فنا: تفاوت میان نسخهها
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
برخی از عرفا، قسم دیگری نیز به فنا افزودهاند و آن فنای از فنا است؛ به این معنا که سالک این فنای خود را نیز شهود نمیکند؛<ref>کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الأعلام، 464.</ref> البته این فنای از فنا در هر یک از فنای افعالی، صفاتی و ذاتی نیز جاری میشود. | برخی از عرفا، قسم دیگری نیز به فنا افزودهاند و آن فنای از فنا است؛ به این معنا که سالک این فنای خود را نیز شهود نمیکند؛<ref>کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الأعلام، 464.</ref> البته این فنای از فنا در هر یک از فنای افعالی، صفاتی و ذاتی نیز جاری میشود. | ||
به اعتقاد امامخمینی، سالک به تناسب عین ثابتش در اسمی از اسمای الهی فانی میگردد. گرچه بیشتر اهل سلوک در همین مرتبه از فنا میمانند و از آن عبور نمیکنند، برخی که استعدادشان بیشتر است، مورد تجلیات ذاتی قرار میگیرند. در این مرتبه، سالک تمام هستی را مندکّ و فانی در هستی حق مشاهده میکند و به مرتبه فنای ذاتی که آخرین مرتبه آن فنای مطلق و تام است، نایل میگردد و انانیتی در سالک باقی نمیماند<ref>امامخمینی، چهل حدیث، 435 ـ 436.</ref> از این مرتبه به محو کلی و صعق مطلق تعبیر میشود که در اصل، متعلق به [[نبی خاتم(ص)]] میباشد که عین ثابت ایشان تابع [[اسم اعظم]] است و اولیای دیگر به تبعیت ایشان به این مقام دست مییابند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، 436 و 590 ـ 592؛ امامخمینی، دعاء السحر، 150 ـ | به اعتقاد امامخمینی، سالک به تناسب عین ثابتش در اسمی از اسمای الهی فانی میگردد. گرچه بیشتر اهل سلوک در همین مرتبه از فنا میمانند و از آن عبور نمیکنند، برخی که استعدادشان بیشتر است، مورد تجلیات ذاتی قرار میگیرند. در این مرتبه، سالک تمام هستی را مندکّ و فانی در هستی حق مشاهده میکند و به مرتبه فنای ذاتی که آخرین مرتبه آن فنای مطلق و تام است، نایل میگردد و انانیتی در سالک باقی نمیماند<ref>امامخمینی، چهل حدیث، 435 ـ 436.</ref> از این مرتبه به محو کلی و صعق مطلق تعبیر میشود که در اصل، متعلق به [[نبی خاتم(ص)]] میباشد که عین ثابت ایشان تابع [[اسم اعظم]] است و اولیای دیگر به تبعیت ایشان به این مقام دست مییابند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، 436 و 590 ـ 592؛ امامخمینی، دعاء السحر، 150 ـ 151.</ref> | ||
{{ببینید|توحید}} | |||
به اعتقاد امامخمینی هر گاه سالک خود و هستی خود را یکسره تقدیم ذات حقتعالی کند و هرچه جز او را در مقام فعل، صفت و ذات، فانی در حق ببیند، عنایت ازلی شامل او میگردد و سالک به خود میآید و از فنا به بقا میرسد و صحو (بقا) بعد از محو (فنا) نصیب او میشود و به هوشیاری بازمیگردد و به وجود حقانی نایل میشود<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، 88؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، 114.</ref> به اعتقاد ایشان، در صورتی که سالک به حقیقت اخلاص در این وادی قدم نهد و به همه کثرات دنیا پشت پا زند، اگر از انانیت او چیزی باقی بماند، از عالم غیب او را دستگیری میکنند و با تجلیات الهی کوه انیّت او درهم کوبیده و متلاشی میشود و حال صعق و فنا به او دست میدهد<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، 253.</ref> بر این اساس عارف و سالک چنانکه امامخمینی خاطرنشان کرده است، پس از آنکه ذات حق را در آینه حجاب اسمای فعلی و صفاتی مشاهده کرد، همچنان به سیر استکمالی خود ادامه میدهد تا تجلیات ذاتی بر قلب وی روی آورد و او را به فنای کلی و تام<ref>امامخمینی، چهل حدیث، 436.</ref> و «مَحق» مطلق برساند؛<ref>امامخمینی، چهل حدیث، 591.</ref> بنابراین [[توحید ذاتی]] حاصل تجلیات [[اسمای ذاتی]] است که استهلاک ذوات نزد حقتعالی است.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، 80.</ref> سالک هنگامی که به تجلیات ذاتی غیبی میرسد و خود را متعلق به ذات مقدس میبیند، در این مشاهده، احاطه قیومی حق و فنای ذاتی خود را شهود میکند و وجود تمام موجودات را ظل حق میبیند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، 454.</ref> | به اعتقاد امامخمینی هر گاه سالک خود و هستی خود را یکسره تقدیم ذات حقتعالی کند و هرچه جز او را در مقام فعل، صفت و ذات، فانی در حق ببیند، عنایت ازلی شامل او میگردد و سالک به خود میآید و از فنا به بقا میرسد و صحو (بقا) بعد از محو (فنا) نصیب او میشود و به هوشیاری بازمیگردد و به وجود حقانی نایل میشود<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، 88؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، 114.