طمأنینه، ثبات نفس در ناملایمات و ناگواریها.
معنی
طمأنینه به معنای سکون، ثبات، استواری، آرامش و عدم اضطراب است.[۱] در اصطلاح عرفانی، سکون و آرامش شدید قلبی است که از باور یقینی و مشاهده عینی برای انسان به دست میآید.[۲] در اصطلاح اخلاقی، به معنای وقار و سکون در گفتار، کردار و حرکات و سکنات است که در پی قدرت و بزرگی نفس به دست میآید.[۳] ضد آن نیز خوف مذموم است؛ مانند خوف از مرگ.[۴] در اصطلاح فقهی، به معنای سکون بدن است؛ به اینمعنا که اعضای بدن استقرار یابند.[۵] امامخمینی نیز طمأنینه را ثبات نفس در ناملایمات روحی و ناگواریها میداند[۶] که مرتبه کامل ایمان است.[۷]
از الفاظ مرتبط با طمأنینه، «وقار» و «سکینه» است. وقار از نظر علمای اخلاق، حالتی است که شخص با تکلف در افعال و حرکات خود، آرامش داشته باشد. اگر این حالت ملکه شود، «سکینه» نامیده میشود که برتر از صفت طمأنینه است.[۸] اما از نظر اهل معرفت مقام طمأنینه که از باور یقینی و مشاهده سرچشمه میگیرد، برتر از مقام سکینه است[۹] و سکینه به معنای نورانیشدن قلب با نور حق است.[۱۰]
پیشینه
در قرآن از «نفس مطمئنه» یاد شدهاست که به سوی ربّ خود بازمیگردد.[۱۱] قرآن کریم اطمینان را یکی از صفات مؤمنان میشمارد[۱۲]؛ از اینرو حضرت ابراهیم(ع) از خداوند اطمینان قلبی خواست.[۱۳] در برخی روایات، «صدق»[۱۴] و «ذکر الهی»[۱۵] سبب طمأنینه قلب شمرده شدهاست؛ همچنانکه بیرونکردن حب دنیا و آرزوهای طولانی از خود و حرص و شهوت از قلب، موجب میشود قلب به غیر خداوند اطمینان پیدا نکند.[۱۶] در برخی ادعیه، طمأنینه نفس در حال خوف و امن، رضا و سخط، ضرر و نفع، نیکو شمرده شدهاست.[۱۷]
در آموزههای عرفانی، طمأنینه بارزترین صفت نفسانی تلقی شدهاست که لزوم تحقق آن در مسیر تهذیب نفس و سلوک معنوی، ضرورت انکارناپذیری دارد.[۱۸] همین طمأنینه قلبی است که در دو زمینه معرفتی و عملی، به پیشوایان و اولیا توان بیشتری میدهد.[۱۹] برخی عارفان، در سیر و سلوک، مقام طمأنینه را در بخش اودیه (وادیها) پس از باب سکینه و پیش از باب همت مطرح کردهاند.[۲۰] کتاب اللمع سرّاج (م۳۸۶) را میتوان ازجمله نخستین کتابهای عرفانی دانست که به این موضوع پرداختهاست.[۲۱] علمای اخلاق نیز با الهام گرفتن از آیات و روایات به تحلیل و تبیین این موضوع پرداختهاند.[۲۲] بعضی از علمای اخلاق، طمأنینه و وقار را برترین صفت آدمی شمردهاند که موجب عزت نفس میشود.[۲۳] امامخمینی نیز با رویکرد اخلاقی و عرفانی، طمأنینه را بررسی کرده، آن را یکی از برترین کمالات نفس آدمی میداند که در عرصههای مختلف زندگی انسان بسیار مؤثر است.[۲۴] ایشان از موضوعاتی چون منشأ طمأنینه، درجات و آثار آن بحث کردهاست.
