صدق: تفاوت میان نسخهها
(ابرابزار) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== معنی == | == معنی == | ||
صدق بر قوت و استواری در چیزی، اعم از گفتار دلالت میکند<ref>ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۳/۳۳۹.</ref> و به معنای راستی و راستگفتن است.<ref>دهخدا، لغتنامه، ۹/۱۳۱۳۵.</ref> ضد آن [[کذب]]، به معنای خبردادن از چیزی به خلاف واقع<ref>فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ۵۲۸.</ref> و انصراف از | صدق بر قوت و استواری در چیزی، اعم از گفتار دلالت میکند<ref>ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۳/۳۳۹.</ref> و به معنای راستی و راستگفتن است.<ref>دهخدا، لغتنامه، ۹/۱۳۱۳۵.</ref> ضد آن [[کذب]]، به معنای خبردادن از چیزی به خلاف واقع<ref>فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ۵۲۸.</ref> و انصراف از حق<ref>طریحی، مجمع البحرین، ۲/۱۵۷.</ref> میباشد. صدق در اصطلاح اخلاقی به معنای راستی در گفتار و کردار است<ref>غزالی، کیمیای سعادت، ۲/۴۷۷؛ خواجهنصیر، اوصاف الاشراف، ۱۷.</ref> و در اصطلاح [[عارفان]]، صفتی نفسانی است که ستون همه کارها و قوام همه صفات به آن است،<ref>قشیری، رساله قشیریه، ۳۲۷.</ref> به گونهای که ظاهر و باطن موافق یکدیگر شوند و گفتار هماهنگ با نیت و کردار همسو با احوال باشد.<ref>کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۳۴۴.</ref> صدق در اصطلاح [[منطق|منطقی]] مطابقت حکم<ref>جرجانی، کتاب التعریفات، ۵۸.</ref> یا خبر با واقع<ref>فارابی، المنطقیات، ۱/۳۵۰.</ref> است. | ||
[[امامخمینی]] صدق را در اصطلاح اخلاقی راستی در گفتار و غیر گفتار مانند [[نیت]]، [[اراده]]، اعمال و [[مقامات معنوی]]<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۴۵؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۳.</ref> و در اصطلاح عرفانی موافقت ظاهر و لسان با باطن و سرّ<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۶۵.</ref> میداند و در اصطلاح منطقی صدق در قضایای موجبه را مطابقت خبر با واقع میشمارد<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۸؛ امامخمینی، معتمد الاصول، ۱/۲۹۳؛ امامخمینی، مکاسب، ۲/۴۹.</ref>؛ اما در قضایای سالبه معتقد است از آنجاکه نسبتی در اینگونه قضایا وجود ندارد و امور عدمی واقعیتی ندارند، سلب در آنها حکایت از سلب مصداقِ واقعی از نسبت، و سلبِ این همانیِ موضوع و محمول میکند.<ref>امامخمینی، الاستصحاب، ۱۰۱–۱۰۲؛ امامخمینی، جواهر الاصول، ۴/۴۰۷–۴۰۸.</ref> | [[امامخمینی]] صدق را در اصطلاح اخلاقی راستی در گفتار و غیر گفتار مانند [[نیت]]، [[اراده]]، اعمال و [[مقامات معنوی]]<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۴۵؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۳.</ref> و در اصطلاح عرفانی موافقت ظاهر و لسان با باطن و سرّ<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۶۵.</ref> میداند و در اصطلاح منطقی صدق در قضایای موجبه را مطابقت خبر با واقع میشمارد<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۸؛ امامخمینی، معتمد الاصول، ۱/۲۹۳؛ امامخمینی، مکاسب، ۲/۴۹.</ref>؛ اما در قضایای سالبه معتقد است از آنجاکه نسبتی در اینگونه قضایا وجود ندارد و امور عدمی واقعیتی ندارند، سلب در آنها حکایت از سلب مصداقِ واقعی از نسبت، و سلبِ این همانیِ موضوع و محمول میکند.<ref>امامخمینی، الاستصحاب، ۱۰۱–۱۰۲؛ امامخمینی، جواهر الاصول، ۴/۴۰۷–۴۰۸.</ref> | ||
== پیشینه == | == پیشینه == | ||
صدق از مباحث مهم [[علم اخلاق]] و [[علم عرفان|عرفان]] است و اهمیت و جایگاه ویژهای در سلوک فردی، اجتماعی، سعادت دینی و دنیوی دارد. این صفت از کمالاتی است که در قول و فعل جاری است و در صورتی که ظاهر و باطن انسان با یکدیگر یکسان شوند و فرد از صدیقان گردد، فروع اخلاق نیکو از آن منشعب میشود و موجب دفع ریشه رذیلتهای اخلاقی خواهد بود.<ref>کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۳۴۵.</ref> | صدق از مباحث مهم [[علم اخلاق]] و [[علم عرفان|عرفان]] است و اهمیت و جایگاه ویژهای در سلوک فردی، اجتماعی، [[سعادت و شقاوت|سعادت]] دینی و دنیوی دارد. این صفت از کمالاتی است که در قول و فعل جاری است و در صورتی که ظاهر و باطن انسان با یکدیگر یکسان شوند و فرد از صدیقان گردد، فروع اخلاق نیکو از آن منشعب میشود و موجب دفع ریشه رذیلتهای اخلاقی خواهد بود.<ref>کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۳۴۵.</ref> | ||
ادیان الهی به صدق توصیه کردهاند،<ref>← کتاب مقدس، امثال سلیمان، ب۱۲، ۱۴، ۱۷ و ۱۹.</ref> راستگویان را مورد رضایت خداوند دانستهاند<ref>کتاب مقدس، امثال سلیمان، ب۱۲، ۲۲.</ref> و [[دروغ]] را به [[شیطان]] نسبت دادهاند.<ref>کتاب مقدس، کتاب یوحنا، ب۶ و ۴۵.</ref> [[قرآن کریم]] در آیات فراوانی از صدق و [[کذب]] سخن گفته و صدق را نشانه پرهیزگاران برشمرده<ref>زمر، ۳۳.</ref> و به اهل ایمان دستور همراهیکردن با راستگویان داده<ref>توبه، ۱۱۹.</ref> و صدیقان را در ردیف [[پیامبران]] و [[شهدا|شهیدان]] معرفی کردهاست<ref>نساء، ۶۹.</ref>؛ همچنانکه کذب را از صفات [[کافران]]<ref>انعام، ۲۸؛ هود، ۹۳.</ref> و [[منافقان]]<ref>منافقون، ۱.</ref> برشمرده است. در [[حدیث|روایات]] نیز بابی به صدق و کذب اختصاص یافته<ref>شعیری، جامع الاخبار، ۱۴۸؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۵۲.</ref> و صدق از صفات انبیا (ع) معرفی شدهاست.<ref>کلینی، الکافی، ۲/۱۰۴.</ref> | |||
[[عارفان]] صدق را یکی از منازل [[سیر و سلوک|سلوک]] شمردهاند و به تبیین حقیقت آن پرداختهاند. ازجمله حارث محاسبی در کتاب الوصایا و ابوسعید خراز در کتاب الصدق و [[جنید بغدادی]] در رسالههای خود از صدق سخن گفتهاند. [[خواجهعبدالله انصاری]] نیز صدق را در منازل سالکان در قسم [[اخلاق]] و پس از مرتبه [[صبر]]، [[رضا]]، [[شکر]] و [[حیا]] قرار دادهاست.<ref>خواجهعبدالله انصاری، منازل السائرین، ۶۹.</ref> علمای اخلاق صدق را در جمع صفات پسندیده اخلاقی آوردهاند.<ref>ابنمسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ۱۳۴؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۴/۱۹۵.</ref> | [[عارفان]] صدق را یکی از منازل [[سیر و سلوک|سلوک]] شمردهاند و به تبیین حقیقت آن پرداختهاند. ازجمله حارث محاسبی در کتاب الوصایا و ابوسعید خراز در کتاب الصدق و [[جنید بغدادی]] در رسالههای خود از صدق سخن گفتهاند. [[خواجهعبدالله انصاری]] نیز صدق را در منازل سالکان در قسم [[اخلاق]] و پس از مرتبه [[صبر]]، [[رضا]]، [[شکر]] و [[حیا]] قرار دادهاست.<ref>خواجهعبدالله انصاری، منازل السائرین، ۶۹.</ref> علمای اخلاق صدق را در جمع صفات پسندیده اخلاقی آوردهاند.<ref>ابنمسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ۱۳۴؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۴/۱۹۵.</ref> | ||
امامخمینی گرچه بحث مستقلی دربارهٔ صدق در آثار اخلاقی خود ندارد، اما در برخی موارد به تناسب از آن بحث کردهاست.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۳۱؛ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۴۵ و ۵۹؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۶–۴۷۷.</ref> ایشان در شرح روایت | [[امامخمینی]] گرچه بحث مستقلی دربارهٔ صدق در آثار اخلاقی خود ندارد، اما در برخی موارد به تناسب از آن بحث کردهاست.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۳۱؛ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۴۵ و ۵۹؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۶–۴۷۷.</ref> ایشان در [[شرح حدیث جنود عقل و جهل|شرح روایت جنود عقل و جهل]]، صدق را از لشکریان عقل میشمارد؛ ولی موفق به تکمیل و شرح آن نمیگردد.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸.</ref> ایشان در [[شرح چهل حدیث|کتاب شرح چهل حدیث]]، فصلی را به مفاسد دروغ اختصاص دادهاست<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۰–۴۷۱.</ref> و صدق را از صفات اخلاقی مهمی دانسته که در روایات [[اهل بیت(ع)]] به آن بسیار توصیه شدهاست.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۳.</ref> ایشان در کتابهای فقهی و اصولی خود در بحث از مناط صدق و کذب، دربارهٔ صدق در اقسام قضایای موجبه و سالبه سخن گفتهاست<ref>امامخمینی، البیع، ۱/۳۱۸؛ امامخمینی، انوار الهدایه، ۲/۱۰۱–۱۰۲؛ امامخمینی، الاستصحاب، ۱۰۱–۱۰۴؛ امامخمینی، مکاسب، ۲/۴۹.</ref> {{ببینید|منطق}} و در مسائل اجتماعی و سیاسی نیز به صفت صدق بسیار اهمیت دادهاست.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۷۶ و ۱۳/۵۱۶.</ref> | ||
== اقسام صدق == | == اقسام صدق == | ||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
=== صدق در عقیده و نیت === | === صدق در عقیده و نیت === | ||