</ref> به اعتقاد ایشان، در صورتی که سالک به حقیقت اخلاص در این وادی قدم نهد و به همه کثرات دنیا پشت پا زند، اگر از انانیت او چیزی باقی بماند، از عالم غیب او را دستگیری میکنند و با تجلیات الهی کوه انیّت او درهم کوبیده و متلاشی میشود و حال صعق و فنا به او دست میدهد<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، 253.</ref> بر این اساس عارف و سالک چنانکه امامخمینی خاطرنشان کرده است، پس از آنکه ذات حق را در آینه حجاب اسمای فعلی و صفاتی مشاهده کرد، همچنان به سیر استکمالی خود ادامه میدهد تا تجلیات ذاتی بر قلب وی روی آورد و او را به فنای کلی و تام<ref>امامخمینی، چهل حدیث، 436.</ref> و «مَحق» مطلق برساند؛<ref>امامخمینی، چهل حدیث، 591.</ref> بنابراین [[توحید ذاتی]] حاصل تجلیات [[اسمای ذاتی]] است که استهلاک ذوات نزد حقتعالی است.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، 80.</ref> سالک هنگامی که به تجلیات ذاتی غیبی میرسد و خود را متعلق به ذات مقدس میبیند، در این مشاهده، احاطه قیومی حق و فنای ذاتی خود را شهود میکند و وجود تمام موجودات را ظل حق میبیند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، 454.</ref> | ||
نسخهٔ ۱۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۱۴
فنا، محوشدن تعینات ممکنات و سالک در برابر هستی حقتعالی.
مفهومشناسی
فنا به معنای نابودی، نیستی،[۱] اضمحلال[۲] و در مقابل بقا[۳] است. بقاء به معنای ماندن شیء به حالت نخست خود[۴] است. فنا در اصطلاح عارف، محوشدن و زوال مشاهده جنبه وجودی سالک و تعیّنات امکانی در برابر هستی حقتعالی است؛[۵] به گونهای که در نظر و شهود عارف، شخصیت و تعینات موجودات ممکن، هیچ به نظر میآید و غیر از حق را شهود نمیکند [۶] پس از مقام فنا، مقام بقاست که به معنای رجوع عبد به هستی و صفات خود است؛ پس از آنکه وجود و صفاتش حقانی شود.[۷] امامخمینی فنا را محو صفات و تعینات عبد[۸] و درک شهودی تمام حقایق عالم غیب با قلب، از مرتبه اسما و صفات تا آخرین مرتبه وجود[۹] میداند که رجوع از ملک به ملکوت است.[۱۰]
از واژههای مرتبط با فنا، جمع، محو، صحو، فرق، مَحق و طمس میباشد. مقام جمع، استهلاک مظاهر در انوار ذات الهی است[۱۱] که در این نگاه، عارف، کثرات عالم را به وجود واحد میبیند که همان وجود مطلق است؛ مانند رؤیت قطرات در دریا و رؤیت درخت در هسته [۱۲] هنگامی که عارف مظاهر خلقی را بدون استهلاک این مظاهر در ذات حق ملاحظه میکند، به آن مقام فرق میگویند.[۱۳] فرق دو قسم است: فرق اول: احتجاب خلق از حق و بقا قبل از فنا؛ فرق ثانی: شهود قیام حق به خلق و رؤیت کثرت در وحدت و وحدت در کثرت و بقا بعد از فنا[۱۴] و به آن «فرق بعد الجمع و بقاء بعد الفناء» میگویند و در آن، عارف کثرات را در عین وحدت، شهود میکند.[۱۵] صحو هوشیاری پس از بیخودی و بقای بعد از فناست [۱۶] محو، همان فنای افعالی است که در آن، سالک همه افعال خود و سایر موجودات را قائم به حق میبیند؛[۱۷] اگرچه محو به مطلق فنا نیز اطلاق میشود.[۱۸] طمس مرتبه فنای صفاتی است که در آن سالک همه صفات خود و اشیا را فانی در صفات حق میبیند[۱۹] و محق فنای ذاتی است که سالک ذات خود و همه ماسوا را فانی در ذات حق مشاهده میکند.[۲۰]
پیشینه
بحث فنا در سنتهای عرفانی ادیان و آیینهای دیگر مطرح و مورد توجه بوده است.[۲۱] در اسلام، بحث از فنا ریشه در قرآن دارد و عارف در بحث مقامات در عرفان عملی، با الهام گرفتن از آیه «کُلُّ مَنْ عَلَیها فانٍ؛ هرچه در زمین است، فانی است»[۲۲] بر فنا با عنوان یکی از مراحل نهایی سالک در قسم نهایات، در طی منازل عرفانی تأکید کردهاند.[۲۳] بعضی، طرح این بحث در سخنان عرفانی مسلمانان را نخستین بار به بایزید بسطامی و ابوسعید خراز از عرفای قرن سوم نسبت دادهاند.[۲۴] بحث از فنا به عنوان یکی از مقامات نهایی عرفان عملی را خواجهعبدالله انصاری مطرح ساخت.[۲۵] پس از ایشان شارحان منازل السائرین آن را گسترش دادند.[۲۶] ابنعربی این بحث را در عرفان نظری مطرح کرد و آن را گسترش داد. وی با رویکرد خاص عرفانی خود تحولی در آن ایجاد کرد و زبانی تازه در تبیین مقامات عرفانی گشود.[۲۷]
امامخمینی نیز به این مسئله توجه ویژهای داشته، در بسیاری از آثار عرفانی و فلسفی خود، به تبیین مسائلی چون: حقیقت و ماهیت فنا،[۲۸] تقسیم فنا به فنای ذاتی، صفاتی و افعالی، فنا از فنا،[۲۹] مراتب فنا[۳۰] و ادب فنای سالک[۳۱] و راههای حصول فنا[۳۲] پرداخته است.
