مبارزات سیاسی و رهبری امامخمینی
مبارزات سیاسی و رهبری امامخمینی
در بررسی تاریخ مبارزات سیاسی امامخمینی افزون بر نوع نگاه ایشان به دین و سیاست، باید به نگاه تاریخی ایشان به پیشینه سیاستورزی در روحانیت و نیز لزوم شرعی براندازی حکومتهای نامشروع و جایگزینی نظام سیاسی مشروع نیز توجه کرد و سپس به گزارش تاریخی روند مبارزات ایشان پرداخت. این روند در دو مرحله «دوران نهضت» و «دوران انقلاب» قابل بررسی است. در این بخش، مرحله نخست در چند محور گزارش میشود:
نگاه کلی
از نگاه کلی خاستگاه مبارزات سیاسی امامخمینی را باید در نوع نگاه ایشان به دین، پیوند عمیق دین با سیاست و ضرورت قیام و تشکیل حکومت اسلامی جست:
خاستگاه سیاستورزی و مبارزه
امامخمینی با اعتقاد به پیوند دین و سیاست، مبارزات سیاسی خود را با رژیم پهلوی از سال ۱۳۴۱ آغاز کرد و خاستگاه سیاستورزی «دین» بود. به باور ایشان هر مسلمانی به پیروی از پیامبران بزرگ الهی و براساس آموزه قرآن، موظف به قیام برای خداست. قیام برای خدا، هم عرصه فردی انسان را شامل میشود و هم عرصه حیات اجتماعی را. از نگاه امامخمینی تنها دو راه پیش روی انسان است: راه الله و راه طاغوت و بر همین اساس ایشان نبردهای واقعشده در دنیا را نیز به دو دسته طاغوتی و توحیدی تقسیم میکند؛ چنانکه در منطق ایشان همه حکومتهای نامشروع و مفاهیمی چون «قدرت سیاسی ناروا»، «قدرت سیاسی باطل» یا «حکومت جائر»، ـ زیر عنوان «طاغوت» جای میگیرند. (ببینید: طاغوت) از نگاه امامخمینی مبارزه مشروع مبارزهای است که هم محتوای خود را از اسلام میگیرد، هم در روشها تابع اسلام است و هم هدفی جز حاکمیت اسلام ندارد؛ از اینرو ایشان در مبارزه با رژیم پهلوی، بر مخالفت با هر قانونی که خلاف اسلام باشد، تصریح کرد و در روش مبارزه نیز نخست راه نصیحت را برگزید؛ اما پس از بینتیجهبودن این شیوه، مرحله جدید مبارزه مستقیم را آغاز کرد و با این حال، اجازه مبارزه مسلحانه نداد؛ اگرچه این شیوه نیز در مراتب قیام و درصورت بیتاثیرماندن مراحل پایینتر امر به معروف و نهی از منکر، قابل اجرا است. (ببینید: مبارزه مسلحانه و امر به معروف و نهی از منکر) از نگاه امامخمینی شرط مهم مبارزه، بیداری، شناخت و آگاهی است؛ از اینرو ایشان «قیام از خواب غفلت» را نخستین گام در «قیام لله» میشمرد. ایشان همچنین در مبارزه با طاغوت، به مردم اصالت میداد و بر پیروزی قطعی آنان در صورت سازماندهی و نظم تاکید میکرد. (ببینید: قیام)
سیاستورزی و مبارزات روحانیت
امامخمینی با ستایش از سیاستورزی روحانیان در گذشته، (ببینید: روحانیت) نهضت تحریم تنباکو در تاریخ معاصر ایران را نمود بارز قیام روحانیت برای اصلاح جامعه و نتیجه درک صحیح یک عالم دینی از وظایف اجتماعی خود میداند. (ببینید: میرزامحمدحسن شیرازی و نهضت تحریم تنباکو) امامخمینی همچنین اساس نهضت مشروطه و تصویب قانون اساسی در آن را ثمره تلاش علما در نجف و ایران میداند و براین باور است که حضور مردم در نهضت مشروطه و جنبشهای صد سال اخیر ایران نیز به دلیل اعتماد مردم به عالمان بوده است؛ چنانکه بیطرفی مردم در جریانات بعدی نهضت در پی سکوت و کنارهگیری روحانیان نیز افول نهضت را در پی داشت. (ببینید: نهضت مشروطه) ایشان با ستایش چندباره از غیرت دینی شیخفضلالله نوری در جریان مشروطه، شهادت او را توطئه دشمنان داخلی و خارجی برای شکستن قدرت روحانیت در جامعه ارزیابی کرد که با صحنهسازی، رویدادها را چنان منعکس کردند که پس از اعدام او از حوزه نجف نیز صدای اعتراضی بلند نشد. (ببینید: شیخفضلالله نوری) امامخمینی با همین رویکرد علاقه زیادی به سیدحسن مدرس و منش سیاسی وی داشت. ایشان پافشاری بر انجام وظیفه را نشانه اقتدار و الهیبودن مدرس میداند و معتقد است مدرس در بیان حق و ابطال باطل دریغ نمیکرد و عاقبت نیز جان پاک خود را در راه اسلام و ملت نثار کرد. (ببینید: سیدحسن مدرس) امامخمینی با ارزیابی متفاوت از نهضت ملی شدن صنعت نفت و رهبران آن، علت اصلی شکست این نهضت را مخالفت با اسلام و روحانیت میدانست و باوجود انتقاد به سیدابوالقاسم کاشانی که به جای تقویت جنبههای دینی، خود به یک مقام سیاسی تبدیل شد، اما به او علاقه داشت و وی را در ردیف میرزای شیرازی و شیخفضلالله نوری، از علمایی شمرده که برای اسلام کار کرده است و به همین علت مورد مخالفت و بدگویی جبهه ملی قرار گرفت. (ببینید: سیدابوالقاسم کاشانی و جبهه ملی ایران)
مبارزه با حکومت غیرمشروع
