زهد

از ویکی امام خمینی

زهد، بی‌اعتنایی به دنیا و ترک آن.

زهد؛ روی‌گرداندن و اعراض قلب از دنیا و روآوردن به آخرت است. امام‌خمینی زهد را ترک و اعراض از شیء و بی‌میلی به آن و قلیل‌شمردن و حقیرشمردن معنا کرده‌است.

در اسلام، به زهد و پرهیز از دنیاطلبی توصیه شده؛ البته امام‌خمینی تأکید دارد که زهد به معنای ترک امور ضروری حیات نیست؛ زیرا این نوعی رهبانیت است که انبیا(ع) آن را منع کرده‌اند.

امام‌خمینی زهد را به صورت مستقل، از کمالات و مقامات روحانی به‌شمار نیاورده، بلکه آن را ابزاری برای رسیدن به حق بیان کرده‌است، و زهد حقیقی را خالی‌شدن قلب از شک و شرک و حقیقت زهد را تنفر از نقص و اعراض از غیر حق، می‌داند.

امام‌خمینی زهد را به حقیقی و کاذب و مراتبی چون؛ زهد عامه، خاصه و اخص خواص تقسیم می‌کند و برای زهد آثار فردی چون بی‌نیازی از غیر خدا و فقر محض به خدا و آثار جتماعی چون اقتدار در جامعه و شجاعت سیاسی برمی‌شمارد.

سیره عملی امام‌خمینی همراه با زهد و سادگی بوده و بی‌اعتنایی به مقام و فرار از مرجعیت از مصادیق عملی زهد ایشان به‌شمار می‌رود.

معنی

زهد به معنای قلیل، اندک،[۱] روی‌گردانی و اعراض از چیزی[۲] است و ضد آن میل و رغبت است.[۳] زهد در اصطلاح علمای اخلاق روی‌گرداندن و اعراض قلب از دنیا و روآوردن به آخرت یا قطع نظر از غیر خداوند حتی بهشت است.[۴] این واژه در اصطلاح عرفا دل‌نبستن و عدم وابستگی و عدم گرایش قلبی انسان به چیزی است.[۵] امام‌خمینی زهد را به حسب لغت، ترک و اعراض از شیء و بی‌میلی به آن و قلیل‌شمردن و حقیرشمردن معنا کرده‌است.[۶] ایشان در تبیین معنای اصطلاحی زهد، چند احتمال را مطرح می‌کند:

  1. زهد به معنای بی‌رغبتی به دنیاست به صورت مطلق؛ یعنی چه فرد اعراض عملی داشته باشد و چه نداشته باشد.
  2. زهد ترک عملی دنیاست؛ اعم از اینکه رغبتی به دنیا باشد یا نباشد.
  3. زهد بی‌میلی و بی‌رغبتی‌ای است که ملازم ترک است.
  4. زهد ترک‌کردنی است که از روی بی‌رغبتی است.

ایشان معنای سوم و سپس چهارم و در مرحله بعد معنای اول را ترجیح می‌دهد و احتمال دوم را بعید می‌داند.[۷] ازجمله واژگان مرتبط با زهد، فقر، عزلت و رهبانیت است. فقر فقدان چیزی است که انسان به آن نیازمند است[۸]؛ ولی زهد، اعراض قلبی از دنیا و ترک آن مگر به قدر ضرورت است.[۹] عزلت نیز کناره‌گیری از غیر اهل‌الله مگر به قدر ضرورت است[۱۰] و دلیل آن وجود روایاتی است که در مدح عزلت و گوشه‌گیری می‌باشد.[۱۱]

برخی از عالمان اخلاق، عزلت را از مصاحبت و الفت با مردم برتر شمرده‌اند[۱۲]؛ همانند روایتی از امام‌صادق(ع) که تنهایی را به سبب فاسدشدن زمان و دگرگونی برادران و نزدیکان، آرام‌بخش‌تر دانسته‌است.[۱۳] برخی نیز نیکوبودن عزلت را به حسب حال افراد و شرایط موجود، مختلف دانسته‌اند[۱۴]؛ اما رهبانیت به معنای زیاده‌روی در تحمل عبادات از فرط خوف است.[۱۵] در امت‌های گذشته به منظور سختی‌دادن به نفس، خود را ملزم به ریاضت‌های سخت می‌کردند و بر اساس این اندیشه که کار دنیا و آخرت از یکدیگر جداست، از مردم می‌بریدند و روی به عبادت می‌آوردند[۱۶]؛ اما در اسلام به جای آن حج و جهاد تشریع شده‌است.[۱۷] فرق رهبانیت و عزلت با زهد این است که زهد بی‌رغبتی به مظاهر دنیا و رویگردانی قلب از آن است[۱۸]؛ اما عزلت و رهبانیت نوعی کناره‌گیری از مردم است.[۱۹]

امام‌خمینی رهبانیت را کناره‌گیری از خلق و لذت‌های دنیوی برای اشتغال به عبادت معنا کرده‌است که اسلام از آن نهی کرده‌است. ایشان رهبانیت را ـ که به معنای ترک همنشینی با مردم و بازداشتن قوای شریف الهیه‌ای است که خداوند به انسان عطا فرموده‌است ـ از غایت نادانی می‌داند که نوعاً مفاسد بسیاری بر آن مترتب است.[۲۰]

