قضا و قدر: تفاوت میان نسخهها
جز (added Category:مقالههای آماده ارزیابی using HotCat) |
جز (added Category:مقالههای جدید using HotCat) |
||
(۱۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''قضا و قَدَر'''، قطعیت و تقدیر پدیدههای هستی. | '''قضا و قَدَر'''، قطعیت و تقدیر پدیدههای هستی. | ||
بحث از قضا و قدر سابقهای طولانی دارد. این مسئله یکی از مسائل مهم و پیچیده در معارف اسلامی و در حوزه زندگی فردی و اجتماعی است و اعتقاد درست به این مسئله تأثیر مثبت و تفسیرهای نادرست از قضا و قدر میتواند تأثیر منفی داشته باشد. بحث از قضا و قدر الهی در [[عرفان]] با مباحثی چون [[علم الهی]] و مراتب آن، تجلی به [[فیض اقدس و مقدس]]، عین ثابت اشیاء و مسئله بداء مرتبط است. | |||
[[امامخمینی]] در آثار خود به وحدت قضا و قدر، مراتب آنها، رابطه آنها با شرور و [[رضا]] به قضای الهی پرداخته است. بنا بر نظر ایشان حقیقت قضا و قدر و کیفیت و مراتب آن، اجلّ و اشرف علوم الهی است که از جهت کمال دقت و لطافت آن، مردم عادی از فرورفتن در آن نهی شدهاند؛ زیرا موجب حیرت و گمراهی میشود از همین روی این حقیقت، از اسرار [[شریعت، طریقت و حقیقت|شریعت]] شمرده شده است. | |||
امام بنا بر مبانی فلسفی حقیقت قضای الهی را صورتهای مجرد عقلانی قائم به [[عقل (قوه ادراک)|عقل]] میداند اما در نهایت با استناد به سخن بعضی از اهل معرفت قضای الهی را همان فیض مقدس وجود منبسط میداند و برای قضا و قدر اقسامی ذکر کرده است از جمله: قضا و قدر حتمی و غیرحتمی، قضا و قدر علمی و عینی. | |||
== مفهومشناسی == | == مفهومشناسی == | ||
قضا به معنای فیصلهدادن، قطعیت و محکمکردن<ref>راغب، مفردات الفاظ القرآن، | قضا به معنای فیصلهدادن، قطعیت و محکمکردن<ref>راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۶۷۴–۶۷۵؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۵/۱۸۶–۱۸۷.</ref> و قَدَر به معنای حکم<ref>راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۶۵۸؛ زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ۷/۳۷۰؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۳۰۱.</ref> و تقدیر بیان کمیّت یک شیء<ref>راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۶۵۸.</ref> است. قضا در اصطلاح کلامی اراده ازلی [[خداوند]] است که به اشیا تعلق گرفتهاست<ref>← جرجانی، شرح المواقف، ۸/۱۸۰.</ref> و در اصطلاح [[حکما]] به معنای وجود صورتهای عقلی همه موجودات به ابداع حقتعالی (بدون سبق ماده و زمان) در عالم عقلی است که به صورت جمعی و کلی، حاصل شدهاند<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۷؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۹۱–۲۹۲؛ ملاصدرا، المظاهر الالهیه، ۴۸.</ref> و در اصطلاح [[عارفان]]، حکم کلی خداوند دربارهٔ اشیاست که از علم او به احکام و احوال اعیان، در [[عالم غیب]] و پیش از وقوع آنها در خارج تحقق مییابد.<ref>ابنعربی، مجموعه رسائل، ۲/۳۴؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱.</ref> قدر در اصطلاح متکلمان و [[فیلسوفان]] وجود اشیا در مواد خارجی پس از حصول شرایط آن، به صورت مفصل است<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۷؛ حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۵۸۸؛ جرجانی، شرح المواقف، ۸/۱۸۱.</ref> و در اصطلاح عارفان تعلیق هر یک از احوال اشیا به زمان یا سبب معین است که هر شیء به واسطه استعدادهای جزئی خود، اقتضای آن را دارد.<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۳/۱۱۲ و ۴/۱۷؛ ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۳۱؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱.</ref> | ||
[[امامخمینی]] اصطلاح عرفانی قضای الهی را نظام اتم و اکمل عالم از آغاز تا انتها از جهت حقی میداند که همان [[فیض مقدس]] و وجود منبسط است و این امر از جهت خلقی قَدَر الهی نامیده میشود و جهت ماهیات و بروز اشیا در خارج است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵.</ref> ایشان در بیان دیگری قدر را در اصطلاح عرفانی ظهور [[اعیان ثابته]] در مرتبه [[واحدیت]] میداند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۰؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱.</ref> | |||
[[ | از واژگان مرتبط با قضا و قدر، [[سرالقدر|سرّالقدر]]، سرّ سرّالقدر و [[بداء]] است. قدر به اصل اشیا و سرّالقدر به حکمت این تقدیر اشاره دارد. سرّالقدر به این معناست که حکومت قضای الهی، تابع اعیان ثابته است و بر اشیا بر اساس اعیان ثابته خود آنها صورت میگیرد؛<ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۳۱.</ref> اما سرّ سرّالقدر به این معناست که هرچند علم حقتعالی تابع حقیقت اشیا در اعیان ثابته است، اما این اعیان خود شئون ذاتی حقاند و در نهایت همان وجود واحد حقتعالی است که با طی مراحل تنزلی و به واسطه اعیان ثابته در خارج به شکل تعینات در میآید.<ref>جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱.</ref> در حقیقت اعیان و ممکنات در اصلِ خود، وجودی جز وجود حق ندارند و این وجود به صورت و احوال گوناگون درآمده است؛<ref>جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱؛ ابنعربی، فصوص الحکم، ۹۶.</ref> بنابراین سرّالقدر زبان کثرت است؛ ولی سرّ سرّالقدر زبان احدیت و محو کثرت است.<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۶۷۵.</ref> | ||
امامخمینی نیز سرالقدر را حکم بر اشیا به واسطه [[تجلی]] به [[فیض اقدس]] میداند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۲.</ref> بداء نیز به معنای اراده جدید الهی است و از مراتب علم خداوند است که در موطن عالم نفوس و لوح محو و اثبات روی میدهد.<ref>ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۴/۱۷۷.</ref> | |||
:{{ببینید|سرالقدر}} | |||
== پیشینه == | |||
بحث از قضا و قدر سابقهای طولانی دارد. برخی بر این باورند که این بحث در میان فیلسوفان یونانی نیز مطرح بودهاست.<ref>قنبس، مسئلة القضاء و القدر، ۲۵.</ref> این مسئله یکی از مسائل مهم و پیچیده در معارف اسلامی و در حوزه زندگی فردی و اجتماعی است؛ بنابراین اعتقاد درست به این مسئله تأثیر مثبت و تفسیرهای نادرست از قضا و قدر میتواند تأثیر منفی داشته باشد.<ref>← مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۳۵۳ و ۵۵۸.</ref> قضا و قدر در آیات [[قرآن]]<ref>اسراء، ۲۳؛ طه، ۷۲؛ فصلت، ۱۰؛ نمل، ۵۷.</ref> در معانی گوناگونی بهکار رفتهاست. | |||
در [[حدیث|روایات]] نیز به قضا و قدر پرداخته شده و بابی مستقل به آن اختصاص داده شدهاست.<ref>کلینی، الکافی، ۱/۱۵۵–۱۶۰؛ صدوق، التوحید، ۳۶۴.</ref> در برخی روایات قَدَر الهی، سرّی از اسرار خداوند معرفی شده<ref>صدوق، التوحید، ۳۸۳؛ مجلسی، بحار الانوار، ۵/۹۷.</ref> و مردم عادی از گامنهادن در آن و بحث و مجادله در این موضوع نهی و به تسلیم در برابر حق و [[تزکیه نفس]] دعوت شدهاند؛ زیرا مباحث اسرارآمیزی چون قضا و قدر از مباحث دقیق و مشکلی است که فراتر از درک عقل و قیاسهای بشری است و ورود به چنین عرصههایی موجب انحراف فکری میشود.<ref>← نهج البلاغه، ح۲۷۹، ۵۶۹؛ صدوق، التوحید، ۳۶۵.</ref> مسلمانان صدر اسلام اعتقاد راسخی به قضا و قدر داشتند و این آموزه را آنچنان دریافت کرده بودند که آن را در مقابل [[جبر و اختیار|اختیار]] خود بر سرنوشتشان نمیدیدند.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۳۹۶.</ref> برخی معتقدند بحث از مسئله قدر و سرنوشت ازلی از سرزمین شام وارد [[اسلام]] شدهاست؛ زیرا متکلمان مسیحی در کنیسه شرقی در دمشق از دیرباز به این مسئله توجه داشتند.<ref>گلدزیهر، العقیدة و الشریعة فی الاسلام، ۹۵.</ref> [[امویان]] با القای تصویری نادرست از قضا و قدر، [[جبر واختیار|جبر]] را در سرنوشت اجتماعی مردم تبلیغ میکردند و حکومت ظالمانه خویش را قضای حتمی الهی میدانستند و [[رضا]] به این قضا را از [[ایمان]] میشمردند.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۳۷۵–۳۷۶.</ref> بر اساس برخی روایات، جبر ناشی از تفکر «اموی» و توحید ناشی از تفکر «علوی» است.<ref>حسنی، تبصرة العوام فی معرفة مقالات الأنام، ۱۷۶.</ref> | |||
[[اهل معرفت]] نیز با نگاه [[هستیشناختی]] از قضا و قدر بحث کردهاند.<ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۳۱؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۵۰۷–۵۰۹؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱.</ref> بحث از قضا و قدر الهی در [[عرفان]] با مباحثی چون، علم الهی و مراتب آن، تجلی به [[فیض اقدس و مقدس]]، عین ثابت اشیا و مسئله بداء مرتبط است.<ref>قونوی، النفحات الالهیه، ۱۷۱؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۲۳۴؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۸۴؛ آشتیانی، مقدمه کتاب مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه تألیف امامخمینی، ۵۰.</ref> [[حکما]] نیز به بحث از قضا و قدر پرداختهاند و قضا را [[علم الهی]] و مرتبه قدر را مجموعه نظام هستی شمردهاند.<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۷؛ ملاصدرا، مجموعة الرسائل التسعه، ۱۴۸–۱۴۹؛ آشتیانی، مقدمه کتاب مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه تألیف امامخمینی، ۶۳.</ref> | |||
امامخمینی در آثار خود به بحث از قضا و قدر، اقسام، مراتب آنها، رابطه آنها با شرور و رضا به قضای الهی پرداختهاست.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵؛ امامخمینی، آدابالصلاة، ۳۲۶؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱–۳۲ و ۵۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۶۲–۵۶۳، ۶۴۲ و ۶۴۴؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۹.</ref> بنابر نظر ایشان حقیقت قضا و قدر و کیفیت و مراتب آن، از اجلّ و اشرف علوم الهی است که از جهت کمالِ دقت و لطافت آن، مردم عادی از فرورفتن در آن نهی شدهاند؛ زیرا موجب حیرت و گمراهی میشود و از همینروی این حقیقت، از اسرار شریعت و ودیعه [[نبوت]] شمرده شدهاست.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶.</ref> | |||
