مَعاد بازگشت موجودات به نشئه‌ای برتر از عالم طبیعت، یا رجوع مظاهر به حق‌تعالی.

مسئله معاد در تمام ادیان الهی به‌ عنوان یکی از اصول اعتقادی معرفی شده است. قرآن کریم در آیات بسیاری از معاد و بازگشت انسان­ها به جهان آخرت سخن گفته است. متکلمان و حکمای اسلامی کوشیده‌اند مباحثی مانند: چگونگی حشر، میزان، حساب، صراط و بازگشت به عالم آخرت را از راه ظواهر کتاب و سنت بیان کنند.

ملاصدرا از جمله حکیمانی است که معاد و چگونگی آن را از راه تطبیق برهان با متون شریعت اثبات کرده‌ است.

امام‌خمینی معاد را ضرورت همه ادیان می‌داند که برهان بر آن قائم است و در آثار خود به بیان مباحث معاد پرداخته و به پیروی از ملاصدرا معاد جسمانی را در نگاه فلسفی اثبات شدنی می‌داند و به مباحثی چون تأثیر معاد بر زندگی انسان، مواقف روز قیامت، حقیقت صراط و نامه اعمال اشاره کرده‌ است. ایشان حقیقت معاد را از دیدگاه عرفانی بازگشت موجودات و مظاهر به اصل خود و رجوع از عالم کثرت به همان اسمی می‌داند که مبدأ ظهور آن موجودات است.

امام‌خمینی از جمله آثار اعتقاد به معاد را حفظ انسان از لغزش‌ها و سبب استقامت در هدف و زوال ترس می‌داند، چنان‌که فراموشی آخرت و معاد را سبب سستی عزم انسان در اصلاح و حرکت به سوی مقصد می‌داند.

مفهوم‌شناسی

«معاد» به معنای محل یا زمان رجوع[۱] یا هر چه به آن رجوع شود[۲] یا مصدر میمی به معنای بازگشتن است.[۳] همچنین گاهی به معنای گردیدن و صیرورت به کار می‌رود.[۴] در اصطلاح کلامی، بازگشت از فنا به هستی و رجوع اجزای بدن به اجتماع پس از تفرق یا بازگشت روح به بدن[۵] یا بازگشت به حیات پس از مرگ[۶] است. در اصطلاح فلسفی، رجوع نفوس بشری به عالم خود[۷] یا بازگشت موجودات به نشئه و عالمی است که از آن خارج شده‌اند.[۸] در اصطلاح عرفانی نیز بازگشت تعینات به حقیقت اصلی خود و تجلی حق‌تعالی به وحدت حقیقیه است.[۹] امام‌خمینی معاد را در اصطلاح فلسفی و کلامی رجوع به نشئه دیگر فوق عالم طبیعت[۱۰] و در اصطلاح عرفانی رجوع مظاهر به حق‌تعالی[۱۱] می‌داند.

معاد با واژگانی مانند «آخرت»، «حشر» و «قیامت» مرتبط است. آخرت به عالم پس از دنیا گفته می‌شود، به اعتبار بعدیت آن یا به اعتبار دوربودن و متأخربودن آن از مردم؛[۱۲] اما معاد به اعتبار رجوع مردم به عالمی است که از آن خارج شده‌اند[۱۳] و قیامت به اعتبار برخاستن مردم برای جزا و حساب است[۱۴] و حشر به اعتبار اخراج جماعتی از محل خود با زور و جبر است.[۱۵]

پیشینه

سرنوشت انسان پس از مرگ از دغدغه‌های مهم بشر بوده است. در برخی ادیان غیر آسمانی، مرگ پایان حیات شمرده نمی‌شود و دفن اجساد مردگان همراه با غذا و تزیینات[۱۶] و مومیایی‌کردن مردگان جهت سالم‌ماندن بدن[۱۷] گواه بر اعتقاد آنها به معاد است؛ چنان‌که برخی پیروان این ادیان، معاد را از راه تناسخ و بازگشت روح در بدن‌های دیگر تبیین می‌کنند و معتقدند روح انسان‌ها پس از مرگ به بدن حیوان یا نبات تعلق می‌گیرد؛[۱۸] همچنین برخی پیروان شرایع نیز به تناسخ قائل شده‌اند؛[۱۹] اما اندیشمندان اسلامی تناسخ را رد کرده‌اند.[۲۰] (ببینید: تناسخ و مرگ)

در تمام ادیان الهی، مسئله معاد یکی از اصول اعتقادی معرفی شده است.[۲۱] دین زردشت نیز از حیات اخروی سخن به میان آورده است و بنابر آموزه‌های آن چون جهان هستی به آخر برسد، رستاخیز عام روی می‌دهد و در آن روز خوبی‌ها و بدی‌های افراد را شماره می‌کنند.[۲۲] از دیدگاه یهودیان، مرگ پایان حیات نیست، بلکه به معنای پایان ارتباط روح و بدن است و در همه افراد یکسان صدق می‌کند.[۲۳] در آیین مسیحیت معاد به دو صورت جسمانی و روحانی تصویر شده است[۲۴] در دین اسلام، بحث معاد پس از مسئله توحید و نبوت، از مهم‌ترین مسائل و از اصول آن شمرده می‌شود. قرآن کریم در آیات بسیاری از معاد و بازگشت انسان‌ها[۲۵] و برانگیخته‌شدن پس از مرگ[۲۶] و چگونگی آن[۲۷] سخن گفته است و به استبعاد منکران معاد پاسخ داده است که می‌گفتند چگونه این استخوان‌های پوسیده دوباره جمع‌آوری می‌شوند.[۲۸] در روایات نیز از چگونگی معاد[۲۹] و آثار اعتقاد به آن[۳۰] سخن به میان آمده است. (ببینید: بهشت و جهنم و قیامت)

معاد از دیدگاه برخی متکلمان از اصول دین شمرده می‌شود و برخی آن را اصلی مستقل[۳۱] و برخی آن را داخل در عدل[۳۲] دانسته‌اند. متکلمان کوشیده‌اند ویژگی‌های معاد، مانند چگونگی حشر،[۳۳] عالم برزخ،[۳۴] نشانه‌های روز قیامت، نفخ صور،[۳۵] میزان، حساب و صراط[۳۶] را از راه ظواهر کتاب و سنت بیان کنند[۳۷] حکمای الهی نیز به تحلیل عقلی مباحث معاد در شریعت پرداخته‌اند[۳۸] و در مواردی که عقل را از ادراک برخی مسائل عاجز دیدند، به حکم تعبد آن را پذیرفته‌اند.[۳۹] ملاصدرا ازجمله حکیمانی است که معاد و چگونگی آن را از راه تطبیق برهان با متون شریعت اثبات کرده است.[۴۰] از مباحث مهم معاد که متکلمان و حکما در آن اختلاف داشته‌اند، معاد جسمانی است که با مباحث انتقادی شدیدی همراه بوده است. اهل معرفت نیز مباحث معاد را از دیدگاه عرفانی و بیان حقیقت آن بررسیده‌اند و از طریق ظهور و بطون در تجلیات الهی حل کرده‌اند[۴۱] اندیشمندان اسلامی مسئله معاد را ضمن الهیات به معنای اخص بحث کرده[۴۲] و کتاب‌های مستقلی نیز به آن اختصاص داده‌اند که ازجمله آنها می‌توان به استدراکات البعث و النشر بیهقی، الاضحویة فی المعاد و المبدأ و المعاد ابن‌سینا و رسالة الحشریه و نیز المبدأ و المعاد ملاصدرا اشاره کرد.

