اسم اعظم: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (removed Category:مقاله های نیازمند ارزیابی; added Category:مقالههای دارای شناسه using HotCat) |
||
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۵: | ||
[[رده:عرفان]] | [[رده:عرفان]] | ||
[[رده:اندیشههای امامخمینی]] | [[رده:اندیشههای امامخمینی]] | ||
[[رده: | [[رده:مقالههای دارای شناسه]] |
نسخهٔ ۱۳ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۵۹
اسم اعظم، اسم جامع همه اسمای الهی.
اسم اعظم وصف برترین اسم خداوند است که تنها بندگان خاص از آن اطلاع دارند. اسم اعظم در مباحث عرفانی جایگاه مهمی دارد به مسائلی چون اسماء و صفات انسان کامل، فیض اقدس و فیض مقدس مرتبط است. اسم اعظم نزد اهل معرفت کلید همه مشکلات عالم است که با استمداد از آن، هر مقصودی برآورده میشود.
امامخمینی در کتاب شرح دعاء السحر به تفصیل از اسم اعظم بحث کرده و با استناد به برخی روایات و ادعیه به بیان ماهیت و مصادیق عینی آن پرداخته و بر این باور است که اسم اعظم نخستین حضرتی است که از مقام فیض اقدس ظهور یافته است. ایشان برای اسم اعظم، تقسیمی بدیع کرده است و معتقد است در سه مرتبه مقام الوهیت، عالم خارج و مرتبه لفظ، اسم اعظم حقیقتی متناسب با آن مرتبهها دارد.
به اعتقاد امامخمینی، آنچه از الفاظ اسم اعظم در کلمات عارفان ذکر شده، بر اساس روایات نبوی یا کشف ریاضتهای عارفان است و علم این الفاظ در شریعت از عموم مردم پنهان نگاه داشته شده و تنها نزد اولیا و علمای راسخین است. امامخمینی بر این باور است که اسم اعظم، هفتاد و سه حرف بود و آصف برخیا تنها با اطلاع بر یک حرف آن توانست تخت بلقیس را احضار کند، اما اهلبیت(ع) هفتاد و دو حرف آن را میدانند و یک حرف آن مستأثر بوده و در عالم غیب حق تعالی پنهان میباشد.
مقدمه
اسم اعظم وصف برترین اسم خداوند است که تنها بندگان خاص از آن اطلاع دارند[۱] در اصطلاح عارفان، اسمی از اسمای خداوند است که مشتمل بر همه اسمای دیگر است؛ از اینرو برخی اسم «الله» را به سبب جامعبودن همه اسما و صفات الهی، اسم اعظم دانستهاند.[۲]
امامخمینی برای اسم اعظم مراتبی قائل است. ایشان اسم اعظم را به حسب الوهیت اسم جامع «الله» میداند که جامع همه اسمای الهی است و اسمای دیگر مظهر این اسم بهشمار میروند.[۳]
پیشینه
اسم اعظم ریشه در آیات قرآن دارد که از آشنایی برخی از تابعان پیامبران الهی(ع) به بعضی از حروف اسم اعظم و بعضی اسرار این اسم، خبر دادهاست[۴] چنانکه بنابر روایات، آصف بن برخیا با اسم اعظم تخت بلقیس را منتقل کرد[۵] و مفسران به تبیین آن پرداختهاند.[۶] در روایات نیز از این اسم سخن به میان آمدهاست؛ چنانکه برخی روایات اسم اعظم را ۷۳ حرف دانستهاند که ۷۲ حرف آن به رسول خدا(ص) و امامان معصوم(ع) داده شده و یک حرف نزد خداوند است و آن را مخصوص خود قرار دادهاست[۷] در برخی دعاها، از جمله دعای سمات نیز از اسمهای اعظم یاد شدهاست. در این دعا از اسمهایی نام برده شده که اگر بر درهای بسته آسمان خوانده شوند، بازگردند و اگر برای گشایش تنگناهای زمین خوانده شوند، به فراخی گرایند.[۸] امامخمینی نیز به مضمون این دعا اشاره کردهاست.[۹]
از میان متکلمان، بیهقی از نخستین کسانی است که از اسم اعظم بحث کردهاست[۱۰] سپس غزالی در کتاب المقصد الاسنی[۱۱] «الله» را اسم اعظم دانسته، بر آن برهان اقامه کردهاست. فخر رازی بیان مبسوطتری نسبت به غزالی دارد و به طرح دیدگاهها و آرای مختلف در آن پرداختهاست[۱۲] اسم اعظم در مباحث عرفانی نیز جایگاه مهمی داشته، به مسائلی چون اسما و صفات، انسان کامل،[۱۳] فیض اقدس و فیض مقدس[۱۴] مرتبط است. نزد اهل معرفت، اسم اعظم کلید حل همه مشکلات عالم است و با استمداد از آن، هر مقصودی برآورده میشود؛ از اینرو میتوان معجزات پیامبران (ع) و کرامات اولیا (ع) را برخاسته از این اسم دانست[۱۵] تفصیل این بحث را در آثار ابنعربی[۱۶] شاگردان و پیروان او، ازجمله: قونوی[۱۷] جندی،[۱۸] قیصری[۱۹][۲۰] و آملی[۲۱] میتوان مشاهده کرد.