[[قرآن کریم]] بر صدق در عقیده تأکید کرده و منافقان را تنها با زبان اظهار ایمان میکنند و در این اظهار صادق نیستند، نکوهش کردهاست.<ref>منافقون، ۱.</ref> در بعضی روایات صاحب نیت صادق، صاحب [[قلب سلیم]] معرفی شدهاست؛ زیرا خلوص | [[قرآن کریم]] بر صدق در عقیده تأکید کرده و منافقان را تنها با زبان اظهار ایمان میکنند و در این اظهار صادق نیستند، نکوهش کردهاست.<ref>منافقون، ۱.</ref> در بعضی روایات صاحب نیت صادق، صاحب [[قلب سلیم]] معرفی شدهاست؛ زیرا خلوص نیت قلب را از اندیشهها و واردات سوء بازمیدارد.<ref>منسوب به امامصادق (ع)، مصباح الشریعه، ۵۳.</ref> علمای اخلاق نیز صدق در نیت را یکی از اقسام صدق شمردهاند؛ به این معنا که محرکِ شخص در اعمال و حرکات، خداوند باشد<ref>غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۴/۲۰۰؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۸/۱۴۳.</ref>؛ همچنانکه صادقنبودن در بیان اعتقاد و اظهار چیزی که به آن معتقد نیست، نوعی نفاق است.<ref>غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۰/۱۰۸.</ref> | ||
امامخمینی نیت صادقانه در هر کاری را لازمه آن کار میداند که باید نیتها صادق و برای خداوند باشد<ref>امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۲۵.</ref> و میزان در کمال و تمامیت یک عمل، نیت صادقانه و اراده خالصانه است و هر قدر عمل و [[عبادت]] صادقانهتر و خالصتر باشد، کاملتر است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۲۴–۳۲۵.</ref> ایشان یکی از اقسام صدق را صدق در اعتقاد میداند و معتقد است سالک باید در اعتقاد به [[توحید]] صادق باشد و در [[قلب]] خود اعتماد و اطمینان به غیر حق نداشته باشد و مؤثر را در عالم، تنها خداوند بداند. وقتی این حقیقت را با [[تذکر]] و [[ریاضت]] به قلب خود برساند، قلب ایمان میآورد و این نخستین مرتبه از صدق اوست و علامت آن چشمپوشیدن از غیر حقتعالی و بریدن از دیگران و رفتن به سوی اوست.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۳۱.</ref> به باور امامخمینی در عبودیت لازم است زبان و قلب همقدم باشند و در توحید فعلی، صدق زبان به صفای سرّ قلب متصل باشد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۶۵.</ref> | امامخمینی نیت صادقانه در هر کاری را لازمه آن کار میداند که باید نیتها صادق و برای خداوند باشد<ref>امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۲۵.</ref> و میزان در کمال و تمامیت یک عمل، نیت صادقانه و اراده خالصانه است و هر قدر عمل و [[عبادت]] صادقانهتر و خالصتر باشد، کاملتر است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۲۴–۳۲۵.</ref> ایشان یکی از اقسام صدق را صدق در اعتقاد میداند و معتقد است سالک باید در اعتقاد به [[توحید]] صادق باشد و در [[قلب]] خود اعتماد و اطمینان به غیر حق نداشته باشد و مؤثر را در عالم، تنها خداوند بداند. وقتی این حقیقت را با [[تذکر]] و [[ریاضت]] به قلب خود برساند، قلب ایمان میآورد و این نخستین مرتبه از صدق اوست و علامت آن چشمپوشیدن از غیر حقتعالی و بریدن از دیگران و رفتن به سوی اوست.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۳۱.</ref> به باور امامخمینی در عبودیت لازم است زبان و قلب همقدم باشند و در توحید فعلی، صدق زبان به صفای سرّ قلب متصل باشد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۶۵.</ref> | ||
=== صدق در گفتار === | === صدق در گفتار === | ||
در روایات آمدهاست صدقِ در گفتار، آزمایشی بر حقیقت افراد است<ref>کلینی، الکافی، ۲/۱۰۴.</ref> که صاحبش را به نیکوکاری و [[بهشت]] راهنمایی میکند.<ref>طبرسی، مشکاه الانوار، ۱۷۲.</ref> افزون بر این، | در روایات آمدهاست صدقِ در گفتار، آزمایشی بر حقیقت افراد است<ref>کلینی، الکافی، ۲/۱۰۴.</ref> که صاحبش را به نیکوکاری و [[بهشت]] راهنمایی میکند.<ref>طبرسی، مشکاه الانوار، ۱۷۲.</ref> افزون بر این، راستگویی عاملی برای رشد عمل و تکامل معنوی معرفی شدهاست.<ref>دیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، ۱/۱۳۴.</ref> علمای اخلاق راستی در سخن را از صفات پسندیده اخلاقی میدانند<ref>غزالی، کیمیای سعادت، ۲/۴۷۷–۴۷۸؛ خواجهنصیر، اوصاف الاشراف، ۱۷.</ref> و با استناد به برخی روایات منسوب<ref>منسوب به امامصادق (ع)، مصباح الشریعه، ۳۵.</ref> کمترین حد صدق را مخالف نبودن زبان با قلب شمردهاند.<ref>نراقی، جامع السعادات، ۲/۳۴۹.</ref> | ||
امامخمینی نیز با استناد به بعضی روایات،<ref>کلینی، الکافی، ۲/۱۰۴–۱۰۵.</ref> صدق در گفتار را از صفاتی میداند که در شرع دارای اهمیت فراوان است و به آن سفارش شده و انسان را به مقامات بلندی میرساند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۷.</ref> ایشان با نقل روایتی منسوب که بر جمع میان صدق زبانی و صدق در سرّ و باطن تأکید کرده،<ref>منسوب به امامصادق (ع)، مصباح الشریعه، ۹۳.</ref> معتقد است چنانچه انسان در ظاهر خود، مدعی بندگی خداوند است، باید در باطن و سرّ نیز عبودیت کند تا [[عبودیت]] در باطن و سرّ، به اعمال ظاهری او نیز سرایت کند و عمل و قول نقشه سرّ و باطن باشد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۶۴.</ref> | امامخمینی نیز با استناد به بعضی روایات،<ref>کلینی، الکافی، ۲/۱۰۴–۱۰۵.</ref> صدق در گفتار را از صفاتی میداند که در شرع دارای اهمیت فراوان است و به آن سفارش شده و انسان را به مقامات بلندی میرساند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۷.</ref> ایشان با نقل روایتی منسوب که بر جمع میان صدق زبانی و صدق در سرّ و باطن تأکید کرده،<ref>منسوب به امامصادق (ع)، مصباح الشریعه، ۹۳.</ref> معتقد است چنانچه انسان در ظاهر خود، مدعی بندگی خداوند است، باید در باطن و سرّ نیز عبودیت کند تا [[عبودیت]] در باطن و سرّ، به اعمال ظاهری او نیز سرایت کند و عمل و قول نقشه سرّ و باطن باشد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۶۴.</ref> | ||
=== صدق در کردار === | === صدق در کردار === | ||
علمای اخلاق و معرفت، صدق در کردار را یکی از مراتب صدق دانستهاند<ref>غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۴/۲۰۲–۲۰۳.</ref> و آن عبارت است از موافقت عمل با صفات باطنی، به اینکه اعمال انسان در ظاهر دلالت بر صفتی کند که در باطن نیز به آن متصف باشد<ref>غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۴/۲۰۲.</ref> و ظاهر و باطن او با هم موافق باشند و اعمالی را که در آشکار انجام میدهد با اعمالی که در پنهان انجام میدهد، مخالفت نداشته باشد.<ref>کاشانی، عبدالرزاق، ۵۴۲.</ref> امامخمینی گرچه صدق را مختص به قول و لفظ نمیداند و شامل اموری مانند اشاره و نوشتن نیز میشمارد،<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۵۲–۵۳.</ref> اما از نگاه فقهی آن را به صدق و [[کذب]] در اعمال گسترش نمیدهد. ایشان در عین حال از نگاه اخلاقی معتقد است یکی از مراتب صدق، صدق در اعمال است. ایشان معتقد است گاهی شخص با عمل و رفتار خود ادعایی دارد که زبان حال اوست؛ پس اگر این ظاهر حال با باطن موافق شد، در این ادعا صادق است و در غیر این صورت در زمره منافقان خواهد بود<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۶۰.</ref>؛ چنانکه صدق در رفتار با بندگان را خدمت به آنان و انتخاب آن چیزی میداند که برای آنان پرسودتر است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۱۵۷.</ref> | علمای اخلاق و معرفت، صدق در کردار را یکی از مراتب صدق دانستهاند<ref>غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۴/۲۰۲–۲۰۳.</ref> و آن عبارت است از موافقت عمل با صفات باطنی، به اینکه اعمال انسان در ظاهر دلالت بر صفتی کند که در باطن نیز به آن متصف باشد<ref>غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۴/۲۰۲.</ref> و ظاهر و باطن او با هم موافق باشند و اعمالی را که در آشکار انجام میدهد با اعمالی که در پنهان انجام میدهد، مخالفت نداشته باشد.<ref>کاشانی، عبدالرزاق، ۵۴۲.</ref> [[امامخمینی]] گرچه صدق را مختص به قول و لفظ نمیداند و شامل اموری مانند اشاره و نوشتن نیز میشمارد،<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۵۲–۵۳.</ref> اما از نگاه [[فقه|فقهی]] آن را به صدق و [[کذب]] در اعمال گسترش نمیدهد. ایشان در عین حال از نگاه اخلاقی معتقد است یکی از مراتب صدق، صدق در اعمال است. ایشان معتقد است گاهی شخص با عمل و رفتار خود ادعایی دارد که زبان حال اوست؛ پس اگر این ظاهر حال با باطن موافق شد، در این ادعا صادق است و در غیر این صورت در زمره [[منافقان]] خواهد بود<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۶۰.</ref>؛ چنانکه صدق در رفتار با بندگان را خدمت به آنان و انتخاب آن چیزی میداند که برای آنان پرسودتر است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۱۵۷.</ref> | ||
یکی از مهمترین مصادیق صدق در کردار، صدق در [[عبادت]] است. علمای اخلاق مطابقت ظاهر و باطن را در عبادت، مصداق صدق در عبادت شمردهاند. از این جهت، کسی که در ظاهر خشوع و | یکی از مهمترین مصادیق صدق در کردار، صدق در [[عبادت]] است. علمای اخلاق مطابقت ظاهر و باطن را در عبادت، مصداق صدق در عبادت شمردهاند. از این جهت، کسی که در ظاهر [[خضوع و خشوع|خشوع و خضوع]] دارد، اما در [[قلب]] از حقتعالی غافل است، کاذب محسوب میشود<ref>نراقی، جامع السعادات، ۲/۳۴۸–۳۴۹.</ref>؛ همچنین کسی که در [[نماز]] ادعای «إِیاک نَعْبُدُ وَ إِیاک نَسْتَعینُ» دارد، اما متصف به حقیقت عبودیت نیست و از غیر حقتعالی حاجت میطلبد، صادق نیست.<ref>فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۸/۱۴۲.</ref> امامخمینی برای صدق در عبادت، طهارت و صفای ظاهر و باطن، اهمیت ویژهای قائل است و در کتابهای اخلاقی و سخنرانیهای خود به مواظبت بر آن توصیه کردهاست.<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۴۵؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۳۳–۴۳۵؛ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۹۰ و ۱۵۷.</ref> ایشان با استناد به روایتی منسوب<ref>منسوب به امامصادق (ع)، مصباح الشریعه، ۱۳۱.</ref> بر این باور است که باید، عبودیت در ظاهر، به عبودیت در سرّ و باطن نیز سرایت کند و عمل شخص، نقشه باطن و سرّ او باشد و در عبودیت، زبان و قلب همقدم باشند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۶۳–۳۶۵.</ref> | ||