امامخمینی بر اساس مبانی دینی، مشروعیت حکومت را الهی و آن را حق انحصاری خداوند تعالی و کسانی دانسته است که از سوی او ماذون باشند (ببینید: مشروعیت)؛ از اینرو ایشان همه حکومتهای سلطنتی را در ایران در طول تاریخ نامشروع شمرده (ببینید: نظام سلطنتی) و از نظر تاریخی، از شاهنشاهی۲۵۰۰ساله ایران به عنوان شاهنشاهی سیاه یاد کرده است. از نگاه ایشان، حتی یک تن از این سلسله قابل دفاع نیست و خوشنامی برخی از آنان مانند شاهعباس صفوی، ناشی از تحریف واقعیات تاریخی بوده است. (ببینید: صفویه) امامخمینی از از شاهان قاجاری نیز به عنوان مجرمترین افراد یاد کرده است که در اندیشه مردم نبودند؛ چنانکه عمق نفوذ بیگانگان در دوره قاجاریه بهگونهای بود که با حرکت یک کشتی انگلیسی در خلیج فارس، هر قراردادی تحمیل میشد. (ببینید: قاجاریه) امامخمینی با همین مبنا اساس سلطنت پهلوی را هم بر پایه قلدری و دیکتاتوری میداند. از نظر ایشان حکومت پهلوی نه تنها فاقد مشروعیت مردمی و دینی، بلکه فاقد مشروعیت سیاسی نیز بود. به باور ایشان رضا پهلوی با ایجاد خفقان، همه چیز را در اختیار خود گرفته بود، بهگونهای که هیچ قشری از ملت، بهویژه در انتخاب نمایندگان آزاد نبودند. (ببینید: رضا پهلوی) امامخمینی افزون بر اینکه به لحاظ شخصیتی محمدرضا پهلوی را فاقد شرایط لازم برای حکومت میدانست و او را عنصری ناپاک، چپاولگر و شاخدار بیعقل میخواند، رژیم سلطنتی وی را نیز باطل و غیر مشروع میدانست و او را بهعنوان عامل اصلی تمام گرفتاری ملت ایران به شمار میآورد. به اعتقاد ایشان مذهب، در حکومت محمدرضا پهلوی نقش و جایگاهی نداشت و او در دوران سلطنت خود، ایران را ویرانه و آن را به مستعمره امریکا تبدیل کرده است. (ببینید: محمدرضا پهلوی) امامخمینی نهادهای برآمده از رژیم پهلوی را نیز غیر مشروع میدانست و مجلس سنا را مجلسی قلابی، غیر مردمی و غیر ملی معرفی میکرد که سناتورها کاری با مصلحت ملت نداشتند و پاسدار مشروطیت نبودند. (ببینید: مجلس سنا) ایشان همچنین به دلیل عملنشدن به متمم قانون اساسی، تحمیل رضا پهلوی با زور سرنیزه انگلستان و استقرار فرزندش به دست نیروهای متفقین، مجلسهای تمام دورههای پهلوی را غیر قانونی و به نفع منافع غرب ارزیابی میکرد. ایشان نمایندگانِ این مجالس را جز تعدادی انگشتشمار، وکیل مردم نمیدانست. (ببینید: مجلس شورای ملی)
مرحلهبندی مبارزه
امامخمینی با وجود ضروری دانستن قیام الهی برای اصلاح جامعه و تمایلات سیاسی خود از دوره نوجوانی، تا زمان حیات استاد خود سیدحسین بروجردی که به نوعی زعامت شیعه را به عهده داشت، دست به هیچ اقدام عملی مستقل در برابر رژیم پهلوی نزد. با درگذشت بروجردی در سال ۱۳۴۰ که مانعی بزرگ در برابر اقدامات ضد دینی رژیم پهلوی بود، رویارویی امامخمینی با این رژیم آغاز شد؛ افزون بر اینکه ایشان پس از بروجردی، در جایگاه مرجعیت دینی به مبارزه با رژیم پهلوی پرداخت. (ببینید: مرجعیت امامخمینی) مبارزات امامخمینی بر پایه قاعده تعریفشده در فریضه امر به معروف و نهی از منکر، در دو مرحله کلی نصیحت و هدایت و سپس رویارویی و قیام که خود مراحل چندی داشت، سامان یافت: یکم. نصیحت و هدایت: مرحله اول مبارزات امامخمینی، از درگذشت بروجردی آغاز شد و تا حدود سال ۱۳۵۰ ادامه یافت. ایشان در دوره نخست، با شیوه نصیحت، دولت را مخاطب قرار داده و در برابر تصویب غیر قانونیِ لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، اظهار امیدواری کرد مسئله تصویبنامه، با گفتگو حل شود و نیاز به اعتراض و تعطیل عمومی نباشد. ایشان در پانزدهم آبان ۱۳۴۱ در نامهای خطاب به محمدرضا پهلوی با تعبیر «حضور مبارک اعلیحضرت همایونی»، از تلگراف وی مبنی بر توصیه به دولت در رعایت نظر علما، تشکر کرد و اقدامات خلاف قانون و ضد اسلامی اسدالله علم، نخستوزیر را یادآور شد. ایشان در این نامه به محمدرضا پهلوی پند داد تا مراقب اعمال چاپلوسانی باشد که اعمال خلاف دین و قانون خود را به او نسبت میدهند. همچنین نصیحت علما به شاهان را از واجبات شمرد و به وی پند داد تا پشتیبانی علما را از دست ندهد. دوم. مخالفت و رویارویی با محمدرضا پهلوی: امامخمینی در قضایای سیاسی بعدی، مانند لوایح ششگانه انقلاب سفید، حمله به مدرسه فیضیه، قیام پانزده خرداد و جریان کاپیتولاسیون، اگر چه نوک پیکان حملات خود را متوجه شخص محمدرضا پهلوی کرده، او را عامل بیگانگان و مقصر فجایع ایران دانست و حتی از عدم مشروعیت حکومت وی سخن گفت اما به صراحت از براندازی حکومت پهلوی و جایگزین کردن نظام اسلامی، سخنی به میان نیاورد. ایشان خود نیز در اشاره به این دو مرحله و حتی برخی قضایای بعدی خاطرنشان کرده است که اگر محمدرضا پهلوی، میپذیرفت به قانون اساسی عمل کند، انقلاب صورت نمیگرفت؛ چنانکه در دفاع از پاسخ احترامآمیز خود به پهلوی، تصریح کرد استفاده از زبان پند و نصیحت به پهلوی در آغاز کار به امید هدایت و اصلاح وی بوده است. (ببینید: نهضت امامخمینی) سوم. مخالفت قاطع با اصل رژیم: مرحله دیگر رفتار امامخمینی در برابر محمدرضا پهلوی، مخالفت صریح و قاطع با اصل شاهنشاهی و بهویژه دودمان پهلوی بود که از اوائل دهه پنجاه آغاز شد. در این مرحله انتقادها متوجه اصل سلطنت و براندازی آن شد. امامخمینی در این مرحله واژه «شاهنشاه» را جزو منفورترین کلمات دانست که دنیا و مسلمین از آنها عار دارند و با معرفی شخص پهلوی، بهعنوان هسته مرکزی تمام گرفتاری ملت ایران در طول پنجاه سال گذشته، سقوط حکومت او، بلکه کل سلسله شاهنشاهی را تنها راه برای تشکیل حکومت اسلامی میدانست. (ببینید: محمدرضا پهلوی)
شکلگیری نهضت