امامخمینی در کتاب شرح دعاء السحر بهتفصیل از اسم اعظم بحث کرده، با استناد به برخی روایات و ادعیه، به بیان ماهیت و مصادیق عینی آن پرداختهاست[۲۲] ایشان بعدها در کتابهای مصباح الهدایه[۲۳] تعلیقات علی شرح فصوص الحکم[۲۴] و آداب الصلاة[۲۵] زوایای دیگری از آن را تبیین کرده و در برخی از کتابهای خود، مطالب را به تحقیق خود در کتاب مصباح الهدایه ارجاع دادهاست[۲۶] در کتاب مصباح الهدایه نیز از خلافت اسم اعظم الهی[۲۷] و وساطت آن میان اسمای الهی و فیض مقدس[۲۸] و مظهر اسم اعظم «الله» در مرتبه تعین علمی، که همان عین ثابت انسان کامل است،[۲۹] بحث کردهاست.
حقیقت اسم اعظم
اسم در اصطلاح عرفانی صرف لفظ نبوده بلکه حقیقتی عینی است و آن عبارت از ذات همراه با صفتی خاص از صفات حق یا تجلیای از تجلیات حق میباشد[۳۰] اگرچه برخی متکلمان بر اساس فهم عرفی از ظاهر روایات، اسم اعظم را مانند اسمای الهی، مرکب از الفاظ و حروف میدانند[۳۱] امامخمینی مانند سایر اهل معرفت[۳۲] حقیقت اسمای الهی را صرف لفظ ندانسته، با استناد به روایتی از امام صادق(ع)[۳۳] اسم اعظم را از سنخ حرف و صوت نمیشمارد، بلکه آنها را حقایقی عینی میداند که اسمای لفظی، به آن حقایق اشاره دارند[۳۴] این حقایق، حاصل تجلیات مختلف حقتعالی در مرتبه واحدیت است.[۳۵]
امامخمینی در تبیین حقیقت اسم اعظم بر این باور است که اسم اعظم نخستین حضرتی است که از مقام فیض اقدس ظهور یافته و آن اسم «الله» میباشد، به حسب تعین خود که واجد جمیع اسما و صفات بوده و در تمام مظاهر و آیات ظاهر گشتهاست و همه اسما و صفات به واسطه اسم اعظم به فیض اقدس مرتبط میشوند[۳۶] و از آنجاکه اسم اعظم نزدیکترین اسما به عالم قدس است، در عین اشتمال بر کثرات و تعینات، دارای وحدتی تام بوده و نخستین مظهر فیض اقدس بهشمار میآید، بلکه حقیقت آن متحد با فیض اقدس بوده و اختلاف آن به اعتبار است[۳۷] جامعیت اسم اعظم نسبت به اسمای الهی و اشتمال آن بر اسما به گونهای است که هیچیک از اسما در آن غلبه و تصرفی ندارد؛ چنانکه نه صفت جمال در آن بر صفت جلال غلبه دارد و نه صفت جلال بر جمال؛ از این جهت دارای اعتدال و استقامت بوده و حائز مقام برزخیت کبری است[۳۸] انسان کامل نیز به جهت اینکه مظهر اتم اسم اعظم است دارای برزخیت کبری و اعتدال تام بوده و مظهریت آن برای اسمی زاید بر اسم دیگر نیست.[۳۹]
امامخمینی خاطرنشان کردهاست برای حقیقت اسم دو مقام است:
- مقام غیبی و غیب غیبی؛
- مقام ظهور و ظهور ظهوری؛ و از آنجاکه اسم علامت حق و فانی در ذات مقدس است، پس هر اسمی که به افق وحدت نزدیکتر باشد و از عالم کثرت دورتر باشد، در اسمبودن کاملتر است و کاملترین اسما، آن اسمی است که از کثرات حتی کثرت علمی مبری باشد و آن تجلی غیبی احدی است در حضرت ذات به مقام فیض اقدس و پس از آن تجلی به اسم اعظم «الله» در مقام واحدیت و سپس تجلی به فیض مقدس است.[۴۰]
