عرش، مظهر قدرت و حکمرانی پروردگار.
عرش در فلسفه و عرفان به معنای علم، قدرت خداوند و جسم کل و در کلام به معنای ملک و ماسویالله است. در قرآن واژه عرش به کار رفته و از خداوند به صاحب عرش عظیم یاد شده است. و به مقام اقتدار و سلطنت الهی اشاره میکند.
امامخمینی، ماسویالله، جسم کل، علم فعلی، علم قضایی، جسم کل محیط، مجموع عالم، علم مفاض به انبیا(ع) و حجج(ع) و فیض منبسط را عرش دانسته و قلب مؤمن را عرش رحمان میشمارد زیرا قلب مؤمن منزلگاه و محل سلطنت حق است. همچنین دو معنای دیگر به عرش نسبت میدهد که در کلمات عرفا نیامده. حضرت واحدیت که محل اقتدار و سلطنت فیض اقدس است، و فیض مقدس که محل سلطنت اسم اعظم است. ایشان تفسیر ظاهری از آیات استوای خداوند بر عرش را ممکن نمیداند؛ زیرا مستلزم محال است. اقسام عرش نزد امامخمینی، عرش ذات، عرش صفات، عرشالله، عرش رحمان، عرش استوا، عرش وحدانیت و عرش تحقق است و حاملان عرش، ملائکه، انبیاء(ع)، امامان(ع) و اسمای الهی میباشند.
معنی
عرش به معنای تخت پادشاه،[۱] سقف و چیزی است که به ارتفاع تکیه داده باشد.[۲] در اصطلاح فلسفه و عرفان به معنای علم[۳] و قدرت خداوند[۴] و جسم کل[۵] است و در اصطلاح علم کلام به معنای ملک[۶] و ماسویالله[۷] بهکار رفته است. امامخمینی به برخی از این معانی اشاره کرده و افزون بر آن دو معنای دیگر را به آن افزوده است که واحدیت و فیض مقدس میباشد.[۸] در اصطلاح هیئت و نجوم نیز به معنای فلکالافلاک است[۹] که از آن به فلک اطلس و فلک اقصی[۱۰] تعبیر میشود.
از الفاظ مرتبط با عرش، کرسی است که به معنای چیزی است که بر آن مینشینند[۱۱] و بر آن تکیه میزنند.[۱۲] در اصطلاح فلسفی فلک اقصای جسمانی[۱۳] و محل امر و نهی[۱۴] و نفس کلی[۱۵] است.
پیشینه
عرش در متون ادیان آسمانی بهکار رفته است. در کتاب مقدس اوصافی دربارهٔ عرش الهی، تعداد آنها و افراد هر عرش آمده است.[۱۶] در فرهنگ و معارف اسلامی به این بحث توجه خاصی شده است، به گونهای که در قرآن کریم در موارد متعددی از عرش سخن به میان آمده و از آن به مقام اقتدار و سلطنت الهی یاد شده است[۱۷]؛ چنانکه از خداوند متعال به صاحب عرش عظیم یاد شده است.[۱۸] روایات متعددی به تبیین عرش و کرسی و بیان حاملان عرش پرداختهاند و در کتب روایی بابی به آن دو اختصاص یافته است.[۱۹] برخی متکلمان عرش و کرسی را به گونهای معنا کردهاند که منجر به تجسیم و تشبیه حقتعالی میشود.[۲۰]
حکمای اسلامی عرش را به معنای ظاهری آن حمل نکرده[۲۱] و به معنای تدبیر در ملک[۲۲] یا فلک اول در افلاک عالم[۲۳] و کرسی را فلک هشتم از افلاک[۲۴] یا علم[۲۵] گرفتهاند و دراینباره براهینی بیان کردهاند.[۲۶] عارفان تفاسیر دیگری از آن به دست داده و آن را محل استقرار اسمای الهی[۲۷] و قلب مؤمن[۲۸] شمردهاند. ابنعربی ازجمله عارفانی است که در آثار مختلف خود بهطور مفصل به موضوع عرش پرداخته است.[۲۹]
برخی با استناد به شهودات خود، عرش را با فلکالافلاک تطبیق دادهاند.[۳۰] امامخمینی در کتابهای خویش فصل خاصی را به موضوع عرش اختصاص نداده است؛ اما به مناسبتهای مختلف در مباحث فلسفی[۳۱] و کتابهای عرفانی و اخلاقی[۳۲] به توضیح و تبیین و تفسیر آن پرداخته است.