== حقیقت قضا و قدر == | |||
قضا در آیات قرآن به معانی گوناگون ازجمله به معنای امر،<ref>اسراء، ۲۳.</ref> حکم<ref>طه، ۷۲.</ref> و اعلام<ref>اسراء، ۴.</ref> بهکار رفتهاست؛ اما در همه موارد حتمیت در آن لحاظ شدهاست؛ از اینرو برخی آیات قرآن قضا را مرحله قطعیت، ابرام و ضروریبودن وجود شیء میشمارند<ref>سبأ، ۱۴؛ بقره، ۱۱۷.</ref> و از ضبط همه نوع رویداد در مرحله قضا گزارش کردهاند.<ref>تستری، تفسیر التستری، ۸۵؛ صدوق، التوحید، ۳۸۵؛ ثعلبی، الکشف و البیان (تفسیر الثعلبی)، ۱/۲۶۴؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۱/۳۷۵–۳۷۸.</ref> در این مرحله خصوصیات اشیا، معین و به تحقق شرایط آنها حکم داده میشود.<ref>طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱/۹۷ و ۱۳/۷۲–۷۳.</ref> همچنین واژه قدر در [[قرآن|قرآن کریم]] به معنای خلق، الزام و ایجاب آمدهاست.<ref>فصلت، ۱۰؛ نمل، ۵۷؛ واقعه، ۶۰.</ref> در برخی آیات، قدر به معنای صورت اشیا با تقدیر و اندازهگیری و جدا از یکدیگر آمدهاست.<ref>قمر، ۴۹؛ فرقان، ۲؛ رعد، ۸.</ref> در روایات نیز قضا به معنای ابرام و حتمیت و قدر به معنای مهندسی اشیا و تعیین حدود آنها از نظر بقا و [[فنا]] تفسیر شدهاست.<ref>کلینی، الکافی، ۱/۱۵۰ و ۱۵۵–۱۶۰؛ مجلسی، بحار الانوار، ۵/۱۲۲–۱۲۴.</ref> برخی از متکلمان قضای الهی را به امر به طاعات و نهی از [[گناهان]] و قدر الهی را علم الهی به اندازه افعال، حدود و اسباب آنها تفسیر کردهاند.<ref>صدوق، التوحید، ۳۷۰ و ۳۸۴.</ref> | |||
[[اشاعره]] بر اساس مبنای خود که تأثیر «طولی و عرضی» و اصل علیت موجودات را انکار میکنند و همه افعال را بدون واسطه، فعل خداوند میشمارند، معنای قضا و قدر را خلق و تقدیر موجودات میدانند؛<ref>تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۲۶۵.</ref> از اینرو تفسیر حقیقت قضا و قدر از نگاه آنان چیزی جز قبول جبر تکلیفی نیست.<ref>← حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۳۱۶–۳۱۷.</ref> در برابر، برخی از متکلمان معتزلی قضا و قدر الهی را دربارهٔ افعال اختیاری بندگان انکار کردهاند؛ زیرا آنان افعال اختیاری را مخلوق بندگان میدانند و معتقدند [[اراده الهی]] به آنها تعلق نگرفتهاست.<ref>← جرجانی، شرح المواقف، ۸/۱۴۵–۱۵۰ و ۱۸۱.</ref> | |||
برخی از [[حکما]]، حقیقت قضا را وجود جمعی و اجمالی همه موجودات در عالم عقلی میدانند که به صورت ابداعی با حقایق کلی و صورت عقلی خود موجودند.<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۷؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۴۷.</ref> [[عرفا]] حقیقت قضا را حقیقتی علمی در صقع ربوبی میدانند که علم حقتعالی به احکام و احوال اعیان ثابته است<ref>ابنعربی، مجموعه رسائل، ۲/۳۴؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱.</ref> و قدر نیز تابع معلوم مقدر، یعنی استعدادهای اعیان ثابته است.<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۳/۱۱۲ و ۴/۱۵–۱۷.</ref> | |||
امامخمینی بنابر مبانی فلسفی، حقیقت قضای الهی را صورتهای مجرد عقلانی قائم به عقل میداند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵.</ref> ایشان معتقد است بنابر نظر [[فلسفه مشاء|فلاسفه مشاء]]<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۷؛ میرداماد، القبسات، ۴۲۱–۴۲۳.</ref> قضای الهی صورتهایی است که به نحو ارتسام به عقل قائماند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۳.</ref> و طبق نظر [[اشراقیون]]<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۹۲–۹۴.</ref> قضای الهی [[مُثُل افلاطونی]] است که اشیا در آن به صورت تفصیل وجود دارند؛ بنابراین مُثل افلاطونی، قضای تفصیلی حقتعالی هستند، به خلاف عقل اول و دیگر عقول که حقیقتی بسیط دارند و شامل صورتهای پایینتر از خود به صورت بساطت و قضای اجمالی حقاند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۳.</ref> [[امامخمینی]] در نهایت با استناد به سخن بعضی از اهل معرفت،<ref>میرداماد، القبسات، ۴۱۷–۴۱۸.</ref> قضای الهی را همان [[فیض مقدس]] و وجود منبسط و قدر الهی را همان ظهور و بروز حدود اشیا میداند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵.</ref> | |||
== اقسام قضا و قدر == | |||
اندیشمندان اسلامی برای قضا و قدر اقسامی ذکر کردهاند،<ref>میرداماد، القبسات، ۴۲۰–۴۲۱؛ میرداماد، نبراس الضیاء، ۱۱۷؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۱۰۱؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۶۱۲.</ref> ازجمله: | |||
# قضا و قدر حتمی و غیر حتمی: برخی با الهام گرفتن از روایات<ref>کلینی، الکافی، ۲/۴۶۹.</ref> معتقدند قضا و قدر الهی به دو قسم حتمی و غیر حتمی تقسیم میشود.<ref>جرجانی، التعریفات، ۸۴؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۳۵۱.</ref> قضای حتمی قضای ثابتی است که تغییرپذیر نیست؛ بنابراین هرگاه حوادث با علتهای تامه آنها بسنجیم، مورد قضای حتمی الهیاند و هرگاه حوادث را با علتهای ناقصه آنها سنجیده شوند، مورد قضای غیر حتمی الهیاند که از آن تعبیر به قدر میشود.<ref>← طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۱/۳۸۰–۳۸۴.</ref> امامخمینی نیز به قضا و قدر حتمی و غیر حتمی اشاره کردهاست و حقایقی که در حضرت علم و به تبع آن در مرتبه قلم و لوح مجرد وجود دارند و تغییر و تبدیل در آنها راه ندارد، قضای حتمی و حقایقی که در [[عالم مثال]]، عالم طبیعت و [[لوح قدر]] واقع میشوند و اموری متغیر و متبدلاند، قضای غیر حتمی میداند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶–۳۲۷.</ref> | |||
# قضا و قدر تکوینی و تشریعی: از آنجاکه علت تامه موجودات جز با [[مشیت]] و [[اراده الهی]] حاصل نمیشود و وجوب و قطعیت موجودات، مستند به مشیت و اراده الهی است، قضا و قدر تکوینی مقدار و اندازه مخصوص هر یک از موجودات در علم الهی است که ناشی از اسباب و علل آنهاست و به افاضه؛<ref>طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۷/۱۱۶–۱۱۷ و ۱۳/۷۲–۷۳.</ref> اما قضا و قدر تشریعی مربوط به فعل تشریعی خداوند است. مقصود از قضای تشریعی آن است که حکم افعال بشر از نظر احکام تکلیفی و وضعی به مشیت و اراده الهی بازمیگردد<ref>طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۳/۷۹ و ۱۶/۳۲۱.</ref> و هر یک از این احکام با ویژگیها و شرایط خاصی همراه است که در این صورت قدر تشریعی است.<ref>ربانی گلپایگانی، جبر و اختیار، ۱۳۲.</ref> | |||
# قضا و قدر علمی و عینی: قضای علمی عبارت است از علم الهی که منشأ حتمیت، اتمام و ضرورت اشیاست. این اتمام و حتمیت گاهی به اعتبار وجود علمی است که بر علم واجبتعالی منطبق میشود و سابق بر وجود اشیا است و گاهی به اعتبار وجود عینی است که قضای عینی نامیده میشود.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۵۰؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۶/۱۰۶۴–۱۰۶۸.</ref> قدر نیز مانند قضا به اعتبار وجود اشیا در علم حقتعالی، قدر علمی و به اعتبار تحقق فعلی آن در خارج، قدر عینی نامیده میشود.<ref>میرداماد، القبسات، ۴۲۱–۴۲۳؛ اشکوری، حواشی اشکوری بر کتاب رسالة النصوص صدرالدین قونوی، ۱۴۰.</ref> | |||
[[امامخمینی]] نیز قدر را به قدر علمی و عینی تقسیم و خاطرنشان میکند قدر علمی طبق مبانی مشاء صورتهای جزئیای است که به نفس جزئی منطبع در [[فلک]]، قائم است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴.</ref> این صورتهای جزئی در [[حکمت مشاء]] مانند صورتهای ترسیمشدهای است که در خیال انسان نقش میبندند.<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۱۷۲–۱۷۵ و ۳۱۶–۳۱۷.</ref> در [[حکمت اشراق]] قدر علمی، عالم مثال است که به آنها مُثُل معلقه نیز گفته میشود؛<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۹۲–۹۴ و ۱۴۴ و ۱۵۴–۱۶۷؛ ← امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴–۲۸۵.</ref> اما بنابر مبنای [[عرفان|عرفانی]]، امامخمینی قدر علمی را حضرت اعیان ثابته میداند که استعداد و قابلیتهای اشیا در آن به واسطه [[تجلی]] به [[فیض اقدس]] ظهور مییابند<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱ و ۵۴.</ref> و به واسطه این استعدادها در [[اعیان ثابته]]، تقدیر عینی اشیا به حسب اوقات و شرایط هر شیئی در خارج محقق میگردد که از آن به قدر عینی تعبیر میشود؛<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱.</ref> از اینرو وجودات عینی و صورتهای طبیعی، قدر عینیاند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵.</ref> | |||
== | == مراتب قضا و قدر == | ||
امامخمینی مانند دیگر اندیشمندان اسلامی<ref>میرداماد، القبسات، ۴۲۰–۴۲۲؛ سبزواری، شرح الاسماء الحسنی، ۱۹۳؛ ابنقیّم، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمة و التعلیل، ۸۳.</ref> برای قضا و قدر الهی مراتبی قائل است که به حسب آن مراتب و نشئات، احکام نیز متفاوت میشود: | |||