اقسام و درجات
طمأنینه اقسامی دارد: گاهی طمأنینه در بدن است که در علم فقه به آن توجه شدهاست[۲۵] و گاهی طمأنینه در قلب است که در مباحث اخلاقی و عرفانی از آن بحث شدهاست.[۲۶] علمای اخلاق برای طمأنینه درجات و شدت و ضعف قائل شدهاند که بر اساس قوه اعتقاد افراد به کسی که بر او توکل میکنند، مختلف است، و در نهایت به مرتبه یقین منتهی میشود.[۲۷] عارفان سه درجه برای طمأنینه ذکر کردهاند:
درجه اوّل، قلب لحظهای از یاد پروردگارش غفلت نمیکند و اگر به سبب کیفرهای الهی از طمأنینه خارج شود، خداوند آرامش را بر او نازل میکند.
درجه دوم، طمأنینه روحی است؛ زیرا سالک مادامی که در طلب کشف حقایق الهی است، به غیر توجهی نمیکند و در این هنگام به طمأنینه میرسد.
درجه سوم، بر اثر شهود جمال حقتعالی، طمأنینهای برای عارف رخ میدهد و عارف همه هستی را فانی در ذات حق مشاهده مینماید و به بقای بعد از فنا بار مییابد.[۲۸]
امامخمینی خود به مراتب دیگری از طمأنینه اشاره کردهاست. ایشان دراینباره با الهام از سخن امیرالمؤمنین(ع) که در هر جمال، جلالی و در هر جلال، جمالی نهفتهاست،[۲۹] معتقد است یکی از مراتب طمأنینه، در قلب سالک به دست میآید؛ زیرا برخی قلبها، مظهر جمال حقاند و بر حسب اقتضای فطرت خود، همواره متوجه جمال محبوب هستند، و از آنجاکه در هر جمال، جلالی مستور است، در پی تجلی شهود جمال حق، عظمت و هیبت الهی قلب سالک را فرا میگیرد و اضطراب در آن به وجود میآید؛ ولی پس از استقرار این حالت، اضطراب سالک به طمأنینه و آرامش تبدیل میگردد.[۳۰]
به اعتقاد امامخمینی هرگاه سالک، قلب خود را بهطور کامل به حق بسپارد، قلب او نورانی و از مراتب نور الهی میشود؛ به گونهای که این نورانیت از قلب به سایر قوای باطنی و اعضای ظاهری او سرایت میکند و در این صورت قلب، الهی و لاهوتی میشود و حق در تمام مراتب ظاهر و باطن او تجلی میکند. در این حال، در قلب سالک، طمأنینه شکل میگیرد. مرحله کامل طمأنینه نیز رسیدن به فنای الهی و اتصال به دریای نور مطلق است.[۳۱] همچنین ممکن است ظرفیت قلب سالک بر حسب استعداد ذاتی، محدود باشد و در پی سیر و سلوک، تنها به مقام محو (فنا) برسد و در آن متوقف شود و به مقام صحو و هوشیاری (بقا) بازنگردد؛ امّا برخی دیگر از سالکان به مرتبهای بالاتر میرسند و به دلیل گستره وجودیشان در مرتبه فیض اقدس و حضرت علمیه، بعد از محو به مقام صحو و مرحله بقا و هوشیاری میرسند و حالت طمأنینه مییابند؛ به گونهای که حقتعالی را با تمام شئونش مشاهده میکنند و در عین مشاهده وحدت، کثرت را نیز مشاهده میکنند. همین طمأنینه کامل در شهود، باعث میشود حجاب کثرت مانع آنان برای دیدن وحدت نگردد و حقایق متکثر در عالم را با دید وحدت مشاهده کنند.[۳۲]
منشأ طمأنینه و راههای دستیابی
علمای اخلاق و عرفان طمأنینه و سکون نفس را ناشی از قوت و بزرگی نفس[۳۳] و توکل و یقین میدانند و هر چه قوت این دو بیشتر باشد، طمأنینه و سکون افزایش مییابد.[۳۴]