امامخمینی با ـ نگاه کلی یادشده و در یک مبارزه پیگیر از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۷، نه تنها رژیم پهلوی بلکه سلسله ۲۵۰۰ساله پادشاهی در ایران را سرنگون و نظام جمهوری اسلامی را جایگزین کرد:
آغاز مبارزه
آغاز مخالفت امامخمینی با انحرافات رژیم پهلوی، با وقوع چند رویداد شکل گرفت:
لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی که یکی از اصول متمم قانون اساسی مشروطیت بود، در سال ۱۳۴۱ در دولت اسدالله عَلَم مورد بازنگری قرار گرفت و با اقتباس از قوانین کشورهای دیگر تغییراتی در آن ایجاد شد که بر اساس آن قید اسلام و مردبودن از شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان حذف شد و در مراسم تحلیف، به جای قرآن «کتاب آسمانی» گذاشته شد. امامخمینی در نخستین گام مبارزات خود نخست به مخالفت با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی پرداخت و با همراهی و حمایت مراجع تقلید، علما و مردم دولت را وادار به عقبنشینی کرد. (ببینید: انجمنهای ایالتی و ولایتی)
لوایح ششگانه
رژیم پهلوی پس از ناکامی در پیشبرد لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، برنامه لوایح ششگانه یا «انقلاب سفید» را که برخی از مواد آن از سال ۱۳۳۹ به خاطر مخالفت مرجع تقلید وقت، سیدحسین بروجردی مسکوت مانده بود، به جریان انداخت. انقلاب سفید، ادامه برنامه جامع اصلاحات اقتصادی و اجتماعی ایران بود که محمدرضا پهلوی در چهارمین سفر خود به امریکا در فروردین ۱۳۴۱، اجرای آن را تعهد کرد. این طرح، همان «اتحاد برای پیشرفت» جان اف کندی، رئیسجمهور امریکا بود که در سال ۱۳۳۹ با هدف جلوگیری از قیامهای مردمی در جهان سوم بر ضد امریکا برنامهریزی شده بود. (ببینید: انقلاب سفید) الغای رژیم ارباب رعیتی؛ تصویب لایحه ملیکردن جنگلها؛ تصویب لایحه فروش سهام کارخانجات دولتی؛ تصویب لایحه سهیمکردن کارگران در منافع کارگاههای تولیدی و صنعتی؛ لایحه اصلاحی قانون انتخابات و لایحه ایجاد سپاه دانش برای اجرای تعلیمات عمومی و اجباری؛ اصول ششگانه اولیه این طرح بود که در ۱۹ دی ۱۳۴۱، توسط محمدرضا پهلوی برای همهپرسی اعلام شد. تجربه شکست لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، پهلوی را واداشت تا با اعمال قدرت و مقابله جدی با حرکتهای مخالف، اصلاحات مد نظر خود را از طریق کسب آرای ملت، قانونی جلوه دهد. (ببینید: انقلاب سفید) امامخمینی در پایان دی ۱۳۴۱، در جمع علمای حوزه علمیه قم، درباره برگزاری همهپرسی هشدار داد و آن را با غائله انجمنهای ایالتی و ولایتی، متفاوت خواند. (ببینید: انقلاب سفید)
همهپرسی لوایح ششگانه
بهرغم تحریم همهپرسی از سوی علما و درگیریهای پراکندهای که میان مردم و عوامل رژیم روی داد، سرانجام همهپرسی در ۶/۱۱/۱۳۴۱ با تبلیغات فراوان برگزار شد و با وجود استقبال کم مردم، تصویب لوایح ششگانه، با نتیجه شش میلیون رای موافق در برابر چند هزار رای مخالف اعلام شد. در پی برگزاری همهپرسی نُه تن از مراجع و علمای وقت، ازجمله امامخمینی در اعلامیهای، این تصویبنامه را از نظر شرع، بیاعتبار و از نظر قانون اساسی، لغو دانستند. امامخمینی در اعلام مواضع اختصاصی خود همهپرسی انقلاب سفید را «رفراندوم رسوا و مفتضح شاه»، «غیر قانونی»، «قلابی» و «سند عقبافتادگی ملت»، شمرد (ببینید: انقلاب سفید) و در هفته آخر اسفند ۱۳۴۱ پیشنهاد کرد به دلیل مصائب واردشده به احکام ضروری اسلام، عید نوروز ۱۳۴۲ «عزای عمومی» اعلام شود که با استقبال علما و مراجع روبهرو شد.
حمله به مدرسه فیضیه
اقدام یادشده به مذاق رژیم پهلوی که قصد داشت عید نوروز سال ۱۳۴۲ را به جشن پیروزی همهپرسی انقلاب سفید تبدیل کند، خوش نیامد. از همین رو ماموران رژیم با ظاهر مردم عادی و روستایی و تعدادی اراذل و اوباش، تلاش کردند مجالس عزاداری که به مناسبت سالروز شهادت امامصادق(ع) در قم، در خانه علما و نیز خانه امامخمینی برگزار میشد، بر هم بزنند. این اقدام در مراسم عزاداری خانه امامخمینی، با واکنش به موقع ایشان ناکام ماند؛ اما همان نیروها عصر همان روز، مجلس عزاداری شهادت امامصادق(ع) در مدرسه فیضیه را که توسط مرجع تقلید وقت، گلپایگانی برگزار گردید، به آشوب کشاندند. نیروهای حکومتی پس از ضرب و شتم شدید طلاب و مردم، حجرههای طلاب را ویران کردند. (ببینید: حمله به مدرسه فیضیه و طلاب) امامخمینی همان شب در جمع طلاب و مردم در خانه خود حاضر شد و حقیقت رژیم پهلوی را همان خوی چنگیزی دانست که با ارتکاب این جنایت خود را رسوا و مفتضح میکند و حاضران را به صبر و استقامت توصیه کرد. ایشان همچنین، طی بیانیهای خطاب به علمای بزرگ تهران که با جمله «انا لله و انا الیه راجعون» آغاز شد، از این مصیبت بزرگ خبر داد. ایشان ضمن تشبیه این حمله به حملات مغول، شاهدوستی را مساوی با غارتگری و ضربهزدن بر پیکره قرآن و اسلام دانست و تقیه را حرام و اظهار حقایق را واجب اعلام کرد. ایشان همچنین به نام ملت ایران، اسدالله عَلَم نخستوزیر وقت ایران را استیضاح کرد. (ببینید: حمله به مدرسه فیضیه) رژیم پهلوی برای ارعاب و مقابله بیشتر با حوزه و علما، برنامه اعزام طلاب به سربازی را آغاز کرد. امامخمینی در پیامی خطاب به طلاب جوان، از آنان خواست از فرصت بهدستآمده جهت آموختن تعلیمات نظامی و آگاهکردن دیگر سربازان، بهره گیرند. (ببینید: سربازگیری طلاب)
