ غزالی، مجموعه رسائل، ۱۳۰؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۲۶۱–۲۶۲.
- ↑ فخر رازی، المباحث، ۲/۴۷۰–۴۷۱؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۸۰.
- ↑ خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۳/۲۹۸–۳۱۸.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۴۸۷ و ۲/۱۵۲–۱۵۳؛ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۳۷۹.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۳۸۲؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۸۹–۹۱؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۴۰–۴۱؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۱/۵۳.
- ↑ سبزواری، التعلیقات علی الشواهد، ۴۴۷.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۳.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۷.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۳۷۸–۳۸۳.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۳۷۶–۳۷۷ و ۳۷۹.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۲.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۳.
- ↑ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۳۷۷؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۴۶.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۰–۶۱۱؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۶.
- ↑ خواجهنصیر، اجوبة المسائل، ۹۶؛ خواجهنصیر، نقد المحصل، ۲۸۷؛ حلی، کشف المراد، ۲۸۹.
- ↑ ابنسینا، الشفاء، ۳۶۷.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۱۵۰–۱۵۳؛ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۵۱۱؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۴۲۳.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۴۲.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۳–۶۱۴.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۴۱.
- ↑ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۸.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۸–۱۱۹.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۳/۵۴۵.
- ↑ ابنعربی، فصوص الحکم، ۲۰۴.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۳۸۲–۳۸۳ و ۶/۲۷۳–۲۷۵، ۲۸۳؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۵۸۶–۵۹۸؛ ← امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۷۳.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۱۳۰.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۰۸–۶۰۹.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵–۲۸۶.
- ↑ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۲۷۰؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۵۹۲.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۷۵ و ۴۸۵–۴۸۷.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۷۰–۷۳ و ۲/۱۵۰–۱۵۳؛ ← آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۲۸۲.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۴۸۷–۴۸۸ و ۲/۱۵۲–۱۵۳.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۶۹–۲۷۲.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۳۹۰.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۰۷.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۵.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۵.
- ↑ ابنسینا، التعلیقات، ۱۸۹–۱۹۵؛ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۴۶۵ و ۲/۱۲۴، ۱۵۲؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۵۶۱–۵۶۷.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۰۸–۲۱۸، ۲۳۱–۲۳۴ و ۲۳۹؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۰۷–۶۰۸.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۷؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۱ و ۶۱۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۳۱.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۱–۶۱۲.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۱.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۹.
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۱۲۱–۱۲۷؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۱۰ و ۱۸۱؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۵۷۳.
- ↑ ابنسینا، الشفاء، ۳۶۳؛ خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۳/۲۹۹–۳۱۱.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۱۵۰–۱۵۴.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۱۵۰–۱۵۴؛ حلی، کشف المراد، ۲۸۴–۲۸۷؛ ← امامخمینی، سرّ الصلاة، ۲۱.
- ↑ قونوی، المراسلات، ۱۰۵؛ جامی، نقد النصوص، ۳۰.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۷.
- ↑ جرجانی، شرح المواقف، ۲/۱۹۰–۱۹۲.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۳–۱۵۴.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۷.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۸۱–۱۸۲؛ عبودیت، علم پیشین الهی در عرفان اسلامی، ۲۴.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۳۸–۲۸۴؛ عبودیت، علم پیشین الهی در عرفان اسلامی، ۲۴–۳۲.
- ↑ عبودیت، علم پیشین الهی در عرفان اسلامی، ۲/۱۵۴.
- ↑ عبودیت، علم پیشین الهی در عرفان اسلامی، ۲/۱۵۴–۱۵۵.
- ↑ عبودیت، علم پیشین الهی در عرفان اسلامی، ۲/۱۵۴–۱۵۵.
- ↑ عبودیت، علم پیشین الهی در عرفان اسلامی، ۲/۱۵۴–۱۵۵.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۹؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۱.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۹.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۸؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۴۴، ۷۳ و ۱۱۹؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۱.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۷–۱۵۸.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۸.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۸–۱۵۹.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۶۰.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۶۰.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۰۰–۲۰۵ و ۲۰۸–۲۱۸.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۲۳–۲۴۰.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۴۸۷ و ۲/۱۵۲–۱۵۳.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۴۴۸.
- ↑ خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۳/۳۰۴–۳۰۶؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۳۳.
- ↑ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۱۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۴۹–۲۵۴.
- ↑ ملاصدرا، شرح الهدایه، ۳۸۰.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۸۲.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۸۳.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۸۳–۲۸۴.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۸۴–۲۸۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۸۴–۲۸۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۳۹.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۰۷.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۶.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۷؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۵۷ و ۲۲۹.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۷۲.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۵۷؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۷.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۴۰.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۲۹.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۰۶.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۰.
- ↑ انعام، ۵۹؛ فصلت، ۵۴.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ۷/۲۵۴؛ طباطبایی، المیزان، ۷/۱۲۵.
- ↑ ابنسینا، الشفاء، ۳۵۹؛ خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۳/۳۰۷–۳۱۰.
- ↑ غزالی، تهافت الفلاسفه، ۱۹۲–۱۹۷؛ فخر رازی، المباحث، ۲/۴۷۶؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۱۲۱.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۷۱–۲۷۲.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۷۴–۱۸۰ و ۱۹۴–۱۹۶؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۰۵–۱۰۶ و ۴۰۴.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۵؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۲۱؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۳۴ و ۲۵۳.
