انحصارطلبی
انحصارطلبی، تلاش برای تمرکز ثروت، قدرت و امکانات عمومی جامعه در شخص، گروه یا نهادی خاص.
تلاش برای تمرکز ثروت، قدرت و امکانات عمومی جامعه در شخص، گروه یا نهادی خاص، انحصارطلبی است. این واژه اگرچه در اصل واژهای اقتصادی و محصول نظام سرمایهداری است، در معنای گستردهاش، هر نوع سرپیچی از حدود اخلاقی و قانونی است که حریم آزادی دیگران را مختل میسازد.
بارزترین وجه مبارزه امامخمینی با انحصارطلبی، مبارزه با انحصارطلبی سیاسی و مطلقگرایی رژیم پهلوی و استفاده نامشروع از قدرت بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز ایشان با تأکید بر نفی انحصارطلبی، مشارکت اختیاری تکتک مردم در انتخابات را از راههای مقابله با انحصارطلبی حاکمان دانست و نیز برخی از شئون ولایت فقیه را به دیگران واگذار کرد.
از نظر امامخمینی اتهامات گروههای سیاسی مخالف در انحصارطلب خواندنِ روحانیون و بهویژه حزب جمهوری اسلامی، به دلیل ترس از پیروزی اسلام و ملت و پایبندی روحانیت به ارزشهای دینی بود. ایشان همچنین هر نوع انحصارگرایی در روابط بینالملل را نیز مردود میشمرد.
مفهومشناسی
انحصار به معنای در تنگنا افتادن، درگنجیدن در چیزی و محدودبودن و مخصوصبودن کاری یا امری به کسی یا مؤسسهای[۱] و محدودکردن ساخت، توزیع یا فروش چیزی به دولت، مؤسسه یا شرکتی[۲] است. انحصارطلبی چیزی را تنها برای خود خواستن معنا شده و انحصارطلب کسی است که میخواهد امتیاز و امکانات موجود را بهتنهایی در اختیار داشته باشد.[۳]
انحصارطلبی، اگرچه در اصل واژهای اقتصادی و محصول نظام سرمایهداری است.[۴] در معنای گستردهاش به هر نوع سرپیچی از حدود اخلاقی و قانونی گفته میشود که حریم آزادی دیگران را مختل میسازد و امتیازاتی بیش از حد ضرور یا شایسته به فرد یا گروهی خاص میدهد. این مفهوم در زمینههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کاربرد دارد.[۵]
استبداد و توتالیتاریسم با انحصارطلبی نزدیکی معنایی دارند. استبداد یک ساخت سیاسی است که حدود سنتی و قانونی برای حکومت ندارد و از دامنه قدرتِ خودسرانه گستردهای برخوردار است.[۶] در نظام توتالیتر (فراگیر) نیز قدرت سیاسی در انحصار یک حزب حاکم است و دولت بر همه جوانب فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی نظارت دارد و نظارت آزادانه جامعه را بر خود نمیپذیرد.[۷] آنچه در اینجا میآید تنها در راستای بررسی اندیشه امامخمینی در زمینه انحصارطلبی و مبارزات ایشان با انحصارطلبیِ رژیم پهلوی و در سطح بینالمللی و همچنین دفاع ایشان در برابر اتهام انحصارطلبی در نظام جمهوری اسلامی ایران است.