پیشینه

در تاریخ مکاتب و ادیان، همواره زهد و اعراض از مظاهر دنیا مورد توجه بعضی از مکاتب بوده‌است؛ چنان‌که در آیین جین و بودا ترک تعلقات نفسانی و دوری از بخشی از نعمت‌های دنیوی توصیه شده‌است؛ حتی برخی از بنیان‌گذاران مکاتب و ادیان بشری با دوری از مردم و تحمل ریاضت‌های سخت، مدعی رسیدن به حقیقت بوده‌اند.[۲۱] کلبی‌ها پیش از میلاد مسیح(ع) چون غایت وجود را در فضیلت و فضیلت را در ترک همه بهره‌های جسمانی و روحانی می‌دانستند، روش انصراف از دنیا و علایق آن را در پیش گرفته، چنان در آن مبالغه کردند که از آداب و رسوم معاشرت و لوازم زندگی متمدن دست برداشتند و با لباس کهنه و پاره، سر و پای برهنه و موی ژولیده میان مردم می‌رفتند.[۲۲]

در میان ادیان ابراهیمی نیز بر دوری از دنیا و محبت‌نداشتن به آن تأکید شده‌است[۲۳]؛ البته مسیحیان به سبب جدا دانستن دین از دنیا، زهد را روآوردن از کار دنیا به کار آخرت معنا کرده‌اند و با این نظریه، از اجتماع جدا شدند و رهبانیت را پیشه کردند[۲۴]؛ به گونه‌ای که رهبانیت ازجمله شاخصه‌های این دین به حساب می‌آید.[۲۵] بعضی علت صومعه‌نشینی در مسیحیت را اعتراض به سیاست‌های شهوانی و دنیوی ستمکاران بیان می‌کنند.[۲۶] رهبانیت در میان مسیحیان به صورت یک نهضت خاص، در اواخر قرن سوم میلادی ظاهر شد. نخستین فردی که این روش را انتخاب کرد، قدیسی از اهل مصر به نام «آنتونیوس» بود؛ بر همین اساس برخی نقطه شروع رهبانیت مسیحی را از مصر می‌دانند.[۲۷] در روایتی از پیامبر اکرم(ص) علت گوشه‌گیری پس از حضرت عیسی(ع)، ظهور جباران و شکست‌خوردن زاهدان در برابر ستمگران دانسته و این امر سبب متواری‌شدن آنان در بیابان‌ها و عبادت در کوه‌ها بیان شده‌است.[۲۸]

در منطق اسلام، با وجود اینکه بهره‌مندی از بعضی لذت‌ها و رزق‌های پاکیزه، حلال شمرده شده[۲۹] و صالحان برای بهره‌برداری از موهبت‌های الهی در زمانی که وسایل زندگی مردم فراهم است، سزاوارتر از بدکاران و فاسقان معرفی شده‌اند،[۳۰] به مغرورنشدن به دنیا،[۳۱] دل‌نبستن به زینت‌ها و امور مادی آن،[۳۲] خشنودنشدن به زندگی دنیوی،[۳۳] علاقه‌نداشتن به شهوات زودگذر،[۳۴] پرهیز از دنیاطلبی[۳۵] و واقعی‌ندانستن دنیای پوچ و بی‌ارزش[۳۶] توصیه شده‌است و این امور همگی در راستای تحصیل زهد و دوری از دنیاست. در روایات نیز زهد مایه آسایش و راحتی جسم و روح،[۳۷] کوتاه‌کردن آرزوها، خالص‌کردن اعمال،[۳۸] میل و رغبت به آنچه نزد خداست،[۳۹] آسان‌شدن سختی‌ها،[۴۰] رشد معرفت و حکمت،[۴۱] نجات از بدی‌های دنیا،[۴۲] کلید برای تمام نیکی‌ها[۴۳] و عامل اساسی در یاد مرگ[۴۴] معرفی شده‌است.

برخی از عارفان، زهد را اصل همه احوال پسندیده دانسته‌اند[۴۵] و آن را یکی از مقامات و منازل سلوک شمرده‌اند که خود دارای درجاتی است.[۴۶] نزد اهل تصوف نیز پوشاندن خرقه به مرید به جهت آشناکردن او با زهد، ورع و پارسایی است[۴۷]؛ چنان‌که پوشیدن پشمینه و صوف که شعار اهل زهد و تارکان دنیا است، برای سرمشق‌دادن مبتدیان است که طریق زهد در پیش گیرند.[۴۸] عالمان اخلاق نیز زهد را ازجمله صفات پسندیده اخلاقی دانسته‌اند و بابی به آن اختصاص داده‌اند.[۴۹]

امام‌خمینی با استناد به برخی احادیث،[۵۰] زهد را در صورتی که مستقلاً مورد توجه قرار گیرد، از مقامات ندانسته، بلکه آن را از ابزار رسیدن به حق و مقدمه خیرات و سعادات و کلید آنها معرفی کرده[۵۱] و در آثار خود به موضوعاتی مانند درجات و مراتب زهد،[۵۲] منزلت زهد نسبت به مقام سلوک انسانی[۵۳] و بررسی ادله نقلی در باب زهد[۵۴] پرداخته‌است.