امام‌خمینی معاد را ضرورت همه ادیان می‌داند که برهان بر آن قائم است[۴۳] و آن را از اصول ایمان و فطریات بشری می‌شمارد.[۴۴] ایشان در آثار خود، به‌ویژه در آثار فلسفی، به بیان مباحث معاد می‌پردازد و به پیروی ملاصدرا معاد جسمانی را از دیدگاه فلسفی اثبات‌شدنی می‌داند[۴۵] و از این طریق به شبهات معاد جسمانی،[۴۶] مانند چگونگی تحمل عذاب‌های سخت اخروی[۴۷] پاسخ می‌دهد و باور دارد معاد و حشر برای موجودات دیگر نیز محقق است؛ اما معاد موجودات دیگر به واسطه انسان کامل است؛[۴۸] همچنین ایشان به مباحث دیگری، چون راه‌های اثبات معاد،[۴۹] تأثیر معاد در زندگی انسان،[۵۰] مواقف روز قیامت،[۵۱] حقیقت صراط[۵۲] و نامه اعمال[۵۳] اشاره کرده است.

حقیقت معاد

برخی متکلمان از آنجاکه تجرد نفس را نمی‌پذیرند، حقیقت معاد را بازگشت اجزای انسان از راه جمع آنها در همین عالم[۵۴] یا اعاده معدوم[۵۵] می‌دانند و بعضی نیز به بازگشت اجزای اصلی انسان قائل‌اند.[۵۶] برخی حکما حقیقت معاد را بازگشت نفوس بشری به موضعی که پس از مرگ به آن منتقل می‌شوند، می‌دانند[۵۷] که باطن این عالم است و حق‌تعالی آن را انشا می‌کند[۵۸] برخی نیز حقیقت معاد را ظهور حقیقت اشیا پس از مخفی‌بودن آن شمرده‌اند.[۵۹] عارفان حقیقت معاد را رجوع به اسمای کلی الهی می‌دانند؛ زیرا مبدأ اشیا همان اسمای کلی الهی است و همچنان‌که ظهور مظاهر از تجلی اسمای کلی آغاز گشت، معاد اشیا نیز به رجوع این اشیا به اسمای کلی خاص خود است.[۶۰]

امام‌خمینی این نظر را که معاد در همین عالم طبیعت است، خلاف ضرورت تمام شرایع می‌داند، و بر این باور است که لازمه چنین سخنی انکار معاد است؛ زیرا معاد در همه شرایع رجوع به نشئه دیگر فوق عالم طبیعت است.[۶۱] ایشان در اصطلاح فلسفی حقیقت معاد را به معنای فساد اجزای مادی و جمع‌شدن آن در همین عالم طبیعت نمی‌داند؛ زیرا این تغییر و تبدیل و جمع اجزا بازگشت به نشئه دیگر نیست؛ در حالی‌که ضرورت تمام شرایع این است که معاد رجوع به نشئه دیگر فوق طبیعت است.[۶۲] افزون بر اینکه ایشان تمسک به ظواهر قرآن را در اینکه معاد در رجوع به طبیعت ظهور دارد، مردود می‌داند و باور دارد اگرچه برخی آیات قرآن دلالت ضعیفی بر این مطلب دارند، ولی این مخالف حکم عقل است و این آیات در مقام بیان چگونگی معاد و ماهیت آن نیستند.[۶۳]

امام‌خمینی حقیقت معاد را از دیدگاه عرفانی بازگشت موجودات و مظاهر به اصل خود[۶۴] و رجوع از عالم کثرت به همان اسمی می‌داند که مبدأ ظهور آن موجودات است، اگرچه مرجع کل، همان هویت الهی است؛ ولی از آنجاکه هویت الهی بدون حجاب اسما بر موجودات تجلی نمی‌کند، رجوع همه موجودات به اسما خاص خود خواهد بود.[۶۵] از این رجوع و قبض موجودات به مقام مالکیت مطلقه حق تعبیر می‌شود.[۶۶] به باور ایشان، از آنجاکه موجودات به منزله قوا و ابزار انسان کامل شمرده می‌شوند، همان‌گونه که آفرینش موجودات، به واسطه رب انسان کامل از حضرت غیب صورت می‌گیرد، معاد و رجوع آنها از حضرت شهادت نیز توسط انسان کامل صورت می‌گیرد؛[۶۷] چنان‌که برخی فقرات زیارت جامعه (ایاب الخلق الیکم: بازگشت مردم به سوی شماست) به این نکته اشاره می‌کند و این سرّی از اسرار توحید است؛ زیرا رجوع به انسان کامل رجوع به الله است؛ بدین سبب که انسان کامل، فانی فی‌الله و باقی به بقای اوست و خود از اسمای حسنا و اسم اعظم الهی است.[۶۸]

اثبات امکان و ضرورت معاد

قرآن کریم از راه‌های مختلفی بر معاد و امکان آن استدلال کرده است؛ مانند:

  1. لزوم عبث در خلق موجودات بدون معاد؛[۶۹]
  2. قدرت خداوند بر معاد موجودات همانند اصل آفرینش؛ زیرا کسی که قدرت بر ایجاد نخستین داشته است، قادر بر اعاده آن نیز هست.[۷۰]
  3. لزوم جزای بندگان بر اساس قسط و عدل.[۷۱]

اندیشمندان اسلامی با بهره‌گیری از دو راه نقلی و عقلی به اثبات معاد پرداخته‌اند:

  1. برهان حکمت: خداوند موجودات را در راه استکمال قرار داده است که در این مسیر هر یک به کمال لایق خود می‌رسند و برای این استکمال، هدف و غایتی است که آن معاد و عالم آخرت است؛ وگرنه این استکمال لغو و بی‌نتیجه خواهد بود؛[۷۵]
  2. برهان حرکت جوهری: همه موجودات از طریق حرکت جوهری که در ذات و جوهر آنها موجود است، به سوی مبدأ عالم حرکت می‌کنند و برای این حرکت غایتی است که آن معاد است.[۷۶] همچنین براهین دیگری نیز مانند برهان عدالت و برهان فطرت بر معاد اقامه شده است.[۷۷]

امام‌خمینی نیز معاد را از راه نقلی، عقلی و فطری اثبات‌شدنی می‌داند و معتقد است از جهت نقلی، ثبوت معاد از نگاه آیات و روایات امری ضروری است[۷۸] از دیدگاه ایشان، قرآن کریم نیز از راه دلیل عقلی به اثبات معاد پرداخته است. استدلال برخی آیات[۷۹] از راه برهان لمی است که حد وسط، علت غایی است و این دسته از ادله از محکم‌ترین دلیل‌هاست.[۸۰] به باور امام‌خمینی، آیاتی مانند «وَ هُوَ الَّذِی یبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیهِ»،[۸۱] از راه علت فاعلی، تأکید می‌کند بر اینکه معاد و بعث بر خداوند از آفریدن آسمان‌ها و زمین آسان‌تر است؛ زیرا آفریدن موجوداتی که در ایجاد تنها به علت فاعلی و ابداع نیاز دارند، از موجودات طبیعی، مانند آسمان‌ها و زمین که افزون بر علت فاعلی، به علت قابلی و استعداد نیز نیازمندند، آسان‌تر است. از این‌رو آفریدن در عالم آخرت که در آن علت قابلی و تحول استعدادها نیست، آسان‌تر است.[۸۲]

امام‌خمینی از جهت عقلی براهین متعددی برای ضرورت معاد برشمرده است؛ ازجمله:

  1. حرکت جوهری: اثبات معاد از راه ترقیات وجودی و حرکت جوهری و بیان تطورات و غایات انسان محکم‌ترین ادله اثبات معاد است؛[۸۳]
  2. تجرد نفس: از آثار تجرد نفس این است که فساد در آن راه نمی‌یابد؛ زیرا فساد نیازمند به ماده است که از لوازم اجسام است؛ پس این نفوس مجرده پس از فساد بدن و جدایی از آن باقی می‌مانند و فنایی ندارند، بلکه باقی در عالم دیگرند؛ البته با این راه، اصل معاد اثبات می‌شود؛[۸۴]
  3. عدالت در جزا: محدودبودن عالم طبیعت برای جزا و پاداش اعمال افراد اقتضا می‌کند عالم دیگری باشد تا افراد در آن عالم جزا داده شوند؛ زیرا چه‌بسا افراد جنایاتی در دنیا انجام می‌دهند که عذاب آن در دنیا ممکن نیست و این نشان می‌دهد عالم دیگری است که این جزا در آن ممکن می‌شود.[۸۵]

امام‌خمینی معاد را از جهت فطری قابل اثبات می‌داند و بر این باور است که در فطرت انسان حب و عشق به بقا و تنفر از فنا و نابودی هست و این عشق فعلی، معشوق فعلی نیاز دارد که همان عالم آخرت است که فنا در آن راه ندارد. این عشق و محبت به امر موهوم نیست؛ زیرا امر موهوم، امر ناقصی است و انسان طالب کمال مطلق است.[۸۶] (ببینید: نفس و فطرت)

چگونگی معاد

چگونگی معاد به دو صورت معاد روحانی و جسمانی مطرح شده است. معاد روحانی به معنای تحمل جزا و پاداش از ناحیه نفس است که امری مجرد و روحانی است؛ اما در معاد جسمانی جزا و پاداش بر بدن وارد می‌شود که امری جسمانی است. بحث از چگونگی معاد در ادیان الهی مطرح بوده است. در برخی کتب آسمانی چنان‌که امام‌خمینی نیز به آن اشاره کرده[۸۷] آمده است که در قیامت انسان‌ها روحانی و شبیه به فرشتگان می‌شوند.[۸۸] اندیشمندان اسلامی نیز در چگونگی معاد اختلاف دارند. برخی متکلمان[۸۹] و برخی فقیهان چنان‌که ظاهر سخن آنان نشان می‌دهد[۹۰] تنها به جسمانی‌بودن معاد قائل‌اند و ارسطو و پیروان او از مشائین به روحانی‌بودن آن قائل شده‌اند.[۹۱] قائلان به معاد روحانی بر این باورند که نفوس انسانی، پس از مرگ، از بدن و مواد عنصری جدا می‌شوند و سعیدان و کاملان به عالم اعلا و عالم عقل متصل می‌شوند؛ اما افراد شقیّ و ناقص از این اتصال محجوب می‌مانند و نفوس آنها متحمل عذاب و جهنم می‌شوند.[۹۲] بیشتر حکما به روحانی و جسمانی‌بودن معاد قائل‌اند.[۹۳]

امام‌خمینی، مانند برخی حکمای دیگر[۹۴] معاد را جسمانی و روحانی می‌داند و باور دارد انسان با همین بدن جسمانی اما به گونه‌ای خاص در برزخ و آخرت حضور می‌یابد.[۹۵] به باور ایشان، تعلق روح به این بدن پس از مرگ در حقیقت همان توجه به نفس خود است که در هنگام سکرات از آن غافل شده بود و بدین معنا نیست که در آن بدنی که دور انداخته بود، دوباره داخل شود؛ زیرا بسیاری از اجزای بدن در طول حیات نیز تحلیل رفته و آن را به دور انداخته است، بلکه نفس به همراه بدن حقیقی و اخروی خود خواهد بود و نسبت نفس به این بدن طبیعی، مانند دیگر اجسام است؛ البته شرع به اعتبار اینکه این بدن در گذشته، بدن مؤمن بوده، برای آن احترامی قائل شده است؛[۹۶] اما روحانیت معاد بدین سبب است که وقتی نفس انسان قوی شود و علاقه آن به بدن تمام شود و به حق‌تعالی بازگردد، برای او سعادت و بهجتی است که در وصف نیاید.[۹۷]

به باور امام‌خمینی، صورت باطنی انسان بر اساس اخلاق و ملکاتی است که کسب می‌کند که اگر ملکات شیطانی باشد، به همان صورت شیطانی و اگر ملکات و اخلاق نیکو باشد، به صورت‌های نیکو در قیامت محشور می‌شود و این هیئات در همین دنیا به همراه او موجود است[۹۸] و با خروج نفس از این بدن، آن صورت باطنی و غیبی که حقیقت انسان به آن است، پس از مرگ باقی می‌ماند و در برزخ و قیامت با آن صورت و ملکات محشور می‌شود؛[۹۹] زیرا بدن در آخرت ظل و سایه روح است. از این جهت صور غیبی تابع ملکاتی است که نفس کسب کرده است؛ برای مثال اگر نفس دارای تکبر باشد که ناشی از ضعف و کوچک‌بودن نفس است در آخرت بدن به صورت حیوان کوچک و بی‌مقداری ظهور می‌کند.[۱۰۰] (ببینید: تجسم اعمال)

حکمای مشاء و اشراق که قائل به تجرد نفوس ناطقه‌اند، معتقدند نفوس اهل سعادت پس از مرگ به مبادی عالیه و عالم عقول متصل می‌شوند و لذت‌ها و بهجت‌های عقلی و روحانی دارند؛[۱۰۱] اما نفوس افراد متوسط، از آنجاکه علاقه‌ای به بدن ندارند، پس از تحمل عذاب به مجردات می‌پیوندند.[۱۰۲] ابن‌سینا بر این باور است که نفوس افراد مستضعف و جاهل، به اجرام سماوی و مانند آن تعلق می‌گیرند.[۱۰۳] شیخ اشراق بر این باور است که نفوس افراد متوسط و افراد شقی به مُثل معلقه و عالم مثال منفصل می‌پیوندند و لذت‌های جسمانی و عذاب‌های آن را در آن عالم تحمل می‌کنند[۱۰۴] و ممکن است نفوس اشقیا، به اجرام دخانی تحت فلک قمر تعلق یابند.[۱۰۵]

به باور امام‌خمینی، ابن‌سینا نتوانسته تجرد خیالی و برزخی را اثبات کند و قوه خیال را مادی می‌دانست؛ از این‌رو از اثبات معاد روحانی برای همه مردم عاجز شد و آن را تنها برای کاملانی که به مرتبه قوه عاقله دست یافته‌اند، اثبات کرد؛ در حالی‌که انسان‌ها با حرکت جوهری به مرتبه برزخی نایل می‌شوند[۱۰۶] و از حالت مادیت محض که در حالت جنینی است، به مرحله متوسطی می‌رسند که در این مرحله نفس دارای تجرد برزخی می‌گردد و مستقل می‌شود. در این مرحله، نفس قوای ادراکی و تحریکی می‌یابد و این قوا از آنجاکه شئون نفس می‌شوند، به استقلال نفس، مستقل خواهند شد و وقتی نفس از عالم طبیعت خارج می‌شود، این قوا نیز نفس را همراهی می‌کنند. در نتیجه در عالم دیگر، حواس پنج‌گانه و قوای دیگر به همراه نفس موجود است؛[۱۰۷] زیرا قوای ادراکی که در انسان است، حقیقت برزخی نفس است و تا زمانی که انسان در عالم طبیعت است، ادراک این قوا مشروط به شرایطی است؛ چنان‌که دیدن به چشم نیاز دارد؛ اما زمانی که نفس از عالم طبیعت خارج شد، این قوا که لوازم ذاتی نفس است، در آن موجود است و به واسطه قوه خیال و قوای ظاهری ادراک‌های مختلف و التذاذهای برزخی خواهد داشت.[۱۰۸]