حقیقت عرش
دیدگاه اندیشمندان دربارهٔ حقیقت عرش مختلف است و هر کدام بنابر مشرب خود به تبیین آن پرداختهاند. گروهی از متکلمان؛ از قبیل مجسّمه و مشبّهه قائل به تجسم خداوند بوده و معنای لغوی عرش را اختیار کردهاند و معتقدند عرش تختی است که خداوند بر آن نشسته است.[۳۳] درمقابل برخی از معتزله تشبیه در عرش را نپذیرفته اما در توضیح و تأویل آن به بیراهه رفتهاند و آن را مجرد تخیل و تمثیل معنا کردهاند که مقصود بیان عظمت و کبریای حق است.[۳۴] بعضی مفسران همانند زمخشری،[۳۵] فخر رازی،[۳۶] بیضاوی[۳۷] و نیشابوری[۳۸] در این امر از معتزله متأثر بودهاند.[۳۹] آنان بر اساس مشرب تفسیری خود، تفاسیرِ متعددی چون ملک[۴۰] و عالم جسمانی[۴۱] از عرش ارایه کردهاند،[۴۲] اما برخی متکلمان شیعی طبق بعضی روایات،[۴۳] عرش را به علم[۴۴] یا ماسویالله[۴۵] معنا کردهاند. بنابر نظر ملاصدرا این نوع بیانات بازکردن باب سفسطه و تعطیل و فتح باب تأویل در معاد جسمانی، عذاب قبر، صراط، میزان و حساب است.[۴۶] برخی با تطبیق آن بر هیئت بطلمیوسی آن را بر فلکالافلاک منطبق کردند[۴۷] و برخی با رد این نظریه در علوم جدید ناگزیر از تفسیر دیگری در این زمینه شدند.[۴۸]
برخی از حکما عرش را بر فلک و آسمان نهم تطبیق داده و بر این باورند که جهان دارای نه فلک میباشد که فلک نهم را محددالجهات، فلکالافلاک، فلک اقصی و فلک اطلس نیز مینامند.[۴۹] برخی آن را به معنای جسم کل، علم حقتعالی و وجود منبسط او دانستهاند.[۵۰] عدهای به مناسبت معنای لغوی که به معنای تخت پادشاهی است، عرش را کنایه از محل سلطنت و اقتدار محل تدبیر عوالم مادون میدانند و بیانگر مقامی است که زمام همه امور به آن منتهی میشود.[۵۱]
عرفا تفسیرهای مختلفی از عرش بیان کردهاند و عرش را محیط بر جمیع اجسام[۵۲] و آن را محل استقرار اسمای الهی[۵۳] میدانند. قلب مؤمن از معانی دیگری است که برای عرش ذکر کردهاند[۵۴]؛ از این جهت قلب انسان کامل را عرش اکبر نامیدهاند.[۵۵]
امامخمینی علاوه بر معانی مزبور دو معنای دیگر به عرش نسبت میدهد که به اعتقاد ایشان در کلمات عرفا مشاهده نمیشود. معنای اول حضرت واحدیت است که محل اقتدار و سلطنت فیض اقدس است و معنای دوم فیض مقدس است که محل سلطنت اسم اعظم است. به اعتقاد ایشان اختلاف ظواهر اخبار در معنای عرش و همچنین حاملان آن، به تعدد معانی عرش بر میگردد و در واقع میان اخبار اختلاف و تعارضی نیست[۵۶] (ببینید: احدیت و واحدیت و فیض اقدس و مقدس).
