مرجعیت امامخمینی
مرجعیت امامخمینی چگونگی شکلگیری مرجعیت امامخمینی، مراحل و ابعاد آن.
مفهومشناسی
مرجعیت، مصدر صناعی «مرجع»، به معنای مرجعبودن و مرجعشدن است و «مرجع» به معنای محل رجوع، معنایی عام دارد و ازجمله در قلمرو مسائل علمی و شرعی است؛[۱] چنانکه در برخی روایات دربارهٔ شناخت احکام دینی و شرعی و رویدادها دستور داده شدهاست به عالمان حدیث و فقیهان «رجوع» شود.[۲] مرجعیت به این معنا به عنوان یک امر عقلایی و دینی، همواره در تاریخ و همه جوامع وجود داشتهاست؛ چنانکه قرآن کریم به عنوان امری ارتکازی و پذیرفتهشده، ناآگاهان را به پرسش از اهل ذکر و آگاهان فرمان میدهد.[۳] در عصر حضور، پیامبر اکرم(ص) و امامان شیعه(ع) و دیگر دانایان امت، مرجعیت علمی و دینی مردم را بر عهده داشتند[۴] و مردم، مستقیم یا از طریق برخی اصحابِ آنان، مسائل دینی خود را فرا میگرفتند. در دوره غیبت صغرا نیز چهار نایب خاص، پاسخگوی مردم بودند.[۵] از آغاز غیبت کبری، عالمان دین، مرجعیت علمی و دینی شیعیان را به دست گرفتند که بیشتر به صورت غیر متمرکز اداره میشد. در این عصر، مردم در هر منطقه جغرافیایی برای تقلید، نوعاً به نزدیکترین فقیه مراجعه و پرسشها و مشکلات دینی خود را حل میکردند.[۶] اما در دو سده اخیر، حوزه اقتدار و اثرگذاریِ مرجعیت شیعه گسترش یافت و حتی گسترهای فرامنطقهای پیدا کرد[۷] و در دوره محمدحسن نجفی، صاحب جواهر الکلام، بهتدریج به صورت نهادی متمرکز درآمد. پس از وی شیخمرتضی انصاری، در میان شیعیان مرجعیت عامه یافت.[۸] این مرجعیت متمرکز در زمانهای بعد در میرزامحمدحسن شیرازی،[۹] سیدابوالحسن اصفهانی و سیدحسین بروجردی نمود یافت.[۱۰]
(ببینید: سیدحسین بروجردی و مرجعیت)
مرجعیت پس از بروجردی
پس از درگذشت سیدحسین بروجردی در فروردین ۱۳۴۰، مهمترین مسئله، آینده مرجعیت شیعیان بود.[۱۱] در این زمان کشمکش نیمهپنهانی میان حوزویان از یک سو و رژیم پهلوی از سوی دیگر، دربارهٔ تعیین مرجع بعدی و نیز بقای مرجعیت در ایران یا انتقال آن به عراق درگرفت. محمدرضا پهلوی با این انگیزه که اگر مرجعیت از قم، به عراق انتقال یابد، مانعی بر سر راه برنامههای خود نخواهد داشت، به سیدمحسن حکیم در نجف تسلیت گفت که در عرف آن روزگار به معنای خواست رژیم در تعیین مرجع بعدی در نجف بود. روحانیت و حوزه علمیه قم این کار را بیاعتنایی به مراجع قم و گام اول در راه تضعیف روحانیت تلقی کردند؛[۱۲] حتی در برخی محافل مذهبی، این اقدام مقدمهای برای انحلال حوزه علمیه قم بهشمار آمد.[۱۳]
در نجف، علما و مراجع پرشماری حضور داشتند، ولی حکیم و سیدعبدالهادی شیرازی، شهرت بیشتری داشتند. حکیم عرب بود و به زبان عربی تدریس میکرد؛ به همین علت در میان کشورهای عربزبان نفوذ بسیاری داشت و رژیم پهلوی به همین جهت در صدد انتقال مرجعیت به حکیم بود و آن را به نفع خود میدانست[۱۴] امامخمینی نیز در یکی از سخنرانیهای خود یادآور شدهاست این کار رژیم پهلوی نه به سبب علاقه به نجف و حکیم، بلکه برای تضعیف حوزه قم و روحانیت و اسلام در ایران بود. روحانیت در ایران از نزدیک با رژیم پهلوی رودررو بود و مفاسد آن را زودتر و بهتر درک میکرد و در برابر آن موضع میگرفت. به همین دلیل، این رژیم در صدد برآمد مرجعیت را از ایران به عراق منتقل کند.[۱۵]
تجزیهشدن مرجعیت، برنامه بعدی رژیم پهلوی بود. آنان در تلاش بودند در صورتی که مرجعیت به عراق منتقل نگردد، دستکم نگذارند این مقام در یک فرد جمع شود.[۱۶] در ایران چندین فرد واجد شرایط مرجعیت بودند. در قم، به جز امامخمینی، سیدمحمدرضا گلپایگانی، سیدکاظم شریعتمداری و سیدشهابالدین مرعشی نجفی، در تهران سیداحمد خوانساری و در مشهد سیدمحمدهادی میلانی و برخی مجتهدان محلی دیگر نیز مطرح بودند.[۱۷] از اینرو رژیم پهلوی سعی کرد با طرح شماری از مراجع در مطبوعات کشور، افزون بر جلوگیری از مرجعیت امامخمینی به این هدف نیز دست یابد. از اینرو، هر روز عکس و تصویر یکی از فقها و مجتهدان به جز ایشان را در روزنامهها چاپ میکردند.[۱۸]
روحانیت و حوزه علمیه، ازجمله امامخمینی در برابر توطئه رژیم پهلوی دربارهٔ مرجعیت واکنشهای متنوع و پرشماری از خود نشان دادند. امامخمینی با انتقال مرجعیت و نیز با تجزیه آن مخالف بود و معتقد بود مرجعیت باید در اختیار فرد واحدی باشد[۱۹] و سیداحمد خوانساری را برای مرجعیت عامه، پیشنهاد داد و از دیگر علما خواست به منظور دستیابی به وحدت، وی را از تهران به قم دعوت و مرجعیت را به وی محول کنند. گفته شدهاست ایشان با این پیشنهاد سه هدف را پیگیری کرد: الف) جلوگیری از تجزیه مرجعیت و دوام اقتدار نهاد مرجعیت و حوزه و ناکامی رژیم پهلوی در دستیابی به اهداف تفرقهافکنانه خود؛ ب) خاتمهدادن به اختلافات و کشمکشهای نیمهپنهان، بلکه آشکار برخی هواداران در تعیین مرجع بعدی؛ ج) جلوگیری از انتقال مرجعیت به عراق و نجف اشرف[۲۰]
در راستای شکلگیری مرجعیت عامه خوانساری، چند تن از علمای قم، سیدمحمد محقق داماد، امامخمینی، مرتضی حائری و سیدرضا صدر در جلسهای که در خانه سیدمصطفی صفائی برگزار کردند، با بررسی موضوع، تأکید کردند که مرجعیت مطلق همچنان باید در قم ادامه یابد و وضع حوزه همانند زمان بروجردی حفظ شود و نقشه رژیم خنثی گردد؛ از این رو در نامهای به خوانساری که با امضای صفائی نوشته شد، از خوانساری دعوت کردند از تهران به قم بازگردد و مسئولیت مرجعیت و اداره حوزه علمیه قم را بر عهده بگیرد؛ ولی وی در پاسخ کتبی خود، همراه با سپاسگزاری آن را نپذیرفت.[۲۱] امامخمینی در معرفی خوانساری به مرجعیت عامه، که به تقوا، زهد و علمیت وی اشاره داشت، معتقد بود در انتخاب وی، شائبه مسائل شخصی نیز به هیچرو نمیرود. به هر رو پیشنهاد امامخمینی پذیرفته نشد و قرار شد زعیم آینده حوزه، از میان علمای مقیم قم برگزیده شود و این قرار که در واقع همان تجزیه مرجعیت بود، موجب گردید امامخمینی در آن، مشارکتی از خود نشان ندهد و عملاً از زعامت حوزه همراه با مرجعیت کنارهگیری کند.[۲۲]
در این میان، سیدمحمد بهبهانی فرزند سیدعبدالله بهبهانی (از رهبران مشروطه) که به سبب رحلت بروجردی از تهران به قم رفته بود،[۲۳] روز هفتم رحلت بروجردی از همه کسانی که در مظان مرجعیت بودند، ازجمله امامخمینی دعوت کرد تکلیف اداره حوزه را روشن کنند. در آن جلسه، گلپایگانی و شریعتمداری پذیرفتند هر کدام نصف شهریه شصت تومانی بروجردی را پرداخت کنند. مرعشی نجفی نیز متعهد شد نان حوزه را تأمین کند.[۲۴] برخی علاقهمندان پس از این جلسه، از اینکه امامخمینی این فرصت را برای طرح مرجعیت خود از دست داده بود، ناراحت شدند؛ اما ایشان خوشحال بود که امور حوزه سر و سامان یافته، از خطر انحلال نجات یافته، بار تکلیف نیز از دوش ایشان برداشته شدهاست؛[۲۵] چنانکه ایشان پس از پایان جلسه و بازگشت به خانه، از اینکه مسئولیتی بر عهده ایشان گذاشته نشده بود، احساس آرامش میکرد[۲۶] ایشان پس از آنکه مسئولیتی بر عهده نگرفت، قدمی نیز برای طرح مرجعیت خود برنداشت و در برابر پیشنهادها و اقدامهای دوستان و علاقهمندان، مقاومت میکرد و حتی در یکی از جلسات درس، از شاگردان خود خواست از اختلاف پرهیز کرده، در جهت مرجعیت ایشان اقدامی نکنند.[۲۷]
زمینههای شکلگیری
امامخمینی از شخصیتهای شاخص و استادان برجسته حوزه علمیه قم بود. تدریس ایشان در فقه، اصول، فلسفه، عرفان و اخلاق مشهور بود؛ چنانکه به عنوان نمونه محمد صدوقی از استادان برجسته حوزه قم ـ که در آن زمان ساکن یزد بود ـ ایشان را در تدریس فلسفه، عرفان، فقه و اصول، استاد درجه اول حوزه شمرده که با وجود استادان بزرگ در قم، تدریس ایشان اولویت یافت و پس از درس بروجردی پرجمعیتترین درسها بود.[۲۸] بسیاری از برجستگان علمی در درس ایشان حاضر میشدند. افزون بر اعتراف حوزویان به مقام علمی و معنوی ایشان، سازمان اطلاعات و امنیت رژیم پهلوی (ساواک) نیز در گزارشی که در سال ۱۳۳۵ از حوزه علمیه قم تهیه کردهاست، در حالیکه شاگردان گلپایگانی و شریعتمداری را هریک سیصد، سیدمحمدحسین طباطبایی را دویست، محمدعلی اراکی، سیدشهابالدین مرعشی، عباسعلی شاهرودی و سیدمحمد داماد را هریک صد تن ذکر کردهاست، شاگردان امامخمینی را پانصد تن برشمرده است.[۲۹] و گفته شده این شمار، پس از درگذشت بروجردی به هزار تا ۱۲۰۰ تن رسید.[۳۰]
(ببینید: شاگردان امامخمینی)
گزارش ساواک بیانگر موقعیت علمی امامخمینی در حوزه علمیه قم حدود پنج سال پیش از درگذشت بروجردی است. جایگاه علمی ایشان نه تنها در میان حوزویان و حکومت وقت بلکه نزد اصحاب مطبوعات نیز شناخته شده بودهاست؛ از اینرو روزنامه کیهان در ۱۲ فروردین ۱۳۴۰، امامخمینی را در صدر علمایی که از نگاه خبرگان و صاحبنظران صلاحیت جانشینی بروجردی را دارند، آورده و یادآور شدهاست ایشان چهارصد شاگرد دارد که بیشتر آنان از فضلای تراز اول حوزه قم هستند.[۳۱] افزون بر اینها، شاگردان ایشان معتقد بودند اقتدار ازدسترفته حوزه، حضور جدی ایشان را در مقام مرجعیت میطلبد؛ به همین جهت، شماری از علاقهمندان که بیشتر شاگردان برجسته ایشان بودند، در صدد برآمدند مرجعیت امامخمینی را مطرح کنند. حسینعلی منتظری، یوسف صانعی، محمدصادق خلخالی، سیدحسن طاهری خرمآبادی، نعمتالله صالحی نجفآبادی، علیاکبر مسعودی خمینی، عبدالرحیم ربانی شیرازی، محمد فاضل لنکرانی، حسین نوری، ابراهیم امینی، ابوالقاسم خزعلی، احمد جنتی،[۳۲] مجتبی تهرانی[۳۳] ربانی املشی،[۳۴] اکبر هاشمی رفسنجانی و بسیاری از افراد دیگر،[۳۵] ازجمله فضلا و فعالانی بودند که تصمیم گرفتند طی برنامهای مرجعیت ایشان را مطرح کرده، سپس گسترش دهند.
از سوی دیگر، برخی شاگردان امامخمینی ازجمله منتظری، مرتضی مطهری و مجتبی تهرانی، ایشان را قویتر و برتر از دیگر فقهای موجود میدانستند[۳۶] قویتر و برتر، از نظر علمی به معنای اعلمیت است. منتظری در خاطرات خود به موقعیت ممتاز ایشان در حوزه اشاره کرده، یادآور شدهاست بسیاری از فضلا و طلبههای خاص، به امامخمینی نظر داشتند؛[۳۷] حتی هنگام درخواست رساله از سیدابوالقاسم کاشانی، پس از فوت بروجردی، از مرجعیت امامخمینی حمایت کرد و ایشان را از خود و دیگر فقها برتر دانست و مزاحگونه گفت: «بیسوادها (تعبیر رایج کاشانی) تا حاجآقاروحالله در قم هست، سراغ هیچکس دیگر نروید؛ نه سراغ من و نه سراغ هیچکس دیگر»[۳۸] محمدمهدی ربانی املشی و فضلالله محلاتی نیز معتقد به اعلمیت ایشان بودند.[۳۹] برخی دیگر بر آن بودند اگر در اعلمیت ایشان نسبت به فقهای نجف تردید باشد، بدون شک ایشان از فقهای قم اعلم است. بر همین اساس، پس از رحلت بروجردی به معرفی ایشان در حوزه قم و دیگر شهرها پرداختند.[۴۰]
افزون بر این، پس از درگذشت بروجردی، ربانی املشی در مصاحبهای با خبرنگار روزنامه کیهان که برای تهیه گزارش به قم رفته بود، مرجعیت امامخمینی را با دلیلهای پرشماری مطرح ساخت[۴۱] که همراه با مطالب دیگری دربارهٔ جایگاه امامخمینی، شاگردان بسیار و نیز برجستگیهای ایشان[۴۲] منتشر شد. البته امامخمینی وقتی از اخبار مندرج در این روزنامه و دیگر روزنامهها مطلع شد، ابراز ناراحتی کرد و یادآور شد وقتی دیگران زحمت اداره حوزه را بر دوش دارند، نباید از ایشان نام برده شود.[۴۳] از سوی دیگر، امامخمینی حاضر به برقراری مجلس بزرگداشت برای بروجردی که گاهی برای اعلان مرجعیت بهشمار میرفت، نبود و وقتی با گفتگو و اصرار دوستان و شاگردان آخرین مجلس به نام ایشان گرفته شد، با این شرط پذیرفت که نامی از ایشان برده نشود و وقتی سخنران به ستایش ایشان پرداخت، ناراحت شد.[۴۴] با این حال، در گفتگویی که با سیدمصطفی خمینی فرزند ایشان انجام گرفت، قرار شد بیت ایشان برای رفت و آمد علاقهمندان باز باشد؛ چنانکه برخی شاگردان ایشان ازجمله یوسف صانعی برای مرجعیت و اعلمیت امامخمینی نسبت به دیگران، دلایل بسیاری برمیشمردند که این دلیلها در قم، تهران و بسیاری از شهرهای دیگر مطرح شد.[۴۵] بر این اساس، پس از فوت بروجردی، مرجعیت امامخمینی در میان حوزویان، نخبگان سیاسی و اصحاب رسانه و مردم مطرح بود؛ هرچند با توجه به استنکاف ایشان از پذیرش مرجعیت، اصرار شاگردان در اجازه انتشار رساله بیتأثیر نبودهاست.[۴۶] پس از فوت سیدعبدالهادی شیرازی که چند ماه پس از رحلت بروجردی بود، دایره مرجعیت امامخمینی گسترش یافت[۴۷] و حتی در برخی شهرها ازجمله نجفآباد و رفسنجان در ایشان تعیّن پیدا کرد.[۴۸]
با آغاز اعتراض مراجع به لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و بهویژه مقابله امامخمینی با رژیم پهلوی، پس از بازداشت ایشان در شب پانزده خرداد ۱۳۴۲که به قیام پانزده خرداد انجامید،[۴۹] نخستوزیر وقت، اسدالله علم طی مصاحبهای تهدیدکننده با خبرنگاران خارجی اعلام کرد پانزده تن از بزرگترین پیشوایان مذهبی بهزودی تسلیم محکمه نظامی خواهند شد.[۵۰] این سخن موجب نگرانی شد و شماری از علما و برخی مراجع تقلید وقت از شهرهای بزرگ به تهران مهاجرت کردند؛ ازجمله سیدمحمدهادی میلانی از مشهد با هواپیما عازم تهران بود که از میانه راه به مشهد بازگردانده شد؛ ولی در هر صورت خود را به تهران رساند[۵۱] و بسیاری دیگر از علمای کشور به سبب اعتمادی که به میلانی داشتند، به تهران آمدند که این حرکت در تاریخ معاصر به مهاجرت علما به تهران معروف شد.[۵۲] هدف اصلی آنان از این اقدام، نخست پاسخ به تهدیدهای علم و دوم، درخواست آزادی امامخمینی از زندان بود. آنان در برابر تهدید رژیم به اعدام امامخمینی،[۵۳] در یک حرکت جمعی که ازجمله میلانی، مرعشی نجفی، محمدتقی آملی و شریعتمداری از مراجع تقلید در میان آنان بودند، به صورت کتبی به مرجعیت امامخمینی گواهی دادند[۵۴] و در واقع بر آن تأکید کردند.
