تعصب: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۹۰: | خط ۹۰: | ||
== پیوند به بیرون == | == پیوند به بیرون == | ||
* سهیلا نظری، [https://books.khomeini.ir/books/10003/403/ تعصب]، [[دانشنامه امام خمینی]]، ج۳، ص۴۰۳–۴۰۷. | * سهیلا نظری، [https://books.khomeini.ir/books/10003/403/ تعصب]، [[دانشنامه امام خمینی|دانشنامه امامخمینی]]، ج۳، ص۴۰۳–۴۰۷. | ||
[[رده:اخلاق]] | [[رده:اخلاق]] | ||
خط ۹۷: | خط ۹۷: | ||
[[رده:مقالههای بینیاز از جعبه اطلاعات]] | [[رده:مقالههای بینیاز از جعبه اطلاعات]] | ||
[[رده:مقالههای دارای لینک دانشنامه]] | [[رده:مقالههای دارای لینک دانشنامه]] | ||
[[رده:مقالههای | [[رده:مقالههای دارای شناسه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۶ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۴۹
تعصّب، جانبداری شدید از شخص یا قوم یا چیزی.
امامخمینی، تعصّب را صفتی نفسانی میداند که اثر آن حمایت از خویشاوندان و همه متعلقات است،
تعصّب به مذموم و ممدوح تقسیم شده و امامخمینی تفاوت عصبیّت ممدوح و مذموم را مرتبط با نیت شخص و امری قلبی میداند که برای دفاع از حق قدم برمیدارد یا برای رسیدن به مقاصد نفس خود.
به اعتقاد امامخمینی، حقیقت عصبیّت مذموم، حقمدارنبودن و طرفداری از دیگران از روی نادانی و خودخواهی است و عصبیت ممدوح را از بهترین صفات انسانی دانسته که سبب اصلاح مفاسد اجتماعی میشود.
امامخمینی خودخواهی و جهل و نادانی را ازجمله عوامل عصبیّت دانسته و ازجمله آثار و مفاسد فردی تعصّب مذموم را انکار مقامات عرفانی و نیکو جلوهدادن رذایل شمرده و نتیجه تعصّب را در آخرت، ظهور صورت ملکوتی آن میداند.
ایشان برای درمان تعصّب، توجه به مفاسد آن را ضروری دانسته و با تأکید بر مفاسد فردی عصبیّت، لزوم ترک آن را گوشزد کرده و در مسائل اجتماعی شرط رسیدن به آرزوهای انسانی را دوری از عصبیّتهای قومی و ملی میدانست.
امامخمینی پیوسته به خطر تعصّبهای قومی اشاره و سفارش میکرد اسلام برای ملیت خاصی نیست و در اسلام، ملیت، نژاد، رنگ، قبیله و زبان ارزش ندارد.