حقیقت فنا و بقا
فنا بر خلاف مفهوم عرفی و متداولش، یک صفت سلبی نیست؛ بلکه جنبه ثبوتی دارد و از کمال سالک حکایت میکند.[۳۳] اهل معرفت، فنا را زوال تعینات و رسوم عبد و عدم مشاهده غیر میدانند؛ به گونهای که اشتغال به حق سبب شود تا از غیر حق و حتی از خود غافل شود[۳۴] و هستی را فانی در وجود حق مشاهده کند و تمام ماسویالله را عدم تلقی نماید و با معرفت یقینی دریابد حقتعالی عین وجود و غیر او عدم محض است[۳۵] بنابراین، سیر در وادی فنا، حرکت به سوی وحدت است؛ یعنی سالک با حرکت نفس و سعه وجودی که در اثر این حرکت مییابد، در هر مرحله از فنا، همه افعال، صفات و ذوات عالم را مظهر شأنی از شئون حقتعالی میبیند و در نهایت درمییابد یک وجود و یک ذات بیش نیست و این همان مرحله وحدت شخصی است.[۳۶]
امامخمینی فنا را از مراحل نهایی سیر الی الله میداند که بنده پس از فنا از هر گونه اوصاف وجود خود پاک شده، به صفات الهی و اخلاق ربانی متخلق میگردد[۳۷] و این مقام، حقیقت عبودیت است که همان فنا در حضرت ربوبیت میباشد[۳۸] ایشان با استناد به روایتی، [۳۹] حقیقت فنا را بر متحقق شدن به اسم «الله» تطبیق میدهد و معتقد است سالک در عبادت باید به مقام اسم الله متحقق شود.[۴۰]
اقسام و مراتب فنا
عارفان اقسام پرشماری برای فنا بیان کردهاند؛[۴۱] برخی برای آن سه قسم برشمردهاند که عبارت است از فنای افعال، فنای صفات و فنای ذات[۴۲] چنانکه ابنعربی برای فنا هفت قسم برشمرده است: 1. فنای از مخالفت؛ 2. فنای از افعال بندگان به قیام خداوند بر این افعال؛ 3. فنای از صفات مخلوقان؛ 4. فنای از ذات؛ 5. فنای از عالم به شهود (سالک به عین حقتعالی)؛ 6. فنای از کلّ ماسویالله، بالله؛ 7. فنای از صفات حق و نسبتهای او.[۴۳]
امامخمینی مانند دیگر عارفان فنا را به سه قسم کلی تقسیم کرده است:
الف) فنای افعالی: در این فنا، حقتعالی به تجلی افعالی بر سالک متجلی میشود. در پی این فنا، بنده همه افعال خود و سایر موجودات را قائم به حق میداند و تنها او را مؤثر اصلی در انجام امور میبیند. در اصطلاح، این مقام را «محو» مینامند[۴۴] و از آن به توحید افعالی نیز تعبیر میشود.[۴۵] به اعتقاد امامخمینی، در سیر و سلوک، مرتبه فنا از آخرین و کاملترین مراتب حضور تلقی میشود و در پی آن، قلب سالک آینه تجلیات الهی میگردد و این در جایگاه خود، دارای مراتبی است که مرتبه نخست آن مرتبه فنای افعالی است که سالک از افعال خود فانی میگردد و تعینات فعلی را مستهلک در مشیت مطلق مشاهده میکند[۴۶] این فنا، در پی مجاهدت، ریاضت و تقوای کامل قلب و هدایت الهی، نصیب انسان میگردد[۴۷] و مراتب بعدی آن فنای صفاتی و فنای ذاتی است.
