مسئولان و کارگزاران مسئولان اصلی، مدیران و مجریان مؤثر حکومت.
در اصطلاح مسئول به کسی میگویند که ریاست یا سرپرستی جایی را بر عهده دارد و برای اقداماتش بازخواست میشود. کارگزار نیز کسی است که از عهده کار به خوبی بر میآید و نیازهای مردم را برطرف میکند.
انتخاب مسئولان از سرنوشتسازترین اقدامات اجرایی در نظامی سیاسی است و توانمندی و سلامت رفتاری مسئولان ازجمله مهمترین عوامل ساماندهی صحیح امور اجتماعی و سیاسی است.
امامخمینی برخورداری از علم و تخصص، مراقبت از هوای نفس و خودخواهی، اعتقاد عمیق به اسلام و تعهد به اجرای قوانین آن و موردقبول مردم بودن را از ویژگیهای مهم همه زمامداران امور میدانست. ایشان همچنین از مسئولان میخواست که مردم را در همه امور مملکت مشارکت دهند، بهطوری که مردم خود را در امور کشور تأثیرگزار بدانند. امامخمینی در برابر خطای کارگزاران و مسئولان، با توجه به نوع خطا و سطح تأثیرگذاری آن، جایگاه کارگزار و شرایط کشور بهصورت عالمانه برخورد میکرد.
معرفی اجمالی
مسئول به معنای پرسششده[۱] و خواستهشده[۲] است. در اصطلاح مسئول به کسی میگویند که ریاست یا سرپرستی جایی را بر عهده دارد و برای اقداماتش بازخواست یا سؤال میشود،[۳] یا مأموری که حکومت، مسئولیتی در امور اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، نظامی و مانند آن بر عهده او میگذارد.[۴] کارگزار نیز به معنای کاردان و کسی است که از عهده کار به خوبی بر میآید و نیازهای مردم را برطرف میکند.[۵] معادل کارگزار در زبان عربی، واژه «عامل» است[۶] که به صورت خاص به مسئول جمعآوری زکات و کسی که متصدی امور مربوط به اموال، املاک و کارهای شخص دیگری است گفته میشود.[۷] کارگزار در اصطلاح به مأموری گفته میشود که حکومت مسئولیتی در یکی از امور اجتماعی، سیاسی، اقتصادی یا نظامی بر عهده او میگذارد.[۸] کارگزاری در نظامهای بشری، نوعاً معطوف به مقولههایی چون قدرت، سود و لذت است؛ اما کارگزاری دینی، معطوف به ارزشها و سنتهای الهی و بایدها و نبایدهای اخلاقی، حقوقی، سیاسی و اجتماعی است.[۹]
در همه جوامع و با توجه به نوع و شیوه حکومت، مسئولان و کارگزارانی برای اداره امور جامعه انتخاب میشوند.[۱۰] نقیبان بنیاسرائیل از طرف حضرت موسی(ع) بر اسباط دوازدهگانه بنیاسرائیل ریاست میکردند و مرجع مردم در امور دین و دنیای آنان بودند؛[۱۱] همانگونه که حضرت داوود(ع) کارگزارانی داشت و به صورت ناشناس بر احوال آنان نظارت میکرد. سلیمان نبی(ع) نیز کشور را به دوازده ولایت تقسیم کرده، بر هر یک کارگزاری گمارده بود تا به امور مالیات بپردازد.[۱۲]
مسئولان و کارگزاران در اسلام
با ظهور و گسترش اسلام، حکومت اسلامی به دست پیامبر اکرم(ص) و یاران شایستهای نظیر امیرالمؤمنین(ع) اداره میشد.[۱۳] پیامبر (ص) رهبری بر امت را شایسته افرادی میدانست که خصلت پارسایی از معصیت، بردباری و مدیریتِ نیکو داشته باشند.[۱۴] رسول خدا(ص) پس از مهاجرت به مدینه و مرکز حکومت قراردادن آن، افرادی را کارگزار نظارت و کنترل بازار و تجارت کرد[۱۵] و والیان و کارگزارانی را به دیگر مناطق و شهرها فرستاد[۱۶] و با صدور بخشنامهها و دستورالعملهایی به تعیین منطقه مأموریت و نوع مسئولیت آنان پرداخت[۱۷] ایشان در حکمی، معاذبنجبل را مأمور گردآوری صدقات از کارگزاران حکومت اسلامی، آموزش قرآن و احکام و قضاوت میان مردم کرد.[۱۸] ملاک آنحضرت برای انتخاب مسئولان جامعه اسلامی صرفاً شایستگی و توانایی افراد بود نه قبیله، ثروت و سن و سال؛ چنانکه پس از فتح مکه، پیامبر (ص) جوانی بهنام عتّاببناُسید را به فرمانداری برگزید.[۱۹] در دوره خلفا مسئولیت اداره شهرها بر عهده امیران گذاشته شد.[۲۰]