امامخمینی معانی و کاربردهای دیگری برای عرش ذکر کرده است: ماسویالله، جسم کل، علم (علم فعلی)،[۵۷] علم قضایی،[۵۸] جسم کل محیط، مجموع عالم، علم مفاض به انبیا(ع) و حجج(ع) و فیض منبسط.[۵۹] همچنین ایشان با استناد به برخی روایات،[۶۰] قلب مؤمن را عرش رحمان میداند و معتقد است چون قلب مؤمن منزلگاه و محل سلطنت حق است، توجه و محبت به غیر حق و اولیا او در مشرب عرفان جایز نیست.[۶۱]
استوای خداوند بر عرش
در قرآن کریم استوای خداوند بر عرش ذکر شده و این گاهی به اسم «الله»[۶۲] و گاهی به اسم «رحمن»[۶۳] نسبت داده شده است. برخی متکلمان مانند مجسمه از حنابله[۶۴] و اهل حدیث[۶۵] آیه را به همان معنای ظاهریاش تفسیر کردهاند. حکمای الهی استوا را در آیه به معنای ظاهری آن نگرفته و آن را به معنای تدبیر در ملک،[۶۶] استیلای معنوی بر عرش، تمکن در الوهیت و ظهور رحمانیت[۶۷] تفسیر کردهاند.
اهل معرفت برای استوا معانی متعددی ذکر کردهاند؛ ازجمله:
- استقرار و تمکن؛
- استیلا؛
- قصد و توجه؛ مانند: «ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ»[۶۸] که به معنای قصد حقتعالی به خلق آن است[۶۹]؛
- تمامیت و رسیدن بهغایت[۷۰]؛
- اعتدال.[۷۱]
آنان استوای خداوند بر عرش را به معنای اشتمال قدرت او بر ملک خود،[۷۲] استقرار امر وجود بر تمکن از ایجاد عالم[۷۳] یا تجلی تام الهی به تمام صفات خود بر قلب محمدی(ص)[۷۴] دانستهاند.
امامخمینی تفسیر ظاهری و معنای عرفی از آیات استوای خداوند بر عرش را ممکن نمیداند؛ زیرا مستلزم محال است[۷۵] و معتقد است تفسیر و تأویل این آیات مطابق با برهان و ادله عقلی بوده و تفسیر به رأی محسوب نمیشود.[۷۶] به اعتقاد ایشان ممکن است معنای آیه «الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی»[۷۷] این باشد که جهتی جز جهت تعلق و اشراق در حقتعالی تصویر نمیشود و در مبدأ اول جهات متکثر وجود ندارد، اما در معلول و صادر اول و پایینتر از آن جهات متعدد وجود دارد[۷۸] و این خداوند رحمن است که بر عرش خود که فیض منبسط اوست، سلطنت و استیلا دارد.[۷۹] ایشان در تفسیری دیگر حقیقت محمدی(ص) را عرش استوای رحمن میداند که نماز او در معراج مظهر استوای نور احدی است[۸۰] (ببینید: حقیقت محمدیه).
اقسام عرش
قرآن کریم با تعبیرهای مختلفی به عرش اشاره کرده است؛ مانند عرش کریم،[۸۱] عرش عظیم[۸۲] و عرش مجید.[۸۳] عرفا برای عرش انواع متعددی ذکر کردهاند.[۸۴] برخی عرش را به عرش روحانی و عرش جسمانی تقسیم میکنند و عرش روحانی را همان عقل اول که محیط بر همه حقایق روحانی و جسمانی است و عرش جسمانی را محیط بر جمیع اجسام میدانند.[۸۵]
ابنعربی از نخستین عارفانی است که به پنج نوع عرش اشاره کرده است:
- عرش حیات که عرش هویت و مشیت است؛
- عرش مجید که عقل اول یا قلم اعلی نیز نامیده میشود؛
- عرش عظیم که نفس ناطقه کلیه یا لوح محفوظ میباشد؛
- عرش رحمان یا فلکالافلاک؛
- عرش کریم که همان کرسی در لسان شرع میباشد[۸۶] (ببینید: فلک).
