۲۱٬۱۴۹
ویرایش
(ابرابزار) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''دین و سیاست'''، رابطه [[دین]] و سیاست و نفی جدایی سیاست از دین. | '''دین و سیاست'''، رابطه [[دین]] و [[سیاست]] و نفی جدایی سیاست از دین. | ||
== مفهومشناسی == | == مفهومشناسی == | ||
[[دین]] به معنای جزا، حساب و طاعت است<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۱۳/۱۶۹.</ref> و به اعتبار اطاعت و فرمانبرداری، به شریعت نیز گفته شده است.<ref>راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۳۲۳.</ref> دین در اصطلاح به مجموعه عقاید، [[اخلاق]]، قوانین و مقرراتی گفته میشود که از طریق وحی و عقل، برای اداره فرد و جامعه و پرورش انسانها در اختیار آنان قرار گرفته است.<ref>جوادی آملی، دینشناسی، ۲۷.</ref> [[قرآن]] حقیقت دین را تسلیمشدن در برابر دستورهای خداوند معرفی کرده است.<ref>سوره آل عمران، آیه ۱۹.</ref> {{ببینید|دین}} | [[دین]] به معنای جزا، حساب و طاعت است<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۱۳/۱۶۹.</ref> و به اعتبار اطاعت و فرمانبرداری، به شریعت نیز گفته شده است.<ref>راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۳۲۳.</ref> دین در اصطلاح به مجموعه عقاید، [[اخلاق]]، قوانین و مقرراتی گفته میشود که از طریق وحی و عقل، برای اداره فرد و [[جامعه]] و پرورش انسانها در اختیار آنان قرار گرفته است.<ref>جوادی آملی، دینشناسی، ۲۷.</ref> [[قرآن]] حقیقت دین را تسلیمشدن در برابر دستورهای خداوند معرفی کرده است.<ref>سوره آل عمران، آیه ۱۹.</ref> {{ببینید|دین}} | ||
سیاست از ماده «سوس» است که به معنای «طبع» است و کسی که دیگری را سیاست میکند گویا او را به طبع کریمانه انسانی هدایت میکند<ref>ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۳/۱۱۹.</ref> و سیاستکردن یعنی عهدهدار شدن و تدبیر کردن؛<ref>فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ۲۹۵.</ref> چنانکه به معنای پاسداشتن مُلک، نگاهداشتن، حراست، حکمراندن بر رعیت،<ref>دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۸/۱۲۲۲۵.</ref> تنبیه و مجازات<ref>انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۵/۴۳۴۴–۴۳۴۵.</ref> و تدبیر مستمر<ref>عسکری، الفروق فی اللغه، ۱۸۶.</ref> آمده و بهطور عام، به هر گونه راهبرد و روشی گفته میشود که برای اداره امور شخصی یا اجتماعی، استفاده میشود؛<ref>آشوری، دانشنامه سیاسی، ۲۱۲.</ref> اما سیاست در اصطلاح، امور مربوط به دولت، اعم از مدیریت، تعیین شکل، مقاصد و چگونگی فعالیت دولت را شامل میشود<ref>آشوری، دانشنامه سیاسی، ۲۱۲.</ref> و هدف از آن، مدیریت صحیح جامعه و زعامت بر مردم است.<ref>شفیعی، دخالت در سیاست در نگرش امامخمینی، ۱/۱۸۴.</ref> سیاست از نگاه ابونصر فارابی، رابطه فرماندهی و فرمانبری و خدمات حکومت خوب است<ref>ابوالحمد، مبانی سیاست (جامعهشناسی سیاسی)، ۱/۱۴.</ref> و برخی آن را از کارها و اقدامات مشترکی میدانند که به اقتضای حکمت صورت میگیرد.<ref>کواکبی، طبیعت استبداد، ۳۹.</ref> غزالی سیاست را اصلاح مردم و هدایت آنان به راه مستقیم که سبب نجات در دنیا و آخرت میگردد تعریف کرده و برای آن چهار مرتبه شمرده است: اول سیاست اعلی که ویژه [[پیامبران(ع)]] است و حکم بر ظاهر و باطن خواص و عوام دارد؛ دوم سیاست خلفا و پادشاهان که حکم بر ظاهر خواص و عوام دارد؛ سوم سیاست علمای الهی که حکم بر باطن خواص دارد و چهارم سیاست واعظان که حکم بر باطن عوام دارد.<ref>غزالی، احیاء علوم الدین، ۱/۲۳.</ref> | سیاست از ماده «سوس» است که به معنای «طبع» است و کسی که دیگری را سیاست میکند گویا او را به طبع کریمانه انسانی هدایت میکند<ref>ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۳/۱۱۹.</ref> و سیاستکردن یعنی عهدهدار شدن و تدبیر کردن؛<ref>فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ۲۹۵.</ref> چنانکه به معنای پاسداشتن مُلک، نگاهداشتن، حراست، حکمراندن بر رعیت،<ref>دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۸/۱۲۲۲۵.</ref> تنبیه و مجازات<ref>انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۵/۴۳۴۴–۴۳۴۵.</ref> و تدبیر مستمر<ref>عسکری، الفروق فی اللغه، ۱۸۶.</ref> آمده و بهطور عام، به هر گونه راهبرد و روشی گفته میشود که برای اداره امور شخصی یا اجتماعی، استفاده میشود؛<ref>آشوری، دانشنامه سیاسی، ۲۱۲.</ref> اما سیاست در اصطلاح، امور مربوط به دولت، اعم از مدیریت، تعیین شکل، مقاصد و چگونگی فعالیت دولت را شامل میشود<ref>آشوری، دانشنامه سیاسی، ۲۱۲.</ref> و هدف از آن، مدیریت صحیح جامعه و زعامت بر مردم است.<ref>شفیعی، دخالت در سیاست در نگرش امامخمینی، ۱/۱۸۴.</ref> سیاست از نگاه ابونصر فارابی، رابطه فرماندهی و فرمانبری و خدمات حکومت خوب است<ref>ابوالحمد، مبانی سیاست (جامعهشناسی سیاسی)، ۱/۱۴.</ref> و برخی آن را از کارها و اقدامات مشترکی میدانند که به اقتضای حکمت صورت میگیرد.<ref>کواکبی، طبیعت استبداد، ۳۹.</ref> غزالی سیاست را اصلاح مردم و هدایت آنان به راه مستقیم که سبب نجات در دنیا و آخرت میگردد تعریف کرده و برای آن چهار مرتبه شمرده است: اول سیاست اعلی که ویژه [[پیامبران(ع)]] است و حکم بر ظاهر و باطن خواص و عوام دارد؛ دوم سیاست خلفا و پادشاهان که حکم بر ظاهر خواص و عوام دارد؛ سوم سیاست علمای الهی که حکم بر باطن خواص دارد و چهارم سیاست واعظان که حکم بر باطن عوام دارد.<ref>غزالی، احیاء علوم الدین، ۱/۲۳.</ref> | ||
خط ۸: | خط ۸: | ||
تعریفهای اندیشمندان غربی از سیاست بر دو محور دولت و قدرت استوار است.<ref>← اخترشهر، سیاست چیست؟، ۱۴–۱۶.</ref> هارولد لاسکی سیاست را مطالعه دولتها، امیل لیتره آن را علم حکومت بر کشور، دوورژه آن را علم قدرت که دولت برای تأمین نظم اجتماعی به کار میگیرد، ریمون آرون آن را تصمیمگیری دربارهٔ مسائل ناهمگون<ref>← علیبابایی، فرهنگ روابط بینالملل، ۲۱۶.</ref> و هارولد لاسول آن را مطالعه اعمال قدرت و نفوذ به شکل وسیع در جوامع انسانی<ref>← اخترشهر، سیاست چیست؟، ۱۴.</ref> تعریف کرده است. | تعریفهای اندیشمندان غربی از سیاست بر دو محور دولت و قدرت استوار است.<ref>← اخترشهر، سیاست چیست؟، ۱۴–۱۶.</ref> هارولد لاسکی سیاست را مطالعه دولتها، امیل لیتره آن را علم حکومت بر کشور، دوورژه آن را علم قدرت که دولت برای تأمین نظم اجتماعی به کار میگیرد، ریمون آرون آن را تصمیمگیری دربارهٔ مسائل ناهمگون<ref>← علیبابایی، فرهنگ روابط بینالملل، ۲۱۶.</ref> و هارولد لاسول آن را مطالعه اعمال قدرت و نفوذ به شکل وسیع در جوامع انسانی<ref>← اخترشهر، سیاست چیست؟، ۱۴.</ref> تعریف کرده است. | ||