ب) فنای صفاتی: در این فنا، خداوند به تجلی صفاتی برای سالک متجلی میشود و سالک صفات خود و همه اشیا را فانی در صفات خدا مشاهده میکند و همه کمالات را از کمال حق میبیند. در اصطلاح، از آن به مقام «طمس» یاد میکنند[۴۸] که به توحید صفاتی نیز تعبیر میشود.[۴۹] امامخمینی معتقد است که پس از فنای افعالی، اگر سالک قابلیتش بیشتر از این باشد، پس از رسیدن به این مقام (فنای افعالی)، تجلیات اسمائی و صفاتی نصیب او میشود و صفات خود و غیر را فانی در صفات حق میبیند و در این حال به مقام فنای صفاتی نایل میشود. این مرتبه بر اساس بعضی آیات،[۵۰] فتح مبین نامیده میشود.[۵۱]
ج) فنای ذاتی: این فنا با تجلی ذاتی حقتعالی همراه است. سالک ذات خود و همه ماسوا را فانی در ذات و وجود حق مشاهده مینماید و همه را جلوه وجود او میبیند. از این فنا به «محق» تعبیر میکنند که همان توحید ذاتی است.[۵۲]
برخی از عرفا، قسم دیگری نیز به فنا افزودهاند و آن فنای از فنا است؛ به این معنا که سالک این فنای خود را نیز شهود نمیکند؛[۵۳] البته این فنای از فنا در هر یک از فنای افعالی، صفاتی و ذاتی نیز جاری میشود.
به اعتقاد امامخمینی، سالک به تناسب عین ثابتش در اسمی از اسمای الهی فانی میگردد. گرچه بیشتر اهل سلوک در همین مرتبه از فنا میمانند و از آن عبور نمیکنند، برخی که استعدادشان بیشتر است، مورد تجلیات ذاتی قرار میگیرند. در این مرتبه، سالک تمام هستی را مندکّ و فانی در هستی حق مشاهده میکند و به مرتبه فنای ذاتی که آخرین مرتبه آن فنای مطلق و تام است، نایل میگردد و انانیتی در سالک باقی نمیماند[۵۴] از این مرتبه به محو کلی و صعق مطلق تعبیر میشود که در اصل، متعلق به نبی خاتم(ص) میباشد که عین ثابت ایشان تابع اسم اعظم است و اولیای دیگر به تبعیت ایشان به این مقام دست مییابند.[۵۵] (ببینید: توحید) به اعتقاد امامخمینی هر گاه سالک خود و هستی خود را یکسره تقدیم ذات حقتعالی کند و هرچه جز او را در مقام فعل، صفت و ذات، فانی در حق ببیند، عنایت ازلی شامل او میگردد و سالک به خود میآید و از فنا به بقا میرسد و صحو (بقا) بعد از محو (فنا) نصیب او میشود و به هوشیاری بازمیگردد و به وجود حقانی نایل میشود[۵۶] به اعتقاد ایشان، در صورتی که سالک به حقیقت اخلاص در این وادی قدم نهد و به همه کثرات دنیا پشت پا زند، اگر از انانیت او چیزی باقی بماند، از عالم غیب او را دستگیری میکنند و با تجلیات الهی کوه انیّت او درهم کوبیده و متلاشی میشود و حال صعق و فنا به او دست میدهد[۵۷] بر این اساس عارف و سالک چنانکه امامخمینی خاطرنشان کرده است، پس از آنکه ذات حق را در آینه حجاب اسمای فعلی و صفاتی مشاهده کرد، همچنان به سیر استکمالی خود ادامه میدهد تا تجلیات ذاتی بر قلب وی روی آورد و او را به فنای کلی و تام[۵۸] و «مَحق» مطلق برساند؛[۵۹] بنابراین توحید ذاتی حاصل تجلیات اسمای ذاتی است که استهلاک ذوات نزد حقتعالی است.[۶۰] سالک هنگامی که به تجلیات ذاتی غیبی میرسد و خود را متعلق به ذات مقدس میبیند، در این مشاهده، احاطه قیومی حق و فنای ذاتی خود را شهود میکند و وجود تمام موجودات را ظل حق میبیند.[۶۱]
امامخمینی در بیان شهود ذاتی با استناد به آیه هجدهم آل عمران بر این باور است که در این نوع شهود، خداوند در مقام احدیت جمع، به وحدانیت خود شهادت میدهد.[۶۲] تجلی ذاتی به طور عمده در اسمای ذاتی روی میدهد؛ اما این مرحله سقف نهایی تجلی ذاتی و توحید ذاتی نیست، بلکه نهاییترین مرحله فنای ذاتی و توحید ذاتی در هنگام فنای عارف در تعین احدی به دست میآید. این مقام در مرحله اول ویژه پیامبر اکرم(ص) است و در مرحله دوم به وراثت به امامان معصوم(ع) و پس از آن به اولیای کُمَّل میرسد. به اعتقاد ایشان آیات «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى فَکانَ قابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنى»[۶۳] بر مراتب سلوک، در قوس صعودی دلالت میکند و «قابَ قَوْسَین» به مقام تعین ثانی اشاره دارد؛ زیرا مراد از قوسین دو قوس وجوب و امکان است که ناظر به تعین ثانی است؛ اما «أَوْ أَدْنى» بر مرحله احدیت دلالت دارد که همان توحید ذاتی است.[۶۴]