امامخمینی یکی از اسباب طمأنینه را شرح صدر میداند که سبب میشود انسان به کمال، مال، جمال و مقام خود اهمیت ندهد و این امور در نظرش بزرگ و مهم نباشد؛ چنانکه در اهل سلوک، سعه وجودی آنها موجب میشود تجلیات و و اردات قلبی، بر آنان چیره نشده، چیزی ظرف وجودیشان را لبریز نکند. شرح صدر نیز موجب میشود نفوسی که شایسته انس با خداوند هستند، به مقام اطمینان نایل شوند.[۳۵] در مقابل، اضطراب و شتابزدگی نفس، ناشی از خوفِ نرسیدن به مقاصد نفسانی، لذات و شهوات است و قلبی که در حجاب خودبینی و شهوات قرار داشته باشد، در کارها شتابزده عمل میکند.[۳۶]
علمای اخلاق راه رسیدن به طمأنینه و وقار را واداشتن و تکلف نفس بر افعال و حرکات میدانند تا اینکه ملکه شود.[۳۷] عارفان بر این باورند که هرگاه جان انسان بر اثر نور حق از آثار طبیعت پاک شود و خود را از تعلقات دنیوی رها سازد و به آنها وابسته نگردد، به مقام طمأنینه میرسد.[۳۸] امامخمینی مانند بعضی از عارفان[۳۹] معتقد است طمأنینه و ثبات نفس از ناحیه فیض رحمانی و القای ملائکه صورت میگیرد[۴۰]؛ هرچند شخص در رسیدن به این فیض باید مقدماتی را طی کند و تمهیداتی را آماده نماید؛ برای نمونه قلب خود را از حب دنیا، حب جاه و شرف خالی کند و به آنها بیاعتنا باشد.[۴۱]
به اعتقاد امامخمینی برخی امور زمینه اضطراب یا طمأنینه نفس را فراهم میکنند؛ برای نمونه توجه قلب به امور دنیوی، تعمیر دنیا و صرف همت در دستیابی به لذتهای دنیوی، سبب آمادگی نفس و قوه خیال میگردد تا القائات شیطانی در آن نفوذ کند و در مقابل، اگر قلب متوجه تعمیر آخرت و کسب معارف حقه شود، تناسبی با ملکوت اعلی پیدا میکند و سبب میشود القائات الهی و رحمانی در قلب او وارد شده، حالت استقامت و طمأنینه در نفس ایجاد شود[۴۲]؛ چنانکه حرکت در راه حق و عمل به دستورهای الهی که در واقع همان ذکر خداوند است، بر اساس آموزههای دینی[۴۳] سبب طمأنینه میگردد.[۴۴] در باور ایشان یکی دیگر از راههای دستیابی سالک به طمأنینه، تقرب به واسطه انجام نوافل (قرب نوافل) است که سالک به واسطه آن به فنای کلی رسیده، دست و زبان و دیگر اعضای او الهی میشود و حقتعالی با دست و زبان سالک کار انجام میدهد؛ در پی آن نیز طمأنینه در قلب انسان پدید میآید و انوار جمال و جلال بر او تجلی میکند.[۴۵] (ببینید: قرب نوافل و فرایض)
طمأنینه در عبادت
علمای اخلاق و عرفان بر طمأنینه در عبادت تأکید کرده، آن را لازم میدانند[۴۶]؛ زیرا بدون طمأنینه و آرامش قلبی، اثر عبادت و تجلیات قلبی ثبات نمییابد.[۴۷] در فقه نیز طمأنینه در بدن، یکی از شرایط صحت نماز بهشمار میآید.[۴۸]