به باور ایشان نمازی که برای رسیدن به نعمتهای دنیایی یا آخرتی باشد، برای خداوند نبوده و عبادتی صادقانه نیست و نزد اهل معرفت از حسنات شمرده نمیشود، بلکه از سیئات است<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۷۳–۷۴.</ref>؛ همچنین عبادتی که در آن رضای دیگران لحاظ شود، شرک ظاهری و ریای فقهی و باطل است و اگر رضا و خواستهای نفسانی خود را در آن لحاظ کند، شرک پنهان و ناقص است؛ گرچه از نظر فقهی صحیح و کافی است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۲۶.</ref> در مقابل اگر انسان صادقانه در عبادت اظهار ناتوانی و ذلت کند و به خداوند پناهنده شود، خداوند از او دستگیری کرده و به او نظر لطف میکند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۰۶.</ref> به باور ایشان هر یک از اجزای عبادت، صدقی مختص به خود دارد؛ چنانکه صدق در تشهد به این است که عظمت [[رسول خدا(ص)]] در قلب نمازگزار وارد شود و تمام قوای او خاضع شوند،<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۳۷–۱۳۸.</ref> | به باور ایشان نمازی که برای رسیدن به نعمتهای دنیایی یا آخرتی باشد، برای خداوند نبوده و عبادتی صادقانه نیست و نزد اهل معرفت از حسنات شمرده نمیشود، بلکه از سیئات است<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۷۳–۷۴.</ref>؛ همچنین عبادتی که در آن رضای دیگران لحاظ شود، شرک ظاهری و ریای فقهی و باطل است و اگر رضا و خواستهای نفسانی خود را در آن لحاظ کند، شرک پنهان و ناقص است؛ گرچه از نظر فقهی صحیح و کافی است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۲۶.</ref> در مقابل اگر انسان صادقانه در عبادت اظهار ناتوانی و ذلت کند و به خداوند پناهنده شود، خداوند از او دستگیری کرده و به او نظر لطف میکند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۰۶.</ref> به باور ایشان هر یک از اجزای عبادت، صدقی مختص به خود دارد؛ چنانکه صدق در تشهد به این است که عظمت [[رسول خدا(ص)]] در قلب نمازگزار وارد شود و تمام قوای او خاضع شوند،<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۳۷–۱۳۸.</ref> | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
اهل معرفت با استناد به روایتی منسوب<ref>منسوب به امامصادق (ع)، مصباح الشریعه، ۱۹۸.</ref> ثمره صدق را حصول حکمت میدانند که خداوند به خواص عطا میکند<ref>همدانی، بحر المعارف، ۲/۱۷۴.</ref>؛ چنانکه آن را مایه تحمل سختیها و آسانشدن مصیبتها دانستهاند<ref>قشیری، رساله قشیریه، ۳۲۸؛ کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۳۴۴.</ref> و علامت آن را این شمردهاند که اگر قدر و ارزش فرد در میان مردم به سبب مشغولبودن به اصلاح قلبش کاسته شود، ناراحت نمیشود و دوست نمیدارد مردم از اعمال خیر او مطلع شوند<ref>← قشیری، رساله قشیریه، ۳۳۱–۳۳۲.</ref>؛ همچنین اگر سرّ و باطن او برای مردم آشکار شود و از حال او مطلع گردند، شرمسار نمیشود.<ref>کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۳۴۴.</ref> نیز برخی علامت صدق در [[عبادت]] را این دانستهاند که شخص، نسبت به کسی که او را ستایش میکند، کراهت داشته باشد و کسی که عیبهای او را بازگو میکند، دوست داشته باشد.<ref>غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۰/۱۰۷–۱۰۸؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۶/۱۳۷.</ref> | اهل معرفت با استناد به روایتی منسوب<ref>منسوب به امامصادق (ع)، مصباح الشریعه، ۱۹۸.</ref> ثمره صدق را حصول حکمت میدانند که خداوند به خواص عطا میکند<ref>همدانی، بحر المعارف، ۲/۱۷۴.</ref>؛ چنانکه آن را مایه تحمل سختیها و آسانشدن مصیبتها دانستهاند<ref>قشیری، رساله قشیریه، ۳۲۸؛ کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۳۴۴.</ref> و علامت آن را این شمردهاند که اگر قدر و ارزش فرد در میان مردم به سبب مشغولبودن به اصلاح قلبش کاسته شود، ناراحت نمیشود و دوست نمیدارد مردم از اعمال خیر او مطلع شوند<ref>← قشیری، رساله قشیریه، ۳۳۱–۳۳۲.</ref>؛ همچنین اگر سرّ و باطن او برای مردم آشکار شود و از حال او مطلع گردند، شرمسار نمیشود.<ref>کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۳۴۴.</ref> نیز برخی علامت صدق در [[عبادت]] را این دانستهاند که شخص، نسبت به کسی که او را ستایش میکند، کراهت داشته باشد و کسی که عیبهای او را بازگو میکند، دوست داشته باشد.<ref>غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۰/۱۰۷–۱۰۸؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۶/۱۳۷.</ref> | ||
[[امامخمینی]] صدق را مایه جواز داخلشدن در محضر حقتعالی و همنشینی با او میداند؛ زیرا همنشینی با حقتعالی، متوقف بر صدق و صفا و | [[امامخمینی]] صدق را مایه جواز داخلشدن در محضر حقتعالی و همنشینی با او میداند؛ زیرا همنشینی با حقتعالی، متوقف بر صدق و صفا و خلوص از هر گونه [[شرک]] در ظاهر و باطن است<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۰۵.</ref> و اگر خداوند از بنده، صدق و [[اخلاص]] ببیند، او را به [[سیر و سلوک|سلوک حقیقی]] راهنمایی میکند و توجه او را از عالم برمیگرداند و به سوی خود متوجه میکند.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۸۶.</ref> | ||
ایشان معتقد است اگر انسان با صداقت و نیت صادق کار انجام دهد، آن کار به نتیجه میرسد<ref>امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۲۵.</ref>؛ چنانکه صدق در ابراز بندگی موجب نزول [[رحمت الهی]] به بنده، دستگیری از او و توفیق در به دست آوردن [[مقام رضا]] است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۰۶؛ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۵۹.</ref> ایشان علامت صدق را در پیشگاه خداوند خدمت به بندگان او میداند که در این میان انتخاب آنچه برای آنان سودمندتر است، دلیل صدق است، نه آنچه برای خود یا دوستان خود سودمند باشد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۱۵۷.</ref> ایشان علامت صدق در توحید را بریدن از غیر حقتعالی و رو به سوی حق آوردن و قطع امید از مردم برمیشمارد و نخستین مرتبه صدق در این ادعا را رساندن آن به [[قلب]] با قدم [[تفکر]] و [[ریاضت]] میداند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۳۱.</ref> | ایشان معتقد است اگر انسان با صداقت و نیت صادق کار انجام دهد، آن کار به نتیجه میرسد<ref>امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۲۵.</ref>؛ چنانکه صدق در ابراز بندگی موجب نزول [[رحمت الهی]] به بنده، دستگیری از او و توفیق در به دست آوردن [[مقام رضا]] است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۰۶؛ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۵۹.</ref> ایشان علامت صدق را در پیشگاه خداوند خدمت به بندگان او میداند که در این میان انتخاب آنچه برای آنان سودمندتر است، دلیل صدق است، نه آنچه برای خود یا دوستان خود سودمند باشد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۱۵۷.</ref> ایشان علامت صدق در [[توحید]] را بریدن از غیر حقتعالی و رو به سوی حق آوردن و قطع امید از مردم برمیشمارد و نخستین مرتبه صدق در این ادعا را رساندن آن به [[قلب]] با قدم [[تفکر]] و [[ریاضت]] میداند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۳۱.</ref> | ||
از سوی دیگر، [[کذب]] از صفات ناپسند است و [[قرآن کریم]] آن را از صفات [[کافران]]<ref>عنکبوت، ۱۲؛ صافات، ۱۵۲.</ref> و [[منافقان]]<ref>حشر، ۱۱؛ منافقون، ۱.</ref> شمردهاست. علمای اخلاق با استناد به روایات، کذب را کلید پلیدی<ref>شعیری، جامع الاخبار، ۱۴۸.</ref> و بزرگترین گناه<ref>مفید، الاختصاص، ۳۴۳؛ نراقی، جامع السعادات، ۲/۳۳۳.</ref> دانستهاند. کذبْ خبردادنی است که با واقع مطابقت ندارد.<ref>غزالی، احیاء علوم، ۲۷/۱۹۸؛ نراقی، جامع السعادات، ۲/۳۲۸؛ امامخمینی، الاستصحاب، ۱۰۱.</ref> | از سوی دیگر، [[کذب]] از صفات ناپسند است و [[قرآن کریم]] آن را از صفات [[کافران]]<ref>عنکبوت، ۱۲؛ صافات، ۱۵۲.</ref> و [[منافقان]]<ref>حشر، ۱۱؛ منافقون، ۱.</ref> شمردهاست. علمای اخلاق با استناد به روایات، کذب را کلید پلیدی<ref>شعیری، جامع الاخبار، ۱۴۸.</ref> و بزرگترین گناه<ref>مفید، الاختصاص، ۳۴۳؛ نراقی، جامع السعادات، ۲/۳۳۳.</ref> دانستهاند. کذبْ خبردادنی است که با واقع مطابقت ندارد.<ref>غزالی، احیاء علوم، ۲۷/۱۹۸؛ نراقی، جامع السعادات، ۲/۳۲۸؛ امامخمینی، الاستصحاب، ۱۰۱.</ref> | ||