رابطه نفس و بدن

یکی از مباحث مهمی که در درک درست معاد و جسمانی‌بودن آن دخالت دارد، چگونگی ارتباط نفس با بدن در دنیا و چگونگی اتحاد این دو می‌باشد. امام‌خمینی، مانند دیگر حکما[۱۰۹] رابطه نفس و بدن را رابطه‌ای تدبیری می‌داند که نفس برای رسیدن به کمالات لایق خود، بدن را تدبیر می‌کند؛[۱۱۰] اما چگونگی این رابطه مورد اختلاف است. برخی آن را رابطه‌ای حلولی می‌دانند که نفس در بدن حلول کرده است[۱۱۱] و برخی نیز آن را تعلق اضافی می‌شمارند.[۱۱۲] از دیدگاه حکمت متعالیه، رابطه نفس و بدن، رابطه‌ای انضمامی نیست که نفس و بدن دو حقیقت جدا باشند که به هم منضم شده باشند، بلکه رابطه آنها اتحادی است؛ مانند تعلق صورت به ماده.[۱۱۳]

از دیدگاه ملاصدرا، نفس در آغاز وجود، حکم صورت برای ماده جسمانی را دارد و پس از طی مراحلی با حرکت جوهری به مقام تجرد می‌رسد؛ بنابراین نفس در آغاز حدوث، جسمانی و در بقا روحانی است[۱۱۴] و این بدن، نفس را با خروج از دنیا همراهی می‌کند و همچنان‌که نفس اشتداد وجودی دارد، بدن نیز در حال حرکت و کمال وجودی است و از مرتبه‌ای به مرتبه دیگر ترقی می‌کند؛ مانند حرکت نطفه به علقه و جنین. خروج بدن از مرتبه طبیعی به مرتبه برزخی نیز یک نوع اشتداد وجودی است که موجود از ضعف و نقص عالم طبیعت بیرون می‌رود و صاف و لطیف می‌شود؛[۱۱۵] البته بدنی که متحد با نفس است، حقیقت بدن است که منطبق بر بدن مادی، مثالی و اخروی می‌شود. از این‌رو تبدل بدن زیانی به تشخص آن و اتحاد آن با بدن طبیعی نمی‌زند و بدن طبیعی که پس از مرگ آن را رها می‌کند، مانند زوایدی است که تعلق بالعرض به نفس دارد و بدن حقیقی همان است که پس از مرگ نیز باقی می‌ماند؛[۱۱۶] زیرا بدن طبیعی در عالم دنیا از لوازم ذات نفس یا ذاتیات نفس نیست. از این‌رو این بدن طبیعی با حرکت جوهری و اشتداد وجودی به بدن برزخی تبدیل می‌شود؛[۱۱۷] اما در عالم آخرت بدن ظهور کامل نفس است و جسم اخروی به ظهور تام نفس قائم است. از این جهت جسم در آخرت قوی‌تر خواهد بود و تحمل عذاب‌های شدید را دارد.[۱۱۸]

اثبات معاد جسمانی

قائلان به معاد جسمانی، به ظواهر برخی آیات که دلالت می‌کند بر اینکه انسان‌ها از قبرها برانگیخته می‌شوند[۱۱۹] استناد کرده‌اند؛[۱۲۰] زیرا قبر جایگاه جسم انسان‌هاست و آیاتی که دلالت می‌کنند بر اینکه خداوند اعضای بدن انسان، مانند استخوان‌های پوسیده،[۱۲۱] بلکه سرانگشتان آنها را جمع می‌کند[۱۲۲] و همچنین روایاتی که ظهور در جمع‌شدن اعضای پوسیده انسان و برانگیخته‌شدن از قبرها دارد،[۱۲۳] بر جسمانی‌بودن معاد دلالت می‌کنند. برخی متکلمان در توجیه ظاهر شریعت در جسمانی‌بودن معاد، باور دارند معاد جسمانی در حقیقت جمع اجزای باقی‌مانده انسان و به همان صورت بدن سابق است.[۱۲۴] امام‌خمینی این توجیه را مستلزم انکار معاد می‌داند؛ زیرا معاد از دیدگاه ادیان الهی رجوع به یک نشئه دیگر است؛ در حالی‌که این توجیه رجوع به نشئه دیگر را نفی می‌کند. افزون بر اینکه این بدن، عین بدن سابق نیست، بلکه مثل آن است. همچنین لازمه این گفته همانند اعتقاد به تناسخ باطل است؛ زیرا نفس پس از انقطاع از بدن، دوباره به بدن بازمی‌گردد.[۱۲۵] (ببینید: تناسخ)

برخی متکلمان برای تصحیح حشر و معاد جسمانی، قائل به جواز اعاده معدوم شدند؛ بدین معنا که خداوند همه موجودات را معدوم می‌کند و سپس همان موجودات را برای رسیدن به نتایج اعمال خود زنده می‌سازد؛[۱۲۶] اما از دیدگاه حکما و برخی متکلمان امامیه،[۱۲۷] اعاده معدوم امری محال است. امام‌خمینی نیز استحاله آن را امری واضح می‌داند؛ زیرا لازم می‌آید عدم میان شیء و خود آن فاصله شود.[۱۲۸] (ببینید: عدم)

ملاصدرا را می‌توان از نخستین کسانی دانست که توانست جسمانی‌بودن معاد را از راه برهان اثبات کند. ایشان با استفاده از اصول و مقدمات بسیاری معاد جسمانی را اثبات کرده است؛ ازجمله:

  1. اصالت وجود؛
  2. تشخص در وجود؛
  3. تشکیک در وجود؛
  4. قوام حقیقت شیء مرکب به صورت آن؛
  5. هویت و تشخص‌داشتن بدن به نفس، نه به جرم آن؛
  6. تجرد قوه خیال؛
  7. حصول صور خیالی بدون مشارکت ماده و جهت قابلی؛
  8. جامع اکوان متعدده، طبیعی، مثالی و عقلی‌بودن انسان؛[۱۲۹]
  9. عارض‌شدن مرگ به واسطه کمال نفس و قطع تعلق از بدن، نه اضمحلال آن.[۱۳۰]

ایشان با استفاده از این مقدمات نتیجه می‌گیرد اشخاص در معاد، با همان نفس و بدنی که در دنیا داشتند، محشور می‌شوند؛[۱۳۱] اما خصوصیات بدن از وضع و مقدار، در تشخص بدن دخلی ندارد و تبدل آنها ضرری به تشخص آن نمی‌زند.[۱۳۲] به باور ملاصدرا، نفس در قیامت کبرا، از طریق قوه خیال خود و با انشای بدن و بدون مشارکت ماده، آن را در عالم خارج ایجاد می‌کند[۱۳۳] زیرا نفس به جهت قوت آن در آخرت و قلّت موانع و شواغل، قدرت ایجاد و تصرف را در خارج دارد.[۱۳۴] این بدن در آخرت، بدنی خارجی و جسمانی است، اگرچه خصوصیات بدن، مانند مقدار و وضع تغییر کرده باشد؛ زیرا تبدل این امور عرضی، پس از اینکه صورت نفسانی آن باقی باشد، در بقای شخصیت یک شخص تأثیر ندارد.[۱۳۵]