در اعتقاد عارفان، مرتبه فنا در پایان سفر اول و در آغاز سفر دوم است[۶۵] و مقام بقای بعد از فنا نیز به سفر سوم اختصاص دارد.[۶۶] عارف در سفر سوم، هر چند به موطن کثرات باز میگردد و با آنها تعامل دارد، حضورش در این موطن، هیچگاه همانند حضورش در موطن کثرت، در سفر نخست نیست؛ بلکه عارف در سفر سوم حقانی میشود و همه اشیا را به واسطه حق میبیند.[۶۷]
امامخمینی در تطبیق سفرهای چهارگانه (اسفار اربعه) با مراتب فنا و بقا، بر خلاف برخی عارفان،[۶۸] معتقد است سفر اول، به سوی حقِّ مقید است که در این سفر فنا محقق نمیشود، بلکه مراتب فنای افعالی، صفاتی و ذاتی در سفر دوم که سفر از حق مقید به حق مطلق است، با ظهور وحدت تام رخ میدهد. ایشان مرتبه بقا و صحو را در سفر سوم میداند و معتقد است در سفر سوم، حقایق و استعداد اشیا در حضرت اعیان ثابته برای سالک آشکار میشود. در این مرتبه، سالک به نبوت (تشریعی) نرسیده است؛ بلکه در سفر چهارم است که سالک به این نبوت میرسد و احکام ظاهری و باطنی را جعل میکند.[۶۹] ایشان بر خلاف برخی عارفان دیگر که پایان سفر اول را آغاز مرتبه ولایت سالک میشمارند،[۷۰] سفر دوم را که در آن فنای صفاتی رخ میدهد، آغاز مرتبه ولایت میداند.[۷۱]
راههای حصول فنا و بقا
در عرفان عملی، سیر سالک به ده قسم تقسیم و فنا در قسم نهایات مطرح میشود که سالک با ترک شهوتها و رغبتهای خویش، از این امور فانی میگردد و اوصاف ناپسند را رها کرده، به اوصاف پسندیده متصف میگردد و وقتی سلطان حقیقت بر او چیره شد، از احوال، افعال و اخلاق فانی میگردد و به فنا دست مییابد.[۷۲] امامخمینی این مطلب را با شرح بیشتری بیان کرده است. به اعتقاد ایشان، سالک مادامی که گرفتار حب نفس باشد، در سیر و سلوک قدم نگذاشته است و اولین قدم سفر «الی الله»، ترک حب نفس و انانیت است[۷۳] پس از توجه و اقبال تام سالک به حق و اسما و صفات او و طی ریاضتهای قلبی، سالک به عشق، محبت و صفای قلبی میرسد و مورد تجلیات اسمائی و صفاتی واقع میشود و حجابهای اسمائی و صفاتی او مرتفع شده، در آنها فانی میگردد.[۷۴] با نفی کثرت اسمائی و صفاتی این حجابها نیز از او مرتفع شده، سالک فنای ذاتی خود و همه موجودات را شهود میکند و همه را ظل و سایه حق میبیند[۷۵] امّا هنگامی که سالک به مقامات التفات دارد، به مرحله کمال فنا که فنای از فناست، نایل نمیگردد، [۷۶] و اگر استعداد سالک بر اساس عین ثابتش بیش از این باشد، از فنا به بقا راه یافته، به خود میآید و وظیفه هدایت خلق را بر عهده میگیرد.[۷۷]
آثار حصول فنا و بقا
امامخمینی مانند دیگر عارفان،[۷۸] معتقد است سالک با رسیدن به فنای افعالی، اسمائی و ذاتی، افعال، صفات و ذات خود و موجودات را مستهلک در افعال، صفات و ذات حقتعالی میبیند[۷۹] در این حال، سالک از خود بیخود شده، به محو کلی میرسد و حق در وجود او کارگر شود و با گوش حق میشنود و با چشم حق میبیند و با زبان حق سخن میگوید؛ همچنین در صورتی که عنایت الهی شامل حال بنده شود و پس از فنای تامّ به خود برگردد، حالت انس و طمأنینه مییابد و وجود او حقانی شده، حقتعالی را در آینه موجودات مشاهده میکند.[۸۰] در این هنگام، هیچ حجابی از غیب و شهادت برای او وجود نخواهد داشت و تجلیات افعالی، صفاتی و ذاتی هیچیک دیگری را محجوب نمیکند.[۸۱] و همه افعال و عبادات او از حق است که در آینه عبد صورت میگیرد.[۸۲]
