استکبار: تفاوت میان نسخهها
جز (انتقال از رده:مقالههای جلد اول دانشنامه به رده:مقالههای جلد اول دانشنامه امامخمینی ردهانبوه) |
جز (انتقال از رده:اندیشههای امام خمینی به رده:اندیشههای امامخمینی ردهانبوه) |
||
خط ۱۰۹: | خط ۱۰۹: | ||
[[رده:مقالههای دارای لینک دانشنامه]] | [[رده:مقالههای دارای لینک دانشنامه]] | ||
[[رده:مفاهیم سیاسی]] | [[رده:مفاهیم سیاسی]] | ||
[[رده:اندیشههای | [[رده:اندیشههای امامخمینی]] |
نسخهٔ ۳۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۲۹
استکبار، سلطهطلبی و تضییع حقوق دیگران در دو سطح فردی و اجتماعی.
معنای لغوی و اصطلاحی
استکبار از ریشه «کبر» به معنای خودبزرگپنداری، برتریجویی، گردنکشی، غرور و نخوت است.[۱] این واژه با کبر و تکبر، قرابت معنایی دارد. کبر خودشیفتگی و خود را بزرگتر از دیگران دیدن است[۲] و تکبر، با اظهار آثار کبر، محقق میشود[۳] و بالاترین تکبر، سرکشی در برابر خداوند و نپذیرفتن حق و سرپیچی از عبادت اوست.[۴] (ببینید: تکبّر) امامخمینی استکبار را تمرُّد، نافرمانی، سرکشی و کبریاییکردن شمرده است.[۵] استکبار در کاربردهای رایج، به نوعی سلطهجویی، استعمار و بهرهکشی فرهنگی، سیاسی و اقتصادیِ گروهی اندک و زورگو و منفعتطلب، بر گروهی عظیم از تودههای محروم گفته میشود[۶]؛ بر این اساس استکبار، ریشه و منشأ استثمار و استعمار و استبداد بهشمار میآید.[۷]
در برابر مفهوم استکبار، واژه استضعاف قرار دارد که به معنای ضعیفشمردن[۸] و ناتواندیدن[۹] و ضعیفکردن به معنای وسیع کلمه، اعم از فکری، اقتصادی و سیاسی با هدف بهرهکشی[۱۰] است. واژه استضعاف در قرآن کریم به معانی گفته شده آمده است؛ اما بیشتر در معنای مستضعفان فکری و کسانی که از روی نادانی، تعصب و تقلید نادرست، به دنبال رهبران ستمکار و گمراه حرکت میکنند، بهکار رفته است.[۱۱] (ببینید: مستضعفان) استکبار به دو قسم فردی و اجتماعی تقسیم میشود و امامخمینی به هر دو جنبه، بهویژه استکبار اجتماعی-سیاسی پرداخته است.
پیشینه
خصلت استکبار با نافرمانی ابلیس از اطاعت خدا و سجدهنکردن بر آدم آغاز شد و سپس با تداوم زندگی اجتماعی انسان بر روی زمین، جریان یافت[۱۲]؛ چنانکه قرآن کریم کافران زمان حضرت نوح(ع)،[۱۳] فرعون،[۱۴] قوم بنیاسرائیل در دورههای مختلف،[۱۵] مشرکان[۱۶] و منافقان زمان پیامبر اکرم(ص)[۱۷]را در شمار کسانی که استکبار ورزیدهاند، دانسته است. از نگاه امامخمینی استکبار از آفتها و عیبهای نفسانی شمرده میشود و ریشه در خودبزرگبینی انسان دارد و او را از پذیرفتن حقیقت بازمیدارد[۱۸] و کسی که از سر لجاجت استکبار میورزد و تلاش میکند اسلام و قرآن را باطل جلوه دهد، نماد شقاوت او است.[۱۹] ایشان آمریکا و اسرائیل را از بارزترین مصادیق استکبار در جهان بهشمار میآورد[۲۰] و آمریکا و انگلیس را منشأ بدبختی ملتهای شرقی بهویژه ایران[۲۱] و دشمنان شماره یک ملت ایران[۲۲] میخواند؛ چنانکه پادشاهان ایران را نیز که در طول تاریخ شاهنشاهی، با خلق و خوی استکباری خود، مردم را به ضعف میکشاندند، در ردیف مستکبران شمرده است.[۲۳]
در قرنهای گذشته با رشد روزافزون میزان تولید و افزایش قدرتِ حکومتها در اروپا، بهتدریج این تفکر در این قاره شکل گرفت که اروپاییان از نژاد برترند و دیگر ملتها باید برده و فرمانبردار آنان باشند و ارزشهای جامعه انسانی را آنان تعیین کنند. جامعه اروپا با هدف بهرهکشی هرچه بهتر و سریعتر از مردم دنیا، طرحهای استعماری زیادی را تدارک دید.[۲۴]
استکبار در قرآن و روایات
واژه استکبار و مشتقات آن ۴۸ بار در قرآن بهکار رفتهاند که چهار مورد آنها به استکبار شیطان و بقیه به استکبار انسان اشاره دارند.[۲۵] ماده «عتو»[۲۶] و در مواردی ماده «علا»[۲۷] نیز به معنای استکبار و سرکشی بهکار رفته است. قرآن شیوهها و ابزار مستکبران را برای سلطه بر مردم، استخفاف و تحمیق مردم،[۲۸] تفرقهافکنی میان آنان[۲۹] و تهدید و ارعاب[۳۰] شمرده است.