پیشینه
تمام ادیان و مکتبهایی که در تاریخ بشر از روز نخست تاکنون ظهور و بروز پیدا کردهاند، مدعی انحصار حقانیت در خود و نفی دیگر مکتبها بودهاند.[۸] شاخصه اصلی نظامهای استبدادی در طول تاریخ نیز انحصارطلبی و تمرکز قدرت بوده و در دوران باستان نوع حکومت در تمدنهای آشور، بابل، مصر، ایران و غیره استبدادی بودهاست و تنها یونان و روم از این قاعده کلی، برکنار بودند.[۹] در تاریخ ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی ایران نیز نوع حکومتها استبدادی و خودمحور بودند و مؤثرترین ابزار تمرکز قدرت را در اختیار داشتند و کشور ملک خصوصی شاه بهشمار میرفت.[۱۰] پیشینه تاریخی نظام سیاسی سنتی در جهان اسلام با توجه به وجه اقتداری و شخصمحوری و وحدت قوا در آن، نشاندهنده انحصارطلبی این نظامها بودهاست. این امر که در خلافت عباسیان بهروشنی قابل مشاهده است، از قرن پنجم به بعد شدّت یافت. نظریههای قدیم نظام اسلامی اعم از شیعه و سنی نیز بر محور خودکامگی و اقتدار استوار بود.[۱۱]
با وجود پیشینه قرنها حاکمیت سلاطین و پادشاهان بر ایرانیان (پیش و پس از ظهور اسلام)، وقوع انقلاب مشروطه تلاشی کمنظیر در جهت توقف روند انحصارطلبی حکومتی در ایران بود؛ اما نافرجامماندن آن منجر به ظهور حکومت رضاشاه پهلوی شد که به نوعی تداوم انحصارطلبی در ساخت حکومت بود[۱۲] و با محمدرضا پهلوی ادامه یافت.
نمودهای انحصارطلبی در منابع دینی
با بررسی آیات قرآن کریم در موضوع انحصارطلبی، به مصادیقی از انحصارطلبیِ نکوهیده و نیکو میتوان دست یافت. برخی از نمودهای انحصارطلبیِ نکوهیده در قرآن از این قرار است:
- تلاش برادران یوسف(ع)، برای برخورداری انحصاری از محبت حضرت یعقوب(ع)، با از میانبرداشتن برادر خود.[۱۳]
- ادعای شایستگی و استحقاق اَشراف بنیاسرائیل در دوران حضرت طالوت(ع)، برای در اختیارگرفتن حکومت.[۱۴]
- اعتقاد یهودیان و مسیحیان به حقانیت انحصاری آیین خود[۱۵] و برتری و محبوبیت نزد خداوند و خود را فرزند خدا خواندن[۱۶] و اعتقاد به تعلق انحصاری بهشت به آنان.[۱۷] قرآن کریم ریشه انحصارطلبی را خوی حسادت[۱۸] خودبرتربینی و تکبر و ادعای برخورداری انحصاری از عقل، اندیشه و اعتبار اجتماعی[۱۹] معرفی کردهاست. جزمگرایی و مطلقگرایی علمی[۲۰] و اعتقادی[۲۱] را نیز از علل انحصارطلبی دانستهاند.
انحصارگراییِ ستایششده به معنای مطلقگرایی و اعتقاد به حق مطلق و لزوم گرایش و توجه به آن نیز در آیاتی از قرآن آمدهاست:
- تنها خدا را بندگی و پرستشکردن و از او کمکجستن.[۲۲]
- انحصارطلبی با واژه «استیثار» به معنای خودکامگی و همه چیز را برای خود خواستن و استبداد، در سخن امیرالمؤمنین علی(ع)، نیز آمدهاست. از سخن آن حضرت بر میآید که حکومت و قدرت، هر انسان غیر مهذب و به دور از صفت عدالت را به انحصارطلبی میکشاند.[۲۴] ایشان شورش بر عثمانبنعفان، خلیفه سوم و کشتهشدن او را نیز ناشی از انحصارطلبی و خودکامگی وی دانستهاست.[۲۵]
ابعاد انحصارطلبی