مفهومشناسی
تعصّب از ریشه «عصب» به معنای بستن و محکمکردن عمامه بر سر یا پیهایی است که مفاصل را به یکدیگر پیوند میدهند[۱]؛ همچنین به معنای پشتیبانیکردن از یاران و خویشاوندان و بسیار غیرتمندبودن میباشد.[۲] در اصطلاح اخلاقی، صفتی نفسانی به معنای تمایل به جانبداری از امری حق یا غیر حق، از خود یا هر کس یا چیزی است که به انسان نسبت دارد؛ مانند دین، مال، اهل یا ملتی با گفتار یا رفتار خود.[۳] امامخمینی تعصّب را یکی از صفات نفسانی میداند که اثر آن حمایت از خویشاوندان و همه متعلقات است، چه تعلق دینی، مذهبی و مسلکی داشته باشد یا تعلق وطنی و آب و خاکی یا غیر آن، مانند تعلق شغلی، استاد و شاگردی.[۴]
از واژههای مرتبط با تعصّب، حمیّت و غیرت است. «حمیت» از ماده «حمی» در اصل به معنای حرارتی است که از آتش یا خورشید یا بدن انسان به وجود میآید و به معنای تعصّب خشمآلود است.[۵] حمیّت برای نفس و تعصّب برای نزدیکان است یا حمیّت برای اهل خود و تعصّب برای قبیله خود است[۶]؛ از اینرو نسبت میان این دو، تفاوت در متعلق است. در مقابل تعصّب، «انصاف» است که به معنای ایستادن و استقامت بر حق است.[۷] «غیرت»، سعی در محافظت از آن چیزی است که محافظت از آن لازم است و از نتایج بزرگی نفس و قوت آن است.[۸]
پیشینه
عصبیّت یکی از مسائل مهم اخلاقی و اجتماعی است که غالباً به واسطه علاقه به پیوند نَسَبی یا گروهی به وجود میآید. این امر از آغاز زندگی اجتماعی و گروهی بشر وجود داشته است[۹] و افراد هر قوم به واسطه همبستگی و غرور قومی، زمانی که ستمی بر یکی از آنها وارد میشد یا در معرض خطر قرار میگرفتند، به یاری هم میشتافتند. هدف اصلی این عصبیّت در طول تاریخ بشر، به دست آوردن فرمانروایی و توسعهطلبی بوده است؛ زیرا فرمانروایان در پرتو حمایت مردم، توانایی حاکمیت و کشورداری داشتند.[۱۰] برخی برای عصبیّت، نقش محوری قائل شدهاند، به گونهای که پیدایش جامعه سیاسی، تمرکز قدرت و تداوم قدرت حیات سیاسی جامعه و همچنین ریشه تمدنها و گسترش ادیان در طول تاریخ را وابسته به عصبیّت دانستهاند[۱۱]؛ چنانکه تعصّب قومی برخی از یهودیان به یهودیت، صرفاً قومی و فرهنگی بوده، آنها مردم را به صهیونیسم دعوت میکنند[۱۲] و صهیونیسم نیز بر اساس همین تعصّب قومی که یهود را نژاد برتر میدانند، تشکیل شده است.[۱۳] این تعصّب تا آنجا پیش رفته که آنان برای اقوام دیگر احترامی قائل نبوده، طبق معتقدات خود[۱۴] کشتن زنان و کودکان اقوام دیگر را جایز میشمارند. دین مسیحیت نیز بهویژه در قرون وسطی، دچار تعصّب شدید مذهبی شد؛ تا آنجا که زمینه را برای ایجاد تعصّب ماتریالیستی فراهم کرد.[۱۵]
پیش از ظهور اسلام میان اعراب جاهلی، تعصّب قومی شدیدی وجود داشت[۱۶] و ظهور اسلام خط بطلانی بر همه تعصّبات نکوهششده آن زمان کشید. قرآن کریم اعراب جاهلی را به سبب تعصّب قومی عربیت[۱۷] و تفاخر یهود و نصارا به یکدیگر،[۱۸] نکوهش میکند. در بعضی روایات، متعصّب، فردی بیایمان یا عرب جاهلی معرفی شده است.[۱۹] بنابر برخی روایات، نخستین کسی که پایه عصبیّت را بنا نهاد و بر آدم تعصّب ورزید، شیطان بود[۲۰]؛ البته در بعضی روایات، تعصّب حمزةبنعبدالمطلب به پیامبر اسلام(ص)، سبب نجات و ورود او به بهشت شمرده شده است[۲۱]؛ از اینرو برخی تعصّب در دین حق و حمایت از آن و تعصّب در دفع ظلم از اهل و عشیره را در شمار عصبیّت مذموم ندانستهاند.[۲۲] در ایران پیش از اسلام نیز تعصّبات قومی وجود داشت و ایرانیان از آن به ستوه آمده بودند و چون روح اسلام را خالی از عصبیّت دیدند، به اسلام و خاندان اهل بیت(ع) روی آوردند.[۲۳]