تقسیم بدیع امامخمینی
امامخمینی برای اسم اعظم، تقسیمی بدیع ذکر کردهاست. ایشان سه مرتبه مقام الوهیت، عالم خارج و مرتبه لفظ را بیان میکند و معتقد است این اسم، در هر یک از این مراتب، حقیقتی متناسب با آن مرتبه دارد:
اسم اعظم در مرتبه الوهیت
امامخمینی مانند دیگر عارفان[۴۱] معتقد است اسم اعظم در مرتبه الوهیت، همان اسم جامع الهی و نخستین تجلی حق در مرتبه واحدیت است که به واسطه او، همه موجودات در عوالم غیب و شهادت ظاهر گردیدهاند[۴۲] به اعتقاد ایشان، باطن اسم اعظم و جهت غیبی آن، همان اسم مستأثر الهی و حرف هفتاد و سوم از اسم اعظم است که حقتعالی برای خود حفظ کردهاست.[۴۳]
ایشان، بنابر تحقیقی که در مصباح الهدایه داشته و در کتابهای دیگر خود نیز به آن ارجاع میدهد، باطن اسم «الله» را بر مقام عماء که واسطه میان احدیت غیبی و حضرت واحدیت است، منطبق میداند[۴۴] به اعتقاد ایشان، اسم اعظم «الله» که نخستین تعیّن از فیض اقدس و حقیقت غیبی بهشمار میآید، خود منشأ ظهور اسما و اعیان دیگر است و نخستین مظهر این اسم، اسمای ذاتی «الرَّحمن» و «الرَّحیم» میباشند[۴۵] که از اسمای کلی و جامع بوده، خود منشأ بسط وجود و کمالات آن در عالم هستیاند.[۴۶]
امامخمینی در تعلیقات خود بر شرح فصوص الحکم، مطلب یادشده را با تفصیل بیشتری شرح داده، معتقد است اسم اعظم، یک جهت غیبی و باطنی داشته که ریشه در مرتبه احدیت و فیض اقدس دارد و از آن به «غیب الغیوب» و «عنقای مُغرب» تعبیر میشود و هیچ فکری به ساحت او راه ندارد. همچنین یک جهت ظهوری به طرف خلق دارد که آن، اسم جامع «الله» است[۴۷] این اسم، جامع همه کمالات است که از مرتبه غیب، کسب فیض میکند و واسطه جریان فیض در عوالم پایینتر بوده، باقی اسما و صفات به واسطه آن، به مرتبه غیبی مرتبط میشوند.[۴۸]
امامخمینی در بیانی دیگر، مانند دیگر اهل معرفت،[۴۹] معتقد است همه اسمای الهی بلکه همه اشیا، اسم اعظم الهی هستند[۵۰] چنانکه از ابییزید نیز نقل شده که هر اسمی از اسمای الهی که با دلی صاف بیان شود، اسم اعظم است[۵۱] به اعتقاد ایشان اگر این امر برای سالکی که دارای مقام اسم اعظم است، محقق شود، درمییابد که در طلب از حقتعالی، آن اسمی که اجابت میکند، اسم اعظم الهی است[۵۲] و این، از آن جهت است که همه اسمای الهی، مشتمل بر تمامی حقایق و کمالات و متحد با ذات هستند. این اتحاد و عینیت با ذات، موجب میشود هر اسمی، جامع همه کمالات اسمای دیگر باشد؛ ولی در برخی اسما یک کمال، ظهور و غلبه دارد و سایر کمالات در آن باطن و مخفی است[۵۳] از اینرو در دعای سحر[۵۴] آمدهاست «کُلُّ أَسمائِکَ کَبیرَة: همه نامهایت بزرگاند».
