یقین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی امام خمینی
(صفحه‌ای تازه حاوی «'''یقین'''، تصدیق جازم به همراه طمأنینه یا مشاهده قلبی. ==معنای لغوی و اصطلاحی== یقین از ریشه «یقن» به معنای علم و زوال شک <ref>جوهری، الصحاح، ۶۰/۲۲۱۹؛ ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغه، ۶/۱۵۷</ref> یا علمی برآمده از استدلال <ref>فیومی، المصباح المنیر،...» ایجاد کرد)
 
 
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''یقین'''، تصدیق جازم به همراه [[طمأنینه]] یا مشاهده قلبی.
'''یقین'''، تصدیق جازم به همراه [[طمأنینه]] یا مشاهده قلبی.
==معنای لغوی و اصطلاحی==
یقین از ریشه «یقن» به معنای [[علم]] و زوال [[شک]] <ref>جوهری، الصحاح، ۶۰/۲۲۱۹؛ ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغه، ۶/۱۵۷</ref> یا علمی برآمده از استدلال <ref>فیومی، المصباح المنیر، ۶۸۱</ref> است. این واژه همچنین به معنای آرامش و سکون [[نفس انسان]] در مورد آنچه به آن علم دارد به کار می‌رود <ref>عسکری، الفروق فی اللغه، ۷۳؛ راغب، مفردات، ۸۹۲</ref> و برابر آن [[ظن]]، گمان <ref>ازدی، کتاب الماء، ۳/۱۳۴۷</ref> و شک است <ref>ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغه، ۳/۱۷۳</ref> که به معنای تساوی دو طرف احتمال است <ref>عسکری، الفروق فی اللغه، ۹۱</ref> و گاهی در احتمال راجح (ظنّ) نیز به کار می‌رود <ref>فیومی، المصباح المنیر، ۳۲۰</ref>. در اصطلاح [[عارفان]]، یقین گاه به مشاهده [[غیب]] به صفای دل و رؤیت واقع با قوه [[ایمان]] است <ref>رازی، مشرب الارواح، ۱۳۱</ref> و در اصطلاح [[اخلاق]] و [[کلام]] اعتقاد جازم مطابق با واقع است که امکان زوال آن نیست <ref>تفتازانی، شرح ‌المقاصد، ۵/۲۱۸؛ جرجانی، التعریفات، ۱۱۳؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات،۱/۱۰۲</ref>. در اصطلاح منطقی نیز [[تصدیق]] به مضمون خبری است که احتمال کذب در آن داده نمی‌شود یا تصدیق جازمی است که مطابق با واقع است <ref>خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۱/۱۳؛ مظفر، المنطق، ۱۸</ref>. این واژه در اصطلاح فقهی و اصولی، جزم و انکشاف تامی است که شک و تردیدی به همراه ندارد <ref>صدر، بحوث فی علم الاصول، ۴/۱۲۶</ref>. [[امام‌خمینی]] از دیدگاه فقهی و اصولی یقین را همان تصدیق و وجدان جازم می‌داند <ref>امام‌خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۲۰۲</ref> و از دیدگاه عرفانی معتقد است کمالِ یقین، مشاهده حضور محبوب است <ref>امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۶۵</ref>.


از واژگان مرتبط با یقین، علم، قطع و [[جهل مرکب]] است. یقین امری نفسانی است که با سکون نفس همراه است؛ اما علم، اعتقادی است که با اطمینان همراه است و سکون نفس را به همراه ندارد <ref>عسکری، الفروق فی اللغه، ۷۳</ref>. علم در اصطلاح منطق دارای معنای عامی است و آن حصول صورت شیء در ذهن که شامل ظن، جهل مرکب و شک نیز می‌شود <ref>تهانوی، موسوعة کشاف، ۲/۱۲۲۰</ref>. بعضی معتقدند در یقین جهت طریقیت و کشف واقع ملاحظه می‌شود، به خلاف قطع که غالباً جهت نفسانی آن لحاظ می‌گردد <ref>نایینی، فوائد الاصول، ۴/۳۷۳ ـ ۳۷۴</ref>؛ اما امام‌خمینی این نظر را نمی‌پذیرد و آن را موافق کاربرد [[عرف]] و لغت نمی‌داند <ref>امام‌خمینی، تنقیح الاصول، ۴/۳۲</ref>. فرق یقین با جهل مرکب، در مطابقت یقین با واقع و عدم مطابقت جهل مرکب با آن است <ref>لاهیجی، شوارق الالهام، ۴/۱۶۹ ـ ۱۷۰؛ تهانوی، موسوعة کشاف، ۲/۱۲۲۰</ref>.
[[امام‌خمینی]] از دیدگاه [[فقه|فقهی]]، یقین را همان تصدیق و وجدان جازم و از دیدگاه [[عرفان|عرفانی]]، کمالِ یقین را مشاهده حضور محبوب می‌داند.
==پیشینه==
مسئله یقین در [[کتب آسمانی]] مطرح شده <ref>کتاب مقدس، نامه عبرانی‌ها، ب۱۰، ۲۲</ref> و در بیان [[ایمان]] و باور به [[خداوند]] از این واژه کمک گرفته شده است <ref>کتاب مقدس، نامه عبرانی‌ها، ب۱۱، ۱</ref>. [[قرآن کریم]] [[مؤمنان]] را به داشتن صفت یقین ستوده <ref>نمل، ۳</ref> و آن را از صفات [[انبیا(ع)]] شمرده است <ref>انعام، ۷۵</ref>؛ هم‌چنین به مراتب یقین یعنی [[علم‌الیقین]] <ref>تکاثر، ۵</ref>، [[عین‌الیقین]] <ref>عسکری، الفروق فی اللغه، ۷</ref> و [[حق‌الیقین]] <ref>واقعه، ۹۵</ref> اشاره کرده است. در کتاب‌های روایی باب مستقلی به یقین اختصاص یافته است <ref>کلینی، الکافی، ۲/۵۱ ـ ۵۴ و ۵۷؛ مجلسی، بحار الانوار، ۶۷/۱۳۰</ref>؛ چنان‌که یقین رأس [[دین]] معرفی شده است <ref>ابن‌شعبه، تحف العقول، ۱۵۰</ref>. بعضی روایات که به جایگاه یقین پرداخته‌اند، بالاترین درجه [[زهد]] را پایین‌ترین درجه [[ورع]]، بالاترین درجه ورع را پایین‌ترین درجه یقین، و بالاترین درجه یقین را پایین‌ترین درجه [[رضا]] شمرده‌اند <ref>صدوق، الخصال، ۲/۴۳۷</ref>. در این دسته از روایات جایگاه یقین میان ورع و رضا قرار گرفته است. [[اهل معرفت]] نیز یقین را یکی از مقامات سالکان برشمرده‌اند و از حقیقت یقین و مراتب آن در آثار خود بحث کرده‌اند <ref>سرّاج، مهدی، اللمع، ۱۱۹ ـ ۱۲۰</ref>.


[[فیلسوفان یونان]] ازجمله کسانی بودند که دغدغه یقین، آنان را به بحث‌های جدی در این زمینه کشاند و کسانی چون [[سقراط]]، [[افلاطون]] و [[ارسطو]]، در مقابل شکاکان به بحث از یقین پرداخته‌اند <ref>کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۱۳۰ ـ ۱۳۵ و ۱۷۱ ـ ۱۷۵</ref>. سوفسطاییان معرفت را با یقین یکسان می‌دانستند و چون یقین پیداکردن را ناممکن می‌شمردند، حصول معرفت را نیز مردود می‌دانستند <ref>کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۱۰۱</ref>. بحث یقین و علم از مباحثی است که میان حکمای مسلمان و مسیحی نیز مطرح بوده است؛ اما بحث [[معرفت‌شناسی]] یقین، در دوران جدید به صورت جدی مطرح شده و فیلسوفان غرب مانند دکارت، لاک و هیوم دیدگاه‌های خاصی در این زمینه مطرح کرده‌‌‌اند <ref>مطهری، مجموعه آثار، ۴/۱۸۸ و ۶/۱۸۶</ref>. یقین در آثار عرفانی گاهی به معنای علم‌الیقین است که علمی حصولی است و گاهی به معنای عین‌الیقین است که علمی شهودی و حضوری است <ref>انصاری، خواجه‌عبدالله، منازل السائرین، ۸۴ ـ ۸۵؛ کاشانی، شرح منازل، ۴۵۰ ـ ۴۵۱</ref>.
امام‌خمینی یقین را از دو جهت ماهیتی و عرفانی بررسی کرده است. ایشان در بیان ماهیت یقین بر این باور است که تصدیق عقلی، غیر از ایمان و طمأنینه قلبی است و از دیدگاه عرفانی، یقینی که به مرتبه مشاهده حضور محبوب می‌رسد را مرتبه کامل یقین می‌داند.


علمای اخلاق غالباً یقین را صفتی نفسانی می‌دانند که در برابر جهل مرکب، [[شک]] و [[حیرت]] است و آن را ازجمله اوصاف حمیده‌ای قرار می‌دهند که در تحصیل [[سعادت انسان]] مؤثر است <ref>نراقی، مهدی، جامع السعادات،۱/۱۵۴ ـ ۱۵۵؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۱۱۶ ـ ۱۱۷</ref>. اینان یقین را برتر از ایمان دانسته‌اند <ref>فیض کاشانی، المحجة ‌البیضاء، ۱/۲۸۰</ref>. [[متکلمان اسلامی]] ذیل مباحث چندی به بحث از یقین پرداخته‌اند، مباحثی همچون علم حاصل از طریق [[نص]] یا علم حاصل از طریق [[نقل]] و خبر که علمی حصولی است <ref>سید مرتضی، الشافی فی الامامه، ۲/۸۰ ـ ۸۲</ref> یا در بحث قضایا و ادله <ref>جرجانی، شرح المواقف، ۸/۳۳۰؛ شهید ثانی، حقائق الایمان، ۵۶ ـ ۵۷</ref>. فقها و اصولیان در بحث از یقین و احکام مترتب بر آن به بیان ماهیت یقین و مسائل روان‌شناختی آن در مباحث [[امارات]] و [[استصحاب]] پرداخته‌اند <ref>عاملی، مفتاح الکرامة، ۹/۳۵۴؛ انصاری، مرتضی، فرائد الاصول، ۲/۵۴۲</ref>.
امام‌خمینی درجات یقین را بی‌شمار می‌داند و برای یقین سه مرتبه؛ علم‌الیقین، عین‌الیقین و حق‌الیقین. بیان کرده‌ و ایمان حقیقی را از آنِ کسانی می‌داند که همه مراتب را دارا باشند.


[[امام‌خمینی]] در آثار اخلاقی و عرفانی خود <ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۲۷ و ۳۸۸؛ امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۴۸ ـ ۴۹؛ امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۱۹ و ۲۴</ref> به موضوع حقیقت یقین و مراتب و آثار آن پرداخته است. ایشان همچنین در مباحث اصولی بحث یقین <ref>امام‌خمینی، تهذیب الاصول، ۲/۳۳۸ ـ ۳۳۹</ref> را با رویکرد اصولی مطرح کرده است <ref>امام‌خمینی، الاستصحاب، ۲۹ ـ ۳۹؛ امام‌خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۲۰۲ ـ ۲۰۳ و ۴/۳۰ ـ ۳۹</ref> و آنچه در اینجا موضوع بحث است، یقین اخلاقی و عرفانی است.
امام‌خمینی، افاضه نور ایمان بر [[قلب]]، فکر و ذکر نافع را از جمله  اسباب یقین دانسته و صحت و سلامت یقین را در این می‌داند که انسان، سخط و غضب حق را به رضای مردم نفروشد و [[مردم]] را به آنچه خداوند به آنان نداده ملامت نکند.
==حقیقت یقین==
در آیات قرآن یقین گاهی به معنای مطلق علم <ref>نساء، ۱۵۷</ref>، گاهی در برابر ظن <ref>جاثیه، ۳۲</ref> و گاهی در مورد [[علم حضوری]] <ref>حجر، ۹۹</ref> به‌کار رفته است. در روایات به [[توکل]] انسان و تسلیم او در برابر خدا، رضایت در برابر [[قضای الهی]] و واگذاشتن کار به او، تفسیر شده است <ref>کلینی، الکافی، ۲/۵۲</ref>. علمای منطق یقین را حکم به تصدیق جازم مطابق با واقع می‌دانند که زوال نپذیرد و ثابت باشد، اما اگر این تصدیق مطابق با واقع نباشد جهل مرکب است و اگر ثبات نداشته باشد و امکان زوال آن باشد داخل در ظن است <ref>خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۱/۱۲ ـ ۱۳</ref>.


[[اهل معرفت]] و علمای اخلاق یقین را در مراتب نازله آن نوعی ادراک و علمی حصولی می‌دانند که بر قلب مستولی می‌شود، شکی در برابر ندارد و قابل تحول و زوال نیست <ref>غزالی، مجموعه رسائل، ۱۱۳</ref>؛ زیرا حقیقت یقین، همان علم منزه و صافی است <ref>فرغانی، منتهی المدارک، ۱/۱۳۲</ref> که پس از رفع حجاب و رفع کدورات و خطیئات برای نفوس پاک و صاف حاصل می‌شود و مجرد علمی که از طریق مجادلات کلامی و استدلال‌های فکری حاصل می‌شود، نیست. چنین یقینی نور و بهجت به همراه دارد <ref>نراقی، مهدی، جامع السعادات،۱/۴۶ ـ ۴۷</ref> و در مراتب بالاتر، یقین نوعی [[مکاشفه]] است <ref>سرّاج، مهدی، اللمع، ۱۱۹ ـ ۱۲۰</ref> که قلب با مشاهده آیات الهی ترقی می‌کند و به مشاهده [[صفات الهی]] دست می‌یابد. در این حال حق‌تعالی بر او [[تجلی]] می‌کند و قلب او از ایمان پر می‌شود و خداوند طعم محبت و قرب را به او می‌چشاند <ref>بقلی، مشرب الارواح، ۱۵۱</ref>.
ایشان برای یقین آثاری چون توحید فعلی و رضا به [[قضا و قدر|قضای الهی]] برمی‌شمارد و توجه به مخلوق و اعتماد به غیر حق‌تعالی را  از آثار ضعف یقین می‌داند.