فنا در قرب فرایض و نوافل: به اعتقاد عارفان، سالک با رسیدن به مرتبه فنا، به مرحلهای میرسد که حقتعالی چشم، زبان، گوش، دست و سایر قوای ظاهری و باطنی او میشود که از آن به قرب نوافل یاد میکنند؛ چنانچه در بعضی روایات[۸۳] به آن اشاره شده، بنده با انجام نوافل و تقرب به آن، به این مقام میرسد؛ اما در مرحله بقای بعد از فنا، بنده چشم، زبان و گوش حق شده، حقانی میگردد که از آن به قرب فرایض تعبیر میشود.[۸۴]
به اعتقاد امامخمینی منتهای قرب نوافل، فنای صفاتی است که حقتعالی چشم و گوش بنده میشود؛ در قرب فرایض است که به فنای تام و فنای ذاتی دست مییابد؛[۸۵] در صورتی که عنایت حق شامل بنده شود، او را به حال خود باز میگرداند؛ از فنا به بقا راه مییابد و حالت انس و طمأنینه یافته، جلوه جلال و جمال حق بر او آشکار میشود و در آینه ذات، صفات و اعیان ثابته را مشاهده میکند. در مرتبه فنا، سالک کثرات را به وحدت حقیقی شهود میکند و اگر عبد به مرتبه بقای بعد از فنا دست یافت، علاوه بر شهود کثرت در وحدت، وحدت حقیقی را نیز در کثرات به تفصیل شهود میکند و این برترین مقام انسانیت است که به نبی خاتم(ص) و اولیای محمدی(ع) اختصاص دارد؛[۸۶] در این مرحله، جان سالک با حقایق کلی عالم چون عقل کل و روح کل و جسم کل متحد میشود و تدبیر عالم عقل و عالم مثال را بر عهده میگیرد.[۸۷] (ببینید: قرب نوافل و فرایض)
رابطه فنا با عبادت
یکی از ویژگیهای خاص امامخمینی، تطبیق مقامات عرفانی بر عبادات و شریعت است. به اعتقاد ایشان، مقام فنا که یکی از مراحل نهایی سیر و سلوک است، از مقاصد اصلی خلقت و شریعت است؛[۸۸] زیرا میزان کمال انسان، معرفت الهی است و آخرین مرتبه معرفت، با فنای مطلق به دست میآید.[۸۹] به اعتقاد ایشان، عبادات، بهویژه نماز، یکی از اسباب عروج اصحاب معرفت بوده، دربردارنده مقامات معنوی انسان از آغاز تا انجام آن است.[۹۰] ایشان برای هر یک از افعال و اقوال نماز، مانند استعاذه، قیام، قرائت، رکوع، سجده و مانند اینها، مراتب و مقاماتی قائل بوده، معتقد است همه آنها میتوانند اشاره به فنای افعالی، صفاتی یا ذاتی باشند؛ اما هر یک از آنها نسبت به مقامی خاص مناسبترند. ایشان قیام را نسبت به توحید افعالی مناسبتر میداند؛ اگرچه توحید صفاتی و ذاتی را نیز در بردارد؛[۹۱] رکوع را نیز با تجلیات صفاتی و فنای صفاتی متناسب میداند. به اعتقاد امامخمینی، سجده، زایلشدن انسان از انانیت، چشم فروبستن از کثرت اسمائی و صفاتی و رسیدن به فنای ذاتی است.[۹۲] در سجده بر خاک، سالک به کثرت رجوع میکند؛ در عین حال که وحدت را نیز شهود میکند.[۹۳] ایشان هر یک از هیئتهای نماز و ذکرهای آن را دارای اسراری میداند؛ چنانکه هیئت سر برداشتن از سجده تا تشهد را رجوع از فنا به بقا و کثرت میداند.[۹۴] در ذکرهای تشهد و سلام، صحو (هوشیاری) به او دست میدهد و بدین ترتیب، تمام دایره سیر انسانی تکمیل میشود.[۹۵]
ادب فنای عارف
برخی از اهل تصوف معتقدند که در پی حصول فنای مطلق، سالک نیازی به انجام تکالیف و عبادات شرعی ندارد؛[۹۶] در حالیکه در نگاه عارف راستین، یکی از آداب فنا، حفظ ظواهر شریعت و افزایش طاعت و عبادت است.[۹۷] امامخمینی نیز در ادبِ فنا، بر این نکته تأکید کرده است که پس از دستیابی به مقام فنا، نباید عبودیت و بندگی خدا را در هیچ مرحله از مراحل سلوک، فراموش کرد. از اینرو انسان کامل با آنکه کاملاً در ذات و صفات حق فانی است ذرهای از عبودیت غفلت نمیکند و تمام حرکات او تابع تجلیات ظهور جمال محبوب است.[۹۸] ایشان این پندار صوفیانه را ناشی از جهل به مقامات اهل معرفت و کمالات اولیا میداند.[۹۹] به اعتقاد ایشان، در نگاه عارف راستین، وصال به مقام فنا و مقصد اصلی، بدون رعایت حق عبودیت و حفظ احکام شریعت ممکن نیست و این پندار از وسوسههای شیطان است؛[۱۰۰] نیز تنها پندار و شطحی است که به عارفان دست میدهد و ناشی از نقص در سلوک و بقای انانیت سالک است.[۱۰۱]
پانویس
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۰/۳۳۸؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ۴/۳۷۵.