امامخمینی تأکید میکند اسم «الله»، به سبب دارا بودن حقایق همه اسمای دیگر و حکومت بر آنها، در حد اعتدال است و جهتی در آن بر جهتی دیگر غلبه ندارد؛ از اینرو چنین اسمی اسم اعظم الهی خواهد بود[۵۵] به اعتقاد ایشان وقتی سالک به حضرت الهیه در مرتبه واحدیت رسید، تجلی بر قلوب او در ابتدا به اسمای صفاتی در مقام واحدیت است و پس از آن، تجلی به اسمای ذاتی احدی است که تجلی به اسم الله رخ میدهد[۵۶] و در این مرتبه، محیطبودن بعضی از صفات بر بعضی دیگر و افضلیت بعضی را درک میکند و با عبور از حضرت واحدیت و وصول به حضرت احدیت جمع، در آن فانی میگردد. در این مقام، کثرتها و اسم و رسمها مستهلک شده، سؤال و مسئولی باقی نمیماند و تنها حق به صفت مالک قهار ظهور میکند و این مقام سکر و هیمان سالک است.[۵۷]
اسم اعظم در مرتبه عینی و خارج
به اعتقاد امامخمینی اسم اعظم، به اعتبار حقیقت عینی، منطبق بر مشیت مطلقه الهی است، (ببینید: مشیت) که خود تعینی ندارد؛ اما واسطه ظهور تعینات خارجی بوده، در آنها جاری و ساری است. انسان کامل نیز ـ که مظهر این حقیقت کلی است ـ با آن متحد است؛ بنابراین، همه ذرات عالم، از عالم عقل تا هیولای اولی، تفصیل حقیقت اسم اعظماند[۵۸] از اینرو ایشان همانند دیگر عارفان معتقد است مظهر اتم و کامل اسم اعظم به حسب حقیقت عینی و خارجی، انسان کامل است[۵۹] و اسم اعظم، رب انسان کامل محسوب میشود.[۶۰] (ببینید: انسان)
امامخمینی همانند دیگر عارفان[۶۱] و در بیانی دیگر، عین ثابت انسان کامل را نخستین ظهور اسم اعظم در مرتبه واحدیت و ظهور لوازم اسما میداند و معتقد است انسان کامل دارای مرتبه خلافت بر اعیان دیگر است و سایر اعیان ثابته، بلکه اسمای دیگر نیز از تجلیات آن بهشمار میآیند[۶۲] (ببینید: اعیان ثابته) ایشان با بهرهگیری از بعضی روایات[۶۳] و مبانی عرفانی خود در شناخت حقیقت انسان، معتقد است؛ انسان کامل به سبب خفای اسم اعظم و پنهانشدن شمس حقیقت در او، منطبق بر لیلةالقدر است.[۶۴] (ببینید: لیلةالقدر)
به اعتقاد ایشان، ملائکه به سبب اینکه انسان کامل مظهر اسم اعظم و جامع همه اسمای الهی است، بر او سجده کردند و انسان به مقامی برتر دست یافت.[۶۵] (ببینید: انسان کامل) ایشان سرّ اختلاف پیامبران (ع) را نیز در مظهریت آنان از اسمای الهی میداند و رسول ختمی مرتبت (ص) را از جهت مظهریت تام او از اسم اعظم الهی و محل تجلی اسم اعظم الهی[۶۶] برتر از پیامبران دیگر دانسته، پیامبران دیگر را ـ هر یک به مناسبت اسمی که از آن مظهریت دارند و غلبه آن اسم در آنها ـ دارای مرتبه و درجه خاصی از کمال و شرافت میداند. نیز معتقد است، اختلاف دعوت پیامبران (ع) به اختلاف مظهریت آنها از اسمای الهی بازمیگردد.[۶۷] (ببینید: نبوت)
اسم اعظم در مرتبه لفظ
امامخمینی اسم اعظم را در این مرتبه کلمات خاصی میداند که از حقیقت آن اسم حکایت میکند.[۶۸] در روایات نیز از این بحث سخن به میان آمده و در کتب روایی، بابی به آن اختصاص یافتهاست[۶۹] و اندیشمندان بسیاری دربارهٔ آن سخن گفتهاند.[۷۰] مفسران ذیل بحث حروف مقطّعه و برخی آیات دیگر[۷۱] به آن پرداختهاند و در تعیین آن اختلاف کردهاند. عدهای با استناد به بعضی روایات[۷۲] اسم «الله» را اسم اعظم میدانند،[۷۳] برخی اسم اعظم را در آیة الکرسی و حروف مقطعه قرآن دانستهاند.[۷۴] اهل معرفت نیز توجه ویژهای به آن داشتهاند؛ چنانکه ابنعربی، اسم اعظم را مرکب از حروف «ا، د، ذ، ر، ز، و، لا» دانستهاست[۷۵] بعضی نیز آن را «الله، المحیط، القدیر، الحی و القیوم» میدانند.[۷۶]