امامخمینی معتقد است در آغاز اشتغال به عبادت، مانند نماز که زبان قلب هنوز گویا نشدهاست، عبادتکننده باید آن را به قلب تعلیم دهد و ذکر را با طمأنینه و سکون به آن القا کند،[۴۹] و چه بسا افرادی که ممکن است قرائت نماز را با طمأنینه ظاهری بخوانند، ولی در باطن دچار اضطراب و خدعه باشند.[۵۰] ایشان بر این نکته تأکید دارد که تا قلب انسان به اطمینان و طمأنینه بار نیابد، هیچیک از اذکار، سلوک و عبادات در آن تأثیر نخواهند داشت؛ از اینرو طمأنینه نقش بنیادینی در نفوذ آموزههای عبادی، از ظاهر به باطن و سرایت آن به قلب انسان ایفا میکند،[۵۱] و تا اذکار در قلب اثر نکند، عبادت از ظاهر به باطن و از بدن به قلب نفوذ نمیکند و قلب بهرهای از آن نخواهد برد.[۵۲] به اعتقاد ایشان در نماز، افزون بر طمأنینه در قلب، که مورد تأکید ایشان است، طمأنینه در بدن نیز لازم است و طمأنینه در اینجا به معنای آرامش بدن است.[۵۳] البته لزوم طمأنینه و آرامش بدن در نماز به اندازه توان مکلف است و اگر کسی به دلیل بیماری و مانند آن نتواند طمأنینه و آرامش بدنش را تأمین کند، وجوب طمأنینه در آن حال از او برداشته میشود.[۵۴]
آثار طمأنینه
علمای اخلاق و عرفان آثار پرشماری برای طمأنینه بیان کردهاند. به اعتقاد عارفان، طمأنینه سرمایه کشف معرفت توحیدی و جانمایه وصال محبوب است[۵۵] و به قلب سالک در همه گرفتاریها کمک کرده، او را از همه موانع عبور میدهد.[۵۶] علمای اخلاق نیز اطمینان و سکون در اعمال فرد را سبب انجام کامل کار[۵۷] و رسیدن به اطمینان در عقاید و ایمان را موجب نجات در آخرت[۵۸] و عدم تزلزل در برابر شبهات[۵۹] میدانند.
امامخمینی معتقد است طمأنینه در نفس، سبب میشود انسان در پیشامدهای ناگوار جهان و فشارهای روحی و جسمی، از لغزش و سستی در امان باشد و بر قوه غضب و شهوت خود چیره شود و تمام قوای ظاهری و باطنی را تحت اطاعت روح درآورد[۶۰]؛ از اینرو خداوند به پیامبر(ص) و پیروانش دستور استقامت دادهاست[۶۱] تا نفسشان برخوردار از طمأنینه باشد و حوصلهشان در مقابل ناملایمات روحی از حد فروتر نرود و در برابر ناگواریها پابرجا بمانند.[۶۲] افزون بر این، طمأنینه انسان را در برابر حزب شیطان حفظ میکند و بر لشکرهای جهل و شیطان غلبه میدهد[۶۳] و نمیگذارد اخلاق و خصوصیات اجانب و منافقان در او نفوذ کند و سبب میشود انسان در مقابل اخلاق زشت مردم ایستادگی کرده، وظایف فردی و اجتماعی خود را انجام دهد و در مراحل زندگانی مادی و روحانی، از لغزشها و خطاها محفوظ بماند.[۶۴]
به اعتقاد امامخمینی اگر شخص سالک، سلوک خود را بدون طمأنینه و با اضطراب طی کند، قلب و ملکوت قلب از آن منفعل نمیشود و تا طمأنینه به دست نیاید، اذکار و عبادات در او تأثیر نخواهند داشت و از حد ظاهر و ملک بدن به ملکوت و باطن نفس سرایت نخواهند کرد. در این صورت، هنگام اهوال، سختیها و سکرات مرگ، اذکار فراموش شده، از صفحه دل محو میشوند؛ با این حال، تلقین نیز فایدهای برای سالک نخواهد داشت؛ امّا اگر سالک، طمأنینه داشته باشد، همین که زبان قلب باز شود، قلب، قبله زبان و سایر اعضا میگردد و همه مملکت وجودی انسان، ذکر و ذاکر میگردد.[۶۵] ایشان تأکید دارد هر گاه انسان به مقام طمأنینه بار یافت، اضطراب بهطور کلی از او برداشته میشود و دل تحت تصرف حقتعالی درآمده، آرامش کامل مییابد.[۶۶]