روایات معصومان(ع) در این زمینه بیشتر ناظر به استکبار فردی است که یک خصلت و ویژگی درونی است؛ بر این اساس استکبار از جنود جهل و ضد تسلیم حقبودن[۳۱] و یکی از سه ریشه کفر[۳۲] و نخستین معصیتی که خدا بدان نافرمانی شد[۳۳] شمرده شده است. از نگاه روایات، کبریاییکردن تنها شایسته خداوند است[۳۴] و از انسان اگر سر بزند، گزاف و ادعای بیهوده است[۳۵] و برای او خواری و ذلت به بار میآورد.[۳۶]
ماهیت و زمینههای استکبار
در نگاهی کلی میتوان گفت که پایههای استکبار بر سه اصل اعتقاد به برتری نژادی و ذاتی، انکار واقعیتهای جهان و جذبههای حکومت و قدرت مادی استوار است.[۳۷] قرآن کریم مال و ثروتِ فراوان،[۳۸] قدرت نظامی و موقعیت سیاسی-اجتماعی،[۳۹] فقر فرهنگی و استقلال فکری نداشتنِ توده مردم،[۴۰] خودبرتربینی در آفرینش،[۴۱] کفر،[۴۲] هوای نفس و خودپرستی،[۴۳] جرم و گناه[۴۴] و غفلت از قدرت نامحدود الهی[۴۵] را زمینههای استکبار خوانده است.
امامخمینی در پدیدآمدن استکبار، ازجمله این عوامل را مؤثر میداند: بیماری روحی و نگاه خاص مستکبران به جهان،[۴۶] مهارنشدن قدرتها با تعلیمات انسانی-آسمانی،[۴۷] نبود بیداری و آگاهی مستضعفان،[۴۸] خودباختگی و احساس ناتوانی مستضعفان[۴۹] و خودبینی و طغیان نفس مستکبران[۵۰]؛ همچنانکه ایشان سلطهطلبی آمریکا و استثمار مردم جهان به دست این قدرت استکباری را در گسترش استکبار مؤثر میدید. به اعتقاد ایشان آمریکا دشمن شماره یک مردم مستضعف جهان است و از هیچ جنایتی برای سیطره سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی بر جهانِ زیر سلطه خودداری نمیکند.[۵۱] (ببینید: امریکا)
اقسام و آثار استکبار
قرآن کریم به دو نوع از بروز استکبار یعنی استکبار فردی و اجتماعی اشاره کرده است. استکبار فردی تکبر در برابر خدا و خاضعنشدن در پیشگاه حقیقت است[۵۲] و استکبار اجتماعی تکبر در برابر مردم و بزرگتردانستن خود و مفهومی در مقابل استضعاف است.[۵۳] امامخمینی نیز استکبار اجتماعی و سیاسی را در برابر استضعاف نهاده[۵۴] و در یک نگاه کلی معتقد است تجاوز به حقوق زیردستان و کوچکشمردن آنان، هرچند کمشمار باشند، از مصادیق استکبار است[۵۵] و مستکبران، منحصر در قدرتهای سلطهگر جهانی نیستند؛ بلکه دولتهایی هم که ملتهای خود را ضعیف میشمرند و بر آنان ظلم و دستاندازی میکنند، در ردیف مستکبراناند؛ نیز هر کسی که به حقوق زیردستان خود تعدی کند و آنان را کوچک بشمارد مستکبر است.[۵۶] ایشان رژیم پهلوی و همه طبقات بالانشین و وابسته به آن را که در برابر طبقات پایین اجتماع، تکبر میکردند و آنان را کوچک میشمردند و به حساب نمیآوردند، از مصادیق مستکبران میدانست.[۵۷]
قرآن کریم عهدشکنی و رویگردانی از انذار و هشدار پیامبران(ع)،[۵۸] تکذیب و رد آیات الهی،[۵۹] تکذیب و کشتن پیامبران(ع)،[۶۰] انکار توحید،[۶۱] رویگردانی از عبادت خداوند،[۶۲] درخواستهای نامعقول،[۶۳] لجاجت و نپذیرفتن حق[۶۴] و تکذیب آخرت و معاد[۶۵] را از آثار استکبار شمرده است. امامخمینی با استناد به آیه ۱۷۹ سوره اعراف، مستکبران را افرادی دانسته که به جهت گناه و کدورتِ حاصل از طغیان و سرکشی در برابر خداوند، دلهایشان چرکین شده و زنگار گرفته و از تفکر و تذکر بیبهرهاند، بلکه نظر در آیات الهی و شنیدن مواعظ و معارف، بر حالت غفلت و استکبار آنان میافزاید.[۶۶] (ببینید: تکبر)
رویارویی مستکبران و مستضعفان
بیشتر گروندگان به پیامبران(ع) را محرومان و مستضعفان تشکیل میدادند و بیشتر مخالفانِ ایشان، از طبقه مستکبران بودند.[۶۷] مبارزه ارزشمند، مقدس و مبرّا از منفعتطلبیهای مادی را که شایسته نام مبارزه حق با باطل است، پیامبران الهی(ع) و مؤمنانِ پیرو آنان، رهبری کرده و بشریت را از نظر تمدن و معنویت انسانی به پیش بردهاند.[۶۸]