نظر ملاصدرا مورد نقد برخی حکما واقع شده است. برخی این نظر را منطبق بر ظاهر شریعت نپنداشته[۱۳۶] و غایت آن را اثبات نوعی معاد مثالی دانسته‌اند.[۱۳۷] برخی نیز گفته‌اند از آنجاکه نفس اصل و بدن فرع آن است، فرع به اصل، یعنی نفس بازمی‌گردد.[۱۳۸] امام‌خمینی با نقل مقدمات مطرح‌شده ملاصدرا، جسمانی‌بودن معاد را قبول می‌کند؛ اما این بیان ملاصدرا را که بدن مخلوق نفس است، نمی‌پذیرد و باور دارد بدن در نشئه آخرت، معلول نفس نیست و این امر مستلزم دور است؛ زیرا نفس و بدن جدا از هم نیستند و نفس خود آن بدن است و یک شیء نمی‌تواند علت خود باشد.[۱۳۹]

امام‌خمینی تقریر دیگری از معاد به دست می‌دهد که در آن به مقدمات متعدد ملاصدرا در اثبات معاد جسمانی نیاز ندارد. ایشان تنها از راه حرکت جوهری نفس و بدن، معاد جسمانی را اثبات می‌کند.[۱۴۰] به باور ایشان، تشخص نفس در طول حیات آن از زمان کودکی تا پیری متبدل نمی‌شود و تنها با حرکت جوهری ترقی وجودی می‌یابد و این بدن نیز تا زمانی که در دنیاست، امتداد جوهری دارد و این حقیقت پیوسته در حال حرکت است و از قوه به فعل و از مرتبه ضعیف به مرتبه قوی‌تر منتقل می‌شود و تا زمانی که در عالم طبیعت است، جسم طبیعی است که به همراه هیولا و ماده است و با خروج از عالم طبیعت، جسم طبیعی، قشر خود را ـ که به منزله پوست آن بدن لطیف است ـ از دست می‌دهد و به جسمی لطیف و خالص بدل می‌شود[۱۴۱] و در این حال، حرکت امتدادی جوهری متوقف می‌شود؛ زیرا اگر این حرکت در عالم مثال نیز ادامه یابد و جسم از عالم مثال هم بگذرد و به موجودی مجرد تبدیل شود، معاد دیگر روحانی خواهد بود؛ در حالی‌که حرکت تنها در نشئه طبیعت وجود دارد؛[۱۴۲] حتی انبیای کمّل(ع) نیز که به مرتبه ادراک عقلانی رسیده‌اند و توجه به مراتب طبیعت و برزخ ندارند، از آنجاکه دارای سیر تدریجی طبیعی‌اند، با خروج از عالم طبیعت نیز بدن برزخی را به همراه خود دارند؛ زیرا این بدن از لوازم ذاتی و مراتب نفس است؛ همچنان‌که قوایی، مانند خیال، بصر، سمع و ذوق نیز در بدن برزخی وجود دارد و هیچ‌گاه روحانی و عقلانی محض نخواهد بود؛[۱۴۳] بنابراین معاد جسمانی و روحانی بدین معنا است که شخص در آخرت، افزون بر عذاب‌ها و لذت‌های عقلانی، دارای عذاب‌ها و لذت‌های جسمانی و حسی نیز باشد و با همان بدنی که داشته است، به کیفر و پاداش برسد.[۱۴۴] (ببینید: حرکت جوهری)

عینیت بدن عنصری با بدن اخروی

از دیدگاه ملاصدرا، جسمانی‌بودن معاد بدین معناست که این بدن عنصری در دنیا، عین همان بدن اخروی خواهد بود و آنچه در معاد محشور می‌شود، عین همان بدن دنیوی است؛ به گونه‌ای‌که اگر کسی آن را مشاهده کند، اذعان می‌کند این همان شخصی است که در دنیا بوده است و این معنا مطابق با شریعت و نصوص قرآنی است و باور به بازگشت بدنی مثل این بدن در حقیقت انکار معاد جسمانی است.[۱۴۵] این بدن، جوهری عینی و خارجی دارد و از قسم صور خیالی که در نفس حلول کند یا صور مثالی که در اجرام فلکی مشاهده می‌شود یا مُثل عقلی یا مفهومات عقلی نیست،[۱۴۶] اگرچه این جسمیت در آخرت از حیث شکل و مقدار ممکن است با جسم دنیوی مختلف باشد؛ چنان‌که نقل شده است که دندان کافر مانند کوه احد است؛ اما از حیث ذات و صورت (جسمیه) متحد با بدن دنیوی است؛ چنان‌که بدن شخص واحد در کودکی عین همان بدن در پیری است، با اینکه مواد و هیئات آن بدن تغییر کرده است.[۱۴۷]

امام‌خمینی نیز بر این باور است که بدن اخروی عین همان بدن دنیوی است؛ البته این عینیت بدین معناست که تشخص و شخص این بدن باقی می‌ماند و شخص این بدن، خود دربردارنده صورت جسمیه و ماده (هیولی) است و ماده آن در عالم طبیعت دایم در حال تبدل است و عناصر مادی در آن جایگزین می‌شود و با اینکه بدن به‌تدریج در حال تبدل و تغیر است، تشخص صورت جسمیه آن محفوظ است و حافظ تشخص صورت جسمیه در طول این تبدلات، نفس است و زمانی که این صورت جسمیه با مرگ، ماده خود (بدن عنصری) را از دست بدهد، صورت جسمیه آن باقی می‌ماند؛[۱۴۸] زیرا حقیقت جسمیت منوط به داشتن ماده نیست، بلکه در برزخ نیز جسمیت وجود دارد و اشخاص با بدن برزخی التذاذهای جسمی دارند و این‌چنین نیست که بدن با انقطاع از عالم طبیعت مقداری از وجود طبیعی را رها کند و مابقی در عالم مثال و عالم عقل باقی بماند، بلکه مراد این است که مراتب بالاتر، حقایق مراتب پایین‌تر را در خود دارند و حقایق مثالی و عقلی خالص‌تر است و حقایق جسم مادی را دارند؛[۱۴۹] بنابراین جسم طبیعی در سیر کمالی خود در حال تجدد و ترقی است و از جسم طبیعی به جسم برزخی و ملکوتی تبدیل می‌شود و به آن درجه جسمیت که معتدل‌ترین اجسام طبیعی است، می‌رسد؛ ولی در عین حال شخصیت این جسم ثابت و محفوظ است و این جسم همان جسم عالم طبیعت است که به عالم دیگر منتقل شده است.[۱۵۰] از این جهت است که اگر کسی در آغاز حیات خود با بدن مادی کاری انجام دهد، با تحلیل و تبدل این بدن و عناصر آن در طول عمر، این فعل به او انتساب دارد؛ زیرا انسان دارای یک هویت واحد است که با تغییر و تبدلات بدن عنصری، شخصیت آن محفوظ است.[۱۵۱] (ببینید: جسم)

دفع برخی شبهات

یکی از شبهه‌های رایج در معاد که به شبهه آکل و مأکول معروف است این است که چگونه این بدن جسمانی در معاد محشور می‌شود؛ در حالی‌که این بدن دایم در حال زوال و تبدل است و ممکن است در طول سالیان دراز متبدل شود و عناصر آن در بدن‌های افراد مختلف، با تغذیه از گیاهان و حیواناتی که از همین اجساد خاک شده است، قرار گیرد[۱۵۲] بنابر تقریر امام‌خمینی از جسمانی‌بودن معاد، این شبهه دفع می‌شود؛ زیرا آنچه محشور می‌شود و باقی می‌ماند، آن جسم مثالی و حقیقت جسم و صورت جسمیه است که دائم با نفس همراه است و عین بدن است و فنا نمی‌پذیرد، بلکه آن ماده و قشری که به همراه بدن بود، زایل می‌شود و این ماده مانند غلافی است که از بدن جدا می‌شود.[۱۵۳]