دستگیری امامخمینی
اعتراضات پیدرپی امامخمینی در فاصله فروردین تا خرداد ۱۳۴۲، به جوّ ملتهب قم، تهران و بسیاری از شهرهای دیگر دامن میزد. ازجمله با پیام امامخمینی در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۴۲ به مناسبت ماه محرم و تاکید بر افشای جنایتهای رژیم پهلوی، مطالب سخنرانیها و نوحهها جنبه انتقادی از رژیم پهلوی پیدا کرد. رژیم پهلوی برای مهار بحران، با تهدید و ارعاب از وعاظ و هیئتهای مذهبی، تعهد گرفت در این ماه از سخنان تحریکآمیز پرهیز کنند. امامخمینی ضمن بیارزش دانستن تعهدات یادشده، عصر عاشورا مطابق با ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ در سخنانی در مدرسه فیضیه قم، حکومت پهلوی را به دستگاه یزید و بنیامیه تشبیه کرد و درباره همسویی محمدرضا پهلوی با اسرائیل هشدار داد. به دنبال این سخنرانی، در شب پانزده خرداد، پس از نیمهشب تعداد زیادی کماندو، چترباز و سرباز گارد، مسلح به سلاحهای سرد و گرم به قم رفته و خانه امامخمینی را در محله یخچالقاضی (ببینید: خانه امامخمینی) محاصره و ایشان را در سحرگاه پانزده خرداد بازداشت کردند و به تهران بردند. همزمان با بازداشت ایشان سیدحسن طباطبایی قمی و بهاءالدین محلاتی از مراجع مشهد و شیراز و برخی دیگر از روحانیان نیز بازداشت شدند. (ببینید: دستگیری امامخمینی) با انتشار سریع و گسترده خبر بازداشت امامخمینی، بازارها تعطیل شد و مردم همان روز در قم، تهران و برخی دیگر شهرها به خیابانها ریختند و قیام پانزده خرداد شکل گرفت. مردم قم به همراه سیدمصطفی خمینی، از خانه امامخمینی به سوی حرم فاطمه معصومه(س) حرکت کردند. مراجع تقلید و علمای حوزه نیز با تجمع در خانه سیدمحمدرضا گلپایگانی و تنظیم اعلامیهای در محکومساختن این اقدام رژیم، همگی راهی صحن حرم شدند و شهر قم حالت انقلاب به خود گرفت. تظاهرات مردم به درگیری با نیروهای مسلح انجامید و عدهای کشته و زخمی شدند. زنان نیز در این قیام شرکت فعال داشتند و نخستین شهدای این قیام چهار نفر از بانوان قم بودند. در تهران نیز بازاریان و دانشجویان با تعطیلی بازار و کلاسها، به تظاهرات پرداختند که در بعد از ظهر همان روز نیروهای نظامی و امنیتی بهشدت آنان را سرکوب و تعدادی را شهید و مجروح کردند. تظاهرات و اعتراض در شهرهای دیگر ازجمله مشهد، شیراز، تبریز و اصفهان نیز به وقوع پیوست و تا ۱۸ خرداد به صورت پراکنده ادامه داشت؛ ولی بهتدریج نیروهای امنیتی قیام را سرکوب کردند. در پی این وقایع، مراجع تقلید قم، مشهد و نجف، با صدور اعلامیههایی اقدامات رژیم را محکوم کردند و با تاکید بر استقامت مردم و همراهی علما با اعتراضات قانونی و شرعی امامخمینی، خواستار آزادی سریع ایشان شدند. (ببینید: پانزده خرداد) همچنین بیش از پنجاه تن از علمای تراز اول ایران در اعتراض به بازداشت امامخمینی و برای پیشگیری از اعدام ایشان و دو مرجع تقلید دیگر سیدحسن قمی و بهاءالدین محلاتی، به تهران مهاجرت کردند؛ چنانکه در برابر تهدید رژیم پهلوی به اعدام امامخمینی چهار نفر از مراجع، میلانی، مرعشی نجفی، محمدتقی آملی و شریعتمداری با نوشته به اجتهاد و مرجعیت ایشان گواهی دادند. علمای مهاجر به تهران، روحالله کمالوند را برای اطلاع از سلامتی امامخمینی به نمایندگی نزد محمدرضا پهلوی فرستادند و پس از اطمینان از رفع خطر اعدام ایشان، به شهرهای خود بازگشتند. (ببینید: دستگیری امامخمینی)
حصر و آزادی
امامخمینی پس از دستگیری، نخست به باشگاه افسران در تهران، پس از آن به پادگان قصر (بیسیم) و سپس به زندان پادگان عشرتآباد (ولیعصر) منتقل شد (ببینید: بازداشتگاهها) و پس از حدود دوماه، در ۱۱/۵/۱۳۴۲ از زندان آزاد و به حصر خانگی منتقل شد. ایشان پس از آزادی به خانهای در داوودیه و پس از سه روز به تقاضای غلامحسین روغنی و موافقت ساواک و امامخمینی، به خانه وی در قیطریه منتقل شد. این اقامت تا فروردین ۱۳۴۳ به درازا کشید و ایشان پس از برکناری علم و نخستوزیری حسنعلی منصور، بدون قید و شرط در نیمه فروردین این سال آزاد شد. حضور ایشان در قم، با جشن و سرور مردم و دیدارهای بسیار با ایشان همراه شد. (ببینید: دستگیری امامخمینی) همزمان با آزادی امامخمینی روزنامه اطلاعات در ۱۸/۱/۱۳۴۳ در مقالهای از همگامی جامعه روحانیت با مردم در اجرای برنامههای انقلاب شاه و مردم اظهار خوشبختی کرد. این مقاله با دخالت ساواک به گونهای تنظیم شد که گویا سوء تفاهمات برطرف شده و اکنون همه روحانیت ازجمله امامخمینی پشتیبان کامل حکومتاند. امامخمینی پس از آگاهی، در واکنش به آن، از سخنرانان جشن مدرسه فیضیه در ۲۱/۱/۱۳۴۳ خواست که این خبر دروغ را تکذیب کنند و خود نیز به آن واکنش شدید نشان داد؛ سرانجام نماینده دولت در قم تعهد کرد دیگر چنین اتهاماتی را متوجه روحانیت نکند. (ببینید: دستگیری امامخمینی)
مبارزه با ابرقدرتها