حقیقت زهد

قرآن کریم حقیقت زهد را با این معنا بیان کرده‌است که «لِکَیلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ؛ برای آنچه از دست داده‌اید، تأسف نخورید و به آنچه به شما داده‌است، دلبسته و شادمان نباشید».[۵۵] بعضی روایات نیز همین امر را حد زهد معرفی کرده‌اند.[۵۶] بعضی از عرفا حقیقت زهد را رویگردانی از غیر خداوند[۵۷] و زهدی می‌دانند که برای رسیدن به عوض دیگری نباشد.[۵۸] برخی از علمای اخلاق نیز حقیقت زهد را روی‌گرداندن میل از چیزی که مطلوب و محبوب انسان است، به چیزی که بهتر و بالاتر از آن می‌باشد، بیان کرده‌اند که نتیجه آن ترک مباحاتی است که نفس حظ و بهره‌ای از آن می‌برد.[۵۹]

امام‌خمینی با توجه به اینکه زهد را به صورت مستقل، از کمالات انسانی و مقامات روحانی به‌شمار نیاورده، بلکه آن را ابزاری برای رسیدن به حق بیان کرده‌است، زهد حقیقی را خالی‌شدن قلب از شک و شرک می‌داند.[۶۰] ایشان حقیقت زهد را تنفر از نقص و اعراض از غیر حق، رسیدن به لقای پروردگار، معرفت و توحید می‌داند که ریشه در فطرت دارد؛ چنان‌که در نگاه ایشان رغبت به غیر حق به سبب احتجاب فطرت است[۶۱] و پرهیز از شهوات و ریاضت نفس با توجه به جهات روحانی و اقتضاهای طبیعی وجود انسان و ارتباط آن دو با یکدیگر است. از این جهت شریعت با زیر کنترل درآوردن و پرورش قوای نفس سعی می‌کند انسان را به کمال لایق جامع خویش برساند، بدون اینکه او را با ریاضت‌های سخت و سرکوب قوا و شهوت، از احتیاج‌های طبیعی خویش محروم کند.[۶۲] ایشان زهد در دنیا را فارغ‌شدن قلب برای آخرت و انصراف و تنفر قلب از حقیقت دنیا و توجه به مبدأ آفرینش می‌داند.[۶۳]

براساس تعریف‌های مختلفی که از زهد شده‌است، زهد می‌تواند امری سلبی یا ایجابی باشد. برخی که زهد را ترک دنیا و اعراض از آن معنا کرده‌اند، آن را امری سلبی می‌دانند[۶۴] که حالتی روحی است و شخص به جهت دلبستگی که به آخرت دارد، به مظاهر مادی بی‌اعتنا است، البته این بی‌اعتنایی باید در مرحله عمل هم ظاهر شود و شخص سادگی و قناعت را پیشه سازد.[۶۵] امام‌خمینی معتقد است اگر زهد در اصطلاح عبارت از ترک دنیا برای رسیدن به آخرت باشد، داخل در اعمال جوارحی است و اگر عبارت از بی‌رغبتی و بی‌میلی به دنیا باشد، نوعی عمل جوانحی و قلبی است.[۶۶] ایشان تأکید دارد که زهد در دنیا به معنای ترک امور ضروری حیات نیست؛ زیرا این نوعی رهبانیت است که در شرایع الهی، انبیا(ع) از آن منع کرده‌اند و از آنجاکه قوه شهوت و حرص به دنیا در نهاد انسان قرار داده شده‌است، اگر به‌طور کلی مهار شود و جلوی آن گرفته شود، طغیان می‌کند و آثاری به خلاف مقصود به‌جای می‌گذارد و سبب می‌شود که انسان برای همیشه اهل دنیا شده، آخرت را رها کند.[۶۷] به اعتقاد ایشان نشئه دنیا اگر برای کسب کمالات و مقامات و به دست آوردن سعادت ابدی باشد، ممدوح است. از این‌رو در روایتی از امیرالمؤمنین(ع) دنیا دار صدق، عافیت و موعظه و محل تجارت اولیای الهی شمرده شده‌است.[۶۸] بنابراین آنچه مذموم است، تعلق قلب به دنیا و وابستگی به آن است.[۶۹]

منشأ زهد

علمای اخلاق و عرفان، علم و ایمان به آخرت[۷۰] و کوتاه‌کردن آرزوها[۷۱] را سبب زهد شمرده‌اند. همچنین علم و ایمان به خداوند و وعده‌های او در آخرت را سبب انصراف از دنیا، و کوچک‌شمردن غیر حق حتی نعمت‌های اخروی را سبب زهد از ماسوی‌الله دانسته‌اند.[۷۲] امام‌خمینی راه رسیدن به زهد و رویگردانی از دنیا را در دو امر می‌داند: یکی باورداشتن زوال و تغیر دنیا و عالم ملک که با این عقیده قلب از اشتغال به دنیا فارغ می‌گردد و همین سبب رویگردانی از دنیا می‌شود[۷۳] و دیگری علم و ایمان به مراتب عالیه اخروی است که سبب می‌شود لذات جسمانی، ناچیز دیده شوند و همین، مبدأ رویگردانی و منشأ دوری نفس از دنیا می‌شود[۷۴] (ببینید: حب دنیا).