انحصارطلبی ابعادی دارد که بعد فطری و شخصیتی انحصارطلبی ازجمله مسائل مورد توجه امامخمینی بود. ایشان از سویی گرایش به انحصارطلبی را در امور مختلفی مانند قدرت، کمال و علم، ناشی از گرایش فطری انسان به کمال مطلق میدانست که تنها در خداوند متجلی است[۲۶] و از سوی دیگر، منشأ استبداد و انحصارطلبی را خودخواهی و منیّت میدانست و معتقد بود اگر فرد نتواند این روحیه را در درون خود کنترل کند، مانند هیتلر و رضاخان پهلوی به دیکتاتوری و قبضه قدرت و ثروت روی خواهد آورد،[۲۷] از اینرو امامخمینی انحصارطلبی را به دو نوع مثبت و منفی تقسیم میکرد و در جنبه مثبت آن، پیامبر اسلام(ص)، و همه مسلمانان را به جهت منحصردانستن حقانیت در اسلام، گفتن «لا اله الا الله» و طلب انحصاری حاکمیت احکام اسلام، انحصارطلب میدانست و معتقد بود بر این اساس خداوند متعال و همه پیامبران(ع)، انحصارطلب بهشمار میآیند،[۲۸] اما در انحصارطلبی منفی و فاسد، انحصارطلب با دید مادی به همه چیز نگاه میکند و در صدد بهرهبرداری به نفع خویش است[۲۹] انحصارطلبی منفی در دو بعد اقتصادی و سیاسی در کلام امامخمینی بازتاب داشتهاست:
انحصار اقتصادی
برابری خودی و بیگانه در اجرای حدود الهی، نخستین وظیفه دولت دینی است. اسلام برای مبارزه با فساد، تبعیض و انحصارطلبی در ساختار حکومت خود، بهطور ریشهای برخورد میکند.[۳۰] امامخمینی به محصورکردن منابع ثروت در دست ثروتمندان و مرفهان حساس بود و اعتقاد داشت باید با شکستن چنین انحصارهایی فرصت و امکانات را برای کوخنشینان که نقشآفرینان اصلی انقلاب و جامعه بودند فراهم میکرد و لازم است طلسم انحصار تجارت در دست افراد خاص و مرفه به نفع تکتک افراد جامعه شکسته شود.[۳۱]
انحصار سیاسی
بارزترین وجه مبارزه امامخمینی با انحصارطلبی، مبارزه ایشان با انحصارطلبی سیاسی بهویژه در دوره محمدرضا پهلوی بود که برای ایشان امکان رویارویی با آن فراهم آمد. بعد از سقوط رضاشاه و پس از دوره دوازدهساله پادشاهی پر افتوخیز محمدرضا پهلوی، با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دوره خودکامگی وی آغاز شد و این زمان تا پایان سلسله پهلوی را میتوان عصر کنترل سیاسی، اقتصادی و نظامی و شیوه انحصارطلبانه حکومت دانست.[۳۲] مطلقگرایی پهلوی مهمترین و اساسیترین ویژگی ساختار قدرت او بود. احزاب دولتی، انتخابات و مجلس فرمایشی، نخستوزیران دستنشانده، ساختار سیاسی متکی به فرد، استقلال دولت از طبقات اجتماعی و استفاده از ابزار سرکوب، مؤید این مطلب است[۳۳] افزون آنکه فرهنگ اطاعتپذیری، انفعال سیاسی، ترس گسترده و بیاعتمادی سیاسی، مرکزیت سیاسی و اصلاحات از بالا و بدون پشتوانه طبقات اجتماعی که مشارکت و رقابت سیاسی و اقتصادی را به پایینترین سطح میرساند، نشاندهنده ساخت انحصارطلبانه حکومت محمدرضا پهلوی بود.[۳۴]
دیدگاه امام در مبارزه با انحصارطلبیهای رژیم پهلوی
امامخمینی مبارزه با انحصارطلبیهای رژیم پهلوی و استفادههای نامشروع از قدرت را ازجمله وظایف همه علما و روحانیان میدانست[۳۵] و بنا به وظیفه دینی، سکوت در این زمینه را مغایر با اهداف اسلام و تعهد به آن میشمرد.[۳۶] از نظر ایشان مطبوعات، رادیو و تلویزیون در دست رژیم پهلوی و عوامل آن منحصر بود و سلب آزادی بیان، مطبوعات و عقاید و سانسور را ناشی از همین انحصار میدانست.[۳۷] این مسئله برخاسته از کنترل نهادهای سیاسی بود که موجب تنگترشدن فضای اندیشه و محدودگشتن جامعه سیاسی به دیدگاههای عقیدتی و سیاسی دولتی میشد که خود یکی از عمده دلایل بروز بحرانهای سیاسی در دهه ۱۳۴۰ به بعد بود. تداوم این نگاه با شکلگیری حزب رستاخیز در اسفند ۱۳۵۳ که نمونه انحصار، تکصدایی و مخالفت با کثرتگرایی و جامعه مدنی بود، قابل مشاهده است. پهلوی هدف از تشکیل این حزب را کنترل مشارکت سیاسی، آموزش و جهتگیری سیاسی و حفظ نظام شاهنشاهی میدانست،[۳۸] اما امامخمینی در مخالفت با این حزب، آن را در جهت گسترش خفقان در جامعه ارزیابی کرد و فعالیت آن را خلاف مصالح اسلام و ملت میدانست و عضویت در آن را حرام و کمک به رژیم پهلوی در ظلم به مسلمین خواند.[۳۹] (ببینید: حزب رستاخیز ملت ایران)