# حقایقی که در حضرت علم به تجلی [[فیض اقدس]] و به تبع ظهور [[اسما و صفات]]، تقدیر و اندازهگیری میشود. | |||
# اموری که در [[قلم اعلی]] و [[الواح عالی]] به تجلی فعلی، تقدیر و تحکیم میشوند. در این مراتب تغییر و تبدّل واقع نمیشود و قضای حتمی است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶.</ref> | |||
# حقایق به صورتهای برزخی و مثالی در الواح دیگر و عالم نازلتر ظهور میکنند که آن را عالم خیال منفصل و خیال کل گویند که بنابر نظر [[شهابالدین سهروردی|اشراقیان]]، عالم مثل معلقه نیز گفته میشود. در این مرتبه و عالم، تغییرات و اختلافات ممکن است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶–۳۲۷.</ref> | |||
# حقایقی که در لوح قدر عینی موجوداند و در آن تقدیرات و اندازهگیریها به دست [[ملائکه]] موکل به عالم طبیعت است. | |||
در این لوح قدر تغییرات دایمی است، بلکه خود صورت سیال است و حقایق قابل شدت و ضعف، زیاده و نقصاناند؛ اگرچه جهت حقی و غیبی همین اشیا که ظهور فیض منبسط و ظل ممدود حقیقت علم فعلی حقاند، به هیچوجه تغییر و تبدیل در آنها راه ندارد<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶–۳۲۷ و ۳۴۳.</ref> [[حکما]] بر این اعتقادند که همه تغییرات و تبدلات و زیادی اجل و عمر و تقدیر رزق، در لوح قدر علمی که عالم مثال است، تحقق مییابد.<ref>ملاصدرا، المظاهر الالهیه، ۵۰.</ref> امامخمینی معتقد است این تغییرات و تبدلات با همه جزئیات و گستردگی و تنگی که دارند، در لوح قدر عینی که محل تقدیرات است، به دست ولی کامل و قطب زمان واقع میشود و او در هر یک از جزئیات عالم طبیعت که بخواهد تصرف میکند و هر رزقی را که بخواهد گسترش یا کاهش میدهد؛ البته اراده او، ظل و شعاع اراده ازلی حق است؛ چنانکه ملائکه نیز خود تصرفی در این امور ندارند و تمام ذرات وجود، تحت تصرف الهیاند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۷.</ref> | |||
حکما | |||
== رابطه قضا و قدر و شرور == | |||
[[حکما]] دربارهٔ چگونگی ورود [[شر]] در قضای الهی بحث کردهاند.<ref>ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ۴۱۴؛ قطبالدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ۴۹۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۷/۷۲.</ref> شر به دو قسم حقیقی و بالذات و غیر حقیقی و بالعرض تقسیم میشود. شر حقیقی بهطور قطع داخل در قضا و قدر الهی نیست؛ زیرا قضا و قدر از مراتب علم و علم نیز مساوق وجود است؛ در حالیکه شر حقیقی، عدم محض است و نمیتواند متعلق علم حق واقع شود؛ اما شر بالعرض امری وجودی و دارای دو حیثیت است که از جهت وجودی، متعلق قضا و قدر الهی است؛ اما از جهت شربودن، متعلق قضا و قدر الهی نیست و امری عدمی است؛ بنابراین به صورت عدم ملکه بهرهای از وجود دارد و به تبع جهت وجودیاش دارای قضا و قدر الهی است.<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۹–۳۲۴؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۴۲ و ۷/۷۲–۷۴.</ref> | |||
{{ببینید|خیر و شر}} | {{ببینید|خیر و شر}} | ||
[[امامخمینی]] نیز در بیان چگونگی وقوع شر در قضای الهی معتقد است نظام وجود در بالاترین مرتبه از کمال و خیریت و حسن جمال است و آنچه از سنخ کمال و خیریت است، از حقیقت وجود خارج نیست.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۴۳.</ref> ایشان [[رضا]] به قضا و قدر الهی را خشنودی از پیشامدهای گوارا و ناگوار و همچنین شادمانی از آنچه حقتعالی برای او از بلایا و امراض و فقدان مرحمت | [[امامخمینی]] نیز در بیان چگونگی وقوع شر در قضای الهی معتقد است نظام وجود در بالاترین مرتبه از کمال و خیریت و حسن جمال است و آنچه از سنخ کمال و خیریت است، از حقیقت وجود خارج نیست.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۴۳.</ref> ایشان [[رضا]] به قضا و قدر الهی را خشنودی از پیشامدهای گوارا و ناگوار و همچنین شادمانی از آنچه حقتعالی برای او از بلایا و امراض و فقدان مرحمت فرمودهاست، میداند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۲۶۳؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۶۸–۱۶۹.</ref> ایشان با استناد به بعضی آیات [[قرآن کریم]]<ref>نساء، ۷۹.</ref> قائل است آنچه بالذات متعلق به خلقت و مورد جعل الهی است، خیرات و کمالاتاند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۴۴.</ref> در مقابل، عدم حقیقی به حسب ذات، هیچ بهرهای از وجود ندارد و بطلان صرف است و همانگونه که ذات مقدس حقتعالی از تحدید، نقص و قصور مبراست، [[فیض مقدس]] او نیز از نقص، [[ماهیت]] و امکان منزه است؛ پس فیض او که ظل جمیل مطلق است، خیر مطلق است و چیزی جز اصل وجود و [[خیر]]، متعلق جعل واقع نمیشود. از طرفی تمام شرور، امراض و حوادث که در این عالم طبیعت وجود دارند، از جهت وجودی آنها نیست، بلکه به سبب نقص در این نشئه و تضاد و تزاحم میان آنهاست و این به حدود و نقصهای اشیا بر میگردد که از حیطه جعل خارجاند؛ اما این نقصها و شرور، اگرچه بالذات جعل نشدهاند، بالعرض ایجاد شدهاند؛ زیرا این قبیل [[عدم|عدمها]]، عدمهای مطلق و حقیقی نیستند، بلکه عدم مضافاند که به تبع ملکات خود، تحققی بالعرض دارند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۴۳–۶۴۴.</ref> | ||
:{{ببینید|خیر و شر|عدم|رضا}} | :{{ببینید|خیر و شر|عدم|رضا}} | ||
==رابطه قضا و قدر با بداء== | == رابطه قضا و قدر با بداء == | ||
بداء از ریشه «بدو» به معنای ظهور و آشکارشدن است.<ref>راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۱۱۳؛ طریحی، مجمع البحرین، ۱/ | بداء از ریشه «بدو» به معنای ظهور و آشکارشدن است.<ref>راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۱۱۳؛ طریحی، مجمع البحرین، ۱/۴۴–۴۷؛ ← امامخمینی، کشف اسرار، ۸۵.</ref> بنابر بعضی آیات، خدای سبحان اموری مانند [[دعا]]، [[صدقه]]، [[صله رحم]] یا قطع رحم را موجب تغییر در مقدرات ثبتشده در [[لوح محو و اثبات]] میداند.<ref>یونس، ۹۸؛ ← سبحانی، الاضواء، ۴۴۶.</ref> [[بداء]] در اصطلاح کلامی، ظهور امری از ناحیه خداوند است که گمان به ظهور آن نبوده<ref>مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ۶۵–۶۶.</ref> و نوعی تغییر در تقدیرات جزئی است.<ref>مجلسی، مرآة العقول، ۲/۱۴۷.</ref> | ||
مسئله بداء ریشه قرآنی دارد و از لطیفترین حقایق فلسفی است که تنها برخی [[حکما|فیلسوفان]] به عمق آن رسیدهاند.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۳۹۰.</ref> | مسئله بداء ریشه قرآنی دارد و از لطیفترین حقایق [[فلسفه|فلسفی]] است که تنها برخی [[حکما|فیلسوفان]] به عمق آن رسیدهاند.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۳۹۰.</ref> متکلمان امامیه با استناد به بعضی آیات<ref>انعام، ۲؛ رعد، ۳۹.</ref> و بعضی روایات [[معصومان(ع)]]<ref>کلینی، الکافی، ۱/۱۴۶–۱۴۹.</ref> به بحث در [[بداء|حقیقت بداء]] پرداخته<ref>مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ۶۵–۶۷؛ مازندرانی، شرح الکافی، ۴/۳۲۱ و ۳۲۹؛ کاشفالغطاء، اصل الشیعة و اصولها، ۱۵۱–۱۵۲؛ سبحانی، الالهیات، ۲/۲۲۳</ref> و فرق آن با نسخ را بیان کردهاند.<ref>سید مرتضی، ۳۵۷–۳۵۸؛ سبحانی، بحوث فی الملل، ۳/۲۷۶–۲۷۸.</ref> | ||
[[حکما|فیلسوفان اسلامی]] نیز به این بحث توجه نشان دادهاند.<ref>میرداماد، نبراس الضیاء، | [[حکما|فیلسوفان اسلامی]] نیز به این بحث توجه نشان دادهاند.<ref>میرداماد، نبراس الضیاء، ۵۵–۵۶؛ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۴/۱۷۷؛ ملاصدرا، مجموعه رسائل فلسفی، ۳۰۰.</ref> بداء از مختصات [[مذهب شیعه]] است<ref>مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ۶۵–۶۸.</ref> و ازجمله موضوعاتی است که برخی از مخالفان شیعه بدون کمترین تحقیقی، مطالب موهوم و بیاساسی را دربارهٔ آن به شیعه نسبت دادهاند.<ref>مکارم شیرازی، یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، ۱۰۷.</ref> بداء در شرع، از جهت بیان [[قدرت الهی]] در تغییر نظام جاری در عالم دارای اهمیت است و محدودیت قدرت حقتعالی را در تغییر نظام وجوبی عالم نفی میکند.<ref>ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۱/۱۲۶.</ref> بداء به معنای تغییر در لوح محو و اثبات و صحیفه تقدیرات الهی است و هیچ ضرری به علم و [[مشیت الهی|مشیت]] و اراده ازلی خدا و قضا و قدر او وارد نمیسازد؛ زیرا آنچه ثابت و غیرقابل تغییر است، ذات الهی و علم ازلی اوست که سابق بر این الواح است و خود بر این تغییرات در مقدرات عالم، حاکم است.<ref>ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۴/۱۸۸–۱۸۹.</ref> | ||
امامخمینی نیز بداء را این میداند که بعضی امور با بعضی دیگر به هم پیوسته هستند که با نبود یکی از آنها برای دیگری حکمی ثابت است و با بودن آن، حکمی دیگر ثابت میشود.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۸۶.</ref> به اعتقاد ایشان ازجمله موارد بداء میتوان به این موارد اشاره کرد: [[ | امامخمینی نیز بداء را این میداند که بعضی امور با بعضی دیگر به هم پیوسته هستند که با نبود یکی از آنها برای دیگری حکمی ثابت است و با بودن آن، حکمی دیگر ثابت میشود.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۸۶.</ref> به اعتقاد ایشان ازجمله موارد بداء میتوان به این موارد اشاره کرد: داستان [[حضرت ابراهیم(ع)]] دربارهٔ ذبح فرزندش، مناجات [[حضرت موسی(ع)]] در سی شب که در ادامه به چهل شب تغییر یافت و حقتعالی جهت آزمایش آن امر را آشکار کرد و همچنین بداء در امامت اسماعیل فرزند [[امامجعفر صادق(ع)]].<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۸۴–۸۹.</ref> برخی بر این باورند که منشأ بداء از ناحیه ذات حق نیست و تنها در بخشی از نظام آفرینش مانند لوح محو و اثبات رخ میدهد نه در تمام امور و مراتب هستی و از این جهت در صورتهای موجودات عالم در [[امالکتاب]] و [[لوح محفوظ]] که از آن به خلق اول تعبیر میشود، بداء رخ نمیدهد.<ref>فیض کاشانی، الوافی، ۱/۵۱۳.</ref> ایشان این نظر را نمیپسندد و دراینباره قائل است اگرچه بداء به حسب نشئه عینی و خارجی در مرتبه ملکوت محقق میشود، اما منشأ آن علم ربوبی در حضرت علمیه و [[اعیان ثابته]] است که در [[صقع ربوبی]] واقع میشود.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱–۳۲.</ref> ایشان [[سعادت و شقاوت]] و همه تقدیرات الهی را از ناحیه عالم ربوبی میداند<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۹.</ref> و با استناد به برخی روایات،<ref>کلینی، الکافی، ۱/۱۴۷.</ref> مخزن علم به بداء را از ناحیه حقتعالی میداند که حتی [[انبیاء|انبیا]] و رسولان به آن علم ندارند<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱.</ref> و تنها [[انسان کامل]] که گاهی بر عین ثابت اشیا علم پیدا میکند، بر آن آگاه میشود.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱.</ref> | ||