[[امامخمینی]] سیاست را ازجمله به روابط میان حاکم و [[مردم|ملت]] و روابط با دیگر حکومتها و جلوگیری از مفاسد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۲۲۷.</ref> و هدایت جامعه بر مبنای موازین عقل و عدل و انصاف<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۰۵.</ref> تعریف کرده و آن را تأمینکننده مصالح افراد، جامعه و تمام ابعاد وجودی انسان شمرده است.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۳/۴۳۲.</ref> به اعتقاد ایشان سیاست، عِدل حکومت است که تمام معنای سیاست است<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۰/۱۱۳.</ref> و سیاست زیرمجموعه علم فقه قرار میگیرد.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۰.</ref> دین و سیاست عنوانی است برای آنچه دربارهٔ قلمرو دین در زندگی اجتماعی انسان و رابطه و نسبت آن با سیاست در معنای خاص آن گفته میشود. | [[امامخمینی]] سیاست را ازجمله به روابط میان حاکم و [[مردم|ملت]] و روابط با دیگر حکومتها و جلوگیری از مفاسد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۲۲۷.</ref> و هدایت جامعه بر مبنای موازین [[عقل]] و [[عدالت اجتماعی|عدل]] و انصاف<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۰۵.</ref> تعریف کرده و آن را تأمینکننده مصالح افراد، جامعه و تمام ابعاد وجودی انسان شمرده است.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۳/۴۳۲.</ref> به اعتقاد ایشان سیاست، عِدل حکومت است که تمام معنای سیاست است<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۰/۱۱۳.</ref> و سیاست زیرمجموعه علم فقه قرار میگیرد.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۰.</ref> دین و سیاست عنوانی است برای آنچه دربارهٔ قلمرو دین در زندگی اجتماعی انسان و رابطه و نسبت آن با سیاست در معنای خاص آن گفته میشود. | ||
== انواع سیاست == | == انواع سیاست == | ||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
[[امامخمینی]] نیز بر اساس نگرش خود به جهان هستی و جایگاه انسان در آن، وظایف محولشده به انسان و هدفی که سیاست دنبال میکند، سیاست را به سه نوع شیطانی، حیوانی و الهی تقسیم کرده است:<ref>جمشیدی، اندیشه سیاسی امامخمینی، ۲۰۴–۲۰۵.</ref> | [[امامخمینی]] نیز بر اساس نگرش خود به جهان هستی و جایگاه انسان در آن، وظایف محولشده به انسان و هدفی که سیاست دنبال میکند، سیاست را به سه نوع شیطانی، حیوانی و الهی تقسیم کرده است:<ref>جمشیدی، اندیشه سیاسی امامخمینی، ۲۰۴–۲۰۵.</ref> | ||
۱. '''سیاست شیطانی''': سیاستی که مبتنی بر التواء (پیچش، انحراف و کژی) و افترا است.<ref>صدر، فدک فی التاریخ، ۶۳.</ref> امامخمینی ویژگیهای این سیاست را دروغگویی، حیله و تزویر و چپاول میداند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۰/۱۲۴–۱۲۵ و ۱۳/۴۳۱.</ref> | ۱. '''سیاست شیطانی''': سیاستی که مبتنی بر التواء (پیچش، [[انحراف]] و کژی) و افترا است.<ref>صدر، فدک فی التاریخ، ۶۳.</ref> امامخمینی ویژگیهای این سیاست را دروغگویی، حیله و تزویر و چپاول میداند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۰/۱۲۴–۱۲۵ و ۱۳/۴۳۱.</ref> | ||
۲. '''سیاست حیوانی یا سیاست اینجهانی''': در این نوع سیاست هرچند معیارها، اصول و اهداف صحیح است و از سلطه و دروغ به دور است، اما با توجه به در نظر گرفتن بعد جسمانی و مادی انسان، سیاستی حیوانی و دنیایی شمرده میشود. در این نوع سیاست، جنبههای مثبت اینجهانی وجود دارد و هدف آن تأمین مصالح عمومی و اجتماعی است؛ ولی به بُعد روحانی، معنوی و تأمین سعادت آخرت توجهی ندارد.<ref>جمشیدی، اندیشه سیاسی امامخمینی، ۲۰۷.</ref> امامخمینی ضمن انتقاد از این سیاست، معتقد است انسان مانند حیوان نیست که خوراک و پوشاک، همه شئون او را تشکیل دهد؛ از اینرو ایشان این سیاست را نیز ناقص و مادی و تکبعدی میدید.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۳/۴۳۲.</ref> | ۲. '''سیاست حیوانی یا سیاست اینجهانی''': در این نوع سیاست هرچند معیارها، اصول و اهداف صحیح است و از سلطه و [[دروغ]] به دور است، اما با توجه به در نظر گرفتن بعد جسمانی و مادی انسان، سیاستی حیوانی و دنیایی شمرده میشود. در این نوع سیاست، جنبههای مثبت اینجهانی وجود دارد و هدف آن تأمین مصالح عمومی و اجتماعی است؛ ولی به بُعد روحانی، معنوی و تأمین سعادت آخرت توجهی ندارد.<ref>جمشیدی، اندیشه سیاسی امامخمینی، ۲۰۷.</ref> امامخمینی ضمن [[انتقاد]] از این سیاست، معتقد است انسان مانند حیوان نیست که خوراک و پوشاک، همه شئون او را تشکیل دهد؛ از اینرو ایشان این سیاست را نیز ناقص و مادی و تکبعدی میدید.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۳/۴۳۲.</ref> | ||
۳. '''سیاست الهی''': امامخمینی این سیاست را صراط مستقیمی میدانست<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۳/۴۳۲.</ref> که از دنیا آغاز و به آخرت ختم میشود و تمام ابعاد زندگی انسان را دربر میگیرد. به عقیده ایشان این نوع سیاست، ویژه [[پیامبران(ع)]]، اولیا(ع) و علمای بیدار اسلام است<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۳/۴۳۲.</ref> و از همین منظر است که ایشان [[اسلام]] را مساوی حکومت با همه شئونی که دارد شمرده و احکام را قوانین آن قلمداد کرده است.<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۳۳.</ref> | ۳. '''سیاست الهی''': امامخمینی این سیاست را صراط مستقیمی میدانست<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۳/۴۳۲.</ref> که از دنیا آغاز و به آخرت ختم میشود و تمام ابعاد زندگی انسان را دربر میگیرد. به عقیده ایشان این نوع سیاست، ویژه [[پیامبران(ع)]]، اولیا(ع) و علمای بیدار اسلام است<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۳/۴۳۲.</ref> و از همین منظر است که ایشان [[اسلام]] را مساوی حکومت با همه شئونی که دارد شمرده و احکام را قوانین آن قلمداد کرده است.<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۳۳.</ref> | ||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
وجود حکومت و حاکمی که نظم، امنیت و عدالت را در زندگی اجتماعی مردم برقرار کند، چنانکه [[امامعلی(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]] تأکید کرده امری ناگزیر بهشمار میآید<ref>نهج البلاغه، خ۴۰، ۶۰–۶۱.</ref> و از نیازهای فطری و طبیعی انسان و در شمار مهمترین موضوعات مورد توجه بشر از آغاز پیدایش بوده است<ref>ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون، ۱/۵۵–۵۶ و ۲۳۷–۲۳۸.</ref> و [[قرآن|قرآن کریم]] توجه داده است که انسانها برای نخستین بار به کمک [[پیامبران(ع)]]، متوجه منافع اجتماعی خود شدند و دینْ حافظ مصالح اجتماعی آنان و امری وحدتبخش مطرح شد.<ref>سوره یونس، آیه ۱۹؛ سوره بقره، آیه ۲۱۳؛ سوره شوری، آیه ۱۳؛ ← طباطبایی، المیزان، ۴/۹۳.</ref> قرآن هدف از فرستادن پیامبران(ع) را برپایی عدالت به دست خود مردم شمرده است.<ref>سوره حدید، آیه ۲۵.</ref> از نوشته مورخان به دست میآید حضرت ادریس(ع) اصول سیاست، کشورداری و آداب تمدن را به مردم آموخت، به گونهای که برخی حکمای یونان، آغاز اندیشه سیاسی را به او نسبت دادهاند.<ref>جهانبزرگی، اصول سیاست و حکومت، ۳۶.</ref> | وجود حکومت و حاکمی که نظم، امنیت و عدالت را در زندگی اجتماعی مردم برقرار کند، چنانکه [[امامعلی(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]] تأکید کرده امری ناگزیر بهشمار میآید<ref>نهج البلاغه، خ۴۰، ۶۰–۶۱.</ref> و از نیازهای فطری و طبیعی انسان و در شمار مهمترین موضوعات مورد توجه بشر از آغاز پیدایش بوده است<ref>ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون، ۱/۵۵–۵۶ و ۲۳۷–۲۳۸.</ref> و [[قرآن|قرآن کریم]] توجه داده است که انسانها برای نخستین بار به کمک [[پیامبران(ع)]]، متوجه منافع اجتماعی خود شدند و دینْ حافظ مصالح اجتماعی آنان و امری وحدتبخش مطرح شد.<ref>سوره یونس، آیه ۱۹؛ سوره بقره، آیه ۲۱۳؛ سوره شوری، آیه ۱۳؛ ← طباطبایی، المیزان، ۴/۹۳.</ref> قرآن هدف از فرستادن پیامبران(ع) را برپایی عدالت به دست خود مردم شمرده است.<ref>سوره حدید، آیه ۲۵.</ref> از نوشته مورخان به دست میآید حضرت ادریس(ع) اصول سیاست، کشورداری و آداب تمدن را به مردم آموخت، به گونهای که برخی حکمای یونان، آغاز اندیشه سیاسی را به او نسبت دادهاند.<ref>جهانبزرگی، اصول سیاست و حکومت، ۳۶.</ref> | ||