برخی دیگر قائل به سه عرش میباشند: عرش عقلی که همان عقل اول میباشد؛ عرش نفسی یا فلک اول و عرش جسمانی یا فلک اعلی.[۸۷]
امامخمینی نیز در آثار مختلف خود به اقسامی از عرش اشاره میکند؛ مانند عرش ذات و عرش صفات،[۸۸] عرش الله، عرش رحمان و عرش استوا،[۸۹] عرش وحدانیت و عرش تحقق[۹۰]؛ همچنین ایشان عرش ذات را به عرش ذات احدی و عرش ذات الهی تقسیم میکند. به اعتقاد ایشان عرش ذات احدی مقر سلطنت اراده ذاتی خداوند است؛ اما عرش ذاتی الهی منشأ وجود عینی اشیا در عالم خارج است.[۹۱] منظور از عرش ذات احدی قرارگاه سلطنت ذاتی خداوند و اسم جامع احدی است که به وسیله آن مقام واحدیت و کثرت اسمائی ظاهر میشود.[۹۲] ایشان عرش صفات را عین ثابت احدی جمعی میداند که اعیان ثابته و صور اسمای الهی به سبب آن ظاهر میشوند.[۹۳]
امامخمینی میان عرش الله و عرش رحمان فرقی قائل نشده و در بیان خلقت عالم در شش روز[۹۴] این دو عرش را نهایت مراتب ششگانه خلق آسمانها و زمین میداند که پس از خلقت و فیض مقدس رحمانی به اقتضای «کُلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»[۹۵] از آغاز تا پایان عالم را شامل میشود. البته ظهور تام این فیض مقدس در جایی است که تعینات زایل شود و حقتعالی به قهاریت و مالکیت تامه تجلی کند که در این هنگام سیر صعودی موجودات به پایان میرسد.[۹۶] ایشان استوای بر عرش را به معنای ظهور سلطنت الهی به واسطه فیض منبسط (نفس رحمانی) میداند که با این تفسیر معنای خلقِ حقیقت عقلی از یمین عرش واضح میشود؛ زیرا این حقیقت عقلی، نخستین تعین و مخلوق حقتعالی است که به واسطه فیض منبسط ظهور یافته است[۹۷] (ببینید: نفس رحمانی).
حاملان عرش
در فرهنگ و معارف اسلامی از حاملان عرش سخن به میان آمده است. قرآن کریم[۹۸] حاملان عرش را هشت نفر میداند. روایات نیز حاملان عرش را اهل بیت(ع) و علما دانستهاند.[۹۹] البته مراد از حمل عرش در قرآن و روایات حمل ظاهری نیست؛ بلکه حمل معنوی و دارابودن علم است.[۱۰۰]
حکما، عرفا و مفسران نیز به تبع آیات و روایات برای عرش حاملانی قائل شدهاند. آنان ملائکه،[۱۰۱] انبیا الهی(ع)[۱۰۲] و امامان معصوم(ع)[۱۰۳] را حاملان عرش معرفی کردهاند. متکلمان در مسئله حاملان عرش اختلاف دارند.[۱۰۴]
امامخمینی نیز به پیروی دیگر اندیشمندان اسلامی برای عرش حاملانی برشمرده است؛ با این تفاوت که برای هر یک از معانی عرش حاملان خاصی قائل میباشد.[۱۰۵] ایشان معتقد است منظور از حاملان عرش این است که تدبیر عرش و قبض و بسط امور عالم ملک بر عهده آنهاست و آنان بر عالم ملک، مالکیت قهریه الهی دارند.[۱۰۶] ایشان افزون بر ملائکه، انبیای الهی(ع) و امامان معصوم(ع)، اسمای الهی را نیز از حاملان عرش الهی میداند.[۱۰۷]