==پانویس== | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس|۲}} | ||
==منابع== | |||
== منابع == | |||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
* قرآن کریم. | * قرآن کریم. | ||
* | * آشتیانی، سیدجلالالدین، مقدمه کتاب مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه تألیف امامخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش. | ||
* | * ابنسینا، حسینبنعبدالله، الشفاء، الالهیات، تصحیح سعید زاید، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق. | ||
* | * ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بیتا. | ||
* | * ابنعربی، محیالدین، فصوص الحکم، تحقیق ابوالعلاء عفیفی، تهران، نشر الزهرا (س)، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش. | ||
* | * ابنعربی، محیالدین، مجموعة رسائل ابنعربی، بیروت، دارالمحجة البیضاء، چاپ اول، ۱۴۲۱ق. | ||
* | * ابنقیم جوزیه، محمدبنابیبکر، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمة و التعلیل، تحقیق عصام فارس، بیروت، دارالجمیل، چاپ اول، ۱۴۱۷ق. | ||
* | * ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق. | ||
* | * اشکوری، میرزاهاشم، حواشی اشکوری بر کتاب رسالة النصوص صدرالدین قونوی، قم، اشراق، چاپ اول، ۱۳۹۰ش. | ||
* | * امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش. | ||
* | * امامخمینی، سیدروحالله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق. | ||
* | * امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش. | ||
* | * امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش. | ||
* | * امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش. | ||
* | * امامخمینی، سیدروحالله، کشف اسرار، تهران، محمد، بیتا. | ||
* | * امامخمینی، سیدروحالله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش. | ||
* | * تستری، سهلبنعبدالله، تفسیر التستری، تحقیق باسل عیون السود، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۳ق. | ||
* | * تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، تصحیح عبدالرحمن عمیره، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق. | ||
* | * تهانوی، محمد علی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، تحقیق علی دحروج، لبنان، ناشرون، چاپ اول، ۱۹۹۶م. | ||
* | * ثعلبی نیشابوری، احمدبنمحمد، الکشف و البیان (تفسیر الثعلبی)، تحقیق ابیمحمدبنعاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق. | ||
* | * جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح ویلیام چیتیک، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش. | ||
* | * جرجانی، سیدشریف، شرح المواقف، تصحیح بدرالدین نعسانی، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۳۲۵ق. | ||
* | * جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش. | ||
* | * جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، تحقیق سیدجلالالدین آشتیانی، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۴۲۳ق. | ||
* | * حسنی، سیدمرتضی، تبصرة العوام فی معرفة مقالات الأنام، تصحیح عباس اقبال آشتیانی، تهران، اساطیر، چاپ دوم، ۱۳۶۴ش. | ||
* | * حلی، علامه، حسنبنیوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق و تعلیق حسن حسنزاده آملی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۳ق. | ||
* | * خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش. | ||
* | * راغب اصفهانی، حسینبنمحمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت ـ دمشق، دارالقلم ـ دارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق. | ||
* | * ربانی گلپایگانی، علی، جبر و اختیار، قم، مؤسسه تحقیقات سیدالشهدا (ع)، چاپ اول، ۱۳۶۸ش. | ||
* | * زبیدی، سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تصحیح علی هلالی و علی شیری، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق. | ||
* | * سبحانی، جعفر، الأضواء علی عقائد الشیعة الامامیة و تاریخهم، قم، مؤسسه امامصادق (ع)، ۱۴۲۱ق. | ||
* | * سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، قم، مرکز العالمی للدراسات الاسلامیه، چاپ سوم، ۱۴۱۲ق. | ||
* | * سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، قم، مؤسسه امامصادق (ع)، بیتا. | ||
* | * سبزواری، ملاهادی، شرح الاسماء الحسنی، تحقیق نجفقلی حبیبی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۲ش. | ||
* | * سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسنزاده آملی، تهران، ناب، چاپ اول، ۱۳۶۹–۱۳۷۹ش. | ||
* | * شیخ اشراق، سهروردی، شهابالدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش. | ||
* | * صدوق، محمدبنعلی، التوحید، تحقیق سیدهاشم حسینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۸ق. | ||
* | * طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق. | ||
* | * طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تصحیح سیداحمد حسینی اشکوری، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش. | ||
* | * فیض کاشانی، ملامحسن، الوافی، تحقیق سیدضیاءالدین علامه، اصفهان، کتابخانه امیرالمؤمنین (ع)، چاپ اول، ۱۴۰۶ق. | ||
* | * قطبالدین شیرازی، محمودبنمسعود، شرح حکمة الاشراق، به اهتمام عبدالله نورانی و مهدی محقق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش. | ||
* | * قنبس، عبدالحمید محمد و خالد عبدالرحمان العک، مسئلة القضاء و القدر، دمشق، دارالکتاب العربی، چاپ اول، ۲۰۰۵م. | ||
* | * قونوی، صدرالدین، النفحات الالهیه، تحقیق محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش. | ||
* | * قیصری، داوودبنمحمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش. | ||
* | * کاشفالغطاء، محمدحسین، اصل الشیعة و اصولها، بیروت، اعلمی، چاپ چهارم، ۱۴۱۳ق. | ||
* | * کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق. | ||
* | * گلدزیهر، ایگناز، العقیدة و الشریعة فی الاسلام، ترجمه محمد یوسف موسی، مکتبه ثانی، ۱۹۱۰م. | ||
* | * مازندرانی، ملاصالح، شرح الکافی، تحقیق ابوالحسن شعرانی، تهران، المکتبة الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۸۲ق. | ||
* | * مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق. | ||
* | * مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول فی شرح اخبار آلالرسول (ص)، تصحیح سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق. | ||
* | * مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۰ش. | ||
* | * مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۶، تهران، صدرا، چاپ هشتم، ۱۳۷۰ش. | ||
* | * مفید، محمدبنمحمد، تصحیح اعتقادات الامامیه، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق. | ||
* | * مکارم شیرازی، ناصر، یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش. | ||
* | * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، اسرار الآیات، تصحیح محمد خواجوی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۶۰ش. | ||
* | * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م. | ||
* | * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیه، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، مشهد، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش. | ||
* | * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، المظاهر الالهیة فی اسرار العلوم الکمالیه، تصحیح سیدمحمد خامنهای، تهران، بنیاد حکمت صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۷ش. | ||
* | * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، شرح اصول الکافی، تحقیق محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش. | ||
* | * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مجموعة الرسائل التسعه، تهران، ۱۳۰۲ق. | ||
* | * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین، تحقیق حامد ناجی اصفهانی، تهران، حکمت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش. | ||
* | * میرداماد، سیدمحمدباقر، القبسات، به اهتمام مهدی محقق و دیگران، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۶۷ش. | ||
* | * میرداماد، سیدمحمدباقر، نبراس الضیاء و تسواء السواء فی شرح باب البداء و اثبات جدوی الدعاء، تصحیح حامد ناجی اصفهانی، قم ـ تهران، هجرت ـ میراث مکتوب، چاپ اول، ۱۳۷۴ش. | ||
* | * نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش. | ||
{{پایان}} | {{پایان}} | ||
[[رده:مقالههای | ==پیوند به بیرون== | ||
*باقر صاحبی، [https://books.khomeini.ir/books/10008/183/ قضا و قدر]، [[دانشنامه امامخمینی]]، ج۸، ص۱۸۳-۱۹۰. | |||
[[رده:مقالههای تأییدشده]] | |||
[[رده:مقالههای جلد هشتم دانشنامه امامخمینی]] | |||
[[رده:مقالههای بینیاز از جعبه اطلاعات]] | |||
[[رده:مقالههای دارای لینک دانشنامه]] | |||
[[رده:کلام]] | |||
[[رده:مقالههای دارای شناسه]] | |||
[[رده:مقالههای جدید]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۰ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۱۷
قضا و قَدَر، قطعیت و تقدیر پدیدههای هستی.