از وجود برخی واژگان سیاسی در قرآن مانند امام، امت، خلیفه، [[استکبار|مستکبر]]، [[مستضعفان|مستضعف]]، مصلح و برخی مفاهیم سیاسی مثل خلافت الهی انسان، [[امامت]] و رهبری، کار شورایی، ظلمزدایی و حقوق انسان، روشن میشود سیاست و اندیشه سیاسی، بخشی از آموزههای دینی بهشمار میرود و قابل جداشدن از [[ایمان و کفر|ایمان]] نیست.<ref>عمید زنجانی، مبانی اندیشه سیاسی اسلام، ۲۲۶–۲۵۰.</ref> در منابع روایی نیز هدف از بعثت پیامبر اسلام(ص) و وظیفه آن حضرت، تدبیر و سیاست امور مردم دانسته شده<ref>کلینی، الکافی، ۱/۲۶۶.</ref> و [[اهل بیت(ع)|معصومان(ع)]] نیز سیاستمدار معرفی شدهاند<ref>مجلسی، حار الانوار، ۹۹/۱۲۷.</ref> و سیاست به هدایت،<ref>کلینی، الکافی، ۱/۲۶۶.</ref> تدبیر، مُلک و سرپرستی<ref>آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ۳۳۱.</ref> آمده است و امام معصوم(ع)، زمامدار دین، نظامبخش و عزتدهنده و دلسوز مسلمانان و نیز آبادکننده دنیای آنان معرفی شده که به جهت برخورداری از علم سیاست، شایسته زمامداری است و باید اطاعت شود.<ref>ابنشعبه، تحف العقول، ۴۳۷.</ref> | از وجود برخی واژگان سیاسی در قرآن مانند امام، امت، خلیفه، [[استکبار|مستکبر]]، [[مستضعفان|مستضعف]]، مصلح و برخی مفاهیم سیاسی مثل خلافت الهی انسان، [[امامت]] و رهبری، کار شورایی، ظلمزدایی و حقوق انسان، روشن میشود سیاست و اندیشه سیاسی، بخشی از آموزههای دینی بهشمار میرود و قابل جداشدن از [[ایمان و کفر|ایمان]] نیست.<ref>عمید زنجانی، مبانی اندیشه سیاسی اسلام، ۲۲۶–۲۵۰.</ref> در منابع روایی نیز هدف از بعثت [[پیامبر اکرم(ص)|پیامبر اسلام(ص)]] و وظیفه آن حضرت، تدبیر و سیاست امور مردم دانسته شده<ref>کلینی، الکافی، ۱/۲۶۶.</ref> و [[اهل بیت(ع)|معصومان(ع)]] نیز سیاستمدار معرفی شدهاند<ref>مجلسی، حار الانوار، ۹۹/۱۲۷.</ref> و سیاست به هدایت،<ref>کلینی، الکافی، ۱/۲۶۶.</ref> تدبیر، مُلک و سرپرستی<ref>آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ۳۳۱.</ref> آمده است و امام معصوم(ع)، زمامدار دین، نظامبخش و عزتدهنده و دلسوز مسلمانان و نیز آبادکننده دنیای آنان معرفی شده که به جهت برخورداری از علم سیاست، شایسته زمامداری است و باید اطاعت شود.<ref>ابنشعبه، تحف العقول، ۴۳۷.</ref> | ||
== نظریه جدایی دین از سیاست == | == نظریه جدایی دین از سیاست == | ||
ارتباط دین و سیاست همواره موضوع بحث اندیشمندان بوده است. دیدگاه غالب در جهان مسیحیت که ریشه در فرهنگ یونان باستان دارد، نظریه جدایی دین از سیاست است.<ref>سبحانینیا، پیوند دین و سیاست از منظر امامخمینی، ۱/۱۲۹–۱۳۰.</ref> این دیدگاه، از دوره رنسانس در اروپا ترویج شد و بر افکار و عقاید دانشمندان غرب چیرگی یافت<ref>خلیلی، دین و دنیا در اندیشه امامخمینی، ۲۰۷.</ref> و با سقوط حاکمیت کلیسا و محدودشدن وظیفه آن به امور معنوی و اخلاقی و در پی پیدایش مکتبهایی چون اومانیسم، سکولاریسم و لیبرالیسم در غرب، دخالتنکردن دین در اجتماع و سیاست، قوت گرفت. این نظریه پس از آشنایی روشنفکران جهان اسلام با مکتبهای یادشده و دامنزدن دنیای غرب به آن، در میان مسلمانان نیز راه یافت.<ref>سبحانینیا، پیوند دین و سیاست از منظر امامخمینی، ۱/۱۲۹–۱۳۰.</ref> در جهان | ارتباط دین و سیاست همواره موضوع بحث اندیشمندان بوده است. دیدگاه غالب در جهان مسیحیت که ریشه در فرهنگ یونان باستان دارد، نظریه جدایی دین از سیاست است.<ref>سبحانینیا، پیوند دین و سیاست از منظر امامخمینی، ۱/۱۲۹–۱۳۰.</ref> این دیدگاه، از دوره رنسانس در اروپا ترویج شد و بر افکار و عقاید دانشمندان غرب چیرگی یافت<ref>خلیلی، دین و دنیا در اندیشه امامخمینی، ۲۰۷.</ref> و با سقوط حاکمیت کلیسا و محدودشدن وظیفه آن به امور معنوی و اخلاقی و در پی پیدایش مکتبهایی چون اومانیسم، سکولاریسم و لیبرالیسم در غرب، دخالتنکردن دین در اجتماع و سیاست، قوت گرفت. این نظریه پس از آشنایی روشنفکران جهان اسلام با مکتبهای یادشده و دامنزدن دنیای غرب به آن، در میان مسلمانان نیز راه یافت.<ref>سبحانینیا، پیوند دین و سیاست از منظر امامخمینی، ۱/۱۲۹–۱۳۰.</ref> در [[جهان اسلام]]، افرادی چون علی عبدالرازق و طه حسین، مدافع دیدگاه جدایی دین از سیاست بودند.<ref>سروش محلاتی، دین و دولت در اندیشه اسلامی، ۱۳۲ و ۱۳۵.</ref> عبدالرازق معتقد بود اسلام برای حکومت، برنامه و شکل خاصی ارائه نکرده و نیاز به قدرت، حکومت و مرجعیت سیاسی، برای تحققبخشیدن به آرمانهای اسلامی، ارتباطی به جوهر اسلام ندارد و در [[اسلام]]، دین و سیاست یک واحد به هم پیوسته نیستند.<ref>عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ۱۱۵–۱۲۲ و ۱۴۰.</ref> در نگاه او حکومت و وحدت سیاسی، از اهداف دنیوی است که خداوند آن را به مردم واگذار کرده است.<ref>عبدالرازق، اسلام و مبانی حکومت، ۲۵۹.</ref> طه حسین نیز یکی از مبانی تمدن امروزی را جدایی دین از سیاست شمرده است.<ref>← سروش محلاتی، دین و دولت در اندیشه اسلامی، ۱۳۲.</ref> | ||
برخی از نویسندگان ایرانی هم، امر و نهی دربارهٔ امور دنیوی و اجتماعی را دور از شأن خداوند و موجب تنزلدادن مقام پیامبران(ع) ارزیابی کرده،<ref>بازرگان، آخرت و خدا؛ هدف بعثت انبیا(ع)، ۴۸.</ref> پرداختن [[پیامبر اکرم(ص)|پیامبر اسلام(ص)]] و برخی دیگر از [[پیامبران(ع)]] به امور اجتماعی و سیاسی و تشکیل حکومت را که از لحاظ تاریخی، قطعی و مسلم است، امری استثنایی شمردهاند و اعتقاد دارند خداوند این امور را به مردم واگذاشته و از پیامبر(ص) نیز خواسته است کارها را با مشورت مردم پیش ببرد.<ref>بازرگان، آخرت و خدا؛ هدف بعثت انبیا(ع)، ۵۶–۵۷.</ref> برخی از طرفداران این دیدگاه برآناند که خداوند حق حکومت را به هیچ نبی، ولیّ و فقیه نسپرده و این حق، در همه ادیان به مردم واگذار شده است<ref>مجتهد شبستری، نقدی بر قرائت رسمی از دین، ۵۱۶.</ref> و دین اسلام، از نظامهای اقتصادی، سیاسی و حقوقی لازم، برای اداره انسان در همه زمانها برخوردار نیست و حکومت، وظیفهای در خصوص اجرای احکام اسلام ندارد<ref>مجتهد شبستری، نقدی بر قرائت رسمی از دین، ۱۱.</ref> و این نگاهی است که در اندیشه دینی امامخمینی مردود است. | برخی از نویسندگان ایرانی هم، امر و نهی دربارهٔ امور دنیوی و اجتماعی را دور از شأن خداوند و موجب تنزلدادن مقام پیامبران(ع) ارزیابی کرده،<ref>بازرگان، آخرت و خدا؛ هدف بعثت انبیا(ع)، ۴۸.</ref> پرداختن [[پیامبر اکرم(ص)|پیامبر اسلام(ص)]] و برخی دیگر از [[پیامبران(ع)]] به امور اجتماعی و سیاسی و تشکیل حکومت را که از لحاظ تاریخی، قطعی و مسلم است، امری استثنایی شمردهاند و اعتقاد دارند خداوند این امور را به مردم واگذاشته و از پیامبر(ص) نیز خواسته است کارها را با مشورت مردم پیش ببرد.<ref>بازرگان، آخرت و خدا؛ هدف بعثت انبیا(ع)، ۵۶–۵۷.</ref> برخی از طرفداران این دیدگاه برآناند که خداوند حق حکومت را به هیچ نبی، ولیّ و فقیه نسپرده و این حق، در همه ادیان به مردم واگذار شده است<ref>مجتهد شبستری، نقدی بر قرائت رسمی از دین، ۵۱۶.</ref> و دین اسلام، از نظامهای اقتصادی، سیاسی و حقوقی لازم، برای اداره انسان در همه زمانها برخوردار نیست و حکومت، وظیفهای در خصوص اجرای احکام اسلام ندارد<ref>مجتهد شبستری، نقدی بر قرائت رسمی از دین، ۱۱.</ref> و این نگاهی است که در اندیشه دینی [[امامخمینی]] مردود است. | ||