امامخمینی با نقل کلمات عارفانی چون؛ ابنعربی و جندی، به معیاری از سیدعلیخان شیرازی اشاره میکند که اسم اعظم با «الله» آغاز میشود و با «هو» پایان مییابد؛ حروفش نقطه ندارد و قرائت آن با نداشتن اعراب تغییر نمیکند و آن در پنج آیه از پنج سوره قرآن[۷۷] است.[۷۸]
ایشان پس از نقل این معیار، موضعی نگرفتهاست که بیانگر تأیید آن است. به اعتقاد ایشان، آنچه از الفاظ اسم اعظم در کلمات عارفان ذکر شده، بر اساس روایات نبوی (ص) یا کشف و ریاضتهای عارفان است و علم این الفاظ در شریعت از عموم مردم پنهان نگاه داشته شده و تنها نزد اولیا و «علمای راسخین» است.[۷۹]
رابطه اسم اعظم با اسما مستأثره
اسم مستأثر ریشه در دعاها[۸۰] و روایات دارد و در برخی روایات از اسمائی یاد شده که خداوند علم آنها را نزد خود نگاه داشتهاست و یکی از هفتاد و سه حرف اسم اعظم است.[۸۱]
امامخمینی بر این باور است که اسم اعظم هفتاد و سه حرف بوده و آصف برخیا تنها با اطلاع بر یک حرف آن توانست تخت بلقیس را احضار کند؛ اما اهل بیت(ع) هفتاد و دو حرف آن را میدانند و یک حرف آن مستأثر بوده و در علم غیب حقتعالی پنهان میباشد.[۸۲] به اعتقاد ایشان حقتعالی با تجلی غیبی احدی که همه اسما در آن مستهلک هستند، به اسم مستأثر تجلی کرد و این تجلی، جهت غیبی و بطونی فیض اقدس شمرده میشود،[۸۳] اما خود ذات هیچگونه تجلی و اسم و رسمی ندارد و محل شهود و اشاره واقع نمیشود.[۸۴]
عارفان در مظهر داشتن اسما مستأثر اختلاف دارند. گروهی بر این باورند که این اسما مظهر ندارند[۸۵] و راه رسیدن و معرفت آنها مسدود میباشد، مگر برای افرادی که فانی در مقام واحدیت گشتهاند[۸۶] امامخمینی با بیان وجه ارتباط خاص میان موجودات، احدیت حق را سرّ وجودی و رابطه میان اسم مستأثر و مظهر آن میداند[۸۷] و بر این عقیده است که اسم مستأثر در مقام غیب مطلق هیچ اثر و مظهری ندارد، ولی در مقام احدیت دارای اثر و مظهر است. ایشان با استناد به آیات «ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیتِها»[۸۸] «وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها»[۸۹] براین باور است اسمای مستأثره همانند سایر اسمای الهی در عالم اثر دارند و دارای مظهر میباشند اما مظهر این اسما مثل خود این اسمای برگزیده حق میباشند و کسی بر آنها آگاه نیست[۹۰] ایشان وجه خاص غیبی احدی را که همان سرّ وجودی و رابطه میان اسم مستأثر و اشیا است از ضمیر «هو» در دو آیه سوره هود[۹۱] استنباط میکند[۹۲] البته ایشان در بعضی مواضع قائل شدهاست که اسم مستأثر در حقیقت ازجمله اسما محسوب نمیشود؛ از اینرو دارای ظهور یا مظهر نمیباشد.[۹۳] ایشان بر این عقیده است که اسمای مستأثره قابل دسترسی بوده و آن را غایت سیر میشمارد و منتهای مقصد سالکان و مقام «اَو اَدنی» در قرآن کریم[۹۴] را قابل انطباق بر آن میداند.[۹۵]
مصادیق