امام‌خمینی یقین را از دو جهت ماهیتی و عرفانی بررسی کرده است. ایشان در بیان حقیقت و ماهیت یقین بر این باور است که ادراک و تصدیق عقلی، غیر از ایمان و [[طمأنینه قلبی]] است؛ زیرا چه بسا چیزی تصدیق می‌گردد و حق شمرده می‌شود؛ ولی قلب به آن معرفت ندارد و دل از آن بی‌خبر است <ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۵۹</ref>. به باور ایشان در علوم نظری یقینی که از راه استدلال و [[برهان]] حاصل می‌شود و از قسم علم حصولی باشد، آثار خاص یقین را ندارد و سبب سکون و اطمینان نفس نیست؛ برای مثال غالب مردم با اینکه یقین دارند از مُرده کاری برنمی‌آید، به سبب اینکه این یقین به مرحله ایمان و اطمینان قلبی نرسیده، از او می‌ترسند <ref>امام‌خمینی، سرّ ‌الصلاة، ۱۹ ـ ۲۰؛ امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۴۸</ref>.
== معنای لغوی و اصطلاحی ==
یقین از ریشه «یقن» به معنای [[علم]] و زوال شک<ref>جوهری، الصحاح، ۶۰/۲۲۱۹؛ ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغه، ۶/۱۵۷</ref> یا علمی برآمده از استدلال<ref>فیومی، المصباح المنیر، ۶۸۱</ref> است. این واژه همچنین به معنای آرامش و سکون [[نفس|نفس انسان]] در مورد آنچه به آن علم دارد به کار می‌رود<ref>عسکری، الفروق فی اللغه، ۷۳؛ راغب، مفردات، ۸۹۲</ref> و برابر آن ظن، گمان<ref>ازدی، کتاب الماء، ۳/۱۳۴۷</ref> و شک است<ref>ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغه، ۳/۱۷۳</ref> که به معنای تساوی دو طرف احتمال است<ref>عسکری، الفروق فی اللغه، ۹۱</ref> و گاهی در احتمال راجح (ظنّ) نیز به کار می‌رود.<ref>فیومی، المصباح المنیر، ۳۲۰</ref> در اصطلاح [[عارفان]]، یقین گاه به مشاهده غیب به صفای دل و رؤیت واقع با قوه [[ایمان]] است<ref>رازی، مشرب الارواح، ۱۳۱</ref> و در اصطلاح [[اخلاق]] و [[کلام]] اعتقاد جازم مطابق با واقع است که امکان زوال آن نیست.<ref>تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/۲۱۸؛ جرجانی، التعریفات، ۱۱۳؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۱۰۲</ref> در اصطلاح منطقی نیز تصدیق به مضمون خبری است که احتمال کذب در آن داده نمی‌شود یا تصدیق جازمی است که مطابق با واقع است.<ref>خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۱/۱۳؛ مظفر، المنطق، ۱۸</ref> این واژه در اصطلاح [[فقه|فقهی]] و [[اصول فقه|اصولی]]، جزم و انکشاف تامی است که شک و تردیدی به همراه ندارد.<ref>صدر، بحوث فی علم الاصول، ۴/۱۲۶</ref> [[امام‌خمینی]] از دیدگاه فقهی و اصولی یقین را همان تصدیق و وجدان جازم می‌داند<ref>امام‌خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۲۰۲</ref> و از دیدگاه عرفانی معتقد است کمالِ یقین، مشاهده حضور محبوب است.<ref>امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۶۵</ref>


به باور امام‌خمینی یقین گاه صفتی است که قایم به [[نفس]] است، مانند خوف و حزن. این یقین بدون اضافه به خارج ملاحظه می‌شود و نقش کاشفیت از متعلق خود را دارد. در این صورت جهت استحکام و ابرام در آن ملاحظه نمی‌شود و استحکام آن بستگی به منشأ حصول یقین دارد که اگر منشأ آن امری مستحکم باشد، مانند [[شهود]]، یقین نیز امری مستحکم است و اگر منشأ آن امری ضعیف باشد، یقین نیز یقینی ضعیف و قابل زوال است؛ اما وقتی یقین با توجه به خارج و مطابقت با واقع ملاحظه شود، در ذات خود امری مستحکم است؛ اگرچه منشأ آن ضعیف باشد، بر خلاف ظن و شک که به لحاظ مطابقت با واقع و کاشفیت از آن ضعیف‌اند. بر اساس این لحاظ، یقین مانند طنابی محکم است که یک طرف آن به نفس و طرف دیگر آن به خارج و متیقن متصل است <ref>امام‌خمینی، الاستصحاب، ۳۲ ـ ۳۳</ref>.
از واژگان مرتبط با یقین، علم، قطع و جهل مرکب است. یقین امری نفسانی است که با سکون نفس همراه است؛ اما علم، اعتقادی است که با اطمینان همراه است و سکون نفس را به همراه ندارد.<ref>عسکری، الفروق فی اللغه، ۷۳</ref> علم در اصطلاح [[منطق]] دارای معنای عامی است و آن حصول صورت شیء در ذهن که شامل ظن، جهل مرکب و شک نیز می‌شود.<ref>تهانوی، موسوعة کشاف، ۲/۱۲۲۰</ref> بعضی معتقدند در یقین جهت طریقیت و کشف واقع ملاحظه می‌شود، به خلاف قطع که غالباً جهت نفسانی آن لحاظ می‌گردد<ref>نایینی، فوائد الاصول، ۴/۳۷۳–۳۷۴</ref>؛ اما امام‌خمینی این نظر را نمی‌پذیرد و آن را موافق کاربرد [[عرف]] و لغت نمی‌داند.<ref>امام‌خمینی، تنقیح الاصول، ۴/۳۲</ref> فرق یقین با جهل مرکب، در مطابقت یقین با واقع و عدم مطابقت جهل مرکب با آن است.<ref>لاهیجی، شوارق الالهام، ۴/۱۶۹–۱۷۰؛ تهانوی، موسوعة کشاف، ۲/۱۲۲۰</ref>


[[امام‌خمینی]] بر این باور است که از دیدگاه عرفانی، یقینی که به مرتبه مشاهده حضور محبوب می‌رسد، مرتبه کامل یقین است <ref>امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۶۵</ref>. چنین یقینی که از کشف و رسیدن به معلوم عاید انسان می‌شود، آثار ویژه‌ای به همراه دارد؛ چنان‌که اگر انسان به مرتبه‌ای از یقین برسد و ایمان بیاورد تمام عوالمِ ظاهر و باطن در محضر ربوبی‌اند و حق‌تعالی در همه جا حاضر و ناظر است، با ادراک این حضور امکان ندارد مرتکب [[گناه]] شود <ref>امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۴۹</ref>. به باور ایشان یکی از مصادیق یقین، رسیدن به فنای مطلق و موت کلی است که در آن «انّیّت» بنده متلاشی می‌شود و غیر حق را مشاهده نمی‌کند. در این حالت حق‌تعالی در تعین عبد ظهور می‌کند و برای بنده حکمی نیست و اگر بنده عبادتی می‌کند، این همان [[عبادت]] خود حق است که در مظهر بنده ظاهر شده است. از این‌رو معنای آیه «وَ اعبُد رَبَّکَ حَتّی یَأتِیَکَ الیَقین» <ref>حجر، ۹۹</ref> این نیست که بنده با رسیدن به مقام یقین دیگر عبادت نمی‌کند، بلکه به این معناست که عبادت بنده در این مقام، همان عبادت حق‌تعالی است که در مظهر بنده صورت می‌گیرد <ref>امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۸۳</ref> {{ببینید|قرب نوافل و فریض}}.
== پیشینه ==
==مراتب یقین==
مسئله یقین در کتب آسمانی مطرح شده<ref>کتاب مقدس، نامه عبرانی‌ها، ب۱۰، ۲۲</ref> و در بیان [[ایمان]] و باور به [[خداوند]] از این واژه کمک گرفته شده است.<ref>کتاب مقدس، نامه عبرانی‌ها، ب۱۱، ۱</ref> [[قرآن کریم]] مؤمنان را به داشتن صفت یقین ستوده<ref>نمل، ۳</ref> و آن را از صفات [[انبیا(ع)]] شمرده است<ref>انعام، ۷۵</ref>؛ هم‌چنین به مراتب یقین یعنی علم‌الیقین،<ref>تکاثر، ۵</ref> عین‌الیقین<ref>عسکری، الفروق فی اللغه، ۷</ref> و حق‌الیقین<ref>واقعه، ۹۵</ref> اشاره کرده است. در کتاب‌های روایی باب مستقلی به یقین اختصاص یافته است<ref>کلینی، الکافی، ۲/۵۱–۵۴ و ۵۷؛ مجلسی، بحار الانوار، ۶۷/۱۳۰</ref>؛ چنان‌که یقین رأس [[دین]] معرفی شده است.<ref>ابن‌شعبه، تحف العقول، ۱۵۰</ref> بعضی روایات که به جایگاه یقین پرداخته‌اند، بالاترین درجه [[زهد]] را پایین‌ترین درجه [[ورع]]، بالاترین درجه ورع را پایین‌ترین درجه یقین، و بالاترین درجه یقین را پایین‌ترین درجه [[رضا]] شمرده‌اند.<ref>صدوق، الخصال، ۲/۴۳۷</ref> در این دسته از روایات جایگاه یقین میان ورع و رضا قرار گرفته است. اهل معرفت نیز یقین را یکی از مقامات سالکان برشمرده‌اند و از حقیقت یقین و مراتب آن در آثار خود بحث کرده‌اند.<ref>سرّاج، مهدی، اللمع، ۱۱۹–۱۲۰</ref>
از دیدگاه علمای اخلاق، یقین ازجمله صفاتی است که مراتب و درجاتی دارد و این درجات نه تنها برای [[مؤمنان]]، بلکه برای [[انبیا(ع)]] نیز وجود دارد <ref>فیض کاشانی، الحقایق، ۱۹۳</ref>. علمای اخلاق و عرفان با توجه به آیات قرآن <ref>تکاثر، ۵ ـ ۷؛ واقعه، ۹۵</ref> برای یقین سه مرتبه بیان کرده‌اند:
* [[علم‌الیقین]]؛
* [[عین‌الیقین]]؛
* [[حق‌الیقین]] <ref>سرّاج، مهدی، اللمع، ۱۱۹؛ خواجه‌نصیر، اوصاف الاشراف، ۷۷</ref>.


# علم‌الیقین، اعتقاد ثابت و جازم مطابق با واقع است که غالباً حاصل مقدمات و استدلالات علمی است. این [[علم حصولی]] است <ref>مستملی، شرح التعرف، ۳/۱۳۲۲؛ ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۲/۱۳۲؛ کاشانی، شرح منازل، ۲۰۵؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات،۱/۱۶۰</ref>،
فیلسوفان یونان ازجمله کسانی بودند که دغدغه یقین، آنان را به بحث‌های جدی در این زمینه کشاند و کسانی چون [[سقراط]]، [[افلاطون]] و [[ارسطو]]، در مقابل شکاکان به بحث از یقین پرداخته‌اند.<ref>کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۱۳۰–۱۳۵ و ۱۷۱–۱۷۵</ref> سوفسطاییان معرفت را با یقین یکسان می‌دانستند و چون یقین پیداکردن را ناممکن می‌شمردند، حصول معرفت را نیز مردود می‌دانستند.<ref>کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۱۰۱</ref> بحث یقین و علم از مباحثی است که میان حکمای مسلمان و مسیحی نیز مطرح بوده است؛ اما بحث معرفت‌شناسی یقین، در دوران جدید به صورت جدی مطرح شده و فیلسوفان غرب مانند دکارت، لاک و هیوم دیدگاه‌های خاصی در این زمینه مطرح کرده‌اند.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۴/۱۸۸ و ۶/۱۸۶</ref> یقین در آثار عرفانی گاهی به معنای علم‌الیقین است که علمی حصولی است و گاهی به معنای عین‌الیقین است که علمی شهودی و حضوری است.<ref>انصاری، خواجه‌عبدالله، منازل السائرین، ۸۴–۸۵؛ کاشانی، شرح منازل، ۴۵۰–۴۵۱</ref>
# عین‌الیقین، مشاهده و دیدن مطلوب با چشم دل است که به‌مراتب واضح‌تر از دیدن با چشم سر است؛ چنان‌که [[امیرمؤمنان(ع)]] در روایتی می‌گوید خدایی را که ندیده باشد بندگی نمی‌کند <ref>سرّاج، مهدی، اللمع، ۱۱۹ و ۳۸۰ ـ ۳۸۱؛ کاشانی، شرح منازل، ۴۵۰ ـ ۴۵۳؛ خواجه‌نصیر، اوصاف الاشراف، ۷۷ ـ ۷۸؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات،۱/۱۶۰</ref>،
# حق‌الیقین فنای بنده از علم خود و تحقق به حقیقت علم حق‌تعالی است <ref>کاشانی، شرح منازل، ۴۵۱ ـ ۴۵۳</ref>. در این مرتبه، میان شاهد و مشهود و عاقل و معقول، وحدت معنوی و ربط حقیقی حاصل می‌شود، به گونه‌ای که عاقل ذات خود را رشحه‌ای از فیض معقول و مرتبط با او می‌بیند؛ مانند اینکه کسی از راه دخول در آتش و با تمام وجود، حرارت آتش را ادراک کند <ref>خواجه‌نصیر، اوصاف الاشراف، ۷۸؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات،۱/۱۶۰</ref>؛ البته برخی از اندیشمندان اسلامی با استفاده از روایتی از امیرالمؤمنین(ع) <ref>آمدی، تصنیف غرر الحکم، ۶۱</ref>، معتقدند بالاتر از این مراتب، مرتبه‌ای است به نام «[[برد الیقین]]» <ref>حسن‌زاده، هزار و یک کلمه، ۲/۴۲۹</ref> که در آن، سالک پس از «[[فناء فی‌الله]]»، «[[باقی بالله]]» می‌شود و حرارت جذبه [[عشق]] به برودت فؤاد تبدیل و سالکِ تشنه، سیراب وصال می‌گردد <ref>خویی، امین‌الشریعه، ۳/۱۴۲۹ ـ ۱۴۳۰</ref>.