== علل و عوامل جدایی دین و سیاست == | == علل و عوامل جدایی دین و سیاست == | ||
از مهمترین علتهای طرح جدایی میان دین و سیاست، برخورد اصحاب کلیسا و دین با دانشمندان و مردم اروپا در قرون وسطی بود. کلیسا و رؤسای آن برای استمرار سلطه خود، شیوههای ارتجاعی، استبدادی و ستمگرانه را در برابر مردم و اهل علم در پیش گرفتند و زمینه را برای جدایی میان دین و سیاست از یک سو و دین و دانش از سوی دیگر، فراهم آوردند.<ref>جمشیدی، اندیشه سیاسی امامخمینی، ۲۳۱.</ref> حاکمان استبدادگر نیز برای توجیه و ادامه [[دیکتاتوری]] خود از شعار تفکیک دین از سیاست بهره گرفتهاند؛ همانگونه که استعمارگران برای حفظ موجودیت خود در کشورهای اسلامی، این اندیشه را رواج دادند و به توفیقات فراوانی هم رسیدند.<ref>سروش محلاتی، دین و دولت در اندیشه اسلامی، ۱۲۲–۱۲۴.</ref> [[امامخمینی]] به نقش مؤثر برخی از عوامل در ترویج اندیشه جدایی دین از سیاست، توجه داده است، ازجمله: | از مهمترین علتهای طرح جدایی میان دین و سیاست، برخورد اصحاب کلیسا و دین با دانشمندان و مردم اروپا در قرون وسطی بود. کلیسا و رؤسای آن برای استمرار سلطه خود، شیوههای ارتجاعی، استبدادی و ستمگرانه را در برابر مردم و اهل علم در پیش گرفتند و زمینه را برای جدایی میان دین و سیاست از یک سو و دین و دانش از سوی دیگر، فراهم آوردند.<ref>جمشیدی، اندیشه سیاسی امامخمینی، ۲۳۱.</ref> حاکمان استبدادگر نیز برای توجیه و ادامه [[دیکتاتوری]] خود از شعار تفکیک دین از سیاست بهره گرفتهاند؛ همانگونه که استعمارگران برای حفظ موجودیت خود در کشورهای اسلامی، این اندیشه را رواج دادند و به توفیقات فراوانی هم رسیدند.<ref>سروش محلاتی، دین و دولت در اندیشه اسلامی، ۱۲۲–۱۲۴.</ref> [[امامخمینی]] به نقش مؤثر برخی از عوامل در ترویج اندیشه جدایی دین از سیاست، توجه داده است، ازجمله: | ||
۱. '''استعمارگران و عوامل داخلی آنان''': امامخمینی معتقد است [[استعمار و استثمار|استعمارگران]]، برای چپاول منابع و ذخیرههای کشورهای اسلامی، با مطرح کردن این مسئله، بر غفلت مسلمانان دامن زدند<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۸/۸۸.</ref> و با افیون شمردن دین<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۵۱ و ۲۴۰.</ref> و کهنه و ناکارآمد نشاندادن آن،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۱۷.</ref> میخواستند با استفاده از برخی [[روشنفکری|روشنفکران]]، دین را از عرصه اجتماع و سیاست دور کنند و آن را به انحراف و انزوا بکشانند و به این ترتیب جوانان را از امور سیاسی و اهتمام به امور مسلمانان بازدارند و کشورهای آنان را تحت استثمار خود قرار دهند<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۸/۸۹.</ref> و با تبلیغ این فکر که [[اسلام]] منحصر در احکام عبادی و اخلاقی است، اسلام و مسلمانان را در دید جوانان و دانشجویان از اعتبار بیندازند و در میان آنان اختلاف و دشمنی ایجاد کنند.<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۱۸.</ref> | ۱. '''استعمارگران و عوامل داخلی آنان''': امامخمینی معتقد است [[استعمار و استثمار|استعمارگران]]، برای چپاول منابع و ذخیرههای کشورهای اسلامی، با مطرح کردن این مسئله، بر غفلت مسلمانان دامن زدند<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۸/۸۸.</ref> و با افیون شمردن دین<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۵۱ و ۲۴۰.</ref> و کهنه و ناکارآمد نشاندادن آن،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۱۷.</ref> میخواستند با استفاده از برخی [[روشنفکری|روشنفکران]]، دین را از عرصه اجتماع و سیاست دور کنند و آن را به [[انحراف]] و انزوا بکشانند و به این ترتیب [[جوانان]] را از امور سیاسی و اهتمام به امور مسلمانان بازدارند و کشورهای آنان را تحت [[استثمار]] خود قرار دهند<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۸/۸۹.</ref> و با تبلیغ این فکر که [[اسلام]] منحصر در احکام عبادی و اخلاقی است، اسلام و مسلمانان را در دید جوانان و [[دانشجویان]] از اعتبار بیندازند و در میان آنان اختلاف و دشمنی ایجاد کنند.<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۱۸.</ref> | ||
۲. '''حاکمان مستبد و وابسته''': امامخمینی خاطرنشان کرده است که بر اثر القای برخی حاکمان، این فکر در میان بیشتر مردم، حتی اهل علم و مقدسان، راه یافته بود که اسلام از سیاست جداست و آخوند و روحانی نباید وارد عرصه سیاسی شود.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۲۲۷.</ref> ایشان معتقد است ریشه فکر جدایی دین و سیاست در تاریخ اسلام در دوران حاکمیت بنیامیه و بنیعباس با هدف دورکردن مردم از توجه به مسائل اساسی جامعه شکل گرفت<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۶/۳۸۸ و ۴۱۸.</ref> و سپس به وسیله حاکمان مرتجع و قدرتهای | ۲. '''حاکمان مستبد و وابسته''': امامخمینی خاطرنشان کرده است که بر اثر القای برخی حاکمان، این فکر در میان بیشتر مردم، حتی اهل علم و مقدسان، راه یافته بود که اسلام از سیاست جداست و آخوند و روحانی نباید وارد عرصه سیاسی شود.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۲۲۷.</ref> ایشان معتقد است ریشه فکر جدایی دین و سیاست در تاریخ اسلام در دوران حاکمیت بنیامیه و بنیعباس با هدف دورکردن مردم از توجه به مسائل اساسی جامعه شکل گرفت<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۶/۳۸۸ و ۴۱۸.</ref> و سپس به وسیله حاکمان مرتجع و [[ابرقدرتها|قدرتهای بزرگ]]، برای منزویکردن اسلام تداوم پیدا کرد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۸/۵۲.</ref> | ||
۳. '''تبلیغات سوء دشمن و کوتاهی حوزههای علمیه''': از نگاه امامخمینی، عرضه ناقص اسلام در حوزههای علمیه نیز خاصیت انقلابی و حیاتی اسلام را از آن گرفته بود و مانع تشکیل حکومتی میشد که سعادت مسلمانان را تأمین کند.<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۵.</ref> ایشان با انتقاد از اعتقاد به جدایی دین از سیاست تأکید میکند این نگاه در حوزههای علمیه و غیر آن، نتیجه تبلیغات گسترده دشمن است که اسلام را منحصر به ذکر، دعا، روابط معنوی میان انسان و خدا و فاقد اندیشه سیاسی و برنامه حکومتی معرفی میکند و شأن عالمان دینی را نیز دوری از سیاست میداند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۱۶–۱۷.</ref> ایشان در برابر این شبهه که دخالت دین در سیاست و حکومت، نوعی دنیاگرایی است، معتقد است تشکیل حکومت به خودی خود، مقصود نیست، بلکه وسیله اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلامی است<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۴۰.</ref> و برای اقامه قسط که بر اساس تعالیم قرآن، وظیفه [[پیامبران(ع)]] است،<ref>سوره حدید، آیه ۲۵.</ref> بدون دخالت در امور سیاسی و اجتماعی ممکن نیست.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۵/۲۱۵.