امامخمینی ریشه تمام مفاسد در کشورهای اسلامی را به استعمار خارجی مربوط میدانست. ایشان با توجه به خطر استعمار در کشورهای اسلامی و لزوم مبارزه با آن، به ملتهای اسلامی توصیه میکرد فریب نیرنگهای استعمار را نخورند و دست آنان را از کشورهای اسلامی کوتاه کنند. (ببینید: ابرقدرتها) از نظر ایشان سهلانگاری سران کشورهای اسلامی و اختلاف آنان موجب سلطه روزافزون استعمارگران بر مقدرات مسلمانان است و چاره اساسی مقابله با استعمار، وحدت همه مسلمانان (ببینید: وحدت) و عملیکردن شعائر اسلامی است که در این زمینه، وظیفه علما بسیار سنگین است. ایشان اساس گرفتاری ایران را نیز سه استعمارگر بزرگ جهان، امریکا، انگلیس و شوروی میدید و معتقد بود این قدرتهای استعماری، رژیم غیر قانونی پهلوی را بر مردم ایران مسلط کردند. (ببینید: استکبار و استعمار و استثمار) امامخمینی در میان ابرقدرتها، نقش عمده را به امریکا میداد و در تمام دوره مبارزات خود، ایران را مستعمره امریکا و رژیم پهلوی را دستنشانده بیاختیار دولت امریکا میدانست. ایشان حتی کشتار مردم ایران در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی را نیز به پشتیبانی امریکا دانسته، محمدرضا پهلوی را مجرم دوم و امریکا را مجرم اول در حوادث ایران میشمرد. (ببینید: امریکا) ایشان یکی از عملکردهای تاریخی انگلیسیها در قبال کشورهای شرقی را ورود ماموران سیاسی و مستشرقان در پوشش سیاحت و مانند آن میدانست که زمینه را برای غارت منابع این کشورها مهیا میکردند. بر همین اساس امامخمینی مهمترین هدف انگلستان از تشکیل دولتهای دستنشانده و انتخاب حاکمانی وابسته را اجرای نقشههای استعماری خود میدانست. ایشان همچنین رژیم پهلوی را دستنشانده انگلستان و مامور اجرای سیاستهای غرب میدانست که تا روز آخر نیز از آن حمایت کردند. (ببینید: انگلیس) امامخمینی با این اعتقاد که امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از امریکا بدتر و شوروی از هر دو بدتر، بر این باور بود که شوروی به همراه امریکا، جهان را به دو منطقه آزاد و «قرنطینه سیاسی» تقسیم کرده است. در منطقه آزاد، تجاوز و جنگافروزی و استعمار و استثمار ملتهای دیگر امری ضروری، منطقی و منطبق با موازین خودساخته بینالمللی است؛ اما در منطقه دوم، شامل کشورهای ضعیف عالم و بهخصوص مسلمانان، حق حیات و اظهار نظر وجود ندارد و همه مقررات، دلخواه نظامهای وابسته و تامینکننده منافع مستکبران است. از نظر امامخمینی شوروی نیز مانند امریکا با القای این فکر که نمیتوان در مقابل سیاستهای ابرقدرتها ایستادگی کرد، توانست در میان مسلمانان ترس ایجاد کند. ایشان یکی از حامیان رژیم پهلوی را شوروی میدانست. (ببینید: شوروی) در این میان، امامخمینی نسبت به رژیم اشغالگر قدس حساسیت ویژهای داشت. ایشان از آنجا که رژیم صهیونیستی را دشمن اسلام، متجاوز به حقوق مسلمانان، غیر قانونی، نژادپرست، جرثومه فساد و غده سرطانی میدانست، از آغاز نهضت تا زمان رحلت نسبت به آن موضع سرسختی داشت و دشمنیِ رژیم صهیونیستی را به مسلمانان فلسطین محدود نمیدانست، بلکه آنان را دشمن سرسختِ جهان اسلام و انسانیت بر میشمرد. ایشان درباره رابطه رژیم پهلوی و رژیم اشغالگر قدس معتقد بود محمدرضا پهلوی در راس عاملان صهیونیستها قرار داشت، تا جایی که ایران به پایگاه نظامی آن رژیم تبدیل شده بود. (ببینید: رژیم اشغالگر قدس)
دوران تبعید
دوران تبعید امامخمینی به ترکیه و سپس عراق و در پی آن هجرت به فرانسه، از ۱۳ آبان ۱۳۴۳ آغاز و تا ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ به درازا کشید. این دوران مسائل و رویدادهای بسیاری را در خود دارد:
زمینه و عوامل تبعید
از آغاز نهضت اسلامی، بخشی از توجه امامخمینی به مبارزه با قدرتهای استکباری جهانی اختصاص یافت. اوج این مبارزه در جریان لایحه کاپیتولاسیون رخ داد. این لایحه که مستشاران امریکایی را از پیگرد قضایی در ایران مصون میکرد، پس از تهیه و تصویب در دولت حسنعلی منصور، در بیخبری کامل، در مرداد و مهر ۱۳۴۳ در مجلس سنا و مجلس شورای ملی به تصویب رسید. امامخمینی پس از آگاهی کامل از متن لایحه از منابع گوناگون، با اطلاعرسانی به مراجع و علمای قم و شهرستانها و دعوت آنان به موضعگیری، اعلام کرد در روز بیستم جمادیالثانی، سالروز تولد حضرت فاطمه(ع)، برابر با چهارم آبان در این باره سخنرانی خواهد کرد. پس از این اعلام، محمدرضا پهلوی نمایندهای به قم فرستاد؛ اما امامخمینی او را نپذیرفت و او با سیدمصطفی خمینی دیدار کرد و خطرناکبودن حمله به امریکا را یادآور شد. امامخمینی بیتوجه به توصیه پهلوی در جمع هزاران تن از مردم قم و شهرستانها، سخنرانی کرد و با خواندن آیه «اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَیْهِ راجِعُونَ»، ناراحتی شدید خود را ابراز و اعلام عزای عمومی کرد. ایشان با اشاره به مفهوم الحاق ایران به پیمان وین و کاپیتولاسیون، نتایج سیاسی و اجتماعی مصوبه را با ذکر مثالهایی برای مردم بازگو کرد و یادآور شد رژیم پهلوی با تصویب چنین لایحهای به انگیزه