امام‌خمینی نیز در آثار خود به مراتب سه‌گانه یقین اشاره کرده و ایمان حقیقی را از آنِ کسانی می‌داند که همه مراتب علم‌الیقین، عین‌الیقین و حق‌الیقین را دارند <ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۶۰</ref>. به اعتقاد ایشان درجات یقین بی‌شمارند و قابل بیان نیستند <ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲</ref>. مرتبه نازل یقین، ادراک عقلی و علمی حصولی است که به مرتبه قلب نرسیده باشد که گاهی با استدلال و برهان حاصل می‌شود. اگر این علم و یقین به قلب وارد شود، به‌تدریج برای شخص اطمینان حاصل می‌شود. در مرتبه بعد، چشم ملکوتی قلب باز می‌شود و به مشاهده حضوری، به حقیقت دست می‌یابد <ref>امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۱۹ ـ ۲۰</ref>. بالاترین مرتبه یقین، یقین انبیا(ع) است که از مشاهده حضوری حاصل می‌شود <ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲؛ امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۶۵</ref> و سبب [[عصمت]] آنان از خطاها می‌گردد <ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲</ref>.
علمای اخلاق غالباً یقین را صفتی نفسانی می‌دانند که در برابر جهل مرکب، شک و حیرت است و آن را ازجمله اوصاف حمیده‌ای قرار می‌دهند که در تحصیل [[سعادت و شقاوت|سعادت انسان]] مؤثر است.<ref>نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۱۵۴–۱۵۵؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۱۱۶–۱۱۷</ref> اینان یقین را برتر از ایمان دانسته‌اند.<ref>فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۱/۲۸۰</ref> متکلمان اسلامی ذیل مباحث چندی به بحث از یقین پرداخته‌اند، مباحثی همچون علم حاصل از طریق نص یا علم حاصل از طریق نقل و خبر که علمی حصولی است<ref>سید مرتضی، الشافی فی الامامه، ۲/۸۰–۸۲</ref> یا در بحث قضایا و ادله.<ref>جرجانی، شرح المواقف، ۸/۳۳۰؛ شهید ثانی، حقائق الایمان، ۵۶–۵۷</ref> فقها و اصولیان در بحث از یقین و احکام مترتب بر آن به بیان ماهیت یقین و مسائل روان‌شناختی آن در مباحث [[امارات]] و [[استصحاب]] پرداخته‌اند.<ref>عاملی، مفتاح الکرامة، ۹/۳۵۴؛ انصاری، مرتضی، فرائد الاصول، ۲/۵۴۲</ref>


[[امام‌خمینی]] در بیان روایتی که حد [[توکل]] را یقین و حد یقین را خوف نداشتن از غیر خداوند می‌شمارد <ref>کلینی، الکافی، ۲/۵۷</ref>، حد هر شیء را نهایت آن شیء تفسیر می‌کند؛ به این معنا که یقین نهایت مرحله توکل است و سالک با طی مقام توکل، به مقام یقین می‌رسد و نهایت مقام یقین، [[مقام توحید فعلی]] است؛ به این معنا که سالک هیچ مؤثر و ضار و نافعی را غیر از حق‌تعالی مشاهده نمی‌کند. همچنین ممکن است مراد از روایت این باشد که توکل، محفوف به یقین و همراه با آن است و بدون یقین، توکل به معنای حقیقی‌اش، محقق نمی‌شود؛ همچنان‌که یقین‌داشتن به حقیقت (مراتب بالای یقین) ثمره [[توحید]] و یقینِ محفوف و محدود به توحید است <ref>امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۲۲ ـ ۲۲۳</ref> و طبق این معنا بعضی از مراتب یقین (عین‌الیقین و حق‌الیقین) از آثار توحید است.
[[امام‌خمینی]] در آثار اخلاقی و عرفانی خود<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۲۷ و ۳۸۸؛ امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۴۸–۴۹؛ امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۱۹ و ۲۴</ref> به موضوع حقیقت یقین و مراتب و آثار آن پرداخته است. ایشان همچنین در مباحث اصولی بحث یقین<ref>امام‌خمینی، تهذیب الاصول، ۲/۳۳۸–۳۳۹</ref> را با رویکرد اصولی مطرح کرده است<ref>امام‌خمینی، الاستصحاب، ۲۹–۳۹؛ امام‌خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۲۰۲–۲۰۳ و ۴/۳۰–۳۹</ref> و آنچه در اینجا موضوع بحث است، یقین اخلاقی و عرفانی است.
==اسباب و موانع یقین==
علمای اخلاق و عرفان، دستیابی به یقین را تنها از راه فکر و استدلال نمی‌دانند، بلکه آن را متوقف بر مجاهدت، [[ریاضت]] <ref>قیصری، شرح القیصری، ۱۳۶</ref> و تصفیه قلب از کدورت‌های رذایل اخلاقی می‌دانند تا [[نفس]] به [[تجرد تام]] برسد و با اتصال به [[عقل فعال]]، به حقایق دست یابد <ref>نراقی، مهدی، جامع السعادات،۱/۱۶۱</ref>. یکی از راه‌های رسیدن به یقین، مشاهده حقایق است که شخص در این صورت به مرتبه عین‌الیقین می‌رسد <ref>کاشانی، مجموعه رسائل، ۵۲۸</ref>. مرتبه پس از آن حق‌الیقین است که با رسیدن به حق حاصل می‌شود <ref>سهروردی، عوارف المعارف، ۲/۵۸۹</ref>. در راه رسیدن به یقین، موانع و آفاتی نیز وجود دارد؛ چنان‌که رذایل و ناپاکی‌های نفس، نور یقین را خاموش می‌کنند <ref>نراقی، مهدی، جامع السعادات،۱/۱۹۳</ref>.


امام‌خمینی اسباب یقین و اعتقاد جازم را افاضه نور ایمان بر قلب می‌داند. ایشان دراین‌باره معتقد است بر اساس آیه ۲۵۷ [[سوره بقره]]، خداوند تعالی انسان را از ظلمت‌ها و تاریکی‌ها خارج و به عالم نور و روشنایی وارد می‌کند <ref>امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۴۸</ref>. به باور ایشان ورود [[ایمان]] به [[قلب]]، با [[فکر]]، [[ذکر نافع]] و علم و [[عمل صالح]] امکان‌پذیر است <ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۵۹</ref>؛ البته یقین بعضی افراد شهودی و عینی است که از راه رسیدن به مقام مشاهده حضوری حاصل می‌شود و آن یقین [[انبیا]] و [[اولیای الهی]] است <ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲</ref>. در برابر، حجاب‌ها و کدورت‌هایی که برای قلب پدید می‌آید، مانع از نفوذ نور یقین و ایمان به قلب است؛ مانند [[اخلاق رذیله]] در قلب که مانع از ورود نور ایمان به قلب می‌شوند <ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۸۸</ref>.
== حقیقت یقین ==
==نشانه‌ها و آثار یقین==
در آیات قرآن یقین گاهی به معنای مطلق علم،<ref>نساء، ۱۵۷</ref> گاهی در برابر ظن<ref>جاثیه، ۳۲</ref> و گاهی در مورد علم حضوری<ref>حجر، ۹۹</ref> به‌کار رفته است. در روایات به [[توکل]] انسان و تسلیم او در برابر خدا، رضایت در برابر [[قضای الهی]] و واگذاشتن کار به او، تفسیر شده است.<ref>کلینی، الکافی، ۲/۵۲</ref> علمای منطق یقین را حکم به تصدیق جازم مطابق با واقع می‌دانند که زوال نپذیرد و ثابت باشد، اما اگر این تصدیق مطابق با واقع نباشد جهل مرکب است و اگر ثبات نداشته باشد و امکان زوال آن باشد داخل در ظن است.<ref>خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۱/۱۲–۱۳</ref>
علمای اخلاق و معرفت با الهام از آیات <ref>حدید، ۱۰؛ طور، ۳۶</ref> و روایات <ref>آمدی، تصنیف غرر الحکم، ۱۶۶؛ سیوطی، الدر المنثور، ۵/۲۳۹</ref> آثار و نشانه‌هایی برای یقین به معنای کلی آن ذکر کرده‌اند، ازجمله سخاوت در هنگام سختی <ref>غزالی، احیاء علوم‌الدین، ۱۳/۱۱۵؛ گنابادی، تفسیر بیان السعادة، ۴/۱۴۶</ref>، [[طمأنینه نفس]] <ref>کاشانی، شرح منازل، ۱۲۷</ref>، رضا <ref>رازی، مشرب الارواح، ۱۳۲</ref>، ترک گناه <ref>فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۷/۱۱۱</ref>، توکل بر خداوند و قطع اطمینانِ به غیر خداوند <ref>نراقی، مهدی، جامع السعادات،۳/۲۳۰</ref>.


امام‌خمینی نیز با استناد به روایتی <ref>کلینی، الکافی، ۲/۵۷</ref> صحت و سلامت یقین را دو چیز می‌داند:
اهل معرفت و علمای اخلاق یقین را در مراتب نازله آن نوعی ادراک و علمی حصولی می‌دانند که بر قلب مستولی می‌شود، شکی در برابر ندارد و قابل تحول و زوال نیست<ref>غزالی، مجموعه رسائل، ۱۱۳</ref>؛ زیرا حقیقت یقین، همان علم منزه و صافی است<ref>فرغانی، منتهی المدارک، ۱/۱۳۲</ref> که پس از رفع [[حجب|حجاب]] و رفع کدورات و خطیئات برای نفوس پاک و صاف حاصل می‌شود و مجرد علمی که از طریق مجادلات کلامی و استدلال‌های فکری حاصل می‌شود، نیست. چنین یقینی نور و بهجت به همراه دارد<ref>نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۴۶–۴۷</ref> و در مراتب بالاتر، یقین نوعی [[مکاشفه]] است<ref>سرّاج، مهدی، اللمع، ۱۱۹–۱۲۰</ref> که قلب با مشاهده آیات الهی ترقی می‌کند و به مشاهده [[اسما و صفات|صفات الهی]] دست می‌یابد. در این حال حق‌تعالی بر او [[تجلی]] می‌کند و قلب او از ایمان پر می‌شود و خداوند طعم محبت و قرب را به او می‌چشاند.<ref>بقلی، مشرب الارواح، ۱۵۱</ref>
 
امام‌خمینی یقین را از دو جهت ماهیتی و عرفانی بررسی کرده است. ایشان در بیان حقیقت و ماهیت یقین بر این باور است که ادراک و تصدیق عقلی، غیر از ایمان و طمأنینه قلبی است؛ زیرا چه بسا چیزی تصدیق می‌گردد و حق شمرده می‌شود؛ ولی قلب به آن معرفت ندارد و دل از آن بی‌خبر است.<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۵۹</ref> به باور ایشان در علوم نظری یقینی که از راه استدلال و برهان حاصل می‌شود و از قسم علم حصولی باشد، آثار خاص یقین را ندارد و سبب سکون و اطمینان نفس نیست؛ برای مثال غالب مردم با اینکه یقین دارند از مُرده کاری برنمی‌آید، به سبب اینکه این یقین به مرحله [[ایمان]] و اطمینان قلبی نرسیده، از او می‌ترسند.<ref>امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۱۹–۲۰؛ امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۴۸</ref>
 
به باور امام‌خمینی یقین گاه صفتی است که قایم به نفس است، مانند خوف و حزن. این یقین بدون اضافه به خارج ملاحظه می‌شود و نقش کاشفیت از متعلق خود را دارد. در این صورت جهت استحکام و ابرام در آن ملاحظه نمی‌شود و استحکام آن بستگی به منشأ حصول یقین دارد که اگر منشأ آن امری مستحکم باشد، مانند [[کشف و شهود|شهود]]، یقین نیز امری مستحکم است و اگر منشأ آن امری ضعیف باشد، یقین نیز یقینی ضعیف و قابل زوال است؛ اما وقتی یقین با توجه به خارج و مطابقت با واقع ملاحظه شود، در ذات خود امری مستحکم است؛ اگرچه منشأ آن ضعیف باشد، بر خلاف ظن و شک که به لحاظ مطابقت با واقع و کاشفیت از آن ضعیف‌اند. بر اساس این لحاظ، یقین مانند طنابی محکم است که یک طرف آن به نفس و طرف دیگر آن به خارج و متیقن متصل است.<ref>امام‌خمینی، الاستصحاب، ۳۲–۳۳</ref>
 
[[امام‌خمینی]] بر این باور است که از دیدگاه عرفانی، یقینی که به مرتبه مشاهده حضور محبوب می‌رسد، مرتبه کامل یقین است.<ref>امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۶۵</ref> چنین یقینی که از کشف و رسیدن به معلوم عاید انسان می‌شود، آثار ویژه‌ای به همراه دارد؛ چنان‌که اگر انسان به مرتبه‌ای از یقین برسد و ایمان بیاورد تمام عوالمِ [[ظهور و بطون|ظاهر و باطن]] در محضر ربوبی‌اند و حق‌تعالی در همه جا حاضر و ناظر است، با ادراک این حضور امکان ندارد مرتکب [[گناه]] شود.<ref>امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۴۹</ref> به باور ایشان یکی از مصادیق یقین، رسیدن به فنای مطلق و موت کلی است که در آن «انّیّت» بنده متلاشی می‌شود و غیر حق را مشاهده نمی‌کند. در این حالت حق‌تعالی در تعین عبد ظهور می‌کند و برای بنده حکمی نیست و اگر بنده عبادتی می‌کند، این همان [[عبادت]] خود حق است که در مظهر بنده ظاهر شده است. از این‌رو معنای آیه «وَ اعبُد رَبَّکَ حَتّی یَأتِیَکَ الیَقین»<ref>حجر، ۹۹</ref> این نیست که بنده با رسیدن به مقام یقین دیگر عبادت نمی‌کند، بلکه به این معناست که عبادت بنده در این مقام، همان عبادت حق‌تعالی است که در مظهر بنده صورت می‌گیرد<ref>امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۸۳</ref> {{ببینید|قرب نوافل و فرایض}}.
 