امامخمینی کذب را با استناد به روایتی<ref>کلینی، الکافی، ۲/۳۳۹.</ref> سبب خرابی ایمان شمرده و معتقد است بعضی اوقات مفاسد بزرگتری بر آن مترتب میشود که کمتر از زشتی و فساد خودِ دروغ نیست و ممکن است شخص با یک | امامخمینی کذب را با استناد به روایتی<ref>کلینی، الکافی، ۲/۳۳۹.</ref> سبب خرابی ایمان شمرده و معتقد است بعضی اوقات مفاسد بزرگتری بر آن مترتب میشود که کمتر از زشتی و فساد خودِ دروغ نیست و ممکن است شخص با یک دروغ از معتبربودن نزد مردم ساقط شود.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۲.</ref> ایشان مانند دیگر علمای اخلاق<ref>غزالی، احیاء علوم الدین، ۹/۳۴–۳۵؛ نراقی، جامع السعادات، ۲/۳۳۳.</ref> با استناد به روایات<ref>صدوق، الامالی، ۴۱۹، شعیری، جامع الاخبار، ۱۴۸.</ref> دروغ را سبب داخلشدن در فساد و گناه و کلید گناهان میداند<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۹۳.</ref> و معتقد است دروغ از مفاسدی است که [[عقل]] و نقل بر فساد آن همنظرند و گاهی مفاسدی بر دروغ مترتب میشود که گناهش کمتر از خود دروغ نیست و ممکن است با یک دروغ اعتبار انسان تا آخر عمر نزد افراد دیگر ساقط شود؛ افزون بر اینکه دارای سزاهای اخروی بسیاری است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۱.</ref> ایشان راه درمان دروغگویی را تفکر در بدیها و سزاهای آن میداند و معتقد است از آنجاکه [[دروغ]] از ضعف ایمان سرچشمه میگیرد، باید شخص ایمان خود را تقویت کند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۱.</ref> | ||
== صدق و کذب در مسائل سیاسی و اجتماعی == | == صدق و کذب در مسائل سیاسی و اجتماعی == | ||
امامخمینی افزون بر اینکه صدق را فضیلتی فردی میشمارد، آن را در بسترهای اجتماعی و سیاسی نیز مطرح کردهاست.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۵/۳۳۳.</ref> ایشان بر خلاف برخی دولتمردان و فیلسوفان سیاسی همچون ماکیاولی (۱۵۲۷م) که در تزاحم اخلاق و سیاست برای حفظ منافع و | امامخمینی افزون بر اینکه صدق را فضیلتی فردی میشمارد، آن را در بسترهای اجتماعی و سیاسی نیز مطرح کردهاست.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۵/۳۳۳.</ref> ایشان بر خلاف برخی دولتمردان و فیلسوفان سیاسی همچون ماکیاولی (۱۵۲۷م) که در تزاحم اخلاق و سیاست برای حفظ منافع و [[مصلحت]]، دروغ و [[ظلم]] را موجه میدانند،<ref>فاستر، خداوندان اندیشه سیاسی، ۱/۵۲۷–۵۲۹.</ref> بر صداقت در گفتار و [[عدالت]] تأکید و مردم را به صداقتداشتن با یکدیگر سفارش میکند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۳.</ref> ازجمله توصیههای ایشان در [[سخنرانیها]]، توصیه به صداقت است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۲۱۰؛ ۹/۴۴۱ و ۱۲/۳۴۵.</ref> ایشان خود نیز در گفتار بسی صادق بود<ref>اسلامی، ۲۴۲–۲۴۴.</ref> و جایگاهی برای سیاستی که دروغگویی است، در [[حکومت اسلامی]] قائل نبود.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۴۳۱.</ref> ایشان به [[مسئولان جمهوری اسلامی|مسئولان]] و خبرگزاریها گوشزد میکرد با [[مردم]] شفاف و صادقانه سخن بگویند<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۱۳.</ref> و خود نیز به آن عمل میکرد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۱۰۱.</ref> | ||
امامخمینی صدق را یکی از ملاکهای امتیاز افراد در [[جامعه اسلامی]]<ref>امامخمینی، صحیفه، ۵/۴۴۸.</ref> و صداقت در کار را عامل بهنتیجهرسیدن آن<ref>امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۲۵ و ۱۶/۱۹۶–۱۹۷.</ref> و برطرفشدن مشکلات دولت و ملت<ref>امامخمینی، صحیفه، ۵/۳۳۳.</ref> میدانست. ایشان سعادت جامعه را در پرتو صدق افراد آن، بهویژه مسئولان و آن را عامل پشتیبانی صادقانه مردم از آنان و شرط اصلی ساختن | امامخمینی صدق را یکی از ملاکهای امتیاز افراد در [[جامعه اسلامی]]<ref>امامخمینی، صحیفه، ۵/۴۴۸.</ref> و صداقت در کار را عامل بهنتیجهرسیدن آن<ref>امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۲۵ و ۱۶/۱۹۶–۱۹۷.</ref> و برطرفشدن مشکلات دولت و ملت<ref>امامخمینی، صحیفه، ۵/۳۳۳.</ref> میدانست. ایشان سعادت جامعه را در پرتو صدق افراد آن، بهویژه مسئولان و آن را عامل پشتیبانی صادقانه مردم از آنان و شرط اصلی ساختن حکومت اسلامی و خدمت صادقانه را از ویژگیهای نهضت اسلامی میدانست<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۷۶.</ref> و مردم و مسئولان را به این نوع خدمت سفارش میکرد<ref>امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۲۵ و ۱۳/۵۱۶.</ref> و خود نیز قدردان خدمات صادقانه آنان بود<ref>امامخمینی، صحیفه، ۹/۳۱۷ و ۱۲/۲۶۷.</ref> {{ببینید|مسئولان نظام}}. | ||
== احکام فقهی کذب == | == احکام فقهی کذب == | ||
از نگاه فقهی کذب از [[محرمات]] است و این حرمت، نزد عقول و ادیان ضروری است و ادله چهارگانه کتاب، [[سنت (اصول فقه)|سنت]]، [[اجماع]] و [[عقل]] بر آن دلالت دارند.<ref>انصاری، المکاسب، ۲/۱۱؛ خویی، موسوعه، ۳۵/۵۸۸؛ صدر، ماوراء الفقه، ۱۰/۳۱۵.</ref> در کبیرهبودن [[دروغ]]، میان فقها اختلاف نظر وجود دارد و برخی از آنان معتقدند دروغ به جز در دروغبستن بر خداوند، [[پیامبر(ص)]] و [[ائمه(ع)]]، جزو [[گناهان صغیره]] است.<ref>کرکی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ۵/۱۵۳؛ عاملی، مفتاح الکرامة، ۱۵/۶۳۲؛ سبزواری، مهذّب الأحکام، ۱۶/۱۴۹.</ref> امامخمینی نیز حرمت دروغ را اجمالاً ضروری میداند، به گونهای که نیازی به اقامه دلیل بر آن وجود ندارد.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۶۰.</ref> ایشان کذب را به صورت مطلق در کتاب فتوایی خود، جزو گناهان کبیره شمردهاست<ref>امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۲۵۹.</ref>؛ اما در [[کتاب المکاسب المحرمه]] با استناد به روایاتی،<ref>برقی، المحاسن، ۱/۱۱۸؛ صدوق، الامالی، ۴۱۹.</ref> دروغ را در غیر مواردی که دلیل بر کبیرهبودن آن وجود دارد، مانند کذب بر خداوند و رسول او (ص)، از گناهان صغیره میداند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲/۱۰۹–۱۱۲.</ref> | از نگاه فقهی کذب از [[محرمات]] است و این حرمت، نزد عقول و ادیان ضروری است و ادله چهارگانه کتاب، [[سنت (اصول فقه)|سنت]]، [[اجماع]] و [[عقل]] بر آن دلالت دارند.<ref>انصاری، المکاسب، ۲/۱۱؛ خویی، موسوعه، ۳۵/۵۸۸؛ صدر، ماوراء الفقه، ۱۰/۳۱۵.</ref> در کبیرهبودن [[دروغ]]، میان فقها اختلاف نظر وجود دارد و برخی از آنان معتقدند دروغ به جز در دروغبستن بر خداوند، [[پیامبر(ص)]] و [[ائمه(ع)]]، جزو [[گناهان صغیره]] است.<ref>کرکی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ۵/۱۵۳؛ عاملی، مفتاح الکرامة، ۱۵/۶۳۲؛ سبزواری، مهذّب الأحکام، ۱۶/۱۴۹.</ref> امامخمینی نیز حرمت دروغ را اجمالاً ضروری میداند، به گونهای که نیازی به اقامه دلیل بر آن وجود ندارد.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۶۰.</ref> ایشان کذب را به صورت مطلق در کتاب فتوایی خود، جزو [[گناهان کبیره]] شمردهاست<ref>امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۲۵۹.</ref>؛ اما در [[کتاب المکاسب المحرمه]] با استناد به روایاتی،<ref>برقی، المحاسن، ۱/۱۱۸؛ صدوق، الامالی، ۴۱۹.</ref> دروغ را در غیر مواردی که دلیل بر کبیرهبودن آن وجود دارد، مانند کذب بر خداوند و رسول او (ص)، از گناهان صغیره میداند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲/۱۰۹–۱۱۲.</ref> | ||
کذب از نظر فقهی تنها در گفتار نیست، بلکه شامل نوشتن، اشاره و مانند آن نیز میشود.<ref>انصاری، کتاب الصوم، ۷۴؛ یزدی طباطبایی، العروة الوثقی، ۳/۵۴۹–۵۵۰.</ref> برخی از فقیهان معتقدند، دروغ اگرچه از صفات جمله خبری است؛ ولی در جملههای انشایی هم که گویای خبر باشد جاری است و به همین دلیل مدحکردنِ امرِ مذموم و مذمتکردنِ امرِ ممدوح نیز دروغ است<ref>کاشفالغطاء، جعفر، شرح شیخجعفر علی قواعد العلامةبنالمطهر، ۵۴؛ ← انصاری، مرتضی، المکاسب، ۲/۱۵.</ref>؛ همچنین کارهایی که در غیر واقعیت خارجی ظهور دارند، همانند پوشیدن لباس فاخر برای اینکه شخص خود را ثروتمند جلوه دهد.<ref>کاشفالغطاء، حسن، انوار الفقاهه، ۳۰.</ref> | کذب از نظر فقهی تنها در گفتار نیست، بلکه شامل نوشتن، اشاره و مانند آن نیز میشود.<ref>انصاری، کتاب الصوم، ۷۴؛ یزدی طباطبایی، العروة الوثقی، ۳/۵۴۹–۵۵۰.</ref> برخی از فقیهان معتقدند، دروغ اگرچه از صفات جمله خبری است؛ ولی در جملههای انشایی هم که گویای خبر باشد جاری است و به همین دلیل مدحکردنِ امرِ مذموم و مذمتکردنِ امرِ ممدوح نیز دروغ است<ref>کاشفالغطاء، جعفر، شرح شیخجعفر علی قواعد العلامةبنالمطهر، ۵۴؛ ← انصاری، مرتضی، المکاسب، ۲/۱۵.</ref>؛ همچنین کارهایی که در غیر واقعیت خارجی ظهور دارند، همانند پوشیدن لباس فاخر برای اینکه شخص خود را ثروتمند جلوه دهد.<ref>کاشفالغطاء، حسن، انوار الفقاهه، ۳۰.</ref> | ||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