بحث از قضا و قدر سابقهای طولانی دارد. این مسئله یکی از مسائل مهم و پیچیده در معارف اسلامی و در حوزه زندگی فردی و اجتماعی است و اعتقاد درست به این مسئله تأثیر مثبت و تفسیرهای نادرست از قضا و قدر میتواند تأثیر منفی داشته باشد. بحث از قضا و قدر الهی در عرفان با مباحثی چون علم الهی و مراتب آن، تجلی به فیض اقدس و مقدس، عین ثابت اشیاء و مسئله بداء مرتبط است.
امامخمینی در آثار خود به وحدت قضا و قدر، مراتب آنها، رابطه آنها با شرور و رضا به قضای الهی پرداخته است. بنا بر نظر ایشان حقیقت قضا و قدر و کیفیت و مراتب آن، اجلّ و اشرف علوم الهی است که از جهت کمال دقت و لطافت آن، مردم عادی از فرورفتن در آن نهی شدهاند؛ زیرا موجب حیرت و گمراهی میشود از همین روی این حقیقت، از اسرار شریعت شمرده شده است.
امام بنا بر مبانی فلسفی حقیقت قضای الهی را صورتهای مجرد عقلانی قائم به عقل میداند اما در نهایت با استناد به سخن بعضی از اهل معرفت قضای الهی را همان فیض مقدس وجود منبسط میداند و برای قضا و قدر اقسامی ذکر کرده است از جمله: قضا و قدر حتمی و غیرحتمی، قضا و قدر علمی و عینی.
مفهومشناسی
قضا به معنای فیصلهدادن، قطعیت و محکمکردن[۱] و قَدَر به معنای حکم[۲] و تقدیر بیان کمیّت یک شیء[۳] است. قضا در اصطلاح کلامی اراده ازلی خداوند است که به اشیا تعلق گرفتهاست[۴] و در اصطلاح حکما به معنای وجود صورتهای عقلی همه موجودات به ابداع حقتعالی (بدون سبق ماده و زمان) در عالم عقلی است که به صورت جمعی و کلی، حاصل شدهاند[۵] و در اصطلاح عارفان، حکم کلی خداوند دربارهٔ اشیاست که از علم او به احکام و احوال اعیان، در عالم غیب و پیش از وقوع آنها در خارج تحقق مییابد.[۶] قدر در اصطلاح متکلمان و فیلسوفان وجود اشیا در مواد خارجی پس از حصول شرایط آن، به صورت مفصل است[۷] و در اصطلاح عارفان تعلیق هر یک از احوال اشیا به زمان یا سبب معین است که هر شیء به واسطه استعدادهای جزئی خود، اقتضای آن را دارد.[۸]
امامخمینی اصطلاح عرفانی قضای الهی را نظام اتم و اکمل عالم از آغاز تا انتها از جهت حقی میداند که همان فیض مقدس و وجود منبسط است و این امر از جهت خلقی قَدَر الهی نامیده میشود و جهت ماهیات و بروز اشیا در خارج است.[۹] ایشان در بیان دیگری قدر را در اصطلاح عرفانی ظهور اعیان ثابته در مرتبه واحدیت میداند.[۱۰]
از واژگان مرتبط با قضا و قدر، سرّالقدر، سرّ سرّالقدر و بداء است. قدر به اصل اشیا و سرّالقدر به حکمت این تقدیر اشاره دارد. سرّالقدر به این معناست که حکومت قضای الهی، تابع اعیان ثابته است و بر اشیا بر اساس اعیان ثابته خود آنها صورت میگیرد؛[۱۱] اما سرّ سرّالقدر به این معناست که هرچند علم حقتعالی تابع حقیقت اشیا در اعیان ثابته است، اما این اعیان خود شئون ذاتی حقاند و در نهایت همان وجود واحد حقتعالی است که با طی مراحل تنزلی و به واسطه اعیان ثابته در خارج به شکل تعینات در میآید.[۱۲] در حقیقت اعیان و ممکنات در اصلِ خود، وجودی جز وجود حق ندارند و این وجود به صورت و احوال گوناگون درآمده است؛[۱۳] بنابراین سرّالقدر زبان کثرت است؛ ولی سرّ سرّالقدر زبان احدیت و محو کثرت است.[۱۴]
امامخمینی نیز سرالقدر را حکم بر اشیا به واسطه تجلی به فیض اقدس میداند.[۱۵] بداء نیز به معنای اراده جدید الهی است و از مراتب علم خداوند است که در موطن عالم نفوس و لوح محو و اثبات روی میدهد.[۱۶]
- (ببینید: سرالقدر)
پیشینه
بحث از قضا و قدر سابقهای طولانی دارد. برخی بر این باورند که این بحث در میان فیلسوفان یونانی نیز مطرح بودهاست.[۱۷] این مسئله یکی از مسائل مهم و پیچیده در معارف اسلامی و در حوزه زندگی فردی و اجتماعی است؛ بنابراین اعتقاد درست به این مسئله تأثیر مثبت و تفسیرهای نادرست از قضا و قدر میتواند تأثیر منفی داشته باشد.[۱۸] قضا و قدر در آیات قرآن[۱۹] در معانی گوناگونی بهکار رفتهاست. در روایات نیز به قضا و قدر پرداخته شده و بابی مستقل به آن اختصاص داده شدهاست.[۲۰] در برخی روایات قَدَر الهی، سرّی از اسرار خداوند معرفی شده[۲۱] و مردم عادی از گامنهادن در آن و بحث و مجادله در این موضوع نهی و به تسلیم در برابر حق و تزکیه نفس دعوت شدهاند؛ زیرا مباحث اسرارآمیزی چون قضا و قدر از مباحث دقیق و مشکلی است که فراتر از درک عقل و قیاسهای بشری است و ورود به چنین عرصههایی موجب انحراف فکری میشود.[۲۲] مسلمانان صدر اسلام اعتقاد راسخی به قضا و قدر داشتند و این آموزه را آنچنان دریافت کرده بودند که آن را در مقابل اختیار خود بر سرنوشتشان نمیدیدند.[۲۳] برخی معتقدند بحث از مسئله قدر و سرنوشت ازلی از سرزمین شام وارد اسلام شدهاست؛ زیرا متکلمان مسیحی در کنیسه شرقی در دمشق از دیرباز به این مسئله توجه داشتند.[۲۴] امویان با القای تصویری نادرست از قضا و قدر، جبر را در سرنوشت اجتماعی مردم تبلیغ میکردند و حکومت ظالمانه خویش را قضای حتمی الهی میدانستند و رضا به این قضا را از ایمان میشمردند.[۲۵] بر اساس برخی روایات، جبر ناشی از تفکر «اموی» و توحید ناشی از تفکر «علوی» است.[۲۶]
اهل معرفت نیز با نگاه هستیشناختی از قضا و قدر بحث کردهاند.[۲۷] بحث از قضا و قدر الهی در عرفان با مباحثی چون، علم الهی و مراتب آن، تجلی به فیض اقدس و مقدس، عین ثابت اشیا و مسئله بداء مرتبط است.[۲۸] حکما نیز به بحث از قضا و قدر پرداختهاند و قضا را علم الهی و مرتبه قدر را مجموعه نظام هستی شمردهاند.[۲۹]
امامخمینی در آثار خود به بحث از قضا و قدر، اقسام، مراتب آنها، رابطه آنها با شرور و رضا به قضای الهی پرداختهاست.[۳۰] بنابر نظر ایشان حقیقت قضا و قدر و کیفیت و مراتب آن، از اجلّ و اشرف علوم الهی است که از جهت کمالِ دقت و لطافت آن، مردم عادی از فرورفتن در آن نهی شدهاند؛ زیرا موجب حیرت و گمراهی میشود و از همینروی این حقیقت، از اسرار شریعت و ودیعه نبوت شمرده شدهاست.[۳۱]
حقیقت قضا و قدر