طمأنینه در سیره امامخمینی
امامخمینی نه تنها در سلوک عبادی، بلکه در مسائل سیاسی و اجتماعی نیز صاحب مقام طمأنینه بود و اگر این اطمینان نبود، مشکلات انقلاب را نمیتوانست تحمل کند.[۶۷] ایشان هیچگاه در مقابل حق و انجام وظایف خود تزلزلی به خود راه نمیداد و در مقابل اجرای حق، محکم و مصر بود و از آن کوتاه نمیآمد.[۶۸] سکون و آرامش امامخمینی در حوادث و ناآرامیها به حدی بود که در جریان بمباران جنگ تحمیلی ترس و هراسی به ایشان دست نمیداد و حتی تپش قلب ایشان نیز عادی بود.[۶۹] ایشان در رحلت فرزندشان سیدمصطفی نیز سکون و آرامش خود را حفظ کرده، دیگران را به صبر و توجه به الطاف خفیّه الهی دعوت میکرد[۷۰] (ببینید: سیدمصطفی خمینی). اطمینان قلبی ایشان موجب شد در بازگشت به ایران وقتی در هواپیما از ایشان دربارهٔ احساسشان سؤال شد، پاسخ دهد؛ احساس خاصی ندارد[۷۱] و این نشاندهنده اطمینان قلبی و روح بلند ایشان است که حوادث در قلب ایشان تأثیری نداشت. ایمان به پروردگار و ایمان به هدف، ایشان را به گونهای ساخته بود که وظایف خود را از روی طمأنینه قلبی و باور الهی انجام میداد و ذرهای تردید و نگرانی در او به وجود نمیآمد و با اطمینان کامل در مسیر هدف الهی خود حرکت میکرد.[۷۲]
امامخمینی در حادثه مهم شهادت سیدمحمد حسینی بهشتی و هفتاد و دو تن از یاران وی در هفتم تیر ۱۳۶۰ نیز آرامش خود را از دست نداد و با وجود اینکه برای حفظ سلامتی قلبشان، خبر شهادت را از رادیو و تلویزیون پخش نکردند، ولی ایشان خبر را از رادیوهای خارجی شنید و اهل خانه را مطلع ساخت.[۷۳] در زمان سقوط خرمشهر، در حالیکه همه مضطرب و ناراحت بودند و از رساندن این خبر به امامخمینی واهمه داشتند، ایشان با آرامش، شکست در برخی مواضع را اقتضای جنگ دانست.[۷۴] ایشان در سلوک سیاسی و اجتماعی خود یک سالک مطمئن و الگویی در طمأنینه برای دیگران بود و دیگران را نیز به آن سفارش میکرد و معتقد بود در کاری که برای خدا و با طمأنینه همراه باشد، شکست راه ندارد.[۷۵] همچنین معتقد بود مسلمانان با طمأنینه و اطمینان به خداوند که اسلام وعده دادهاست، بدون اضطراب و نگرانی، به پیروزی خواهند رسید[۷۶]؛ اما قدرتهای بزرگ با آن همه سازوبرگ نظامی، نگران و مضطرب هستند و از طمأنینه نصیبی ندارند؛ زیرا شیطان همواره آنان را با وسوسه دچار اضطراب میکند.[۷۷] امامخمینی در پایان عمر بابرکت خود نیز بر این اطمینان و آرامش قلبی باقی بود و خود اظهار داشت با دلی آرام و قلبی مطمئن به سوی جایگاه ابدی سفر میکند.[۷۸]
پانویس
- ↑ ابنفارس، مقاییس اللغه، ۳/۴۲۲؛ فیومی، المصباح المنیر، ۳۷۸؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ۴/۲۴۱.