</ref> {{ببینید|حکومت اسلامی}} ایشان این تفکر را که حفظ قداست دین و عالمان دینی، جدایی حوزه دین و سیاست از یکدیگر را میطلبد، شیطنت و توطئه میخواند<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۰/۱۷–۱۸.</ref> و تأکید میکند پیامبر(ص) و اولیای اسلام با تمام قداستی که داشتند، متصدی حکومت و سیاست بودند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۰/۷۰–۷۱.</ref> | ۳. '''تبلیغات سوء دشمن و کوتاهی حوزههای علمیه''': از نگاه امامخمینی، عرضه ناقص اسلام در حوزههای علمیه نیز خاصیت انقلابی و حیاتی اسلام را از آن گرفته بود و مانع تشکیل حکومتی میشد که سعادت مسلمانان را تأمین کند.<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۵.</ref> ایشان با انتقاد از اعتقاد به جدایی دین از سیاست تأکید میکند این نگاه در حوزههای علمیه و غیر آن، نتیجه تبلیغات گسترده دشمن است که اسلام را منحصر به ذکر، دعا، روابط معنوی میان انسان و خدا و فاقد اندیشه سیاسی و برنامه حکومتی معرفی میکند و شأن عالمان دینی را نیز دوری از سیاست میداند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۱۶–۱۷.</ref> ایشان در برابر این شبهه که دخالت دین در سیاست و حکومت، نوعی دنیاگرایی است، معتقد است تشکیل حکومت به خودی خود، مقصود نیست، بلکه وسیله اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلامی است<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۴۰.</ref> و برای اقامه قسط که بر اساس تعالیم قرآن، وظیفه [[پیامبران(ع)]] است،<ref>سوره حدید، آیه ۲۵.</ref> بدون دخالت در امور سیاسی و اجتماعی ممکن نیست.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۵/۲۱۵.</ref> {{ببینید|حکومت اسلامی}} ایشان این تفکر را که حفظ قداست دین و عالمان دینی، جدایی حوزه دین و سیاست از یکدیگر را میطلبد، شیطنت و توطئه میخواند<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۰/۱۷–۱۸.</ref> و تأکید میکند پیامبر(ص) و اولیای اسلام با تمام قداستی که داشتند، متصدی حکومت و سیاست بودند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۰/۷۰–۷۱.</ref> | ||
امامخمینی در برابر شبهه بروز استبداد دینی در صورت حکومت دینی، تأکید میکند حکومت اسلامی، حکومت قانون اسلامی است و استبداد در آن راه ندارد<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۴۳–۴۴.</ref> و اصولاً دین برای جلوگیری از استبداد و مبارزه با دیکتاتوری آمده است.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۱/۳۰۶.</ref> از نظر ایشان یکی از ویژگیهای حکومت اسلامی، مخالفت با استبداد فردی و مبارزه با تحمیل آرای گروهی خاص بر جامعه است. در این حکومت تنها قانون الهی حکمفرماست و هیچ حاکمی حق استبداد ندارد.<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۱۸–۶۱۹.</ref> {{ببینید|دیکتاتوری}} ایشان با گفتار و رفتار خود به مقابله این نظریه رفت و سیاست را به هدایت جامعه و صلاح و [[سعادت و شقاوت|سعادت]] انسانها تفسیر کرد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۳/۴۳۱.</ref> و جدایی دین از سیاست را تبلیغاتی استعماری دانست که با هدف بازداشتن مسلمانان از دخالت در تعیین سرنوشت خود انجام میشود.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۱۸۸.</ref> | امامخمینی در برابر شبهه بروز استبداد دینی در صورت حکومت دینی، تأکید میکند حکومت اسلامی، حکومت قانون اسلامی است و [[دیکتاتوری|استبداد]] در آن راه ندارد<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۴۳–۴۴.</ref> و اصولاً دین برای جلوگیری از استبداد و مبارزه با دیکتاتوری آمده است.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۱/۳۰۶.</ref> از نظر ایشان یکی از ویژگیهای حکومت اسلامی، مخالفت با استبداد فردی و مبارزه با تحمیل آرای گروهی خاص بر جامعه است. در این حکومت تنها قانون الهی حکمفرماست و هیچ حاکمی حق استبداد ندارد.<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۱۸–۶۱۹.</ref> {{ببینید|دیکتاتوری}} ایشان با گفتار و رفتار خود به مقابله این نظریه رفت و سیاست را به هدایت جامعه و صلاح و [[سعادت و شقاوت|سعادت]] انسانها تفسیر کرد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۳/۴۳۱.</ref> و جدایی دین از سیاست را تبلیغاتی استعماری دانست که با هدف بازداشتن مسلمانان از دخالت در تعیین سرنوشت خود انجام میشود.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۱۸۸.</ref> | ||
== آثار سوء جدایی دین از سیاست == | == آثار سوء جدایی دین از سیاست == | ||
از نگاه [[امامخمینی]] از نتایج جداانگاشتن دین از سیاست، محدودشدن فقاهت و فقیهان به امور فردی<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۷۸.</ref> و کنارگذاشتن و فراموشی بخش مهمی از آیات قرآن و احکام اسلام،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۵/۱۰–۱۱.</ref> مانند قیام برای خدا، مبارزه با ظلم و ظالم و اجرای عدالت اسلامی<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۱۲–۱۳.</ref> و در واقع به منزله تخطئه خدا، [[پیامبر اکرم(ص)|پیامبر(ص)]] و [[امامعلی(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]]<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۰/۱۱۴.</ref> است. ایشان برای رد این دیدگاه، حاکمیت ظالمانه و استبدادی دوره [[رضا پهلوی|رضاشاه پهلوی]] را مثال میزند و آن را نتیجه دورکردن [[روحانیت|روحانیان]] از عرصه سیاست بهشمار میآورد؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۵/۳۲۸.</ref> همچنانکه با ذکر نمونههایی از عملکرد [[رژیم پهلوی]] معتقد است اگر [[دین]] در سیاست دخالت نکند، سیاست در جهت دینزدایی اقدام میکند، دین را از میان برمیدارد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱/۳۴۶ و ۶/۴۱.</ref> و فساد و تباهی را گسترش میدهد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۰/۱۰۲.</ref> به اعتقاد ایشان رژیم پهلوی بر مبنای این دیدگاه، از اعتبار روحانیت نزد مردم کاست و باعث جدایی دو قشر روحانی و دانشگاهی از هم شد و با تفرقهافکنی، زمینه غارت منابع کشور را فراهم کرد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۶/۴۸، ۹۴ و ۲۰۲.</ref> و با این فکر استعماری، روحانیت را از دولت و ملت دور کرد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۶/۲۸۶–۲۸۷.</ref> ایشان در عرصه جهانی نیز معتقد است قدرتهای مستکبر جهان، نظریه جدایی دین و سیاست را برای عقب نگهداشتن مسلمانان ترویج کردند؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۰/۴۱۱.</ref> از اینرو ایشان منشأ گرفتاری کشورهای اسلامی را در دوربودن دین و آیات و احکام قرآن از صحنه سیاست و اجتماع<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۴/۱۸۵.</ref> و غفلت مسلمانان از احکام عبادی ـ سیاسی اسلام<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۰۶.</ref> میدانست. | از نگاه [[امامخمینی]] از نتایج جداانگاشتن دین از سیاست، محدودشدن فقاهت و فقیهان به امور فردی<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۷۸.</ref> و کنارگذاشتن و فراموشی بخش مهمی از آیات قرآن و احکام اسلام،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۵/۱۰–۱۱.