به باور امامخمینی اگر مراد از عرش حضرتِ واحدیت باشد، امهات اسما که اول و آخر، ظاهر و باطناند، حاملان این عرش میباشند. اما اگر عرش به معنای فیض مقدس در نظر گرفته شود، رحمن و رحیم و رب و مالک حامل این عرشاند و اگر از عرش ماسویالله اراده شود، حاملان آن اسرافیل(ع)، جبرئیل(ع)، میکائیل(ع) و عزرائیل(ع) میباشند. اسمِ ربّ، باطنِ میکائیل(ع) و موکل ارزاق است و اسم رحمان، باطنِ اسرافیل(ع) و نفخ صور و بسط ارواح به عهده اوست و اسم رحیم، باطنِ جبرئیل(ع) است که موکل بر تعلیم و تکمیل موجودات است و اسم مالک، باطنِ عزرائیل(ع) است که موکل بر قبض ارواح میباشد[۱۰۸] (ببینید: ملائکه).
به اعتقاد امامخمینی اگر عرش بر علم گفته شود، مراد از علم، علم فعلی حقتعالی و مقام ولایت کبری است و حاملان آن نوح(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و چهار نفر از کمّل این امت، رسولالله(ص)، امیرمؤمنان(ع) و امامحسن(ع) و امامحسین(ع) هستند[۱۰۹] و این سخن برگرفته از بعضی روایات[۱۱۰] است. ایشان دربارهٔ مشاهده حاملان عرش مینویسد حاملانِ عرش براساس برخی از روایات چهار ملک مقرّب، مجرّد هستند و رؤیت آنها ممکن نمیباشد و تنها کسانی مانند حضرت ابراهیم(ع) و پیامبر اسلام(ص) که دارای نفس مجردند، میتوانند حاملان عرش را ببینند.[۱۱۱]
کرسی
قرآنکریم کرسی را محیط بر آسمانها و زمین معرفی کرده است.[۱۱۲] روایات کرسی را علمی میدانند که احدی از انبیا(ع) و رسل(ع) و حجتهای الهی(ع) از آن اطلاع ندارند[۱۱۳]؛ همچنین کرسی به باب ظاهر از غیب که مبدأ پیدایش اشیاست، تفسیر شده است.[۱۱۴] اندیشمندان در تفسیر کرسی اختلاف دارند؛ بعضی آن را جسم عظیمی میدانند که آسمانها و زمین را دربر گرفته است[۱۱۵]؛ بعضی آن را فلک هشتم از افلاک نهگانه یا فلک کواکب،[۱۱۶] علم[۱۱۷] یا صدر عالم و انسان کبیر[۱۱۸] میدانند و بعضی آن را ظاهر عالم تجرد و عالم عقول عرضیه و مادون آن تفسیر کردهاند.[۱۱۹] امامخمینی کرسی را علم قدری خداوند میداند؛ چنانکه عرش علم قضایی حقتعالی در اصطلاح شریعت است[۱۲۰] که صورتهای مثالیاند که در حکمت اشراق از آن به مثل معلقه یاد میشود. این صور، قدرِ علمی حقتعالی محسوب میشوند؛ چنانکه اعیان موجودات و صور طبیعی، قدر عینی حق شمرده میشوند[۱۲۱] (ببینید: قضا و قدر).
پانویس
- ↑ فراهیدی، کتاب العین، ۱/۲۴۹؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۶/۳۱۳.
- ↑ راغب، مفردات، ۵۵۸.
- ↑ آملی، ممدّ الهمم، ۳/۵۰۱؛ سبزواری، اسرار الحکم، ۳۵۰ و ۶۴۸.