== مراتب یقین ==
از دیدگاه علمای اخلاق، یقین ازجمله صفاتی است که مراتب و درجاتی دارد و این درجات نه تنها برای [[مؤمنان]]، بلکه برای [[انبیا(ع)]] نیز وجود دارد.<ref>فیض کاشانی، الحقایق، ۱۹۳</ref> علمای [[اخلاق]] و [[عرفان]] با توجه به آیات قرآن<ref>تکاثر، ۵–۷؛ واقعه، ۹۵</ref> برای یقین سه مرتبه بیان کرده‌اند:
* علم‌الیقین؛
* عین‌الیقین؛
* حق‌الیقین.<ref>سرّاج، مهدی، اللمع، ۱۱۹؛ خواجه‌نصیر، اوصاف الاشراف، ۷۷</ref>
# علم‌الیقین، اعتقاد ثابت و جازم مطابق با واقع است که غالباً حاصل مقدمات و استدلالات علمی است. این علم حصولی است،<ref>مستملی، شرح التعرف، ۳/۱۳۲۲؛ ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۲/۱۳۲؛ کاشانی، شرح منازل، ۲۰۵؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۱۶۰</ref>
# عین‌الیقین، مشاهده و دیدن مطلوب با چشم دل است که به‌مراتب واضح‌تر از دیدن با چشم سر است؛ چنان‌که [[امیرمؤمنان(ع)]] در روایتی می‌گوید خدایی را که ندیده باشد بندگی نمی‌کند،<ref>سرّاج، مهدی، اللمع، ۱۱۹ و ۳۸۰–۳۸۱؛ کاشانی، شرح منازل، ۴۵۰–۴۵۳؛ خواجه‌نصیر، اوصاف الاشراف، ۷۷–۷۸؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۱۶۰</ref>
# حق‌الیقین فنای بنده از علم خود و تحقق به حقیقت علم حق‌تعالی است.<ref>کاشانی، شرح منازل، ۴۵۱–۴۵۳</ref> در این مرتبه، میان شاهد و مشهود و عاقل و معقول، وحدت معنوی و ربط حقیقی حاصل می‌شود، به گونه‌ای که عاقل ذات خود را رشحه‌ای از فیض معقول و مرتبط با او می‌بیند؛ مانند اینکه کسی از راه دخول در آتش و با تمام وجود، حرارت آتش را ادراک کند<ref>خواجه‌نصیر، اوصاف الاشراف، ۷۸؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۱۶۰</ref>؛ البته برخی از اندیشمندان اسلامی با استفاده از روایتی از امیرالمؤمنین(ع)،<ref>آمدی، تصنیف غرر الحکم، ۶۱</ref> معتقدند بالاتر از این مراتب، مرتبه‌ای است به نام «برد الیقین»<ref>حسن‌زاده، هزار و یک کلمه، ۲/۴۲۹</ref> که در آن، سالک پس از «[[فنا|فناء فی‌الله]]»، «باقی بالله» می‌شود و حرارت جذبه [[عشق]] به برودت فؤاد تبدیل و سالکِ تشنه، سیراب وصال می‌گردد.<ref>خویی، امین‌الشریعه، ۳/۱۴۲۹–۱۴۳۰</ref>
 
امام‌خمینی نیز در آثار خود به مراتب سه‌گانه یقین اشاره کرده و ایمان حقیقی را از آنِ کسانی می‌داند که همه مراتب علم‌الیقین، عین‌الیقین و حق‌الیقین را دارند.<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۶۰</ref> به اعتقاد ایشان درجات یقین بی‌شمارند و قابل بیان نیستند.<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲</ref> مرتبه نازل یقین، ادراک عقلی و علمی حصولی است که به مرتبه قلب نرسیده باشد که گاهی با استدلال و برهان حاصل می‌شود. اگر این علم و یقین به قلب وارد شود، به‌تدریج برای شخص اطمینان حاصل می‌شود. در مرتبه بعد، چشم ملکوتی [[قلب]] باز می‌شود و به مشاهده حضوری، به حقیقت دست می‌یابد.<ref>امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۱۹–۲۰</ref> بالاترین مرتبه یقین، یقین انبیا(ع) است که از مشاهده حضوری حاصل می‌شود<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲؛ امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۶۵</ref> و سبب [[عصمت]] آنان از خطاها می‌گردد.<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲</ref>
 
[[امام‌خمینی]] در بیان روایتی که حد [[توکل]] را یقین و حد یقین را خوف نداشتن از غیر خداوند می‌شمارد،<ref>کلینی، الکافی، ۲/۵۷</ref> حد هر شیء را نهایت آن شیء تفسیر می‌کند؛ به این معنا که یقین نهایت مرحله [[توکل]] است و سالک با طی مقام توکل، به مقام یقین می‌رسد و نهایت مقام یقین، مقام توحید فعلی است؛ به این معنا که سالک هیچ مؤثر و ضار و نافعی را غیر از حق‌تعالی مشاهده نمی‌کند. همچنین ممکن است مراد از روایت این باشد که توکل، محفوف به یقین و همراه با آن است و بدون یقین، توکل به معنای حقیقی‌اش، محقق نمی‌شود؛ همچنان‌که یقین‌داشتن به حقیقت (مراتب بالای یقین) ثمره [[توحید]] و یقینِ محفوف و محدود به توحید است<ref>امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۲۲–۲۲۳</ref> و طبق این معنا بعضی از مراتب یقین (عین‌الیقین و حق‌الیقین) از آثار توحید است.
 
== اسباب و موانع یقین ==
علمای اخلاق و عرفان، دستیابی به یقین را تنها از راه فکر و استدلال نمی‌دانند، بلکه آن را متوقف بر مجاهدت، [[ریاضت]]<ref>قیصری، شرح القیصری، ۱۳۶</ref> و تصفیه قلب از کدورت‌های رذایل اخلاقی می‌دانند تا [[نفس]] به تجرد تام برسد و با اتصال به عقل فعال، به حقایق دست یابد.<ref>نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۱۶۱</ref> یکی از راه‌های رسیدن به یقین، مشاهده حقایق است که شخص در این صورت به مرتبه عین‌الیقین می‌رسد.<ref>کاشانی، مجموعه رسائل، ۵۲۸</ref> مرتبه پس از آن حق‌الیقین است که با رسیدن به حق حاصل می‌شود.<ref>سهروردی، عوارف المعارف، ۲/۵۸۹</ref> در راه رسیدن به یقین، موانع و آفاتی نیز وجود دارد؛ چنان‌که رذایل و ناپاکی‌های نفس، نور یقین را خاموش می‌کنند.<ref>نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۱۹۳</ref>
 
امام‌خمینی اسباب یقین و اعتقاد جازم را افاضه نور ایمان بر [[قلب]] می‌داند. ایشان دراین‌باره معتقد است بر اساس آیه ۲۵۷ [[سوره بقره]]، خداوند تعالی انسان را از ظلمت‌ها و تاریکی‌ها خارج و به عالم نور و روشنایی وارد می‌کند.<ref>امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۴۸</ref> به باور ایشان ورود [[ایمان]] به [[قلب]]، با [[فکر]]، ذکر نافع و علم و عمل صالح امکان‌پذیر است<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۵۹</ref>؛ البته یقین بعضی افراد شهودی و عینی است که از راه رسیدن به مقام مشاهده حضوری حاصل می‌شود و آن یقین [[انبیا]] و اولیای الهی است.<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲</ref> در برابر، [[حجب|حجاب‌ها]] و کدورت‌هایی که برای [[قلب]] پدید می‌آید، مانع از نفوذ نور یقین و ایمان به قلب است؛ مانند اخلاق رذیله در قلب که مانع از ورود نور ایمان به قلب می‌شوند.<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۸۸</ref>
 
== نشانه‌ها و آثار یقین ==
علمای اخلاق و معرفت با الهام از آیات<ref>حدید، ۱۰؛ طور، ۳۶</ref> و [[روایات]]<ref>آمدی، تصنیف غرر الحکم، ۱۶۶؛ سیوطی، الدر المنثور، ۵/۲۳۹</ref> آثار و نشانه‌هایی برای یقین به معنای کلی آن ذکر کرده‌اند، ازجمله سخاوت در هنگام سختی،<ref>غزالی، احیاء علوم‌الدین، ۱۳/۱۱۵؛ گنابادی، تفسیر بیان السعادة، ۴/۱۴۶</ref> [[طمأنینه|طمأنینه نفس]]،<ref>کاشانی، شرح منازل، ۱۲۷</ref> [[رضا]]،<ref>رازی، مشرب الارواح، ۱۳۲</ref> ترک گناه،<ref>فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۷/۱۱۱</ref> [[توکل|توکل بر خداوند]] و قطع اطمینانِ به غیر خداوند.<ref>نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۳/۲۳۰</ref>
 
امام‌خمینی نیز با استناد به روایتی<ref>کلینی، الکافی، ۲/۵۷</ref> صحت و سلامت یقین را دو چیز می‌داند:
# انسان سخط و غضب حق را به رضای مردم نفروشد.
# انسان سخط و غضب حق را به رضای مردم نفروشد.
# مردم را به آنچه خداوند به آنان نداده ملامت نکند که این از آثار کمال یقین است <ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۶۰</ref>.
# مردم را به آنچه خداوند به آنان نداده ملامت نکند که این از آثار کمال یقین است.<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۶۰</ref>
 
ایشان برای یقین آثاری برمی‌شمارد:
# توحید فعلی: برخی اهل یقین به جایی می‌رسند که تمام اسباب ظاهری و مؤثرات صوری و دنیایی را تحت اراده ازلی کامل حق می‌دانند و تمام عطایا و بخشش‌ها را از ناحیه ذات حق‌تعالی می‌شمارند و چشم طمع به مردم ندارند و طالب رضای آنان نیستند. ابواب معرفت به روی چنین افرادی گشوده می‌شود و قلبشان قلب الهی است و رضای مردم را جز رضای حق نمی‌دانند<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۶۱</ref> {{ببینید|توحید (عرفان)}}.
# رضا به [[قضای الهی]]: یقین سبب می‌شود انسان به آنچه برایش مقدر شده، راضی باشد؛ زیرا می‌داند حق‌تعالی دارای [[رحمت خدا|رحمت]] و جود کامل و مطلق است و قضای الهی بر اساس این رحمت و [[مصلحت]] است؛ بنابراین تمام مصیبت‌ها بر انسان آسان می‌شود<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۶۴</ref> {{ببینید|رضا}}.
# سکون و [[آرامش]]: امام‌خمینی با استناد به روایتی<ref>کلینی، الکافی، ۲/۵۷</ref> اثر یقین را سکون و آرامش نفس و اثر شک را حزن و غم می‌داند. از این‌رو شخصی که به مرتبه یقین رسیده، دربارهٔ کم و زیادشدن رزق و روزی‌اش نگرانی ندارد؛ زیرا می‌داند روزی به اندازه نیاز تقدیر شده است<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۸–۵۶۰</ref>؛ بر این اساس طلب او در تحصیل معیشت با طلب اهل شرک و شک متفاوت است؛ به این معنا که اهل دنیا به اسباب ظاهری اعتماد می‌کنند و در حصول رزق خود، دایماً تزلزل و اضطراب دارند و در تحصیل آن به رنج و مشقت مبتلا می‌شوند و راحتی و آسایش از آنان سلب می‌شود<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۶۴</ref> {{ببینید|طمأنینه}}.
# [[تقوا]] و [[تهذیب نفس|اصلاح نفس]]: کسی که به [[دنیا و آخرت|آخرت]] یقین داشته باشد و به خطرهایی که در عالم آخرت متوجه اوست باور پیدا کند، در اصلاح نفس خود کوشش می‌کند و اعضا و جوارح خود را از وقوع در معاصی نگه می‌دارد.<ref>امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۳۳</ref> این مراتب از یقین برای کسانی حاصل می‌شود که به علم‌الیقین و اعتقاد جازم رسیده‌اند.{{ببینید|تقوا}}.
# [[عصمت]]: کسی که به بالاترین مراتب یقین یعنی مشاهده حضور محبوب برسد و یقین کند همه عوالمِ [[ظاهر و باطن]]، محضر خداوندند، امکان ندارد مرتکب [[گناه]] شود<ref>امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۴۹</ref> و این سبب عصمت است. در حقیقت عصمت نوری باطنی است که از نور کامل یقین و اطمینان تام حاصل می‌شود<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲</ref> {{ببینید|عصمت}}.
# اطلاع بر [[سر قدر|سِرّ قَدَر الهی]]: کسی که به مقام یقین شهودی رسیده باشد، مانند [[پیامبران(ع)]]، به همه افراد به دیده رحمت و عطوفت نظر می‌کند و همه را مظاهر جمال و جلال الهی می‌داند و افراد را در قلب یا باطن به جهت نقص و سستی سرزنش نمی‌کند؛ زیرا می‌داند استعداد و اقتضائات افراد مختلف است؛ اگرچه اهل یقین به حسب ظاهر و در خارج برای تربیت افراد و اصلاح عامه مردم، آنان را بر کارهای ناشایست سرزنش می‌کنند؛ چنان‌که پیامبران الهی چنین روشی داشته‌اند<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۷–۵۶۲</ref> {{ببینید|سرّالقدر}}.
در برابر، ضعف یقین و نداشتن اعتقاد جازم، سبب وقوع در خطاها و معاصی،<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲؛ امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۴۸–۴۹</ref> توجه به مخلوق و اعتماد به غیر حق‌تعالی است<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۲۷ و ۵۶۰</ref>؛ چنان‌که توجه به غیر و [[غفلت]] در [[نماز]] از ضعف یقین انسان نشئت می‌گیرد؛ زیرا انسان به درجه‌ای از یقین، ایمان و اعتقاد نرسیده که بداند در محضر حق‌تعالی است و با او [[مناجات]] می‌کند.<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۴۲۹</ref>