برخی متکلمان در پاسخ به این شبهه با استناد به برخی روایات[۱۵۴] معتقدند پس از پوسیده‌شدن بدن، قسمتی از استخوان ستون فقرات (عجب الذنب) باقی می‌ماند و از اجزای موجود دیگر نمی‌شود.[۱۵۵] برخی اندیشمندان مفاد روایت را به نفس[۱۵۶] و برخی به قوه خیال[۱۵۷] تفسیر کرده‌اند که پس از مرگ باقی‌اند.[۱۵۸]

امام‌خمینی سخنان متکلمان را سست و بی‌پایه می‌داند؛ زیرا همه اجزای انسان می‌پوسد و از میان می‌رود. افزون بر اینکه با جمع اجزا نیز بدنی که جمع می‌شود، مثل بدن سابق است و عین آن نخواهد بود.[۱۵۹] طبق آنچه در معاد جسمانی گفته شد، جسم با تبدل و حرکت جوهری به جسم مثالی ترقی می‌کند و به مرتبه‌ای کامل‌تر منتقل می‌شود که در اصل جسمیت با جسم مادی متحد است؛ اما از آن صاف‌تر و قوی‌تر است؛ بنابراین مسئله تحمل عذاب‌ها در عالم آخرت نیز حل می‌شود؛ زیرا این جسم مادی تحمل عذاب‌های آخرت را ندارد؛ اما وقتی جسمیت از زواید پالایش شد و خالص گشت، شدت احساس و تحمل آن قوی می‌شود؛ زیرا یکی از اسباب اختلاف شدت و ضعف عذاب در قوت و ضعف ادراک است.[۱۶۰] (ببینید: دنیا و آخرت)

یکی دیگر از اشکالات، مسئله رجعت است که چگونه روح که از بدن خارج شده است، بار دیگر به همان بدن یا بدن دیگری در این دنیا بر می‌گردد و این خود نوعی تناسخ است. به باور امام‌خمینی، رجعت از قسم تناسخ نیست؛ زیرا در رجعت مسلّم نیست که آن ارواح به همان بدن اول خود رجوع می‌کنند یا بدن‌هایی انشا می‌شود و ممکن است مسئله رجعت رجوع به بدن‌های مثالی باشد که در عالم ملک ظاهر می‌شوند؛[۱۶۱] چنان‌که استاد ایشان، محمدعلی شاه‌آبادی،[۱۶۲] قائل به این نظر بوده است.[۱۶۳] (ببینید: تناسخ و کلام)

آثار اعتقاد به معاد

قرآن کریم اعتقاد به معاد را دارای نتایج اخروی و دنیوی می‌داند. ازجمله نتایج اخروی آن ایجاد انگیزه به انجام اعمال صالح،[۱۶۴] دوری از گناهان،[۱۶۵] دوری از دل‌بستن به دنیا[۱۶۶] و تسلیم‌بودن در برابر اوامر الهی و خضوع و خشوع در برابر آن[۱۶۷] است و ازجمله نتایج دنیوی آن پرورش انسان‌دوستی، مانند ایثار، گذشت،[۱۶۸] حمایت از محرومان و کمک به دیگران[۱۶۹] است. روایات نیز به یادآوری معاد و مرگ سفارش فراوان کرده و آن را سبب زهد در دنیا[۱۷۰] و حفظ انسان از وقوع در معاصی[۱۷۱] شمرده‌اند؛ همچنین یاد مرگ را سبب از میان‌رفتن لذت‌ها، مکدرشدن شهوات و قطع آرزوها دانسته‌اند.[۱۷۲] اندیشمندان اسلامی نیز باور به معاد را مانع پیروی از هوای نفس و فرورفتن در شهوات،[۱۷۳] ارتکاب گناهان و تضییع حقوق دیگران[۱۷۴] می‌شمارند و انکار آن را سبب فرورفتن در علایق دنیوی می‌دانند.[۱۷۵] (ببینید: مرگ)

امام‌خمینی باور معاد و بازخواست در عالم آخرت را سبب حفظ انسان از لغزش‌ها می‌داند[۱۷۶] و یادآور شده است اگر کسی احتمال دهد همه اعمال او ثبت و ضبط می‌شود و گفتار و کردار او حساب و عقابی دارد و خود را در محضر حق‌تعالی مشاهده کند، نمی‌تواند نسبت به گناهان بی‌باک باشد،[۱۷۷] بلکه خود را برای عالم آخرت آماده می‌کند[۱۷۸] و به درمان رذایل اخلاقی و طهارت قلب خود می‌پردازد.[۱۷۹] همچنین باور به آخرت سبب استقامت در هدف و زوال ترس می‌شود؛[۱۸۰] زیرا معتقد به معاد می‌داند مسافری است که به سوی مقصدی سفر می‌کند که در این سفر پرخطر به زاد و توشه نیاز دارد و بدون آن به هلاکت می‌افتد و نمی‌داند چه زمان، وقت کوچ‌کردن از این عالم است؛ پس لازم است دایم مشغول جمع زاد و راحله باشد و لحظه‌ای غفلت نکند؛[۱۸۱] چنان‌که فراموشی آخرت سبب می‌شود انسان عزم و اراده اصلاح خود و حرکت به سوی مقصد را از دست بدهد.[۱۸۲] (ببینید: ثواب و عقاب)