بعضی اندیشمندان بر این اعتقادند که «هو» اسم اعظم است[۹۶] در روایتی از امیرالمؤمنین(ع) «یا هو، یا من لا هو الا هو» اسم اعظم شمرده شدهاست[۹۷] برخی نیز «هو» را در «قُلْ هُوَ اللَّهُ» اشاره به غیب ذات[۹۸] و ذات که اسم و رسمی برای آن متصور نیست[۹۹] میدانند. امامخمینی کلمه «هو» را اسم اعظم نشمرده و اسم «الله» را اسم اعظم میداند و سه احتمال برای کلمه «هو» ذکر میکند و آن را اشاره به مقام ذات یا غیب هویت یا اسما ذاتیه میداند[۱۰۰] و در مواضعی با استناد به روایتی[۱۰۱] ضمیر «هو» را اشاره به مقام غیب[۱۰۲] و دارای بالاترین مقام میشمارد؛ به گونهای که قلوب اولیای کامل و حتی انبیا(ع) نیز از ساحت قدس آن محجوب هستند[۱۰۳] بدون اینکه متعین به تعین صفاتی یا متجلی به تجلیات اسمائی باشد؛ حتی اسمای ذاتیه در مقام احدیت[۱۰۴] ایشان در تفسیر سوره توحید با استناد به کلام استاد خود محمدعلی شاهآبادی[۱۰۵] قائل است که کلمه «هو» در سوره توحید برهان برای صفات و اسمای دیگری است که در سوره توحید پس از این کلمه ذکر شدهاست؛ به این معنا که چون کلمه «هو» مطلق بوده و اشاره به صرف وجود است، از این جهت «الله» است و جامع تمام کمالات اسمائیه میباشد و از آنجاکه صرف وجود به حقیقت بسیط خود همه اسما و صفات را در خود دارد، «احد» است و چون صرف وجود ماهیت ندارد، «صمد» است و چون صرف وجود را نقص عارض نمیشود، از غیر حاصل نمیشود و تکرار برای آن ممتنع است، والد و مولود و کفو ندارد.[۱۰۶]
پانویس
- ↑ نیشابوری، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ۱/۶۵.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۷۹۰؛ جرجانی، التعریفات، ۱۰؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۷۴–۲۷۵.
- ↑ امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۸ و ۷۶–۷۷.
- ↑ اعراف، ۱۷۵؛ نمل، ۴۰؛ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ۲/۶۱۵ و ۴/۲۲۰.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۲۳۰.
- ↑ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۴/۷۶۸؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ۲/۲۵۳.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۲۳۰.
- ↑ طوسی، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ۱/۴۱۶.
- ↑ امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۵.
- ↑ بیهقی، الاسماء و الصفات، ۴۳، ۱۶۴ و ۲۱۱.
- ↑ غزالی، المقصد الاسنی، ۴۰–۴۱.
- ↑ فخر رازی، لوامع البینات، ۸۸.
- ↑ جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، ۸۰؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۳۵۹.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۶۱.
- ↑ گوهرین، شرح اصطلاحات تصوف، ۱/۲۳۷–۲۴۴.
- ↑ ابنعربی، مجموعه رسائل، ۴۰۵–۴۰۶.
- ↑ قونوی، الفکوک، ۲۴۹.
- ↑ جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، ۸۰.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۱۷ و ۳۵۹.
- ↑ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۹۷–۹۸.
- ↑ آملی، المقدمات، ۳۵۹ و ۴۵۲.
- ↑ امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۵–۸۷.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۷–۱۸.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ۲۹۱.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۱–۲۴۷.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۴–۲۴۵.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۷–۲۷.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۷، ۱۹ و ۳۳.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۰.