از دوران حضور امامخمینی در پاریس و همزمان با اوجگیری انقلاب اسلامی، دیدگاههایی که ایشان دربارهٔ نظام سیاسی آینده مطرح کردهاست، مبتنی بر نوعی انحصارزدایی از قدرت است؛ چنانکه ایشان در مصاحبههای مختلف خود از نظامی با آزادی کامل مبتنی بر آزادی مطبوعات، احزاب و گروهها و حقوق اقلیتها سخن گفتهاست که مقید به اسلام و شئون جامعه ایرانی است.[۴۰] ایشان در این راستا حکومت آینده را متکی بر آرای مردم و تحت نظارت و انتقاد عمومی میدانست[۴۱] و یکی از جلوههای انحصارزدایی در حکومت اسلامی را تساوی حقوق در اسلام، میان بالاترین فرد حکومت با شهروندان عادی تعریف میکرد.[۴۲] ایشان اعلام کرد به دنبال قدرت شخصی برای خویش نیست و نوع حکومت و حاکم آینده را خود مردم تعیین میکنند.[۴۳] ایشان هدف نهضت را نه کسب قدرت، بلکه برقراری جمهوری اسلامی و تحصیل آزادی و استقلال برای مردم اعلام کرد.[۴۴]
نفی انحصارطلبی
در جمهوری اسلامی ایران با پیروزی انقلاب اسلامی، قدرت حاکمیت در اختیار ملت قرار گرفت.[۴۵] خواست امامخمینی از آغاز حضور همه مردم در عرصه سیاسی و نقش آنان در تعیین نوع حکومت و تشکیل دولت بود.[۴۶] ایشان برای خود نقش هدایتی و ارشادی[۴۷] و برای روحانیت نیز تنها نقش نظارتی قائل[۴۸] بود و موافق حضور روحانیان در منصبهای دولتی و حکومتی نبود.[۴۹] ضمن اینکه روحانیان نیز با توجه به نداشتن تجربه لازم در امور اجرایی و بهدلیل ماهیت کار فکری و فرهنگیای که بر عهده داشتند، انگیزه و آمادگی کافی برای تصدی امور اجرایی را نداشتند و بیشتر تمایل داشتند غیر روحانیانِ صالح و وفادار به ملت، امور اجرایی را بر عهده بگیرند.[۵۰] این روحیه، یک اصل پذیرفتهشده و غیر مکتوب بود،[۵۱] بنابراین دولت موقت با اکثریت متشکل از افراد نهضت آزادی و جبهه ملی و البته با تأکید امامخمینی بر قطع وابستگی حزبی آنان[۵۲] کار خود را با حمایت قاطع ایشان آغاز کرد.[۵۳]
در این مقطع، وجود مشکلات گوناگون، عوامل مختلف تأثیرگذار بر قدرت، نبود اجماع کافی در میان نیروهای انقلابی دربارهٔ چگونگی اداره کشور، نبود همگونی فکری میان مسئولان سیاسی، نبود برنامه مشخص دولت موقت و سلیقههای مختلف دربارهٔ راهکارهای اجرایی موجب شد تا هر گونه تصمیمگیری اساسی با مشکلات متعددی روبهرو شود[۵۴] و در مجموع دولت موقت به جهت عملکرد غیر انقلابی و نداشتن درک و ارتباط با طبقات پایین اجتماع و غفلت از خواست واقعی مردم در برقراری مساوات و مبارزه با فقر[۵۵] نتوانست خواستههای مردم و انقلابیان را برآورده کند و اختلاف میان مسئولان کشور را در پی داشت. اختلافات دولت موقت با شورای انقلاب و اعتراضهای دولت موقت به دخالت دیگران در امور دولت و اشتباهات خود دولت موقت، در نهایت سقوط دولت بازرگان و روی کارآمدن نیروهای انقلابی را فراهم کرد.[۵۶] (ببینید: دولت موقت)