گرفتن وام دویست میلیون دلاری از امریکا آن هم با بهرهای سنگین، خود و استقلال کشور را فروخت. ایشان عامل این ننگ و فضاحت را دولت و مجلسِ امریکایی خواند و با خیانتدانستن کار نمایندگان مجلس سنا و مجلس شورا، و غیر قانونی دانستن مصوبات آنها، وکالت آنان را غیر شرعی و غیر قانونی خواند و آنان را از وکالت عزل کرد. (ببینید: کاپیتولاسیون) امامخمینی همچنین در این سخنرانی بهشدت به امریکا، اسرائیل، انگلیس و شوروی حمله کرد و رئیسجمهور امریکا را منفورترین افراد دنیا نزد مردم ایران و دشمن قرآن و ملت ایران برشمرد و سکوت در برابر این مصوبه را گناه کبیره دانست. ایشان همچنین همان روز در اعلامیهای که با آیه «وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً» آغاز میشد، ضمن تشریح محتوای قرارداد کاپیتولاسیون، امضای این قرارداد را به منزله سند بردگی ملت ایران، پایمالکردن حیثیت ارتش و دادگاههای ایران خواند و یادآور شد ایران قرارداد ننگینی را که دیگر دولتها زیر بار آن نرفتند امضا کرد. (ببینید: کاپیتولاسیون)
دستگیری و تبعید
پس از سخنان امامخمینی، تبعید ایشان به ترکیه در دستور کار قرار گرفت. اقدامات امنیتی برای بازداشت ایشان از چند روز قبل انجام شد و ماموران اطلاعاتی بدون آگاهی از ماموریت خود در اطراف خانه امامخمینی در قم مستقر شدند. در سحرگاه چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۴۳ ماموران شهربانی و سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) خانه را محاصره کردند و ایشان را بازداشت و به فرودگاه مهرآباد تهران منتقل کردند (ببینید: دستگیری امامخمینی) و در ساعت هشت صبح همان روز با یک فروند هواپیمای سی ۱۳۰ متعلق به نیروی هوایی ایران، ایشان را به ترکیه تبعید کردند. سرهنگ امیر افضلی، رئیس بخش امور اجتماعی ساواک، همراه امامخمینی در این سفر بود. همان روز رادیو و مطبوعات کشور خبر بازداشت و تبعید ایشان را گزارش کردند. مقامات ترکیه پس از یک هفته توقف امامخمینی در آنکارا، برای قطع ارتباط ایشان با مردم به ویژه خبرنگاران، ایشان را به شهر بورسا در ۴۶۰ کیلومتری غرب آنکارا منتقل کردند. (ببینید: بورسا) به گفته حسین فردوست، از سران ارتش و دوست نزدیک محمدرضا پهلوی، تبعید امامخمینی به ترکیه به دستور و اصرار امریکا بود. اسناد سفارتخانه امریکا نیز این ادعا را تایید میکند. رژیم پهلوی به دلیل حکومت لائیک ترکیه و اینکه بیشتر مردم ترکیه از اهل سنت هستند، تصور میکرد امامخمینی در این فضا نمیتواند فعالیتهای خود را ادامه دهد و واقعیت موجود نیز این تصور را تایید میکرد؛ بهویژه اینکه امامخمینی در مبارزات خود، به آتاتورک نیز حمله کرده و او را فردی خبیث و غیر مسلمان نامیده بود. (ببینید: تبعید امامخمینی)
واکنشها
پس از تبعید امامخمینی، به دلیل اقدامات گسترده سیدمصطفی خمینی در تماس با مراجع تقلید و قشرهای مختلف و تحریک بازاریان به بستن مغازهها، وی نیز در روز ۱۳ آبان دستگیر شد؛ اما پس از ۵۷ روز آزاد و پس از چندی به ترکیه تبعید شد. (ببینید: سیدمصطفی خمینی) پس از تبعید امامخمینی، مراجع، حوزههای علمیه و مردم تلگرافهای بسیاری به سفارت ترکیه در ایران و دولت ترکیه فرستادند و ضمن آن با ابراز نگرانی از تبعید امامخمینی، پاسداشت جایگاه ایشان را از دولت ترکیه خواستند. گویندگان، وعاظ و شاعران با یادکرد نام امامخمینی در منابر و اشعار سرودهشده، نسبت به ایشان ابراز علاقه کردند. بر اثر فشار علما و مردم، رژیم بهناچار با اعزام نمایندگانی از طرف مراجع و علما برای دیدار با ایشان موافقت کرد. (ببینید: تبعید امامخمینی)
دوران تبعید در ترکیه
امامخمینی یازده ماه در ترکیه بود و ارتباط مکتوب با دوستان و خانواده، دیدار با برخی علما، روحانیون و نمایندگان مراجع تقلید و بازدید از برخی اماکن تاریخی و مذهبی ازجمله برنامههای ایشان در دوره تبعید بود. (ببینید: بورسا) ایشان که در سالهای ۱۳۲۴-۱۳۲۶ بر وسیلة النجاة سیدابوالحسن اصفهانی حاشیه زده بود، در بورسا نگارش تحریر الوسیله را با واردکردن این حواشی در متن آغاز کرد و این کتاب را در نجف اشرف به پایان برد. (ببینید: تحریر الوسیله) فشارهای داخلی و خارجی، مشکلات امنیتی و روانی دولت ترکیه و تصور رژیم پهلوی از فضای ساکت و سیاستستیز حوزه نجف و وضعیت رژیم حاکم بر بغداد، سبب شد در روز سیزدهم مهر ۱۳۴۴ امامخمینی به همراه فرزند خود سیدمصطفی خمینی از ترکیه به عراق تبعیدگاه دومشان اعزام شوند. (ببینید: حوزه علمیه نجف)
انتقال به عراق
امامخمینی پس از ورود به فرودگاه بغداد برای زیارت به کاظمین(ع) رفت و بسیاری از فضلای حوزه نجف مانند فرزندان سیدابوالقاسم خویی، سیدعبدالهادی شیرازی، سیدمهدی حکیم فرزند سیدمحسن حکیم و بسیاری از طلاب، برای استقبال ایشان به کاظمین رفتند. امامخمینی پس از زیارت کاظمین، به کربلا رفت. (ببینید: کربلا) در ورودی کربلا، با همت سیدمحمد شیرازی، جمع زیادی از علما از ایشان استقبال کردند. (ببینید: سیدمحمد شیرازی) ایشان پس از یک هفته روز جمعه ۲۳/۷/۱۳۴۴ این شهر را با بدرقه علما و مردم کربلا، به سوی نجف ترک کرد و با استقبال علمای حوزه نجف روبهرو شد. ایشان پس از ورود و زیارت حرم امیرالمؤمنین علی(ع) در خانهای در شارع «الرسول» ساکن شد. (ببینید: حوزه علمیه نجف)