[[امامخمینی]] کذب را مربوط به خبردادن از آنچه واقع شده میداند<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۵۸.</ref> و معتقد است دلیلی وجود ندارد که جملههای انشایی و کارهایی که مطابق با واقع نیستند، ملحق به دروغ شوند<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۷۲.</ref>؛ البته ممکن است کارها و گفتارهای انشایی خلاف واقع، به ملاک دیگری غیر از ملاک دروغ، زشت باشند؛ اما این ارتباطی با دروغ ندارد.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۷۰.</ref> ایشان دروغ را منحصر در گفتار نمیداند و آن را شامل نوشتن، اشاره، کنایه و مَجاز نیز میداند؛ در صورتی که مقصود گوینده خبردادن از واقع باشد؛ از اینرو اذان پیش از وقت و راهرفتن در شکل و شمایل ثروتمندان و اشراف برای غیر ثروتمندان، از آنجاکه نزد مردم خبردادن بهشمار نمیرود، کذب نخواهد بود.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۵۳.</ref> | [[امامخمینی]] کذب را مربوط به خبردادن از آنچه واقع شده میداند<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۵۸.</ref> و معتقد است دلیلی وجود ندارد که جملههای انشایی و کارهایی که مطابق با واقع نیستند، ملحق به دروغ شوند<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۷۲.</ref>؛ البته ممکن است کارها و گفتارهای انشایی خلاف واقع، به ملاک دیگری غیر از ملاک دروغ، زشت باشند؛ اما این ارتباطی با دروغ ندارد.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۷۰.</ref> ایشان دروغ را منحصر در گفتار نمیداند و آن را شامل نوشتن، اشاره، کنایه و مَجاز نیز میداند؛ در صورتی که مقصود گوینده خبردادن از واقع باشد؛ از اینرو اذان پیش از وقت و راهرفتن در شکل و شمایل ثروتمندان و اشراف برای غیر ثروتمندان، از آنجاکه نزد مردم خبردادن بهشمار نمیرود، کذب نخواهد بود.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۵۳.</ref> | ||
برخی از فقها دروغ را هرچند به [[ | برخی از فقها دروغ را هرچند به شوخی، [[حرام]] میدانند<ref>خویی، صراط النجاه، ۳/۲۹۸؛ تبریزی، استفتائات جدید، ۲/۴۸۷.</ref> و معتقدند گناه [[دروغ]]، در موارد خاصی مانند دروغ بر خداوند و پیامبر (ص) بزرگتر و شدیدتر است.<ref>کاشفالغطاء، حسن، انوار الفقاهه، ۲۹؛ عاملی، مفتاح الکرامة، ۱۲/۲۲۰.</ref> این فقها دروغ بر خداوند و [[پیامبر(ص)]] و [[ائمه(ع)]] را از گناهان کبیره میدانند.<ref>حلی، محقق، ۱/۱۷۳؛ عاملی، مفتاح الکرامة، ۸/۲۹۲.</ref> برخی از فقها این نوع از دروغ را باطلکننده [[روزه]] و در صورت عمدیبودن، موجب [[کفاره]] میدانند.<ref>← حلی، علامه، تحریر الاحکام، ۱/۴۶۴ و ۴۷۶؛ حلی، علامه، تذکرة الفقهاء، ۶/۳۱–۳۲ و ۵۰؛ بحرانی، الحدائق الناضرة، ۱۳/۱۴۱؛ میرزای قمی، غنائم الأیام فی مسائل الحلال و الحرام، ۵/۹۳–۹۴.</ref> | ||
امامخمینی دروغ در مقام شوخی را در صورتی که قرینهای بر شوخیبودن آن نباشد، حرام میداند.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۷۵–۷۶.</ref> ایشان دروغ بر خدا و پیامبر (ص) و ائمه (ع) را از موارد یقینیِ کبیرهبودن دروغ میشمارد<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۰۸.</ref> و معتقد است دروغ عمدی بر خدا و پیامبر (ص) و ائمه (ع) در همه امور دینی و دنیوی به هر صورت که باشد، موجب باطلشدن روزه است و همچنین است دروغبستن به انبیا (ع) و اوصیای دیگر به احتیاط واجب.<ref>امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۲۶۸؛ امامخمینی، وسیلهٔ النجاه، ۲۳۹.</ref> به اعتقاد ایشان دروغ بر خدا و پیامبر (ص) و ائمه (ع) بنابر احتیاط افزون بر قضای روزه، موجب کفاره نیز میشود.<ref>امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۲۷۲.</ref> | امامخمینی دروغ در مقام شوخی را در صورتی که قرینهای بر شوخیبودن آن نباشد، حرام میداند.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۷۵–۷۶.</ref> ایشان دروغ بر خدا و پیامبر (ص) و ائمه (ع) را از موارد یقینیِ کبیرهبودن دروغ میشمارد<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۰۸.</ref> و معتقد است دروغ عمدی بر خدا و پیامبر (ص) و ائمه (ع) در همه امور دینی و دنیوی به هر صورت که باشد، موجب باطلشدن روزه است و همچنین است دروغبستن به انبیا (ع) و اوصیای دیگر به احتیاط واجب.<ref>امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۲۶۸؛ امامخمینی، وسیلهٔ النجاه، ۲۳۹.</ref> به اعتقاد ایشان دروغ بر خدا و پیامبر (ص) و ائمه (ع) بنابر احتیاط افزون بر قضای روزه، موجب کفاره نیز میشود.<ref>امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۲۷۲.</ref> | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
امامخمینی نیز مواردی را به عنوان موارد جواز دروغ بیان کردهاست که عبارتاند از: | امامخمینی نیز مواردی را به عنوان موارد جواز دروغ بیان کردهاست که عبارتاند از: | ||
# اکراه و اجبار بر دروغ؛ | # اکراه و اجبار بر دروغ؛ | ||
# اضطرار بر آن، چنانچه ترک دروغ، سبب ضرر به نفس یا آبرو یا مال شود؛ | # [[اضطرار]] بر آن، چنانچه ترک دروغ، سبب ضرر به نفس یا آبرو یا مال شود؛ | ||
# فرار از حرام و گناه بزرگتر همچون نوشیدن شراب<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۲۲.</ref>؛ البته در صورتی که خلاصی از حرامِ بزرگتر با توریه ممکن باشد، باید توریه کند<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۳۳.</ref>؛ | # فرار از حرام و گناه بزرگتر همچون نوشیدن شراب<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۲۲.</ref>؛ البته در صورتی که خلاصی از حرامِ بزرگتر با توریه ممکن باشد، باید توریه کند<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۳۳.</ref>؛ | ||
# حفظ مال یا آبروی خود یا دیگری از وقوع [[ضرر]]<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۲۸.</ref>؛ | # حفظ مال یا آبروی خود یا دیگری از وقوع [[ضرر]]<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۲۸.</ref>؛ | ||
# قصد [[اصلاح]] میان مردم و وجود نفع و صلاح در آن برای مؤمن<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۳۶–۱۳۹.</ref>؛ | # قصد [[اصلاح]] میان مردم و وجود نفع و صلاح در آن برای مؤمن<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۳۶–۱۳۹.</ref>؛ | ||
# در مقام [[جنگ]].<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۳۲.</ref> | # در مقام [[جهاد و دفاع|جنگ]].<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۳۲.</ref> | ||
== پانویس == | == پانویس == |
نسخهٔ ۱ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۱۳
صدق، راستی در نیت، گفتار و کردار و ضدّ ناراستی.
معنی
صدق بر قوت و استواری در چیزی، اعم از گفتار دلالت میکند[۱] و به معنای راستی و راستگفتن است.[۲] ضد آن کذب، به معنای خبردادن از چیزی به خلاف واقع[۳] و انصراف از حق[۴] میباشد. صدق در اصطلاح اخلاقی به معنای راستی در گفتار و کردار است[۵] و در اصطلاح عارفان، صفتی نفسانی است که ستون همه کارها و قوام همه صفات به آن است،[۶] به گونهای که ظاهر و باطن موافق یکدیگر شوند و گفتار هماهنگ با نیت و کردار همسو با احوال باشد.[۷] صدق در اصطلاح منطقی مطابقت حکم[۸] یا خبر با واقع[۹] است.
امامخمینی صدق را در اصطلاح اخلاقی راستی در گفتار و غیر گفتار مانند نیت، اراده، اعمال و مقامات معنوی[۱۰] و در اصطلاح عرفانی موافقت ظاهر و لسان با باطن و سرّ[۱۱] میداند و در اصطلاح منطقی صدق در قضایای موجبه را مطابقت خبر با واقع میشمارد[۱۲]؛ اما در قضایای سالبه معتقد است از آنجاکه نسبتی در اینگونه قضایا وجود ندارد و امور عدمی واقعیتی ندارند، سلب در آنها حکایت از سلب مصداقِ واقعی از نسبت، و سلبِ این همانیِ موضوع و محمول میکند.[۱۳]
پیشینه
صدق از مباحث مهم علم اخلاق و عرفان است و اهمیت و جایگاه ویژهای در سلوک فردی، اجتماعی، سعادت دینی و دنیوی دارد. این صفت از کمالاتی است که در قول و فعل جاری است و در صورتی که ظاهر و باطن انسان با یکدیگر یکسان شوند و فرد از صدیقان گردد، فروع اخلاق نیکو از آن منشعب میشود و موجب دفع ریشه رذیلتهای اخلاقی خواهد بود.[۱۴]
ادیان الهی به صدق توصیه کردهاند،[۱۵] راستگویان را مورد رضایت خداوند دانستهاند[۱۶] و دروغ را به شیطان نسبت دادهاند.[۱۷] قرآن کریم در آیات فراوانی از صدق و کذب سخن گفته و صدق را نشانه پرهیزگاران برشمرده[۱۸] و به اهل ایمان دستور همراهیکردن با راستگویان داده[۱۹] و صدیقان را در ردیف پیامبران و شهیدان معرفی کردهاست[۲۰]؛ همچنانکه کذب را از صفات کافران[۲۱] و منافقان[۲۲] برشمرده است. در روایات نیز بابی به صدق و کذب اختصاص یافته[۲۳] و صدق از صفات انبیا (ع) معرفی شدهاست.[۲۴]
عارفان صدق را یکی از منازل سلوک شمردهاند و به تبیین حقیقت آن پرداختهاند. ازجمله حارث محاسبی در کتاب الوصایا و ابوسعید خراز در کتاب الصدق و جنید بغدادی در رسالههای خود از صدق سخن گفتهاند. خواجهعبدالله انصاری نیز صدق را در منازل سالکان در قسم اخلاق و پس از مرتبه صبر، رضا، شکر و حیا قرار دادهاست.[۲۵] علمای اخلاق صدق را در جمع صفات پسندیده اخلاقی آوردهاند.[۲۶]
امامخمینی گرچه بحث مستقلی دربارهٔ صدق در آثار اخلاقی خود ندارد، اما در برخی موارد به تناسب از آن بحث کردهاست.[۲۷] ایشان در شرح روایت جنود عقل و جهل، صدق را از لشکریان عقل میشمارد؛ ولی موفق به تکمیل و شرح آن نمیگردد.[۲۸] ایشان در کتاب شرح چهل حدیث، فصلی را به مفاسد دروغ اختصاص دادهاست[۲۹] و صدق را از صفات اخلاقی مهمی دانسته که در روایات اهل بیت(ع) به آن بسیار توصیه شدهاست.[۳۰] ایشان در کتابهای فقهی و اصولی خود در بحث از مناط صدق و کذب، دربارهٔ صدق در اقسام قضایای موجبه و سالبه سخن گفتهاست[۳۱] (ببینید: منطق) و در مسائل اجتماعی و سیاسی نیز به صفت صدق بسیار اهمیت دادهاست.[۳۲]