- ↑ کاشانی، شرح فصوص الحکم، ۱۳؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۴.
- ↑ طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ۲۸/۳۷؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱/۱۱۰–۱۱۱؛ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۱/۱۱۲.
- ↑ جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، ۷۹؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۸۴.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۱۱۲.
- ↑ امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۵.
- ↑ ابنعربی، مجموعه رسائل، ۱۸۸.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۷–۱۹.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۹.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۲۰.
- ↑ امامخمینی، شرح چهل حدیث، ۵۳۱؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۹.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۴.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۱۵۳؛ آملی، جامع الاسرار، ۱۳۴–۱۳۲.
- ↑ امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۸–۸۰؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۱ و ۲۴۷.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۱۴–۱۵؛ امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۵–۷۶.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۲۸–۲۹؛ امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۲۹۰–۲۹۱؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۰۶.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۷–۱۸.
- ↑ امامخمینی، تفسیر سوریه حمد، ۱۶۴–۱۶۶؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۸.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۲۹۱؛ امامخمینی، شرح چهل حدیث، ۶۲۴.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۷–۱۸.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۱۹۰؛ ابنعربی، فصوص الحکم، ۷۹؛ فناری، ۱۴۵.
- ↑ امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۴–۷۶ و ۱۵۳.
- ↑ بقلی، شرح شطحیات، ۱۲۵.
- ↑ امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۱۵۳.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۹–۲۰.
- ↑ ابنطاووس، الاقبال بالاعمال الحسنة فیما یعمل مرة فی السنه، ۱/۱۷۵.
- ↑ امامخمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ۱۴۸.
- ↑ امامخمینی، شرح چهل حدیث، ۶۵۳.
- ↑ امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۱۴–۱۶.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۰–۲۴۱؛ امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۷–۷۸؛ امامخمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ۲۹.
- ↑ امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۷؛ جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، ۸۰؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۳۸ و ۵۱۷.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۸۱ و ۸۴؛ امامخمینی، شرح چهل حدیث، ۶۳۵.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۱۷.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۰–۳۱.
- ↑ کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ۵۸۱.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۳۳.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه امامخمینی، ۳/۴۶–۴۷؛ امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۴.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۴۱.
- ↑ امامخمینی، شرح چهل حدیث، ۵۹۱–۵۹۲؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۸۳.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۸۵.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۲۳۰.
- ↑ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۲۸۴–۲۹۱؛ شهرزوری، رسائل الشجرة الالهیة فی علوم الحقائق الربانیه، ۳/۲۸۲؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۴۳–۴۵؛ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، ۴/۱۵۳–۲۱۱.
- ↑ بقره ۱؛ نمل ۴۰.
- ↑ صدوق، التوحید، ۲۳۱.
- ↑ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱/۱۱۰–۱۱۱؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ۱/۸۱.
- ↑ میبدی، کشف الاسرار و عدة الابرار، ۱/۶۸۶؛ طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ۱/۶۷؛ بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، ۲/۵.
- ↑ ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، ۲/۱۲۲.
- ↑ جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، ۸۱.
- ↑ بقره، ۲۵۵–۲۵۷؛ آل عمران ۲–۴؛ نساء ۸۷؛ طه، ۸؛ تغابن، ۱۳.
- ↑ امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۸۶.
- ↑ امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۸۵–۸۶.
- ↑ ابنطاووس، الاقبال بالاعمال الحسنة فیما یعمل مرة فی السنه، ۲/۱۲۵.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۲۳۰.
- ↑ امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۶.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۱۴–۱۵.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۲۵۵.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۶؛ قمشهای، ۱۰۸.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۶.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۲۶–۲۷، ۲۱۸ و ۲۵۹–۲۶۰.
- ↑ هود، ۵۶.
- ↑ بقره، ۱۴۸.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۲۶ و ۲۱۸.
- ↑ هود، ۵۶.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۲۶ و ۲۱۸.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۲۵۹.
- ↑ نجم، ۹.
- ↑ امامخمینی، شرح چهل حدیث، ۶۲۵.
- ↑ سبزواری، شرح مثنوی، ۲/۱۶.
- ↑ ابنفهد، عدة الداعی و نجاح الساعی، ۲۷۹.
- ↑ جندی، تحفة الروح، ۵۵.