(ببینید: دستگیری امامخمینی)
مرعشی نجفی پیش از این در روز پانزده خرداد از امامخمینی با عنوان «آیتالله العظمی آقای خمینی» و «از مراجع وقت» یاد کرده و از مردم خواسته بود از ایشان پشتیبانی کنند[۵۵] همچنین بسیاری از دیگر علما و فقها ازجمله سیدمرتضی پسندیده برادر امامخمینی در مرداد ۱۳۴۲ همراه ۳۳ تن از علما طی اعلامیهای امامخمینی را به عنوان مرجع تقلید معرفی کردند.[۵۶]
حمایتهای همهجانبه علما و مردم از مراجع تقلید و بهویژه امامخمینی موجب شد رژیم پهلوی از محاکمه ایشان منصرف شده، تصمیم به تبعید ایشان بگیرد؛ ولی پافشاری بیشتر علما، رژیم را به عقبنشینی وادار کرد و در دوازدهم مرداد حبس ایشان به حصر تبدیل شد و طولی نکشید که دولت علم سقوط کرد و حسنعلی منصور جایگزین او شد و در این دوره، ایشان از حصر آزاد شد.[۵۷] امامخمینی با ادامه حرکت خود بهویژه مقابله با قضیه کاپیتولاسیون پس از مدتی به ترکیه و پس از حدود یک سال به نجف تبعید شد؛ با این تصور که مردم ترکیه اهل سنت و رژیم آن لائیک است و ایشان در آنجا منزوی خواهد شد و در نجف نیز چهره و شخصیت ایشان، تحتالشعاع شخصیتها و فقهای نجف قرار خواهد گرفت؛ ولی سرکنسولگری ایران در نجف و ساواک از سال ۱۳۴۷ از اقبال حوزه به ایشان نگران شد و با گزارشی از نماز جماعت و درس امامخمینی، یادآور شد ایشان در میان فضلا و علمای نجف موقعیت خوبی به دست آوردهاست و چنانچه وضع به همین گونه ادامه یابد، در آیندهای نزدیک موقعیت مناسبتری به دست خواهد آورد و چنانچه یکی دو تن از مراجع در نجف که سن آنان زیاد است (سیدمحسن حکیم و سیدمحمود شاهرودی)، از دنیا بروند، ایشان مرجع مطلق خواهد شد.[۵۸]
(ببینید: کاپیتولاسیون، تبعید امامخمینی، و حوزه علمیه نجف)
پرهیز از مقام مرجعیت
فقهای گذشته نوعاً از پذیرش مسئولیت مرجعیت پرهیز داشتند و وقتی با اصرار دیگران و انجام وظیفه ناگزیر به پذیرش آن میشدند، با توجه به جایگاه خطیر آن بسیار نگران بودند؛ برای نمونه شیخمرتضی انصاری پس از آنکه محمدحسن نجفی، صاحب جواهر وی را برای مرجعیت پس از خود معرفی کرد و صاحبنظران بسیاری بر اعلمیت وی گواهی دادند، هنگام پذیرش مسئولیت از امیرالمؤمنین علی (ع) مدد خواست که وی را از لغزش و اشتباه و ترک وظیفه نگه دارد و در طوفان حوادث همواره راهنمای او باشد.[۵۹] پس از وی وقتی شاگردان بزرگ او بر مرجعیت میرزامحمدحسن شیرازی معروف به میرزای شیرازی اتفاق نظر کردند و پذیرش مرجعیت را تکلیف وی دانستند، او در حالیکه گریان بود، یادآور شد هرگز به فکر وی خطور نکردهاست مرجعیت روزی بر عهده او قرار گیرد.[۶۰]
امامخمینی نیز، چنانکه برخی شاگردان ایشان تأکید کردهاند، پس از رحلت بروجردی، از پذیرش منصب مرجعیت گریزان بود و نه تنها گامی در این راه برنداشت، بلکه رفتار ایشان بر خلاف آن بود و چیزهایی را که مقدمه مرجعیت بهشمار میآمدند، دفع میکرد؛[۶۱] چنانکه یکی از فضلای حوزه، یک روز پس از فوت بروجردی به استفتای شفاهی از ایشان مبنی بر جواز بقا بر تقلید از میت پرداخت و ایشان در پاسخ، ضمن اشاره به جواز، پس از اقامه نماز جماعت یادآور شد مبادا از مرجعیت کسی طرفداری کنند؛ زیرا مرجعیت امری الهی است و بدون این مسائل تعیین خواهد شد.[۶۲] روزنامهها با کسانی که در مظان مرجعیت بودند، ازجمله امامخمینی مصاحبه کردند که ایشان در پاسخ یادآور شد فعلاً تصمیم ندارد در مسیر مرجعیت گامی بردارد و اگر روزی مصلحت اسلام و مسلمانان یا ضرورت اقتضا کرد، ممکن است تصمیم خود را عوض کند.[۶۳]
امامخمینی در راستای رفتار یادشده حتی از حضور در تشییع بروجردی که میتوانست به معنای قرار دادن خود در معرض مرجعیت باشد یا امکان داشت رقابت علاقهمندان را دامن بزند، با همه علاقهای که به وی داشت، پرهیز کرد؛[۶۴] همچنین مدتی در هیچیک از مجالس بزرگداشت بروجردی، شرکت نکرد؛ زیرا احتمالاً با شعارها و تکریمهایی روبهرو میشد که بیشائبه نبود.[۶۵] این است که برخی شاگردان ایشان تأکید کردهاند که امامخمینی در تمام دوران عمر خود یک گام برای ریاست و مرجعیت برنداشت. پس از فوت بروجردی، برای ریاست و اداره حوزه و در نتیجه مرجعیت، جریانها و فعالیتهایی در قم آغاز شد؛ امّا ایشان جداً با این گونه حرکتها مخالفت میکرد و حاضر نبود کوچکترین گامی در این راه بردارد. دربارهٔ اداره حوزه و پرداخت شهریه به طلاب نیز کاملاً کنار کشید و میگفت دیگران حوزه را اداره میکنند و ایشان نیز به بحث و درس خود ادامه میدهد؛[۶۶] چنانکه وقتی ابراهیم امینی درخواستِ تشکیل جلسه استفتا ـ که نشان مرجعیت بود ـ کرد، ایشان یادآور شد انتظار داشتهاست به جای پیشنهاد مرجعیت، ایشان را موعظه کرده، به اصلاح نفس و به یاد قیامت دعوت کند؛[۶۷] همچنین وقتی یکی از شاگردان پیشنهاد تهیه پول و شهریه داد و گفت امروزه تبلیغات مرجعیت بر پایه همین شهریه است، این پیشنهاد را بهشدت رد کرد و یادآور شد انتظار داشته اگر گرفتار چنین خصلتی بود، نصیحت شود.[۶۸] افزون بر حوزویان، برخی شخصیتهای سیاسی غیر حوزوی نیز امامخمینی را در این جهت ممتاز یافته بودند.[۶۹] امامخمینی پس از آنکه به شرایط اجتماعی تن داد و مسئولیت مرجعیت را پذیرفت، نه تنها خود در تبلیغ مرجعیت گامی برنداشت، از لحاظ شخصی نیز علاقهای نداشت شاگردان و یاران، مرجعیت ایشان را تبلیغ کنند.[۷۰] ایشان در سالهای تبعید در عراق نیز برای کسی مجلس ترحیم برگزار نکرد و بهشدت از برخی شئون رایج مرجعیت دوری میگزید؛ حتی زمانی که پس از رحلت سیدمحمود شاهرودی، قرار شد از سوی ایشان مجلسی برگزار کنند، با آن مخالفت کرد؛ البته پس از مدتی برای اینکه گفته نشود ایشان با شاهرودی رابطه خوبی نداشتهاست، در بزرگداشت چهلمین روز درگذشت وی، مجلس ختم گرفت.[۷۱]
از سوی دیگر، نشر کتابهای علمی و فقهی، زمینهساز مرجعیت است؛ زیرا از این راه فضلای حوزه و مردم به امتیازات علمی فرد پی برده، به سمت و سوی او گرایش پیدا میکنند؛ اما کتابهایی که امامخمینی نوشته بود، تکنسخه و در اختیار خودشان بود و به نشر آن اقدام نمیکرد تا اینکه کتاب فقهی ایشان (دماء ثلاثه) با هزینه شخصی مسعودی خمینی و سیدمرتضی پسندیده چاپ شد؛ ولی با آگاهی ساواک از موضوع، همه هزار نسخه آن توقیف شد[۷۲] چنانکه مجتبی تهرانی و مرتضی تهرانی که از شاگردان شناختهشده امامخمینی بودند، با اصرار و هزینه خودشان، تصمیم به چاپ کتاب مکاسب محرمه ایشان گرفتند؛ ولی کتاب که برای چاپ آماده شد، نامی از نویسنده در آن نبود و با اصرار و اینکه ممکن است کسی به مطالب کتاب انتقاد داشته باشد و باید مؤلف را بشناسد، امامخمینی جمله «اقل الطلاب روحالله الموسوی الخمینی» را در قسمت مربوط به نام مؤلف نوشت.[۷۳] دربارهٔ آثار فتوایی ایشان نیز همین سختگیری و عدم ابراز آن، وجود داشتهاست.[۷۴]
درگذشت سیدمحسن حکیم
پس از درگذشت حکیم در دوازدهم خرداد ۱۳۴۹ در نجف، محمدرضا پهلوی برای دورکردن مردم از امامخمینی، پیام تسلیتی برای خوانساری و شریعتمداری فرستاد[۷۵] که از رادیو پخش شد. به گفته علم، پهلوی قصد داشت تنها برای شریعتمداری پیام تسلیت بدهد، ولی با صلاحدید وی، نسخهای دیگر از پیام خود برای خوانساری نیز فرستاد.[۷۶] یک روز بعد نیز پیام تشکر آن دو مرجع در پاسخ ارسال پیام تسلیت به پهلوی، از رادیو پخش شد.[۷۷] از طرف وزیر دربار ایران نیز تلگرام تسلیتی به فرزند ارشد حکیم، سیدیوسف حکیم مخابره شد که وی پاسخ نداد.[۷۸] در گزارشی آمدهاست جمعی از علما ازجمله سیدمحمود طالقانی از شریعتمداری خواستند به تلگرام پهلوی پاسخ ندهد و وقتی دریافتند وی در صدد پاسخ است، از وی قول گرفتند در پاسخ، یک سلسله مسائل سیاسی ازجمله بازگرداندن امامخمینی به ایران، آزادی زندانیان، الغای کاپیتولاسیون و دیگر قانونهای ضداسلامی را خواستار شود. طالقانی با اطمینان به اینکه وی به قول خود عمل خواهد کرد، راهی تهران شد؛ ولی میان راه قم ـ تهران متن تلگرام او را که شنید شگفتزده شد.[۷۹] امامخمینی در گفتگویی خصوصی با برخی، این کار را نادرست دانست و نگران تکرار آن نیز بود و یکی از پیامدهای آن را به مخاطرهافتادن مبارزات مردم میدانست.[۸۰] برخی روحانیان ایرانی مقیم نجف در اعلامیهای مفصل که در عراق و ایران پخش شد، پاسخ خوانساری و شریعتمداری را نقد و محکوم کردند.[۸۱]
در برابر اقدام محمدرضا پهلوی، از سوی یاران و اصحاب امامخمینی تلگرام تسلیتی از ایران به ایشان مخابره شد؛ ازجمله در ۱۴ خرداد ۱۳۴۹، ۴۷ تن از شاگردان امامخمینی در تلگرامی که از ایشان با تعبیر «مرجع بزرگ شیعه» یادشده بود، همراه تسلیت فوت حکیم، عظمت اسلام و مسلمانان و ترقی روزافزون جامعه روحانیت و حوزههای علمیه را در پرتو توجهات امام زمان (ع) و رهبری ایشان از خداوند خواستار شدند.[۸۲] ساواک از ارسال این تلگرام که حسینعلی منتظری و عبدالرحیم ربانی شیرازی تهیه کرده بودند، جلوگیری کرد، اما باز در ایران پخش شد[۸۳] در سندی دیگر از ساواک آمدهاست اکبر هاشمی رفسنجانی تلگرام تسلیتی با امضای هفتاد تن از روحانیان تهیه کرده، قرار است به امامخمینی مخابره کند.[۸۴] علمای تهران نیز در تلگرامی رحلت حکیم را به ایشان تسلیت گفتند؛[۸۵] نیز مدرسان حوزه قم با برگزاری مجلس حکیم سعی کردند از این مجلس نیز برای تبلیغ مرجعیت امامخمینی استفاده کنند.[۸۶]
اعلامیه استادان حوزه
به دنبال مسائل یادشده، تلاش روحانیان مبارز در داخل و خارج ایران برای گسترش مرجعیت امامخمینی اوج گرفت. ساواک نیز با حساسیت ویژه این تلاشها را پیگیری و گزارش میکرد.[۸۷] ازجمله دوازده تن از مدرسان برجسته حوزه علمیه قم، محمد فاضل لنکرانی، حسین نوری، حسینعلی منتظری، عبدالرحیم ربانی شیرازی، غلامرضا صلواتی، علی مشکینی، نعمتالله صالحی نجفآبادی، ابوالقاسم خزعلی، ابراهیم امینی، محمد شاهآبادی، یحیی انصاری شیرازی و احمد جنتی در اعلامیهای بر مرجعیت و اعلمیت امامخمینی تأکید کردند.[۸۸]
ساواک در گزارشی، متن نوشته تکتک این افراد را آوردهاست.[۸۹] فاضل لنکرانی به لحاظ علمی و تقوایی، صلاحیت امامخمینی را برای مرجعیت تقلید و حفاظت از حوزه اسلام و حمایت مسلمانان محرز و بدون تردید شمرد. منتظری با توجه به مراتب علمی و عملی امامخمینی و روشنبینی و مجاهدتهای ایشان، صلاحیت ایشان را برای مرجعیت و زعامت شیعه محرز و ترویج و تعیین ایشان را به صلاح اسلام و مسلمانان دانست. ربانی شیرازی، با اشاره به مخاطراتی که برای اسلام پیشبینی میشد، یادآور شد لازم است مسلمانان به شخصی مراجعه کنند که علاوه بر برتری علمی و عملی، به اوضاع جهان واقف و در قبال حوادث صابر باشد و با شهامت هرچه تمامتر از حریم مقدس قرآن دفاع کند و مصداق کامل «امّا مَنْ کانَ مِنَ الفقهاء…» باشد، و در پایان اشاره کرد ایشان واجد چنین صفاتی است. امینی، امامخمینی را واجد همه شرایط مرجعیت و تقلید از ایشان را به صلاح اسلام و مسلمانان دانست. مشکینی تقلید از ایشان را بیاشکال و به صلاح اسلام و مسلمانان شمرد. نوری همدانی تأکید کرد در جامعیت شرایط مرجعیت عامه و تامه ایشان، جای هیچگونه تردیدی نیست و ترویج ایشان به صلاح اسلام و مسلمانان است. انصاری یادآور شد در مرجعیت عامه ایشان هیچگونه تردیدی نیست، و اشاره کرد ایشان جامع حد اعلای شرایط مرجعیت تامه است و تقلید و ترویج از ایشان موجب اعتلای کلمه حق و اعزاز مسلمانان است. جنتی با اشاره به اینکه مرجعیت با تمام شئونات مادی و معنوی مردم مسلمان سر و کار دارد و کیان اسلام و همه حیثیات ملل اسلامی، همیشه وابسته به روشنبینی، قاطعیت، علم و تقوای مراجع تقلید بوده، خاطرنشان ساخت امروز با توجه به نیاز اسلام به رهبر واجد شرایط بیش از هر زمان دیگر، ایشان مرجعیت عامه دارد. خزعلی با بدیهیدانستن وجوب حفظ حوزه اسلام و حدود دین و اعزاز و تقویت مسلمین، این مسئله را با مرجعیت امامخمینی امکانپذیر شمرد. شاهآبادی، پیروی از آرا و فتاوی ایشان را موجب رستگاری شمرد و صالحی نجفآبادی صلاحیت مرجعیت عامه ایشان را بسیار بدیهی و تأیید و ترویج و تقویت ایشان را وظیفه شرعی هر فرد مسلمان و علاقهمند به اسلام و مصالح مسلمانان دانست. صلواتی نیز امامخمینی را واجد شرایط مرجعیت عامه و تقلید از ایشان را به صلاح اسلام دانست.[۹۰] از سوی دیگر، با وجود اینکه از استادن حوزه، پرسش شده بود نظر خود را دربارهٔ مرجعی که مقلدان پس از فوت حکیم، بایستهاست به وی مراجعه کنند، بیان کنند، برخی به تعیّن و اعلمبودن امامخمینی برای تقلید اشاره کردند، و در همه آنها به نوعی این نکته تصریح شده بود که تقلید از ایشان به مصلحت اسلام و مسلمانان است. بعضی نیز با توجه به اینکه در برخی پاسخها به مجموع شرایط لازم یک مرجع اشاره شده بود، به حصر مرجعیت در ایشان رسیدند.[۹۱] بعضی دیگر، از اعلامیه دوازدهامضایی استفاده کردند که گرچه برخی استادان به مرجعیت و جواز تقلید از امامخمینی اشاره کردهاند، اما از سخنان بیشتر آنان اعلمبودن ایشان فهمیده میشود.[۹۲]