پانویس

  1. راغب، مفردات راغب، ۵۹۴.
  2. ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغه، ۴/۱۸۱.
  3. زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ۵/۱۳۴.
  4. ابن‌منظور، لسان العرب، ۳/۳۱۷.
  5. جرجانی، شرح المواقف، ۸/۲۸۹.
  6. تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/۸۲؛ لاهیجی، گوهر مراد، ۶۲۰.
  7. ابن‌سینا، رسائل، ۲۳۹.
  8. ابن‌سینا، الاضحویه، ۸۹؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۶۱۱.
  9. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۴۱.
  10. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۸۹.
  11. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۱۴۸.
  12. طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ۱/۵۸.
  13. ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۶۱۱.
  14. طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ۶/۱۵.
  15. طباطبایی، تفسیر المیزان، ۳/۹۲.
  16. جایدستر، شور جاودانگی، ۲۳–۲۴؛ لوکاس، تاریخ تمدن، ۱/۶۹–۷۱.
  17. لوکاس، تاریخ تمدن، ۱/۷۰.
  18. بیرونی، تحقیق ما للهند، ۳۹–۴۴؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۲/۳۶۶؛ توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۴۰.
  19. حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۱۹۱؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۵–۶.
  20. صدوق، الاعتقادات، ۶۳؛ آمدی، آبکار الافکار فی اصول الدین، ۴/۳۱۳–۳۱۴؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۵۵۷.
  21. کتاب مقدس، اعمال رسولان، ب۳، ۲۱؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۴۱۲؛ ناس، تاریخ ادیان، ۴۶۳–۴۶۷.
  22. ناس، تاریخ ادیان، ۴۶۴.
  23. کتاب مقدس، مزامیر، ب۳۱، ۵ و ب۸۹، ۴۸.
  24. ر، انجیل متی، ب۵، ۲۸–۳۰؛ انجیل لوقا، ب۱۲، ۴–۵.
  25. اعراف، ۲۹؛ طه، ۵۵.
  26. حج، ۵؛ نحل، ۸۴؛ یس، ۵۹.
  27. لقمان، ۲۸.
  28. یس، ۷۸–۸۰؛ اسراء، ۴۹–۵۱؛ مؤمنون، ۸۲–۸۴.
  29. مجلسی، بحار الانوار، ۷/۳۳–۴۱.
  30. نهج البلاغه، ح۴۱، ۵۱۰.
  31. مجلسی، مرآة العقول، ۱۱/۱۱۵؛ طباطبایی، ۸/۱۷۴.
  32. فاضل مقداد، الانوار الجلالیه، ۱۰۰.
  33. تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/۱۰۰.
  34. فاضل مقداد، اللوامع الالهیه، ۵۴۵.
  35. فیض کاشانی، علم الیقین فی اصول الدین، ۲/۱۰۸۹.
  36. آمدی، آبکار الافکار فی اصول الدین، ۴/۳۴۲.
  37. مقاله قیامت.
  38. ابن‌سینا، الاضحویه، ۸۹ و ۱۴۳؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۴۳۳.
  39. ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ۴۲۳.
  40. ملاصدرا، زاد المسافر، ۱۷–۲۲.
  41. فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابن‌فارض، ۱/۱۱۷؛ آملی، سیدحیدر، انوار الحقیقه، ۳۱۹–۳۲۰.
  42. ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ۴۲۳؛ حلی، کشف المراد، ۳۹۹.
  43. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۴۱۳–۴۱۴؛ امام‌خمینی، صحیفه، ۳/۲۲۸؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۱۹۵.
  44. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۹۸.
  45. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۳۹ و ۵۵۳.
  46. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۹۳.
  47. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۱۵.
  48. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۱۳۹ و ۲۶۳.
  49. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۹۹–۲۰۰.
  50. امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۵۰.
  51. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۷۰–۲۷۱؛ امام‌خمینی، حدیث جنود، ۱۵۹.
  52. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۹۸ و ۳۶۰؛ امام‌خمینی، صحیفه، ۳/۲۳۵ و ۸/۳۲۷–۳۲۹.
  53. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۴۴۳.
  54. ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۶۰۴.
  55. جرجانی، شرح المواقف، ۸/۲۸۹–۲۹۰؛ مجلسی، بحار الانوار، ۷/۴۷–۴۸.
  56. حلی، کشف المراد، ۴۰۶–۴۰۷؛ ابوالفتوح، مفتاح الباب، چاپ شده در ضمن الباب الحادی عشر مع شرحیه، ۲۰۹–۲۱۰.
  57. ابن‌سینا، الاضحویه، ۸۹.
  58. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۴۱۶؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۱۵۷، ۱۶۲.
  59. طباطبایی، تفسیر المیزان، ۱۲/۳۰۷.
  60. آملی، سیدحیدر، تفسیر المحیط، ۳/۲۹۲؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۵۷۰.
  61. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۸۹.
  62. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۸۹.
  63. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۸۹–۵۹۲.
  64. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۱۴۸.
  65. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۹۲–۲۹۳.
  66. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۹۲–۲۹۳؛ امام‌خمینی، تعلیقه فوائد، ۱۰۷–۱۰۸.
  67. امام‌خمینی، تعلیقه فوائد، ۲۰؛ امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۷۱.
  68. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۶۳.
  69. دخان، ۳۸–۳۹؛ طباطبایی، تفسیر المیزان، ۱۸/۱۴۶.
  70. یس، ۷۸–۷۹؛ عنکبوت، ۱۹؛ ابن‌کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ۶/۲۴۴.
  71. یونس، ۴؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱۷/۱۹۶–۱۹۷.
  72. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱۷/۲۰۲.
  73. اعراف، ۲۹؛ زمر، ۷۱.
  74. ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۴۱۲؛ سبحانی، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ۴/۱۵۸.
  75. ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۴۳۹–۴۴۰؛ جوادی آملی، تسنیم، ۲۴/۵۰۱.
  76. ملاصدرا، مجموعة الرسائل، ۳۶۴–۳۶۵.
  77. ادامه مقاله.
  78. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۹۰؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۸۲ و ۱۸۶.
  79. مؤمنون، ۱۲–۱۶.
  80. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۱۶.
  81. روم، ۲۷.
  82. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۱۷–۵۲۰.
  83. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۱۶–۵۱۷؛ ادامه مقاله.
  84. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۹۹–۲۰۰.
  85. امام‌خمینی، صحیفه، ۵/۵۰۵ و ۸/۲۴۶.
  86. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۸۴–۱۸۷؛ امام‌خمینی، حدیث جنود، ۱۰۱.
  87. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۷۲.
  88. کتاب مقدس، متی، ب۲۲، ۲۴–۳۱.
  89. فخر رازی، المحصل، ۵۳۷؛ مجلسی، بحار الانوار، ۶/۲۷۸ و ۷/۵۰.
  90. کاشف‌الغطاء، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، ۱/۵۹.
  91. شهرزوری، رسائل الشجرة الالهیة فی علوم الحقائق الربانیه، ۳/۵۴۸.
  92. شهرزوری، رسائل الشجرة الالهیة فی علوم الحقائق الربانیه، ۳/۵۴۸–۵۴۹.
  93. میرداماد، القبسات، ۴۳۷؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۶۱۶؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۴۰۲–۴۰۳.
  94. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۳۱؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۴۰۰؛ میرداماد، مصنفات، ۲/۹۷.
  95. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۴۰۴–۴۰۵.
  96. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۴۰.
  97. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۱۲۲.
  98. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۳۴ و ۴۷۷.
  99. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۵.
  100. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۳۵۰–۳۵۱؛ ادامه مقاله.
  101. ابن‌سینا، الاشارات، ۱۴۰؛ شیخ اشراق، مصنفات شیخ اشراق، ۲/۲۲۶.
  102. ابن‌سینا، الاضحویه، ۱۵۲–۱۵۳؛ شیخ اشراق، مصنفات شیخ اشراق، ۲/۲۳۰.
  103. ابن‌سینا، الاشارات، ۱۴۱.
  104. شیخ اشراق، مصنفات شیخ اشراق، ۲/۲۲۹–۲۳۱.
  105. شیخ اشراق، مصنفات شیخ اشراق، ۱/۹۰؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۱۵۰.
  106. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۴۲۷–۴۲۸ و ۴۳۶.
  107. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۴۳۶–۴۳۷.
  108. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۴۰۹–۴۱۱.
  109. ابن‌سینا، الشفاء، الطبیعیات، ۲/۹، ۱۸۷–۱۹۶؛ شیخ اشراق، مصنفات شیخ اشراق، ۳/۱۶۹؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۱۹.
  110. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۴۶۱.
  111. افلوطین، تاسوعات، ۳۲۵؛ فارابی، الجمع بین رأی الحکیمین، ۴۴.
  112. شیخ اشراق، مصنفات شیخ اشراق، ۱/۴۹۶ و ۳/۱۶۹.
  113. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۰۹ و ۹/۲، ۱۰۷؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۱۶۶–۱۶۸.
  114. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۳۴۵–۳۴۷ و ۹/۸۵؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۶۴–۶۶ و ۴۱۳؛ مقاله نفس.
  115. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۴۰–۵۴۱.
  116. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۹۹.
  117. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۴۱۱.
  118. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۱۵؛ ادامه مقاله.
  119. قیامت، ۳–۴؛ عادیات، ۹.
  120. ابوالفتوح، مفتاح الباب، چاپ شده در ضمن الباب الحادی عشر مع شرحیه، ۲۰۸.
  121. یس، ۷۸–۷۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ۵۴/۲۵۹.
  122. قیامت، ۳–۴؛ آمدی، آبکار الافکار فی اصول الدین، ۴/۲۶۲–۲۶۶.
  123. نهج البلاغه، خ۸۲، ۹۳.
  124. فخر رازی، الاربعین، ۲/۵۵–۵۶؛ فخر رازی، المحصل، ۵۵۵–۵۵۶؛ حلی، کشف المراد، ۴۰۶.
  125. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۳۷.
  126. تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/۸۲؛ جرجانی، شرح المواقف، ۸/۲۸۹.
  127. ابن‌سینا، التعلیقات، ۱۴۹؛ ابن‌میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، ۱۴۷؛ لاهیجی، شوارق الالهام، ۱/۵۰۲–۵۲۰.
  128. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۲۷–۵۲۸.
  129. الحکمة المتعالیه، ۹/۱۸۵–۱۹۴.
  130. ملاصدرا، زاد المسافر، ۲۳.
  131. الحکمة المتعالیه، ۹/۱۹۷–۱۹۸.
  132. ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۲۶۶–۲۶۷؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۳۹۵.
  133. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۱۹۲–۱۹۳.
  134. ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۵/۲۰۱–۲۰۴.
  135. ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۵۹۹.
  136. رفیعی قزوینی، غوصی در بحر معرفت، ۱۶۶–۱۶۷.
  137. (آملی، محمدتقی، درر الفوائد، ۲/۴۶۰.
  138. مدرس تهرانی، مجموعه مصنفات حکیم موسی آقاعلی مدرس طهرانی، ۲/۹۱–۹۲.
  139. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۸۵.
  140. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۳۹–۵۴۲.
  141. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۴۱۱ و ۵۴۱–۵۴۲.
  142. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۷۵.
  143. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۴۱۰–۴۱۱.
  144. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۲۵.
  145. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۳۷۶؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۶۰۵–۶۰۶.
  146. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۳۹۵–۳۹۶ و ۴۲۷.
  147. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۳۳۷–۳۳۸؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۳۱–۳۳.
  148. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۱۲–۲۱۳.
  149. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۴۰۸–۴۰۹.
  150. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۰۵–۲۰۶.
  151. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۴۰–۵۴۱ و ۵۷۷؛ ادامه مقاله.
  152. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۲۷ و ۵۹۳.
  153. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۰۷ و ۵۹۳.
  154. احمدبن‌حنبل، مسند الامام‌احمدبن‌حنبل، ۲/۴۹۹؛ مسلم، صحیح مسلم، ۸/۲۱۰.
  155. غزالی، مجموعة رسائل الامام‌الغزالی، ۵۲۰؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/۹۴.
  156. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۱/۳۱۲.
  157. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۲۲۱.
  158. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۲۸ و ۶۰۳.
  159. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۴۱ و ۵۲۸.
  160. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۳۷.
  161. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۱۹۳–۱۹۵.
  162. شاه‌آبادی، رشحات البحار، ۱۰۷.
  163. امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۴–۱۷۵.
  164. کهف، ۱۱۰.
  165. طه، ۷۲.
  166. انعام، ۳۲.
  167. بقره، ۴۵–۴۶.
  168. حشر، ۹.
  169. ماعون، ۱–۳.
  170. کلینی، الکافی، ۲/۱۳۱ و ۸/۱۷۲.
  171. نهج البلاغه، ح۱۹۴، ۵۴۶.
  172. نهج‌البلاغه، خ۹۸، ۱۳۵.
  173. ملاصدرا، کسر الاصنام، ۲۴۱.
  174. نراقی، جامع السعادات، ۲/۳۱۸؛ طباطبایی، تفسیر المیزان، ۴/۱۱۱–۱۱۲.
  175. طباطبایی، تفسیر المیزان، ۱۵/۳۱.
  176. امما خمینی، تفسیر حمد، ۱۰۷؛ امام‌خمینی، صحیفه، ۴/۴۰۲.
  177. امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۵۰.
  178. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۴۲.
  179. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۳۷۴.
  180. امام‌خمینی، صحیفه، ۱/۱۶۵.
  181. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۷۵.
  182. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۷۴.