اقسام صدق
صدق از نگاه اندیشمندان اخلاق دارای اقسامی است:
صدق در عقیده و نیت
قرآن کریم بر صدق در عقیده تأکید کرده و منافقان را تنها با زبان اظهار ایمان میکنند و در این اظهار صادق نیستند، نکوهش کردهاست.[۳۳] در بعضی روایات صاحب نیت صادق، صاحب قلب سلیم معرفی شدهاست؛ زیرا خلوص نیت قلب را از اندیشهها و واردات سوء بازمیدارد.[۳۴] علمای اخلاق نیز صدق در نیت را یکی از اقسام صدق شمردهاند؛ به این معنا که محرکِ شخص در اعمال و حرکات، خداوند باشد[۳۵]؛ همچنانکه صادقنبودن در بیان اعتقاد و اظهار چیزی که به آن معتقد نیست، نوعی نفاق است.[۳۶]
امامخمینی نیت صادقانه در هر کاری را لازمه آن کار میداند که باید نیتها صادق و برای خداوند باشد[۳۷] و میزان در کمال و تمامیت یک عمل، نیت صادقانه و اراده خالصانه است و هر قدر عمل و عبادت صادقانهتر و خالصتر باشد، کاملتر است.[۳۸] ایشان یکی از اقسام صدق را صدق در اعتقاد میداند و معتقد است سالک باید در اعتقاد به توحید صادق باشد و در قلب خود اعتماد و اطمینان به غیر حق نداشته باشد و مؤثر را در عالم، تنها خداوند بداند. وقتی این حقیقت را با تذکر و ریاضت به قلب خود برساند، قلب ایمان میآورد و این نخستین مرتبه از صدق اوست و علامت آن چشمپوشیدن از غیر حقتعالی و بریدن از دیگران و رفتن به سوی اوست.[۳۹] به باور امامخمینی در عبودیت لازم است زبان و قلب همقدم باشند و در توحید فعلی، صدق زبان به صفای سرّ قلب متصل باشد.[۴۰]
صدق در گفتار
در روایات آمدهاست صدقِ در گفتار، آزمایشی بر حقیقت افراد است[۴۱] که صاحبش را به نیکوکاری و بهشت راهنمایی میکند.[۴۲] افزون بر این، راستگویی عاملی برای رشد عمل و تکامل معنوی معرفی شدهاست.[۴۳] علمای اخلاق راستی در سخن را از صفات پسندیده اخلاقی میدانند[۴۴] و با استناد به برخی روایات منسوب[۴۵] کمترین حد صدق را مخالف نبودن زبان با قلب شمردهاند.[۴۶]
امامخمینی نیز با استناد به بعضی روایات،[۴۷] صدق در گفتار را از صفاتی میداند که در شرع دارای اهمیت فراوان است و به آن سفارش شده و انسان را به مقامات بلندی میرساند.[۴۸] ایشان با نقل روایتی منسوب که بر جمع میان صدق زبانی و صدق در سرّ و باطن تأکید کرده،[۴۹] معتقد است چنانچه انسان در ظاهر خود، مدعی بندگی خداوند است، باید در باطن و سرّ نیز عبودیت کند تا عبودیت در باطن و سرّ، به اعمال ظاهری او نیز سرایت کند و عمل و قول نقشه سرّ و باطن باشد.[۵۰]
صدق در کردار
علمای اخلاق و معرفت، صدق در کردار را یکی از مراتب صدق دانستهاند[۵۱] و آن عبارت است از موافقت عمل با صفات باطنی، به اینکه اعمال انسان در ظاهر دلالت بر صفتی کند که در باطن نیز به آن متصف باشد[۵۲] و ظاهر و باطن او با هم موافق باشند و اعمالی را که در آشکار انجام میدهد با اعمالی که در پنهان انجام میدهد، مخالفت نداشته باشد.[۵۳] امامخمینی گرچه صدق را مختص به قول و لفظ نمیداند و شامل اموری مانند اشاره و نوشتن نیز میشمارد،[۵۴] اما از نگاه فقهی آن را به صدق و کذب در اعمال گسترش نمیدهد. ایشان در عین حال از نگاه اخلاقی معتقد است یکی از مراتب صدق، صدق در اعمال است. ایشان معتقد است گاهی شخص با عمل و رفتار خود ادعایی دارد که زبان حال اوست؛ پس اگر این ظاهر حال با باطن موافق شد، در این ادعا صادق است و در غیر این صورت در زمره منافقان خواهد بود[۵۵]؛ چنانکه صدق در رفتار با بندگان را خدمت به آنان و انتخاب آن چیزی میداند که برای آنان پرسودتر است.[۵۶]
یکی از مهمترین مصادیق صدق در کردار، صدق در عبادت است. علمای اخلاق مطابقت ظاهر و باطن را در عبادت، مصداق صدق در عبادت شمردهاند. از این جهت، کسی که در ظاهر خشوع و خضوع دارد، اما در قلب از حقتعالی غافل است، کاذب محسوب میشود[۵۷]؛ همچنین کسی که در نماز ادعای «إِیاک نَعْبُدُ وَ إِیاک نَسْتَعینُ» دارد، اما متصف به حقیقت عبودیت نیست و از غیر حقتعالی حاجت میطلبد، صادق نیست.[۵۸] امامخمینی برای صدق در عبادت، طهارت و صفای ظاهر و باطن، اهمیت ویژهای قائل است و در کتابهای اخلاقی و سخنرانیهای خود به مواظبت بر آن توصیه کردهاست.[۵۹] ایشان با استناد به روایتی منسوب[۶۰] بر این باور است که باید، عبودیت در ظاهر، به عبودیت در سرّ و باطن نیز سرایت کند و عمل شخص، نقشه باطن و سرّ او باشد و در عبودیت، زبان و قلب همقدم باشند.[۶۱]
به باور ایشان نمازی که برای رسیدن به نعمتهای دنیایی یا آخرتی باشد، برای خداوند نبوده و عبادتی صادقانه نیست و نزد اهل معرفت از حسنات شمرده نمیشود، بلکه از سیئات است[۶۲]؛ همچنین عبادتی که در آن رضای دیگران لحاظ شود، شرک ظاهری و ریای فقهی و باطل است و اگر رضا و خواستهای نفسانی خود را در آن لحاظ کند، شرک پنهان و ناقص است؛ گرچه از نظر فقهی صحیح و کافی است.[۶۳] در مقابل اگر انسان صادقانه در عبادت اظهار ناتوانی و ذلت کند و به خداوند پناهنده شود، خداوند از او دستگیری کرده و به او نظر لطف میکند.[۶۴] به باور ایشان هر یک از اجزای عبادت، صدقی مختص به خود دارد؛ چنانکه صدق در تشهد به این است که عظمت رسول خدا(ص) در قلب نمازگزار وارد شود و تمام قوای او خاضع شوند،[۶۵]
آثار و علایم صدق و کذب
اهل معرفت با استناد به روایتی منسوب[۶۶] ثمره صدق را حصول حکمت میدانند که خداوند به خواص عطا میکند[۶۷]؛ چنانکه آن را مایه تحمل سختیها و آسانشدن مصیبتها دانستهاند[۶۸] و علامت آن را این شمردهاند که اگر قدر و ارزش فرد در میان مردم به سبب مشغولبودن به اصلاح قلبش کاسته شود، ناراحت نمیشود و دوست نمیدارد مردم از اعمال خیر او مطلع شوند[۶۹]؛ همچنین اگر سرّ و باطن او برای مردم آشکار شود و از حال او مطلع گردند، شرمسار نمیشود.[۷۰] نیز برخی علامت صدق در عبادت را این دانستهاند که شخص، نسبت به کسی که او را ستایش میکند، کراهت داشته باشد و کسی که عیبهای او را بازگو میکند، دوست داشته باشد.[۷۱]
امامخمینی صدق را مایه جواز داخلشدن در محضر حقتعالی و همنشینی با او میداند؛ زیرا همنشینی با حقتعالی، متوقف بر صدق و صفا و خلوص از هر گونه شرک در ظاهر و باطن است[۷۲] و اگر خداوند از بنده، صدق و اخلاص ببیند، او را به سلوک حقیقی راهنمایی میکند و توجه او را از عالم برمیگرداند و به سوی خود متوجه میکند.[۷۳]
ایشان معتقد است اگر انسان با صداقت و نیت صادق کار انجام دهد، آن کار به نتیجه میرسد[۷۴]؛ چنانکه صدق در ابراز بندگی موجب نزول رحمت الهی به بنده، دستگیری از او و توفیق در به دست آوردن مقام رضا است.[۷۵] ایشان علامت صدق را در پیشگاه خداوند خدمت به بندگان او میداند که در این میان انتخاب آنچه برای آنان سودمندتر است، دلیل صدق است، نه آنچه برای خود یا دوستان خود سودمند باشد.[۷۶] ایشان علامت صدق در توحید را بریدن از غیر حقتعالی و رو به سوی حق آوردن و قطع امید از مردم برمیشمارد و نخستین مرتبه صدق در این ادعا را رساندن آن به قلب با قدم تفکر و ریاضت میداند.[۷۷]
از سوی دیگر، کذب از صفات ناپسند است و قرآن کریم آن را از صفات کافران[۷۸] و منافقان[۷۹] شمردهاست. علمای اخلاق با استناد به روایات، کذب را کلید پلیدی[۸۰] و بزرگترین گناه[۸۱] دانستهاند. کذبْ خبردادنی است که با واقع مطابقت ندارد.[۸۲]
امامخمینی کذب را با استناد به روایتی[۸۳] سبب خرابی ایمان شمرده و معتقد است بعضی اوقات مفاسد بزرگتری بر آن مترتب میشود که کمتر از زشتی و فساد خودِ دروغ نیست و ممکن است شخص با یک دروغ از معتبربودن نزد مردم ساقط شود.[۸۴] ایشان مانند دیگر علمای اخلاق[۸۵] با استناد به روایات[۸۶] دروغ را سبب داخلشدن در فساد و گناه و کلید گناهان میداند[۸۷] و معتقد است دروغ از مفاسدی است که عقل و نقل بر فساد آن همنظرند و گاهی مفاسدی بر دروغ مترتب میشود که گناهش کمتر از خود دروغ نیست و ممکن است با یک دروغ اعتبار انسان تا آخر عمر نزد افراد دیگر ساقط شود؛ افزون بر اینکه دارای سزاهای اخروی بسیاری است.[۸۸] ایشان راه درمان دروغگویی را تفکر در بدیها و سزاهای آن میداند و معتقد است از آنجاکه دروغ از ضعف ایمان سرچشمه میگیرد، باید شخص ایمان خود را تقویت کند.[۸۹]
صدق و کذب در مسائل سیاسی و اجتماعی
امامخمینی افزون بر اینکه صدق را فضیلتی فردی میشمارد، آن را در بسترهای اجتماعی و سیاسی نیز مطرح کردهاست.[۹۰] ایشان بر خلاف برخی دولتمردان و فیلسوفان سیاسی همچون ماکیاولی (۱۵۲۷م) که در تزاحم اخلاق و سیاست برای حفظ منافع و مصلحت، دروغ و ظلم را موجه میدانند،[۹۱] بر صداقت در گفتار و عدالت تأکید و مردم را به صداقتداشتن با یکدیگر سفارش میکند.[۹۲] ازجمله توصیههای ایشان در سخنرانیها، توصیه به صداقت است.[۹۳] ایشان خود نیز در گفتار بسی صادق بود[۹۴] و جایگاهی برای سیاستی که دروغگویی است، در حکومت اسلامی قائل نبود.[۹۵] ایشان به مسئولان و خبرگزاریها گوشزد میکرد با مردم شفاف و صادقانه سخن بگویند[۹۶] و خود نیز به آن عمل میکرد.[۹۷]
امامخمینی صدق را یکی از ملاکهای امتیاز افراد در جامعه اسلامی[۹۸] و صداقت در کار را عامل بهنتیجهرسیدن آن[۹۹] و برطرفشدن مشکلات دولت و ملت[۱۰۰] میدانست. ایشان سعادت جامعه را در پرتو صدق افراد آن، بهویژه مسئولان و آن را عامل پشتیبانی صادقانه مردم از آنان و شرط اصلی ساختن حکومت اسلامی و خدمت صادقانه را از ویژگیهای نهضت اسلامی میدانست[۱۰۱] و مردم و مسئولان را به این نوع خدمت سفارش میکرد[۱۰۲] و خود نیز قدردان خدمات صادقانه آنان بود[۱۰۳] (ببینید: مسئولان نظام).