اقسام و مراتب

در روایات برای زهد درجاتی بیان شده‌است. بالاترین درجه زهد، بالاترین درجه ورع شمرده شده[۷۵] که از آن جمله ترک محرمات[۷۶] و بهره‌مند شدن از حلال در حد لزوم[۷۷] است. برخی روایات بالاترین درجه زهد را پایین‌ترین درجه ورع شمرده‌اند.[۷۸]

بعضی از علمای اخلاق به اعتبارات مختلف زهد را به اقسام و درجاتی تقسیم کرده‌اند:

الف) به اعتبار خود زهد که تقسیم می‌شود به:

  1. ترک دنیا با وجود میل به آن که به آن تزهّد گفته می‌شود؛
  2. زهد از روی طوع و شوق به جهت اینکه دنیا را در برابر آخرت حقیر می‌داند؛
  3. زهد از روی طوع و شوق، نه به جهت مقابله و معاوضه با آخرت؛ بلکه به جهت اینکه دنیا به ذات خود حقیر است.

ب) زهد به اعتبار آنچه در آن زهد می‌ورزد (مرغوب‌عنه) که تقسیم می‌شود به:

  1. «زهد فرض» که ترک محرَّمات الهی است؛
  2. «زهد سلامت» که ترک مشتبهات و ترک امور حلالی است که بیشتر از نیاز انسان است یا ترک تمام لذات نفسانی و استفاده از آنها به‌صورت اضطرار؛
  3. «زهد فضل» که بیش از قدر حاجت یا اضطرار از حلال پرهیز کند؛
  4. «زهد معرفت» که ترک جمیع ماسوی‌الله و قطع علاقه از آنهاست.

ج) زهد به اعتبار علتی که برای آن دنیا را ترک می‌کند (مرغوب‌فیه) که تقسیم می‌شود به:

  1. «زهد خائفین» که خوف و تشویش از عذاب و سَخَط پروردگار است؛
  2. «زهد راجین» که امید به ثواب پرودگار است؛
  3. «زهد عارفین» که بالاترین زهد است و به معنای قرب و لقای پروردگار است.[۷۹]

امام‌خمینی نیز برای زهد اقسام و مراتبی بیان کرده‌است. ایشان در تقسیم‌بندی زهد با اشاره به دو قسم «زهد حقیقی»[۸۰] و «زهد کاذب و رهبانیت» که نوعی تزهد و اظهار دوری از دنیاست، رهبانیت را مخالف با برنامه پیامبران (ع) می‌داند.[۸۱] ایشان شادشدن از مدح و ثنای دیگران، تمایل به زر و زیور و همنشینی با اهل دنیا را علامت زهد کاذب و مدعیان دروغین آن می‌داند.[۸۲]

امام‌خمینی با بیان اینکه زهد دارای مراتب بی‌شماری است، به برخی از مراتب آن پرداخته‌است؛ ازجمله:

  1. «زهد عامه» که در آن رویگردانی از دنیا برای رسیدن به نعمت‌های آخرت یا ترس از عذاب آن است؛ گرچه در کاربرد زهد در مورد دوم مسامحه‌ای است.[۸۳] در واقع این درجه از زهد از آن جهت که برای رسیدن به نعمت‌های آخرت است، ترک شهوت برای رسیدن به شهوت است. صاحب این درجه به حکم عقل، برای رسیدن به لذات اخروی، لذات زودگذر را ترک می‌کند.[۸۴]
  2. «زهد خاصه» که رویگردانی از لذت‌های حیوانی و شهوانی برای رسیدن به مقامات عقلانی است. این مرتبه نیز زهد حقیقی نخواهد بود؛ زیرا در این مرتبه نیز پای نفس در کار بوده و ترک شهوت و لذت حیوانی برای رسیدن به شهوت و لذت عقلانی است که مورد توجه فلاسفه و ارباب علم و دانش است.[۸۵]
  3. «زهد اخص خواص» که رویگردانی از لذات روحانی و ترک مشتهیات عقلانی برای رسیدن به مشاهده جمال جمیل الهی و وصول به حقایق معارف ربانی است و این مرتبه از زهد در حقیقت ترک غیر خدا برای خداست.[۸۶]

آفات زهد

عالمان اخلاق یکی از آفات زهد را ریا دانسته‌اند؛ چنان‌که برخی با نشان‌دادن زندگی زاهدانه یا پوشیدن لباس‌های کهنه و خشن، در مقام حفظ جایگاه خود در میان مردم‌اند.[۸۷] صفت بخل نیز آفت دیگری برای زهد است؛ زیرا زهد دعوت به ترک، اما بخل دعوت به امساک است.[۸۸]