امامخمینی ضمن تأکید بر اینکه هدف اصلی پیامبران الهی(ع)، راهبری انسانها به سوی معنویت بوده است، مقابله با اشراف برای حفظ منافع تودهها و جلوگیری از ظلم به آنان را از وظایف پیامبران(ع) میدانست.[۶۹] ایشان بر آن بود همه پیامبران(ع) از میان طبقات محروم و فقیر جامعه برخاسته و به مقابله با قدرتمندان رفتهاند[۷۰]؛ از اینرو مستضعفان بر همه ادیان، حق دارند.[۷۱] ایشان با رد اتهام افیونبودن دین، معتقد بود که پیامبران(ع) با تبلیغ دین و آمادهکردن مستضعفان، آنان را به صحنه قیام و شورش علیه مستکبران میآوردند[۷۲] و این روند در تاریخ ظهور اسلام هم وجود داشته و تأکید فراوان قرآن بر جنگ و مبارزه برای مقابله و رودررویی با قدرتمندان و طاغوتها بوده است.[۷۳] ایشان یکی از اهداف نخستین اسلام و تعلیمات دینی را از میانبرداشتن مستکبران و جلوگیری از استعمار و استثمار مستضعفان، میدانست[۷۴] و تربیت انسانها را مقصد نهایی پیامبران(ع) بهشمار میآورد.[۷۵] به باور امامخمینی منطق قرآن، ترغیب پیامبر(ص) به مبارزه با سرمایهدارانی بود که مخالف منافع تودهها بودند و آنان را استثمار میکردند[۷۶] و همه مبلغان راستین از پیامبر اسلام(ص) و امیرالمؤمنین علی(ع) تا علمای اسلام در طول تاریخ، اهل مبارزه با صاحبان قدرت بودند.[۷۷] امامخمینی بر اساس آیه ۵ سوره قصص تأکید میکرد طبق وعده خداوند، مستضعفان بر مستکبران پیروز خواهند شد و حاکمیت بر زمین در اختیار مستضعفان قرار خواهد گرفت و مستکبران که غاصب زمیناند، از میان خواهند رفت.[۷۸] ایشان انقلاب اسلامی ایران را حرکتی در همین راستا[۷۹] و آن را نهضت مستضعفان علیه مستکبران[۸۰] و هشداری برای همه مستکبران جهان[۸۱] میدانست و از مستضعفان جهان میخواست به پا خیزند[۸۲] و با الگوگرفتن از انقلاب ایران[۸۳] و زیر پرچم اسلام بر مستکبران غلبه کنند و زمین را از دست چپاولگران بگیرند.[۸۴] ایشان که انقلاب اسلامی ایران را پشتیبان ملتهای مظلوم در برابر ظالمان میشمرد،[۸۵] اعلام کرد هر جا مبارزه علیه استکبار شکل بگیرد، انقلاب اسلامی حضور خواهد داشت و از مظلومان دفاع خواهد کرد.[۸۶] (ببینید: انقلاب اسلامی ایران) ایشان از همه مستضعفان عالم میخواست با یکپارچگی و وحدت، حزب جهانی مستضعفان را تشکیل دهند و مشکلات خود را با ارادهای مصمم از میان بردارند.[۸۷] (ببینید: مستضعفان) ایشان سلامت و صلح جهانی را در گروی انقراض مستکبران میدانست و بر آن بود که تا این سلطهطلبانِ بیفرهنگ بر روی زمیناند، مستضعفان به ارث خود نخواهند رسید[۸۸] و اگر در این زمینه سستی شود، مستکبران شرق و غرب، همه را از میان خواهند برد.[۸۹]
حمایت از مستضعفان در برابر مستکبران، در اصل ۱۵۴ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هم آمده است و بر اساس آن، سعادت انسان در همه جامعه بشری، آرمان جمهوری اسلامی ایران معرفی شده و رسیدن به استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل، حق همه مردم جهان دانسته شده است. جمهوری اسلامی ایران با تکیه بر این اصل، ضمن خودداری از دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر، از مبارزه حقطلبانه مستضعفان در برابر مستکبران حمایت میکند. با توجه به این اصل و مقدمه قانون اساسی که انقلاب ایران را حرکتی برای پیروزی نهایی مستضعفان بر مستکبران شمرده، یکی از اهداف مهم سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به عنوان مقدمه و لازمه تشکیل حکومت واحد جهانی، مبارزه با استکبار جهانی و حمایت از مردم مستضعف دنیاست.[۹۰] (ببینید: نهضتهای اسلامی)
راههای نفوذ و سلطه مستکبران
استکبار برای رسیدن به اهداف خود در هر زمینهای فعالیت میکند و به همه شیوهها اعم از نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دست میزند و استفاده از هر وسیلهای را برای رسیدن به هدف توجیه میکند.[۹۱] امامخمینی در نگاه کلی در سه سطح، شیوههای استکباری برای سلطه و روشهای مواجهه با آن را مطرح کرده است:
جهانی و بینالمللی