پیروزی انقلاب امری برنامهریزیشده نبود، بلکه در فرایندی تدریجی و آرام و با بهرهگیری از رهبری قاطع و باتدبیر و جواب مثبتدادن به نیازهای مردم و عوامل دیگر حاصل شد،[۵۷] اما مخالفان، نیروهای انقلابی و روحانیان را به تلاش برای نظام دیکتاتوری متهم میکردند،[۵۸] این در حالی بود که نیروهای مذهبی و سران حزب جمهوری اسلامی اعلام کردند به واسطه گستردگی و بزرگی جریان مذهبی و حزب جمهوری اسلامی، اقدامات آنان در راستای وحدتبخشیدن به جامعه است و اتهام انحصارطلبی را انحراف از مسیر انقلاب میدانستند و رد میکردند.[۵۹]
این موضعگیریها واکنش امامخمینی را نیز به همراه داشت. ایشان با رد این اتهام معتقد بود روحانیت با اقدامات خود، کشور را از انحصارطلبی دوران پهلوی نجات داد و کسانی که امروز روحانیت را متهم میکنند، خواهان بقای حکومت انحصاری پهلوی بودند یا بدون همراهی روحانیت، جرئت گفتن یا نوشتن یک کلمه را نداشتند.[۶۰] ایشان قدرت روحانیت و اسلام را موجب خروج جامعه از انحصارطلبی رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اعلام کرد و این اتهامات را به واسطه ترس از پیروزی اسلام و ملت و پایبندی روحانیت به چارچوبها و ارزشهای دینی و دفاع از اسلام و انقلاب میدانست. ایشان واقعیت حاکم بر جامعه را مغایر با تبلیغات انحصارطلبی این قشر و مصداق این مطلب را رأی بالای مردم به جمهوری اسلامی و انتخاب روحانیان و مجتهدان برای مجلس خبرگان بیان میکرد[۶۱] ایشان کسانی که سران روحانی انقلاب مانند سیدمحمد حسینی بهشتی، سیدعلی خامنهای و اکبر هاشمی رفسنجانی را متهم به انحصارطلبی میکردند، انحصارطلب میدانست و هدف آنان را بیرونراندن این گروه از روحانیان از صحنه معرفی کرد.[۶۲]
در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز که با تأیید امامخمینی به سامان رسید، با هدف نفی انحصارطلبی، اصولی گنجانده شد تا از بروز و رشد انحصارطلبی جلوگیری شود. برخی از آن اصول مانند اصل ۶ دربارهٔ اداره امور کشور به اتکای آرای عمومی از راه انتخاباتهای مختلف، اصول ۱۹ تا ۴۲ دربارهٔ تبیین دقیق حقوق اساسی ملت در عرصههای گوناگون و اصل ۵۷ دربارهٔ پذیرش اصل تفکیک قوا برای توزیع قدرت در کشور است؛ همچنانکه بند ششم اصل سوم قانون اساسی نیز دولت را برای رسیدن به اهداف عالی قانون اساسی، موظف به مبارزه با هر گونه استبداد، خودکامگی و انحصارطلبی کردهاست؛ اما عقیده مخالفان این بود که قراردادن منصبهایی همچون امامخمینی، ولایت فقیه، ریاست قوه قضاییه، اختصاص شش کرسی شورای نگهبان در اختیار فقها، ریاست دیوان عالی کشور و شکلگیری مجلس خبرگان رهبری، نشانه گرایش انحصارطلبانه این قانون به نفع روحانیت است،[۶۳] در برابر، امامخمینی عقیده داشت انحصارهای موجود برای اجراکردن اساس اسلام در جامعه اسلامی ضروری است[۶۴] و حتی گنجاندن این موارد را مانعی بر سر راه بروز دیکتاتوری در ایران میدانست.[۶۵] (ببینید: ولایت فقیه)
یکی از نکات مهم دربارهٔ مسئله انحصار پس از انقلاب، تلاش امامخمینی برای شبههزدایی و انحصارزداییها بهخصوص از ولایت فقیه بود. به همین منظور، ایشان در سالهای پس از انقلاب، برخی از مواردی را که از شئون ولایت فقیه بهشمار میرود، به دیگران واگذار کرد؛ به عنوان نمونه در بهمن ۱۳۵۸ سیدابوالحسن بنیصدر را به فرماندهی کل قوا منصوب کرد.[۶۶] تشخیص و وضع احکام ثانویه را به مجلس شورای اسلامی[۶۷] و وضع احکام حکومتی را به مجمع تشخیص مصلحت نظام[۶۸] واگذار کرد.