با توجه به برخی تردیدافکنیها که صورت میگرفت، اعلامیه دوازدهامضایی، تأثیر بسزایی در میان مردم و گسترش مرجعیت امامخمینی داشت. بسیاری از مدرسان در خاطرات خود به این مسئله اشاره کردهاند؛[۹۳] ازجمله طاهری خرمآبادی ضمن اشاره به آثار مثبت این اعلامیه و واکنش رژیم پهلوی به آن، ابتکار، پیشنهاد و پیگیری آن را کار خود دانستهاست.[۹۴] آذری قمی، این اعلامیه را موجب تثبیت مرجعیت امامخمینی و به دنبال آن، شتاب و اوجگیری نهضت اسلامی دانستهاست.[۹۵] فاضل لنکرانی نیز با اشاره به تلاش رژیم پهلوی برای مطرحنشدن مرجعیت امامخمینی، این اعلامیه را که افزون بر مرجعیت به نوعی مسئله رهبری نیز در آن مطرح شده بود، موجب برهمخوردن نقشه و تلاش رژیم شمردهاست و به تأثیر آن در میان مردم پرداخته، یادآور شدهاست چون امضاکنندگان، نخبههای حوزه علمیه و مورد تصدیق و اعتماد بیشتر طلاب آگاه حوزه بودند، مسئله مرجعیت ایشان کاملاً تثبیت شد؛ به همین سبب ساواک روی آن حساسیت شدیدی داشت.[۹۶] نوری همدانی نیز با توجه به پخش این اعلامیه در شهرستانها و خواندهشدن آن در سخنرانیها، خاطرنشان کردهاست این اعلامیه در جذب مردم به مرجعیت امامخمینی بسیار اثربخش بود.[۹۷]
از سوی دیگر، منتظری و ربانی شیرازی، افزون بر همراهی در اعلامیه دوازدهامضایی مدرسان، به صورت جداگانه در اعلامیهای مشترک و مفصل، امامخمینی را لایقترین و صالحترین شخص برای تصدی مرجعیت تقلید و زعامت مسلمانان معرفی و لزوم تقلید از ایشان را اعلام کردند. در بخشی از این اعلامیه با اشاره به سابقه مرجعیت در زمان میرزای شیرازی، وضعیت جامعه اسلامی و صفات لازم برای مرجعیت در شرایط کنونی، یادآور شدند حوزه علمیه قم با شناسایی کامل و آگاهی کافی به وضع حوزههای علمیه و روحیه افراد، با رعایت کامل مقررات دینی و دقت شدید در تشخیص صفات لازم برای زعامت اسلامی، بارها نظر خود را دربارهٔ شخصیت بارز و بینظیر، مرجع عالم اسلام، «حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی متع الله المسلمین بطول بقائه» بیان کرده، مراتب اتکا و اعتماد خود را به ایشان ابراز داشته، اکنون دوباره بهصراحت اعلام میدارد با توجه به وضعیت روز و موقعیت خطیر مسلمانان، ایشان را لایقترین شخصیت برای رهبری و زعامت و شایسته تقلید و مراجعه عموم میداند. از اینرو آن دو خواستار آن شدند کسانی که تا به حال از ایشان تقلید نکردهاند، به اکثریت مردم بپیوندند تا با وحدت کلمه و ایجاد یکپارچگی، در تعظیم اسلام و اعتلای مسلمانان و دفع مفاسد بکوشند.[۹۸] همچنین منتظری در ۱۳ و ۱۴ خرداد این سال، در نامهای به عطاءالله اشرفی اصفهانی در کرمانشاه و سیدحسین خادمی در اصفهان، امامخمینی را برای مرجعیت شیعه متعین دانسته، ترویج ایشان را به صلاح اسلام و مسلمانان دانست.[۹۹] مقصود از «متعین»، همان اعلمیت است؛ چون بیشتر فقهای معاصر ازجمله امامخمینی تقلید از مجتهد اعلم را در صورت امکان، احتیاط واجب میدانند.[۱۰۰]
این اعلامیهها در ۱۸/۳/۱۳۴۹ در مجلسی که به مناسبت هفتمین روز درگذشت حکیم، جامعه وعاظ تهران در مسجد جامع بازار برگزار کرده بود، خوانده شد. این مسئله در گزارشهای ساواک بازتاب یافتهاست. سخنران مجلس علیاصغر مروارید پس از اشاره به شرایط مرجعیت و خواندن متن اعلامیهها و امضاکنندگان آن، سوگند یاد کرد کسانی که این تلگرامها را امضا کردهاند، به آنان اعتماد کامل است و مردم بیشترِ آنان را میشناسند. وی افزون بر اعلامیه مدرسان قم، تلگرامهای دیگری از حوزههای علمیه مختلف کشور، به مردم نشان داد که ضمن تسلیت به امامخمینی، ایشان را مرجع تقلید معرفی کرده بودند.[۱۰۱] سخنرانان در مناطق دیگر نیز نظر و اعلامیههای استادان و علمای قم را در اجتماعها میخواندند؛ ازجمله رئیس ساواک زنجان گزارش دادهاست که سیدعزالدین موسوی در مسجد «سیّد» در پاسخ به پرسشهای مردم از مرجع اعلم، یادآور شدهاست منتظری، ربانی شیرازی و مشکینی، ایشان را اعلم دانستهاند و افزوده این سه تن را میشناسد و به آنان اعتماد و اعتقاد دارد. موسوی در مؤاخذه ریاست ساواک بر این گفتار، پاسخ داد تکلیف شرعی وی چنین اقتضایی داشتهاست. وی خاطرنشان کرد که در تهران، قم، مشهد، کاشان و شیراز این حکم شرعی صادر شده و رساله ایشان در این شهرها پخش شدهاست.[۱۰۲]
گسترش در سطح کشور
گزارشهای ساواک از فعالیت پیروان امامخمینی در شهرهای مختلف، از ترویج و تبلیغ مرجعیت ایشان در سطح کشور حکایت دارد؛ ازجمله علمای شیراز اعلامیهای منتشر کردند که سیدعبدالحسین دستغیب، یکی از امضاکنندگان آن بود.[۱۰۳] آنان در مجلسی که برای بزرگداشت حکیم، در مسجد نو شیراز برگزار شده بود، به سخنران مجلس نمایندگی دادند به مردم اعلام کند علمای این شهر، مردم را به امامخمینی ارجاع دادهاند و ایشان را مرجع وارسته و شایسته برای تقلید معرفی میکنند.[۱۰۴] ساواک در گزارشی، سیداسدالله مدنی را یکی از طرفداران جدی امامخمینی شمرده که در همدان نفوذ عجیبی دارد و بیش از یک سوم اهالی همدان را مقلد ایشان کردهاست و در هر محفل و مجلسی از امامخمینی ستایش کرده، ایشان را از دیگران اعلم میشمارد.[۱۰۵] وی افزون بر تبلیغ مرجعیت امامخمینی و گسترش مقلدان ایشان در ایران، مرجعیت ایشان را برای شیعیان افغانستان، پاکستان و هند نیز تبلیغ کردهاست.[۱۰۶] عطاءالله اشرفی اصفهانی نیز در کرمانشاه با استناد به گواهی سیدحسین خادمی اصفهانی و سیداسدالله مدنی که از عالمان عادل و خبره بهشمار میآمدند، روحانیت و مردم را به تقلید از امامخمینی با عنوان مرجع اعلم، دعوت کرد و از روحانیان خواست در این راستا تلاش کنند و مسئولیت این کار را در برابر بازخواست رژیم برعهده او بگذارند.[۱۰۷] همین مسئله باعث شد ساواک او را تهدید به تبعید کند.[۱۰۸]
(ببینید: عطاءالله اشرفی اصفهانی، عطاءالله)
سیدمحمدرضا سعیدی، یکی از شاگردان امامخمینی که در تهران در مسجد موسیبنجعفر (ع) امامت و تبلیغ میکرد، نیز از همان آغاز تا زمان شهادتش، در تبلیغ مرجعیت ایشان فعال بود؛ به گونهای که ساواک در گزارش خود آوردهاست وی تنها شخصی است که به صورت علنی و غیر علنی به نفع ایشان فعالیت میکند.[۱۰۹] وی در خرداد ۱۳۴۴ در نامهای که به امامخمینی در ترکیه فرستاد، از ایشان با عنوان «مرجع عالیقدر شیعه» یاد کرده[۱۱۰] ایشان را مرجع تقلید، رهبر شیعیان، ادامهدهنده راه انبیا (ع) و جانشین امام زمان (ع) خواندهاست.[۱۱۱] وی در سخنرانیهای خود بارها از مردم خواست از امامخمینی تقلید کرده، رساله ایشان را تهیه کنند.[۱۱۲] ساواک نیز بارها از پخش رساله و کتاب تحریر الوسیله به دست وی گزارش دادهاست.[۱۱۳]
(ببینید: سیدمحمدرضا سعیدی و سیدعبدالکریم هاشمینژاد)
در دیگر حوزهها ازجمله حوزه علمیه مشهد نیز روحانیان طرفدار امامخمینی ازجمله سیدعلی خامنهای، عباس واعظ طبسی و محمدرضا محامی به تبلیغ مرجعیت ایشان پرداختند و یادآور شدند تقلید هیچکس جز ایشان جایز نیست و باید ایشان را تقویت کرد تا دستگاه فاسد را به هم بریزد و مسلمانان را از شر آنها نجات دهد.[۱۱۴] سیدعبدالکریم هاشمینژاد نیز از مروجان مرجعیت امامخمینی بود.[۱۱۵] بر اساس گزارش ساواک، حوزههای علمیه اصفهان، کاشان، شیراز و مشهد نیز ضمن تسلیت به امامخمینی، ایشان را مرجع تقلید معرفی کردهاند.[۱۱۶] مدرسان حوزه ازجمله مسعودی خمینی در سیرجان[۱۱۷] محمدعلی گرامی در همدان[۱۱۸] و بر اساس گزارش ساواک محمد یزدی، با تبلیغ نظریه مدرسان حوزه علمیه قم با ارسال نامههای بسیار[۱۱۹] برای گسترش مرجعیت امامخمینی تلاش کردند.
گسترش در کشورهای دیگر
روحانیت و علمای متعهد برخی کشورهای شیعهنشین دیگر نیز اعلمیت امامخمینی را به شیعیان کشورهای اسلامی اعلام کردند؛ علمای پاکستان، ازجمله محمد شریعت اصفهانی که از سال ۱۹۵۲م/۱۳۳۱ش نماینده بروجردی در کراچی بود.[۱۲۰] و طالب طاهری جوهری، رئیس دانشگاه امیه کراچی، در اعلامیهای جداگانه امامخمینی را با عنوان مرجع اعلم، به مردم معرفی کردند.[۱۲۱] در کویت نیز سیدعباس مهری مردم را به تقلید از ایشان فرا خواند[۱۲۲] و در بحرین فاضل فردوسی و سیدهادی موسوی مردم را به تقلید از ایشان فرا خواندند.[۱۲۳] برخی روزنامهها و مجلهها در افغانستان و پاکستان ضمن آوردن عکس و شرح حالی از امامخمینی، از ایشان به مرجع اعدل و اعلم یاد کردند[۱۲۴] ساواک نیز گزارش کردهاست یک مجله پاکستانی به نام «ارشاد» ضمن چاپ تصویر امامخمینی روی جلد خود، ایشان را مرجع اعلم جهان تشیع معرفی کردهاست.[۱۲۵] همچنین ساواک گزارش کردهاست روزنامه «پکتیکا» ایشان را مرد مبارزه با صهیونیسم و امپریالیسم معرفی کرده که پس از تبعید به ترکیه، زعیم بزرگ و مرجع عامه دینی شماری از مسلمانان جهان در عراق شناخته شدهاست.[۱۲۶] علما و فضلای افغانستان در نجف با امامخمینی بیعت کردند و مردم شیعی افغانستان را به ایشان ارجاع دادند[۱۲۷] در هندوستان نیز محمد مصطفی جوهر در اعلامیهای امامخمینی را مرجع اعلم نام برد.[۱۲۸] و یکی دیگر از عالمان بزرگ محلی، به نام گوهر، ایشان را دارای صلاحیت برای مرجعیت شمرد[۱۲۹] در لکنهو نیز که یکی از مراکز شیعی در هندوستان است، شماری از علما و روحانیان این شهر ازجمله سیدعلی سعید عبقاتی، سعادت حسین خان، محمود حسن، روشن علی، مولوی سیداحمد، مولوی سیداسکندر حسین و سیدمحمدمهدی زید پوری، اعلمیت امامخمینی را اعلام کرده، مردم را به تقلید از ایشان فراخواندند[۱۳۰] در گزارشی به تاریخ ۲۸/۴/۴۹ نیز آمدهاست شیعیان افغانستان، پاکستان و هندوستان به امامخمینی رجوع کردهاند.[۱۳۱]
(ببینید: محمد شریعت اصفهانی و سیدعباس مهری)
با این حال، امامخمینی همچنان با هر گونه حرکت و تبلیغی که شائبه ترویج و آیندهسازی برای مرجعیت خود داشته باشد، موافق نبود و همان روشی که پس از رحلت بروجردی داشت، در این مرحله با شدت بیشتری پیش گرفته بود؛[۱۳۲] چنانکه در خرداد ۱۳۴۹ که پس از درگذشت حکیم بحث مرجعیت مسئله روز حوزههای علمیه در نجف و ایران بود، به علاقهمندان خود توصیه کرد از نفی و اثبات مرجعیت ایشان برکنار باشند و وارد مناقشهها نشوند[۱۳۳] و وقتی محمد مؤمن، در سفری به نجف از اعلامیه علمای قم در تأیید اعلمیت ایشان گزارش داد، نه تنها آن را تأیید نکرد، بلکه به آن اعتراض کرد؛ اما مؤمن در پاسخ ایشان گفت آنان بر اساس تشخیص تکلیف شرعی خود این کار را کردهاند؛ زیرا محمدرضا پهلوی به دستور آمریکا در صدد نابودی اسلام است و باید در برابر آن ایستاد و این افراد تشخیص دادهاند جز ایشان کسی این صلاحیت را ندارد، و ایشان پس از این توضیح سکوت کرد.[۱۳۴]
ادامه گسترش مرجعیت امامخمینی
با آغاز نهضت اسلامی، محبوبیت امامخمینی در میان حوزویان و توده مردم افزونتر شد و به تبع، مرجعیت ایشان نیز گسترش بیشتری پیدا کرد. امامخمینی به همان اندازه که در مبارزه با رژیم پهلوی پیش میرفت، مرجعیت ایشان نیز تقویت میشد و اوج میگرفت و به هر اندازه خود را در معرض بلاها و خطرها قرار میداد، توجه مردم نیز به ایشان بیشتر میشد. ایشان در آن روزگاری که کسی جرئت نمیکرد نام آمریکا و محمدرضا پهلوی را بدون احترام ببرد، بهراحتی از آنان با لحن تحقیرآمیزی یاد میکرد.[۱۳۵] از نگاه شاگردان امامخمینی، مرجعیت ایشان، خدایی بود؛ حتی دشمنان آن را تسریع و گسترش دادند. محمدرضا پهلوی ایشان را دستگیر کرد و به حبس و حصر برد تا با جدایی ایشان از حوزه و مردم به فراموشی سپرده شود؛ ولی واکنشها و اعتراف عوامل رژیم ثابت کرد این کار هیچ سودی برای آنان نداشت، بلکه مضر بود و بر شهرت و محبوبیت ایشان نیز افزود.[۱۳۶]
از سوی دیگر، رژیم پهلوی با اصرار آمریکا، امامخمینی را به ترکیه و نجف تبعید کرد تا ارتباط ایشان و حوزه قطع و صدا و شخصیت ایشان در حوزه نجف گم شود؛[۱۳۷] ولی علمیت، تقوا و اخلاص ایشان سبب شد مرجعیت و نفوذ ایشان گسترش بیشتری پیدا کند؛[۱۳۸] تا جایی که به تمام معنا نفوذ کلمه و مرجعیت عامه یافت. در کنار افراد و گروههای حوزوی، بعضی گروههای سیاسی در دهه چهل، ازجمله نهضت آزادی با اینکه نخست به شریعتمداری تمایل داشتند و گرایشهای ملایم سیاسی او را میپسندیدند، پس از قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی و نقش فعال سیاسی امامخمینی، به مرجعیت ایشان متمایل شدند.[۱۳۹] در اسناد شهربانی افراد وابسته به جبهه ملی نیز از طرفداران امامخمینی شمرده شدهاند.[۱۴۰] و طبعاً این امر مربوط به همه آنان نیست.