امیرالمؤمنین علی (ع) در انتخاب مسئولان حکومتی بسیار دقیق بود و پس از انتخاب، آنان را به ترس از خدا، مهربانی با رعیت، در نظر گرفتن صلاح خراجدهندگان، پرهیز از منتنهادن بر رعیت، داشتن عدالت و همنشینی با حکیمان و خردمندان، انتخاب افراد شایسته و قابل اعتماد برای مناصب حکومتی و نظارت بر عملکرد آنان توصیه میکرد.[۲۱] ایشان در آغاز حکومت خویش با انتقاد از کارگزارانِ حکومت پیشین، این دسته از افراد را شایسته تصدی سلطه بر جان، مال و ناموس مردم نمیدانست: شخص بخیل که حریص به اموال مردم است؛ نادان که با نادانی خود، مسلمانان را به گمراهی میکشاند؛ ستمکار که حق مردم را غصب و عطایای آنان را قطع میکند و در تقسیم بیتالمال عدالت ندارد و اموال و ثروت آنان را حیف و میل و گروهی را بر گروهی مقدم میکند و رشوهخوار که حقوق مردم را پایمال و حق را به صاحبش نمیرساند.[۲۲]
با رویکارآمدن امویان شیوه کشورداری و حکومتکردن رنگ و بوی شاهانه گرفت و بسیاری از رسوم اخلاقمدارانه برخورد حاکمان با مردم و مسائل حکومتی، جای خود را به شیوههای قهرآمیز داد و در بسیاری از مواقع قبیلهگرایی عامل مهمی در تقسیم وظایف حکومتی بود.[۲۳] این رویه در دوران عباسیان نیز ادامه پیدا کرد؛ با این تفاوت که به جای عربها بیشتر به ایرانیان و موالی توجه شد.[۲۴] از سوی دیگر، عباسیان با توجه به وسعت دولت اسلامی و بنا به موقعیت اقتصادی، حقوق کارمندان و مسئولان خود را تغییر دادند[۲۵] و در مورد والیان خود گاهی بهگرفتن مالیات بسنده میکردند و در دیگر امور آنان را به حال خود وا میگذاشتند[۲۶]
مسئولان و کارگزاران در ایران
در سرزمین ایران وجود اشخاصی که عهدهدار مسئولیتی برای اداره کشور بودهاند از دوران مادها به ثبت رسیدهاست. آنان کشور را به شکل ملوکالطوایفی اداره و امیران متعددی در کشور حکمرانی میکردند.[۲۷] تقسیم وظایف کشوری در دوره هخامنشیان شکل گستردهتری بهخود گرفت و پادشاهان در اداره امور، علاوه بر نزدیکان خود رؤسای خانوادههای ششگانه را به مسئولیت فرا خواندند.[۲۸] در زمان ساسانیان، شهرداران، ویس پوران و بزرگانِ گروهها و طبقات، مسئولان اداره کشور بودند.[۲۹]
در دوره صفویان (شاهعباس) قدرت در دست شاه قرار داشت و فرمان اصلی را او صادر میکرد و همه عزل و نصبهای مسئولان کشور به دست وی بود.[۳۰] با تحول در تقسیمبندی وظایف و مسئولیتهای دولتی در دوره زندیه، کشور دارای مناصبی چون نایبالسلطنه، وکیلالدوله، وزیر، حاکم و خان شد[۳۱] با آغاز سلطنت آغامحمدخان قاجار، اداره امور داخلی کشور اهمیت خود را از دست داد. وزیر اعظم، منشیان و مأموران مالی تحت نظارت شاه در میدان جنگ بودند و اداره امور مملکت در اختیار لشکرنویس شاه قرار گرفت،[۳۲] تشکیلات ایالتی به بیگلربیگیها سپرده شد و حکومت شهرها میان کلانتر و داروغه تقسیم گردید.[۳۳] در زمان قاجاریان کشور را درباریان زیر نظر پادشاه اداره میکردند. در این دوران گروه زیادی از خویشاوندان سلطنتی، مقامهای گوناگون درباری و حکومتی را خریداری کردند و در کنار افراد معدودی نظیر میرزاتقیخان امیرکبیر و علیاصغرخان امینالسلطنه که از طبقات پایینتر بودند، عهدهدار وظایف مهم کشور شدند.[۳۴] در آن دوران فساد در میان مسئولان دربار و کشور بسیار شایع بود. در حالیکه وضع کارکنان سطح پایینتر و مردمِ عادی وخیم بود، افراد درجه اول حکومت مخارج هنگفتی بر خزانه کشور بار میکردند.[۳۵] در دوران مشروطه تفکیک قوا پذیرفته و قدرت در قوه مقننه متمرکز شد که علاوه بر اختیارات، وظیفه انتصاب و بازرسی از وزرا را نیز بر عهده داشت. قوه مجریه را نیز وزرا اداره میکردند و علاوه بر آن فرماندهی نیروهای مسلح از اختیارات شاه محسوب میشد.[۳۶]
با رویکارآمدن رضاخان ارتش قدرت گرفت و او مهمترین و قابل اعتمادترین افراد خود را در سمتهای مختلف نظامی بهکار گمارد[۳۷] و هیئت دولت، وزرا، اعیان و اشراف نیز زیر نظر مستقیم او قرار داشتند[۳۸] در زمان محمدرضا پهلوی وظایف میان دو گروه شامل شخصیتهای کشوری و مقامات لشکری تقسیم شد.[۳۹] در این دوره جدایی و شکاف عمیقی میان مردم و مسئولان وجود داشت و مسئولان رژیم دور از مشکلات مردم زندگی میکردند.[۴۰] وابستگی سیاسی مسئولان رژیم پهلوی به قدرتهای بیگانه، وجود فساد اعتقادی و اخلاقی، بیکفایتی، تمایل آنان به زندگی مرفه و تجملاتی، سوء استفادههای مالی، اختلاس و غارت بیتالمال، ازجمله ویژگیهای رفتاری مسئولان در دوران پهلوی بود.[۴۱]