در علم اخلاق به بحث تعصّب کمتر توجه شده است و تنها در بعضی از کتب اخلاقی، فصلی به آن اختصاص یافته است.[۲۴] امامخمینی در این بحث، به موضوعاتی چون مفاسد عصبیّت، عصبیّت اهل علم و راه درمان آن اشاره کرده است.[۲۵] ایشان پس از آغاز نهضت اسلامی نیز در سخنرانیهای خود این بحث را به گستره اجتماع کشاند و افراد را از تعصّبات قومی و گروهی پرهیز میداد.[۲۶]
حقیقت و اقسام
علمای اخلاق تعصّب را به مذموم و ممدوح تقسیم کردهاند. تعصّب ممدوح را تعصّبی دانستهاند که از اهل یا عشیره یا دین خود در امر حقی حمایت کند و در این حمایت از انصاف خارج نشود؛ اما اگر این حمایت، حمایت بهحقی نباشد و از انصاف خارج شود، تعصّب مذموم است.[۲۷] امامخمینی تفاوت عصبیّت ممدوح و مذموم را مرتبط با نیت شخص و امری قلبی میداند و معتقد است عصبیّت و حمایت از خویشان و وابستگان، چه وابستگی مذهبی باشد یا گروهی، اگرچه برای امر حق یا در امر دینی باشد، فینفسه صفتی مذموم است لکن اگر این عصبیّت با نیت اظهار حق و حمایت از اثبات آن باشد، آن را عصبیّت نمیداند یا دست کم ازجمله عصبیّت مذموم نمیشمارد؛ زیرا حمایت از حق و ترویج حقیقت، ازجمله بهترین صفات کمال انسانی و از اخلاق انبیا و اولیاست.[۲۸]
به اعتقاد امامخمینی، حقیقت عصبیّت مذموم، حقمدارنبودن و طرفداری از دیگران از روی نادانی و خودخواهی است.[۲۹] معیار حق و باطلبودن تعصّب نیز به نیت و غرض شخص بر میگردد که برای دفاع از حق قدم برمیدارد یا برای رسیدن به مقاصد نفس خود، که در صورت اول اگر حق با دشمنان او نیز باشد، از آن حمایت میکند؛ اما اگر عصبیّت و قومیت او را تحریک کرد که با دیدن باطلی هرچند از اقوام و خویشاوندان خود؛ با آنها همراهی و از آنها حمایت کند، از مصادیق عصبیّت جاهلی و مذموم است.[۳۰] ایشان یکی از زشتترین اقسام تعصّب مذموم را تعصّب اهل علم میداند؛ زیرا اهل علم که خود مربی و چراغ هدایتاند، اگر دچار جهالت عصبیّت شوند، باعث فساد امت میگردند و از طرف دیگر، عصبیّت علمی، خیانت به علم، حقناشناسی و حرمتشکنی به علم است؛ افزون بر این، منجر به هتک حرمت طرف مقابل میشود.[۳۱]
زمینهها و عوامل
قرآن کریم به بعضی از زمینههای تعصّب، مانند وابستگی نسبی[۳۲] و خویشاندی[۳۳] هشدار میدهد. بعضی اندیشمندان، ازجمله عوامل عصبیّت را پیوند نسبی، وابستگی خاندانها به یکدیگر، همپیمانی، اشتراک در دین و مذهب یا اصل و نسب،[۳۴] مبارزه در برابر حملات دشمن، حب وطن، به دست آوردن فرمانروایی و کشورگشایی[۳۵] دانستهاند. امامخمینی خودخواهی، حب خویشاوندی و جهل و نادانی را از عوامل عصبیّت میداند و معتقد است قلبی که به نور ایمان و معرفت روشن باشد، پایبند قواعد دینی و عقلی است و عادات و روابط خویشاوندی، او را از راه مستقیم منحرف نمیکند و در راه اجرای حق، تمام تعلّقات و روابط خویشاوندی را رها میسازد.[۳۶]
آثار
عصبیّت بهعنوان یکی از صفات نفسانی، میتواند آثار مذموم یا ممدوح فردی یا اجتماعی و دنیوی یا اخروی داشته باشد. در روایات، عصبیّت مذموم، موجب خروج از ایمان و ورود به آتش دانسته شده است.[۳۷] اندیشمندان نیز برای عصبیّت، آثار سوء فردی و اجتماعی پرشماری ذکر کردهاند؛ ازجمله آثار فردی آن را رسیدن به شقاوت ابدی، کتمان حق،[۳۸] مانعبودن برای درک صحیح حقایق،[۳۹] نفوذناپذیری دلها بر اثر جرم و گناه و نزول عذاب دنیوی[۴۰] دانستهاند. آثار اجتماعی آن را نیز تبعیض نژادی،[۴۱] اغتشاش در سطح اجتماع و بینالملل،[۴۲] انتقال خرافات و عدم قضاوت صحیح[۴۳] شمردهاند.