یکی از راههای مقابله با انحصارطلبی ایجاد زمینه مشارکت اختیاری تکتک مردم در انتخابات است؛ مسئلهای که در انتخابات مجلس سال ۱۳۶۲ و مواضع امامخمینی دربارهٔ آن مشاهده میشود. گسترش زمزمههایی دربارهٔ اینکه دخالت در سیاست و انحصار انتخابات در اختیار و انحصار علما و مجتهدان است، با واکنش بسیار تند امامخمینی همراه شد و ایشان چنین نگاهی را از گفته کسانی که دین را از سیاست جدا میپندارند، نادرستتر و پیامدهای آن را ناگوارتر شمرد. ایشان با رد انحصارطلبیِ هر قشر و گروهی در انتخابات، بر این نکته تأکید کرد که مسئله انتخابات مربوط به تعیین سرنوشت مردم است و محدود و منحصر به گروه، حزب و قشر خاصی نیست؛ پس همه افراد در چارچوب قانون، حق دخالت در آن را دارند.[۶۹]
امامخمینی در عین حال با هشدار دادن به روحانیان اعلام کرد شیوه عملکرد روحانیت میتواند به تبلیغات دربارهٔ خودکامگی و انحصارطلب معرفیکردن اقشار مذهبی و روحانیان مؤثر باشد. ایشان معتقد بود روحانیان نباید کاری کنند که بهانه دست دشمن بدهند و دخالت آنان در امور سیاسی و اجتماعی را در حد نهی از منکر و امر به معروف تعیین کرد و دخالت بیجا و آمرانه را باعث تنفر مردم از روحانیت برشمرد.[۷۰]
از سوی دیگر، امامخمینی نه تنها با انحصارطلبی در داخل ایران به مقابله برخاست، بلکه در افقی بالاتر هر نوع انحصارگرایی در روابط بینالملل را نیز مردود میدانست. ایشان با نگاهی به وجه انحصارطلبیِ مکتبهای سرمایهداری و کمونیسم، معتقد بود این مکتبها در جهت انحصارطلبی در اقتصاد و قدرت جهان تلاش میکنند که نتیجه آن تداوم فقر کشورهای ضعیف خواهد بود.[۷۱] ایشان معتقد بود ابرقدرتها با حیله و نیرنگ همواره در جهت دردستگرفتن قدرت و تسلط بر منابع و امور دنیا از هیچگونه ابزار و نیرنگی چشمپوشی نمیکنند،[۷۲] چنانکه انحصارهای علمی ایجادشده به دست آنان را که موجب وابستهماندن کشور به آنها بود، نادرست میشمرد و علم را در انحصار کسی نمیدانست.[۷۳] ایشان در رد کمونیسم، آن را انحصارطلبترین شیوه حکومت جهان میدانست که با شعار طرفداری از توده به چپاول کشورهای ضعیف دست میزند و شوروی نمونه بارز این رویه بر بنای دیکتاتوری کمونیستی، مردم خود را از هر گونه آزادی محروم ساخته و اختناقی گسترده به وجود آوردهاست.[۷۴] این موضع در واقع انتقاد امامخمینی به روشنفکرانی بود که به عقیده ایشان با حمایت از چنین رژیمهای انحصارطلبی، مصالح و منافع خود را به فراموشی سپرده بودند.[۷۵]
پانویس
- ↑ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۲/۲۹۸۹؛ معین، فرهنگ فارسی، ۱/۳۷۰.
- ↑ معین، فرهنگ فارسی، ۱/۳۷۰.
- ↑ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۱/۵۹۹.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۰/۵۰۰.