امامخمینی معتقد بود محمدرضا پهلوی فاقد توانایی اداره مملکت است و علت تمامی مشکلات کشور، بیلیاقتی شخص وی است.[۴۲] ایشان وجود هیئت حاکم بیصلاحیت و عملکرد ضعیف مسئولان و وزرای ناصالح و ناکارآمد در رژیم پهلوی را عامل مهم ایجاد تباهی در اقتصاد و سیاست کشور میدانست.[۴۳] به باور ایشان، در زمان حکومت پهلوی فساد همهجانبه مسئولان و مقامات مملکتی رژیم پهلوی از شاه گرفته تا نخستوزیر و سایر مقامات عالیرتبه کشور[۴۴] فضای مملکت را به تباهی کشاند[۴۵] و مسئولان نظام در آن دوره همواره با ایجاد رعب و وحشت،[۴۶] اعمال اختناق و فشار[۴۷] به مال و جان مردم دستاندازی میکردند[۴۸] و حکومتشان با اتکای به زور سرنیزه و اعمال خشونت بود.[۴۹] پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سفارش امامخمینی در انتخابِ مسئولان نظام، رعایت معیار تقوا و تعهد بود.[۵۰]
ویژگی مسئولان و کارگزاران اسلامی
انتخاب مسئولان از سرنوشتسازترین اقدامات اجرایی در یک نظام سیاسی است و شایستگی، توانمندی و سلامت رفتاری مسئولان ازجمله مهمترین عوامل ساماندهی صحیح امور اجتماعی و سیاسی است.[۵۱] قرآن کریم مسئولیتها را امانتهایی دانسته که لازم است به اهل آن واگذار شوند.[۵۲]
با مطالعه تاریخ صدر اسلام و سیره و روش معصومان(ع) میتوان به شاخصههایی در زمینه ویژگیها و صفات کارگزاران نظام اسلامی دست یافت. در روایات اسلامی مسئول و کارگزار دولت اسلامی دارای این اوصاف است:
- تدبیری نیکو، دانش و تخصص کافی دارد؛[۵۳]
- توانا و امانتدار است؛[۵۴]
- از غرور و خودپسندی و ستم، دور و اهل انصاف است؛[۵۵]
- برای پذیرش مسئولیت، شایستهترین بهشمار میآید؛[۵۶]
- مسئولیت را بر اساس تکلیف الهی میپذیرد،[۵۷] نه برای بهرهمندی از متاع دنیا؛[۵۸]
- دارای ملکه تقوا و پرهیز از گناه است تا با بردباری و نیروی کنترل خشم، امور را به صورت صحیح تدبیر کند؛[۵۹]
- بر مردم آسان میگیرد و از سختگیری خودداری میکند[۶۰] و بر اساس مدارا با مردم رفتار میکند؛[۶۱] اما بر خود سخت میگیرد تا فرودستان جامعه احساس ناراحتی نکنند؛[۶۲]
- مصلحت توده مردم را بر مصالح خواص جامعه ترجیح میدهد؛[۶۳]
- در مبارزه با ظلم با قاطعیت عمل میکند؛[۶۴]
- با مردم فروتن، نرمخو، مهربان، گشادهرو و خندان است؛[۶۵]
- مردمی است[۶۶] و درِ خانه او به روی مردم باز است؛[۶۷]
- پیوندش با مردم مانند رابطه پدر ـ فرزندی است و با آنان در نهایتِ مهربانی و بر اساس مصالح آنان عمل میکند؛[۶۸]
- انتقادپذیر است؛[۶۹]
- از مال حرام و رشوه پرهیز میکند؛[۷۰]
- زندگی سادهای دارد.[۷۱]
امامخمینی با توجه به سنت و سیره معصومان(ع) بهخصوص پیامبر اکرم(ص) و امامعلی(ع) ویژگیهایی برای مسئولان و کارگزاران ذکر کردهاست. در نگاه ایشان برخورداری از علم و تخصص در شمار صفات ضروری است و مسئولی که در خود توانایی و صلاحیت لازم را نمیبیند، باید استعفا کند، وگرنه مرتکب گناه کبیره شدهاست؛[۷۲] چنانکه امیرالمؤمنین (ع) کسی را شایسته منصب حکومت و سلطه بر جان، مال و ناموس مردم میدانست که بخیل، جفاکار، ترسو و رشوهخوار نباشد.[۷۳] امامخمینی اعتقاد عمیق به اسلام، تعهد به اجرای قوانین آن و مقبول مردم بودن، ویژگی مهم رئیس حکومت اسلامی و همه زمامداران امور میدانست.[۷۴] ایشان با توجه به اینکه بعثت انبیا(ع) برای حکومت خدا بر دلهاست، تأکید داشت قبول مسئولیت از جانب مسئولان نظام، برای ارضای تمایلات نفسانی مانند مقامپرستی و شهرتطلبی نیست؛ بلکه ادای وظیفه است.[۷۵] ایشان که ثمره مسئولیتپذیری را آسایش و اطمینانِ خاطر مردم[۷۶] و جلوگیری از ایجاد نارضایتی آنان میدانست،[۷۷] باور داشت مسئولان کشور باید بر اساس ضوابط معتبر، موازین شرعی و قانونی و مشورت با کارشناسان متعهد،[۷۸] به شرط اشتهار به تقوا و تعهد به اسلام و جمهوری اسلامی انتخاب شوند و افرادی مطلع،[۷۹] مهذب و درستکار[۸۰] باشند.