امامخمینی وابستگی فکری مستضعفان به مستکبران و استقلال فکری و درونی نداشتن آنان را سرچشمه وابستگیهای دیگر میدانست و راه نجات را بیدارشدن از خواب مصنوعیِ تحمیلشده بر برخی اقشار بهخصوص متفکران و روشنفکران کشورهای مستضعف میدید[۹۲]؛ همان گونه که بیداری ملتهای مستضعف را نخستین گام برای رسیدن به پیروزی میدانست.[۹۳] ایشان ظلمپذیری و تن به اسارتدادنِ مردم مستضعفِ مظلوم جهان را بدتر از ستمکاری بهشمار میآورد[۹۴] و به همه کشورهای زیر سلطه مستکبران هشدار میداد اگر به خود متکی نباشند، تا ابد گرفتار خواهند ماند. ایشان با اشاره به اینکه حق گرفتنی است، راه نجات از سلطه غرب را روی پای خود ایستادن و قیام و تاختن بر عوامل بیگانه و بیرونکردن آنان از میدان میدانست[۹۵] و از مستضعفان میخواست برای قیام علیه مستکبران، منتظر اقدام دولتهای خود نباشند[۹۶]؛ زیرا در نگاه ایشان بیشتر حاکمان کشورهای ضعیف را افرادی تشکیل میدهند که یا استکبار تحمیل کرده یا خود، پیرو خطوط کلی استکبارند و این حاکمان، قوانین و دستورهای دیکتهشده را که دلخواه و تامینکننده منافع مستکبران است، به اجرا درمیآورند و ملت خود را در حصار و قرنطینه سیاسی نگه میدارند و هر گونه اعتراض آنان را گناهی نابخشودنی میدانند.[۹۷] ایشان وحدت مستضعفان عالم را از همه ادیان و مذاهب، تنها راهِ از میانرفتن مستکبران میدانست[۹۸]؛ چنانکه از مقامات کلیسا میخواست به پا خیزند و از مستضعفان حمایت کنند.[۹۹]
جهان اسلام
امامخمینی اعتقاد داشت قدرتهای جهانی در دوران خواب و ناآگاهی مسلمانان، اسلام و قرآن را خطری بزرگ و بالقوه برای خود برمیشمردند و امروزه با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و در معرض خطر قرارگرفتنِ منافع حیاتی آنان، در آمادگی به سر میبرند و در صددند با استفاده از حیله و فریب، به اهداف خود دست پیدا کنند؛ از اینرو مسلمانان باید در ارتباط با ابرقدرتها اصل را بر دشمنی و فریب بگذارند.[۱۰۰] به اعتقاد ایشان استکبار جهانی با عوامل داخلی و طرحهای دولتهای عقبمانده و بیتوجه به مصالح مسلمانان و بهرهگیری از نویسندگان، گویندگان و خطیبان وابسته، در کشورهای اسلامی نفوذ کرده است[۱۰۱] و مسلمانان بر اثر تبلیغات مستکبران صدها سال، شستشوی مغزی و دچار خودباختگی شدهاند.[۱۰۲] ایشان تنازع و تفرقه را باعث بدبختی و نکبت مسلمانان در طول تاریخ شمرده و وحدت کلمه و اجتناب از تفرقه را دارای آثاری معجزهآسا برای حل مشکلات شمرده[۱۰۳] و قیام بر ضد مستکبران را تکلیف کشورهای اسلامی دانسته[۱۰۴] و عزت و حیات سیاسی-اجتماعی مسلمانان را در گرو مبارزه و تصمیم به خروج از زیر سیادت کفر و شرک جهانی بهخصوص آمریکا معرفی کرده است.[۱۰۵]
انقلاب اسلامی ایران
امامخمینی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، گرفتاری ملت و کشور ایران را علاوه بر رژیم زورگوی پهلوی، استکبار بینالمللی و در راس آن آمریکا میدانست و این رژیم را مهره آنان میشمرد.[۱۰۶] ایشان با همین اندیشه، انقلاب خود را در مبارزه با استکبار داخلی و بینالمللی، هدایت کرد و به پیروزی رساند و با ایمان راسخی که به تحقق وعده الهی در پیروزی مستضعفان بر مستکبران جهان داشت،[۱۰۷] آمادگی خود را برای مبارزه با استکبار جهانی در سراسر دنیا اعلام کرد.[۱۰۸] به اعتقاد ایشان استکبار جهانی کینه شدیدی با اسلام ناب محمدی دارد[۱۰۹]؛ از اینرو به دنبال دورکردن مردم از انقلاب و گسستن پیوند آنان با آرمانهای اجتماعی-سیاسی اسلام است[۱۱۰] و در همه زمینهها افرادی را برای شکست انقلاب اسلامی در آستین دارد. در حوزههای علمیه، از مقدسنمایان برای نابودکردن محتوای اسلام و انقلاب استفاده میکند و در دانشگاه با عوامل خود به همه روحانیان و علما حملهور میشود و اسلام آنان را آمریکایی معرفی میکند.[۱۱۱] ایشان هشدار میداد که استکبار از همه کمینگاههای سیاسی، فرهنگی، نظامی و اقتصادی، به انقلاب اسلامی حمله کرده است[۱۱۲] و دستیاران نفوذی استکبار هیچگاه دست از شیطنت برنمیدارند[۱۱۳]؛ بنابراین توطئهگری و دسیسهچینی استکبار در کشور باید جدی گرفته شود و همه مشکلات کشور به پای سوء مدیریت و بیتجربگی گذاشته نشود.[۱۱۴]