از سوی دیگر، تثبیت تدریجی مرجعیت امامخمینی در کنار افزایش روزافزون مقلدان ایشان، بهطور طبیعی، مسئله پرداخت شهریه طلاب علوم دینی را به میان آورد. مسعودی خمینی دربارهٔ نخستین شهریه پرداختی امامخمینی خاطرنشان کردهاست سیدعلی غیوری از مبارزان و شاگردان امامخمینی بیست هزار تومان وجوهات به ایشان پرداخت کرد. ایشان نیز دستور داد به هر یک از طلاب پانزده تومان پرداخت شود. مسعودی خمینی و حسن صانعی با حضور در مدارس آن را میان طلاب پخش کردند[۱۴۱] پس از آغاز مبارزات و قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی، وجوه شرعیِ دریافتیِ امامخمینی که در گذشته نیز به صورت نامرتب وجود داشت، بیشتر شد و پرداخت شهریه ایشان به طلاب، مانند دیگر مراجع وقت گردید،[۱۴۲] بلکه پس از مدتی افزایش نیز یافت؛ موضوعی که بهشدت ساواک را نگران کرد و در پی کشف دلایل افزایش پرداخت شهریه ایشان برآمد. ناصر مقدم ریاست ساواک دستور داد از همه امکانات موجود برای شناسایی افرادی که به امامخمینی وجوه شرعیه میپردازند و عاملان جمعآوری و ارسال آن به عراق اقدام کنند.[۱۴۳]
(ببینید: شهریه امامخمینی)
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۶۱ با توجه به ظهور شخصیت علمی، عملی و سیاسی امامخمینی در حوزههای علمیه و در میان مردم بحث رجوع از مراجع دیگر به امامخمینی در محافل علمی و مذهبی بهویژه میان جوانان مبارز مطرح شد. بر همین اساس، شش تن از عالمان و استادان برجسته حوزه علمیه، مشکینی، منتظری، فاضل لنکرانی، جوادی آملی، ابوالحسن شیرازی و مهدوی کنی در ضمن شش اعلام نظر موجز و جداگانه بر مرجعیت ایشان تأکید کردند. نوشته مشکینی، منتظری و مهدوی کنی، مضمون مشابهی دارند؛ ازجمله مشکینی یادآور شد امروز مرجعیت در امامخمینی متعین است و رجوع به ایشان افزون بر مقام شامخ مرجعیت ایشان، سبب نجات امت اسلامی و آزادی آنان از اسارت کافران و طاغوتهای زمان است. بر این اساس، مسلمانان وجود ایشان را مغتنم شمرده، زعامت دینی و سیاسی ایشان را تجربه کنند تا آزادی خود را به دست آورند.[۱۴۴] منتظری با عبارتی موجزتر، تقلید را در ایشان متعین دانستهاست[۱۴۵] مهدوی کنی نیز وجوب تقلید از ایشان را متعین شمرد.[۱۴۶] سه تن دیگر امامخمینی را اعدل و اعلم معرفی کردند؛ ازجمله فاضل لنکرانی یادآور شد با توجه به تحقیقات و مطالعات بسیاری که دراینباره انجام دادهاست و با توجه به مقایسه آرا و نظرها و استدلالهای ایشان با بزرگان دیگر، اعلمیت و اعدلیت ایشان محرز است و هیچگونه تردیدی در آن نیست[۱۴۷] جوادی آملی نیز با اشاره به اعدل و اعلمبودن امامخمینی، تقلید را در ایشان متعین دانست.[۱۴۸] ابوالحسن شیرازی از علمای بزرگ مشهد نیز در پاسخ پرسش عمومی مردم با توجه به اعلم، ابصر، اعدل و افقهبودن ایشان از دیگران، جواز رجوع، بلکه وجوب رجوع را بعید ندانست.[۱۴۹]
اجازه تصدی امور حسبیه
امور حسبیه به آن دسته از کارهای لازمی گفته میشود که متولی خاصی ندارد و در مرحله نخست جزء شئون فقیه جامع شرایط شمرده شدهاست که میتواند آن را به افراد مورد اعتماد واگذار کند؛ مانند حفظ و رسیدگی به اموال یتیمان و غایبان. سهم امام نیز نوعاً از مصادیق این امر شمرده میشود.[۱۵۰] به واگذاری مسئولیت و اختیار این امر از سوی فقیه به دیگری اجازه تصدی امور حسبیه گفته میشود. اجازه امور حسبیه را میتوان به نوعی یک حرکت تشکیلاتی منسجم تلقی کرد که ریشهاش از جهاتی به شبکه وکالت و دستگاه نیابت در عصر ائمه (ع) و شیوه ارتباطی آنان با مردم بازمیگردد.[۱۵۱] این اجازه ناشی از شأن فقاهت است و از نگاه شرعی وابسته به تحقق مرجعیت تقلید ندارد؛ از اینرو امامخمینی کمی پس از درگذشت بروجردی، درخواست اجازه تصدی امور حسبیه از سوی برخی شاگردان خود و دیگران را اجابت کرد؛[۱۵۲] چنانکه یک هفته پس از رحلت بروجردی، به درخواست کتبی سیدسجاد حججی میانجی و یادآوری نیاز وی به اجازه امور حسبیه در محل اقامت، به وی اجازه امور حسبیه داد.[۱۵۳] با این حال، بهطور معمول اجازهنامهها بیشتر پس از رسیدن به جایگاه مرجعیت صادر میشود. بر همین اساس، با شکلگیری مرجعیت ایشان در سال ۱۳۴۰ بهتدریج نمایندگانی پس از چهلم بروجردی و معمولاً با درخواست شفاهی و برای بعضی بدون درخواست و به صورت ابتدایی، از ایشان اجازه امور حسبیه گرفتند.
(ببینید: سیدسجادحججی، اجازات امامخمینی، و خمس)
امامخمینی که دادن اجازه در امور حسبیه را منوط به مقدماتی میدانست،[۱۵۴] از فروردین سال ۱۳۴۰ تا آبان ۱۳۴۳ که ایشان به ترکیه تبعید شد، بر اساس مواردی که در صحیفه امام آمده به حدود هشتاد تن از علما اجازه دادهاست[۱۵۵] و طبعاً موارد دیگری نیز بودهاست که در اختیار ناشر نبودهاست. پس از تبعید ایشان به ترکیه و سپس عراق این روند ادامه و گسترش یافتهاست، به گونهای که تا اواخر سال ۱۳۵۰ بر اساس دفتر فهرست ایشان از اجازات صادرشده در نجف، بیش از پانصد اجازه از سوی ایشان به افراد مختلف ایرانی و غیر ایرانی داده شدهاست[۱۵۶] و متن بیش از یکصد مورد آن در صحیفه آمدهاست؛[۱۵۷] اما این امر پس از آن به دلیلی ناپیدا بسیار کاهش یافته و به کمتر از سی مورد رسیدهاست که دو مورد آن مربوط به دوران حضور در پاریس است و در یک روز برای محمدصادق خلخالی و سیدمحمد بجنوردی صادر شدهاست.[۱۵۸] ایشان خود در آذر ۱۳۵۱ در پاسخ به نامه حاجآخوند کرمانشاهی دربارهٔ صدور اجازه خاطرنشان کردهاست که عجالتاً از دادن اجازات ایران معذور است و به جهاتی در آن متوقف است[۱۵۹] پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز بر اساس آنچه در مجموعه صحیفه امام آمده، تا اواخر سال ۱۳۶۲ تنها چهل مورد اجازه صادر شدهاست؛ اما در سالهای بعد، بهویژه سالهای پایانی عمر ایشان دوباره گسترش یافته و در مجموع حدود ۱۵۰ اجازه صادر شدهاست و بخش عمده این موارد مربوط به افراد در داخل ایران است.
از سوی دیگر، با توجه به اینکه امامخمینی در دیگر کشورهای اسلامی نیز مقلد داشت، نمایندگانی از ملیتهای غیر ایرانی در این شبکه و تشکیلات، انجام وظیفه میکردند که ازجمله آنها میتوان به حسینجان واعظی و عبدالعلی از افغانستان[۱۶۰] و سیدنیاز حسین نقوی از پاکستان،[۱۶۱] سیدمحمدباقر حکیم از عراق،[۱۶۲] صبحی طفیلی و سیدحسن نصرالله از لبنان[۱۶۳] اشاره کرد؛ چنانکه در میان افرادی که از امامخمینی اجازه دریافت کردهاند، افراد غیر روحانی همانند ابراهیم یزدی و حبیبالله عسکراولادی نیز دیده میشوند.[۱۶۴] بعضی اجازات امور حسبیه امامخمینی برای افراد، ضمیمه حکم امامت جمعه آنان بود؛[۱۶۵] چنانکه ایشان به بعضی افراد به صورت شفاهی اجازه میداد یا محدوده اجازه افرادی را به صورت شفاهی افزایش میداد.[۱۶۶]
(ببینید: ابراهیم یزدی و حبیبالله عسکراولادی)
از متن اجازات چاپشده و فهرست آن، بهخوبی پیداست امامخمینی در صدور اجازهنامهها با دقت، ضوابط شرعی را اعمال میکرد؛ زیرا غالباً میبایستی دو تن مورد اعتماد، اشخاص را تأیید میکردند؛ مگر اینکه ایشان خود از شخص شناخت کافی میداشت؛ دیگر اینکه به پیروی از رویه مرسوم در متن بیشتر آنها، شخص مجاز، به رعایت احتیاط و ملازمت تقوا سفارش و توصیه میشد و حدود مصرف شخصی و اجتماعی مجاز، با توجه به نیاز و موقعیت او، معین میگردید و اگر نمایندهای بر خلاف تعهدات خود عمل میکرد، ایشان تأکید داشته که اجازه ایشان باید مسترد گردد.[۱۶۷] از سوی دیگر، امامخمینی در سلسله فقها و مراجعِ برجسته اجازه نقل حدیث قرار دارد که به رسم سیره علما و فقهای گذشته، از استادان خود اجازه روایی دارد؛ چنانکه در مواردی برای دیگران نیز اجازههایی صادر کردهاست. جعفر سبحانی نقل کردهاست از ایشان اجازه نقل حدیث خواسته و ایشان به وی اجازه داده و افزودهاست کتاب مستدرک الوسائل را از شیخ حدیث خود، شیخعباس قمی و او از محدث نوری به طرق خود نقل میکند.[۱۶۸] ایشان همچنین در چند مورد در ضمن اجازه امور حسبیه، با عبارت «اجازه نقل احادیث معتبره از کتب معتمده اصحاب» برای چند تن از روحانیان، اجازه صادر کرده[۱۶۹] و به برخی یاران خود مانند حسن صانعی نیز به صورت شفاهی اجازه نقل حدیث از طریق سندی که در آغاز چهل حدیث آورده، دادهاست.[۱۷۰]
انتشار رساله
امامخمینی افزون بر فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و داشتن کرسی تدریس[۱۷۱] در علوم گوناگون اسلامی، اهل تألیف، تصنیف و حاشیهنگاری و حتی تقریرنویسی نیز بودهاست. تنوع و ابعاد نوشتههای ایشان، نشان از احاطه علمی و جامعیت ایشان در علوم اسلامی دارد.[۱۷۲] در این میان، تعلیقه ایشان بر وسیلة النجاة، نخستین حاشیه و اثر فتوایی ایشان، از سال ۱۳۶۵ق/ ۱۳۲۵ش آغاز شده و در سال ۱۳۷۲ق/ ۱۳۳۲ش به پایان رسیدهاست و تعلیقه بر عروة الوثقی در سال ۱۳۷۲ق/ ۱۳۳۲ش آغاز شده و هفتم جمادی الاولی ۱۳۷۵ق/ ۱۰/۱۰/۱۳۳۴ش به پایان رسیدهاست بر این اساس، این دو اثر فتوایی ایشان سالها پیش از رحلت بروجردی نوشته شده بود؛ اما پس از فوت وی، وقتی از ایشان درخواست رساله شد، نپذیرفت و یادآور شد حاشیهها موجود است و نیازی به هزینه اضافی نیست[۱۷۳] پس از اصرار دوستان و شاگردان ایشان نیز بهصراحت گفت تا مقلدی نباشد اجازه چاپ رساله را نخواهد داد و اگر مقلدی باشد، کسی پیدا خواهد شد که آن را چاپ کند؛[۱۷۴] در حالیکه حدود صد تن از شاگردان امامخمینی، ازجمله ربانی املشی در جایگاه مقلدان ایشان، درخواست رساله داشتند.[۱۷۵] سرانجام با توجه به نیاز مقلدان به رساله و اصرار علاقهمندان، قرار شد با توجه به حاشیه بر عروة الوثقی و وسیلة النجاة، رسالهای تدوین شود.[۱۷۶] و توسلی و ربانی املشی در اجازه و موافقت ایشان برای تدوین رساله نجاة العباد نقش اساسی داشتند.[۱۷۷]
(ببینید: تعلیقه علی وسیلة النجاة و التعلیقه علی العروة الوثقی)
چند تن از شاگردان امامخمینی با اشراف عبدالعظیم محصل نیشابوری برای در دسترس قرار دادن فتاوای ایشان[۱۷۸] رساله نجاة العباد را به عنوان نخستین رساله عملیه امامخمینی تدوین و منتشر کردند. پس از آن، حاشیه بر توضیح المسائل بروجردی در شعبان ۱۳۸۱ق/ دی ۱۳۴۰ش تنظیم و منتشر شد؛ سپس برخی فضلا این حاشیه را در متن رساله درج کردند که با عنوان رساله توضیح المسائل منتشر و جانشین رساله نجاة العباد شد. این رساله در یازدهم خرداد، چهار روز پیش از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به قلم مجتبی تهرانی چاپ و منتشر شد؛[۱۷۹] البته امامخمینی هنگام چاپ رساله با وجود اصرار افراد دستاندرکار بر پیشخرید پنجاه یا صد نسخه که امری مرسوم بود، نپذیرفت و یادآور شد حتی یک نسخه هم نخواهد خرید و یک نسخه نیز از محل بیت ایشان نباید بخش شود. از اینرو، برخی شاگردان شماری از نسخهها را خریدند و پخش کردند[۱۸۰] ایشان پیشنهاد علی آخوندی ناشر دارالکتب الاسلامیه قم مبنی بر لزوم پیشخرید شماری از نسخههای عروة الوثقی همراه با حاشیه ایشان را نیز که دیگر مراجع پذیرفته بودند، نپذیرفت و یادآور شد نیازی به چاپ حاشیه ایشان بر عروه نیست، و این ناشر نیز کتاب را بدون پاورقی ایشان چاپ کرد؛ در حالیکه چاپ و نشر حاشیه بر عروة الوثقی هر یک از علما در آن شرایط، به معنای قرارگیری این افراد در ردیف مراجع تراز اول بود؛[۱۸۱] چنانکه در حدود سالهای ۱۳۴۱–۱۳۴۲ پس از آغاز مبارزات امامخمینی که مراجعه و پرداخت وجوهات شرعی به ایشان افزایش یافت، افرادی با پرداخت مبالغ زیاد یک یا چند نسخه رساله عملیه برای شهر خود میخواستند که با پاسخ منفی ایشان روبهرو میشدند؛[۱۸۲] همچنین ایشان در پاسخ یکی از روحانیان از رساله معتبر (و در حقیقت درخواست رساله) او را به کتابفروشیها ارجاع داد[۱۸۳]
امامخمینی که پس از تأیید رساله تدوینشده، حاضر هزینه کردن برای چاپ و نشر آن نشد،[۱۸۴] هزینه چاپ آنکه ۵۴۰۰ تومان را یکی از تجار و ناشران تهران، حسین مصدقی و بخشی دیگر را مجتبی تهرانی و مرتضی تهرانی از شاگردان ایشان پرداختند.[۱۸۵] افزون بر این امامخمینی اعلام کرد کسی حق ندارد رساله ایشان را برای جذب مقلد به رایگان در اختیار دیگران قرار دهد؛ از اینرو گفته شده در تاریخ مرجعیت ایشان حتی یک رساله به رایگان به کسی داده نشد.[۱۸۶] بارها برخی روحانیان و غیر آنان که با سنت رایج خو گرفته بودند، با مراجعه به دفتر امامخمینی درخواست رساله عملیه داشتند و وقتی با پاسخ منفی روبهرو میشدند و گفته میشد رساله در اختیار ندارند، شگفتزده میشدند.[۱۸۷] البته این واکنشها در بسیاری از افراد، به جای زدگی و دوریگزینی از ایشان، سبب جذب بیشتر و کمک زیادتر آنان به حوزه و نهضت امامخمینی میشد[۱۸۸] ایشان که بیشتر حاشیه بر وسیلة النجاة سیدابوالحسن اصفهانی را نوشته بود و منتشر شده بود، هنگام تبعید در ترکیه و سپس در نجف دو جلد کتاب فتوایی مهم خود را با استفاده از حاشیههای یادشده و افزودن ابوابی جدید با عنوان تحریر الوسیله نگاشت و از آن زمان تاکنون به عنوان منبع نخست و جامع فتاوایی ایشان مورد توجه عموم و نیز حوزههای علمیه بودهاست.