- ↑ آملی، ممدّ الهمم، ۱/۴۲۵؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۴/۱۸۲.
- ↑ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۴۵۴.
- ↑ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴/۲۷۰.
- ↑ مجلسی، مرآة العقول، ۲/۶۹.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۳–۲۷۴.
- ↑ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۱۷۱.
- ↑ بهایی، تشریح الافلاک، ۶؛ سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ۳/۱۴۳۷.
- ↑ طریحی، مجمع البحرین، ۴/۹۹.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۶/۱۹۳.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۰۴–۳۰۵.
- ↑ جرجانی، کتاب التعریفات، ۱۱۹.
- ↑ ملاصدار، مجموعه رسائل، ۴۴۶.
- ↑ کتاب مقدس، مکاشفه یوحنا، ب ۴ و ۵.
- ↑ اعراف، ۵۴؛ غافر، ۱۵؛ طباطبایی، المیزان، ۸/۱۴۸.
- ↑ انبیاء(ع)، ۲۲؛ نمل، ۲۶؛ توبه، ۱۲۹.
- ↑ کلینی، کافی، ۱/۱۲۹–۱۳۳؛ صدوق، التوحید، ۳۱۵–۳۲۶؛ مجلسی، مرآة العقول، ۲/۶۸–۸۱؛ مجلسی، بحار الانوار، ۵۵/۱.
- ↑ ←شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۱۲۱؛ ← طباطبایی، المیزان، ۸/۱۵۴.
- ↑ اخوانالصفاء، رسائل، ۳/۳۴۳.
- ↑ غزالی، مجموعة رسائل، ۳۱۲.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۳/۴۱۸.
- ↑ اخوانالصفاء، رسائل، ۴/۲۲۴.
- ↑ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۳/۳۴۹.
- ↑ اخوانالصفاء، رسائل، ۳/۳۰۷.
- ↑ سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ۲/۱۲۵۱.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۲۱۶.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۱۴۷–۱۴۹؛ ابنعربی، عقلة المستوفز، ۵۲–۶۵.
- ↑ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز، ۱۸۰ و ۱۸۴.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۵۴۷ و ۳/۵۰–۵۱.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۸۸؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۷۷؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۳۰۲؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۵۸؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۰–۳۱.
- ↑ ←آمدی، آبکار الافکار، ۱/۴۶۱.
- ↑ ←ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۳/۳۱۰.
- ↑ زمخشری، الکشاف، ۳/۵۲.
- ↑ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴/۲۵۸–۲۷۶.
- ↑ بیضاوی، تفسیر، ۳/۱۶.
- ↑ نیشابوری، تفسیر غرائب القرآن، ۳/۲۴۷–۲۶۴.
- ↑ ←ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۳/۳۱۱.
- ↑ زمخشری، الکشاف، ۳/۵۲.
- ↑ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱/۱۳۷.
- ↑ مصاحب، دایرةالمعارف فارسی، ۲/۱۷۲۷.
- ↑ صدوق، التوحید، ۳۲۷.
- ↑ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ۱/۲۸۲؛ مجلسی، مرآة العقول، ۲/۷۳.
- ↑ مجلسی، مرآة العقول، ۲/۶۹ و ۷۳.
- ↑ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۳/۳۱۱.
- ↑ سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ۳/۱۴۳۷.
- ↑ ←طباطبایی، المیزان، ۸/۱۵۴.
- ↑ میرداماد، مصنفات، ۱/۵۶۶.
- ↑ سبزواری، اسرار الحکم، ۶۴۸.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۸/۱۴۸، ۱۵۰ و ۱۵۶.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۱۷۴.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۱۲۹.
- ↑ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز، ۱۸۴–۱۸۶؛ حسنزاده، ممدّ الهمم، ۱۰۷.
- ↑ ←تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۱۷۱.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۳.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۳.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۵۴۷.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۰–۳۱.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۵۸/۳۹.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۸۰.