عصبیّت ممدوح میتواند منشأ خدمات و آثار نیکو باشد. در مواردی قرآن کریم[۴۴] با استفاده از عصبیّت درونی انسان، افراد را به سوی حقیقت وامیدارد و با ایجاد غیرت و حساسیت و یادآوری صحنههای مظلومیت خویشاوندان، آنها را به قیام در راه خدا فرا میخواند.[۴۵] بعضی بر این عقیدهاند که اگر عصبیّت به سوی انسانیت سوق داده شود، قدرت دفاع و مقاومت را در جامعه بالا میبرد و آن را نفوذناپذیر میسازد؛ همچنین میتواند تمدنها را پیریزی کرده، دین را گسترش دهد و شهرها را آباد کند.[۴۶]
امامخمینی ازجمله آثار و مفاسد فردی تعصّب مذموم را انکار مقامات عالی عرفانی، بیبهرهماندن از آنها،[۴۷] نرسیدن به توحید افعالی[۴۸] و بیبهرهشدن از نور ایمان، جلوگیری از دریافت حقایق، همچنین نیکو جلوهدادن رذایل و زشت جلوهدادن نیکوییها[۴۹] برمیشمارد. همچنین ایشان نتیجه تعصّب را در آخرت، ظهور صورت ملکوتی آن میداند که طبق بعضی روایات،[۵۰] کسی که در دلش ذرهای عصبیّت یا تعصّب باشد، خداوند او را با اعراب جاهلی بر میانگیزاند.[۵۱] ایشان برخورد و نزاعهای قومی[۵۲] و بهرهبردن دشمنان و وابستگان آنان[۵۳] را از آثار اجتماعی تعصّب مذموم میداند. به باور ایشان، در تعصّب دو علت وجود دارد: یا به سبب اظهار حق و جانبداری از حقیقت است، گرچه از طرف دشمن انسان باشد که سبب اصلاح مفاسد اجتماعی میشود و عصبیت ممدوح و از بهترین صفات انسانی است و دیگری حمایت از بستگان، اگرچه در مسیر باطل باشند که سبب برانگیختن مفاسد در جامعه میگردد.[۵۴]
راه درمان
اندیشمندان بر پایه روایات، راههای چندی برای درمان و دوری انسان از تعصّب مذموم بیان کردهاند؛ ازجمله:
- تواضع و تذلل در برابر حق[۵۵]؛
- توجه به عواقب تعصّب، مانند دوری ابلیس از رحمت الهی به واسطه تعصّبورزی در برابر آدم(ع)[۵۶]؛
- دوریکردن از پیروی حزب، گروه، بزرگان و خویشان بر پایه تعصّب[۵۷]؛
- توجه به قدرت الهی و اینکه جلب رضایت دیگران در مقابل جلب رضایت خداوند، ارزشی ندارد.[۵۸]
امامخمینی برای درمان تعصّب، توجه به مفاسد آن را ضروری میداند و معتقد است توجه به این نکته که این صفت از شیطان است و سبب هلاک انسان و محجوبشدن او از رسیدن به مقامات و حقایق الهی میگردد، ضروری است.[۵۹] ایشان با تأکید بر مفاسد فردی عصبیّت، لزوم ترک آن را گوشزد کرده است.[۶۰] در مسائل اجتماعی نیز ایشان شرط رسیدن به آرزوهای انسانی را وحدت مسلمانان، به همراه دوری از عصبیّتهای قومی، ملی و فریادزدن علیه دشمنان مشترک میدانست.[۶۱] ایشان همواره در دوران مبارزه خود علیه استعمار خارج و داخل، شعار «وحدت کلمه» را بیان میکرد و به سران دولتهای اسلامی سفارش میکرد اختلافات ملیتی و قومیتی را کنار گذاشته، تنها به اسلام بیندیشند[۶۲] (ببینید: وحدت).