دوران تبعید در عراق
برخلاف تلاش رژیم پهلوی برای ایجاد بدبینی نسبت به امامخمینی در حوزه نجف، ایشان برای صیانت از کیان حوزه و همبستگی میان مراجع به چند کار دست زد: یکم. دیدوبازدید با علمای حوزه: مراجع و علمای حوزه نجف ازجمله سیدمحسن حکیم، سیدابوالقاسم خویی، سیدمحمود شاهرودی، سیدعلی بهشتی، سیدکاظم و سیدمهدی اخوان مرعشی، حبیبالله اراکی، سیدحسین حمامی، سیدعبدالاعلی سبزواری و سیدعبدالله شیرازی پس از ورود امامخمینی به نجف، با ایشان دیدارکردند. پس از آن امامخمینی نیز با مراجع و بسیاری از علما و طلاب دیدار کرد و این دیدارها حدود چهل روز ادامه داشت. دوم. تدریس: با اینکه حکیم در نخستین دیدار خود از امامخمینی خواست درس خود را آغاز کند، اما ایشان به دلیل تواضع و احترام به علمای نجف، تا مدتی تدریس را به تاخیر انداخت. پس از تقاضای سیدمحمدتقی بحرالعلوم، امام جماعت مسجد شیخ انصاری و درخواست شاگردان پیشین امامخمینی مانند حسین راستی کاشانی، سیداسدالله مدنی، سیدجعفر کریمی، محمدحسن قدیری، سیدعباس خاتم یزدی و غلامرضا رضوانی، سرانجام ایشان در ۲۳/۸/۱۳۴۴ در مسجد شیخ انصاری تدریس را آغاز کرد. (ببینید: تدریس امامخمینی) سوم. برگزاری جلسه علمی: امامخمینی به شیوه علمای نجف، هر روز در ساعتی معین در بیرونی خانه خود، جلسه علمی برپا میکرد. این جلسات در مطرحشدن جایگاه علمی ایشان مؤثرتر از درس بود. چهارم. صیانت از کیان حوزه و مرجعیت: امامخمینی در حوزه نجف، به جایگاه تکتک مراجع ازجمله حکیم، خویی، حسین حلی و دیگران احترام میگذاشت و به کسی اجازه نمیداد به جایگاه آنان بیاحترامی کند. ایشان تا زمان حیات حکیم در امور جاری حوزه نجف دخالتی نکرد و امور مهم را به ایشان ارجاع میداد؛ چنانکه در آغاز از دادن شهریه به طلاب خودداری کرد و سرانجام با اصرار دوستان پذیرفت. ایشان در توزیع شهریه با همه ملیتها یکسان رفتار کرد و این ابتکار ـ مایه تاسی دیگر مراجع نیز گردید. (ببینید: شهریه امامخمینی و حوزه علمیه نجف)
رهبری مبارزات داخل ایران
در کنار تدریس و امور مرسوم مرجعیت، امامخمینی در نجف تحولات ایران را نیز پی میگرفت. ایشان در تمام سیزده سال اقامت در نجف، با ایجاد ارتباط منظم با مبارزان داخل و خارج ایران به ویژه روحانیان و دانشجویان، نسبت به رویدادهای سیاسی اجتماعی ایران و جهان اسلام واکنش نشان میداد که به ترتیب میتوان به این موارد اشاره کرد:
تاکید بر استمرار مبارزه
امامخمینی در آغاز درسهای خود در نجف، با تاکید به آمیختگی دین و سیاست و جامعیت اسلام، وظیفه سران کشورهای اسلامی و مسئولیت علما را در معرفی اسلام برشمرد. نیز در بهمن ۱۳۴۴ در نامهای به سیدمحمدرضا سعیدی نهادهای بینالمللی را دستنشانده ابرقدرتها خواند و تماس با آنها را به صلاح روحانیت و اسلام ندانست. در سال ۱۳۴۵ نیز ضمن حفظ ارتباط با گروههای دانشجویی، تداوم حمایت روحانیت از مبارزات دانشجویی را اعلام کرد. (ببینید: اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان اروپا و انجمنهای اسلامی دانشجویان امریکا و کانادا)
مخالفت با جشن تاجگذاری
امامخمینی در فروردین ۱۳۴۶، در نخستین واکنش به برگزاری جشن تاجگذاری، پیش از برگزاری آن، در اعلامیهای خطاب به امیرعباس هویدا نخستوزیر، با اشاره به وضعیت کشور، خیانتهای دولت را یادآور شد و از برگزاری جشنهای غیر ملیِ هرساله، انتقاد کرد. ایشان همچنین با انتقاد از سکوت علمای ایران در برابر جشنهای تاجگذاری، اوضاع اسفبار مردم ایران را تشریح کرد. (ببینید: تاجگذاری شاه)
مقابله با رژیم اشغالگر فلسطین
امامخمینی در خرداد ۱۳۴۶ در پیامی به سران دولتهای اسلامی تحریم روابط تجاری و سیاسی با رژیم اشغالگر قدس را خواستار شد و در شهریور ۱۳۴۷ در نامهای به گروهی از مبارزان فلسطینی، دولت غاصب اسرائیل را خطر بزرگ برشمرد و هزینهکردن وجوهات شرعی در مبارزه با اسرائیل را جایز دانست. ایشان در مهر ۱۳۵۲ هم به مناسبت جنگ سوم اعراب و رژیم اسرائیل، همگان را به مبارزه با صهیونیسم فراخواند. (ببینید: رژیم اشغالگر قدس)
درسهای نظریه ولایت فقیه
مهمترین اقدام امامخمینی در سال ۱۳۴۸ ارائه نظریه ولایت فقیه در نجف بود که تاثیر بسزایی در پیشبرد نهضت اسلامی داشت. این مباحث، با عنوان «ولایت فقیه» در همان سال گردآوری و منتشر شد. (ببینید: ولایت فقیه (کتاب)) پس از درگذشت حکیم در خرداد ۱۳۴۹، مرجعیت امامخمینی و رهبری ایشان فراگیرتر شد. (ببینید: مرجعیت امامخمینی)
بهرهگیری از فرصت حج
امامخمینی در بهمن ۱۳۴۹ در پیامی مبسوط، به حجاج توصیه کرد با استفاده از اجتماع بزرگ حج، در تحقق اهداف مقدس اسلام و در راه تعالی مسلمین و اتحاد جامعه اسلامی کوشش کنند. ایشان چارهاندیشی برای مستمندان و آزادی فلسطین از چنگال صهیونیسم را از دیگر وظایف حجاج برشمرد. (ببینید: حج ابراهیمی)
مخالفت با جشنهای ۲۵۰۰ساله