قضا در آیات قرآن به معانی گوناگون ازجمله به معنای امر،[۳۲] حکم[۳۳] و اعلام[۳۴] بهکار رفتهاست؛ اما در همه موارد حتمیت در آن لحاظ شدهاست؛ از اینرو برخی آیات قرآن قضا را مرحله قطعیت، ابرام و ضروریبودن وجود شیء میشمارند[۳۵] و از ضبط همه نوع رویداد در مرحله قضا گزارش کردهاند.[۳۶] در این مرحله خصوصیات اشیا، معین و به تحقق شرایط آنها حکم داده میشود.[۳۷] همچنین واژه قدر در قرآن کریم به معنای خلق، الزام و ایجاب آمدهاست.[۳۸] در برخی آیات، قدر به معنای صورت اشیا با تقدیر و اندازهگیری و جدا از یکدیگر آمدهاست.[۳۹] در روایات نیز قضا به معنای ابرام و حتمیت و قدر به معنای مهندسی اشیا و تعیین حدود آنها از نظر بقا و فنا تفسیر شدهاست.[۴۰] برخی از متکلمان قضای الهی را به امر به طاعات و نهی از گناهان و قدر الهی را علم الهی به اندازه افعال، حدود و اسباب آنها تفسیر کردهاند.[۴۱]
اشاعره بر اساس مبنای خود که تأثیر «طولی و عرضی» و اصل علیت موجودات را انکار میکنند و همه افعال را بدون واسطه، فعل خداوند میشمارند، معنای قضا و قدر را خلق و تقدیر موجودات میدانند؛[۴۲] از اینرو تفسیر حقیقت قضا و قدر از نگاه آنان چیزی جز قبول جبر تکلیفی نیست.[۴۳] در برابر، برخی از متکلمان معتزلی قضا و قدر الهی را دربارهٔ افعال اختیاری بندگان انکار کردهاند؛ زیرا آنان افعال اختیاری را مخلوق بندگان میدانند و معتقدند اراده الهی به آنها تعلق نگرفتهاست.[۴۴]
برخی از حکما، حقیقت قضا را وجود جمعی و اجمالی همه موجودات در عالم عقلی میدانند که به صورت ابداعی با حقایق کلی و صورت عقلی خود موجودند.[۴۵] عرفا حقیقت قضا را حقیقتی علمی در صقع ربوبی میدانند که علم حقتعالی به احکام و احوال اعیان ثابته است[۴۶] و قدر نیز تابع معلوم مقدر، یعنی استعدادهای اعیان ثابته است.[۴۷]
امامخمینی بنابر مبانی فلسفی، حقیقت قضای الهی را صورتهای مجرد عقلانی قائم به عقل میداند.[۴۸] ایشان معتقد است بنابر نظر فلاسفه مشاء[۴۹] قضای الهی صورتهایی است که به نحو ارتسام به عقل قائماند[۵۰] و طبق نظر اشراقیون[۵۱] قضای الهی مُثُل افلاطونی است که اشیا در آن به صورت تفصیل وجود دارند؛ بنابراین مُثل افلاطونی، قضای تفصیلی حقتعالی هستند، به خلاف عقل اول و دیگر عقول که حقیقتی بسیط دارند و شامل صورتهای پایینتر از خود به صورت بساطت و قضای اجمالی حقاند.[۵۲] امامخمینی در نهایت با استناد به سخن بعضی از اهل معرفت،[۵۳] قضای الهی را همان فیض مقدس و وجود منبسط و قدر الهی را همان ظهور و بروز حدود اشیا میداند.[۵۴]
اقسام قضا و قدر
اندیشمندان اسلامی برای قضا و قدر اقسامی ذکر کردهاند،[۵۵] ازجمله:
- قضا و قدر حتمی و غیر حتمی: برخی با الهام گرفتن از روایات[۵۶] معتقدند قضا و قدر الهی به دو قسم حتمی و غیر حتمی تقسیم میشود.[۵۷] قضای حتمی قضای ثابتی است که تغییرپذیر نیست؛ بنابراین هرگاه حوادث با علتهای تامه آنها بسنجیم، مورد قضای حتمی الهیاند و هرگاه حوادث را با علتهای ناقصه آنها سنجیده شوند، مورد قضای غیر حتمی الهیاند که از آن تعبیر به قدر میشود.[۵۸] امامخمینی نیز به قضا و قدر حتمی و غیر حتمی اشاره کردهاست و حقایقی که در حضرت علم و به تبع آن در مرتبه قلم و لوح مجرد وجود دارند و تغییر و تبدیل در آنها راه ندارد، قضای حتمی و حقایقی که در عالم مثال، عالم طبیعت و لوح قدر واقع میشوند و اموری متغیر و متبدلاند، قضای غیر حتمی میداند.[۵۹]
- قضا و قدر تکوینی و تشریعی: از آنجاکه علت تامه موجودات جز با مشیت و اراده الهی حاصل نمیشود و وجوب و قطعیت موجودات، مستند به مشیت و اراده الهی است، قضا و قدر تکوینی مقدار و اندازه مخصوص هر یک از موجودات در علم الهی است که ناشی از اسباب و علل آنهاست و به افاضه؛[۶۰] اما قضا و قدر تشریعی مربوط به فعل تشریعی خداوند است. مقصود از قضای تشریعی آن است که حکم افعال بشر از نظر احکام تکلیفی و وضعی به مشیت و اراده الهی بازمیگردد[۶۱] و هر یک از این احکام با ویژگیها و شرایط خاصی همراه است که در این صورت قدر تشریعی است.[۶۲]
- قضا و قدر علمی و عینی: قضای علمی عبارت است از علم الهی که منشأ حتمیت، اتمام و ضرورت اشیاست. این اتمام و حتمیت گاهی به اعتبار وجود علمی است که بر علم واجبتعالی منطبق میشود و سابق بر وجود اشیا است و گاهی به اعتبار وجود عینی است که قضای عینی نامیده میشود.[۶۳] قدر نیز مانند قضا به اعتبار وجود اشیا در علم حقتعالی، قدر علمی و به اعتبار تحقق فعلی آن در خارج، قدر عینی نامیده میشود.[۶۴]
امامخمینی نیز قدر را به قدر علمی و عینی تقسیم و خاطرنشان میکند قدر علمی طبق مبانی مشاء صورتهای جزئیای است که به نفس جزئی منطبع در فلک، قائم است.[۶۵] این صورتهای جزئی در حکمت مشاء مانند صورتهای ترسیمشدهای است که در خیال انسان نقش میبندند.[۶۶] در حکمت اشراق قدر علمی، عالم مثال است که به آنها مُثُل معلقه نیز گفته میشود؛[۶۷] اما بنابر مبنای عرفانی، امامخمینی قدر علمی را حضرت اعیان ثابته میداند که استعداد و قابلیتهای اشیا در آن به واسطه تجلی به فیض اقدس ظهور مییابند[۶۸] و به واسطه این استعدادها در اعیان ثابته، تقدیر عینی اشیا به حسب اوقات و شرایط هر شیئی در خارج محقق میگردد که از آن به قدر عینی تعبیر میشود؛[۶۹] از اینرو وجودات عینی و صورتهای طبیعی، قدر عینیاند.[۷۰]
مراتب قضا و قدر
امامخمینی مانند دیگر اندیشمندان اسلامی[۷۱] برای قضا و قدر الهی مراتبی قائل است که به حسب آن مراتب و نشئات، احکام نیز متفاوت میشود:
- حقایقی که در حضرت علم به تجلی فیض اقدس و به تبع ظهور اسما و صفات، تقدیر و اندازهگیری میشود.
- اموری که در قلم اعلی و الواح عالی به تجلی فعلی، تقدیر و تحکیم میشوند. در این مراتب تغییر و تبدّل واقع نمیشود و قضای حتمی است.[۷۲]
- حقایق به صورتهای برزخی و مثالی در الواح دیگر و عالم نازلتر ظهور میکنند که آن را عالم خیال منفصل و خیال کل گویند که بنابر نظر اشراقیان، عالم مثل معلقه نیز گفته میشود. در این مرتبه و عالم، تغییرات و اختلافات ممکن است.[۷۳]
- حقایقی که در لوح قدر عینی موجوداند و در آن تقدیرات و اندازهگیریها به دست ملائکه موکل به عالم طبیعت است.