(ببینید: تحریر الوسیله، رساله نجاة العباد، حاشیه بر رساله توضیح المسائل، و رساله توضیح المسائل)
پاسخ به استفتائات: امامخمینی همانند دیگر مراجع تقلید پیشین و معاصر خود، از آغاز مرجعیت تا زمان رحلت، به استفتائات و پرسشهای شرعی مقلدان، از قشرها و طبقات مختلف مردم ایران و سایر کشورها، پاسخ دادهاست. ایشان در سالهای نخست مرجعیت، خود شخصاً به استفتائات پاسخ میداد؛ اما پس از رحلت حکیم در سال ۱۳۹۰ق/ ۱۳۴۹ش و افزایش شمار استفتائات، به پیشنهاد بعضی از یاران و شاگردان و موافقت ایشان، «هیئت استفتائات» در نجف اشرف تشکیل شد و سیدعباس خاتم یزدی سیدجعفر کریمی، حسین راستی کاشانی و محمدحسن قدیری، وظیفه پاسخگویی به پرسشهای رسیده را بر اساس مبانی و فتاوای ایشان بر عهده گرفتند. پاسخها پس از ملاحظه، تصحیح و تأیید امامخمینی، به دست ایشان مُهر میشد؛ سپس برای سؤالکنندگان فرستاده میشد.[۱۸۹] با هجرت امامخمینی به پاریس و استقرار ایشان در نوفل لوشاتو، تنها به نوعی بخش سیاسی دفتر نجف فعال شد.[۱۹۰] با بازگشت امامخمینی به ایران، دفتر قدیمی قم در محله یخچال قاضی، محل جلسات استفتا و پاسخگویی به آن بود[۱۹۱] و خاتم یزدی، کریمی، قدیری[۱۹۲] و راستی کاشانی[۱۹۳] از اعضای آن بودند. برخی استفتائات امامخمینی، نخست به صورت ضمیمه توضیح المسائل ایشان به چاپ رسیدهاست.[۱۹۴] گزیدهای از آنها نیز به صورت موضوعی به دست افراد مختلف گردآوری و به صورت مستقل یا همراه فتاوای دیگر، منتشر شدهاست. دفتر انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم نیز مجموعهای از استفتائات امامخمینی را در سه جلد منتشر کردهاست. مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی همه اسناد موجود استفتائات را در سال ۱۳۹۲ و در ده جلد تدوین کرده، در مجموعه آثار امامخمینی با عنوان «موسوعة الامامالخمینی» از جلد ۳۲ تا ۴۱ منتشر کردهاست.
(ببینید: سیدجعفر کریمی، سیدعباس خاتمیزدی، دفتر امامخمینی، استفتائات، حسین راستی کاشانی، و محمدحسن قدیری)
مخالفت رژیم پهلوی
مرجعیت امامخمینی با اینکه در همان آغاز موافقان بسیار داشت، مخالفانی نیز داشت. استعمارگران و رژیم پهلوی نه تنها با مرجعیت که با نام و حضور ایشان در میان مردم و حوزههای علمیه موافق نبودند و با دستگیری و تبعید به ترکیه و عراق، در صدد حذف ایشان بودند.[۱۹۵] و هر صدایی به نام و به طرفداری از ایشان را سرکوب میکردند.[۱۹۶] استعمارگران و رژیم پهلوی که از مرجعیت عامه و نفوذ امامخمینی به وحشت افتاده بودند و منافع غارتگرانه و استعماری خود را در خطر میدیدند، با کارشکنی و دروغپردازی، با همه توان و انواع توطئهها در تلاش بودند مردم را از تقلید و راهنماییهای ایشان بازداشته، محروم کنند و در اینجا به برخی محورهای آن اشاره میشود:
- بازداشت، حبس و تبعید: در داخل ایران هر عالمی به اعلمیت امامخمینی رأی داد، بازداشت، تبعید یا زندان و شکنجه شد؛ حتی برخی مقلدان نیز تحت تعقیب قرار گرفتند. رساله عملیه ایشان ممنوع و جمعآوری میشد؛[۱۹۷] چنانکه برخی متحجران یا واعظان درباری با تهمتها و سمپاشیها با رژیم پهلوی همراهی کرده، سعی میکردند که مردم را از تقلید امامخمینی بازدارند.[۱۹۸] ساواک بر بازداشت، تبعید یا حبس کسانی که مرجعیت امامخمینی را تبلیغ میکردند[۱۹۹] و عاملان تهیه تلگرامهایی که طلاب پیرو امامخمینی در هر شهرستان (مقیم حوزه علمیه قم) تهیه میکردند،[۲۰۰] تأکید کردهاست و بر این اساس، شماری نیز دستگیر شدند.[۲۰۱] ساواک افزون بر منع تسلیتگویی و جلوگیری از مخابره آنها، تلاشهای روحانیان مبارز داخل و خارج ایران را برای گسترش مرجعیت امامخمینی با حساسیت ویژه پیگیری و گزارش میکرد.[۲۰۲] به عنوان نمونه، پس از اعلامیههای مدرسان قم بر اعلمیت و ارجاع مردم به امامخمینی، مقدم رئیس اداره کل سوم ساواک، به ساواک قم دستور داد در صورت صحت مخابره تلگرام و معرفی امامخمینی به جانشینی حکیم، منتظری و ربانی را دستگیر کند.[۲۰۳] ساواک برخی از کسانی که اعلامیه دوازدهنفره را امضا کرده بودند، بازداشت و تبعید کرد و برخی را تحت پیگرد قرار داد.[۲۰۴]همچنین ساواک فعالیتهای مبلغان مرجعیت و اعلمیت امامخمینی را در سراسر کشور ازجمله تلاشهای مدنی، اشرفی اصفهانی، سعیدی و روحانیان مبارز مشهد را زیر نظر داشت و آنان را به تبعید و زندان تهدید یا بازداشت کرد.[۲۰۵] علیاصغر مروارید، ابوالقاسم خزعلی و غلامرضا صلواتی ازجمله کسانی بودند که به شش تا هجده ماه اقامت اجباری در زابل محکوم شدند.[۲۰۶] اعلامیه انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا تا حدودی برخوردهای منفی رژیم پهلوی را با حامیان مرجعیت امامخمینی نشان داده، در پایان دخالت رژیم پهلوی را در امر مرجعیت محکوم کرده، از دیدگاه عالمان متعهد در معرفی امامخمینی به عنوان مرجع اعلم، حمایت کردهاست.[۲۰۷]
- جلوگیری از تسلیتها: ساواک از تسلیتهای علمای ایران به امامخمینی پس از فوت حکیم، چون آنها را نوعی تبلیغ برای مرجعیت ایشان میدانست،[۲۰۸] جلوگیری میکرد. گزارشهای ساواک در خرداد ۱۳۴۹ حاکی از جلوگیری این گونه تلگرامها و دستگیری عاملان اصلی تهیه آنهاست؛[۲۰۹] چنانکه از مخابره پیام تسلیت حدود پنجاه تن از مدرسان که منتظری، ربانی شیرازی و یحیی انصاری آن را تهیه کرده بودند، جلوگیری کرد. این تلگرام به صورت اعلامیهای در قم و شهرستانها پخش شد.[۲۱۰]
- تهدید و تطمیع: مأموران ساواک در کشورهای اسلامی و شیعهنشین نیز با هماهنگی سفارتخانههای ایران، فعالیتهای گستردهای در میان مسلمانان با هدف بدنامکردن امامخمینی دنبال میکردند و عالمان و شیعیان و ایرانیان مقیم خارج را تهدید و تطمیع و زیر فشار قرار میدادند که از ایشان تبلیغ و تقلید نکنند؛[۲۱۱] ازجمله پس از اعلام علمای هند در لکنهو بر اعلمیت امامخمینی، سفیر ایران از دهلی با هماهنگی ضیاء علیخان، والی رامپور به آنجا رفت تا علما و مردم را از تقلید ایشان بازدارد که سخنان وی چندان مؤثر واقع نشد؛[۲۱۲] همچنین پس از آنکه شریعت اصفهانی در کراچی و برخی علمای پاکستانی دیگر امامخمینی را اعلم اعلام کردند و مردم را به تقلید از ایشان فراخواندند،[۲۱۳] یحییخان رئیسجمهور آن روز پاکستان، با زد و بند سیاسی رژیم ایران با وی، علمای شیعه پاکستان ازجمله شریعت اصفهانی را احضار کرده، به آنان هشدار داد از معرفی ایشان به عنوان مرجعیت شیعه خودداری کنند؛ اما شریعت اصفهانی در پاسخ تأکید کرد تعیین مرجعیت جزء مسائل دینی است و ارتباطی به دولت پاکستان ندارد.[۲۱۴] وی تأکید کرد، بسیاری از شیعیان پاکستان از ایشان تقلید میکنند و فشار دولت به علمای پاکستان نمیتواند واقعیت را دگرگون کند.[۲۱۵] البته برخی روزنامههای پاکستان در هماهنگی با سفارت ایران در پاکستان و استعمارگران، به سمپاشی علیه امامخمینی پرداخته، تلاش کردند مردم پاکستان را به ایشان بدبین کنند.[۲۱۶] افزون بر این، نامهای که در ۱/۷/۱۳۴۹ شماری از روحانیان متعهد ایران با امضای جبهه متحده اسلامی ایران دراینباره به یحییخان نوشتهاند، تا حدودی بازگوکننده کارشکنیهایی است که در پاکستان علیه مرجعیت امامخمینی صورت گرفتهاست.[۲۱۷] شریعت اصفهانی نیز برابر این روزنامهها با نگارش مقاله، مصاحبه و ارتباط پیگیر با مطبوعات، تبلیغات و پخش اعلامیههای امامخمینی، توطئههای ساواک و ارتجاع منطقه را خنثی میکرد.[۲۱۸] رژیم بعثی عراق نیز نه از باب علاقه و اعتقاد به سیدابوالقاسم خویی، بلکه به سبب نگرانی و وحشتی که از مطرحشدن امامخمینی در عراق داشت، با درگذشت حکیم به معرفی خویی پرداخت و از طرح مرجعیت امامخمینی در میان شیعیان عراق بهشدت جلوگیری کرد؛ زیرا آن رژیم بهخوبی میدانست اگر ایشان در عراق شناخته شود و پایگاه مردمی پیدا کند، رژیم حزب بعث را ریشهکن خواهد کرد.[۲۱۹]
- ممنوعیت نام و آثار: رژیم پهلوی برای مقابله با مرجعیت امامخمینی، ذکر نام ایشان را در منابر و آثار و تألیفات، حتی شهریه ایشان ممنوع اعلام کرد و بارها به دفتر ایشان در قم هجوم برد و آن را غارت کرد[۲۲۰] و افرادی که برای ایشان وجوه شرعی میفرستادند، تحت پیگرد بودند.[۲۲۱] رساله توضیح المسائل امامخمینی پیش از انقلاب اسلامی، همانند دیگر آثار ایشان از کتابهای ممنوعه بهشمار میرفت. در اسناد ساواک دهها سند وجود دارد که از چاپ و پخش و نگهداری آن جلوگیری میشدهاست؛[۲۲۲] از اینرو رساله ایشان گاه بدون نام و گاه با نام مراجع دیگر، انتشار مییافت؛[۲۲۳] چنانکه نام امامخمینی در حواشی ایشان بر رساله توضیح المسائل بروجردی و فتاوای ایشان بر عروة الوثقی، با نشانه اختصاری «خ» معین شده بود.[۲۲۴] ساواک در اظهار نظر خود آوردهاست بهتر است به جای «خ» همان «خمینی» آورده شود تا کمتر جلب نظر کند یا اینکه در شمار کتابهای مضره، جمعآوری شود.[۲۲۵] همچنین ساواک از چاپ، نشر و نصب عکس ایشان در خانهها، مغازهها و مراکز عمومی جلوگیری میکرد.[۲۲۶]
از سوی دیگر، خانه امامخمینی در قم پس از تبعید ایشان، بارها مورد حمله و هجوم نیروهای ساواک قرار گرفت؛ ازجمله نیروهای امنیتی در سال ۱۳۴۶ با هجوم به خانه و کتابخانه امامخمینی در خیابان حجتیه، اسناد و مدارک را با خود بردند و رفت و آمد به خانه و کتابخانه را ممنوع کردند.[۲۲۷] در سال ۱۳۴۹ خانه و کتابخانه ایشان بازرسی شد و برخی آثار ایشان توقیف شد.[۲۲۸] ساواک هرچه تلاش کرد میان امامخمینی و مردم فاصله بیندازد، موفق نشد، از اینرو تصمیم گرفت با پخش شماری از کتابها و رسالههای ایشان و اعلام آنکه از سوی ساواک میباشد، مردم را به ایشان بدبین کند ولی موفق نشد[۲۲۹] با تعطیلی دفتر، شهریه امامخمینی به نام میرزااحمد آشتیانی و پس از وی به نام فرزندش میرزامحمدباقر آشتیانی پرداخت میشد.[۲۳۰]
(ببینید: میرزااحمد آشتیانی و شهریه امامخمینی)
پیوند مرجعیت امامخمینی با مردم
پیوند روحانیت و بهویژه مراجع تقلید با مردم، به پیروی از پیوند آنان با پیامبران (ع) و امامان معصوم (ع) پیوندی عمیق است. در این میان، امامخمینی مردمیترین شخصیت تاریخ معاصر ایران است که از این ویژگی در همه دوران مبارزه و رهبری ملت ایران پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی برخوردار بودهاست. ویژگیهایی چون اخلاص در گفتار و عمل، ایستادگی بر مواضع، شجاعت، طرفداری از محرومان و صداقت و یکرنگی با مردم به گونهای که هیچگاه مردم را نامحرم نمیدانست و مسائل را با مردم در میان میگذاشت، از عوامل گرایش مردم به ایشان بود. با این حال، گفتار امامخمینی از جایگاه یک مرجع دینی، قداست و احترامی شگفتانگیز برای ایشان پدیدآورد که به شیفتگی و عشق مردم به ایشان انجامید؛ البته این عشق و علاقه یکطرفه نبود و دوطرفه بود. از اینرو چنین رابطهای در تاریخ بشریت کمنظیر است و تنها در تاریخ صدر اسلام و یاران پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) میتوان نظیر و مشابه آن را جستجو کرد.[۲۳۱]
امامخمینی فلسفه پیوند مردم با مراجع ازجمله خود ایشان را بدان جهت میداند که مردم دریافتهاند مراجع دوستدار آنان و خواهان صلاح حال ملت و کشورند. آنان نیز دوستدار مراجعاند و پیروی از آنان را بر خود لازم میدانند.[۲۳۲] بخش مهمی از اسناد پرونده امامخمینی در ساواک نیز مربوط به کنشها و واکنشهای مردمی و رفتار و عملکرد طرفداران و علاقهمندان ایشان است که میتوان در ده موضوع دستهبندی کرد
- ابراز وفاداری و حمایت و پشتیبانی از امامخمینی از راههای گوناگون
- فعالیت تبلیغی یا اظهار ارادت از طریق چاپ، فروش و نصب عکس امامخمینی
- آمادگی برای برپایی تظاهرات ضد رژیم
- دیدار و ملاقاتهای گروهی و دستهجمعی با امامخمینی به هدف کسب رهنمود و اجرای منویات ایشان
- پرداخت یا فرستادن وجوهات شرعی برای امامخمینی
- فعالیت پیروان امامخمینی در چاپ و توزیع اعلامیههای ایشان
- تلاش طرفداران و علاقهمندان امامخمینی در تکثیر نوارهای سخنرانی ایشان
- کوشش یاران امامخمینی در چاپ و پخش رساله و دیگر کتابهای ایشان
- نوشتن شعار در حمایت و پشتیبانی، با روشهای مختلف
- موارد متفرقه.
این عناوین و موضوعات، محتوای اسناد موجود است که میتواند گوشهای از رابطه عمیق و عاطفی امامخمینی و مردم را بازگو کند. بدون تردید، ارتباط ایشان و مردم و نیز پشتیبانی مردم مسلمان ایران از ایشان، بیش از آن است که در پرونده انفرادی ایشان در ساواک گردآوری شدهاست.[۲۳۳] این محورها همه در جلدهای سیزدهم و چهاردهم سیر مبارزات امامخمینی در آینه اسناد به روایت ساواک آمدهاست؛ همچنین دربارهٔ کارشکنیها و توطئههای رژیم پهلوی در جلدهای شانزدهم و هفدهم همین کتاب سندهای بسیاری آمدهاست.