- ↑ رعد، ۲.
- ↑ طه، ۵.
- ↑ امین، کشف الارتیاب، ۳۸۶–۳۸۷.
- ↑ ابنقیم، شرح القصیدة النونیه، ۲/۲۷۲؛ سبحانی، بحوث، ۲/۳۴.
- ↑ غزالی، مجموعة رسائل، ۳۱۲.
- ↑ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۵/۳۱۱.
- ↑ بقره، ۲۹.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۹۸.
- ↑ فرغانی، منتهی المدارک، ۱/۸۳؛ فناری، ۴۵۷.
- ↑ فرغانی، منتهی المدارک، ۱/۸۳.
- ↑ قشیری، ۲/۲۱۶.
- ↑ فرغانی، منتهی المدارک، ۱/۸۳.
- ↑ ابنعربی، تفسیر، ۱/۲۳۷.
- ↑ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۳/۳۱.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۰۰.
- ↑ طه، ۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۶۷–۶۸.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۱.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۶۰–۶۱.
- ↑ مؤمنون، ۱۱۶.
- ↑ توبه، ۱۲۹.
- ↑ بروج، ۱۵.
- ↑ ابنترکه، شرح فصوص الحکم، ۱/۲۸۷؛ حسنزاده، ممدّ الهمم، ۶۵۲.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۱۸۱.
- ↑ عقلة المستوفز، ۵۲–۵۹.
- ↑ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۴۰۱.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۳۰۲–۳۰۳.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۵۸.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۵۶.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۸–۱۹۹.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۳۰۲–۳۰۳.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۳۰۲–۳۰۳.
- ↑ اعراف، ۵۴.
- ↑ رحمن، ۲۹.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۵۸.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۱.
- ↑ مؤمن، ۷؛ حاقه، ۱۷.
- ↑ کلینی، کافی، ۱/۱۳۱؛ مجلسی، مرآة العقول، ۲/۸۰.
- ↑ صدوق، الاعتقادات، ۴۶؛ طباطبایی، الرسائل، ۱۲۱.
- ↑ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۲۷/۴۸۷.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۱۴۹؛ آملی، ممدّ الهمم، ۳/۵۰۴.
- ↑ صدوق، الاعتقادات، ۴۶؛ مجلسی، مرآة العقول، ۲/۸۰.
- ↑ ←ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۳/۳۶۳.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۳.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۰–۵۱.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۳.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۳–۲۷۴.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۳–۲۷۴.
- ↑ قمی، تفسیر، ۲/۳۸۴.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۱.
- ↑ بقره، ۲۵۵.
- ↑ صدوق، معانی الاخبار، ۲۹.
- ↑ صدوق، التوحید، ۳۲۲.
- ↑ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۷/۱۳.
- ↑ اخوانالصفاء، رسائل، ۲/۲۶؛ بهایی، تشریح الافلاک، ۶؛ سبزواری، اسرار الحکم، ۴۹۰.
- ↑ گنابادی، تفسیر بیان السعادة، ۱/۲۲۲.
- ↑ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۱۱۸.
- ↑ طباطبایی، الرسائل، ۱۲۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۵۴۷.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵.
منابع
- قرآن کریم.
- آمدی، سیفالدین، آبکار الافکار فی اصول الدین، تحقیق احمد محمد مهدی، قاهره، دارالکتب، ۱۴۲۳ق.
- آملی، سیدحیدر، تفسیر المحیط الاعظم و البحر الخضم، تصحیح سیدمحسن موسوی تبریزی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ سوم، ۱۴۲۲ق.
- ابنترکه، صائنالدین، شرح فصوص الحکم، تحقیق محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- ابنعربی، محیالدین، تفسیر ابنعربی، تحقیق سمیر مصطفی رباب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
- ابنعربی، محیالدین، عقلة المستوفز، لیدن، بریل، چاپ اول، ۱۳۲۶ق.
- ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بیتا.