امام‌خمینی نیز ایجاد ظاهری زاهدانه و ژنده‌پوشی بدون توجه به اصلاح درون را از مکاید نفس دانسته و زهد (منفی) را سرمنشأ و علت خطرناک‌ترین رذایل اخلاقی چون خود برتربینی، افتخار، عجب، تکبر، ریا، غفلت، خروج از دایره اولیای الهی و داخل‌شدن در دامن شیطان و سرچشمه همه گناهان معرفی می‌کند.[۸۹] ایشان اصل شهوت و غضب را در نظامی که مطابق حکمت الهی است، برای بقای نوع بشر لازم و ضروری می‌داند و هدف از فرستادن پیامبران را مرزبندی و قانونی‌کردن این امور می‌داند و معتقد است چون شهوت و حرص به دنیا در باطن ذات انسان قرار داده شد، کناره‌گیری و جلوگیری از آن به‌طور کامل، باعث می‌شود انسان برای همیشه اهل دنیا شود و نسبت به آخرت زهد داشته باشد و فشارآوردن به نفس در آغاز جوانی سبب افسارگسیخته شدن و زیر بار دیانت نرفتن نفس می‌شود[۹۰] (ببینید: حب دنیا و حب نفس).

آثار زهد

در قرآن ورود نور ایمان به قلب[۹۱] و الفت با مؤمنان و محبت به آنان[۹۲] ازجمله آثار رهبانیت معرفی شده‌است. در روایات نیز برای زهد آثاری ذکر شده‌است؛ ازجمله:

  1. جاری‌شدن حکمت از قلب بر زبان[۹۳]؛
  2. چشیدن حلاوت و شیرینی ایمان[۹۴]؛
  3. آسان‌شدن فرمانبرداری از اوامر الهی[۹۵]؛
  4. شکیبایی و تحمل مصیبت‌ها[۹۶]؛
  5. درک حقیقت و زشتی دنیا[۹۷]؛
  6. جلوگیری از غوطه‌ورشدن در دام‌های شیطان[۹۸]؛
  7. ساده‌پنداشتن مصیبت‌ها[۹۹]؛
  8. هم‌دردی و مهربانی با همه مسلمانان[۱۰۰]؛
  9. تقوا و پرهیزکاری در میان مردم[۱۰۱]؛
  10. راه نجات در آخرت و برائت از آتش[۱۰۲]؛
  11. بی‌نیازی در دنیا.[۱۰۳]

عالمان اخلاق زهد را سبب جاری‌شدن چشمه‌های حکمت، محبت الهی، کمال ایمان،[۱۰۴] کوچک و حقیرشدن مصیبت‌ها، عدم توجه به دنیا، راحتی قلب، نزدیکی به خدا، کامل‌شدن عقل، ایمنی در آخرت، حصول ثروت، برتری مقام و کوتاهی آمال و آرزوها[۱۰۵] می‌دانند.

امام‌خمینی غنا و بی‌نیازی از غیر خدا، فقر و نیاز محض به خدا، خالص‌شدن و رویگردانی قلب از غیر خدا در امور مادی و معنوی را از آثار زهد می‌داند و بی‌توجهی به آن را علت محروم‌شدن از بهشت لقا که بالاترین مرتبه بهشت است، معرفی می‌کند.[۱۰۶] از نظر ایشان چون حب به دنیا سرمنشأ تمام خطاها و عیب‌هاست، سلامت نفس با زهد در دنیا حاصل می‌شود و زمانی که تعلق به غیر خدا نباشد، سلامت مطلق تحقق پیدا می‌کند. از نظر ایشان زهد، کلید تمام خیرات، علت حلاوت و شیرینی ایمان و ابزاری نیرومند در گذراندن منازل حیوانی و رسیدن به مقام روحانی است و بدون آن، درِ سعادت و معرفت برای همیشه بسته می‌ماند.[۱۰۷] از این‌رو زهد بزرگ‌ترین جنود عقل و رحمان به‌شمار می‌رود که انسان به واسطه آن به سوی عالم قدس و طهارت پرواز می‌کند و از عالم طبیعت رهایی یافته و انقطاع کامل به سوی خداوند برای او حاصل می‌شود. ایشان رغبت و توجه به دنیا را از بزرگ‌ترین دام‌های شیطان و نفس معرفی می‌کند، به طوری که راه هدایت و رشد را بر انسان می‌بندد.[۱۰۸] ایشان زهد و ترک دنیا را حقیقت تقوا می‌داند و این مرحله را مقدمه برای تطهیر قلب و خلوص برای خدا بیان می‌کند و تأکید فراوان آیات و روایات بر زهد را دلیل بر اهمیت خاص آن می‌داند.[۱۰۹]

امام‌خمینی ازجمله آثار اجتماعی زهد و ساده‌زیستی را اقتدار و محبوبیت در جامعه، از بین‌رفتن ترس و هراس در برابر باطل، شجاعت سیاسی، استقلال فکری، قدرت ابتکار عمل و آرامش هنگام ازدست‌دادن موقعیت اجتماعی و سیاسی می‌شمارد.[۱۱۰]