احکام فقهی کذب
از نگاه فقهی کذب از محرمات است و این حرمت، نزد عقول و ادیان ضروری است و ادله چهارگانه کتاب، سنت، اجماع و عقل بر آن دلالت دارند.[۱۰۴] در کبیرهبودن دروغ، میان فقها اختلاف نظر وجود دارد و برخی از آنان معتقدند دروغ به جز در دروغبستن بر خداوند، پیامبر(ص) و ائمه(ع)، جزو گناهان صغیره است.[۱۰۵] امامخمینی نیز حرمت دروغ را اجمالاً ضروری میداند، به گونهای که نیازی به اقامه دلیل بر آن وجود ندارد.[۱۰۶] ایشان کذب را به صورت مطلق در کتاب فتوایی خود، جزو گناهان کبیره شمردهاست[۱۰۷]؛ اما در کتاب المکاسب المحرمه با استناد به روایاتی،[۱۰۸] دروغ را در غیر مواردی که دلیل بر کبیرهبودن آن وجود دارد، مانند کذب بر خداوند و رسول او (ص)، از گناهان صغیره میداند.[۱۰۹]
کذب از نظر فقهی تنها در گفتار نیست، بلکه شامل نوشتن، اشاره و مانند آن نیز میشود.[۱۱۰] برخی از فقیهان معتقدند، دروغ اگرچه از صفات جمله خبری است؛ ولی در جملههای انشایی هم که گویای خبر باشد جاری است و به همین دلیل مدحکردنِ امرِ مذموم و مذمتکردنِ امرِ ممدوح نیز دروغ است[۱۱۱]؛ همچنین کارهایی که در غیر واقعیت خارجی ظهور دارند، همانند پوشیدن لباس فاخر برای اینکه شخص خود را ثروتمند جلوه دهد.[۱۱۲]
امامخمینی کذب را مربوط به خبردادن از آنچه واقع شده میداند[۱۱۳] و معتقد است دلیلی وجود ندارد که جملههای انشایی و کارهایی که مطابق با واقع نیستند، ملحق به دروغ شوند[۱۱۴]؛ البته ممکن است کارها و گفتارهای انشایی خلاف واقع، به ملاک دیگری غیر از ملاک دروغ، زشت باشند؛ اما این ارتباطی با دروغ ندارد.[۱۱۵] ایشان دروغ را منحصر در گفتار نمیداند و آن را شامل نوشتن، اشاره، کنایه و مَجاز نیز میداند؛ در صورتی که مقصود گوینده خبردادن از واقع باشد؛ از اینرو اذان پیش از وقت و راهرفتن در شکل و شمایل ثروتمندان و اشراف برای غیر ثروتمندان، از آنجاکه نزد مردم خبردادن بهشمار نمیرود، کذب نخواهد بود.[۱۱۶]
برخی از فقها دروغ را هرچند به شوخی، حرام میدانند[۱۱۷] و معتقدند گناه دروغ، در موارد خاصی مانند دروغ بر خداوند و پیامبر (ص) بزرگتر و شدیدتر است.[۱۱۸] این فقها دروغ بر خداوند و پیامبر(ص) و ائمه(ع) را از گناهان کبیره میدانند.[۱۱۹] برخی از فقها این نوع از دروغ را باطلکننده روزه و در صورت عمدیبودن، موجب کفاره میدانند.[۱۲۰]
امامخمینی دروغ در مقام شوخی را در صورتی که قرینهای بر شوخیبودن آن نباشد، حرام میداند.[۱۲۱] ایشان دروغ بر خدا و پیامبر (ص) و ائمه (ع) را از موارد یقینیِ کبیرهبودن دروغ میشمارد[۱۲۲] و معتقد است دروغ عمدی بر خدا و پیامبر (ص) و ائمه (ع) در همه امور دینی و دنیوی به هر صورت که باشد، موجب باطلشدن روزه است و همچنین است دروغبستن به انبیا (ع) و اوصیای دیگر به احتیاط واجب.[۱۲۳] به اعتقاد ایشان دروغ بر خدا و پیامبر (ص) و ائمه (ع) بنابر احتیاط افزون بر قضای روزه، موجب کفاره نیز میشود.[۱۲۴]
فقها توریه (سخنی که گوینده آن خلاف ظاهرش را قصد میکند) را دروغ نمیدانند و آن را بیرون از موضوع دروغ میدانند و از این جهت برخی از فقها بر این اعتقادند که هنگام ضرورت برای فرار از دروغ، توریه واجب میشود.[۱۲۵] امامخمینی نیز معتقد است توریه، دروغ نیست؛ زیرا کسی که توریه میکند، سخنش را در معنای موافق واقع به کار میبرد؛ اگرچه جمله او خلاف قانون وضع و محاورات است؛ مانند اینکه لفظ مشترک را در غیر معنایی که از او سؤال شده به کار برد.[۱۲۶] به اعتقاد ایشان دلیلی بر الحاق توریه به دروغ وجود ندارد؛ افزون بر اینکه روایاتی بر جواز توریه به صورت مطلق حتی در مورد اصلاح وجود دارد.[۱۲۷]
موارد جواز کذب
فقها مواردی را از حرامبودنِ دروغ استثنا کردهاند؛ ازجمله در جایی که دروغگفتن ضرورتی داشته باشد و شخص برای محافظت از نفس یا مال یا آبرو مجبور به دروغگفتن شود[۱۲۸]؛ زیرا مقتضای اطلاق ادله، جواز دروغ در این موارد است؛ اگرچه در ضرر مالی که بسیار نیست، دروغ نگفتن مستحب دانسته شدهاست.[۱۲۹] بیشتر فقها جواز دروغگفتن را در این مورد به توانایی نداشتن بر توریه مقید کردهاند و معتقدند در صورت قدرت بر توریه، اضطراری بر دروغ وجود ندارد.[۱۳۰] نیز در جایی که شخص قصد اصلاح میان مردم را دارد و روایات فراوانی[۱۳۱] بر این جواز دلالت دارد.[۱۳۲]
امامخمینی نیز مواردی را به عنوان موارد جواز دروغ بیان کردهاست که عبارتاند از:
- اکراه و اجبار بر دروغ؛
- اضطرار بر آن، چنانچه ترک دروغ، سبب ضرر به نفس یا آبرو یا مال شود؛
- فرار از حرام و گناه بزرگتر همچون نوشیدن شراب[۱۳۳]؛ البته در صورتی که خلاصی از حرامِ بزرگتر با توریه ممکن باشد، باید توریه کند[۱۳۴]؛
- حفظ مال یا آبروی خود یا دیگری از وقوع ضرر[۱۳۵]؛
- قصد اصلاح میان مردم و وجود نفع و صلاح در آن برای مؤمن[۱۳۶]؛
- در مقام جنگ.[۱۳۷]
پانویس
- ↑ ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۳/۳۳۹.
- ↑ دهخدا، لغتنامه، ۹/۱۳۱۳۵.
- ↑ فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ۵۲۸.
- ↑ طریحی، مجمع البحرین، ۲/۱۵۷.
- ↑ غزالی، کیمیای سعادت، ۲/۴۷۷؛ خواجهنصیر، اوصاف الاشراف، ۱۷.
- ↑ قشیری، رساله قشیریه، ۳۲۷.
- ↑ کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۳۴۴.
- ↑ جرجانی، کتاب التعریفات، ۵۸.
- ↑ فارابی، المنطقیات، ۱/۳۵۰.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۴۵؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۳.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۶۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۸؛ امامخمینی، معتمد الاصول، ۱/۲۹۳؛ امامخمینی، مکاسب، ۲/۴۹.
- ↑ امامخمینی، الاستصحاب، ۱۰۱–۱۰۲؛ امامخمینی، جواهر الاصول، ۴/۴۰۷–۴۰۸.
- ↑ کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۳۴۵.
- ↑ ← کتاب مقدس، امثال سلیمان، ب۱۲، ۱۴، ۱۷ و ۱۹.
- ↑ کتاب مقدس، امثال سلیمان، ب۱۲، ۲۲.
- ↑ کتاب مقدس، کتاب یوحنا، ب۶ و ۴۵.
- ↑ زمر، ۳۳.
- ↑ توبه، ۱۱۹.
- ↑ نساء، ۶۹.
- ↑ انعام، ۲۸؛ هود، ۹۳.
- ↑ منافقون، ۱.
- ↑ شعیری، جامع الاخبار، ۱۴۸؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۵۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۱۰۴.
- ↑ خواجهعبدالله انصاری، منازل السائرین، ۶۹.
- ↑ ابنمسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ۱۳۴؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۴/۱۹۵.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۳۱؛ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۴۵ و ۵۹؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۶–۴۷۷.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۰–۴۷۱.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۳.
- ↑ امامخمینی، البیع، ۱/۳۱۸؛ امامخمینی، انوار الهدایه، ۲/۱۰۱–۱۰۲؛ امامخمینی، الاستصحاب، ۱۰۱–۱۰۴؛ امامخمینی، مکاسب، ۲/۴۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۷۶ و ۱۳/۵۱۶.
- ↑ منافقون، ۱.
- ↑ منسوب به امامصادق (ع)، مصباح الشریعه، ۵۳.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۴/۲۰۰؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۸/۱۴۳.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۰/۱۰۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۲۵.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۲۴–۳۲۵.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۳۱.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۶۵.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۱۰۴.
- ↑ طبرسی، مشکاه الانوار، ۱۷۲.
- ↑ دیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، ۱/۱۳۴.
- ↑ غزالی، کیمیای سعادت، ۲/۴۷۷–۴۷۸؛ خواجهنصیر، اوصاف الاشراف، ۱۷.
- ↑ منسوب به امامصادق (ع)، مصباح الشریعه، ۳۵.
- ↑ نراقی، جامع السعادات، ۲/۳۴۹.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۱۰۴–۱۰۵.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۷.
- ↑ منسوب به امامصادق (ع)، مصباح الشریعه، ۹۳.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۶۴.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۴/۲۰۲–۲۰۳.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۴/۲۰۲.
- ↑ کاشانی، عبدالرزاق، ۵۴۲.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۵۲–۵۳.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۶۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۱۵۷.
- ↑ نراقی، جامع السعادات، ۲/۳۴۸–۳۴۹.