برخی دیگر از شاخصههای مهم و اصلی کارگزاران نظام اسلامی از نگاه امامخمینی عبارتاند از:
- امانتداری؛[۸۱]
- ایمان به انقلاب؛[۸۲]
- سادهزیستی و مردمیبودن؛[۸۳]
- اعتماد به نفس داشتن؛[۸۴]
- فعال؛
- خدمتگزار؛[۸۵]
- خوشنام و قابل اعتماد بودن؛[۸۶]
- شجاعت در حل مسئله؛[۸۷]
- آگاهی از مسائل جهانی؛
- مدبر؛
- متعهد به اسلام و مکتب؛[۸۸]
- تمایلنداشتن به مکاتب انحرافی؛
- نداشتن وابستگی به سرمایه و سرمایهداران؛[۸۹]
- انتقادپذیری، حتی اگر ناحق باشد.[۹۰]
وظایف و توصیهها
تأمین همهجانبه اهداف مادی و معنوی حکومت دینی، وظیفه سنگینی را بر دوش حاکمان و مسئولان حکومت جمهوری اسلامی ایران میگذارد.[۹۱] رعایت عدالت در حقوق اجتماعی مردم،[۹۲] تماس مستقیم با مردم، فقرزدایی و تأمین اجتماعی[۹۳] ازجمله وظایفی است که حکومت دینی برای مسئولان خود مطرح کردهاست. همچنین در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران وظایف رهبر،[۹۴] رئیسجمهور که بیشترین مسئولیت اجرایی را دارد[۹۵] نمایندگان مجلس[۹۶] و مسئولان قوه قضاییه[۹۷] بهخوبی تبیین شدهاست.
امامخمینی پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی و واردشدن در عرصه عمل و اجرای برنامهها اسلامی و دینی، در مناسبتهای گوناگون به تبیین ابعاد حکومت اسلامی، ازجمله شرح وظایف مسئولان و کارگزاران میپرداخت. به اعتقاد امامخمینی اسلام دین قانون است و حتی پیامبر اکرم(ص) نیز حق و توان زیرپاگذاشتن قانون را نداشت؛[۹۸] عمل به وظایفی که قانون برای مسئولان معین کرده، حکمی شرعی و سرپیچی از آن، خلاف شرع است.[۹۹] رؤسای نظام اسلامی بهخصوص رؤسای قوا باید پاسخگو باشند[۱۰۰] و بدانند اینکه مسئولیت میپذیرند در امتحان قرار میگیرند.[۱۰۱]
امامخمینی با توجه به آموزههای دینی ازجمله توجه به امور مردم[۱۰۲] و رعایت حقوق ملت[۱۰۳] و با یادآوری رنجها و سختیهای فراوانی که مردم ایران برای برپایی حکومت اسلامی تحمل کردهاند، کارگزاران نظام را مرهون ملت و مردم را ولیّنعمت مسئولان میدانست[۱۰۴] و با توجه به این نکته که حکومت در اسلام، چیزی جز خدمتگزاری به مردم نیست،[۱۰۵] از کارگزاران نظام میخواست ضمن اجرای احکام و دستورهای اسلامی،[۱۰۶] خدمت خالصانه و بیمنت به مردم را که از دستورهای مهم دینی و مایه حفظ نظام اسلامی است، فراموش نکنند.[۱۰۷] ایشان همچنین از مسئولان میخواست که مردم را در همه امور مملکت مشارکت دهند، به طوری که مردم خود را بهطور مستقیم تأثیرگزار در امور کشور بدانند؛[۱۰۸] زیرا دلگرمکردن ملت[۱۰۹] و ایجاد دولت خدمتگزار از مهمترین وظایف مسئولان نظام است.[۱۱۰] ایشان خطاب به مسئولان و وزرا بر عمل به تعهدات تأکید میکرد و از آنان میخواست برای فراهمآوردن آنچه منجر به تکامل و شکوفایی کشور میشود بکوشند.