- ↑ طریحی، مجمع البحرین، تهران، ۱/۳۳۲.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۵/۱۶۴.
- ↑ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۱۳۸؛ فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ۵۸.
- ↑ مستملی، شرح التعرف لمذهب التصوف، ۴/۱۵۷۰؛ کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الأعلام، ۴۶۳ ـ ۴۶۵؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۲۹۱ ـ ۱۲۹۲.
- ↑ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز فی شرح گلشن راز، ۳۳ و ۲۷۹.
- ↑ کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل، ۷۷۹.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۲.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۵۲.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۳.
- ↑ کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۱۲۸ ـ ۱۲۹.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۷۸۹.
- ↑ آملی، جامع الاسرار، ۱۱۷.
- ↑ کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الأعلام، ۴۵۴.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۷۴؛ آملی، المقدمات، ۳۶۳.
- ↑ قشیری، رساله قشیریه، ۱۴۴؛ بقلی، شرح شطحیات، ۵۵۲؛ فرغانی، مشارق الدراری، شرح تائیه ابنفارض، ۲۰۲.
- ↑ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز فی شرح گلشن راز، ۲۷۹ ـ ۲۸۰.
- ↑ فرغانی، مشارق الدراری، شرح تائیه ابنفارض، ۵۱۲.
- ↑ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز فی شرح گلشن راز، ۲۸۰.
- ↑ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز فی شرح گلشن راز، ۲۸۰؛ ← ادامه مقاله.
- ↑ ← زرینکوب، ارزش میراث، 17.
- ↑ الرحمن، 26.
- ↑ تلمسانی، شرح منازل السائرین، 2/569؛ کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل، 773.
- ↑ هجویری، کشف المحجوب، 180؛ زرینکوب، ارزش میراث، 17؛ زرینکوب، جستجو در، 124.
- ↑ انصاری، منازل السائرین، 135.
- ↑ تلمسانی، شرح منازل السائرین، 2/569؛ کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل، 773.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، 2/512 ـ 515 و 554.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، 87 ـ 88.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، 89؛ امامخمینی، چهل حدیث، 342 و 435؛ امامخمینی، سرّ الصلاة، 14؛ امامخمینی، آداب الصلاة، 361.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، 150 ـ 152.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، 350؛ امامخمینی، سرّ الصلاة، 14، 84؛ امامخمینی، آداب الصلاة، 228 ـ 229 و 259.
- ↑ امامخمینی، تعلیقه فوائد، 62.
- ↑ یثربی، عرفان نظری، 507 ـ 508.
- ↑ کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الأعلام، 464.
- ↑ مستملی، شرح التعرف لمذهب التصوف، 4/1569 ـ 1573؛ کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل، 774؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، 2/1291 ـ 1292.
- ↑ یزدانپناه، مبانی و اصول عرفان نظری، 412.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، 88.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، 88.
- ↑ صدوق، التوحید، 229 ـ 230.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، 88.
- ↑ فرغانی، مشارق الدراری، شرح تائیه ابنفارض، 262؛ کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل، 774 ـ 777
- ↑ کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، 426 ـ 427.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، 2/512 ـ 514.
- ↑ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز فی شرح گلشن راز، 279 ـ 280؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، 87.
- ↑ یزدانپناه، مبانی و اصول عرفان نظری، 287.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، 13 ـ 15.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، 435.
- ↑ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز فی شرح گلشن راز، 280.
- ↑ یزدانپناه، مبانی و اصول عرفان نظری، 287.
- ↑ فتح، 1
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، 342.
- ↑ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز فی شرح گلشن راز، 280 ـ 281.
- ↑ کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الأعلام، 464.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، 435 ـ 436.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، 436 و 590 ـ 592؛ امامخمینی، دعاء السحر، 150 ـ 151.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، 88؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، 114.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، 253.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، 436.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، 591.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، 80.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، 454.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، 133.
- ↑ نجم، 8 ـ 9.
- ↑ امامخمینی، تعلیقه فوائد، 49؛ امامخمینی، دعاء السحر، 17؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، 132 و 290؛ ← مقاله توحید(2).
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، 147؛ آملی، جامع الاسرار، 394؛ قمشهای، مجموعه آثار آقامحمدرضا قمشهای حکیم صهبا، 210.
- ↑ قمشهای، مجموعه آثار آقامحمدرضا قمشهای حکیم صهبا، 211.
- ↑ قمشهای، مجموعه آثار آقامحمدرضا قمشهای حکیم صهبا، 211 ـ 213.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، 13.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، 87 ـ 89.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، 147.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، 342؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، 39 ـ 41؛ ← مقاله اسفار اربعه.