از منظری دیگر راههای ورود و نفوذ استکبار در داخل کشور از نگاه امامخمینی افزون بر تفرقهافکنی[۱۱۵] عبارتاند از:
- ترویج مکتبهای شرقی و غربی و گسترش اسلام آمریکایی:[۱۱۶] امامخمینی معتقد است تسلیمشدگان بیچون و چرای مکتبهای انحرافی غرب و التقاطی شرق، با قلم و زبان و به شکل خزنده و بیامان، در صدد انحراف ملتاند[۱۱۷]؛
- ترویج فساد و فحشا و آزادی غربی: امامخمینی اعتقاد داشت آزادی غربی که برخی روشنفکران در پی آناند، راه ورود استکبار را باز میکند و جوانان را فاسد و ملت را تا آخر، به بند میکشد[۱۱۸] و کار مستکبران جز فسادانگیزی نیست[۱۱۹]؛
- ترور شخصیتهای انقلابی و تأثیرگذار: به باور امامخمینی نقشه استکبار برای تسلط بر جوامع، حذف مغزهای متفکر و برجسته اجتماع و جایگزینکردن مهرههای دستپرورده خویش است[۱۲۰]؛
- منزویکردن روحانیت و دفاع از نظریه جدایی دین از سیاست: امامخمینی خاطرنشان کرده است که استکبار با مطالعات و بررسیهای دقیق، به این نتیجه رسیده است که تنها مانع پیش روی او دین اسلام است؛ از اینرو برای سلطه پیداکردن بر کشورهای اسلامی، در صدد از میانبرداشتن اسلام یا بیمحتواکردن آن است و در بخش دوم، توفیق هم داشته است[۱۲۱] و برای جلوگیری از نفوذ معنوی روحانیت و ضربهزدن به این قشر از جامعه، دو راه ایجاد ترس و نیرنگ را برگزیده است.[۱۲۲]
راه مقابله با نفوذ و سلطه مستکبران
امامخمینی در یک تقسیمبندی کلی برای ایستادگی در برابر توطئههای استکبار، بر دو امر تکیه میکرد:
- حفظ وحدت و انسجام ملی:[۱۲۳] به اعتقاد ایشان مهمترین سلاح برای مسلمانان و مستضعفان جهان در مبارزه با استکبار، وحدت و آگاهی است[۱۲۴]؛
- مبارزه آشتیناپذیرانه تا قطع همه وابستگیها به ابرقدرتها:[۱۲۵] ایشان با بیان این نکته که استکبار جهانی با بهرهگیری از علوم و فنون پیشرفته نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، ایران را مورد حملات همهجانبه جنگ، محاصره اقتصادی و جنگ روانی-تبلیغاتی با شعار فریبنده حقوق بشر در جراید و رسانهها قرار داده، ضرورت مبارزه با استکبار جهانی را به گستردگی حضور استکبار مطرح کرد و برای کشاندن مبارزات به خارج از مرزهای ایران، از مسلمانان و مستضعفان جهان خواست انقلاب ایران را الگوی مبارزه با مستکبران قرار دهند.[۱۲۶] ایشان برای عملیشدن ایناندیشه، در نخستین گام، آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را روز قدس اعلام کرد و همه مردم را در این روز، به مبارزه با استکبار جهانی فراخواند و افراد ساکت در این روز را از مستکبران و دستیاران آنان برشمرد[۱۲۷] (ببینید: روز جهانی قدس)؛ چنانکه به هدف گسترش مبارزه با استکبار جهانی بر مراسم «برائت از مشرکین» در روزهای حج تأکید جست و هر سال با پیام خود، حاجیان بیتاللّه الحرام را به میدان مبارزه با استکبار جهانی دعوت کرد.[۱۲۸] (ببینید: حج ابراهیمی)
مقابله امامخمینی با استکبار
امامخمینی از همان کودکی از حاکمان مستکبر منطقه «کمره»، زخمِ ازدستدادن پدر را بر دل داشت.[۱۲۹] ایشان چنانکه خود خاطرنشان کرده در نوجوانی و به هنگام جنگ جهانی اول از نزدیک، شاهد تاخت و تاز نیروهای اشغالگر خارجی بهخصوص روسیه بود[۱۳۰] و ستمگریِ مستکبران حاکم در زادگاه ایشان و مناطق اطراف آن[۱۳۱] و روابط غلط و ظالمانه ارباب-رعیتی، روح ایشان را میآزرد. نفرت و انزجار ایشان از این روابط، با ورود به حوزه و آشنایی با احکام اسلامی، مبنای نظری پیدا کرد و به صورت اصل دفاع از مستضعفان در برابر مستکبران، نمود یافت.[۱۳۲] ایشان در میانسالی ضمن شکایت از چیرهگی قدرتهای جهانی بر جهان اسلام و روزگار سیاه مسلمانان و با اشاره به آیه ۷۶ سوره انعام، تنها راه اصلاح امور را قیام برای خدا شمرده است[۱۳۳]؛ چنانکه خود در سالهای بعد و با فراهمشدن شرایط، وظیفه شرعی خود دانست که در برابر ظلم گسترده رژیم پهلوی قیام کند.[۱۳۴] ایشان اعلام کرد برای حفظ اصل دین، با دستاندرکاران ظلم مبارزه خواهد کرد و مادامی که ظلم و تقابل دستگاه پهلوی با دین وجود دارد، دست از مجاهده برنخواهد داشت[۱۳۵] و برای جلوگیری از ظلم و برقراری عدالت اجتماعی، از نثار جان خود دریغ نخواهد کرد.[۱۳۶]