زهد در سیره امام‌خمینی

امام‌خمینی افزون بر تأکید بر زهد و ساده‌زیستی در مقام موعظه،[۱۱۱] سیره عملی ایشان نیز همراه با زهد و سادگی بود.[۱۱۲] از مصادیق عملی زهد ایشان، بی‌اعتنایی به جاه و مقام و فرار از مرجعیت بود.[۱۱۳] ایشان در عین حال که از بهترین زمینه‌ها و امکانات برای رسیدن به مظاهر دنیا برخوردار بود و با اراده خداوند در دوران مرجعیت و پس از آن رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران، دنیا با تمام مظاهر گوناگونش به ایشان روی آورد و به اوج محبوبیت، شهرت، قدرت و امکانات دنیا دست یافت، اما هیچ‌گاه به دنبال دنیا نرفت، بلکه از آن گریزان و روی‌گردان بود.[۱۱۴]

امام‌خمینی هیچ‌گونه دلبستگی به دنیا نداشت و دل خود را یکپارچه به محبوب سپرده بود و به چیزی جز خدا دل نبسته بود.[۱۱۵] از آنجاکه زندگی زاهدانه و همسان با طبقه ضعیف جامعه از ویژگی‌های رهبر اسلامی است،[۱۱۶] ایشان در طول مدتی که در نجف اقامت داشت هم‌سطح با مردم عادی و طلاب[۱۱۷] در خانه‌ای محقر و فرسوده به صورت اجاره‌ای ساکن بود. ایشان پس از انقلاب اسلامی و تصدی رهبری انقلاب نیز در منزلی اجاره‌ای و کوچک در جماران زندگی می‌کرد[۱۱۸] (ببینید: اخلاق و سیره امام‌خمینی).