- ابنقیم جوزیه، محمدبنابیبکر، شرح القصیدة النونیه، تحقیق محمد خلیل هراس، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- اخوانالصفاء، رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، بیروت، دارالاسلامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تنقیح الاصول، تقریر حسین تقوی اشتهاردی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
- امین، سیدمحسن، کشف الارتیاب فی اتباع محمدبنعبدالوهاب، دارالکتاب الاسلامی، بیتا.
- بهایی عاملی، محمدبنحسین، تشریح الافلاک، ترجمه محمدجواد ذهنی، قم، حاذق، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
- بیضاوی، عبداللهبنعمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، تحقیق محمد عبدالرحمن مرعشلی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
- تهانوی، محمد علی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، تحقیق علی دحروج، لبنان، ناشرون، چاپ اول، ۱۹۹۶م.
- جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
- حسنزاده آملی، حسن، ممدّ الهمم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- راغب اصفهانی، حسینبنمحمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت ـ دمشق، دارالقلم ـ دارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، تحقیق مصطفی حسین احمد، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق.
- سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، قم، مؤسسه امامصادق(ع)، بیتا.
- سبزواری، ملاهادی، اسرار الحکم، تصحیح کریم فیضی، قم، مطبوعات دینی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- سجادی، سیدجعفر، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۳ش.
- شهرزوری، شمسالدین، شرح حکمة الاشراق، تحقیق حسین ضیائی تربتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
- شهرستانی، محمدبنعبدالکریم، الملل و النحل، تحقیق محمد بدران، قم، شریف رضی، چاپ سوم، ۱۳۶۴ش.
- شیخ اشراق، سهروردی، شهابالدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
- صدوق، محمدبنعلی، الاعتقادات، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
- صدوق، محمدبنعلی، التوحید، تحقیق سیدهاشم حسینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۸ق.
- صدوق، محمدبنعلی، معانی الاخبار، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، الرسائل التوحیدیه، بیروت، نعمان، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تصحیح سیداحمد حسینی اشکوری، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
- غزالی، ابوحامد، مجموعة رسائل الامامغزالی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
- فخر رازی، محمدبنعمر، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
- فراهیدی، خلیلبناحمد، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
- فرغانی، سعیدالدین، منتهی المدارک فی شرح تائیه ابنفارض، تحقیق عاصم ابراهیم الکیالی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۸ق.
- فناری، محمدبنحمزه، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق حسین اعلمی، تهران، صدر، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق.
- قمی، علیبنابراهیم، تفسیر القمی، تصحیح سیدطیب موسوی جزایری، قم، دارالکتاب، چاپ سوم، ۱۳۶۳ش.
- قیصری، داوودبنمحمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- کتاب مقدس، بیجا، دارالکتاب المقدس، ۱۹۸۰م.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- گنابادی، سلطانمحمد، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العباده، بیروت، اعلمی، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
- لاهیجی، محمد اسیری، مفاتیح الأعجاز فی شرح گلشن راز، تصحیح علیقلی محمودی، تهران، نشر علم، چاپ دوم، ۱۳۸۱ش.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول فی شرح اخبار آلالرسول(ص)، تصحیح سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
- مصاحب، غلامحسین، دایرةالمعارف فارسی، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم، ۱۳۸۳ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، اسرار الآیات، تصحیح محمد خواجوی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۶۰ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوی، قم، بیدار، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، شرح اصول الکافی، تحقیق محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین، تحقیق حامد ناجی اصفهانی، تهران، حکمت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مفاتیح الغیب، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
- میرداماد، محمدباقر، مصنفات میرداماد، به اهتمام عبدالله نورانی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- نیشابوری، حسنبنمحمد، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، تحقیق زکریا عمیرات، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
پیوند به بیرون
- محمدهادی زاهد غروی، عرش، دانشنامه امامخمینی، ج۷، ص۲۶۲–۲۶۸.