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۸/۱۴۲.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۴۵؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۳۳–۴۳۵؛ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۹۰ و ۱۵۷.
- ↑ منسوب به امامصادق (ع)، مصباح الشریعه، ۱۳۱.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۶۳–۳۶۵.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۷۳–۷۴.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۲۶.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۰۶.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۳۷–۱۳۸.
- ↑ منسوب به امامصادق (ع)، مصباح الشریعه، ۱۹۸.
- ↑ همدانی، بحر المعارف، ۲/۱۷۴.
- ↑ قشیری، رساله قشیریه، ۳۲۸؛ کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۳۴۴.
- ↑ ← قشیری، رساله قشیریه، ۳۳۱–۳۳۲.
- ↑ کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۳۴۴.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۰/۱۰۷–۱۰۸؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۶/۱۳۷.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۰۵.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۸۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۲۵.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۰۶؛ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۵۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۱۵۷.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۳۱.
- ↑ عنکبوت، ۱۲؛ صافات، ۱۵۲.
- ↑ حشر، ۱۱؛ منافقون، ۱.
- ↑ شعیری، جامع الاخبار، ۱۴۸.
- ↑ مفید، الاختصاص، ۳۴۳؛ نراقی، جامع السعادات، ۲/۳۳۳.
- ↑ غزالی، احیاء علوم، ۲۷/۱۹۸؛ نراقی، جامع السعادات، ۲/۳۲۸؛ امامخمینی، الاستصحاب، ۱۰۱.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۳۳۹.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۲.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۹/۳۴–۳۵؛ نراقی، جامع السعادات، ۲/۳۳۳.
- ↑ صدوق، الامالی، ۴۱۹، شعیری، جامع الاخبار، ۱۴۸.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۹۳.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۱.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۳۳۳.
- ↑ فاستر، خداوندان اندیشه سیاسی، ۱/۵۲۷–۵۲۹.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۲۱۰؛ ۹/۴۴۱ و ۱۲/۳۴۵.
- ↑ اسلامی، ۲۴۲–۲۴۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۴۳۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۱۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۱۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۴۴۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۲۵ و ۱۶/۱۹۶–۱۹۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۳۳۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۷۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۲۵ و ۱۳/۵۱۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۳۱۷ و ۱۲/۲۶۷.
- ↑ انصاری، المکاسب، ۲/۱۱؛ خویی، موسوعه، ۳۵/۵۸۸؛ صدر، ماوراء الفقه، ۱۰/۳۱۵.
- ↑ کرکی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ۵/۱۵۳؛ عاملی، مفتاح الکرامة، ۱۵/۶۳۲؛ سبزواری، مهذّب الأحکام، ۱۶/۱۴۹.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۶۰.
- ↑ امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۲۵۹.
- ↑ برقی، المحاسن، ۱/۱۱۸؛ صدوق، الامالی، ۴۱۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۱۰۹–۱۱۲.
- ↑ انصاری، کتاب الصوم، ۷۴؛ یزدی طباطبایی، العروة الوثقی، ۳/۵۴۹–۵۵۰.
- ↑ کاشفالغطاء، جعفر، شرح شیخجعفر علی قواعد العلامةبنالمطهر، ۵۴؛ ← انصاری، مرتضی، المکاسب، ۲/۱۵.
- ↑ کاشفالغطاء، حسن، انوار الفقاهه، ۳۰.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۵۸.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۷۲.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۷۰.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۵۳.
- ↑ خویی، صراط النجاه، ۳/۲۹۸؛ تبریزی، استفتائات جدید، ۲/۴۸۷.
- ↑ کاشفالغطاء، حسن، انوار الفقاهه، ۲۹؛ عاملی، مفتاح الکرامة، ۱۲/۲۲۰.
- ↑ حلی، محقق، ۱/۱۷۳؛ عاملی، مفتاح الکرامة، ۸/۲۹۲.
- ↑ ← حلی، علامه، تحریر الاحکام، ۱/۴۶۴ و ۴۷۶؛ حلی، علامه، تذکرة الفقهاء، ۶/۳۱–۳۲ و ۵۰؛ بحرانی، الحدائق الناضرة، ۱۳/۱۴۱؛ میرزای قمی، غنائم الأیام فی مسائل الحلال و الحرام، ۵/۹۳–۹۴.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۷۵–۷۶.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۰۸.
- ↑ امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۲۶۸؛ امامخمینی، وسیلهٔ النجاه، ۲۳۹.
- ↑ امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۲۷۲.
- ↑ انصاری، مرتضی، المکاسب، ۲/۱۷؛ خویی، موسوعه، ۳۵/۶۰۳؛ سبزواری، مهذّب الأحکام، ۱۶/۱۵۴.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۶۰.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۷۲.
- ↑ کاشفالغطاء، حسن، انوار الفقاهه، ۳۰.
- ↑ ← انصاری، مرتضی، المکاسب، ۲/۲۹.
- ↑ ← انصاری، مرتضی، المکاسب، ۲/۲۴، ۲۶ و ۲۸.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۳۴۲؛ صدوق، الخصال، ۱/۸۷.
- ↑ انصاری، مرتضی، المکاسب، ۲/۳۱.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۲۲.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۳۳.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۲۸.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۳۶–۱۳۹.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۳۲.
منابع
- قرآن کریم.
- ابنفارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- ابنمسکویه، احمد، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، تحقیق عماد هلالی، قم، طلیعه نور، چاپ اول، ۱۴۲۶ق.
- اسلامی، سیدحسن، امام، اخلاق و سیاست، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، الاستصحاب، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، انوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایه، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تحریر الوسیله، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، جواهر الاصول، تقریر سیدمحمدحسن مرتضوی لنگرودی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، کتاب البیع، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، معتمد الاصول، تقریر محمد فاضل لنکرانی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، المکاسب المحرمه، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، وسیلة النجاة مع تعالیق الامامالخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- انصاری، خواجهعبدالله، منازل السائرین، تحقیق علی شیروانی، تهران، دارالعلم، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- انصاری، مرتضی، کتاب الصوم، قم، کنگره جهانی بزرگداشت شیخ اعظم انصاری، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- انصاری، مرتضی، کتاب المکاسب، قم، کنگره جهانی بزرگداشت شیخ اعظم انصاری، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
- بحرانی، یوسفبناحمد، الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهره (ع)، تصحیح محمدتقی ایروانی و سیدعبدالرزاق مقرم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۵ق.
- برقی، احمدبنمحمد، المحاسن، تحقیق جلالالدین محدث، قم، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۷۱ق.
- تبریزی، میرزاجواد، استفتائات جدید، قم، الف. لام. میم، چاپ اوّل، ۱۳۷۸ش.
- جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
- حر عاملی، محمدبنحسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، قم، مؤسسه آلالبیت (ع)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- حلی، علامه، حسنبنیوسف، تحریر الاحکام الشرعیة علی مذهب الامامیه، تصحیح ابراهیم بهادری، قم، مؤسسه امامصادق (ع)، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
- حلی، علامه، حسنبنیوسف، تذکرة الفقهاء، قم، مؤسسه آلالبیت (ع)، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
- حلی، محقق، جعفربنحسن، شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، تحقیق عبدالحسین محمدعلی بقال، قم، اسماعیلیان، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
- خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، اوصاف الاشراف، تحقیق سیدمهدی شمسالدین، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۷۳ش.
- خویی، سیدابوالقاسم، صراط النجاة، قم، دفتر نشر برگزیده، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
- خویی، سیدابوالقاسم، موسوعة الإمامالخویی، مصباح الفقاهه، تقریر محمدعلی توحیدی، قم، مؤسسه احیاء آثار الامامالخویی، چاپ چهارم، ۱۴۳۰ق.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- دیلمی، حسنبنمحمد، ارشاد القلوب الی الصواب، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- سبزواری، سیدعبدالأعلی، مهذّب الأحکام فی بیان الحلال و الحرام، قم، مؤسسه المنار، چاپ چهارم، ۱۴۱۳ق.
- شعیری، محمدبنمحمد، جامع الاخبار، نجف، حیدریه، چاپ اول، بیتا.
- صدر، سیدمحمد، ماوراء الفقه، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
- صدوق، محمدبنعلی، الامالی، تهران، کتابچی، چاپ ششم، ۱۳۷۶ش.
- صدوق، محمدبنعلی، الخصال، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
- طبرسی، علی، مشکاه الانوار، نجف، حیدریه، چاپ دوم، ۱۳۸۵ق.
- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تصحیح سیداحمد حسینی اشکوری، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
- عاملی، سیدمحمدجواد، مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامه، تحقیق محمدباقر خالصی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
- غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، تحقیق عبدالرحیمبنحسین عراقی، بیروت، دارالکتاب العربی، بیتا.
- غزالی، ابوحامد، کیمیای سعادت، تصحیح حسین خدیوجم، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ یازدهم، ۱۳۸۳ش.
- فارابی، ابونصر، المنطقیات، تصحیح محمدتقی دانشپژوه، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.
- فاستر، مایکل. ب، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمه جواد شیخالاسلام تهران، امیرکبیر، چاپ دوم، ۱۳۷۷ش.
- فیض کاشانی، ملامحسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ق.
- فیومی، احمدبنمحمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
- قشیری، عبدالکریمبنهوازن، رساله قشیریه، ترجمه حسنبناحمد عثمانی، تصحیح بدیعالزمان فروزانفر، تهران، زوار، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- کاشانی، عبدالرزاق، مجموعه رسائل و مصنفات، تصحیح مجید هادیزاده، تهران، میراث مکتوب، چاپ دوم، ۱۳۸۰ش.
- کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، تصحیح جلالالدین همایی، تهران، هما، چاپ چهارم، ۱۳۷۲ش.
- کاشفالغطاء، جعفربنخضر، شرح شیخجعفر علی قواعد العلامةبنالمطهر، نجف، مؤسسه کاشفالغطاء، ۱۴۲۰ق.
- کاشفالغطاء، حسنبنجعفر، انوار الفقاهه، نجف، مؤسسه کاشفالغطاء، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
- کتاب مقدس، بیجا، دارالکتاب المقدس، ۱۹۸۰م.
- کرکی، محقق ثانی، علیبنحسین، جامع المقاصد فی شرح القواعد، قم، مؤسسه آلالبیت (ع)، چاپ دوّم، ۱۴۱۴ق.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- مصباح الشریعه، منسوب به امامصادق (ع)، بیروت، اعلمی، چاپ اول، ۱۴۰۰ق.
- مفید، محمدبنمحمد، الاختصاص، تحقیق علیاکبر غفاری و محمود محرمی، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- میرزای قمی، ابوالقاسم، غنائم الأیام فی مسائل الحلال و الحرام، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- نراقی، ملامهدی، جامع السعادات، تصحیح سیدمحمد کلانتر، بیروت، اعلمی، چاپ چهارم، بیتا.
- همدانی، عبدالصمد، بحر المعارف، تحقیق حسین استادولی، تهران، حکمت، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- یزدی طباطبایی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی، تحقیق احمد محسنی سبزواری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
پیوند به بیرون
- حسین علیپور ـ سعید نصیری، صدق، دانشنامه امامخمینی، ج۶، ص۶۴۷–۶۵۴.