- ↑ قشیری، رساله قشیریه، 170 ـ 173.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، 332 ـ 333.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، 454.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، 454.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، 206.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، 436.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، 738؛ آملی، جامع الاسرار، 465.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، 590 ـ 591.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، 590 ـ 592.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، 103.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، 83.
- ↑ کلینی، الکافی، 1/91.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، 2/559؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، 350 ـ 351.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، 114.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، 150 ـ 151.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، 109 ـ 110.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، 228.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، 261.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، 5.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، 85.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، 101.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، 108.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، 14.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، 361؛ ← مقالههای آداب و اسرار نماز؛ اسرار عبادت.
- ↑ عینالقضات، تمهیدات، 350 ـ 351؛ ← تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، 1/289 ـ 290.
- ↑ هجویری، کشف المحجوب، 499؛ نسفی، کتاب الانسان الکامل، 421 ـ 425.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، 350.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، 13؛ امامخمینی، چهل حدیث، 8.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، 291.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، 88، امامخمینی، چهل حدیث، 591؛ ← مقاله عرفان.
منابع
- قرآن کریم.
- آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، تحقیق هانری کربن و عثمان یحیی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1368.
- آملی، سیدحیدر، المقدمات من کتاب نص النصوص، تحقیق هانری کربن و عثمان یحیی، تهران، توس، چاپ دوم، 1367ش.
- ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بیتا.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، 1388ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، 1410ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، التعلیقة علی الفوائد الرضویه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، 1378ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، 1385ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سیزدهم، 1388ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، 1388ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوازدهم، 1387ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، 1386ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ ششم، 1386ش.
- انصاری، خواجهعبدالله، منازل السائرین، تحقیق علی شیروانی، تهران، دارالعلم، چاپ اول، 1417ق.
- بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، تحقیق هانری کربن، تهران، طهوری، چاپ سوم، 1374ش.
- تلمسانی، عفیفالدین، شرح منازل السائرین، تحقیق عبدالحفیظ منصور، قم، بیدار، چاپ اول، 1371ش.
- تهانوی، محمدعلی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، تحقیق علی دحروج، بیروت، ناشرون، چاپ اول، 1996م.
- راغب اصفهانی، حسینبنمحمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت ـ دمشق، دارالقلم ـ دارالشامیه، چاپ اول، 1412ق.
- زرینکوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، تهران، امیر کبیر، چاپ نهم، 1378ش.
- زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، تهران، امیر کبیر، چاپ ششم، 1379ش.
- صدوق، محمدبنعلی، التوحید، تحقیق سیدهاشم حسینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1398ق.
- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، تصحیح سیداحمد حسینی اشکوری، مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش.
- عینالقضات، عبداللهبنمحمد، تمهیدات، تحقیق عفیف عسیران، تهران، منوچهری، چاپ چهارم، 1373ش.
- فرغانی، سعیدالدین، مشارق الدراری، شرح تائیه ابنفارض، تحقیق سیدجلالالدین آشتیانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، 1379ش.
- فیروزآبادی، محمدبنیعقوب، القاموس المحیط، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415ق.
- فیومی، احمدبنمحمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، هجرت، چاپ دوم، 1414ق.
- قشیری، عبدالکریمبنهوازن، رساله قشیریه، ترجمه حسنبناحمد عثمانی، تصحیح بدیعالزمان فروزانفر، تهران، زوار، چاپ اول، 1387ش.
- قمشهای، محمدرضا، مجموعه آثار آقامحمدرضا قمشهای حکیم صهبا، تحقیق حامد ناجی اصفهانی و خلیل بهرامی، اصفهان، کانون پژوهش، چاپ اول، 1378ش.
- قیصری، داوودبنمحمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1375ش.
- کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، تصحیح محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ اول، 1385ش.
- کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، تصحیح مجید هادیزاده، تهران، میراث مکتوب، چاپ اول، 1379ش.
- کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، تصحیح جلالالدین همایی، تهران، هما، چاپ چهارم، 1372ش.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق.
- لاهیجی، محمد اسیری، مفاتیح الأعجاز فی شرح گلشن راز، تصحیح علیقلی محمودی، تهران، نشر علم، چاپ دوم، 1381ش.
- مستملی بخاری، اسماعیلبنمحمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، تحقیق محمد روشن، تهران، اساطیر، چاپ اول، 1363ش.
- نسفی، عزیزالدین، کتاب الانسان الکامل، تصحیح ماریژان موله، تهران، طهوری، چاپ هشتم، 1386ش؛.
- هجویری، ابوالحسن، کشف المحجوب، تصحیح ژوکوفسکی، تهران، طهوری، چاپ چهارم، 1375ش.
- یثربی، سیدیحیی، عرفان نظری، قم، بوستان کتاب، چاپ ششم، 1372ش.
- یزدانپناه، سیدیدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی، چاپ اول، 1388ش.
باقر صاحبی