مناسبات با مراجع تقلید
حفظ و رعایت احترام مراجع بهویژه آنان که مرجعیت عامه داشتند، ویژگیهای بارز امامخمینی بود. ایشان با دقت و ظرافت هرچه بیشتر تلاش میکرد با موضع خویش ابهت و حرمت آنان را نشکند و آنان را تصمیمگیرنده نهایی معرفی کند. ایشان برابر بروجردی این موضع را بهوضوح نشان داد و با آنکه در مسائل درونی حوزه و با نگاهی که در بیت وی رواج داشت، چندان موافق نبود، برابر مرجعیت عامه وی کمال تواضع و خضوع را داشت؛ چنانکه هنگام تدریس در مسجد سلماسی از کسانی که در زمان حیات بروجردی رساله چاپ و منتشر کرده بودند، انتقاد کرد و یادآور شد برابر بروجردی که پرچمدار اسلام است، نباید قد علم کرد؛ نیز هنگام تدریس، وقتی نقدی به برخی دیدگاههای فقهی وی داشت، از وی به «بعض الاکابر» تعبیر میکرد؛ با اینکه در بررسی اقوال دیگر علما بهصراحت دیدگاه آنان را نقل و نقد میکرد.[۲۳۴] نیز وقتی محمدرضا پهلوی به قولی که به بروجردی دربارهٔ برچیدن بساط بهائیت داده بود، با مخالفت امریکاییها کوتاه آمد و اقدامی نکرد؛ بروجردی بهشدت ناراحت شد؛ به گونهای که گفت دیگر در قم نمیماند. امامخمینی در جلسهای که با حضور فضلای تراز اول آن روز حوزه، برای بررسی برخورد مناسب با این مسئله تشکیل شده بود، یادآور شد باید بهشدت این قضیه را پیگیری کرد تا دیگر رژیم پهلوی جرئت نکند با سخنان بروجردی مخالفت کند. ایشان نامهای نیز دراینباره به محمدرضا پهلوی نوشت که برخی آن را امضا نکردند. ایشان از شدت عصبانیت آن نامه را پاره کرد و گفت: «نابودی من و تو مسئلهای نیست، ولی اگر مرجع تقلیدی مثل بروجردی شکست بخورد، اسلام از بین رفتهاست»؛[۲۳۵] حتی ایشان حاضر نبود کلامی بر زبان آورد که موقعیت بروجردی تضعیف شود یا شائبهای از آن به همراه داشته باشد؛ برای نمونه هنگام مخالفت بیت بروجردی با فلسفه، به یکی از فضلای حاضر که فلسفه میگفت، یادآور شد یا فلسفه نگوید یا چند ماهی تعطیل کند تا سر و صداها بخوابد. ولی او که ذاتاً فرد جسوری بود، تأکید کرد که درس فلسفه را تعطیل نخواهد کرد. امامخمینی با کمی عصبانیت گفت «جوانی نکن با مرجع مسئول حوزه نمیشود طرف شد».[۲۳۶]
امامخمینی همین موضع را برابر مراجع صاحب نفوذ دیگر نیز داشت؛ برای نمونه وقتی کتاب تحریر الوسیله ایشان در نجف اشرف به چاپ رسید و با وجود مراجع نجف، ایشان در روی جلد به زعامت حوزههای علمیه معرفی شده بود، به آن اعتراض کرد و یادآور شد اگر این عنوان را از پشت جلد کتاب برندارند، دستور خواهد داد همه این کتابها را در رودخانه دجله بریزند؛ از اینرو ناگزیر به محو آن شدند[۲۳۷] ایشان در زندگی و سیره عملی خویش، نهایت حرمت را بارها و بارها نشان داد و برابر رژیمهای ایران و عراق بارها کوشید موضع یکسان نهاد مرجعیت را نشان دهد و ارج مراجع را پیش آنان نمایان کند؛[۲۳۸] برای نمونه، وقتی مطلع شد دولت عراق سیدمحمود شاهرودی، یکی از مراجع تقلید را احضار کردهاست، شخصی را به استانداری کربلا فرستاد و با ستایش و دفاع از وی، احضار را منتفی کرد.[۲۳۹]
از سوی دیگر، با آنکه امامخمینی در سلیقهها و دیدگاهها، ناهمسازیهای روشنی با برخی مراجع داشت، هیچگاه زبان به بدگویی نگشاد و از حرمتگذاری به آنان دریغ نکرد؛ برای مثال، وقتی ایشان و حکیم برای زیارت رجبیه به کربلا رفته بودند و رویت ماه برای حکیم ثابت شد و به نجف برگشت، امامخمینی با اینکه اول ماه برای ایشان ثابت نشده بود، به احترام وی و اتحاد روحانیت، زیارت رجبیه را انجام نداد و به نجف برگشت.[۲۴۰] پس از رحلت حکیم نیز که با عید غدیر مصادف شده بود، عید نگرفت، چراغانی نکرد و با پرسش یکی از علاقهمندان غدیر، به فوت حکیم و لزوم بزرگداشت ایشان اشاره کرد.[۲۴۱] با وجود اینکه برخی مراجع از همدلی و همراهی با امامخمینی دریغ کردند، این گونه برخوردها، از موضع کریمانه و محترمانه ایشان نکاست، با مواضع سیاسی آنان با سعه صدر برخورد کرد، به مناسبتهای معمولی از فرستادن پیام تسلیت یا برخی آداب دیگر روی برنتافت و در زبان و قلم، جملهای که از شأن آنان بکاهد یا ذهنیت خاصی ایجاد کند، ادا نکرد. این همه در شرایطی بود که تندروانی جز به حذف و تضعیف، زبان نمیگشادند.[۲۴۲]
(ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی)
در زندگانی سیاسی امامخمینی، تنها یک مرتبه برخورد صریحی با یکی از مراجع یعنی سیدکاظم شریعتمداری صورت گرفت. در این مورد نیز ایشان در سخنرانیهای عمومی مطلبی نگفت؛ اما همان موضع غیرعلنی نیز پس از یک دوره طولانی صبر و حوصله و متانت انجام یافت. از شروع مبارزه تا پیروزی انقلاب اسلامی، امامخمینی بارها و بارها از تفرقهافکنی و ایجاد شکاف آن شخص در نهاد مرجعیت شیعی گلایهمند بود. تأسیس دارالتبلیغ، پاسخ تلگرام محمدرضا پهلوی و مواضع دیگر وی، موضع یکپارچه مرجعیت شیعی را برابر رژیم پهلوی میشکست؛ اما ایشان در تمامی این وقایع، به حرمت منصب مرجعیت سکوت میکرد. با اوجگیری نهضت صفسازیها افزون شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی آشوبهای آذربایجان و قم رخ داد. شریعتمداری در مسائل گوناگون چون رأی به جمهوری اسلامی، خبرگان قانون اساسی یا مجلس شورای اسلامی به موضعگیری پرداخت. امامخمینی در تمامی این احوال خویشتندار بود و از گلایهای پنهانی و نه چندان عام، پا را فراتر ننهاد؛ حتی در تکریم و حرمت وی تا آنجا که ممکن بود، کوشید. محمدتقی فلسفی به عنوان رابط امامخمینی، در سه جلسه برای جلوگیری از رفتارهای شریعتمداری، به دیدار او رفت و هرچه شریعتمداری پیشنهاد داد، امامخمینی پذیرفت؛ به گونهای که مایه شگفتی شریعتمداری شد.[۲۴۳] و تنها پس از کشف ارتباط وی با کودتای نافرجام، چارهای جز تضییق حوزه ارتباطات وی نبود.[۲۴۴]
(ببینید: سیدکاظم شریعتمداری، کودتای نوژه، حزب جمهوری خلق مسلمان، و صادق قطبزاده)
امامخمینی نه تنها با مراجع تقلید، بلکه با آنان که به اعتبار جایگاه علمی و عملی در صراط مرجعیت بودند نیز رفتاری بسیار ظریف و دقیق داشت و هتک شخصیت آنان را برنمیتابید و به شخصیت آنان حرمت مینهاد؛ برای نمونه، عنصری فرصتطلب که شئون روحانی مسجدی در تهران را داشت، مدعی شده بود شخصاً از سوی امامخمینی مأمور است وجوه شرعیه مردم را به نفع فلسطینیها جمعآوری کند. از ایشان درستی این نمایندگی را با نام و نشان، سؤال کرده بودند که ایشان به این استفتا پاسخ نداد و یادآور شد چون این شخص با یکی از شخصیتهایی مرتبط است که در صراط مرجعیت است و با پاسخ، او لطمه خواهد دید، از اینرو سؤال کلّی باشد تا پاسخ داده شود.[۲۴۵]
امامخمینی همین روش و شیوه را نیز از شاگردان و هواداران خویش نیز میطلبید. توهین به مراجع را بسیار ناروا میشمرد و تندروان را نکوهش میکرد و غیبت و بدگویی عالمان دین را زشت میشمرد. بارها مخاطبان جوان خویش را به تحمل و سعه صدر و حفظ حرمت بزرگان دین فرا میخواند و با کسانی که این شیوه را رعایت نمیکردند، برخورد میکرد؛ ازجمله به علت غیبتکردن یکی از شاگردان پشت سر برخی مراجع تقلید، به اعتراض، سه روز درس را تعطیل کرد.[۲۴۶] ایشان در دوران مبارزه با رژیم پهلوی که به رهبری شناخته شد نیز بر حفظ حرمت دیگر مراجع تأکید داشت و اجازه نمیداد کمترین اهانتی به دیگر مراجع بشود؛ برای نمونه پس از آزادی از زندان و حصر در سال ۱۳۴۳ در نخستین سخنرانی خود، در مسجد اعظم قم از همه علما و مراجع چه آنان که به مبارزه وارد شده بودند و چه غیر آنان، سپاسگزاری کرد و با توجه به انتقادهایی که برخی افراد در حوزه به بعضی مراجع به دلیل همراهینکردن با نهضت میکردند، به طلاب نوجوان و جوان سفارش کرد به دیگر مراجع اهانت نکنند. ایشان اهانت به مراجع را باعث قطع ولایت میان اهانتکننده و پروردگار دانست که به حیثیت اسلام و کل جامعه اسلامی لطمه میزند.[۲۴۷] ایشان در سخنی دیگر، اهانت به مراجع را به منزله جنگ با خدا شمرد؛[۲۴۸] در عین حال، بعضی از مراجع را نیز از اقدامات نسنجیده و خلاف مصلحت پرهیز میداد و از آنان میخواست به حیثیت و شأن خود و روحانیت، لطمه وارد نکنند؛[۲۴۹] چنانکه برای جایگاه مرجعیت شرایط و اوصافی قائل بود که بدون آنها مرجعیت جامع شکل نخواهد گرفت.[۲۵۰]
(ببینید: مرجعیت و اخلاق و سیره امامخمینی)
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به جز امامخمینی چند مرجع دیگر، خویی، خوانساری، گلپایگانی، مرعشی نجفی، سیدحسن طباطبایی قمی و شریعتمداری مطرح بودند. مراجع دیگری همچون میرزاهاشم آملی، سیدصادق روحانی، سیدمحمدباقر صدر و در شیراز بهاءالدین محلاتی نیز بودند. امامخمینی با استفاده از پایگاه مرجعیت شیعه، توانست رژیم پهلوی را غیر مشروع و حکومت اسلامی را عنوان طرح جایگزین، معرفی کند. حوزههای علمیه و مردم نیز با توجه به این پایگاه در طول مبارزات از ایشان پیروی کردند که نتیجه آن، سقوط رژیم پهلوی و استقرار جمهوری اسلامی شد. مردم، روحانیت، حوزهها و مراجع تقلید نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی حمایت و پشتیبانی خود را از انقلاب اسلامی و امامخمینی اعلام میکردند. همراهی مراجعی مانند مرعشی نجفی و گلپایگانی با امامخمینی و تلاش برای حفظ انقلاب، از نمونههای این همراهی است.[۲۵۱]
(ببینید: سیدشهابالدین مرعشی نجفی و سیدمحمدرضا گلپایگانی)
با پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار جمهوری اسلامی، مقلدان امامخمینی در داخل و خارج کشور بهسرعت و بیش از گذشته افزایش یافت. خبرگان تدوین قانون اساسی که بیشتر آنان را فقها و مجتهدان شناختهشده تشکیل میدادند، در سال ۱۳۵۸ هنگام تدوین قانون اساسی در اصل یکصد و هفتم، مرجعیت و رهبری امامخمینی را از سوی اکثریت قاطع مردم پذیرفتهشده دانستند و بر همین اساس مسئولیتهای ناشی از ولایت امر و امامت امت را طبق اصل یکصد و ده قانون اساسی بر عهده ایشان شمردند. فقهای تدوین قانون اساسی، با تصویب این اصل و این نگاه به مرجعیت مرجعیت دینی را از عرصه تنگنظرانه گذشته ـ که معلول عوامل بسیاری بود ـ به جایگاه حقیقی آن که در راستای مرجعیت پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) بود، بازگرداندند.[۲۵۲]
(ببینید: ولایت فقیه، مجلس خبرگان قانون اساسی، و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران)
امامخمینی از موضع رهبری انقلاب و نظام اسلامی و با پایگاه مرجعیت دینی در بسیاری از مسائل و مشکلات پیش روی جامعه، انقلاب و نظام ازجمله در بسیاری از مشکلات فقهی دستگاههای قانونگذاری، اجرایی و قضایی کشور نیاز به نظر شرعی و فتوای فقهی ایشان بود، رهنمود و فتاوای راهگشایی را صادر کرد که در مقالههای مختلف این دانشنامه گزارش و بررسی شدهاست؛[۲۵۳] چنانکه پیش از آن دیدگاههای فقهی مهمی را در منابع فتوایی خود بهویژه تحریر الوسیله منتشر کرده بود.[۲۵۴] البته ایشان در بازنگری قانون اساسی در سال ۱۳۶۸ قید مرجعیت به معنای متداول آن را شرط لازم برای رهبری نشمرد و شرط اجتهاد را کافی دانست و افزود از آغاز نیز با این شرط موافق نبودهاست.[۲۵۵]
(ببینید: شورای بازنگری قانون اساسی، ولایت فقیه، حکم ثانوی، حکم حکومتی، حقوق زن، شطرنج، موسیقی، فقه حکومتی، و مجسمهسازی)
امامخمینی با دعوت از روحانیان و مراجع برای حضور در همه صحنههای مهم انقلاب و نظام، مانند انتخابات و پرهیز از مسامحه در امور مسلمانان که گناهی نابخشودنی و در رأس گناهان کبیره است،[۲۵۶] از آنان میخواست همواره همراه و یار نظام اسلامی باشند و تحت تأثیر نسبتهای ناروای بدخواهان قرار نگیرند و بدانند اگر جمهوری اسلامی ایران شکست بخورد، رژیم مورد رضایت امام زمان (ع) یا رژیم دلخواه آنان تحقق پیدا نخواهد کرد؛ بلکه رژیمی وابسته به شرق یا غرب روی کار خواهد آمد و محرومان جهان که به اسلام و حکومت اسلامی روی آوردهاند، مأیوس خواهند شد.[۲۵۷]
پانویس
- ↑ مقاله مرجعیت.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعه، ۲۷/۱۳۱؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲/۸۸.
- ↑ نحل، ۴۳؛ انبیا، ۷.
- ↑ شرفالدین، المراجعات، ۶۰–۷۸؛ قربانی، تاریخ تقلید در شیعه و سیر تحول آن، ۳۵۷.
- ↑ صدر، تاریخ الغیبهٔ الصغری، ۱/۶۱۲–۶۱۳؛ قربانی، تاریخ تقلید در شیعه و سیر تحول آن، ۳۵۸.
- ↑ روحبخش، میراث مرجعیتی آیتالله بروجردی، ۱۱۹–۱۲۰.
- ↑ عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ۲۷۹.
- ↑ حائری، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، ۸۲–۸۳.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۴/۴۳۷.
- ↑ حائری، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، ۸۴.
- ↑ شرکت سهامی انتشار، بحثی دربارهٔ مرجعیت و روحانیت، ۱–۲.
- ↑ مرکز بررسی اسناد تاریخی، قیام ۱۵ خرداد، ۱/۲۷۳–۲۷۴ و ۲۷۹؛ مؤمن، خاطرات، ۵/۱۷۵؛ صابری همدانی، خاطرات آیتالله صابری همدانی، ۱۰۹–۱۱۰.
- ↑ مرکز بررسی اسناد تاریخی، قیام ۱۵ خرداد، ۱/۲۹۲.
- ↑ صالحی نجفآبادی، خاطرات، ۱۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۲۰۷–۲۰۸.
- ↑ منتظری، بخشی از خاطرات فقیه عالیقدر حضرت آیتالله العظمی منتظری، ۱/۱۹۰–۱۹۲.
- ↑ جعفریان، مرجعیت سیاسی شیعه.
- ↑ پورمحمدی، خاطرات، ۱۶.
- ↑ مسعودی خمینی، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ۱۸۹.
- ↑ فراتی، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی (از مرجعیت امامخمینی تا تبعید)، ۱۹؛ فاکر، خاطرات، ۲۰.
- ↑ خادمیان، صفایینامه، ۴۶۶–۴۶۷.
- ↑ فاکر، خاطرات، ۲۰.
- ↑ مقاله سیدمحمد بهبهانی.
- ↑ طاهری خرمآبادی، خاطرات آیتالله سیدحسن خرمآبادی، ۱/۱۱۵–۱۱۶.
- ↑ مسعودی خمینی، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ۱۸۸.
- ↑ طاهری خرمآبادی، خاطرات آیتالله سیدحسن خرمآبادی، ۱/۱۱۶.
- ↑ گرامی، خاطرات آیتالله محمدعلی گرامی، ۲۰۰؛ ادامه مقاله.