- ↑ تلمسانی، شرح منازل السائرین، ۲/۳۷۷؛ کاشانی، شرح منازل السائرین، ۵۴۹.
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۳۱۵؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۲۳۱.
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۲۴۵–۲۵۳؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۱۷۰–۱۷۸.
- ↑ حلی، منتهی المطلب، ۵/۱۱۶؛ شهید ثانی، المقاصد العلیّة، ۲۶۹.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۶۰–۳۶۱.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۲.
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۳۱۵.
- ↑ کاشانی، شرح منازل السائرین، ۵۴۹.
- ↑ کاشانی، شرح منازل السائرین، ۵۳۹.
- ↑ فجر، ۲۷.
- ↑ رعد، ۲۸.
- ↑ بقره، ۲۶۰.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ۷۱/۲۱۴.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر، ۱۸۹.
- ↑ صدوق، علل الشرائع، ۱/۳۶.
- ↑ صحیفه سجادیه، دعای ۲۲.
- ↑ مکی، قوت القلوب، ۱/۲۰۵؛ گوهرین، شرح اصطلاحات تصوف، ۱/۸۳.
- ↑ سرّاج، اللمع، ۱۱۶–۱۱۷.
- ↑ انصاری، منازل السائرین، ۹۱؛ کاشانی، شرح منازل السائرین، ۵۴۹–۵۵۰.
- ↑ سرّاج، اللمع، ۱۱۶–۱۱۷.
- ↑ خواجهنصیر، اوصاف الاشراف، ۷۹؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۳۱۵.
- ↑ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۲۳۱.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۴۲–۱۴۳ و ۴۰۰.
- ↑ حلی، منتهی المطلب، ۵/۱۱۷.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات، ۴/۴۵۷.
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۷/۴۰۶.
- ↑ انصاری، منازل السائرین، ۹۹–۱۰۰؛ کاشانی، شرح منازل السائرین، ۵۵۱–۵۵۳.
- ↑ نهج البلاغه، خ۸۹، ۱۱۰.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۳؛ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۹۶.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۶۱ و ۱۴۳.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۱۰۲؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۱؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۳۷.
- ↑ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۲۳۱.
- ↑ مکی، قوت القلوب، ۲/۶۶؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۷/۴۰۷.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۳۷.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۶۳.
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۳۱۵.
- ↑ بقلی، شرح شطحیات، ۴۰۰.
- ↑ هجویری، کشف المحجوب، ۲۲۳.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۰۰.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاهٔ، ۴۹؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۴۲.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۰۰.
- ↑ رعد، ۲۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۴۶۲ و ۴۷۱.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۱.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۲/۲۸۹.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات، ۱/۴۳۸.
- ↑ یزدی طباطبایی، العروة الوثقی، ۲/۵۳۸–۵۳۹ و ۵۴۸–۵۴۹.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۷.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۸۸.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۷.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۷.
- ↑ امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۱۶۳.
- ↑ امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۱۶۳.
- ↑ سرّاج، اللمع، ۱۱۶–۱۱۷.
- ↑ مکی، قوت القلوب، ۲/۶۶.
- ↑ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۲۳۱–۲۳۲.
- ↑ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۱۰۱–۱۰۲.
- ↑ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۲۱۶–۲۱۷.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۶۰–۳۶۱.
- ↑ هود، ۱۱۲.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۵۹.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۶۰.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۶۱.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۶–۱۸.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۱۳.
- ↑ انصاری کرمانی، پرتوی از، ۳۱.
- ↑ هاشمی رفسنجانی، خاطره، ۴/۲۰۶.
- ↑ دوانی دوانی، ۲/۲۷۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۳۴–۲۳۵.