ایشان برای یقین آثاری بر می‌شمارد:
== پانویس ==
# توحید فعلی: برخی اهل یقین به جایی می‌رسند که تمام اسباب ظاهری و مؤثرات صوری و دنیایی را تحت اراده ازلی کامل حق می‌دانند و تمام عطایا و بخشش‌ها را از ناحیه ذات حق‌تعالی می‌شمارند و چشم طمع به مردم ندارند و طالب رضای آنان نیستند. ابواب معرفت به روی چنین افرادی گشوده می‌شود و قلبشان قلب الهی است و رضای مردم را جز رضای حق نمی‌دانند <ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۶۱</ref> {{ببینید|توحید(۲)}}.
{{پانویس}}
# رضا به [[قضای الهی]]: یقین سبب می‌شود انسان به آنچه برایش مقدر شده، راضی باشد؛ زیرا می‌داند حق‌تعالی دارای [[رحمت خدا|رحمت]] و جود کامل و مطلق است و قضای الهی بر اساس این رحمت و مصلحت است؛ بنابراین تمام مصیبت‌ها بر انسان آسان می‌شود <ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۶۴</ref> {{ببینید|رضا}}.
 
# سکون و [[آرامش]]: امام‌خمینی با استناد به روایتی <ref>کلینی، الکافی، ۲/۵۷</ref> اثر یقین را سکون و آرامش نفس و اثر شک را حزن و غم می‌داند. از این‌رو شخصی که به مرتبه یقین رسیده، درباره کم و زیادشدن رزق و روزی‌اش نگرانی ندارد؛ زیرا می‌داند روزی به اندازه نیاز تقدیر شده است <ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۸ ـ ۵۶۰</ref>؛ بر این اساس طلب او در تحصیل معیشت با طلب اهل شرک و شک متفاوت است؛ به این معنا که اهل دنیا به اسباب ظاهری اعتماد می‌کنند و در حصول رزق خود، دایماً تزلزل و اضطراب دارند و در تحصیل آن به رنج و مشقت مبتلا می‌شوند و راحتی و آسایش از آنان سلب می‌شود <ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۶۴</ref> {{ببینید|طمأنینه}}.
== منابع ==
# تقوا و اصلاح نفس: کسی که به آخرت یقین داشته باشد و به خطرهایی که در عالم آخرت متوجه اوست باور پیدا کند، در اصلاح نفس خود کوشش می‌کند و اعضا و جوارح خود را از وقوع در معاصی نگه می‌دارد <ref>امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۳۳</ref>. این مراتب از یقین برای کسانی حاصل می‌شود که به علم‌الیقین و اعتقاد جازم رسیده‌اند {{ببینید|تقوا}}.
# عصمت: کسی که به بالاترین مراتب یقین یعنی مشاهده حضور محبوب برسد و یقین کند همه عوالمِ ظاهر و باطن، محضر خداوندند، امکان ندارد مرتکب [[گناه]] شود <ref>امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۴۹</ref> و این سبب عصمت است. در حقیقت عصمت نوری باطنی است که از نور کامل یقین و اطمینان تام حاصل می‌شود <ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲</ref> {{ببینید|عصمت}}.
# اطلاع بر [[سر قدر|سِرّ قَدَر الهی]]: کسی که به مقام یقین شهودی رسیده باشد، مانند پیامبران(ع)، به همه افراد به دیده رحمت و عطوفت نظر می‌کند و همه را مظاهر [[جمال و جلال الهی]] می‌داند و افراد را در قلب یا باطن به جهت نقص و سستی سرزنش نمی‌کند؛ زیرا می‌داند استعداد و اقتضائات افراد مختلف است؛ اگرچه اهل یقین به حسب ظاهر و در خارج برای تربیت افراد و اصلاح عامه مردم، آنان را بر کارهای ناشایست سرزنش می‌کنند؛ چنان‌که پیامبران الهی چنین روشی داشته‌اند <ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۷ ـ ۵۶۲</ref> {{ببینید|سرّالقدر}}.
در برابر، ضعف یقین و نداشتن اعتقاد جازم، سبب وقوع در خطاها و معاصی <ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲؛ امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۴۸ ـ ۴۹</ref>، توجه به مخلوق و اعتماد به غیر حق‌تعالی است <ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۲۷ و ۵۶۰</ref>؛ چنان‌که توجه به غیر و [[غفلت]] در [[نماز]] از ضعف یقین انسان نشئت می‌گیرد؛ زیرا انسان به درجه‌ای از یقین، ایمان و اعتقاد نرسیده که بداند در محضر حق‌تعالی است و با او [[مناجات]] می‌کند <ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۴۲۹</ref>.
==پانویس ==
{{پانویس}}
==منابع==
{{منابع}}
{{منابع}}
* قرآن کریم.
* قرآن کریم.
* آمدی، عبدالواحد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تحقیق مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
* آمدی، عبدالواحد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تحقیق مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
* ابن‌شعبه حرانی، حسن‌بن‌علی، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آل‌الرسول(ص)، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
* ابن‌شعبه حرانی، حسن‌بن‌علی، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آل‌الرسول(ص)، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
* ابن‌‌عربی، محی‌الدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دارصادر، بی‌تا.
* ابن‌عربی، محی‌الدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دارصادر، بی‌تا.
* ازدی، عبدالله‌بن‌محمد، کتاب الماء، تهران، دانشگاه علوم پزشکی ایران ـ مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکی طب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
* ازدی، عبدالله‌بن‌محمد، کتاب الماء، تهران، دانشگاه علوم پزشکی ایران ـ مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکی طب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
* ابن‌فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
* ابن‌فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
* امام‌خمینی، سیدروح‌الله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
* امام‌خمینی، سیدروح‌الله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
* امام‌خمینی، سیدروح‌الله، الاستصحاب، مؤسسه تنظیم...، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
* امام‌خمینی، سیدروح‌الله، الاستصحاب، مؤسسه تنظیم…، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
* امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تنقیح الاصول، تقریر حسین تقوی اشتهاردی، تهران، مؤسسه تنظیم...، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
* امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تنقیح الاصول، تقریر حسین تقوی اشتهاردی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
* امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تهذیب الاصول، تقریر جعفر سبحانی، تهران، مؤسسه تنظیم...، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
* امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تهذیب الاصول، تقریر جعفر سبحانی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
* امام‌خمینی، سیدروح‌الله، جهاد اکبر، تهران، مؤسسه تنظیم...، چاپ هجدهم، ۱۳۸۷ش.
* امام‌خمینی، سیدروح‌الله، جهاد اکبر، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ هجدهم، ۱۳۸۷ش.
* امام‌خمینی، سیدروح‌الله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم...، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش.
* امام‌خمینی، سیدروح‌الله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش.
* امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم...، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
* امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
* امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم...، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
* امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
* انصاری، خواجه‌عبدالله، منازل السائرین، تحقیق علی شیروانی، تهران، دارالعلم، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
* انصاری، خواجه‌عبدالله، منازل السائرین، تحقیق علی شیروانی، تهران، دارالعلم، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
* انصاری، مرتضی، فرائد الاصول (الرسایل)، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۶ق.
* انصاری، مرتضی، فرائد الاصول (الرسایل)، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۶ق.
* بقلی شیرازی، روزبهان، مشرب الارواح، تحقیق عاصم ابراهیم الکیالی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۶ق.
* بقلی شیرازی، روزبهان، مشرب الارواح، تحقیق عاصم ابراهیم الکیالی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۶ق.
* تفتازانی، سعدالدین، شرح ‌المقاصد، تصحیح عبدالرحمن عمیره، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
* تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، تصحیح عبدالرحمن عمیره، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
* تهانوی، محمد علی، موسوعة کشاف اصطلاحات ‌الفنون و العلوم، تحقیق علی دحروج، لبنان، ناشرون، چاپ اول، ۱۹۹۶م.
* تهانوی، محمد علی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، تحقیق علی دحروج، لبنان، ناشرون، چاپ اول، ۱۹۹۶م.
* جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
* جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
* جرجانی، سیدشریف، شرح المواقف، تصحیح بدرالدین نعسانی، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۳۲۵ق.
* جرجانی، سیدشریف، شرح المواقف، تصحیح بدرالدین نعسانی، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۳۲۵ق.
* جوهری، اسماعیل‌بن‌حماد، الصحاح، تاج اللغة و صحاح العربیه، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
* جوهری، اسماعیل‌بن‌حماد، الصحاح، تاج اللغة و صحاح العربیه، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
* حسن‌زاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه، قم، بوستان کتاب، چاپ سوم، ۱۳۸۱ش.
* حسن‌زاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه، قم، بوستان کتاب، چاپ سوم، ۱۳۸۱ش.
* خواجه‌نصیر طوسی، محمد‌بن‌‌محمد، اوصاف الاشراف، تحقیق سیدمهدی شمس‌الدین، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۷۳ش.
* خواجه‌نصیر طوسی، محمدبن‌محمد، اوصاف الاشراف، تحقیق سیدمهدی شمس‌الدین، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۷۳ش.
* خواجه‌نصیر طوسی، محمد‌بن‌‌محمد، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
* خواجه‌نصیر طوسی، محمدبن‌محمد، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
* خویی، سیدابوالقاسم، امین‌الشریعه، میزان الصواب در شرح فصل الخطاب، تحقیق محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
* خویی، سیدابوالقاسم، امین‌الشریعه، میزان الصواب در شرح فصل الخطاب، تحقیق محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
* رازى، محمد‌بن‌ابوبکر، حدائق الحقائق، تحقیق سعید عبدالفتاح، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
* رازی، محمدبن‌ابوبکر، حدائق الحقائق، تحقیق سعید عبدالفتاح، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
* راغب اصفهانی، حسین‌بن‌محمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت ـ دمشق، دارالقلم ـ دارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
* راغب اصفهانی، حسین‌بن‌محمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت ـ دمشق، دارالقلم ـ دارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
* سرّاج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، ترجمه مهدی محبتی، تهران، اساطیر، چاپ دوم، ۱۳۸۸ش.
* سرّاج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، ترجمه مهدی محبتی، تهران، اساطیر، چاپ دوم، ۱۳۸۸ش.
* سهروردی، شهاب‌الد‌ین، عوارف المعارف، تصحیح احمد عبدالرحیم السایح و توفیق علی وهبة، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه، چاپ اول، ۱۴۲۷ق.
* سهروردی، شهاب‌الدین، عوارف المعارف، تصحیح احمد عبدالرحیم السایح و توفیق علی وهبة، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه، چاپ اول، ۱۴۲۷ق.
* سید مرتضی، علی‌بن‌حسین، الشافی فی الامامه، تحقیق سیدعبدالزهراء حسینی، تهران، مؤسسه امام‌صادق(ع)، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
* سید مرتضی، علی‌بن‌حسین، الشافی فی الامامه، تحقیق سیدعبدالزهراء حسینی، تهران، مؤسسه امام‌صادق(ع)، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
* سیوطی، جلال‌‌الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
* سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
* شهید ثانی، زین‌الدین‌بن‌علی، حقائق الایمان مع رسالتی الاقتصاد و العداله، تحقیق سیدمهدی رجایی، قم، ‌کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
* شهید ثانی، زین‌الدین‌بن‌علی، حقائق الایمان مع رسالتی الاقتصاد و العداله، تحقیق سیدمهدی رجایی، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
* صدر، محمدباقر، بحوث فی علم الاصول، تقریر سیدمحمود هاشمی شاهرودی، قم، مؤسسه دایرةالمعارف فقه اسلامی، چاپ سوم، ۱۴۱۷ق.
* صدر، محمدباقر، بحوث فی علم الاصول، تقریر سیدمحمود هاشمی شاهرودی، قم، مؤسسه دایرةالمعارف فقه اسلامی، چاپ سوم، ۱۴۱۷ق.
* صدوق، محمد‌بن‌علی، الخصال، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
* صدوق، محمدبن‌علی، الخصال، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
* عاملی، سیدمحمدجواد، مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامه، تحقیق محمدباقر خالصی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
* عاملی، سیدمحمدجواد، مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامه، تحقیق محمدباقر خالصی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
* عسکری، حسن‌بن‌عبدالله، الفروق فی اللغه، بیروت، دارالآفاق الجدیده، چاپ اول، ۱۴۰۰ق.
* عسکری، حسن‌بن‌عبدالله، الفروق فی اللغه، بیروت، دارالآفاق الجدیده، چاپ اول، ۱۴۰۰ق.
خط ۱۰۰: خط ۱۱۷:
* فیض کاشانی، ملامحسن، الحقایق فی محاسن الاخلاق، قم، دارالکتاب الاسلامی، چاپ دوم، ۱۴۲۳ق.
* فیض کاشانی، ملامحسن، الحقایق فی محاسن الاخلاق، قم، دارالکتاب الاسلامی، چاپ دوم، ۱۴۲۳ق.
* فیض کاشانی، ملامحسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ق.
* فیض کاشانی، ملامحسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ق.
* فیومی، احمد‌بن‌محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
* فیومی، احمدبن‌محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
* قیصری، داوود، شرح القیصری علی تائیة ابن‌الفارض الکبری، تحقیق احمد فرید المزیدی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ‌چاپ اول، ۱۴۲۵ق.
* قیصری، داوود، شرح القیصری علی تائیة ابن‌الفارض الکبری، تحقیق احمد فرید المزیدی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.
* کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، یونان و روم، ترجمه سیدجلال‌الدین مجتبوی، ‌تهران، علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۸۰ش.
* کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، یونان و روم، ترجمه سیدجلال‌الدین مجتبوی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۸۰ش.
* کاشانی. عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، تصحیح محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
* کاشانی. عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، تصحیح محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
* کاشانی. عبدالرزاق، مجموعه رسائل و مصنفات کاشانی، تصحیح مجید هادی‌زاده، تهران، میراث مکتوب، چاپ دوم، ۱۳۸۰ش.
* کاشانی. عبدالرزاق، مجموعه رسائل و مصنفات کاشانی، تصحیح مجید هادی‌زاده، تهران، میراث مکتوب، چاپ دوم، ۱۳۸۰ش.
* کتاب مقدس، بی‌جا، ‌دارالکتاب المقدس، ۱۹۸۰م.
* کتاب مقدس، بی‌جا، دارالکتاب المقدس، ۱۹۸۰م.
* کلینی، الکافی، محمد‌بن‌یعقوب، الکافی، تصحیح علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
* کلینی، الکافی، محمدبن‌یعقوب، الکافی، تصحیح علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
* گنابادی، سلطان‌محمد، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العباده، بیروت، اعلمی، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
* گنابادی، سلطان‌محمد، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العباده، بیروت، اعلمی، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
* لاهیجی، عبدالرزاق، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام، تحقیق اکبر اسدعلی‌زاده قم، مؤسسه امام‌صادق(ع)، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.
* لاهیجی، عبدالرزاق، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام، تحقیق اکبر اسدعلی‌زاده قم، مؤسسه امام‌صادق(ع)، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.
خط ۱۱۸: خط ۱۳۵:
* نراقی، ملامهدی، جامع السعادات، تصحیح سیدمحمد کلانتر، بیروت، اعلمی، چاپ چهارم، بی‌تا.
* نراقی، ملامهدی، جامع السعادات، تصحیح سیدمحمد کلانتر، بیروت، اعلمی، چاپ چهارم، بی‌تا.
{{پایان}}
{{پایان}}
==پیوند به بیرون==
محسن میرزاپور، مقاله «[https://books.khomeini.ir/books/10010/510/ یقین]»، دانشنامه امام‌خمینی(ره)، ج۱۰، ص۵۱۰-۵۱۷.