امامخمینی از آغاز نهضت اسلامی خود، در کنار مبارزه با استکبار داخلی، به استکبار خارجی و نقش آن در مسائل و حوادث داخلی بهطور کامل توجه داشت و در همان زمان، آمادگی خود و ملت را برای رویارویی مستقیم با دولتهای مستکبر ابراز کرد.[۱۳۷] ایشان ضمن اینکه دولتهای استکباری شوروی، انگلیس و آمریکا را بد و پلید میدانست، رئیسجمهور وقت آمریکا را منفورترین فرد نزد ملت ایران خواند[۱۳۸] و در موضوع کاپیتولاسیون، با وجود درخواست سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) از ایشان برای خودداری از سخنرانی علیه آمریکا،[۱۳۹] شدیدترین حملههای خود را متوجه آمریکا کرد و منشأ همه گرفتاریهای ایران[۱۴۰] و دیگر کشورهای اسلامی را بیگانگان بهخصوص آمریکا[۱۴۱] دانست و این واکنش شدید ایشان، منجر به بازداشت و تبعید ایشان به ترکیه شد.[۱۴۲] (ببینید: کاپیتولاسیون و دستگیری امامخمینی)
امامخمینی در سالهای بعد نیز همواره در برابر نفوذ و دخالت مستقیم و غیر مستقیم قدرتهای استکباری بهویژه آمریکا موضعگیری کرد و ازجمله مواردی که واکنش نشان داد اینهاست: هجوم سرمایهداران آمریکایی به ایران برای غارت منابع کشور،[۱۴۳] خرید انبوه و کلان سلاح از آمریکا به دست رژیم پهلوی،[۱۴۴] تسلط مستشاران آمریکایی بر ارتش ایران،[۱۴۵] اصلاحات ارضی که با هدف نابودی کشاورزی ایران و ایجاد بازار برای آمریکا صورت گرفت،[۱۴۶] (ببینید: اصلاحات ارضی) نقش غیر مستقیم آمریکا در جنایات رژیم پهلوی و کشتار مردم در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷.[۱۴۷] ایشان آمریکا را در تمام مسائل و مشکلات کشور مجرم اصلی خواند.[۱۴۸] (ببینید: امریکا)
امامخمینی به نقش قدرتهای استکباری دیگر نیز در ایران توجه داشت و شوروی را در غارت ایران، شریک آمریکا میدانست،[۱۴۹] آمریکا را مظهر استثمار جهانی و شوروی را سرچشمه ریا و دروغ و انگلیس را استعمارگر کهنهکار میخواند و آنان را سرکوبگران ملت ایران و مدافعان رژیم پهلوی میشمرد[۱۵۰] و بر تداوم نهضت تا رفع سلطه ابرقدرتها از ایران تأکید میکرد.[۱۵۱]
به باور اندیشمندان سیاسی، انقلاب اسلامی ایران که بر پایه ارزشهای مکتب اسلام شکل گرفته بود، ارزشهای معنوی و اخلاقی را دوباره عرضه کرد؛ بر همین اساس، استکبار و سلطهجویی را محکوم و حمایت خود را از مستضعفان جهان، در نقاط دورافتاده عالم اعلام کرد و با مطرحساختن استکبارستیزیِ جهانی، نظام جدیدی را بر مبنای تضاد و تقابل مستضعفان با مستکبران به جهان شناساند.[۱۵۲] با مقاومت و تقابل موفقیتآمیز انقلاب اسلامی در برابر قدرتهای جهانی بهویژه آمریکا، روحیه ضد استکباری در جهان اسلام گسترش یافت.[۱۵۳] امامخمینی تأثیر استکبارستیزی ایران را در بسیاری از کشورهای مختلف، حتی درکشورهای غربی و خود آمریکا شاهد گرفته است که مردم علیه قدرتهای استکباری برخاستند و شعار سر دادند. ایستادگی ملت ایران در برابر قدرتها، موجب گسترش این نهضت در میان دیگر ملتها شد و تفکر قیام را در آنان به وجود آورد.[۱۵۴] این تفکر به جهت ویژگی اسلامیبودن انقلاب، در بسیاری از کشورهای اسلامی ازجمله مصر، عربستان و عراق نمود بیشتری پیدا کرد.[۱۵۵] (ببینید: انقلاب اسلامی ایران)
پانویس
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۱۲۶ و ۱۲۹؛ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۲/۱۸۴۳.