- ↑ بصیرتمنش، امامخمینی از هجرت به پاریس تا بازگشت به ایران، ۳۲۰؛ برزگر، روز دوازدهم، ۷۱.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲۴/۱۳۳–۱۳۴.
- ↑ انصاری کرمانی، برداشتهایی از، ۴/۲۷۳.
- ↑ بروجردی، خاطره، ۲/۲۸۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۱۶۷؛ بصیرتمنش، امامخمینی از هجرت به پاریس تا بازگشت به ایران، ۳۲۰؛ برزگر، روز دوازدهم، ۷۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۱۴۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۷۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۴۵۰.
منابع
- قرآن کریم.
- آمدی، عبدالواحد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تحقیق مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
- ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بیتا.
- ابنفارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تحریر الوسیله، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- انصاری، خواجهعبدالله، منازل السائرین، تحقیق علی شیروانی، تهران، دارالعلم، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- انصاری کرمانی، محمدعلی، خاطره، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی، تدوین غلامعلی رجایی، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- انصاری کرمانی، محمدعلی، خاطره، چاپشده در پرتوی از خورشید، تدوین حسین رودسری، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- برزگر، علیرضا، روز دوازدهم، تهران، سازمان مدارک انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
- بروجردی، محمود، خاطره، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی، تدوین غلامعلی رجایی، تهران، عروج، چاپ ششم، ۱۳۸۳ش.
- بصیرتمنش، حمید، امامخمینی از هجرت به پاریس تا بازگشت به ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، تحقیق هانری کربن، تهران، طهوری، چاپ سوم، ۱۳۷۴ش.
- تلمسانی، عفیفالدین، شرح منازل السائرین، تحقیق عبدالحفیظ منصور، قم، بیدار، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
- حلی، علامه، حسنبنیوسف، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، اوصاف الاشراف، تحقیق سیدمهدی شمسالدین، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۷۳ش.
- دوانی، علی، خاطره، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی، تدوین غلامعلی رجایی، تهران، عروج، چاپ ششم، ۱۳۸۳ش.
- سرّاج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، ترجمه مهدی محبتی، تهران، اساطیر، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
- شهید ثانی، زینالدینبنعلی، المقاصد العلیّة فی شرح الرسالة الالفیه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
- صحیفه سجادیه، امامعلیبنالحسین (ع) قم، نشر الهادی، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
- صدوق، محمدبنعلی، علل الشرائع، قم، کتابفروشی داوری، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، تحقیق عبدالرحیمبنحسین عراقی، بیروت، دارالکتاب العربی، بیتا.
- فیروزآبادی، محمدبنیعقوب، القاموس المحیط، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
- فیض کاشانی، ملامحسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ق.
- فیومی، احمدبنمحمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
- کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، تصحیح محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
- گوهرین، سیدصادق، شرح اصطلاحات تصوف، تهران، زوار، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، تهران، صدرا، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- مکی، ابوطالب محمدبنعلی، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، تصحیح باسل عیون السود، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- نراقی، ملااحمد، معراج السعاده، تحقیق محمد نقدی، قم، هجرت، چاپ ششم، ۱۳۷۸ش.
- نراقی، ملامهدی، جامع السعادات، تصحیح سیدمحمد کلانتر، بیروت، اعلمی، چاپ چهارم، بیتا.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- هاشمی رفسنجانی، اکبر، خاطره، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی، تدوین غلامعلی رجایی، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- هجویری، ابوالحسن، کشف المحجوب، تصحیح ژوکوفسکی، تهران، طهوری، چاپ چهارم، ۱۳۷۵ش.
- یزدی طباطبایی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی فیما تعم به البلوی (المحشی)، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
پیوند به بیرون
- محمدامین صادقی اُرزگانی، طمأنینه، دانشنامه امامخمینی، ج۷، ص۱۴۳–۱۴۸.