پانویس

  1. ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغه، ۳/۳۰.
  2. فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ۲۵۷.
  3. ابن‌منظور، لسان العرب، ۳/۱۹۶–۱۹۷.
  4. غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۳/۱۰۸–۱۰۹؛ خواجه‌نصیر، اوصاف الاشراف، ۳۱؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۵۷.
  5. مستملی بخاری، شرح التعرف لمذهب التصوف، ۳/۱۲۲۰؛ تلمسانی، شرح منازل، ۱/۱۳۹؛ کاشانی، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۳۷۳.
  6. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۹۳.
  7. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۹۳–۲۹۴.
  8. نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۸۰.
  9. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲/۵۷.
  10. بحرالعلوم، رساله سیر و سلوک، ۱۶۰.
  11. احسائی، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیه، ۱/۲۸۰؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۴/۹.
  12. ← نراقی، احمد، معراج السعاده، ۷۵۶.
  13. فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۴/۵.
  14. غزالی، احیاء علوم الدین، ۶/۶۲؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۴/۳۶.
  15. راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۳۶۷.
  16. مطهری، مجموعه آثار، ۱۶/۵۱۵.
  17. نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۳/۳۸۵–۳۸۶.
  18. کاشانی، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۳۷۳.
  19. جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، ۶۴؛ میبدی، کشف الاسرار و عدة الابرار، ۹/۵۰۱.
  20. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۳۲۵–۳۲۶.
  21. توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۴۲.
  22. فروغی، سیر حکمت در اروپا، ۱/۵۵.
  23. کتاب مقدس، رساله اول یوحنا، ب۲، ۱۵–۱۷؛ کتاب مقدس، رساله یعقوب، ب۱، ۲۷ و ب۴، ۴ و ۵.
  24. مطهری، مجموعه آثار، ۲۵/۴۶۲–۴۶۴.
  25. هینلز، راهنمای ادیان زنده، ۱/۲۵۲.
  26. دورانت، تاریخ تمدن، ۴/۷۳–۷۴.
  27. ناس، ۶۳۹.
  28. طبرسی، مجمع البیان، ۹/۳۶۶.
  29. اعراف، ۳۲؛ طه، ۸۱؛ مطهری، مجموعه آثار، ۲۵/۴۶۷.
  30. کلینی، الکافی، ۵/۶۵.
  31. لقمان، ۳۳.
  32. کهف، ۴۶.
  33. رعد، ۲۶.
  34. آل عمران، ۱۴–۱۵.
  35. اسراء، ۱۸–۱۹.
  36. عنکبوت، ۶۴؛ طه، ۱۳۱.
  37. ابن‌شعبه، تحف العقول، ۳۵۸.
  38. آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ۲۷۵.
  39. آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ۲۷۵.
  40. کلینی، الکافی، ۲/۵۰.
  41. کلینی، الکافی، ۲/۱۲۸.
  42. صدوق، علل الشرائع، ۱/۲۳۷.
  43. کلینی، الکافی، ۲/۱۲۸.
  44. کلینی، الکافی، ۳/۲۵۵.
  45. مستملی بخاری، شرح التعرف لمذهب التصوف، ۳/۱۲۱۹ و ۱۲۲۵.
  46. انصاری، منازل السائرین، ۵۳–۵۴.
  47. گوهرین، شرح اصطلاحات تصوف، ۵/۸۲–۸۳.
  48. همایی، مقدمه کتاب مصباح الهدایة و مفتاح الکرامه، ۷۷–۷۹.
  49. فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۷/۳۴۵؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۵۷.
  50. کلینی، الکافی، ۲/۱۲۸؛ ورام، ۲/۱۹۱.
  51. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۹۸–۲۹۹ و ۳۰۸–۳۰۹.
  52. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۹۴–۲۹۶.
  53. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۹۷–۳۰۰.
  54. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۳۰۴–۳۱۳.
  55. حدید، ۲۳؛ ← قمی، تفسیر القمی، ۲/۱۴۶ و ۲۶۰.
  56. کلینی، الکافی، ۲/۱۲۸؛ نهج البلاغه، ح۴۳۱، ۶۰۳.
  57. سلمی، مجموعه آثار، ۱/۴۸۰.
  58. مکی، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، ۱/۴۶۹.
  59. غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۳/۱۰۸–۱۰۹.
  60. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۹۸–۲۹۹.
  61. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۳۰۳.
  62. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۵–۲۸؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۶–۱۷.
  63. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۲۷–۳۲۸.
  64. مطهری، مجموعه آثار، ۷/۱۱۴.
  65. مطهری، مجموعه آثار، ۱۶/۵۱۴.
  66. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۹۳.
  67. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۳۳۷–۳۳۸.
  68. نهج البلاغه، ح۱۲۶، ۵۳۱.
  69. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۲۱.
  70. غزالی، مجموعه رسائل، ۱۵۱.
  71. قشیری، رساله قشیریه، ۲۳۴.
  72. غزالی، مجموعه رسائل، ۱۵۱.
  73. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۸۳.
  74. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۹۶.
  75. کلینی، الکافی، ۲/۶۲.
  76. صدوق، معانی الاخبار، ۲۵۱.
  77. صدوق، معانی الاخبار، ۲۸۷.
  78. کلینی، الکافی، ۲/۱۲۸.
  79. نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۶۷–۷۶؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۳۷۱–۳۷۷.
  80. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۳۰۳.
  81. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۳۲۵–۳۲۶؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۳۳۷.
  82. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۶۱.
  83. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۹۵.
  84. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۹۵.
  85. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۹۶.
  86. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۹۶.
  87. فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۶/۱۴۹.
  88. مکی، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، ۱/۴۴۲.
  89. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۸۹.
  90. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۳۳۷–۳۳۸.
  91. مائده، ۸۳.
  92. مائده، ۸۲.
  93. کلینی، الکافی، ۲/۱۲۸.
  94. کلینی، الکافی، ۲/۱۲۸.
  95. کلینی، الکافی، ۲/۱۲۸.
  96. کلینی، الکافی، ۲/۱۳۲.
  97. نهج البلاغه، ح۳۸۳، ۵۹۳.
  98. نهج البلاغه، ح۷۴، ۵۱۵.
  99. نهج البلاغه، ح۳۰، ۵۰۶.
  100. مجلسی، بحار، ۷۰/۴۸.
  101. مجلسی، بحار، ۶۷/۶۸.
  102. مجلسی، بحار، ۶۷/۳۱۵.
  103. لیثی، عیون الحکم و المواعظ، ۴۰۸.
  104. غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۳/۱۱۵–۱۱۶.
  105. خواجه‌نصیر، اخلاق محتشمی، ۸۵–۸۸.
  106. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۲۵۷ و ۳۲۷–۳۲۸.
  107. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۳۰۸–۳۱۰.
  108. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۳۰۳.
  109. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۹۲–۹۳.
  110. امام‌خمینی، صحیفه، ۴/۲۱۹–۲۲۱؛ ۸/۴۲۹؛ ۹/۱۹۰ و ۱۸/۴۷۱.
  111. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۷/۳۷۳–۳۷۶، ۴۹۰–۴۹۱ و ۲۱/۲۷۶–۲۷۷.
  112. قرهی، خاطره، ۱۰۰؛ جلالی خمینی، خاطره، ۱۰۱؛ غیوری، خاطره، ۱۰۲.
  113. امینی، مصاحبه، ۳/۲۶۱؛ دعایی، مصاحبه، ۲/۲۲۵.
  114. رحیمیان، در سایه آفتاب، ۵۸.
  115. رحیمیان، در سایه آفتاب، ۵۸.
  116. نهج البلاغه، خ۲۰۰، ۲۹۹–۳۰۰.
  117. رحیمیان، سرگذشتهای ویژه، ۵/۶۰.
  118. رحیمیان، در سایه آفتاب، ۸۲.