- ↑ صدوقی، مجموعه اطلاعیههای سومین شهید محراب حضرت آیتالله صدوقی، ۲۹؛ مؤمن، خاطرات، ۵/۱۷۶.
- ↑ مرکز بررسی اسناد تاریخی، مدرسه فیضیه، ۴–۷؛ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱/۴۷–۴۸.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۱/۵۹.
- ↑ کیهان، روزنامه، ۱۵؛ روحانی، نهضت امام خمینی، ۱/۷۷ و ۱۲۳۸.
- ↑ فراتی، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی (از مرجعیت امامخمینی تا تبعید)، ۲۶.
- ↑ روحانی، حاج آقا مجتبی، ۳۰–۳۱.
- ↑ روحانی، نهضت، ۱/۷۷؛ ربانی املشی، سرگذشتهای ویژه، ۳/۱۹.
- ↑ هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، زیر نظر محسن هاشمی، ۱۱۶–۱۱۷.
- ↑ منتظری، خاطرات آیتالله منتظری، ۱/۲۶۳؛ روحانی، حاج آقا مجتبی، ۲۹–۳۰.
- ↑ منتظری، خاطرات آیتالله منتظری، ۱/۱۸۸.
- ↑ عسکر اولادی، امامخمینی و هیئتها، ۱۷۸؛ عسکر اولادی، خاطرات، ۶۷.
- ↑ ربانی املشی، سرگذشتهای ویژه، ۳/۱۶؛ محلاتی، خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، ۵۴.
- ↑ طاهری خرمآبادی، خاطرات آیتالله سیدحسن خرمآبادی، ۱/۵۹–۶۱ و ۱۱۹؛ ادامه مقاله.
- ↑ صانعی، خاطرات، ۲۷؛ روحانی، نهضت، ۱/۷۷.
- ↑ مسعودی خمینی، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ۱۸۹.
- ↑ مسعودی خمینی، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ۱۸۹.
- ↑ صانعی، خاطرات، ۲۷؛ فراتی، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی (از مرجعیت امامخمینی تا تبعید)، ۲۴.
- ↑ صانعی، خاطرات، ۲۷–۲۸.
- ↑ ربانی املشی، سرگذشتهای ویژه، ۳/۱۹؛ ربانی املشی، پیام انقلاب، ۳۰.
- ↑ طاهری خرمآبادی، خاطرات آیتالله سیدحسن خرمآبادی، ۱/۱۲۰؛ گرامی، خاطرات آیتالله محمدعلی گرامی، ۲۰۰.
- ↑ منتظری، خاطرات آیتالله منتظری، ۱/۱۹۱.
- ↑ مقاله پانزده خرداد.
- ↑ کرباسچی، هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، ۱/۱۵۴.
- ↑ باقری بیدهندی، نجوم امّت: زندگانی مرحوم آیتالله العظمی حاج سیدمحمدهادی میلانی، ۱۵۹–۱۶۰.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۱/۶۶۸–۶۷۲.
- ↑ مرکز بررسی اسناد تاریخی، قیام ۱۵ خرداد، ۳/۱۵.
- ↑ مرکز اسناد انقلاب، اسناد انقلاب اسلامی، ۱/۱۴۷، ۱۵۲؛ ۲/۱۰۲ و ۵/۷۳؛ حسینیان، سه سال ستیز مرجعیت شیعه (۱۳۴۱–۱۳۴۳)، ۳۳۷–۳۳۸ و۴۹۱؛ محلاتی، خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، ۵۴؛ ملایی، نهضت امامخمینی از لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی تا تبعید به ترکیه، ۳۷۵.
- ↑ مرکز اسناد انقلاب، اسناد انقلاب اسلامی، ۱/۱۱۹.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۲/۱۳۰–۱۳۲.
- ↑ مقاله دستگیری امامخمینی.
- ↑ روحانی، نهضت، ۲/۱۱۱۵؛ شیخفرشی، تحلیلی بر نقش سیاسی عالمان شیعی در پیدایش انقلاب اسلامی، ۲۳۱–۲۳۲.
- ↑ کلانتر، مکاسب، مقدمه، ۱/۱۲۳.
- ↑ آقابزرگ، میرزای شیرازی، ۳۸–۳۹.
- ↑ طاهری خرمآبادی، خاطرات آیتالله سیدحسن خرمآبادی، ۱/۱۱۹.
- ↑ فقیهی، خاطره ۵/۱۴۱–۱۴۲.
- ↑ طاهری خرمآبادی، خاطرات آیتالله سیدحسن خرمآبادی، ۱/۱۱۶.
- ↑ مسعودی خمینی، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ۱۸۹.
- ↑ طاهری خرمآبادی، خاطرات آیتالله سیدحسن خرمآبادی، ۱/۱۱۶–۱۱۷.
- ↑ امینی، سرگذشتهای ویژه، ۴/۱۱۱–۱۱۲؛ مؤمن، خاطرات، ۵/۱۷۶.
- ↑ امینی، سرگذشتهای ویژه، ۴/۱۱۲–۱۱۳؛ امینی، حوزه، ۴۹/۳۶–۳۷.
- ↑ سروش محلاتی، چهل پرده اشک، ۴۶.
- ↑ حسینیان، سه سال ستیز مرجعیت شیعه (۱۳۴۱–۱۳۴۳)، ۲۶۰–۲۶۱.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۱/۳۸ و ۳۹۸–۳۹۹.
- ↑ ستاری، خاطرات، ۲۴–۲۵.
- ↑ مسعودی خمینی، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ۱۸۹–۱۹۰.
- ↑ مسعودی خمینی، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ۱۹۰–۱۹۱.
- ↑ ادامه مقاله.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۲/۷۹۴–۷۹۵.
- ↑ علم، گفتگوهای من، ۱/۲۴۵–۲۴۶، علم، یادداشتها، ۲/۵۹.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۲/۷۹۴–۷۹۶.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۲/۷۹۵.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۲/۷۹۵–۷۹۶.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۲/۷۹۶–۷۹۷.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۲/۷۹۷–۷۸۰.
- ↑ مرکز اسناد انقلاب، ۳/۲۲۲؛ ربانی شیرازی، یاران امام به روایت اسناد ساواک روایت پایداری شرح مبارزات حضرت آیتالله حاجشیخعبدالرحیم ربانی شیرازی، ۱۹۸–۱۹۹.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۱/۳۷۴–۳۷۶؛ ربانی شیرازی، یاران امام به روایت اسناد ساواک روایت پایداری شرح مبارزات حضرت آیتالله حاجشیخعبدالرحیم ربانی شیرازی، ۱۹۸–۱۹۹.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۱/۳۶ و ۳۷۳.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۲/۸۱۷–۸۱۸؛ ادامه مقاله.
- ↑ طاهری خرمآبادی، خاطرات آیتالله سیدحسن خرمآبادی، ۲/۸۲–۸۴.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۰/۷۶–۷۷، ۸۰–۸۲، ۸۵، ۹۸–۹۹ و ۱۱/۳۷۱–۳۸۶، ۳۹۷–۳۹۸.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۱/۳۸۰–۳۸۳؛ نوری، آیینهداران حقیقت، ۱/۴۱۷؛ مسعودی خمینی، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ۳۰۱ و ۳۵۲؛ طاهری خرمآبادی، خاطرات آیتالله سیدحسن خرمآبادی، ۲/۷۷–۸۱.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۱/۳۸۰–۳۸۲.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۱/۳۸۰–۳۸۳.
- ↑ صالح، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تا اکنون، ۱/۲۶۲.
- ↑ احمدی میانجی، خاطرات فقیه اخلاقی آیتالله احمدی میانجی، ۲۰۰.
- ↑ نوری، آیینهداران حقیقت، ۱/۴۱۷؛ طاهری خرمآبادی، خاطرات آیتالله سیدحسن خرمآبادی، ۲/۷۷–۸۱؛ صالح، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تا اکنون، ۱/۲۶۳.
- ↑ طاهری خرمآبادی، خاطرات آیتالله سیدحسن خرمآبادی، ۷۸–۸۱/۲.
- ↑ صالح، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تا اکنون، ۱/۲۶۶.
- ↑ صالح، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تا اکنون، ۱/۲۶۷.
- ↑ نوری، آیینهداران حقیقت ۴۱۷.
- ↑ منتظری، ۲/۸۱۱–۸۱۲؛ ربانی شیرازی، یاران امام به روایت اسناد ساواک روایت پایداری شرح مبارزات حضرت آیتالله حاجشیخعبدالرحیم ربانی شیرازی، ۲۰۰–۲۰۱؛ مرکز اسناد انقلاب، اسناد انقلاب اسلامی، ۲/۱۷۸–۱۷۹.
- ↑ مرکز اسناد انقلاب، اسناد انقلاب اسلامی، ۲/۸۱۳–۸۱۶.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۸؛ یزدی، سیدکاظم، عروة الوثقی، ۱/۱۹.
- ↑ ربانی شیرازی، یاران امام به روایت اسناد ساواک روایت پایداری شرح مبارزات حضرت آیتالله حاجشیخعبدالرحیم ربانی شیرازی، ۲۰۱؛ روحانی، نهضت امام خمینی، ۲/۸۱۴–۸۱۶؛ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۶/۶۶۳.
- ↑ ربانی شیرازی، یاران امام به روایت اسناد ساواک روایت پایداری شرح مبارزات حضرت آیتالله حاجشیخعبدالرحیم ربانی شیرازی، ۲۰۶؛ روحانی، نهضت امام خمینی، ۲/۸۱۴.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۲/۸۱۳–۷۱۴.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۲/۸۱۳.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۱/۳۹۲.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۲۱/۴۵۱؛ مقاله مدنی، سیداسدالله.
- ↑ مؤمن، خاطرات، ۵/۱۸۳–۱۸۴.
- ↑ اشرفی اصفهانی، عروج خونین، ۱۰؛ شیرازی، سیره شهید اشرفی اصفهانی، ۲۱–۲۲.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۱/۲۲.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۵/۱۷۱–۱۷۲.
- ↑ رنجبر، عروج از زندان، زندگی و مبارزات شهید آیتالله سعیدی، ۱۰۴–۱۰۵.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۱/۱۸، ۱۳۸ و ۱۴۷.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۱/۲۱–۲۳ و ۳۰۲–۳۰۳.
- ↑ خامنهای، شرح اسم (زندگینامه آیتالله سیدعلی حسینی خامنهای، ۱۳۱۸–۱۳۵۷)، ۳۴۸–۳۴۹؛ دبیرخانه، خبرگان ملت، شرح حال نمایندگان مجلس خبرگان رهبری، ۱/۶۱–۶۲.
- ↑ بذرافشان، شهید هاشمینژاد، ۲/۸۵۴.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۲/۸۱۶.
- ↑ مسعودی خمینی، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ۳۵۳.
- ↑ گرامی، خاطرات آیتالله محمدعلی گرامی، ۳۵۰.
- ↑ یزدی، محمد، خاطرات، سند ۳۸؛ صالح، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تا اکنون، ۱/۲۵۸، پاورقی.
- ↑ عارف نقوی، تذکره علمای امامیه پاکستان، ۳۱۳.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۱/۸۰–۸۱، ۸۳ و ۲/۸۱۹–۸۲۱؛ محتشمیپور، خاطرات سیاسی، ۲/۹۵.
- ↑ محتشمیپور، خاطرات سیاسی، ۲/۹۳.
- ↑ محتشمیپور، خاطرات سیاسی، ۲/۹۵–۹۶.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۲/۸۲۰–۸۲۲.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۲/۸۲۲؛ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۲۱/۴۱ و ۱۷۹–۱۸۰.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۲۱/۴۳ و ۱۸۰–۱۸۵.
- ↑ محتشمیپور، خاطرات سیاسی، ۲/۹۴.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۱/۸۳.
- ↑ محتشمیپور، خاطرات سیاسی، ۲/۹۵.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۱/۷۸ و ۲/۸۰۹.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۲۱/۴۵۷.
- ↑ طاهری خرمآبادی، خاطرات آیتالله سیدحسن خرمآبادی، ۲/۷۹–۸۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲/۲۷۴.
- ↑ مؤمن، خاطرات، ۵/۱۷۹–۱۸۰.
- ↑ مسعودی خمینی، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ۱۸۵؛ طاهری، ۱/۱۲۱.
- ↑ مقاله دستگیری امامخمینی.
- ↑ مقاله تبعید امامخمینی.
- ↑ مسعودی خمینی، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ۱۸۵–۱۸۶.
- ↑ صالحی نجفآبادی، خاطرات، ۳۱.
- ↑ مؤسسه تنظیم، امام در آینه اسناد، ۱/۳۶۵.
- ↑ مسعودی خمینی، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ۲۰۲–۲۰۳.
- ↑ یزدی، محمد، خاطرات آیتالله محمد یزدی، ۳۵۷–۳۵۸؛ پسندیده، خاطرات، ۲۲۹.
- ↑ ادامه مقاله.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۱/۸۶–۸۷ و ۱۲۳۹–۱۲۴۰.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۱/۱۲۴۱.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۱/۸۷.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۱/۸۵–۸۶ و ۱۲۳۹.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۱/۸۷ و ۱۲۴۳.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۱/۸۶ و ۱۲۴۲.
- ↑ مقالههای اجازات امامخمینی؛ خمس.
- ↑ جباری، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه (ع)، ۱/۳۳–۳۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۴۷–۶۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۴۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۴۲۶ و ۲۱/۵۳۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۴۶–۴۲۵ و ۲۱/۴۸۰–۵۳۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۴۴۸–۵۱۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲/۵۴–۴۷۳ و ۲۱/۵۸۴–۶۰۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۶/۴۵۳–۴۵۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۶۱۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲/۳۱۶ و ۱۲/۴۵۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۶۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۱۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۵/۳۳۸؛ ۲۱/۱۸۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۵۱۲ و ۳/۴۸، ۸۶ و ۲۰/۴۹۹.
- ↑ حاضری، مقدمه، چاپشده در اجازات امامخمینی، /ح.
- ↑ حاضری، مقدمه، چاپشده در اجازات امامخمینی، /ح.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲/۴۲۰.
- ↑ سبحانی، اصول الحدیث، ۲۰۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۵۰–۵۴؛ ۲/۸۲؛ ۱۹/۲۷۳ و ۲۱/۴۸۷.
- ↑ مرتضوی.
- ↑ مقاله تدریس امامخمینی.
- ↑ سبحانی، کیهان اندیشه، ۸–۱۴؛ مقاله تألیفات و آثار.
- ↑ مسعودی خمینی، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ۱۹۰.
- ↑ سروش محلاتی، چهل پرده اشک، ۴۶؛ عمید زنجانی، روایتی از انقلاب اسلامی ایران، ۴۹.
- ↑ ربانی املشی، سرگذشتهای ویژه، ۳/۱۹؛ ربانی املشی، پیام انقلاب، ۳۰.
- ↑ طاهری خرمآبادی، خاطرات آیتالله سیدحسن خرمآبادی، ۱/۱۱۹–۱۲۰؛ مسعودی خمینی، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ۱۹۸.
- ↑ توسلی، جمهوری اسلامی.
- ↑ متین، آشنایی با دفتر مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی در قم، ۲۹۷؛ توسلی، گفتگو.
- ↑ روحانی، حاج آقا مجتبی، ۳۰.
- ↑ مسعودی خمینی، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ۱۹۰.
- ↑ مسعودی خمینی، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ۱۹۳.
- ↑ مسعودی خمینی، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ۱۹۴–۱۹۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۳۲۱.
- ↑ مسعودی خمینی، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ۱۹۸.
- ↑ مسعودی خمینی، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ۱۹۹.
- ↑ مسعودی خمینی، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ۱۹۸؛ صانعی، خاطرات، ۲۸.
- ↑ رحیمیان، مجله پاسدار اسلام، ۳۳.
- ↑ مسعودی خمینی، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ۱۹۵–۱۹۶.
- ↑ کریمی.
- ↑ دعایی، خاطرات، ۱۹۲–۱۹۴؛ انصاری، مهاجر قبیله ایمان، ۱۲۰–۱۲۲.
- ↑ رجائینژاد، خانه دیانت سرای سیاست، ۱۸۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، پاورقی، ۱۹/۳۱۴.
- ↑ دفتر انتشارات اسلامی، ۱/۴.
- ↑ متین، آشنایی با دفتر مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی در قم، ۲۹۸؛ انصاری، ۲۳۵.
- ↑ مقالههای دستگیری امامخمینی؛ تبعید امامخمینی.
- ↑ فلسفی، خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی، ۳۱۶–۳۱۸.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۱/۷۷.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۱/۷۷
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۱۶/۶۶۲.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۱۱/۳۶ و ۳۷۷–۳۷۸.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۱/۳۷۵؛ روحانی، نهضت، ۲/۸۲۵.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۰/۷۶–۷۷، ۸۰–۸۲، ۸۵ و ۹۸–۹۹؛ ۱۱/۳۷۱–۳۸۶ و ۳۹۷–۳۹۸.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۱/۳۷ و ۳۷۸.
- ↑ صالح، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تا اکنون، ۱/۲۶۴–۲۶۵؛ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۱/۳۸۴.