- ↑ قمشهای، مجموعه آثار آقامحمدرضا قمشهای، ۳۷.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۹۳.
- ↑ صدوق، التوحید، ۸۸.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۹۳.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۳.
- ↑ امامخمینی، شرح چهل حدیث، ۶۵۲.
- ↑ امامخمینی، تفسیر سوره توحید، ۶۷.
- ↑ امامخمینی، شرح چهل حدیث، ۶۵۴.
منابع
- قرآن کریم.
- آملی، سیدحیدر، المقدمات من کتاب نص النصوص، تحقیق هانری کربن و عثمان یحیی، تهران، توس، چاپ دوم، ۱۳۶۷ش.
- آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، تحقیق هانری کربن و عثمان یحیی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
- ابنطاووس، سیدعلیبنموسی، الاقبال بالاعمال الحسنة فیما یعمل مرة فی السنه، تحقیق جواد قیومی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
- ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بیتا.
- ابنعربی، محیالدین، فصوص الحکم، تحقیق ابوالعلاء عفیفی، تهران، نشر الزهرا (س)، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش.
- ابنعربی، محیالدین، مجموعه رسائل ابنعربی، بیروت، دارالمحجة البیضاء، چاپ اول، ۱۴۲۱ق.
- ابنفهد حلی، احمدبنمحمد، عدة الداعی و نجاح الساعی، تصحیح احمد موحدی قمی، تهران، دارالکتاب الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۷ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، تفسیر سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ یازدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
- بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، مؤسسه بعثت، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
- بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، تحقیق هانری کربن، تهران، طهوری، چاپ سوم، ۱۳۷۴ش.
- بیضاوی، عبداللهبنعمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، تحقیق محمد عبدالرحمن مرعشلی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
- بیهقی، احمدبنحسین، الاسماء و الصفات، تحقیق عبدالرحمن عمیره، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح ویلیام چیتیک، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش.
- جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
- جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، تحقیق سیدجلالالدین آشتیانی، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۴۲۳ق.
- جندی، مؤیدالدین، نفحة الروح و تحفة الفتوح، تحقیق نجیب مایل هروی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
- سبزواری، ملاهادی، شرح مثنوی، تصحیح مصطفی بروجردی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- شاهآبادی، محمدعلی، رشحات البحار، تحقیق زاهد ویسی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- شهرزوری، شمسالدین، رسائل الشجرة الالهیة فی علوم الحقائق الربانیه، تهران، تحقیق نجفقلی حبیبی، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- صدوق، محمدبنعلی، التوحید، تحقیق سیدهاشم حسینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۸ق.
- طبرسی، فضلبنحسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی و سیدفضلالله یزدی، تهران، ناصرخسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.
- طبری، محمدبنجریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- طوسی، محمدبنحسن، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.
- غزالی، ابوحامد، المقصد الأسنی فی شرح اسماءالله الحسنی، بیروت، دارالکتب العلمیه، بیتا.
- فخر رازی، محمدبنعمر، لوامع البینات، شرح اسماءالله تعالی و الصفات، قاهره، مکتبة الکلیات الازهریه، ۱۴۰۶ق.
- فخر رازی، محمدبنعمر، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
- فناری، محمدبنحمزه، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق حسین اعلمی، تهران، صدر، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق.
- قمشهای، محمدرضا، مجموعه آثار آقامحمدرضا قمشهای، حکیم صهبا، تحقیق حامد ناجی اصفهانی و خلیل بهرامی، اصفهان، کانون پژوهش، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- قونوی، صدرالدین، الفکوک، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
- قیصری، داوودبنمحمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، قم، بیدار، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- کوفی، فراتبنابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، تحقیق محمدکاظم محمودی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
- گوهرین، سیدصادق، شرح اصطلاحات تصوف، تهران، زوار، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، اسرار الآیات، تصحیح محمد خواجوی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه، ۱۳۶۰ش.
- میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار و عدة الابرار، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران، امیرکبیر، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ش.
- نیشابوری، حسنبنمحمد، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، تحقیق زکریا عمیرات، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
پیوند به بیرون
- حسین شهسواری، «اسم اعظم»، دانشنامه امامخمینی، ج۲، ص۸–۱۳.