در حالیکه رژیم پهلوی خود را برای برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ساله در سال ۱۳۵۰ آماده میکرد، امامخمینی در پیام یادشده به حجاج، ضمن گزارش وضعیت نابسامان اقتصادی مردم، تلفکردن بودجههای هنگفت از سرمایه ملی را نکوهش کرد و این جشنها را «مصیبت و سیهروزی برای مردم» و «وسیله اخاذی و غارتگری عمال استعمار» خواند. ایشان همچنین در اول تیر ۱۳۵۰، در واکنشی مستقیم، اعتراض شدید خود را به برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ساله ابراز کرد و مشارکت در آن را حرام دانست. (ببینید: جشنهای ۲۵۰۰ساله)
مخالفت با اخراج ایرانیان
امامخمینی ضمن توجه ویژه به مسائل داخل ایران، از مشکلات ایرانیان ساکن عراق نیز غافل نبود؛ ازجمله در اعتراض به اخراج ایرانیان از عراق در زمستان ۱۳۵۰ با وصف حاکمان عراق به گروهی که به دست خود، عراق را به تباهی خواهند کشید، در برابر این اقدام موضع گرفت و با فرستادن تلگرافی برای رئیسجمهور احمد حسن البکر، این اقدام را خلاف مصالح دولت عراق شمرد. ایشان همچنین در اعتراض به این رفتار رژیم عراق، اعلام کرد آن کشور را به مقصد لبنان ترک خواهد کرد که منجر به توقف اقدام حزب بعث گردید. (ببینید: حزب بعث عراق)
استقبال از سربازی طلاب
رژیم پهلوی پس از ناکامی در اعزام طلاب به سربازی در سال ۱۳۴۲، در سالهای بعد، ازجمله در سال ۱۳۵۱ نیز برخی از روحانیان جوان را به سربازخانهها فرستاد. امامخمینی در بیستم شهریور ۱۳۵۱ در پیامی به طلاب با این عنوان که سربازان امام زمان(ع) هستند، سفارش کرد با کمال شجاعت تعلیمات نظامی را فرا گیرند و به وظایف دینی خود عمل کنند. (ببینید: سربازگیری طلاب)
مخالفت با حزب رستاخیز
امامخمینی در اسفند ۱۳۵۳، پس از آگاهی از تاسیس حزب رستاخیز، در پیامی شرکت در این حزب را بر عموم ملت حرام دانست و مخالفت با آن را از روشنترین موارد نهی از منکر اعلام کرد. ایشان تاسیس حزب رستاخیز را نشانه شکست طرح موسوم به «انقلاب ششم بهمن» ارزیابی کرد و اجبار مردم به عضویت در حزب را مخالف اساس مشروطه، قانون اساسی و موازین بینالمللی دانست. (ببینید: حزب رستاخیز ملت ایران)
واکنش به حمله به فیضیه
در سال ۱۳۵۴ گروهی از طلاب و مردم قم در مدرسه فیضیه برای شهدای ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ مجلس یادبودی برگزار کردند و در محکومساختن فضای حاکم بر ایران شعارهایی سر دادند که پس از دو روز محاصره، با هجوم ماموران رژیم، عده بسیاری بازداشت شدند. امامخمینی پس از ابراز تالم خاطر از حوادث خونین فیضیه، حرکت طلاب فیضیه را طلیعه درخشان آزادی مردم دانست. ایشان واقعه ۱۷ خرداد ۱۳۵۴ مدرسه فیضیه را یادآور واقعه قتلعام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ خواند و از یورش مسلحانه به مدارس دینی سخت انتقاد کرد. (ببینید: هفده خرداد)
مخالفت با جنگهای داخلی لبنان
امامخمینی که از آغاز نهضت نسبت به حوادث لبنان نیز اهتمام داشت، با اوجگیری جنگهای داخلی لبنان در سال ۱۳۵۵ بارها به آن واکنش نشان داد و با فاجعه خواندن درگیریهای لبنان، با آسیبدیدگان آن ابراز همدردی کرد و از عموم انسانهای شرافتمند و مسلمانان خواست به یاری آنان بشتابند و صرف یکچهارم وجوه شرعیه را نیز در این راه مجاز دانست. (ببینید: لبنان)
مخالفت با تغییر تاریخ هجری
یکی از رویدادهای سال ۱۳۵۵ در ایران، تغییر تاریخ هجری به دست رژیم پهلوی بود. محمدرضا پهلوی در ادامه سیاست رژیم در باستانگرایی، عربستیزی و دوری از سنتهای اسلامی، مبدا تاریخ کشور را تغییر داد. در این طرح، سال بهتختنشستن کوروش مبدا تاریخ ایران شد و سال ۱۳۵۵ به ۲۵۳۵ تغییر کرد. این اقدام رژیم پهلوی واکنش گسترده علما و مردم متدین را در پی داشت. در پی این اقدام رژیم، امامخمینی در مهر ۱۳۵۵ بهکاربردن تاریخ شاهنشاهی را حرام دانست و ترجیح تاریخ و مرام ارتجاعی آتشپرستان و گبرها و صحبت پهلوی از پانایرانیسم را بازگشت به زمانهای تاریک، فاسد و جاهلانه ایران باستان شمرد و در مقابل، اسلام را مبدا عدالت، آزادی و سازنده انسان کامل، در ابعاد مادی و معنوی معرفی کرد. (ببینید: تغییر تاریخ هجری)
مخالفت با جشن هنر شیراز
رژیم پهلوی همچنین در دهه پایانی عمر خود جشنهای سالانه و پرهزینهای را در شیراز با عنوان جشن هنر برگزار کرد. این برنامه که به پیشنهاد فریده دیبا، مادر فرح دیبا، همسر محمدرضا پهلوی، از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶ در شیراز برگزار گردید، از آغاز تا پایان مبتذل و خلاف اخلاق عمومی بود و در سال ۱۳۵۶ به اوج ابتذال رسید و موجب واکنش مردم و علما گردید. امامخمینی در واکنش به جشن هنر سال ۱۳۵۶، هدف رژیم از این کارها را تخدیر افکار عمومی معرفی کرد و انتقاد روزنامههای طرفدار رژیم را با هدف آرامکردن اوضاع و جلوگیری از انفجار درونی مردم ارزیابی کرد. ایشان هشدار داد اگر از این موارد جلوگیری نشود، ممکن است دامنه آن به دیگر نقاط ایران نیز کشانده شود و از مردم خواست در برابر این پدیدهها واکنش نشان دهند. (ببینید: جشن هنر شیراز)