در این لوح قدر تغییرات دایمی است، بلکه خود صورت سیال است و حقایق قابل شدت و ضعف، زیاده و نقصاناند؛ اگرچه جهت حقی و غیبی همین اشیا که ظهور فیض منبسط و ظل ممدود حقیقت علم فعلی حقاند، به هیچوجه تغییر و تبدیل در آنها راه ندارد[۷۴] حکما بر این اعتقادند که همه تغییرات و تبدلات و زیادی اجل و عمر و تقدیر رزق، در لوح قدر علمی که عالم مثال است، تحقق مییابد.[۷۵] امامخمینی معتقد است این تغییرات و تبدلات با همه جزئیات و گستردگی و تنگی که دارند، در لوح قدر عینی که محل تقدیرات است، به دست ولی کامل و قطب زمان واقع میشود و او در هر یک از جزئیات عالم طبیعت که بخواهد تصرف میکند و هر رزقی را که بخواهد گسترش یا کاهش میدهد؛ البته اراده او، ظل و شعاع اراده ازلی حق است؛ چنانکه ملائکه نیز خود تصرفی در این امور ندارند و تمام ذرات وجود، تحت تصرف الهیاند.[۷۶]
رابطه قضا و قدر و شرور
حکما دربارهٔ چگونگی ورود شر در قضای الهی بحث کردهاند.[۷۷] شر به دو قسم حقیقی و بالذات و غیر حقیقی و بالعرض تقسیم میشود. شر حقیقی بهطور قطع داخل در قضا و قدر الهی نیست؛ زیرا قضا و قدر از مراتب علم و علم نیز مساوق وجود است؛ در حالیکه شر حقیقی، عدم محض است و نمیتواند متعلق علم حق واقع شود؛ اما شر بالعرض امری وجودی و دارای دو حیثیت است که از جهت وجودی، متعلق قضا و قدر الهی است؛ اما از جهت شربودن، متعلق قضا و قدر الهی نیست و امری عدمی است؛ بنابراین به صورت عدم ملکه بهرهای از وجود دارد و به تبع جهت وجودیاش دارای قضا و قدر الهی است.[۷۸] (ببینید: خیر و شر)
امامخمینی نیز در بیان چگونگی وقوع شر در قضای الهی معتقد است نظام وجود در بالاترین مرتبه از کمال و خیریت و حسن جمال است و آنچه از سنخ کمال و خیریت است، از حقیقت وجود خارج نیست.[۷۹] ایشان رضا به قضا و قدر الهی را خشنودی از پیشامدهای گوارا و ناگوار و همچنین شادمانی از آنچه حقتعالی برای او از بلایا و امراض و فقدان مرحمت فرمودهاست، میداند.[۸۰] ایشان با استناد به بعضی آیات قرآن کریم[۸۱] قائل است آنچه بالذات متعلق به خلقت و مورد جعل الهی است، خیرات و کمالاتاند.[۸۲] در مقابل، عدم حقیقی به حسب ذات، هیچ بهرهای از وجود ندارد و بطلان صرف است و همانگونه که ذات مقدس حقتعالی از تحدید، نقص و قصور مبراست، فیض مقدس او نیز از نقص، ماهیت و امکان منزه است؛ پس فیض او که ظل جمیل مطلق است، خیر مطلق است و چیزی جز اصل وجود و خیر، متعلق جعل واقع نمیشود. از طرفی تمام شرور، امراض و حوادث که در این عالم طبیعت وجود دارند، از جهت وجودی آنها نیست، بلکه به سبب نقص در این نشئه و تضاد و تزاحم میان آنهاست و این به حدود و نقصهای اشیا بر میگردد که از حیطه جعل خارجاند؛ اما این نقصها و شرور، اگرچه بالذات جعل نشدهاند، بالعرض ایجاد شدهاند؛ زیرا این قبیل عدمها، عدمهای مطلق و حقیقی نیستند، بلکه عدم مضافاند که به تبع ملکات خود، تحققی بالعرض دارند.[۸۳]
رابطه قضا و قدر با بداء
بداء از ریشه «بدو» به معنای ظهور و آشکارشدن است.[۸۴] بنابر بعضی آیات، خدای سبحان اموری مانند دعا، صدقه، صله رحم یا قطع رحم را موجب تغییر در مقدرات ثبتشده در لوح محو و اثبات میداند.[۸۵] بداء در اصطلاح کلامی، ظهور امری از ناحیه خداوند است که گمان به ظهور آن نبوده[۸۶] و نوعی تغییر در تقدیرات جزئی است.[۸۷]
مسئله بداء ریشه قرآنی دارد و از لطیفترین حقایق فلسفی است که تنها برخی فیلسوفان به عمق آن رسیدهاند.[۸۸] متکلمان امامیه با استناد به بعضی آیات[۸۹] و بعضی روایات معصومان(ع)[۹۰] به بحث در حقیقت بداء پرداخته[۹۱] و فرق آن با نسخ را بیان کردهاند.[۹۲]
فیلسوفان اسلامی نیز به این بحث توجه نشان دادهاند.[۹۳] بداء از مختصات مذهب شیعه است[۹۴] و ازجمله موضوعاتی است که برخی از مخالفان شیعه بدون کمترین تحقیقی، مطالب موهوم و بیاساسی را دربارهٔ آن به شیعه نسبت دادهاند.[۹۵] بداء در شرع، از جهت بیان قدرت الهی در تغییر نظام جاری در عالم دارای اهمیت است و محدودیت قدرت حقتعالی را در تغییر نظام وجوبی عالم نفی میکند.[۹۶] بداء به معنای تغییر در لوح محو و اثبات و صحیفه تقدیرات الهی است و هیچ ضرری به علم و مشیت و اراده ازلی خدا و قضا و قدر او وارد نمیسازد؛ زیرا آنچه ثابت و غیرقابل تغییر است، ذات الهی و علم ازلی اوست که سابق بر این الواح است و خود بر این تغییرات در مقدرات عالم، حاکم است.[۹۷]
امامخمینی نیز بداء را این میداند که بعضی امور با بعضی دیگر به هم پیوسته هستند که با نبود یکی از آنها برای دیگری حکمی ثابت است و با بودن آن، حکمی دیگر ثابت میشود.[۹۸] به اعتقاد ایشان ازجمله موارد بداء میتوان به این موارد اشاره کرد: داستان حضرت ابراهیم(ع) دربارهٔ ذبح فرزندش، مناجات حضرت موسی(ع) در سی شب که در ادامه به چهل شب تغییر یافت و حقتعالی جهت آزمایش آن امر را آشکار کرد و همچنین بداء در امامت اسماعیل فرزند امامجعفر صادق(ع).[۹۹] برخی بر این باورند که منشأ بداء از ناحیه ذات حق نیست و تنها در بخشی از نظام آفرینش مانند لوح محو و اثبات رخ میدهد نه در تمام امور و مراتب هستی و از این جهت در صورتهای موجودات عالم در امالکتاب و لوح محفوظ که از آن به خلق اول تعبیر میشود، بداء رخ نمیدهد.[۱۰۰] ایشان این نظر را نمیپسندد و دراینباره قائل است اگرچه بداء به حسب نشئه عینی و خارجی در مرتبه ملکوت محقق میشود، اما منشأ آن علم ربوبی در حضرت علمیه و اعیان ثابته است که در صقع ربوبی واقع میشود.[۱۰۱] ایشان سعادت و شقاوت و همه تقدیرات الهی را از ناحیه عالم ربوبی میداند[۱۰۲] و با استناد به برخی روایات،[۱۰۳] مخزن علم به بداء را از ناحیه حقتعالی میداند که حتی انبیا و رسولان به آن علم ندارند[۱۰۴] و تنها انسان کامل که گاهی بر عین ثابت اشیا علم پیدا میکند، بر آن آگاه میشود.[۱۰۵]
پانویس
- ↑ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۶۷۴–۶۷۵؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۵/۱۸۶–۱۸۷.
- ↑ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۶۵۸؛ زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ۷/۳۷۰؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۳۰۱.
- ↑ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۶۵۸.
- ↑ ← جرجانی، شرح المواقف، ۸/۱۸۰.
- ↑ خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۷؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۹۱–۲۹۲؛ ملاصدرا، المظاهر الالهیه، ۴۸.
- ↑ ابنعربی، مجموعه رسائل، ۲/۳۴؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱.
- ↑ خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۷؛ حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۵۸۸؛ جرجانی، شرح المواقف، ۸/۱۸۱.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۳/۱۱۲ و ۴/۱۷؛ ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۳۱؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۰؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱.
- ↑ ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۳۱.
- ↑ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱.
- ↑ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱؛ ابنعربی، فصوص الحکم، ۹۶.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۶۷۵.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۲.
- ↑ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۴/۱۷۷.
- ↑ قنبس، مسئلة القضاء و القدر، ۲۵.
- ↑ ← مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۳۵۳ و ۵۵۸.
- ↑ اسراء، ۲۳؛ طه، ۷۲؛ فصلت، ۱۰؛ نمل، ۵۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۱۵۵–۱۶۰؛ صدوق، التوحید، ۳۶۴.
- ↑ صدوق، التوحید، ۳۸۳؛ مجلسی، بحار الانوار، ۵/۹۷.
- ↑ ← نهج البلاغه، ح۲۷۹، ۵۶۹؛ صدوق، التوحید، ۳۶۵.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۳۹۶.
- ↑ گلدزیهر، العقیدة و الشریعة فی الاسلام، ۹۵.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۳۷۵–۳۷۶.
- ↑ حسنی، تبصرة العوام فی معرفة مقالات الأنام، ۱۷۶.
- ↑ ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۳۱؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۵۰۷–۵۰۹؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱.
- ↑ قونوی، النفحات الالهیه، ۱۷۱؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۲۳۴؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۸۴؛ آشتیانی، مقدمه کتاب مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه تألیف امامخمینی، ۵۰.
- ↑ خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۷؛ ملاصدرا، مجموعة الرسائل التسعه، ۱۴۸–۱۴۹؛ آشتیانی، مقدمه کتاب مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه تألیف امامخمینی، ۶۳.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵؛ امامخمینی، آدابالصلاة، ۳۲۶؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱–۳۲ و ۵۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۶۲–۵۶۳، ۶۴۲ و ۶۴۴؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۹.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶.
- ↑ اسراء، ۲۳.
- ↑ طه، ۷۲.
- ↑ اسراء، ۴.
- ↑ سبأ، ۱۴؛ بقره، ۱۱۷.
- ↑ تستری، تفسیر التستری، ۸۵؛ صدوق، التوحید، ۳۸۵؛ ثعلبی، الکشف و البیان (تفسیر الثعلبی)، ۱/۲۶۴؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۱/۳۷۵–۳۷۸.
- ↑ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱/۹۷ و ۱۳/۷۲–۷۳.
- ↑ فصلت، ۱۰؛ نمل، ۵۷؛ واقعه، ۶۰.