[[رده:مقاله‌های آماده ارزیابی]]
== پیوند به بیرون ==
[[رده:مقاله‌های جلد دهم دانشنامه]]
*محسن میرزاپور، مقاله «[https://books.khomeini.ir/books/10010/510/ یقین]»، [[دانشنامه امام‌خمینی]]، ج۱۰، ص۵۱۰–۵۱۷.
 
[[رده:مقاله‌های تأییدشده]]
[[رده:مقاله‌های جلد دهم دانشنامه امام‌خمینی]]
[[رده:مقاله‌های بی‌نیاز از جعبه اطلاعات]]
[[رده:مقاله‌های دارای لینک دانشنامه]]
[[رده:عرفان]]
[[رده:اخلاق]]
[[رده:فقه]]
[[رده:اصول فقه]]
[[رده:مقاله‌های دارای شناسه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۱۶

یقین، تصدیق جازم به همراه طمأنینه یا مشاهده قلبی.

امام‌خمینی از دیدگاه فقهی، یقین را همان تصدیق و وجدان جازم و از دیدگاه عرفانی، کمالِ یقین را مشاهده حضور محبوب می‌داند.

امام‌خمینی یقین را از دو جهت ماهیتی و عرفانی بررسی کرده است. ایشان در بیان ماهیت یقین بر این باور است که تصدیق عقلی، غیر از ایمان و طمأنینه قلبی است و از دیدگاه عرفانی، یقینی که به مرتبه مشاهده حضور محبوب می‌رسد را مرتبه کامل یقین می‌داند.

امام‌خمینی درجات یقین را بی‌شمار می‌داند و برای یقین سه مرتبه؛ علم‌الیقین، عین‌الیقین و حق‌الیقین. بیان کرده‌ و ایمان حقیقی را از آنِ کسانی می‌داند که همه مراتب را دارا باشند.

امام‌خمینی، افاضه نور ایمان بر قلب، فکر و ذکر نافع را از جمله  اسباب یقین دانسته و صحت و سلامت یقین را در این می‌داند که انسان، سخط و غضب حق را به رضای مردم نفروشد و مردم را به آنچه خداوند به آنان نداده ملامت نکند.

ایشان برای یقین آثاری چون توحید فعلی و رضا به قضای الهی برمی‌شمارد و توجه به مخلوق و اعتماد به غیر حق‌تعالی را  از آثار ضعف یقین می‌داند.

معنای لغوی و اصطلاحی

یقین از ریشه «یقن» به معنای علم و زوال شک[۱] یا علمی برآمده از استدلال[۲] است. این واژه همچنین به معنای آرامش و سکون نفس انسان در مورد آنچه به آن علم دارد به کار می‌رود[۳] و برابر آن ظن، گمان[۴] و شک است[۵] که به معنای تساوی دو طرف احتمال است[۶] و گاهی در احتمال راجح (ظنّ) نیز به کار می‌رود.[۷] در اصطلاح عارفان، یقین گاه به مشاهده غیب به صفای دل و رؤیت واقع با قوه ایمان است[۸] و در اصطلاح اخلاق و کلام اعتقاد جازم مطابق با واقع است که امکان زوال آن نیست.[۹] در اصطلاح منطقی نیز تصدیق به مضمون خبری است که احتمال کذب در آن داده نمی‌شود یا تصدیق جازمی است که مطابق با واقع است.[۱۰] این واژه در اصطلاح فقهی و اصولی، جزم و انکشاف تامی است که شک و تردیدی به همراه ندارد.[۱۱] امام‌خمینی از دیدگاه فقهی و اصولی یقین را همان تصدیق و وجدان جازم می‌داند[۱۲] و از دیدگاه عرفانی معتقد است کمالِ یقین، مشاهده حضور محبوب است.[۱۳]

از واژگان مرتبط با یقین، علم، قطع و جهل مرکب است. یقین امری نفسانی است که با سکون نفس همراه است؛ اما علم، اعتقادی است که با اطمینان همراه است و سکون نفس را به همراه ندارد.[۱۴] علم در اصطلاح منطق دارای معنای عامی است و آن حصول صورت شیء در ذهن که شامل ظن، جهل مرکب و شک نیز می‌شود.[۱۵] بعضی معتقدند در یقین جهت طریقیت و کشف واقع ملاحظه می‌شود، به خلاف قطع که غالباً جهت نفسانی آن لحاظ می‌گردد[۱۶]؛ اما امام‌خمینی این نظر را نمی‌پذیرد و آن را موافق کاربرد عرف و لغت نمی‌داند.[۱۷] فرق یقین با جهل مرکب، در مطابقت یقین با واقع و عدم مطابقت جهل مرکب با آن است.[۱۸]

پیشینه

مسئله یقین در کتب آسمانی مطرح شده[۱۹] و در بیان ایمان و باور به خداوند از این واژه کمک گرفته شده است.[۲۰] قرآن کریم مؤمنان را به داشتن صفت یقین ستوده[۲۱] و آن را از صفات انبیا(ع) شمرده است[۲۲]؛ هم‌چنین به مراتب یقین یعنی علم‌الیقین،[۲۳] عین‌الیقین[۲۴] و حق‌الیقین[۲۵] اشاره کرده است. در کتاب‌های روایی باب مستقلی به یقین اختصاص یافته است[۲۶]؛ چنان‌که یقین رأس دین معرفی شده است.[۲۷] بعضی روایات که به جایگاه یقین پرداخته‌اند، بالاترین درجه زهد را پایین‌ترین درجه ورع، بالاترین درجه ورع را پایین‌ترین درجه یقین، و بالاترین درجه یقین را پایین‌ترین درجه رضا شمرده‌اند.[۲۸] در این دسته از روایات جایگاه یقین میان ورع و رضا قرار گرفته است. اهل معرفت نیز یقین را یکی از مقامات سالکان برشمرده‌اند و از حقیقت یقین و مراتب آن در آثار خود بحث کرده‌اند.[۲۹]

فیلسوفان یونان ازجمله کسانی بودند که دغدغه یقین، آنان را به بحث‌های جدی در این زمینه کشاند و کسانی چون سقراط، افلاطون و ارسطو، در مقابل شکاکان به بحث از یقین پرداخته‌اند.[۳۰] سوفسطاییان معرفت را با یقین یکسان می‌دانستند و چون یقین پیداکردن را ناممکن می‌شمردند، حصول معرفت را نیز مردود می‌دانستند.[۳۱] بحث یقین و علم از مباحثی است که میان حکمای مسلمان و مسیحی نیز مطرح بوده است؛ اما بحث معرفت‌شناسی یقین، در دوران جدید به صورت جدی مطرح شده و فیلسوفان غرب مانند دکارت، لاک و هیوم دیدگاه‌های خاصی در این زمینه مطرح کرده‌اند.[۳۲] یقین در آثار عرفانی گاهی به معنای علم‌الیقین است که علمی حصولی است و گاهی به معنای عین‌الیقین است که علمی شهودی و حضوری است.[۳۳]

علمای اخلاق غالباً یقین را صفتی نفسانی می‌دانند که در برابر جهل مرکب، شک و حیرت است و آن را ازجمله اوصاف حمیده‌ای قرار می‌دهند که در تحصیل سعادت انسان مؤثر است.[۳۴] اینان یقین را برتر از ایمان دانسته‌اند.[۳۵] متکلمان اسلامی ذیل مباحث چندی به بحث از یقین پرداخته‌اند، مباحثی همچون علم حاصل از طریق نص یا علم حاصل از طریق نقل و خبر که علمی حصولی است[۳۶] یا در بحث قضایا و ادله.[۳۷] فقها و اصولیان در بحث از یقین و احکام مترتب بر آن به بیان ماهیت یقین و مسائل روان‌شناختی آن در مباحث امارات و استصحاب پرداخته‌اند.[۳۸]

امام‌خمینی در آثار اخلاقی و عرفانی خود[۳۹] به موضوع حقیقت یقین و مراتب و آثار آن پرداخته است. ایشان همچنین در مباحث اصولی بحث یقین[۴۰] را با رویکرد اصولی مطرح کرده است[۴۱] و آنچه در اینجا موضوع بحث است، یقین اخلاقی و عرفانی است.