- ↑ همین مقاله.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۲/۸۲۵.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۱/۷۸–۷۹.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۱/۳۷۸.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۱/۳۶ و ۳۷۱–۳۷۲.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۱/۳۶ و ۳۷۶–۳۷۷.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱/۷۸ و۲/۸۰۶.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱/۷۸.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱/۸۰–۸۱ و۸۳.
- ↑ مقاله محمد شریعت اصفهانی.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۲/۸۰۷؛ محتشمیپور، خاطرات سیاسی، ۲/۹۳.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۲/۸۰۷.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۲/۸۰۷.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۲/۸۱۹؛ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۲۱/۲۲۲، ۴۵۹ و۵۷۰.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۲/۸۰۳.
- ↑ ادامه مقاله.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۳/۴۵۸ و ۴۶۲–۴۶۳؛ ۱۶/۳۷۱–۳۸۵ و ۳۸۷؛ ۱۷/۱۷۳–۱۸۳و ۱۹۰–۱۹۱.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۶/۳۹۷–۴۱۲، ۵۶۹ و ۵۷۶–۵۷۷.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۷/۱۶۸؛ عماد دشتی، کتابشناسی موضوعی ـ توصیفی آثار امام راحل، مجله حضور (ویژهنامه هشتمین سالگرد رحلت امامخمینی)، ۴۳.
- ↑ مقاله رساله توضیح المسائل.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۷/۱۶۸–۱۷۱.
- ↑ به عنوان نمونه ← مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۶/۴۱۴–۴۱۹.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۵/۵۸۸–۵۸۹، ۵۹۴–۵۹۵ و ۵۹۸؛ روحانی، نهضت، ۲/۸۲۵–۸۲۶.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۶/۶۷۱.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۶/۶۷۷؛ روحانی، نهضت امام خمینی، ۲/۸۲۵–۸۲۷.
- ↑ پسندیده، یاران امام، ۲۵۷، ۳۳۹ و ۳۴۵؛ طباطبایی، اقلیم خاطرات، ۲۳۹.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۳/۹–۱۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۲۹۷.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۳/۹–۱۱.
- ↑ گرامی، خاطرات آیتالله محمدعلی گرامی، ۱۹۸–۱۹۹.
- ↑ سروش محلاتی، چهل پرده اشک، ۴۷.
- ↑ دوانی، خاطرات، ۶/۶۵–۷۰.
- ↑ روحانی، سرگذشتهای ویژه، ۱/۹۲؛ مسعودی خمینی، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، ۱۹۷.
- ↑ صالحی، امام و مرجعیت، ۲۲ و ۲۵.
- ↑ قرهی، خاطرات، ۱/۱۳–۱۴.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۱/۲۱۸–۲۱۹.
- ↑ مهری، خاطرات، ۶/۱۵۹–۱۶۰.
- ↑ صالحی، امام و مرجعیت، ۲۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۱۷۰–۱۷۳.
- ↑ صالحی، امام و مرجعیت، ۲۶.
- ↑ دعایی، سرگذشتهای ویژه، ۱/۷۴–۷۵.
- ↑ مظاهری، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب، ۵/۲۰۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۳۰۶–۳۰۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲/۳۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۱/۱۷۰–۱۷۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۹.
- ↑ رفیعی، شهاب شریعت، ۲۶۶–۲۷۲؛ امامی، اندیشههای فقهی ـ سیاسی آیتالله العظمی گلپایگانی در عصر غیبت، ۲۳۰–۲۳۲.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ۸۰؛ امام خمینی، البیع، ۲/۶۲۳، ۶۲۵–۶۲۶ و ۶۳۳.
- ↑ ازجمله ← مقالههای ولایت فقیه(۱)؛ حکم ثانوی؛ حکم حکومتی؛ حقوق زن؛ شطرنج؛ موسیقی؛ فقه حکومتی؛ مجسمهسازی.
- ↑ مقالههای تحریر الوسیله؛ مسائل مستحدثه.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۳۷۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۴۲۰ و ۴۲۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۴۴۷.
منابع
- قرآن کریم.
- آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، میرزای شیرازی، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
- احمدی میانجی، علی، خاطرات فقیه اخلاقی آیتالله احمدی میانجی، به کوشش عبدالرحیم اباذری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- اشرفی اصفهانی، محمد، عروج خونین، تهران، شاهد، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تحریر الوسیله، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، کتاب البیع، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ بیستم، ۱۳۸۸ش.
- امامی، محمدمهدی، اندیشههای فقهی ـ سیاسی آیتالله العظمی گلپایگانی در عصر غیبت، قم، انتشارات ائمه (ع)، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- امینی، ابراهیم، خاطرات، چاپشده در سرگذشتهای ویژه از زندگی امامخمینی، تدوین مصطفی وجدانی، پیام آزادی، چاپ دوازدهم، ۱۳۷۲ش.
- امینی، ابراهیم، مصاحبه، مجله حوزه، شماره ۴۹، ۱۳۷۱ش.
- انصاری، حمید، حدیث بیداری، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ بیستم، ۱۳۸۰ش.
- انصاری، حمید، مهاجر قبیله ایمان، نگاهی به زندگینامه یادگار امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- باقری بیدهندی، ناصر، نجوم امّت: زندگانی مرحوم آیتالله العظمی حاج سیدمحمدهادی میلانی، مجله نور علم، شماره ۲۵، ۱۳۶۶ش.
- بذرافشان، مرتضی، شهید هاشمینژاد، چاپشده در گلشن ابرار، قم، معارف، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- خادمیان، محمدرضا، صفایینامه، مؤسسه کتاب شیعه، چاپ اول، ۱۳۹۳ش.
- خلخالی، صادق، خاطرات آیتالله خلخالی، تهران، سایه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- خامنهای، سیدعلی، شرح اسم (زندگینامه آیتالله سیدعلی حسینی خامنهای، ۱۳۱۸–۱۳۵۷)، تدوین هدایتالله بهبودی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم، ۱۳۹۲ش.
- پسندیده، سیدمرتضی، خاطرات آیتالله پسندیده، گفتهها و نوشتهها، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
- پسندیده، سیدمرتضی، یاران امام به روایت اسناد ساواک آیتالله سیدمرتضی پسندیده، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- پورمحمدی، حسین، خاطرات، چاپشده در تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی (از مرجعیت امامخمینی تا تبعید)، به کوشش عبدالوهاب فراتی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- توسلی، محمدرضا، روزنامه جمهوری اسلامی، ۳۰/۱۱/۱۳۸۶ش.
- توسلی، محمدرضا، گفتوگوی حضوری، قم، آرشیو مؤسسه تنظیم ونشر آثار امامخمینی.
- جباری، محمدرضا، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه (ع)، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۹۳ش.
- جعفریان، رسول، مرجعیت سیاسی شیعه، مجله زمانه، شماره، ۷–۸، ۱۳۸۲ش.
- حائری، عبدالهادی، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، تهران، امیرکبیر، چاپ دوم، ۱۳۶۴ش.
- حاضری، مهدی، مقدمه، چاپشده در اجازات امامخمینی، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۹۴ش.
- حر عاملی، محمدبنحسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، قم، مؤسسه آلالبیت (ع)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- حسینیان، روحالله، سه سال ستیز مرجعیت شیعه (۱۳۴۱–۱۳۴۳)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
- دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری، خبرگان ملت، شرح حال نمایندگان مجلس خبرگان رهبری، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- دعایی، سید محمود، خاطرات، چاپشده در سرگذشتهای ویژه از زندگی امامخمینی، تدوین مصطفی وجدانی، پیام آزادی، چاپ دوازدهم، ۱۳۷۲ش.
- دعایی، سید محمود، گوشهای از خاطرات حجتالاسلام و المسلمین سیدمحمود دعایی، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- دفتر انتشارات اسلامی، مقدمه کتاب استفتائات، تألیف امامخمینی، قم، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
- دوانی، علی، خاطرات، چاپشده در سرگذشتهای ویژه از زندگی امامخمینی، تدوین مصطفی وجدانی، پیام آزادی، چاپ دوازدهم، ۱۳۷۲ش.
- ربانی املشی، محمدمهدی، خاطرات، چاپشده در سرگذشتهای ویژه از زندگی امامخمینی، تدوین مصطفی وجدانی، پیام آزادی، چاپ دوازدهم، ۱۳۷۲ش.
- ربانی املشی، محمدمهدی، آشنایی با شخصیتهای اسلامی معاصر، آیتالله ربانی املشی عضو فقهای شورای نگهبان، مجله پیام انقلاب، شماره ۷۸، ۱۳۶۱ش.
- ربانی شیرازی، شیخعبدالرحیم، یاران امام به روایت اسناد ساواک روایت پایداری شرح مبارزات حضرت آیتالله حاجشیخعبدالرحیم ربانی شیرازی، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- رجائینژاد، محمد، خانه دیانت سرای سیاست، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۹۴ش.
- رحیمیان، محمدحسن، مجله پاسدار اسلام، شماره ۹۶، ۱۳۶۸ش.
- رفیعی، علی، شهاب شریعت.
- درنگی در زندگی آیتالله مرعشی نجفی، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- رنجبر، مقصود، عروج از زندان، زندگی و مبارزات شهید آیتالله سعیدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- روحانی، سیدحمید، خاطرات، چاپشده در سرگذشتهای ویژه از زندگی امامخمینی، تدوین مصطفی وجدانی، پیام آزادی، چاپ دوازدهم، ۱۳۷۲ش.
- روحانی، سیدحمید، حاجآقامجتبی تهرانی شاگرد دلباخته امام، مجله ۱۵ خرداد، شماره ۳۴، ۱۳۹۱ش.
- روحانی، سیدحمید، نهضت امامخمینی، ج۱، تهران، عروج، چاپ پانزدهم، ۱۳۸۱ش.
- روحانی، سیدحمید، نهضت امامخمینی، ج۲، تهران، عروج، چاپ پنجم، ۱۳۸۱ش.
- روحبخش الهآباد، رحیم، میراث مرجعیتی آیتالله بروجردی، مجله حضور، شماره ۴۳، ۱۳۸۱ش.
- سبحانی، جعفر، اصول الحدیث و احکامه فی علم الدرایه، قم، لجنهٔ ادارة الحوزهٔ العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- سبحانی، جعفر، جامعیت علمی و عملی امامخمینی، مجله کیهان اندیشه، شماره ۲۹، ۱۳۶۹ش.
- ستاری، علی، خاطرات، چاپشده در تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی (از مرجعیت امامخمینی تا تبعید)، به کوشش عبدالوهاب فراتی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- سروش محلاتی، خلیل، چهل پرده اشک، روزنامه جمهوری اسلامی، ویژه اربعین رحلت امامخمینی، ۲۱/۴/۱۳۶۸ش.
- شرفالدین موسوی، عبدالحسین، المراجعات، تحقیق حسین الراضی، بیروت، بینا، چاپ دوم، ۱۴۰۲ق.
- شرکت سهامی انتشار، بحثی دربارهٔ مرجعیت و روحانیت، تألیف گروهی از نویسندگان، تهران، چاپ اول، ۱۳۴۱ش.
- شیخفرشی، فرهاد، تحلیلی بر نقش سیاسی عالمان شیعی در پیدایش انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۹ش.
- شیرازی، علی (عبد)، سیره شهید اشرفی اصفهانی، تهران، شاهد، چاپ اول، ۱۳۹۲ش.
- صابری همدانی، احمد، خاطرات آیتالله صابری همدانی، تدوین سیدمصطفی سیدصادقی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
- صالح، سیدمحسن، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تا اکنون، تهران، مرکزاسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- صالحی نجفآبادی، نعمتالله، خاطرات، چاپشده در تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی (از مرجعیت امامخمینی تا تبعید)، به کوشش عبدالوهاب فراتی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- صالحی، سیدعباس، امام و مرجعیت، مجله حوزه، شماره ۵۶–۵۷، ۱۳۷۲ش.
- صانعی، یوسف، خاطرات، چاپشده در تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی (از مرجعیت امامخمینی تا تبعید)، به کوشش عبدالوهاب فراتی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- صدر، سیدمحمدباقر، تاریخ الغیبهٔ الصغری، بیروت، دارالتعارف، چاپ دوم، ۱۴۰۰ق.
- صدوقی، محمد، مجموعه اطلاعیههای سومین شهید محراب حضرت آیتالله صدوقی، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
- طاهری خرمآبادی، سیدحسن، خاطرات آیتالله سیدحسن خرمآبادی، تدوین محمدرضا احمدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
- طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، تهران، پژوهشکده امامخمینی و انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۰ش.
- عارف نقوی، سیدحسین، تذکره علمای امامیه پاکستان، ترجمه دکتر محمد هاشم، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول، ۱۳۷۰ش.
- عسکراولادی، حبیبالله، خاطرات حبیبالله عسکراولادی، تدوین سیدمحمد کیمیافر، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۹۱ش.
- عسکراولادی، حبیبالله، خاطرات چاپشده در امامخمینی و هیئتهای دینی مبارز، به کوشش محمدجواد مرادینیا، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- علم، اسدالله، گفتگوهای من با شاه (خاطرات محرمانه امیراسدالله علم)، زیر نظر عبدالرضا (هوشنگ) مهدوی، تهران، ترجمه گروه مترجمان انتشارات طرح نو، چاپ سوم، ۱۳۷۱ش.
- علم، اسدالله، یادداشتهای علم، تهران، انتشارت مازیار ـ معین، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
- عماد دشتی، صدرالدین، کتابشناسی موضوعی ـ توصیفی آثار امام راحل، مجله حضور (ویژهنامه هشتمین سالگرد رحلت امامخمینی)، ۱۳۷۶ش.
- عمیدزنجانی، عباسعلی، روایتی از انقلاب اسلامی ایران، خاطرات حجتالاسلام و المسلمین عباسعلی عمید زنجانی، تدوین و پژوهش محمدعلی حاجیبیگی کندری، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- عنایت، حمید، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، خوارزمی، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.
- فاکر، محمدرضا، خاطرات، چاپشده در تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی (از مرجعیت امامخمینی تا تبعید)، به کوشش عبدالوهاب فراتی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- فراتی، عبدالوهاب، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی (از مرجعیت امامخمینی تا تبعید)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- فقیهی، لطفعلی، خاطره، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی، تدوین غلامعلی رجایی، تهران، عروج، چاپ دوم، ۱۳۸۲ش.
- فلسفی، محمدتقی، خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ چهارم، ۱۳۸۲ش.
- قربانی، محمدعلی، تاریخ تقلید در شیعه و سیر تحول آن، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۴ش.
- قرهی، عبدالعلی، خاطرات، چاپشده در سرگذشتهای ویژه از زندگی امامخمینی، تدوین مصطفی وجدانی، پیام آزادی، چاپ دوازدهم، ۱۳۷۲ش.
- کرباسچی، غلامرضا، هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، تهران، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
- کریمی، سیدجعفر، گفتوگوی حضوری، قم، آرشیو مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی.
- کلانتر، سیدمحمد، مقدمه کتاب المکاسب، تألیف شیخمرتضی انصاری، با تعلیق و تصحیح سیدمحمد کلانتر، قم، دارالکتاب، چاپ سوم، ۱۴۱۰ق.
- کیهان، روزنامه، ۱۲/۱/۱۳۴۰ش.
- گرامی، محمدعلی، خاطرات آیتالله محمدعلی گرامی، تدوین محمدرضا احمدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- مرتضوی، سیدضیاء، گفتگو با یوسف صانعی.
- مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، امام در آینه اسناد، سیر مبارزات امامخمینی به روایت اسناد شهربانی، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، سیر مبارزات امامخمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- متین، مجله، آشنایی با دفتر مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی در قم، شماره ۲، ۱۳۷۸ش.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- محتشمیپور، سیدعلیاکبر، خاطرات سیاسی، تهران، خانه اندیشه جوان، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- محلاتی، فضلالله، خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، تهران، مرکز انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
- مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواک، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، مدرسه فیضیه به روایت اسناد ساواک، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- مسعودی خمینی، علیاکبر، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، تدوین جواد امامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۶ش.
- مظاهری، حسین، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب، تدوین امیررضا ستوده، تهران، پنجره، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- ملایی توانی، علیرضا، نهضت امامخمینی از لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی تا تبعید به ترکیه، چاپشده در تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران (۵۷–۱۳۲۰)، به کوشش مجتبی مقصودی، تهران، روزنه، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- منتظری، حسینعلی، بخشی از خاطرات فقیه عالیقدر حضرت آیتالله العظمی منتظری، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- مؤمن، محمد، خاطرات، چاپشده در سرگذشتهای ویژه از زندگی امامخمینی، تدوین مصطفی وجدانی، پیام آزادی، چاپ دوازدهم، ۱۳۷۲ش.
- مهری، سیدعباس، خاطرات، چاپشده در سرگذشتهای ویژه از زندگی امامخمینی، تدوین مصطفی وجدانی، پیام آزادی، چاپ دوازدهم، ۱۳۷۲ش.
- نوری، حسین، آیینهداران حقیقت، مصاحبههای مجله حوزه، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
- هاشمی رفسنجانی، اکبر، دوران مبارزه، زیر نظر محسن هاشمی، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
- یزدی طباطبایی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی فی ما تعم به البلوی (المحشی)، تحقیق احمد محسنی سبزواری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
- یزدی، محمد، خاطرات آیتالله محمد یزدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.