- ↑ قمر، ۴۹؛ فرقان، ۲؛ رعد، ۸.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۱۵۰ و ۱۵۵–۱۶۰؛ مجلسی، بحار الانوار، ۵/۱۲۲–۱۲۴.
- ↑ صدوق، التوحید، ۳۷۰ و ۳۸۴.
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۲۶۵.
- ↑ ← حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۳۱۶–۳۱۷.
- ↑ ← جرجانی، شرح المواقف، ۸/۱۴۵–۱۵۰ و ۱۸۱.
- ↑ خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۷؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۴۷.
- ↑ ابنعربی، مجموعه رسائل، ۲/۳۴؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۳/۱۱۲ و ۴/۱۵–۱۷.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵.
- ↑ خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۷؛ میرداماد، القبسات، ۴۲۱–۴۲۳.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۳.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۹۲–۹۴.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۳.
- ↑ میرداماد، القبسات، ۴۱۷–۴۱۸.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵.
- ↑ میرداماد، القبسات، ۴۲۰–۴۲۱؛ میرداماد، نبراس الضیاء، ۱۱۷؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۱۰۱؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۶۱۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۴۶۹.
- ↑ جرجانی، التعریفات، ۸۴؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۳۵۱.
- ↑ ← طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۱/۳۸۰–۳۸۴.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶–۳۲۷.
- ↑ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۷/۱۱۶–۱۱۷ و ۱۳/۷۲–۷۳.
- ↑ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۳/۷۹ و ۱۶/۳۲۱.
- ↑ ربانی گلپایگانی، جبر و اختیار، ۱۳۲.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۵۰؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۶/۱۰۶۴–۱۰۶۸.
- ↑ میرداماد، القبسات، ۴۲۱–۴۲۳؛ اشکوری، حواشی اشکوری بر کتاب رسالة النصوص صدرالدین قونوی، ۱۴۰.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴.
- ↑ خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۱۷۲–۱۷۵ و ۳۱۶–۳۱۷.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۹۲–۹۴ و ۱۴۴ و ۱۵۴–۱۶۷؛ ← امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴–۲۸۵.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱ و ۵۴.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵.
- ↑ میرداماد، القبسات، ۴۲۰–۴۲۲؛ سبزواری، شرح الاسماء الحسنی، ۱۹۳؛ ابنقیّم، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمة و التعلیل، ۸۳.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶–۳۲۷.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶–۳۲۷ و ۳۴۳.
- ↑ ملاصدرا، المظاهر الالهیه، ۵۰.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۷.
- ↑ ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ۴۱۴؛ قطبالدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ۴۹۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۷/۷۲.
- ↑ خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۹–۳۲۴؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۴۲ و ۷/۷۲–۷۴.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۴۳.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۲۶۳؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۶۸–۱۶۹.
- ↑ نساء، ۷۹.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۴۴.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۴۳–۶۴۴.
- ↑ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۱۱۳؛ طریحی، مجمع البحرین، ۱/۴۴–۴۷؛ ← امامخمینی، کشف اسرار، ۸۵.
- ↑ یونس، ۹۸؛ ← سبحانی، الاضواء، ۴۴۶.
- ↑ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ۶۵–۶۶.
- ↑ مجلسی، مرآة العقول، ۲/۱۴۷.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۳۹۰.
- ↑ انعام، ۲؛ رعد، ۳۹.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۱۴۶–۱۴۹.
- ↑ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ۶۵–۶۷؛ مازندرانی، شرح الکافی، ۴/۳۲۱ و ۳۲۹؛ کاشفالغطاء، اصل الشیعة و اصولها، ۱۵۱–۱۵۲؛ سبحانی، الالهیات، ۲/۲۲۳
- ↑ سید مرتضی، ۳۵۷–۳۵۸؛ سبحانی، بحوث فی الملل، ۳/۲۷۶–۲۷۸.
- ↑ میرداماد، نبراس الضیاء، ۵۵–۵۶؛ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۴/۱۷۷؛ ملاصدرا، مجموعه رسائل فلسفی، ۳۰۰.
- ↑ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ۶۵–۶۸.
- ↑ مکارم شیرازی، یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، ۱۰۷.
- ↑ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۱/۱۲۶.
- ↑ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۴/۱۸۸–۱۸۹.
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۸۶.
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۸۴–۸۹.
- ↑ فیض کاشانی، الوافی، ۱/۵۱۳.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱–۳۲.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۹.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۱۴۷.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱.
منابع
- قرآن کریم.
- آشتیانی، سیدجلالالدین، مقدمه کتاب مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه تألیف امامخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
- ابنسینا، حسینبنعبدالله، الشفاء، الالهیات، تصحیح سعید زاید، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
- ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بیتا.
- ابنعربی، محیالدین، فصوص الحکم، تحقیق ابوالعلاء عفیفی، تهران، نشر الزهرا (س)، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش.
- ابنعربی، محیالدین، مجموعة رسائل ابنعربی، بیروت، دارالمحجة البیضاء، چاپ اول، ۱۴۲۱ق.
- ابنقیم جوزیه، محمدبنابیبکر، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمة و التعلیل، تحقیق عصام فارس، بیروت، دارالجمیل، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- اشکوری، میرزاهاشم، حواشی اشکوری بر کتاب رسالة النصوص صدرالدین قونوی، قم، اشراق، چاپ اول، ۱۳۹۰ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، کشف اسرار، تهران، محمد، بیتا.
- امامخمینی، سیدروحالله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
- تستری، سهلبنعبدالله، تفسیر التستری، تحقیق باسل عیون السود، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۳ق.
- تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، تصحیح عبدالرحمن عمیره، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- تهانوی، محمد علی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، تحقیق علی دحروج، لبنان، ناشرون، چاپ اول، ۱۹۹۶م.
- ثعلبی نیشابوری، احمدبنمحمد، الکشف و البیان (تفسیر الثعلبی)، تحقیق ابیمحمدبنعاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
- جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح ویلیام چیتیک، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش.
- جرجانی، سیدشریف، شرح المواقف، تصحیح بدرالدین نعسانی، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۳۲۵ق.
- جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
- جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، تحقیق سیدجلالالدین آشتیانی، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۴۲۳ق.
- حسنی، سیدمرتضی، تبصرة العوام فی معرفة مقالات الأنام، تصحیح عباس اقبال آشتیانی، تهران، اساطیر، چاپ دوم، ۱۳۶۴ش.
- حلی، علامه، حسنبنیوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق و تعلیق حسن حسنزاده آملی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۳ق.
- خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- راغب اصفهانی، حسینبنمحمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت ـ دمشق، دارالقلم ـ دارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- ربانی گلپایگانی، علی، جبر و اختیار، قم، مؤسسه تحقیقات سیدالشهدا (ع)، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
- زبیدی، سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تصحیح علی هلالی و علی شیری، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
- سبحانی، جعفر، الأضواء علی عقائد الشیعة الامامیة و تاریخهم، قم، مؤسسه امامصادق (ع)، ۱۴۲۱ق.
- سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، قم، مرکز العالمی للدراسات الاسلامیه، چاپ سوم، ۱۴۱۲ق.
- سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، قم، مؤسسه امامصادق (ع)، بیتا.
- سبزواری، ملاهادی، شرح الاسماء الحسنی، تحقیق نجفقلی حبیبی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
- سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسنزاده آملی، تهران، ناب، چاپ اول، ۱۳۶۹–۱۳۷۹ش.
- شیخ اشراق، سهروردی، شهابالدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
- صدوق، محمدبنعلی، التوحید، تحقیق سیدهاشم حسینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۸ق.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تصحیح سیداحمد حسینی اشکوری، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
- فیض کاشانی، ملامحسن، الوافی، تحقیق سیدضیاءالدین علامه، اصفهان، کتابخانه امیرالمؤمنین (ع)، چاپ اول، ۱۴۰۶ق.
- قطبالدین شیرازی، محمودبنمسعود، شرح حکمة الاشراق، به اهتمام عبدالله نورانی و مهدی محقق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- قنبس، عبدالحمید محمد و خالد عبدالرحمان العک، مسئلة القضاء و القدر، دمشق، دارالکتاب العربی، چاپ اول، ۲۰۰۵م.
- قونوی، صدرالدین، النفحات الالهیه، تحقیق محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- قیصری، داوودبنمحمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- کاشفالغطاء، محمدحسین، اصل الشیعة و اصولها، بیروت، اعلمی، چاپ چهارم، ۱۴۱۳ق.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- گلدزیهر، ایگناز، العقیدة و الشریعة فی الاسلام، ترجمه محمد یوسف موسی، مکتبه ثانی، ۱۹۱۰م.
- مازندرانی، ملاصالح، شرح الکافی، تحقیق ابوالحسن شعرانی، تهران، المکتبة الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۸۲ق.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول فی شرح اخبار آلالرسول (ص)، تصحیح سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۰ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۶، تهران، صدرا، چاپ هشتم، ۱۳۷۰ش.
- مفید، محمدبنمحمد، تصحیح اعتقادات الامامیه، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- مکارم شیرازی، ناصر، یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، اسرار الآیات، تصحیح محمد خواجوی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۶۰ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیه، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، مشهد، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، المظاهر الالهیة فی اسرار العلوم الکمالیه، تصحیح سیدمحمد خامنهای، تهران، بنیاد حکمت صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، شرح اصول الکافی، تحقیق محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مجموعة الرسائل التسعه، تهران، ۱۳۰۲ق.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین، تحقیق حامد ناجی اصفهانی، تهران، حکمت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- میرداماد، سیدمحمدباقر، القبسات، به اهتمام مهدی محقق و دیگران، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۶۷ش.
- میرداماد، سیدمحمدباقر، نبراس الضیاء و تسواء السواء فی شرح باب البداء و اثبات جدوی الدعاء، تصحیح حامد ناجی اصفهانی، قم ـ تهران، هجرت ـ میراث مکتوب، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
پیوند به بیرون
- باقر صاحبی، قضا و قدر، دانشنامه امامخمینی، ج۸، ص۱۸۳-۱۹۰.