حقیقت یقین

در آیات قرآن یقین گاهی به معنای مطلق علم،[۴۲] گاهی در برابر ظن[۴۳] و گاهی در مورد علم حضوری[۴۴] به‌کار رفته است. در روایات به توکل انسان و تسلیم او در برابر خدا، رضایت در برابر قضای الهی و واگذاشتن کار به او، تفسیر شده است.[۴۵] علمای منطق یقین را حکم به تصدیق جازم مطابق با واقع می‌دانند که زوال نپذیرد و ثابت باشد، اما اگر این تصدیق مطابق با واقع نباشد جهل مرکب است و اگر ثبات نداشته باشد و امکان زوال آن باشد داخل در ظن است.[۴۶]

اهل معرفت و علمای اخلاق یقین را در مراتب نازله آن نوعی ادراک و علمی حصولی می‌دانند که بر قلب مستولی می‌شود، شکی در برابر ندارد و قابل تحول و زوال نیست[۴۷]؛ زیرا حقیقت یقین، همان علم منزه و صافی است[۴۸] که پس از رفع حجاب و رفع کدورات و خطیئات برای نفوس پاک و صاف حاصل می‌شود و مجرد علمی که از طریق مجادلات کلامی و استدلال‌های فکری حاصل می‌شود، نیست. چنین یقینی نور و بهجت به همراه دارد[۴۹] و در مراتب بالاتر، یقین نوعی مکاشفه است[۵۰] که قلب با مشاهده آیات الهی ترقی می‌کند و به مشاهده صفات الهی دست می‌یابد. در این حال حق‌تعالی بر او تجلی می‌کند و قلب او از ایمان پر می‌شود و خداوند طعم محبت و قرب را به او می‌چشاند.[۵۱]

امام‌خمینی یقین را از دو جهت ماهیتی و عرفانی بررسی کرده است. ایشان در بیان حقیقت و ماهیت یقین بر این باور است که ادراک و تصدیق عقلی، غیر از ایمان و طمأنینه قلبی است؛ زیرا چه بسا چیزی تصدیق می‌گردد و حق شمرده می‌شود؛ ولی قلب به آن معرفت ندارد و دل از آن بی‌خبر است.[۵۲] به باور ایشان در علوم نظری یقینی که از راه استدلال و برهان حاصل می‌شود و از قسم علم حصولی باشد، آثار خاص یقین را ندارد و سبب سکون و اطمینان نفس نیست؛ برای مثال غالب مردم با اینکه یقین دارند از مُرده کاری برنمی‌آید، به سبب اینکه این یقین به مرحله ایمان و اطمینان قلبی نرسیده، از او می‌ترسند.[۵۳]

به باور امام‌خمینی یقین گاه صفتی است که قایم به نفس است، مانند خوف و حزن. این یقین بدون اضافه به خارج ملاحظه می‌شود و نقش کاشفیت از متعلق خود را دارد. در این صورت جهت استحکام و ابرام در آن ملاحظه نمی‌شود و استحکام آن بستگی به منشأ حصول یقین دارد که اگر منشأ آن امری مستحکم باشد، مانند شهود، یقین نیز امری مستحکم است و اگر منشأ آن امری ضعیف باشد، یقین نیز یقینی ضعیف و قابل زوال است؛ اما وقتی یقین با توجه به خارج و مطابقت با واقع ملاحظه شود، در ذات خود امری مستحکم است؛ اگرچه منشأ آن ضعیف باشد، بر خلاف ظن و شک که به لحاظ مطابقت با واقع و کاشفیت از آن ضعیف‌اند. بر اساس این لحاظ، یقین مانند طنابی محکم است که یک طرف آن به نفس و طرف دیگر آن به خارج و متیقن متصل است.[۵۴]

امام‌خمینی بر این باور است که از دیدگاه عرفانی، یقینی که به مرتبه مشاهده حضور محبوب می‌رسد، مرتبه کامل یقین است.[۵۵] چنین یقینی که از کشف و رسیدن به معلوم عاید انسان می‌شود، آثار ویژه‌ای به همراه دارد؛ چنان‌که اگر انسان به مرتبه‌ای از یقین برسد و ایمان بیاورد تمام عوالمِ ظاهر و باطن در محضر ربوبی‌اند و حق‌تعالی در همه جا حاضر و ناظر است، با ادراک این حضور امکان ندارد مرتکب گناه شود.[۵۶] به باور ایشان یکی از مصادیق یقین، رسیدن به فنای مطلق و موت کلی است که در آن «انّیّت» بنده متلاشی می‌شود و غیر حق را مشاهده نمی‌کند. در این حالت حق‌تعالی در تعین عبد ظهور می‌کند و برای بنده حکمی نیست و اگر بنده عبادتی می‌کند، این همان عبادت خود حق است که در مظهر بنده ظاهر شده است. از این‌رو معنای آیه «وَ اعبُد رَبَّکَ حَتّی یَأتِیَکَ الیَقین»[۵۷] این نیست که بنده با رسیدن به مقام یقین دیگر عبادت نمی‌کند، بلکه به این معناست که عبادت بنده در این مقام، همان عبادت حق‌تعالی است که در مظهر بنده صورت می‌گیرد[۵۸] (ببینید: قرب نوافل و فرایض).

مراتب یقین

از دیدگاه علمای اخلاق، یقین ازجمله صفاتی است که مراتب و درجاتی دارد و این درجات نه تنها برای مؤمنان، بلکه برای انبیا(ع) نیز وجود دارد.[۵۹] علمای اخلاق و عرفان با توجه به آیات قرآن[۶۰] برای یقین سه مرتبه بیان کرده‌اند:

  • علم‌الیقین؛
  • عین‌الیقین؛
  • حق‌الیقین.[۶۱]
  1. علم‌الیقین، اعتقاد ثابت و جازم مطابق با واقع است که غالباً حاصل مقدمات و استدلالات علمی است. این علم حصولی است،[۶۲]
  2. عین‌الیقین، مشاهده و دیدن مطلوب با چشم دل است که به‌مراتب واضح‌تر از دیدن با چشم سر است؛ چنان‌که امیرمؤمنان(ع) در روایتی می‌گوید خدایی را که ندیده باشد بندگی نمی‌کند،[۶۳]
  3. حق‌الیقین فنای بنده از علم خود و تحقق به حقیقت علم حق‌تعالی است.[۶۴] در این مرتبه، میان شاهد و مشهود و عاقل و معقول، وحدت معنوی و ربط حقیقی حاصل می‌شود، به گونه‌ای که عاقل ذات خود را رشحه‌ای از فیض معقول و مرتبط با او می‌بیند؛ مانند اینکه کسی از راه دخول در آتش و با تمام وجود، حرارت آتش را ادراک کند[۶۵]؛ البته برخی از اندیشمندان اسلامی با استفاده از روایتی از امیرالمؤمنین(ع)،[۶۶] معتقدند بالاتر از این مراتب، مرتبه‌ای است به نام «برد الیقین»[۶۷] که در آن، سالک پس از «فناء فی‌الله»، «باقی بالله» می‌شود و حرارت جذبه عشق به برودت فؤاد تبدیل و سالکِ تشنه، سیراب وصال می‌گردد.[۶۸]

امام‌خمینی نیز در آثار خود به مراتب سه‌گانه یقین اشاره کرده و ایمان حقیقی را از آنِ کسانی می‌داند که همه مراتب علم‌الیقین، عین‌الیقین و حق‌الیقین را دارند.[۶۹] به اعتقاد ایشان درجات یقین بی‌شمارند و قابل بیان نیستند.[۷۰] مرتبه نازل یقین، ادراک عقلی و علمی حصولی است که به مرتبه قلب نرسیده باشد که گاهی با استدلال و برهان حاصل می‌شود. اگر این علم و یقین به قلب وارد شود، به‌تدریج برای شخص اطمینان حاصل می‌شود. در مرتبه بعد، چشم ملکوتی قلب باز می‌شود و به مشاهده حضوری، به حقیقت دست می‌یابد.[۷۱] بالاترین مرتبه یقین، یقین انبیا(ع) است که از مشاهده حضوری حاصل می‌شود[۷۲] و سبب عصمت آنان از خطاها می‌گردد.[۷۳]

امام‌خمینی در بیان روایتی که حد توکل را یقین و حد یقین را خوف نداشتن از غیر خداوند می‌شمارد،[۷۴] حد هر شیء را نهایت آن شیء تفسیر می‌کند؛ به این معنا که یقین نهایت مرحله توکل است و سالک با طی مقام توکل، به مقام یقین می‌رسد و نهایت مقام یقین، مقام توحید فعلی است؛ به این معنا که سالک هیچ مؤثر و ضار و نافعی را غیر از حق‌تعالی مشاهده نمی‌کند. همچنین ممکن است مراد از روایت این باشد که توکل، محفوف به یقین و همراه با آن است و بدون یقین، توکل به معنای حقیقی‌اش، محقق نمی‌شود؛ همچنان‌که یقین‌داشتن به حقیقت (مراتب بالای یقین) ثمره توحید و یقینِ محفوف و محدود به توحید است[۷۵] و طبق این معنا بعضی از مراتب یقین (عین‌الیقین و حق‌الیقین) از آثار توحید است.

اسباب و موانع یقین

علمای اخلاق و عرفان، دستیابی به یقین را تنها از راه فکر و استدلال نمی‌دانند، بلکه آن را متوقف بر مجاهدت، ریاضت[۷۶] و تصفیه قلب از کدورت‌های رذایل اخلاقی می‌دانند تا نفس به تجرد تام برسد و با اتصال به عقل فعال، به حقایق دست یابد.[۷۷] یکی از راه‌های رسیدن به یقین، مشاهده حقایق است که شخص در این صورت به مرتبه عین‌الیقین می‌رسد.[۷۸] مرتبه پس از آن حق‌الیقین است که با رسیدن به حق حاصل می‌شود.[۷۹] در راه رسیدن به یقین، موانع و آفاتی نیز وجود دارد؛ چنان‌که رذایل و ناپاکی‌های نفس، نور یقین را خاموش می‌کنند.[۸۰]

امام‌خمینی اسباب یقین و اعتقاد جازم را افاضه نور ایمان بر قلب می‌داند. ایشان دراین‌باره معتقد است بر اساس آیه ۲۵۷ سوره بقره، خداوند تعالی انسان را از ظلمت‌ها و تاریکی‌ها خارج و به عالم نور و روشنایی وارد می‌کند.[۸۱] به باور ایشان ورود ایمان به قلب، با فکر، ذکر نافع و علم و عمل صالح امکان‌پذیر است[۸۲]؛ البته یقین بعضی افراد شهودی و عینی است که از راه رسیدن به مقام مشاهده حضوری حاصل می‌شود و آن یقین انبیا و اولیای الهی است.[۸۳] در برابر، حجاب‌ها و کدورت‌هایی که برای قلب پدید می‌آید، مانع از نفوذ نور یقین و ایمان به قلب است؛ مانند اخلاق رذیله در قلب که مانع از ورود نور ایمان به قلب می‌شوند.[۸۴]

نشانه‌ها و آثار یقین

علمای اخلاق و معرفت با الهام از آیات[۸۵] و روایات[۸۶] آثار و نشانه‌هایی برای یقین به معنای کلی آن ذکر کرده‌اند، ازجمله سخاوت در هنگام سختی،[۸۷] طمأنینه نفس،[۸۸] رضا،[۸۹] ترک گناه،[۹۰] توکل بر خداوند و قطع اطمینانِ به غیر خداوند.[۹۱]

امام‌خمینی نیز با استناد به روایتی[۹۲] صحت و سلامت یقین را دو چیز می‌داند:

  1. انسان سخط و غضب حق را به رضای مردم نفروشد.
  2. مردم را به آنچه خداوند به آنان نداده ملامت نکند که این از آثار کمال یقین است.[۹۳]

ایشان برای یقین آثاری برمی‌شمارد:

  1. توحید فعلی: برخی اهل یقین به جایی می‌رسند که تمام اسباب ظاهری و مؤثرات صوری و دنیایی را تحت اراده ازلی کامل حق می‌دانند و تمام عطایا و بخشش‌ها را از ناحیه ذات حق‌تعالی می‌شمارند و چشم طمع به مردم ندارند و طالب رضای آنان نیستند. ابواب معرفت به روی چنین افرادی گشوده می‌شود و قلبشان قلب الهی است و رضای مردم را جز رضای حق نمی‌دانند[۹۴] (ببینید: توحید (عرفان)).
  2. رضا به قضای الهی: یقین سبب می‌شود انسان به آنچه برایش مقدر شده، راضی باشد؛ زیرا می‌داند حق‌تعالی دارای رحمت و جود کامل و مطلق است و قضای الهی بر اساس این رحمت و مصلحت است؛ بنابراین تمام مصیبت‌ها بر انسان آسان می‌شود[۹۵] (ببینید: رضا).
  3. سکون و آرامش: امام‌خمینی با استناد به روایتی[۹۶] اثر یقین را سکون و آرامش نفس و اثر شک را حزن و غم می‌داند. از این‌رو شخصی که به مرتبه یقین رسیده، دربارهٔ کم و زیادشدن رزق و روزی‌اش نگرانی ندارد؛ زیرا می‌داند روزی به اندازه نیاز تقدیر شده است[۹۷]؛ بر این اساس طلب او در تحصیل معیشت با طلب اهل شرک و شک متفاوت است؛ به این معنا که اهل دنیا به اسباب ظاهری اعتماد می‌کنند و در حصول رزق خود، دایماً تزلزل و اضطراب دارند و در تحصیل آن به رنج و مشقت مبتلا می‌شوند و راحتی و آسایش از آنان سلب می‌شود[۹۸] (ببینید: طمأنینه).
  4. تقوا و اصلاح نفس: کسی که به آخرت یقین داشته باشد و به خطرهایی که در عالم آخرت متوجه اوست باور پیدا کند، در اصلاح نفس خود کوشش می‌کند و اعضا و جوارح خود را از وقوع در معاصی نگه می‌دارد.[۹۹] این مراتب از یقین برای کسانی حاصل می‌شود که به علم‌الیقین و اعتقاد جازم رسیده‌اند. (ببینید: تقوا).
  5. عصمت: کسی که به بالاترین مراتب یقین یعنی مشاهده حضور محبوب برسد و یقین کند همه عوالمِ ظاهر و باطن، محضر خداوندند، امکان ندارد مرتکب گناه شود[۱۰۰] و این سبب عصمت است. در حقیقت عصمت نوری باطنی است که از نور کامل یقین و اطمینان تام حاصل می‌شود[۱۰۱] (ببینید: عصمت).
  6. اطلاع بر سِرّ قَدَر الهی: کسی که به مقام یقین شهودی رسیده باشد، مانند پیامبران(ع)، به همه افراد به دیده رحمت و عطوفت نظر می‌کند و همه را مظاهر جمال و جلال الهی می‌داند و افراد را در قلب یا باطن به جهت نقص و سستی سرزنش نمی‌کند؛ زیرا می‌داند استعداد و اقتضائات افراد مختلف است؛ اگرچه اهل یقین به حسب ظاهر و در خارج برای تربیت افراد و اصلاح عامه مردم، آنان را بر کارهای ناشایست سرزنش می‌کنند؛ چنان‌که پیامبران الهی چنین روشی داشته‌اند[۱۰۲] (ببینید: سرّالقدر).