- ↑ راغب، مفردات، ۶۹۷.
- ↑ طیب، اطیب البیان، ۵/۳۶۸.
- ↑ راغب، مفردات، ۶۹۷.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۹۷.
- ↑ محمدی، سیاست خارجی، ۳۳.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۴/۱۲۳.
- ↑ حمیری، شمس العلوم، ۶/۳۹۷۴.
- ↑ راغب، مفردات، ۵۰۷.
- ↑ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۶/۳۹۳.
- ↑ مکارم شیرازی، پیام قرآن، ۱/۳۸۳.
- ↑ منصوری، شناخت استکبار جهانی، ۱۷–۱۸.
- ↑ نوح، ۷.
- ↑ قصص، ۳۹.
- ↑ بقره، ۸۷.
- ↑ مؤمنون، ۶۷؛ لقمان، ۷.
- ↑ منافقون، ۵.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۹۸.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۷۸–۴۸۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۵۳ و ۲۱/۲۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۷۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۳۵۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۴۵۲.
- ↑ منصوری، شناخت استکبار جهانی، ۲۸–۲۹.
- ↑ خراسانی، استکبار، ۳/۱۶۵.
- ↑ فرقان، ۲۱؛ ذاریات، ۴۴؛ ملک، ۲۱.
- ↑ قصص، ۴ و ۸۳؛ یونس، ۸۳؛ مؤمنون، ۴۶.
- ↑ زخرف، ۵۴.
- ↑ قصص، ۴.
- ↑ اعراف، ۱۲۷–۱۲۹.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۲۱–۲۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۲۸۹.
- ↑ قمی، تفسیر القمی، ۱/۴۲.
- ↑ طوسی، ۲/۴۳۲.
- ↑ کراجکی، معدن الجواهر، ۶۳.
- ↑ کلینی، الکافی، ۸/۸۲.
- ↑ منصوری، شناخت استکبار جهانی، ۲۴–۲۷.
- ↑ زخرف، ۵۱؛ یونس، ۸۸.
- ↑ فصلت، ۱۵.
- ↑ زخرف، ۵۴.
- ↑ ص، ۷۵–۷۶؛ اعراف، ۱۲.
- ↑ بقره، ۳۴؛ ص، ۷۴.
- ↑ بقره، ۸۷.
- ↑ جاثیه، ۳۱؛ اعراف، ۱۳۳.
- ↑ فصلت، ۱۵؛ قصص، ۷۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۸۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۱۰۹–۱۱۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۲۷۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۳۰۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۳۹۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۲۱۲.
- ↑ اعراف، ۴۵، مدثر، ۲۳.
- ↑ اعراف، ۷۵؛ احقاف، ۲۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۸۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۸۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۸۸–۴۸۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۱۲۱.
- ↑ فاطر، ۴۲–۴۳.
- ↑ لقمان، ۷.
- ↑ بقره، ۸۷.
- ↑ صافات، ۳۵–۳۶.
- ↑ نساء، ۱۷۲؛ غافر، ۶۰.
- ↑ فرقان، ۲۱.
- ↑ فصلت، ۱۵؛ جاثیه، ۶–۸.
- ↑ نحل، ۲۲؛ قصص، ۳۹.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاه، ۲۰۱.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲/۴۶۴–۴۶۵.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲/۴۷۲–۴۷۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۱۵–۲۱۶ و ۶/۸۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۳۲۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۳۸۸؛ ۸/۲۹۳، ۴۵۶ و ۹/۱۶۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۱۱۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۵۳۰ و ۸/۶۵–۶۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۱۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۱۶–۲۱۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۴۵۷ و ۷/۱۱۵، ۱۱۷، ۲۹۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۱۳۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۵۳۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۳۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۳۷۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۴۹۹ و ۷/۱۱۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۱۰۳–۱۰۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۱۳۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۱۴۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۲۸۰–۲۸۱، ۳۳۱ و ۳۳۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۱۴۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۴۲۹.