[۱۱۱] توصیه جدی امامخمینی به مسئولان، مراقبت هوای نفس و خودخواهی، جلوگیری از تعصبات بیجا و تمایل نداشتن به حکومت صرف بهجای خدمتگزاری بود[۱۱۲] و به آنان دربارهٔ غرور ناشی از قدرت و ریاست هشدار میداد؛[۱۱۳] چنانکه آنان را به تواضع،[۱۱۴] صبر و استقامت،[۱۱۵] قانونگرایی،[۱۱۶] نظم،[۱۱۷] تلاش برای خدمت به اسلام و تقویت دین[۱۱۸] و جلب رضایت الهی[۱۱۹] سفارش میکرد. ایشان با اشاره به امانتبودن نظام و مملکت اسلامی،[۱۲۰] از مسئولان میخواست در حفظ و اعتلای این نظام کوشا باشند؛[۱۲۱] زیرا آبروی اسلام و نظام اسلامی در گروی رفتار و گفتار کارگزاران آن نظام است و خدشه واردکردن به اسلام جرمی نابخشودنی است.[۱۲۲] ایشان بیتقواییِ متصدیان امور مملکت،[۱۲۳] قدرتطلبی و مالطلبی،[۱۲۴] تأویل غلط از خواستههای مردم،[۱۲۵] ضعف مدیریت و تصدی امور به دست افراد نالایق[۱۲۶] و بیعدالتی حکومت[۱۲۷] را از آسیبهای مسئولیتهای نظام و مسئولان میدانست و خاطرنشان میکرد سرگرمشدن مسئولان به درگیریهای سیاسی و غفلت از مشکلات مردم،[۱۲۸] باندبازی و گزینشهای رابطهای در انتخاب دولتمردان،[۱۲۹] دخالت قوا در کار یکدیگر،[۱۳۰] اختلاف در سران مملکت و ناهماهنگی آنان[۱۳۱] صدمات زیادی به انقلاب وارد میکند. همچنین ایشان خواستار ممانعت از نفوذ افراد فاسد به صدر مملکت[۱۳۲] و جلوگیری از رویکارآمدن کسانی که در گذشته وزارت ستمگران و طاغوت را به عهده داشتند[۱۳۳] بود.
امامخمینی در زمینه سیاست خارجی کشور نیز با تأکید بر رعایت شعار نه شرقی نه غربی، رویگردانی مسئولان از این سیاست را به منزله خیانت به رسول خدا (ع)، ائمه اطهار (ع)، نابودی ملت و همه کشورهای اسلامی تلقی میکرد[۱۳۴] و به مسئولان نظام هشدار میداد از برقراری ارتباط با متجاوزان خشنود و از قطع ارتباط با آنان رنجور نشوند.[۱۳۵]
(ببینید: سیاست خارجی)
اسوههای مسئولیت
سنت و روش پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصوم (ع) در کنار وحی، یکی از مهمترین منابع فکری مؤثر در شکلگیری شخصیت امامخمینی و مبنای عمل ایشان در تمام زمینهها بود. ایشان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، کمال مطلوب خود را ایجاد یک حکومت اسلامی با الگوگرفتن از دوران حکومت پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین علی (ع) اعلام میکرد[۱۳۶] و پس از پیروزی پیامبر (ص) را در تمام ابعاد علمی و اخلاقی، اسوه معرفی میکرد[۱۳۷] و تمسک به ولایت امامعلی(ع) را در پیروی از اهداف آن حضرت[۱۳۸] و الگوگرفتن از سیره و روش آن بزرگوار در تمامی عرصهها و صحنهها[۱۳۹] میدانست و در مواقع حساس و تصمیمگیریهای مهم به شیوه و مشی عملی ایشان استناد میکرد.[۱۴۰]
(ببینید: علیبنابیطالب، امیرالمؤمنین (ع))
امامخمینی سلمان فارسی را کارگزار نمونه صدر اسلام و مظهر سادهزیستی و پرهیز از دنیاطلبی معرفی میکرد[۱۴۱] و مالک اشتر را پرورشیافته تربیت صحیح اسلامی میشمرد[۱۴۲] و او را که شخصیتی چندوجهی داشت و علاوه بر فرماندهی لشکر، امامجمعه و جماعت نیز بود، ستایش میکرد.[۱۴۳] از نگاه ایشان، بیآلایشی و مردمیبودن مالک اشتر،[۱۴۴] عدالتمحوری و پرهیز او از تعدی و ظلم[۱۴۵] باید سرمشق کارگزاران نظام اسلامی قرار گیرد.