در برابر، ضعف یقین و نداشتن اعتقاد جازم، سبب وقوع در خطاها و معاصی،[۱۰۳] توجه به مخلوق و اعتماد به غیر حق‌تعالی است[۱۰۴]؛ چنان‌که توجه به غیر و غفلت در نماز از ضعف یقین انسان نشئت می‌گیرد؛ زیرا انسان به درجه‌ای از یقین، ایمان و اعتقاد نرسیده که بداند در محضر حق‌تعالی است و با او مناجات می‌کند.[۱۰۵]

پانویس

  1. جوهری، الصحاح، ۶۰/۲۲۱۹؛ ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغه، ۶/۱۵۷
  2. فیومی، المصباح المنیر، ۶۸۱
  3. عسکری، الفروق فی اللغه، ۷۳؛ راغب، مفردات، ۸۹۲
  4. ازدی، کتاب الماء، ۳/۱۳۴۷
  5. ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغه، ۳/۱۷۳
  6. عسکری، الفروق فی اللغه، ۹۱
  7. فیومی، المصباح المنیر، ۳۲۰
  8. رازی، مشرب الارواح، ۱۳۱
  9. تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/۲۱۸؛ جرجانی، التعریفات، ۱۱۳؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۱۰۲
  10. خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۱/۱۳؛ مظفر، المنطق، ۱۸
  11. صدر، بحوث فی علم الاصول، ۴/۱۲۶
  12. امام‌خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۲۰۲
  13. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۶۵
  14. عسکری، الفروق فی اللغه، ۷۳
  15. تهانوی، موسوعة کشاف، ۲/۱۲۲۰
  16. نایینی، فوائد الاصول، ۴/۳۷۳–۳۷۴
  17. امام‌خمینی، تنقیح الاصول، ۴/۳۲
  18. لاهیجی، شوارق الالهام، ۴/۱۶۹–۱۷۰؛ تهانوی، موسوعة کشاف، ۲/۱۲۲۰
  19. کتاب مقدس، نامه عبرانی‌ها، ب۱۰، ۲۲
  20. کتاب مقدس، نامه عبرانی‌ها، ب۱۱، ۱
  21. نمل، ۳
  22. انعام، ۷۵
  23. تکاثر، ۵
  24. عسکری، الفروق فی اللغه، ۷
  25. واقعه، ۹۵
  26. کلینی، الکافی، ۲/۵۱–۵۴ و ۵۷؛ مجلسی، بحار الانوار، ۶۷/۱۳۰
  27. ابن‌شعبه، تحف العقول، ۱۵۰
  28. صدوق، الخصال، ۲/۴۳۷
  29. سرّاج، مهدی، اللمع، ۱۱۹–۱۲۰
  30. کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۱۳۰–۱۳۵ و ۱۷۱–۱۷۵
  31. کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۱۰۱
  32. مطهری، مجموعه آثار، ۴/۱۸۸ و ۶/۱۸۶
  33. انصاری، خواجه‌عبدالله، منازل السائرین، ۸۴–۸۵؛ کاشانی، شرح منازل، ۴۵۰–۴۵۱
  34. نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۱۵۴–۱۵۵؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۱۱۶–۱۱۷
  35. فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۱/۲۸۰
  36. سید مرتضی، الشافی فی الامامه، ۲/۸۰–۸۲
  37. جرجانی، شرح المواقف، ۸/۳۳۰؛ شهید ثانی، حقائق الایمان، ۵۶–۵۷
  38. عاملی، مفتاح الکرامة، ۹/۳۵۴؛ انصاری، مرتضی، فرائد الاصول، ۲/۵۴۲
  39. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۲۷ و ۳۸۸؛ امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۴۸–۴۹؛ امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۱۹ و ۲۴
  40. امام‌خمینی، تهذیب الاصول، ۲/۳۳۸–۳۳۹
  41. امام‌خمینی، الاستصحاب، ۲۹–۳۹؛ امام‌خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۲۰۲–۲۰۳ و ۴/۳۰–۳۹
  42. نساء، ۱۵۷
  43. جاثیه، ۳۲
  44. حجر، ۹۹
  45. کلینی، الکافی، ۲/۵۲
  46. خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۱/۱۲–۱۳
  47. غزالی، مجموعه رسائل، ۱۱۳
  48. فرغانی، منتهی المدارک، ۱/۱۳۲
  49. نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۴۶–۴۷
  50. سرّاج، مهدی، اللمع، ۱۱۹–۱۲۰
  51. بقلی، مشرب الارواح، ۱۵۱
  52. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۵۹
  53. امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۱۹–۲۰؛ امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۴۸
  54. امام‌خمینی، الاستصحاب، ۳۲–۳۳
  55. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۶۵
  56. امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۴۹
  57. حجر، ۹۹
  58. امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۸۳
  59. فیض کاشانی، الحقایق، ۱۹۳
  60. تکاثر، ۵–۷؛ واقعه، ۹۵
  61. سرّاج، مهدی، اللمع، ۱۱۹؛ خواجه‌نصیر، اوصاف الاشراف، ۷۷
  62. مستملی، شرح التعرف، ۳/۱۳۲۲؛ ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۲/۱۳۲؛ کاشانی، شرح منازل، ۲۰۵؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۱۶۰
  63. سرّاج، مهدی، اللمع، ۱۱۹ و ۳۸۰–۳۸۱؛ کاشانی، شرح منازل، ۴۵۰–۴۵۳؛ خواجه‌نصیر، اوصاف الاشراف، ۷۷–۷۸؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۱۶۰
  64. کاشانی، شرح منازل، ۴۵۱–۴۵۳
  65. خواجه‌نصیر، اوصاف الاشراف، ۷۸؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۱۶۰
  66. آمدی، تصنیف غرر الحکم، ۶۱
  67. حسن‌زاده، هزار و یک کلمه، ۲/۴۲۹
  68. خویی، امین‌الشریعه، ۳/۱۴۲۹–۱۴۳۰
  69. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۶۰
  70. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲
  71. امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۱۹–۲۰
  72. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲؛ امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۶۵
  73. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲
  74. کلینی، الکافی، ۲/۵۷
  75. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۲۲–۲۲۳
  76. قیصری، شرح القیصری، ۱۳۶
  77. نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۱۶۱
  78. کاشانی، مجموعه رسائل، ۵۲۸
  79. سهروردی، عوارف المعارف، ۲/۵۸۹
  80. نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۱۹۳
  81. امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۴۸
  82. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۵۹
  83. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲
  84. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۸۸
  85. حدید، ۱۰؛ طور، ۳۶
  86. آمدی، تصنیف غرر الحکم، ۱۶۶؛ سیوطی، الدر المنثور، ۵/۲۳۹
  87. غزالی، احیاء علوم‌الدین، ۱۳/۱۱۵؛ گنابادی، تفسیر بیان السعادة، ۴/۱۴۶
  88. کاشانی، شرح منازل، ۱۲۷
  89. رازی، مشرب الارواح، ۱۳۲
  90. فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۷/۱۱۱
  91. نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۳/۲۳۰
  92. کلینی، الکافی، ۲/۵۷
  93. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۶۰
  94. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۶۱
  95. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۶۴
  96. کلینی، الکافی، ۲/۵۷
  97. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۸–۵۶۰
  98. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۶۴
  99. امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۳۳
  100. امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۴۹
  101. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲
  102. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۷–۵۶۲
  103. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۵۲؛ امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۴۸–۴۹
  104. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۲۷ و ۵۶۰
  105. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۴۲۹

منابع

  • قرآن کریم.
  • آمدی، عبدالواحد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تحقیق مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
  • ابن‌شعبه حرانی، حسن‌بن‌علی، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آل‌الرسول(ص)، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
  • ابن‌عربی، محی‌الدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دارصادر، بی‌تا.
  • ازدی، عبدالله‌بن‌محمد، کتاب الماء، تهران، دانشگاه علوم پزشکی ایران ـ مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکی طب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
  • ابن‌فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، الاستصحاب، مؤسسه تنظیم…، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تنقیح الاصول، تقریر حسین تقوی اشتهاردی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تهذیب الاصول، تقریر جعفر سبحانی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، جهاد اکبر، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ هجدهم، ۱۳۸۷ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
  • انصاری، خواجه‌عبدالله، منازل السائرین، تحقیق علی شیروانی، تهران، دارالعلم، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
  • انصاری، مرتضی، فرائد الاصول (الرسایل)، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۶ق.
  • بقلی شیرازی، روزبهان، مشرب الارواح، تحقیق عاصم ابراهیم الکیالی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۶ق.
  • تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، تصحیح عبدالرحمن عمیره، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
  • تهانوی، محمد علی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، تحقیق علی دحروج، لبنان، ناشرون، چاپ اول، ۱۹۹۶م.
  • جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
  • جرجانی، سیدشریف، شرح المواقف، تصحیح بدرالدین نعسانی، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۳۲۵ق.
  • جوهری، اسماعیل‌بن‌حماد، الصحاح، تاج اللغة و صحاح العربیه، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
  • حسن‌زاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه، قم، بوستان کتاب، چاپ سوم، ۱۳۸۱ش.
  • خواجه‌نصیر طوسی، محمدبن‌محمد، اوصاف الاشراف، تحقیق سیدمهدی شمس‌الدین، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۷۳ش.
  • خواجه‌نصیر طوسی، محمدبن‌محمد، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
  • خویی، سیدابوالقاسم، امین‌الشریعه، میزان الصواب در شرح فصل الخطاب، تحقیق محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
  • رازی، محمدبن‌ابوبکر، حدائق الحقائق، تحقیق سعید عبدالفتاح، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
  • راغب اصفهانی، حسین‌بن‌محمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت ـ دمشق، دارالقلم ـ دارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
  • سرّاج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، ترجمه مهدی محبتی، تهران، اساطیر، چاپ دوم، ۱۳۸۸ش.
  • سهروردی، شهاب‌الدین، عوارف المعارف، تصحیح احمد عبدالرحیم السایح و توفیق علی وهبة، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه، چاپ اول، ۱۴۲۷ق.
  • سید مرتضی، علی‌بن‌حسین، الشافی فی الامامه، تحقیق سیدعبدالزهراء حسینی، تهران، مؤسسه امام‌صادق(ع)، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
  • سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
  • شهید ثانی، زین‌الدین‌بن‌علی، حقائق الایمان مع رسالتی الاقتصاد و العداله، تحقیق سیدمهدی رجایی، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
  • صدر، محمدباقر، بحوث فی علم الاصول، تقریر سیدمحمود هاشمی شاهرودی، قم، مؤسسه دایرةالمعارف فقه اسلامی، چاپ سوم، ۱۴۱۷ق.
  • صدوق، محمدبن‌علی، الخصال، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
  • عاملی، سیدمحمدجواد، مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامه، تحقیق محمدباقر خالصی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
  • عسکری، حسن‌بن‌عبدالله، الفروق فی اللغه، بیروت، دارالآفاق الجدیده، چاپ اول، ۱۴۰۰ق.
  • غزالی، ابوحامد، احیاء علوم‌الدین، تحقیق عبدالرحیم‌بن‌حسین عراقی، بیروت، دارالکتاب العربی، بی‌تا.
  • غزالی، ابوحامد، مجموعة رسائل الامام‌غزالی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
  • فرغانی، سعیدالدین، منتهی المدارک فی شرح تائیه ابن‌فارض، تحقیق عاصم ابراهیم الکیالی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۸ق.
  • فیض کاشانی، ملامحسن، الحقایق فی محاسن الاخلاق، قم، دارالکتاب الاسلامی، چاپ دوم، ۱۴۲۳ق.
  • فیض کاشانی، ملامحسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ق.
  • فیومی، احمدبن‌محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
  • قیصری، داوود، شرح القیصری علی تائیة ابن‌الفارض الکبری، تحقیق احمد فرید المزیدی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.
  • کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، یونان و روم، ترجمه سیدجلال‌الدین مجتبوی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۸۰ش.
  • کاشانی. عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، تصحیح محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
  • کاشانی. عبدالرزاق، مجموعه رسائل و مصنفات کاشانی، تصحیح مجید هادی‌زاده، تهران، میراث مکتوب، چاپ دوم، ۱۳۸۰ش.
  • کتاب مقدس، بی‌جا، دارالکتاب المقدس، ۱۹۸۰م.
  • کلینی، الکافی، محمدبن‌یعقوب، الکافی، تصحیح علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
  • گنابادی، سلطان‌محمد، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العباده، بیروت، اعلمی، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
  • لاهیجی، عبدالرزاق، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام، تحقیق اکبر اسدعلی‌زاده قم، مؤسسه امام‌صادق(ع)، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.
  • مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
  • مستملی بخاری، اسماعیل‌بن‌محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، تحقیق محمد روشن، تهران، اساطیر، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
  • مرتضی مطهری، مجموعه آثار، مجموعه آثار شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۴، تهران، صدرا، چاپ ششم، ۱۳۸۰ش.
  • مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۶، تهران، صدرا، چاپ هشتم، ۱۳۷۰ش.
  • مظفر، محمدرضا، المنطق، قم، دفتر انتشارات اسلامی، بی‌تا.
  • نایینی، میرزامحمدحسین، فوائد الاصول، تقریر محمدعلی کاظمی خراسانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
  • نراقی، ملااحمد، معراج السعاده، تحقیق محمد نقدی، قم، هجرت، چاپ ششم، ۱۳۷۸ش.
  • نراقی، ملامهدی، جامع السعادات، تصحیح سیدمحمد کلانتر، بیروت، اعلمی، چاپ چهارم، بی‌تا.

پیوند به بیرون