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دشمنان انقلاب، حوادثی چون غائله ترکمنصحرا (ببینید: ترکمنصحرا)، حوادث آذربایجان[۶۳] (ببینید: حزب جمهوری خلق مسلمان) (ببینید: سیدکاظم شریعتمداری)، غائله کردستان که با تحریک تعصّبات قومی ایجاد شده بود[۶۴] و غائله خلق عرب را به راه انداختند. امامخمینی پیوسته به خطر تعصّبهای قومی که بیگانگان ایجاد کرده بودند، اشاره میکرد و از همینرو به اهل قلم و بیان، سفارش میکرد اسلامی را به مردم معرفی کنند که برای ملیت خاصی نیست. در اسلام، ملیت، نژاد، رنگ، قبیله و زبان ارزش ندارد[۶۵] (ببینید: ملیگرایی). ایشان مردم را از نفوذ اجانب و تبلیغات سوء آنها علیه اسلام و انقلاب و ایجاد تفرقه بر اثر تعصّبهای مختلف آگاه میکرد.[۶۶]
پانویس
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۱/۶۰۲
- ↑ ابناثیر، النهایة فی غریب الحدیث، ۳/۲۴۵؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱/۶۰۶؛ طریحی، مجمع البحرین، ۲/۱۲۱–۱۲۳
- ↑ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۳۰۶
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۴۵
- ↑ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۲۵۸–۲۵۹
- ↑ مجلسی، مرآة العقول، ۱۱/۱۵۹
- ↑ نراقی، احمد، ۳۰۷
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۳۰۱
- ↑ ناس، تاریخ جامع ادیان، ۱۲
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲۶۴–۲۶۵
- ↑ ابنخلدون، تاریخ، ۱/۱۶۰–۱۶۱
- ↑ توفیقی، آشنایی با ادیان، ۱۰۸
- ↑ توفیقی، آشنایی با ادیان، ۹۵
- ↑ کتاب مقدس، سفر تثنیه، ب ۲، ۳۴
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲۲/۴۳۷؛ خامنهای، مقدمه کتاب المظاهر الالهیة، ۲۵۰
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۷۰/۲۸۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۴۶
- ↑ شعراء، ۱۹۷–۱۹۸
- ↑ بقره، ۱۱۳
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۳۰۸
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، خ۲۳۴، ۳۵۲–۳۵۳
- ↑ مجلسی، مرآة العقول، ۱۰/۱۷۶
- ↑ مجلسی، مرآة العقول، ۱۰/۱۷۵
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۴/۱۲۶–۱۳۰
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۴۰۲؛ نراقی، احمد، ۳۰۶
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۴۵–۱۵۲
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۲۷؛ ۱۱/۲۹۴ و ۲۰/۹۰
- ↑ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۳۰۶؛ مدنی، ریاض السالکین، ۲/۳۴۸
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۴۵–۱۴۶
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۵؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۲۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۴۷–۱۴۸
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۴۶
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۵۱–۱۵۲
- ↑ بقره، ۱۷۰؛ زخرف، ۲۴
- ↑ نساء، ۱۳۵
- ↑ ابنخلدون، تاریخ، ۱/۱۶۰–۱۶۳
- ↑ ابنخلدون، تاریخ، ۱/۲۳۶–۳۰۲
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۴۷–۱۴۸؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۸۸
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۳۰۷–۳۰۸
- ↑ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۳۰۶–۳۰۷
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۳/۴۱۹
- ↑ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۵/۳۵۲
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۴/۱۲۶–۱۲۹
- ↑ هاشمی، اخلاق در نهج البلاغه، ۱۳۶
- ↑ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۵/۳۵۳–۳۵۴
- ↑ نساء، ۷۵
- ↑ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۴/۴۱۹
- ↑ ابنخلدون، تاریخ، ۱/۱۶۰–۱۶۱
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۵
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۰۴