- ↑ محمدی، سیاست خارجی، ۳۳.
- ↑ منصوری، شناخت استکبار جهانی، ۶۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۷۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۳۸۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۳۲–۳۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۱۴۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۱۳۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۷۹.
- ↑ ه امامخمینی، صحیفه مان، ۱۷/۴۲۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۳۷۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۱۲۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۲۰۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۱۱۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۳۲۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۳۴۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۸۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۱۹ و ۴۲۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۲۱۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۱۴۸ و ۲۰/۳۱۸–۳۱۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۱۹۵ و ۳۲۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۸۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۸۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۳۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۹۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۳۲۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۱۲۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۴۰۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۳۴۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۹۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۱۲۰؛ قاضیزاده، ۶۲۰ و ۶۲۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۲۰۳–۲۰۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۹–۱۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۴۲۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۱۴۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۱۱۵؛ ۱۰/۴۴۱؛ ۱۱/۱۱۰؛ ۱۳/۹۳، ۳۴۳؛ ۱۵/۱۴۵–۱۴۶ و ۲۰/۲۰۷–۲۰۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۲۷۶، ۲۷۹؛ ۱۳/۷۲؛ ۱۵/۵۹؛ ۱۶/۳۷۸ و ۲۰/۵۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۳۳۸، ۳۳۹؛ ۱۵/۱۶۹؛ ۱۸/۵۲–۵۳؛ ۱۹/۲۳–۲۴؛ ۲۰/۳۱۱ و ۲۱/۲۲.
- ↑ رجبی، از آغاز تا تبعید، ۱/۹۳–۹۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۳۷۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۱۲۰–۱۲۱.
- ↑ رجبی، از آغاز تا تبعید، ۱/۹۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۱–۲۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۵۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۹۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۹۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۶۱ و ۱۹۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۲۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۴۰۷؛ رجبی، از آغاز تا هجرت، ۲۴۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۲۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۱۱.
- ↑ رجبی، از آغاز تا هجرت، ۲۵۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۲۷۷–۲۷۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۴۸۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۶۲ و ۴۰۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۰۵ و ۴/۲۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۵۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۴۰۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۴۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۴۷۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۴۹۷.
- ↑ محمدی، بازتاب جهانی، ۹۶–۹۷.
- ↑ محمدی، بازتاب جهانی، ۵۳۲–۵۳۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۳۳۵–۳۳۷.
- ↑ اسپوزیتو، انقلاب ایران، ۴۹–۵۲.
منابع
- قرآن کریم.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر-دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- اسپوزیتو، جان ال، انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن، ترجمه محسن مدیرشانهچی، تهران، باز، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- حمیری، نشوانبنسعید، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، تحقیق مطهربنعلی آریانی و دیگران، دمشق، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
- خراسانی، محمدمهدی، استکبار، چاپشده در دائرةالمعارف قرآن کریم، قم، بوستان کتاب، چاپ سوم، ۱۳۸۲ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- راغب اصفهانی، حسینبنمحمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت-دمشق، دارالقلم-دارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- رجبی، محمدحسن، زندگینامه سیاسی امامخمینی از آغاز تا تبعید، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.
- رجبی، محمدحسن، زندگینامه سیاسی امامخمینی، از آغاز تا هجرت، تهران، وزارت ارشاد، چاپ اول، ۱۳۶۹ش.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
- طوسی، محمدبنحسن، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.
- طیب، سیدعبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلام، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.
- قاضیزاده، کاظم، اندیشههای فقهی-سیاسی امامخمینی، تهران، مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
- قمی، علیبنابراهیم، تفسیر القمی، تصحیح سیدطیب موسوی جزایری، قم، دارالکتاب، چاپ سوم، ۱۳۶۳ش.
- کراجکی، محمدبنعلی، معدن الجواهر و ریاضة الخواطر، تصحیح سیداحمد حسینی، تهران، مرتضوی، چاپ دوم، ۱۳۵۳ش.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- محمدی، منوچهر، بازتاب جهانی انقلاب اسلامی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۸۶ش.
- محمدی، منوچهر، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، اصول و مسائل، تهران، دادگستر، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، تهران، صدرا، چاپ نهم، ۱۳۷۹ش.
- مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، قم، مدرسة الامامعلیبنابیطالب(ع)، چاپ چهارم، ۱۳۸*
- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سی و سوم، ۱۳۸۶ش.
- منصوری، جواد، شناخت استکبار جهانی، مشهد، آستان قدس رضوی، چاپ نهم، ۱۳۶۹ش.
پیوند به بیرون
- قدرتالله عفتی-سیدمصطفی سیدصادقی، مقاله «استکبار»، دانشنامه امامخمینی، ج۱، ص۶۹۴–۷۰۱.