</ref> مانند قیام برای خدا، مبارزه با ظلم و ظالم و اجرای عدالت اسلامی<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۱۲–۱۳.</ref> و در واقع به منزله تخطئه خدا، [[پیامبر اکرم(ص)|پیامبر(ص)]] و [[امامعلی(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]]<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۰/۱۱۴.</ref> است. ایشان برای رد این دیدگاه، حاکمیت ظالمانه و استبدادی دوره [[رضا پهلوی|رضاشاه پهلوی]] را مثال میزند و آن را نتیجه دورکردن [[روحانیت|روحانیان]] از عرصه سیاست بهشمار میآورد؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۵/۳۲۸.</ref> همچنانکه با ذکر نمونههایی از عملکرد [[رژیم پهلوی]] معتقد است اگر [[دین]] در سیاست دخالت نکند، سیاست در جهت دینزدایی اقدام میکند، دین را از میان برمیدارد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱/۳۴۶ و ۶/۴۱.</ref> و فساد و تباهی را گسترش میدهد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۰/۱۰۲.</ref> به اعتقاد ایشان رژیم پهلوی بر مبنای این دیدگاه، از اعتبار روحانیت نزد مردم کاست و باعث جدایی دو قشر روحانی و دانشگاهی از هم شد و با تفرقهافکنی، زمینه غارت منابع کشور را فراهم کرد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۶/۴۸، ۹۴ و ۲۰۲.</ref> و با این فکر استعماری، [[روحانیت]] را از دولت و ملت دور کرد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۶/۲۸۶–۲۸۷.</ref> ایشان در عرصه جهانی نیز معتقد است قدرتهای مستکبر جهان، نظریه جدایی دین و سیاست را برای عقب نگهداشتن مسلمانان ترویج کردند؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۰/۴۱۱.</ref> از اینرو ایشان منشأ گرفتاری کشورهای اسلامی را در دوربودن دین و آیات و احکام قرآن از صحنه سیاست و اجتماع<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۴/۱۸۵.</ref> و غفلت مسلمانان از احکام عبادی ـ سیاسی اسلام<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۰۶.</ref> میدانست. | ||
== پیوند دین و سیاست == | == پیوند دین و سیاست == | ||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
طرفداران نظریه آمیختگی دین و سیاست بر آناند که مقررات و شرایع اسلام بر مبنای وجود دولت و حکومت حق استوار شده و اسلام همه نیازهای انسان را از لحظه انعقاد نطفه تا زمان مرگ و هر آنچه که در سعادت او دخیل است، بیان کرده است.<ref>منتظری، دراسات فی ولایهٔ الفقیه و فقه الدولهٔ الإسلامیه، ۱/۹۱.</ref> این دیدگاه سیاست را یکی از ارزشمندترین اجزای دین اسلام<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۴/۱۰۹.</ref> و حق رهبری سیاسی و اجتماعی [[پیامبر اکرم(ص)|پیامبر(ص)]] را نیز شأنی از شئون الهی او<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۲۸۰–۲۸۲.</ref> ارزیابی کرده است. بر اساس این دیدگاه، همبستگی دین و سیاست به معنای وابستگی دین به سیاست و نیز قداستبخشیدن به استبداد سیاسی نیست، بلکه به معنای وابستگی سیاست به دین و این مطلب است که مشارکت در تعیین سرنوشت سیاسی، یک وظیفه دینی است.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۴/۳۹.</ref> | طرفداران نظریه آمیختگی دین و سیاست بر آناند که مقررات و شرایع اسلام بر مبنای وجود دولت و حکومت حق استوار شده و اسلام همه نیازهای انسان را از لحظه انعقاد نطفه تا زمان مرگ و هر آنچه که در سعادت او دخیل است، بیان کرده است.<ref>منتظری، دراسات فی ولایهٔ الفقیه و فقه الدولهٔ الإسلامیه، ۱/۹۱.</ref> این دیدگاه سیاست را یکی از ارزشمندترین اجزای دین اسلام<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۴/۱۰۹.</ref> و حق رهبری سیاسی و اجتماعی [[پیامبر اکرم(ص)|پیامبر(ص)]] را نیز شأنی از شئون الهی او<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۲۸۰–۲۸۲.</ref> ارزیابی کرده است. بر اساس این دیدگاه، همبستگی دین و سیاست به معنای وابستگی دین به سیاست و نیز قداستبخشیدن به استبداد سیاسی نیست، بلکه به معنای وابستگی سیاست به دین و این مطلب است که مشارکت در تعیین سرنوشت سیاسی، یک وظیفه دینی است.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۴/۳۹.</ref> | ||
[[امامخمینی]] اسلام را دینِ سیاست<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱/۲۷۰؛ ۴/۱۸۴ و ۹/۳۳۳–۳۳۴.</ref> و همانند سیدحسن مدرس سیاست را عین دیانت<ref>← طاهری، یک بررسی تحلیلی از زندگی سیاسی مدرس، ۴۷.</ref> معرفی میکند و بر این باور است که منطق اسلام، جدایی دین از سیاست را نمیپذیرد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۴۴۰.</ref> و همه پیامبران برای دخالت در امور سیاسی<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۵/۲۱۵.</ref> و تحقق حکومت عدل در جهان و اصلاح جامعه<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۶/۱۶۲.</ref> برانگیخته شدهاند. پیامبر اکرم(ص) نیز پایه سیاست را در دیانت گذاشته بود؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۷/۲۰۴.</ref> زیرا اجرای دستور «قیام به قسط»<ref>سوره اعراف، آیه ۲۹.</ref> و واداشتن مردم به عدالتورزی، بدون دخالت در سیاست و تشکیل حکومت اسلامی امکان ندارد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۵/۲۱۵.</ref> ایشان با توجه به ابعاد مادی و الهی انسان،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۶/۲۰۱.</ref> دین و سیاست را به هم پیوسته میدید و اعتقاد داشت تنها دین و تعالیم [[پیامبران(ع)|پیامبران الهی(ع)]] میتواند همه ابعاد وجودی انسان و نیازهای متنوع او را به گونه مطلوب پاسخ دهد؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۷/۲۸۷–۲۸۸.</ref> زیرا اسلام در همه شئون فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، فرهنگی، سیاسی و غیره دخالت و نظارت دارد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۰۲–۴۰۳.</ref> و توجه به همه مصالح جامعه و ابعاد انسان و هدایت آن، تنها در توان پیامبران، اولیای الهی و علمای بیدار اسلام است.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۳/۴۳۱–۴۳۲.</ref> ایشان بر این باور است که همه احکام اسلام با سیاست آمیخته است و سیاست مدن، از اسلام سرچشمه گرفته<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱/۲۷۰.</ref> و آمیختگی دین و سیاست در اسلام، به اندازهای است که هر کس قائل به جدایی میان آنها باشد، معلوم میشود، هیچکدام را نشناخته است.<ref>امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۲۲۱.</ref> | [[امامخمینی]] اسلام را دینِ سیاست<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱/۲۷۰؛ ۴/۱۸۴ و ۹/۳۳۳–۳۳۴.</ref> و همانند [[سیدحسن مدرس]] سیاست را عین دیانت<ref>← طاهری، یک بررسی تحلیلی از زندگی سیاسی مدرس، ۴۷.</ref> معرفی میکند و بر این باور است که منطق اسلام، جدایی دین از سیاست را نمیپذیرد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۴۴۰.</ref> و همه پیامبران برای دخالت در امور سیاسی<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۵/۲۱۵.</ref> و تحقق حکومت عدل در جهان و اصلاح جامعه<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۶/۱۶۲.</ref> برانگیخته شدهاند. پیامبر اکرم(ص) نیز پایه سیاست را در دیانت گذاشته بود؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۷/۲۰۴.