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۴۷ و ۱۴۹
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۱۵/۲۷۳
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۴۸
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۲۰۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۹۴
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۴۶
- ↑ مجلسی، مرآة العقول، ۷/۲۰۹
- ↑ مجلسی، مرآة العقول، ۱۲/۲۵۷
- ↑ هاشمی، اخلاق در نهج البلاغه، ۱۴۰–۱۴۱
- ↑ بنایی، پیوند اخلاق و سیاست، ۸۶
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۴۹
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۵
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۹۰
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۳۳، ۴۹۱ و ۳/۹۴
- ↑ علیبابایی، بیست و پنج سال در ایران، ۲/۲۳۱ و ۲۶۹
- ↑ چمران، کردستان، ۲۷–۲۹
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۱۸۷ و ۱۳/۱۶۸
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۲۷ و ۶/۴۰۳
منابع
- قرآن کریم.
- ابناثیر، مبارکبنمحمد، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، تصحیح محمود محمد طناحی، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، ۱۳۶۷ش.
- ابنخلدون، عبدالرحمنبنمحمد، تاریخ ابنخلدون، تحقیق خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر-دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ پنچم، ۱۳۸۹ش.
- بنایی، سیدحسن، پیوند اخلاق و سیاست در اندیشه امامخمینی، کنگره اندیشههای اخلاقی-عرفانی امامخمینی، اخلاق، عرفان و جامعه، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
- توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، تهران، سمت و مؤسسه فرهنگی طه و مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۸۱ش.
- چمران، مصطفی، کردستان، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، ۱۳۸۰ش.
- حر عاملی، محمدبنحسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- خامنهای، سیدمحمد، مقدمه کتاب المظاهر الالهیة فی اسرار العلوم الربانیه تألیف ملاصدرا، تهران، بنیاد حکمت صدرا، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- راغب اصفهانی، حسینبنمحمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت-دمشق، دارالقلم-دارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، تصحیح سیداحمد حسینی اشکوری، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
- علیبابایی، داوود، بیست و پنج سال در ایران چه گذشت، تهران، امید فردا، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- کتاب مقدس، بیجا، دارالکتاب المقدس، ۱۹۸۰م.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول فی شرح اخبار آلالرسول(ص)، تصحیح سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
- مدنی، سیدعلیخان، ریاض السالکین فی شرح صحیفة سیدالساجدین(ع)، تصحیح سیدمحسن حسینی امینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۳، تهران، صدرا، چاپ هشتم، ۱۳۸۶ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۴، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۶ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۲، تهران، صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ بیست و ششم، ۱۳۸۶ش.
- ناس، جان بایر، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علیاصغر حکمت، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ بیستم، ۱۳۹۰ش.
- نراقی، ملااحمد، معراج السعاده، تحقیق محمد نقدی، قم، هجرت، چاپ ششم، ۱۳۷۸ش.
- نراقی، ملامهدی، جامع السعادات، تصحیح سیدمحمد کلانتر، بیروت، اعلمی، چاپ چهارم، بیتا.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- هاشمی، حسین، اخلاق در نهج البلاغه، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
پیوند به بیرون
- سهیلا نظری، تعصب، دانشنامه امامخمینی، ج۳، ص۴۰۳–۴۰۷.