امامخمینی همچنین زندگی و راه و روش برخی از کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران را میستود؛ ازجمله محمدعلی رجایی، نخستوزیر وقت را با اوصاف سادهزیست، مردمی، خدمتگزار به مردم،[۱۴۶] فردی که عقل او بیش از علم اوست،[۱۴۷] متعهد و معلم عملی اخلاق[۱۴۸] و کسی که قدرت نتوانست در او تأثیر بگذارد[۱۴۹] معرفی کردهاست. ایشان محمدجواد باهنر، نخستوزیر وقت را نیز معلم و دانشمند متعهدی میدانست[۱۵۰] که بیش از بیست سال به همراه رجایی با قدرتهای فاسد مبارزه کردهاست[۱۵۱] همچنین سیدمحمد حسینی بهشتی، رئیس دیوان عالی کشور را فردی لایق، کارآمد در راه تحقق اهداف اسلامی،[۱۵۲] متعهد، مجتهد، متدین، علاقهمند به اسلام،[۱۵۳] به مثابه یک ملت[۱۵۴] و مظلوم[۱۵۵] شمردهاست؛ نیز مصطفی چمران وزیر دفاع وقت را دارای عقیده پاک و خالص، بدون وابستگی به دستهجات و گروههای سیاسی میشناخت و او را متعهد به اهداف بزرگ الهی، سرباز پرافتخار اسلام و مجاهد بیداری میشمرد که با نور معرفت و ارتباط با خدا، قدم در زندگی گذاشت و در راه خدا جهاد کرد و به شهادت رسید و شرف را بیمه کرد.[۱۵۶]
(ببینید: محمدعلی رجایی، محمدجواد باهنر، سیدمحمد بهشتی، و مصطفی چمران)
شیوه برخورد با مسئولان خطاکار
امامخمینی در مواجهه با خطای کارگزاران و مسئولان نظام اسلامی، با توجه به نوع خطا، جایگاه کارگزار مورد نظر، شرایط و اقتضای فضای کشور و سطح و میزان تأثیر لغزشِ صورتگرفته در جامعه، به صورتی عالمانه، هدفمند و مدیریتشده برخورد میکرد. اصل مهم و محوری در دیدگاه ایشان، علاوه بر مصلحت اسلام و نظام که آن را مقدم بر مصلحت همه اشخاص میدانست،[۱۵۷] عمل به وظیفه، چشمپوشی نکردن از خطاهای مسئولان و دستبرنداشتن از حق[۱۵۸] بود.
امامخمینی در برابر خطای کارگزاران، در مواردی نخست با بیان صفات خوبِ آن شخص، بر لزوم حفظ آن ویژگیها و علاقه و احساس شخصی خود به آن شخص تأکید میکرد؛[۱۵۹] سپس به تناسب موقعیتِ شخص خطاکار و خطای صورتگرفته، وی را به درک شرایط حساس کشور و مردم و لزوم مشورت با اشخاص صالح و مسئولان ردهبالای نظام در تصمیمگیریهای تأثیرگذار فرامیخواند.[۱۶۰] ایشان مسئولان را به کوتاهبودن عمر توجه میداد و به مبارزه با هواهای نفسانی و خواستههای شیطانی و توبه و بازگشت به سوی خداوند دعوت میکرد و میخواست که به نصیحتها توجه کنند؛[۱۶۱] همچنین گاهی در کنار اشاره به نقاط ضعف و بیان مصادیق لغزش کارگزارِ خطاکار، راهکارهای برونرفت از مشکلات را نیز بیان کردهاست.[۱۶۲]
پانویس
- ↑ دهخدا، فرهنگلغت دهخدا، ۱۲/۱۸۴۶۵.
- ↑ عمید، فرهنگ عمید، ۱۰۸۲.
- ↑ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۷/۷۰۱۴.
- ↑ گروهی از نویسندگان، حکومت علوی، کارگزاران، ۱۸.
- ↑ دهخدا، فرهنگلغت دهخدا، ۱۱/۱۵۸۴۴.
- ↑ آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، ۴۶۲.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۱/۴۷۴.
- ↑ گروهی از نویسندگان، حکومت علوی، کارگزاران، ۱۸.
- ↑ نوایی، تصویری از کارگزاری در نظام اسلامی و بایدهای اخلاقی آن، ۹۱.
- ↑ نوایی، تصویری از کارگزاری در نظام اسلامی و بایدهای اخلاقی آن، ۸۹.
- ↑ طباطبایی، تفسیر المیزان، ۵/۲۴۰.
- ↑ منتظرالقائم و سلیمانی، توسعه و تمدنسازی در حکومتهای دینی، ۷۱ و ۷۴.
- ↑ حسنابراهیم، تاریخ سیاسی در اسلام، ۴۵۱.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۴۰۷.
- ↑ مزینانی، ماهیت حکومت نبوی، ۳۳.
- ↑ مزینانی، ماهیت حکومت نبوی، ۲۸.
- ↑ مزینانی، ماهیت حکومت نبوی، ۳۱.
- ↑ مزینانی، ماهیت حکومت نبوی، ۳۲.
- ↑ ابناثیر، اسدالغابهٔ فی معرفهٔ الصحابه، ۳/۴۵۲.
- ↑ برزگر، تاریخ تحول دولت در اسلام و ایران، ۲۳۴.
- ↑ نهج البلاغه، خ۱۷۲، ۲۴۹ و ن۵۳، ۴۵۲.
- ↑ نهج البلاغه، خ۱۳۱، ۱۸۵.
- ↑ نوذری، تاریخ اجتماعی ایران از آغاز تا مشروطیت، ۱۰۱.
- ↑ زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ۲۳۹.
- ↑ زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ۳۴۱.
- ↑ زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ۳۲۷.
- ↑ پرویز، تاریخ سرزمین ایران، ۳۵–۴۰.
- ↑ پرویز، تاریخ سرزمین ایران، ۱۰۷.
- ↑ پیرنیا و آشتیانی، تاریخ کامل ایران، ۲۴۹.
- ↑ نوذری، تاریخ اجتماعی ایران از آغاز تا مشروطیت، ۲۸۹.