</ref> زیرا اجرای دستور «قیام به قسط»<ref>سوره اعراف، آیه ۲۹.</ref> و واداشتن مردم به عدالتورزی، بدون دخالت در سیاست و تشکیل حکومت اسلامی امکان ندارد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۵/۲۱۵.</ref> ایشان با توجه به ابعاد مادی و الهی انسان،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۶/۲۰۱.</ref> دین و سیاست را به هم پیوسته میدید و اعتقاد داشت تنها دین و تعالیم [[پیامبران(ع)|پیامبران الهی(ع)]] میتواند همه ابعاد وجودی انسان و نیازهای متنوع او را به گونه مطلوب پاسخ دهد؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۷/۲۸۷–۲۸۸.</ref> زیرا اسلام در همه شئون فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، فرهنگی، سیاسی و غیره دخالت و نظارت دارد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۰۲–۴۰۳.</ref> و توجه به همه مصالح جامعه و ابعاد انسان و هدایت آن، تنها در توان پیامبران، اولیای الهی و علمای بیدار اسلام است.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۳/۴۳۱–۴۳۲.</ref> ایشان بر این باور است که همه احکام اسلام با سیاست آمیخته است و سیاست مدن، از اسلام سرچشمه گرفته<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱/۲۷۰.</ref> و آمیختگی دین و سیاست در اسلام، به اندازهای است که هر کس قائل به جدایی میان آنها باشد، معلوم میشود، هیچکدام را نشناخته است.<ref>امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۲۲۱.</ref> | ||
امامخمینی در بیشتر آثار خود، بر پیوند اسلام و سیاست، تأکید کرده است. ایشان در [[کشف اسرار (کتاب)|کتاب کشف اسرار]] که در سال ۱۳۲۳ نگاشته بر لزوم تشکیل حکومت اسلامی در دوران غیبت امام زمان(ع) بر مبنای دین و قانون الهی تصریح کرده<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۲۲۲.</ref> و در [[الاجتهاد و التقلید (کتاب)|کتاب الاجتهاد و التقلید]] که در سال ۱۳۳۰ نگاشته، منصب حکومت و ولایت را برای فقیه ثابت دانسته است.<ref>امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۳۸.</ref> ایشان در [[کتاب البیع]] که آن را در [[تبعید امامخمینی|دوره تبعید در نجف اشرف]] و همزمان با تدریس، تألیف کرده، احکام [[اسلام]] را جاودانه شمرده و اجرای آن را منوط به تشکیل حکومت دانسته و تشکیل حکومت را بر فقیهان عادل و عارف به همه احکام اسلام و صالح برای حکمرانی، واجب شمرده است.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲/۶۱۹.</ref> از نگاه ایشان، فقیه عادل از تمام اختیارات [[پیامبر اکرم(ص)|پیامبر(ص)]] و امام(ع) در امور حکومتی و سیاسی برخوردار است.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲/۶۶۴؛ امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۵۹.</ref> در [[ولایت فقیه (کتاب)|کتاب ولایت فقیه]] که بر اساس همین مباحث نگاشته شد، ولایت فقیه را در شمار موضوعاتی که نیازی به استدلال ندارند، قرار داده و معتقد است تصور آن، خود مستلزم تصدیق میشود.<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۹.</ref> ایشان با تکیه بر جامعیت اسلام و تعطیلنشدن احکام الهی در هیچ زمانی، تأکید میکند همان دلایلی که در زمان حضور پیامبر(ص) و [[اهل بیت(ع)|ائمه(ع)]] حاکمیت و رهبری سیاسی آنان را ایجاب میکرد، در زمان غیبت نیز وجود دارد.<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۴–۱۵.</ref> | امامخمینی در بیشتر آثار خود، بر پیوند اسلام و سیاست، تأکید کرده است. ایشان در [[کشف اسرار (کتاب)|کتاب کشف اسرار]] که در سال ۱۳۲۳ نگاشته بر لزوم تشکیل حکومت اسلامی در دوران [[غیبت امام زمان(ع)]] بر مبنای دین و قانون الهی تصریح کرده<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۲۲۲.</ref> و در [[الاجتهاد و التقلید (کتاب)|کتاب الاجتهاد و التقلید]] که در سال ۱۳۳۰ نگاشته، منصب حکومت و ولایت را برای فقیه ثابت دانسته است.<ref>امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۳۸.</ref> ایشان در [[کتاب البیع]] که آن را در [[تبعید امامخمینی|دوره تبعید در نجف اشرف]] و همزمان با تدریس، تألیف کرده، احکام [[اسلام]] را جاودانه شمرده و اجرای آن را منوط به تشکیل حکومت دانسته و تشکیل حکومت را بر فقیهان عادل و عارف به همه احکام اسلام و صالح برای حکمرانی، واجب شمرده است.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲/۶۱۹.</ref> از نگاه ایشان، فقیه عادل از تمام اختیارات [[پیامبر اکرم(ص)|پیامبر(ص)]] و امام(ع) در امور حکومتی و سیاسی برخوردار است.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲/۶۶۴؛ امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۵۹.</ref> در [[ولایت فقیه (کتاب)|کتاب ولایت فقیه]] که بر اساس همین مباحث نگاشته شد، ولایت فقیه را در شمار موضوعاتی که نیازی به استدلال ندارند، قرار داده و معتقد است تصور آن، خود مستلزم تصدیق میشود.<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۹.</ref> ایشان با تکیه بر جامعیت اسلام و تعطیلنشدن احکام الهی در هیچ زمانی، تأکید میکند همان دلایلی که در زمان حضور پیامبر(ص) و [[اهل بیت(ع)|ائمه(ع)]] حاکمیت و رهبری سیاسی آنان را ایجاب میکرد، در زمان غیبت نیز وجود دارد.<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۴–۱۵.</ref> | ||
از نظر [[امامخمینی]]، بسیاری از [[عبادات]] و مناسک اسلامی مانند [[حج ابراهیمی|مراسم حج]]، نماز عید فطر و قربان و نمازهای جمعه و جماعت بر پیوند دین و سیاست دلالت دارد؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۴۴۷.</ref> زیرا در خلال خطبههای نماز جمعه، مصالح دینی و دنیوی مسلمانان یادآوری و به دخالت [[استعمار و استثمار|دولتهای استعماری]] در امور داخلی مسلمانان هشدار داده میشود<ref>امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۲۲۱.</ref> {{ببینید|نماز جمعه}} و در حج نیز این پیوستگی، با مراسم اعلام برائت از مشرکین و کفار که از ارکان توحیدی و واجبات سیاسی حج بهشمار میآید، نمودار است.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۰/۳۱۴.</ref> {{ببینید|حج ابراهیمی}} امامخمینی اعلام میکند اسلام برای زندگی و حکومت برنامه دارد و با دلایل عقلی و نقلی، ضرورت تشکیل حکومت بر مبنای دین و شریعت الهی را اثبات میکند.<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۷، ۳۸ و ۵۰؛ امامخمینی، البیع، ۲/۶۱۷–۶۶۹.</ref> ایشان تأکید میکند فقیهان جامع شرایط باید در عصر غیبت به سیاست و مسائل حکومتی و تمام آنچه مربوط به [[امام زمان(ع)|امام عصر(ع)]] است، بپردازند.<ref>امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۵۹.</ref> ایشان خود در جایگاه یک فقیه و عالم دینی، وارد مبارزه شد،<ref>← امامخمینی، صحیفه امام، ۱/۱۰۲.</ref> مبانی فکری و نظری [[حکومت اسلامی]] را استوار کرد و پس از پیروزی در صحنه مبارزه، حکومت اسلامی تشکیل داد و رهبری جامعه را به خواست مردم به دست گرفت.<ref>مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، مقدمه کتاب ولایت فقیه، پنج ـ شش.</ref> | از نظر [[امامخمینی]]، بسیاری از [[عبادات]] و مناسک اسلامی مانند [[حج ابراهیمی|مراسم حج]]، نماز عید فطر و قربان و نمازهای جمعه و جماعت بر پیوند دین و سیاست دلالت دارد؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۴۴۷.