منابع

  • قرآن کریم.
  • آمدی، عبدالواحد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تحقیق مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
  • ابن‌شعبه حرانی، حسن‌بن‌علی، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آل‌الرسول (ص)، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
  • ابن‌فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
  • ابن‌منظور، محمدبن‌مکرم، لسان العرب، تحقیق جمال‌الدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
  • احسائی، ابن‌ابی‌جمهور، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیه، تحقیق مجتبی عراقی، قم، نشر مؤسسه سیدالشهداء (ع)، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
  • امینی، ابراهیم، مصاحبه، چاپ‌شده در پابه‌پای آفتاب، تدوین امیررضا ستوده، تهران، پنجره، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
  • انصاری، خواجه‌عبدالله، منازل السائرین، تحقیق علی شیروانی، تهران، دارالعلم، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
  • بحرالعلوم، سیدمحمدمهدی، رساله سیر و سلوک (تحفة الملوک)، تحقیق سیدمحمدحسین تهرانی، مشهد، علامه طباطبایی، چاپ چهارم، ۱۴۱۵ق.
  • تلمسانی، عفیف‌الدین، شرح منازل السائرین، تحقیق عبدالحفیظ منصور، قم، بیدار، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
  • توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، تهران، سمت ـ مؤسسه فرهنگی طه ـ مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۸۱ش.
  • جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
  • جلالی خمینی، حیدرعلی، خاطره، چاپ‌شده در پرتوی از خورشید، تدوین حسین رودسری، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
  • خواجه‌نصیر طوسی، محمدبن‌محمد، اخلاق محتشمی، تحقیق محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۷ش.
  • خواجه‌نصیر طوسی، محمدبن‌محمد، اوصاف الاشراف، تحقیق سیدمهدی شمس‌الدین، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۷۳ش.
  • دورانت، ویلیام جیمز، تاریخ تمدن، عصر ایمان، ج۴، ترجمه ابوطالب صارمی و دیگران، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، ۱۳۸۰ش.
  • دعایی، سیدمحمود، مصاحبه، چاپ‌شده در پابه‌پای آفتاب، تدوین امیررضا ستوده، تهران، پنجره، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
  • راغب اصفهانی، حسین‌بن‌محمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت ـ دمشق، دارالقلم ـ دارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
  • رحیمیان، محمدحسن، در سایه آفتاب، تهران، حضور، چاپ هفتم، ۱۳۷۸ش.
  • رحیمیان، محمدحسن، مصاحبه، چاپ‌شده در سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام‌خمینی، تدوین رضا شعرباف، تهران، پیام آزادی، چاپ اول، ۱۳۶۷ش.
  • سلمی، محمدبن‌حسین، مجموعه آثار سلمی، گردآوری نصرالله پورجوادی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، ۱۳۶۹ش.
  • صدوق، محمدبن‌علی، علل الشرائع، قم، کتابفروشی داوری، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
  • صدوق، محمدبن‌علی، معانی الاخبار، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
  • طبرسی، فضل‌بن‌حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی و سیدفضل‌الله یزدی، تهران، ناصرخسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.
  • غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، تحقیق عبدالرحیم‌بن‌حسین عراقی، بیروت، دارالکتاب العربی، بی‌تا.
  • غزالی، ابوحامد، مجموعة رسائل الامام‌غزالی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
  • غیوری، سیدعلی، خاطره، چاپ‌شده در پرتوی از خورشید، تدوین حسین رودسری، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
  • فروغی، محمدعلی، سیر حکمت در اروپا، تهران، زوار، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
  • فیض کاشانی، ملامحسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ق.
  • فیّومی، احمدبن‌محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
  • قرهی، عبدالعلی، خاطره، چاپ‌شده در پرتوی از خورشید، تدوین حسین رودسری، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
  • قشیری، عبدالکریم‌بن‌هوازن، رساله قشیریه، ترجمه حسن‌بن‌احمد عثمانی، تصحیح بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران، زوار، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
  • قمی، علی‌بن‌ابراهیم، تفسیر القمی، تصحیح سیدطیب موسوی جزایری، قم، دارالکتاب، چاپ سوم، ۱۳۶۳ش.
  • کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، تصحیح جلال‌الدین همایی، تهران، هما، چاپ چهارم، ۱۳۷۲ش.
  • کتاب مقدس، بی‌جا، دارالکتاب المقدس، ۱۹۸۰م.
  • کلینی، محمدبن‌یعقوب، الکافی، تصحیح علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
  • گوهرین، سیدصادق، شرح اصطلاحات تصوف، تهران، زوار، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
  • لیثی واسطی، علی‌بن‌محمد، عیون الحکم و المواعظ، تحقیق حسین حسنی بیرجندی، قم، دارالحدیث، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
  • مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
  • مستملی بخاری، اسماعیل‌بن‌محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، تحقیق محمد روشن، تهران، اساطیر، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۷، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۷ش.
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۶، تهران، صدرا، چاپ چهارم، ۱۳۸۰ش.
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۵، تهران، صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
  • مکی، ابوطالب محمدبن‌علی، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، تصحیح باسل عیون‌السود، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
  • میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار و عدة الابرار، به کوشش علی‌اصغر حکمت، تهران، امیرکبیر، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ش.
  • ناس، جان‌بایر، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی‌اصغر حکمت، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ بیستم، ۱۳۹۰ش.
  • نراقی، ملااحمد، معراج السعاده، تحقیق محمد نقدی، قم، هجرت، چاپ ششم، ۱۳۷۸ش.
  • نراقی، ملامهدی، جامع السعادات، تصحیح سیدمحمد کلانتر، بیروت، اعلمی، چاپ چهارم، بی‌تا.
  • نهج البلاغه، ترجمه سیدجمال‌الدین دین‌پرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
  • ورام، مسعودبن‌عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورام)، قم، مکتبه فقیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
  • همایی، جلال‌الدین، مقدمه کتاب مصباح الهدایة و مفتاح الکرامه، تألیف عزالدین کاشانی، تهران، هما، چاپ چهارم، ۱۳۷۲ش.
  • هینلز، جان. ر، راهنمای ادیان زنده، ترجمه عبدالرحیم گواهی، قم، بوستان کتاب، چاپ سوم، ۱۳۷۸ش.

پیوند به بیرون