- ↑ جمشیدی، مبانی و تاریخ اندیشه نظامی در ایران، ۴۰۸–۴۰۹.
- ↑ آوری، تاریخ ایران کمبریج (قسمت دوم)، ۷/۶۳.
- ↑ آوری، تاریخ ایران کمبریج (قسمت دوم)، ۷/۶۴.
- ↑ آوری، تاریخ ایران کمبریج (قسمت دوم)، ۷/۱۲۰–۱۲۱.
- ↑ نوذری، تاریخ اجتماعی ایران از آغاز تا مشروطیت، ۳۴۸–۳۴۹.
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب؛ درآمدی بر جامعهشناسی سیاسی ایران معاصر، ۱۱۴.
- ↑ بشارتی، ۵۷ سال اسارت، ۷/۴۲.
- ↑ طلوعی، بازنگری تاریخ ایران از عهد باستان تا امروز، ۵۷۲–۵۷۳.
- ↑ بشارتی، ۵۷ سال اسارت، ۷/۶۰.
- ↑ شعبانی، کتاب ایران، گزیده تاریخ ایران، ۳۳۱ و ۳۹۶–۳۹۷.
- ↑ حیدری، فساد و اختناق در ایران، ۳۲–۳۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۲۳۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۵/۳۱۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۳۱۹ و ۶/۱۴۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۱۴۶ و ۷/۴۴۷–۴۴۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۷۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۳۱۴–۳۱۵؛ ۶/۱۰۶ و ۷/۳۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۷۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۴۱۷؛ ۳/۷۱ و ۵/۱۷۳.
- ↑ ادامه مقاله.
- ↑ سعادتمند، وظایف مسئولین، شورا، ۲۱۲–۲۱۴.
- ↑ نساء، ۵۸؛ طباطبایی، تفسیر المیزان، ۴/۳۷۸.
- ↑ نهج البلاغه، خ۱۷۲، ۲۴۹.
- ↑ ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ۲۰/۲۷۶.
- ↑ نهج البلاغه، ن۵۳، ۴۵۴.
- ↑ امینی، الغدیر فی الکتاب سنة و الادب، ۸/۴۱۱.
- ↑ نهج البلاغه، خ۳، ۲۴.
- ↑ نهجالبلاغه، خ۱۳۱، ۱۸۵.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۴۰۷.
- ↑ ابنهشام، السیرة النبویه (ص)، ۲/۵۹۰.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۱۱۷.
- ↑ نهج البلاغه، خ۲۰۰، ۳۰۰.
- ↑ نهجالبلاغه، ن۵۳، ۴۵۵.
- ↑ نهجالبلاغه، خ۳۷، ۵۹.
- ↑ نهجالبلاغه، ن۲۷، ۴۰۰.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعه، ۸/۱۴.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۴۰۶.
- ↑ نهج البلاغه، ن۵۳، ۴۶۰.
- ↑ نهجالبلاغه، خ۱۲۱، ۱۷۳.
- ↑ نهجالبلاغه، خ۱۳۱، ۱۸۵.
- ↑ نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ۱۱/۱۲۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۵۷ و ۱۹/۱۵۷.
- ↑ نهج البلاغه، خ۱۳۱، ۱۸۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۵/۳۸۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۲۸۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۲۳۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۳۵–۳۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۴۲۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۴۲۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۴۹۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۷/۲۳۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۱۷۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۴۲۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۱۸۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۳۶۷–۳۶۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۵/۱۵۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۵۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۷۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۵/۱۵۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۰.
- ↑ واعظی، حکومت اسلامی، ۲۳۲.
- ↑ واعظی، حکومت اسلامی، ۲۳۴.
- ↑ واعظی، حکومت اسلامی، ۲۳۵.
- ↑ اصل ۱۱۰.
- ↑ اصول ۱۱۴، ۱۲۱، ۱۲۲، ۱۲۵، ۱۲۶، ۱۲۸، ۱۲۹، ۱۳۴ و ۱۷۷.
- ↑ (اصل ۷۱)
- ↑ اصول ۱۵۶ و ۱۷۴.
- ↑ امام خمینی، ۱۱/۲۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۶۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۵/۷۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۴۷۵.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۱۶۴.