</ref> زیرا در خلال خطبههای نماز جمعه، مصالح دینی و دنیوی مسلمانان یادآوری و به دخالت [[استعمار و استثمار|دولتهای استعماری]] در امور داخلی مسلمانان هشدار داده میشود<ref>امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۲۲۱.</ref> {{ببینید|نماز جمعه}} و در حج نیز این پیوستگی، با مراسم اعلام برائت از مشرکین و کفار که از ارکان توحیدی و واجبات سیاسی حج بهشمار میآید، نمودار است.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۰/۳۱۴.</ref> {{ببینید|حج ابراهیمی}} امامخمینی اعلام میکند اسلام برای زندگی و حکومت برنامه دارد و با دلایل عقلی و نقلی، ضرورت تشکیل حکومت بر مبنای دین و شریعت الهی را اثبات میکند.<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۷، ۳۸ و ۵۰؛ امامخمینی، البیع، ۲/۶۱۷–۶۶۹.</ref> ایشان تأکید میکند فقیهان جامع شرایط باید در عصر غیبت به سیاست و مسائل حکومتی و تمام آنچه مربوط به [[امام زمان(ع)|امام عصر(ع)]] است، بپردازند.<ref>امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۵۹.</ref> ایشان خود در جایگاه یک فقیه و عالم دینی، وارد مبارزه شد،<ref>← امامخمینی، صحیفه امام، ۱/۱۰۲.</ref> مبانی فکری و نظری [[حکومت اسلامی]] را استوار کرد و پس از پیروزی در صحنه مبارزه، حکومت اسلامی تشکیل داد و رهبری جامعه را به خواست مردم به دست گرفت.<ref>مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، مقدمه کتاب ولایت فقیه، پنج ـ شش.</ref> | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
اگر پذیرفته شود دین برای نجات بشر و با هدف تکامل او آمده است و میخواهد انسان را از جهل، جور، انواع بتهای ذهنی و عینی و نیروهای آشکار و پنهانِ طبیعی و انسانی که مانع رشد و تعالی او هستند، آزاد سازد، پس باید پذیرفت سعادت، رهایی و تکامل انسان نمیتواند فارغ از ابعاد، راه حلها، بسترها و ساختارهای اجتماعی، دنیوی و سیاسی باشد.<ref>موثقی، دین، جامعه، دولت در ایران، ۱۵۹–۱۶۰.</ref> از اینرو دین با این عنوان که روشی برای زندگی است، پاسخگوی همه نیازهای قدیم و جدید انسان بهشمار میآید.<ref>سروش محلاتی، دین و دولت در اندیشه اسلامی، ۴۶.</ref> [[امامخمینی]] برای پیوند دین و سیاست دلایلی ذکر کرده است: | اگر پذیرفته شود دین برای نجات بشر و با هدف تکامل او آمده است و میخواهد انسان را از جهل، جور، انواع بتهای ذهنی و عینی و نیروهای آشکار و پنهانِ طبیعی و انسانی که مانع رشد و تعالی او هستند، آزاد سازد، پس باید پذیرفت سعادت، رهایی و تکامل انسان نمیتواند فارغ از ابعاد، راه حلها، بسترها و ساختارهای اجتماعی، دنیوی و سیاسی باشد.<ref>موثقی، دین، جامعه، دولت در ایران، ۱۵۹–۱۶۰.</ref> از اینرو دین با این عنوان که روشی برای زندگی است، پاسخگوی همه نیازهای قدیم و جدید انسان بهشمار میآید.<ref>سروش محلاتی، دین و دولت در اندیشه اسلامی، ۴۶.</ref> [[امامخمینی]] برای پیوند دین و سیاست دلایلی ذکر کرده است: | ||
۱. '''جامعیت اسلام''': [[قرآن]]، [[اسلام]] را دین کامل و جاودان شمرده است<ref>سوره مائده، آیه ۳.</ref> و [[پیامبر اکرم(ص)]]، آنچه سبب خوشبختی و تیرهبختی مسلمانان میگردد را بیان کرده است.<ref>ابنشعبه، تحف العقول، ۴۰.</ref> امامخمینی نیز اسلام را جامع همه نیازهای انسان میداند و بهکاربستن آن را تضمینکننده سعادت دنیا و آخرت بهشمار میآورد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۰۲–۴۰۳.</ref> ایشان با استناد به آیه ۸۹ سوره نحل که قرآن را بیانگر همه چیز معرفی کرده، بر این باور است که هدف اسلام، تربیت انسان کامل است و برای تمام مراحل زندگی انسان و همه ابعاد او برنامه دارد.<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۹.</ref> ایشان انکار ضرورت تشکیل حکومت اسلامی را به معنای انکار جامعیت احکام اسلام و جاودانگی آن میداند<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۸.</ref> و اسلامی که به سیاست، کار نداشته باشد را اسلام آمریکایی میخواند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۷/۵۳۳.</ref> | ۱. '''جامعیت اسلام''': [[قرآن]]، [[اسلام]] را دین کامل و جاودان شمرده است<ref>سوره مائده، آیه ۳.</ref> و [[پیامبر اکرم(ص)]]، آنچه سبب خوشبختی و تیرهبختی مسلمانان میگردد را بیان کرده است.<ref>ابنشعبه، تحف العقول، ۴۰.</ref> امامخمینی نیز اسلام را جامع همه نیازهای انسان میداند و بهکاربستن آن را تضمینکننده سعادت دنیا و آخرت بهشمار میآورد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۰۲–۴۰۳.</ref> ایشان با استناد به آیه ۸۹ سوره نحل که قرآن را بیانگر همه چیز معرفی کرده، بر این باور است که هدف اسلام، تربیت انسان کامل است و برای تمام مراحل زندگی انسان و همه ابعاد او برنامه دارد.<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۹.</ref> ایشان انکار ضرورت تشکیل [[حکومت اسلامی]] را به معنای انکار جامعیت احکام اسلام و جاودانگی آن میداند<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۸.</ref> و اسلامی که به سیاست، کار نداشته باشد را اسلام آمریکایی میخواند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۷/۵۳۳.</ref> | ||
۲. '''ماهیت و چگونگی احکام اسلام''': در نگاه امامخمینی احکام و قوانین اسلام برای تأسیس حکومت، گسترش عدالت و برچیدن مفاسد آمدهاند<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۱۸.</ref> و ماهیت احکام نظاممند اسلام، مانند احکام مالی، دفاع ملی و احکام احقاق حقوق و جزایی، به گونهای است که بدون تشکیل حکومت، قابل اجرا نیست.<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۶–۲۷.</ref> | ۲. '''ماهیت و چگونگی احکام اسلام''': در نگاه امامخمینی احکام و قوانین اسلام برای تأسیس حکومت، گسترش [[عدالت اجتماعی|عدالت]] و برچیدن مفاسد آمدهاند<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۱۸.</ref> و ماهیت احکام نظاممند اسلام، مانند احکام مالی، دفاع ملی و احکام احقاق حقوق و جزایی، به گونهای است که بدون تشکیل حکومت، قابل اجرا نیست.<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۶–۲۷.</ref> | ||
۳. '''ضرورت استمرار اجرای احکام''': امامخمینی معتقد است ضرورت اجرای احکام اسلامی در زمان پیامبر اکرم(ص) که لزوم تشکیل حکومت را در پی داشت،<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۱.</ref> به دلایل قرآنی،<ref>سوره ابراهیم، آیه ۵۲؛ سوره یونس، آیه ۲؛ سوره حج، آیه ۴۹.</ref> محدود و منحصر به زمان [[پیامبر اکرم(ص)|پیامبر(ص)]] نیست و همیشگی است و تعطیلپذیردانستن احکام اسلام، خلاف ضروریات اسلام بهشمار میآید.<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۶–۲۷.</ref> | ۳. '''ضرورت استمرار اجرای احکام''': امامخمینی معتقد است ضرورت اجرای احکام اسلامی در زمان پیامبر اکرم(ص) که لزوم تشکیل حکومت را در پی داشت،<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۱.</ref> به دلایل قرآنی،<ref>سوره ابراهیم، آیه ۵۲؛ سوره یونس، آیه ۲؛ سوره حج، آیه ۴۹.</ref> محدود و منحصر به زمان [[پیامبر اکرم(ص)|پیامبر(ص)]] نیست و همیشگی است و تعطیلپذیردانستن احکام اسلام، خلاف ضروریات اسلام بهشمار میآید.<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۶–۲۷.</ref> |