- ↑ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۶۳–۶۴.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۷۲–۲۷۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۰–۶۱۱.
- ↑ ابنعربی، فصوص الحکم، ۶۰، ۱۳۱؛ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۴/۱۶ و ۲۲۲–۲۲۳؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۲۲–۴۲۳ و ۸۱۴–۸۱۵.
- ↑ ابنسینا، الاشارات، ۱۳۰–۱۳۳؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۹۰–۲۹۲؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۶۰۸–۶۱۰.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۹۲–۹۴، ۱۴۴ و ۱۵۰–۱۵۳.
- ↑ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۲۴–۱۲۸.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۵۲–۲۵۸ و ۲۸۵–۲۸۶؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۹.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۶؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۶.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۳.
- ↑ ابنسینا، رسائل، ۲/۶۴ و ۷۸.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴–۲۸۵.
منابع
- قرآن کریم.
- آشتیانی، سیدجلالالدین، شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا، قم، بوستان کتاب، چاپ چهارم، ۱۳۸۰ش.
- آشتیانی، سیدجلالالدین، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، قم، بوستان کتاب، چاپ پنجم، ۱۳۸۰ش.
- ابنسینا، حسینبنعبدالله، الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- ابنسینا، حسینبنعبدالله، التعلیقات، تحقیق عبدالرحمن بدوی، بیروت، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- ابنسینا، حسینبنعبدالله، رسائل ابنسینا(۲)، به اهتمام حلمی ضیاء اولکن، استانبول، دانشکده ادبیات استانبول، ۱۹۵۳م.
- ابنسینا، حسینبنعبدالله، الشفاء، الالهیات، تصحیح سعید زاید، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
- ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بیتا.
- ابنعربی، محیالدین، فصوص الحکم، تحقیق ابوالعلاء عفیفی، تهران، نشر الزهرا(س)، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، الطلب و الاراده، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
- تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، تصحیح عبدالرحمن عمیره، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح ویلیام چیتیک، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش.
- جرجانی، سیدشریف، شرح المواقف، تصحیح بدرالدین نعسانی، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۳۲۵ق.
- حلی، علامه، حسنبنیوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق و تعلیق حسن حسنزاده آملی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۳ق.
- خواجهنصیرطوسی، محمدبنمحمد، اجوبة المسائل النصیریه، به اهتمام عبدالله نورانی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- خواجهنصیرطوسی، محمدبنمحمد، تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، بیروت، دارالاضواء، چاپ دوم، ۱۴۰۵ق.
- خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- سبزواری، ملاهادی، التعلیقات علی الشواهد الربوبیه، مشهد، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش.
- سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسنزاده آملی، تهران، ناب، چاپ اول، ۱۳۶۹–۱۳۷۹ش.
- شهرزوری، شمسالدین، شرح حکمة الاشراق، تحقیق حسین ضیائی تربتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
- شیخ اشراق، سهروردی، شهابالدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
- صدوق، محمدبنعلی، التوحید، تحقیق سیدهاشم حسینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۸ق.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
- عبودیت، عبدالرسول، علم پیشین الهی در عرفان اسلامی از منظر صدرالمتألهین، مجله حکمت عرفانی، شماره ۷، ۱۳۹۳ش.
- غزالی، ابوحامد، تهافت الفلاسفه، تحقیق سلیمان دنیا، تهران، شمس تبریزی، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
- غزالی، ابوحامد، مجموعة رسائل الامامغزالی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
- فاضل تونی، محمدحسین، مجموعه رسائل عرفانی و فلسفی، تصحیح وحید روحاللهپور، قم، مطبوعات دینی، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- فخر رازی، محمدبنعمر، المباحث المشرقیة فی علم الالهیات و الطبیعیات، قم، بیدار، چاپ دوم، ۱۴۱۱ق.
- فخر رازی، محمدبنعمر، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
- فیومی، احمدبنمحمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
- قاضیعبدالجبار همدانی، ابوالحسن، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، تحقیق جورج قنواتی، قاهره، دارالمصریه، ۱۹۶۵م.
- قونوی، صدرالدین، المراسلات بین صدرالدین قونوی و نصیرالدین طوسی، تحقیق گوردون شوبرت، بیروت، وزارت مرکزی علوم و فنون آلمان، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
- قیصری، داوودبنمحمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، یونان و روم، ترجمه سیدجلالالدین مجتبوی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۸۰ش.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول فی شرح اخبار آلالرسول(ص)، تصحیح سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، اسرار الآیات، تصحیح محمد خواجوی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۶۰ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوی، قم، بیدار، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، شرح الهدایة الاثیریه، تصحیح محمدمصطفی فولادکار، بیروت، مؤسسه التاریخ العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیه، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، مشهد، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، المبدأ و المعاد، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۵۴ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مفاتیح الغیب، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
- هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، تهران، طهوری، چاپ دوم، ۱۳۴۹ش.
پیوند به بیرون
- باقر صاحبی، علم الهی، دانشنامه امامخمینی، ج۷، ص۴۰۳–۴۱۳.