- ↑ نهج البلاغه، خ۲۰۷، ۳۰۸–۳۰۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۲۴–۲۵ و ۲۱/۴۱۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۲۰۳–۲۰۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۲۸۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۱۹۶؛ ۱۶/۲۴ و ۱۹/۱۶۴؛ ۲۰/۵۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۵۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۱۶–۱۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۳۷۰؛ ۱۸/۵۹ و ۲۰/۱۲۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۴۰۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۴۴۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۲۳ و ۱۹/۲۴۹؛ شفائی، حکومت مردمسالاری دینی، ۹۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۵۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۶۷۷–۶۷۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۴۱۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۷/۱۳، ۴۲، ۱۳۵ و ۴۷۸–۴۸۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۷/۵۲۹ و ۱۹/۳۶۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۷/۵۱۲–۵۱۳ و ۱۶/۳۱۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۲/۹۱ و ۳۵۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۲/۹۱، ۳۶۰؛ ۱۳/۶۳ و ۱۹/۱۷۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۴۰۷–۴۰۸ و ۵۱۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۷/۱۲۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۲۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۱/۱۹۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۱۵۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۵۲۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۲۰۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۱۵۷ و ۳۶۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۱۱۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۷/۱۲۳ و ۴۴۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۰/۳۲۵ و ۱۹/۱۵۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۴۷۶–۴۷۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۳۱۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۳۲۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۳۷۲ و ۴/۳۳۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۷/۴۱۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۱۵۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۲۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۳۲۳ و ۱۷/۲۷۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۲۱۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۱/۳۲۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۱۲۵؛ ۱۴/۱۸–۱۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۴۲۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۱/۴۶۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۱۲۲–۱۲۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۴۶۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۷۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۱۲۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۷۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۵/۱۳۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۰/۲۷۶ و ۱۴/۵۱۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۵۱۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۵/۱۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۵۱۵ و ۵۱۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۴۷۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۴۶۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۳۳۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۱۳۶ و ۲۱/۲۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۴۵۴؛ ۲۰/۱۳۶ و ۲۱/۱۲۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۴۹۱–۴۹۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۱۳۶–۱۳۷.
منابع
- قرآن کریم.
- آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب؛ درآمدی بر جامعهشناسی سیاسی ایران معاصر، ترجمه احمد گلمحمدی و محمد ابراهیم فتاحی ولیلایی، تهران، نشر نی، چاپ سوم، ۱۳۷۸ش.
- آذرنوش، آذرتاش، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، تهران، نی، چاپ دوم، ۱۳۸۱ش.
- ابنابیالحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- ابناثیر، علیبنمحمد، اسدالغابهٔ فی معرفهٔ الصحابه، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- ابنهشام، عبدالملک، السیرة النبویه (ص)، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، دارالمعرفه، بیتا.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب سنة و الادب، قم، مرکز الغدیر، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، چاپ دوم، ۱۳۸۲ش.
- آوری، پیتر، تاریخ ایران کمبریج (قسمت دوم)، ترجمه تیمور قادری، تهران، مهتاب، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
- برزگر، ابراهیم، تاریخ تحول دولت در اسلام و ایران، تهران، سمت، چاپ چهارم، ۱۳۸۳ش.
- بشارتی، علیمحمد، ۵۷ سال اسارت، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
- پرویز، عباس، تاریخ سرزمین ایران، تهران، نگاه، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
- پیرنیا، حسن و عباس اقبال آشتیانی، تاریخ کامل ایران، تهران، شهرزاد، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
- جمشیدی، محمدحسین، مبانی و تاریخ اندیشه نظامی در ایران، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- حر عاملی، محمدبنحسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، قم، مؤسسه آلالبیت (ع)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- حسنابراهیم، حسن، تاریخ سیاسی در اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، جاویدان، چاپ نهم، ۱۳۷۶ش.
- حیدری، محمد، فساد و اختناق در ایران، تهران، اطلاعات، ۱۳۵۷ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهرکلام، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۹ش.
- سعادتمند، رسول، وظایف مسئولین، شورا، انجمنهای اسلامی از دیدگاه امامخمینی، قم، تسنیم، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
- شعبانی، رضا، کتاب ایران، گزیده تاریخ ایران، تهران، انتشارات بینالمللی المهدی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- شفائی، حسین، حکومت مردمسالاری دینی، قم، چابخانه امیر، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- صدوق، محمدبنعلی، الخصال، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
- طلوعی، محمود، بازنگری تاریخ ایران از عهد باستان تا امروز، تهران، انتشارات تهران، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
- عمید، حسن، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر، چاپ هفدهم، ۱۳۷۹ش.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- گروهی از نویسندگان، حکومت علوی، کارگزاران، قم، دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- مزینانی، محمدصادق، ماهیت حکومت نبوی، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
- معینی، مریم، اخلاق کارگزاران در نظام اقتصادی و اجتماعی اسلام بر اساس اندیشههای امامخمینی، چاپشده در مجموعه مقالات اولین کنگره بررسی اندیشههای اقتصادی امامخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۷۷ش.
- منتظرالقائم، اصغر و زهرا سلیمانی، توسعه و تمدنسازی در حکومتهای دینی، مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، شماره ۲۴، ۱۳۸۸ش.
- نوایی، علیاکبر، تصویری از کارگزاری در نظام اسلامی و بایدهای اخلاقی آن، مجله پژوهشهای اجتماعی اسلامی (اندیشه حوزه)، شماره۴۳–۴۴، ۱۳۸۲ش.
- نوذری، عزتالله، تاریخ اجتماعی ایران از آغاز تا مشروطیت، تهران، خجسته، ۱۳۸۰ش.
- نوری، میرزاحسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آلالبیت (ع)، چاپ اول، ۱۴۰۸ق. نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- واعظی، احمد، حکومت اسلامی، قم، دفتر تألیف و نشر متون درسی حوزه، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
پیوند به بیرون
- حمیدرضا خرمی_فاطمه میرعباسی، مسئولان و کارگزاران، دانشنامه امامخمینی، ج۹، ص۲۹۲–۳۰۱.