- ↑ ساروخانی، درآمدی بر دائرةالمعارف علوم اجتماعی، ۱/۵۰۶.
- ↑ آشوری، دانشنامه سیاسی، ۲۵.
- ↑ آشوری، دانشنامه سیاسی، ۲۴۰.
- ↑ بنکدار، انحصار طلب کیست، ۷۷.
- ↑ آشوری، دانشنامه سیاسی، ۲۵.
- ↑ میری، دیباچهای بر فرهنگ استبداد در ایران، ۲۱.
- ↑ فیرحی، نظام سیاسی و دولت در اسلام، ۴۹–۵۱.
- ↑ بشیریه، جامعه مدنی، ۷۱–۷۲؛ شعبانی، مبانی تاریخ اجتماعی ایران، ۱۴۲ و ۱۵۹.
- ↑ یوسف، ۸–۹.
- ↑ بقره، ۲۴۶–۲۴۷.
- ↑ بقره، ۱۱۳.
- ↑ مائده، ۱۸.
- ↑ بقره، ۱۱۱.
- ↑ یوسف، ۸.
- ↑ بقره، ۱۳؛ هود، ۲۷؛ زخرف، ۵۲.
- ↑ بنکدار، انحصار طلب کیست، ۵۷.
- ↑ بنکدار، انحصار طلب کیست، ۷۷؛ بازرگان، انقلاب ایران در دو حرکت، ۱۲۸ و ۱۳۳.
- ↑ فاتحه، ۵.
- ↑ آل عمران، ۱۹ و ۸۵.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ۵۷۵؛ دلشاد تهرانی، دولت آفتاب، ۳۰۴.
- ↑ نهج البلاغه، خ۳۰، ۵۲؛ دلشاد تهرانی، دولت آفتاب، ۳۰۵؛ معادیخواه، فرهنگ آفتاب، فرهنگ تفصیلی مفاهیم نهج البلاغه، ۱/۴۴۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۲۰۵–۲۰۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۳۸۰–۳۸۱ و ۱۴/۹۲–۹۳، ۱۷۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۲۰۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۲۰۱.
- ↑ میرمعزی، عدالت اقتصادی از دیدگاه اسلام، ۵۴۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۱۵۰–۱۵۲ و ۲۱/۱۵۹.
- ↑ عظیمی، بحران دموکراسی در ایران، ۱۳۵۷–۱۳۳۲، ۳۰.
- ↑ میری، دیباچهای بر فرهنگ استبداد در ایران، ۳۱–۳۳.
- ↑ بشیریه، دیباچهای بر جامعهشناسی، ۶۶–۶۸.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۳۷–۳۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۳۷؛ ۵/۱۹۹ و ۲۱/۴۹۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۲۳، ۲۶۷، ۲۶۹ و ۴/۵۱؛ اخوان منفرد، ایدئولوژی انقلاب ایران، ۳۰۳–۳۰۵.
- ↑ پهلوی، مجموعه تالیفات، نطقها، مصاحبهها و بیانات محمدرضا پهلوی شاه ایران، ۱۰/۸۴۵۵–۸۴۵۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۷۱ و ۷۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۳، ۳۵۹ و ۴۳۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۶۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۹۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۴۷–۲۵۰ و ۳۶۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۶۳.
- ↑ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ۲/۴۷۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۵۱۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۳۸۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۴۸۲ و ۱۱/۱۶۵.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۴/۲۷۵.
- ↑ فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران، ۱/۱۷۷–۱۷۸.
- ↑ هاشمی رفسنجانی، هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، ۱/۳۳۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۵۴.
- ↑ فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران، ۱/۱۹۰ و ۱۹۶.
- ↑ فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران، ۱/۱۹۶.
- ↑ میلانی، شکلگیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ۲۶۴.
- ↑ آبراهامیان، اسلام رادیکال مجاهدین ایرانی، ۷۰–۷۶.
- ↑ میلانی، شکلگیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ۲۶۱.
- ↑ آبراهامیان، اسلام رادیکال مجاهدین ایرانی، ۷۰.
- ↑ ← حسینی بهشتی، عملکرد یکساله حزب جمهوری اسلامی، ۳۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۱۴۰–۱۴۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۱۴۱–۱۴۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۵۱۹.
- ↑ بشیریه، دیباچهای بر جامعهشناسی، ۵۷–۶۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۱۷۲–۱۷۵؛ ۹/۴۹۷؛ ۱۰/۱۴۲، ۵۲۵–۵۲۶ و ۱۱/۲۲، ۱۳۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۲۲–۲۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۱۵۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۲۹۷ و ۳۱۱–۳۱۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۴۶۳–۴۶۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۳۶۷–۳۶۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۴۲–۴۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۳۳۹–۳۴۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۴۶۹–۴۷۰ و ۱۹/۲۳۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۳۹۱–۳۹۲ و ۱۹/۱۸۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۴۳۸–۴۳۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۴۳۸–۴۳۹.
منابع
- قرآن کریم.
- آبراهامیان، یرواند، اسلام رادیکال مجاهدین ایرانی، ترجمه فرهاد مهدوی، آلمان، نشر نیما، ۱۳۸۶ش.
- آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، تهران، مروارید، چاپ چهاردهم، ۱۳۸۶ش.
- آمدی، عبدالواحد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تحقیق مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
- اخوانمنفرد، حمیدرضا، ایدئولوژی انقلاب ایران، تهران، پژوهشکده امامخمینی و انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، امامخمینی، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ بیستم، ۱۳۸۸ش.
- انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، چاپ دوم، ۱۳۸۲ش.
- بازرگان، مهدی، انقلاب ایران در دو حرکت، تهران، نویسنده، چاپ دوم، ۱۳۶۳ش.
- بشیریه، حسین، جامعه مدنی و توسعه سیاسی در ایران: گفتارهایی در جامعهشناسی سیاسی، تهران، علوم نوین، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- بشیریه، حسین، دیباچهای بر جامعهشناسی سیاسی ایران، تهران، نگاه معاصر، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- بنکدار، حسین، انحصار طلب کیست، تهران، نوید، چاپ اول، ۱۳۵۹ش.
- پهلوی، محمدرضا، مجموعه تالیفات، نطقها، مصاحبهها و بیانات محمدرضا پهلوی شاه ایران، تدوین دفتر فرهنگی و مطبوعاتی وزارت دربار شاهنشاهی، تهران، کیهان، ۱۳۴۸ش.
- حسینی بهشتی، سیدمحمد، عملکرد یکساله حزب جمهوری اسلامی، بیجا، حزب جمهوری اسلامی، ۱۳۵۹ش.
- دلشاد تهرانی، مصطفی، دولت آفتاب، تهران، دریا، چاپ دوم، ۱۳۸۰ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- ساروخانی، باقر، درآمدی بر دائرةالمعارف علوم اجتماعی، تهران، کیهان، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- شعبانی، رضا، مبانی تاریخ اجتماعی ایران، تهران، قومس، چاپ سوم، ۱۳۷۳ش.
- عظیمی، فخرالدین، بحران دموکراسی در ایران، ۱۳۵۷–۱۳۳۲، ترجمه عبدالرضا مهدوی (هوشنگ)، و بیژن نوذری، تهران، البرز، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
- فوزی تویسرکانی، یحیی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
- فیرحی، داوود، نظام سیاسی و دولت در اسلام، تهران، سمت، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
- مدنی، سیدجلالالدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ نهم، ۱۳۷۸ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۰، تهران، صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۴، تهران، صدرا، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- معادیخواه، عبدالمجید، فرهنگ آفتاب، فرهنگ تفصیلی مفاهیم نهج البلاغه، تهران، نشر ذره، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
- معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم، ۱۳۶۰ش.
- میرمعزی، سیدحسین، عدالت اقتصادی از دیدگاه اسلام، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۳ش.
- میری، سیداحمد، دیباچهای بر فرهنگ استبداد در ایران، تهران، نگاه معاصر، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- میلانی، محسن، شکلگیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ترجمه مجتبی عطازاده، تهران، گام نو، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- هاشمی رفسنجانی، اکبر، هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، به اهتمام محسن هاشمی، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
پیوند به بیرون
- اسماعیل رضوانیفر، «انحصارطلبی»، دانشنامه امامخمینی، ج۲، ص۳۵۵–۳۶۱.