منابع

  • قرآن کریم.
  • آمدی، سیف‌الدین، آبکار الافکار فی اصول الدین، تحقیق احمد محمد مهدی، قاهره، دارالکتب، ۱۴۲۳ق.
  • آملی، سیدحیدر، انوار الحقیقة و اطوار الطریقة و اسرار الشریعه، تحقیق سیدمحسن موسوی تبریزی، قم، نور علی نور، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
  • آملی، سیدحیدر، تفسیر المحیط الاعظم و البحر الخضم، تصحیح سیدمحسن موسوی تبریزی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ سوم، ۱۴۲۲ق.
  • آملی، محمدتقی، درر الفوائد، قم، اسماعیلیان، بی‌تا.
  • ابن‌سینا، حسین‌بن‌عبدالله، الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
  • ابن‌سینا، حسین‌بن‌عبدالله، الاضحویة فی المعاد، تحقیق حسین عاصی، تهران، شمس تبریزی، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
  • ابن‌سینا، حسین‌بن‌عبدالله، التعلیقات، تحقیق عبدالرحمن بدوی، بیروت، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
  • ابن‌سینا، حسین‌بن‌عبدالله، رسائل ابن‌سینا، قم، بیدار، ۱۴۰۰ق.
  • ابن‌سینا، حسین‌بن‌عبدالله، الشفاء، الالهیات، تصحیح سعید زاید، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
  • ابن‌سینا، حسین‌بن‌عبدالله، الشفاء، الطبیعیات، تصحیح سعید زاید، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
  • ابن‌عربی، محی‌الدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بی‌تا.
  • ابن‌فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
  • ابن‌کثیر، اسماعیل‌بن‌عمر، تفسیر القرآن العظیم، تصحیح محمد حسین شمس‌الدین، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
  • ابن‌منظور، محمدبن‌مکرم، لسان العرب، تحقیق جمال‌الدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
  • ابن‌میثم بحرانی، میثم‌بن‌علی، قواعد المرام فی علم الکلام، تحقیق سیداحمد حسینی، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق.
  • ابوالفتوح حسینی، ابن‌مخدوم، مفتاح الباب، چاپ شده در ضمن الباب الحادی عشر مع شرحیه، تحقیق مهدی محقق، تهران، مطالعات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۵ش.
  • احمدبن‌حنبل، مسند الامام‌احمدبن‌حنبل، بیروت، دارالصادر، بی‌تا.
  • افلوطین، تاسوعات، ترجمه فرید جبر، بیروت، مکتبة ناشرون، چاپ اول، ۱۹۹۷م.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، التعلیقة علی الفوائد الرضویه، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تفسیر سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ یازدهم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، جهاد اکبر، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ هجدهم، ۱۳۸۷ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
  • بیرونی، ابوریحان، تحقیق ما للهند، بیروت، عالم الکتب، چاپ دوّم، ۱۴۰۳ق.
  • تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، تصحیح عبدالرحمن عمیره، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
  • توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، تهران، سمت ـ مؤسسه فرهنگی طه ـ مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۸۱ش.
  • تهانوی، محمد علی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، تحقیق علی دحروج، لبنان، ناشرون، چاپ اول، ۱۹۹۶م.
  • جایدستر، دیوید، شور جاودانگی، ترجمه غلامحسین توکلی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
  • جرجانی، سیدشریف، شرح المواقف، تصحیح بدرالدین نعسانی، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۳۲۵ق.
  • جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، تحقیق علی اسلامی، قم، اسراء، چاپ هشتم، ۱۳۸۸ش.
  • حلی، علامه، حسن‌بن‌یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق و تعلیق حسن حسن‌زاده آملی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۳ق.
  • راغب اصفهانی، حسین‌بن‌محمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت ـ دمشق، دارالقلم ـ دارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
  • رفیعی قزوینی، سیدابوالحسن، غوصی در بحر معرفت، تهران، اسلام، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
  • زبیدی، سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تصحیح علی هلالی و علی شیری، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
  • سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، قم، مرکز العالمی للدراسات الاسلامیه، چاپ سوم، ۱۴۱۲ق.
  • شاه‌آبادی، محمدعلی، رشحات البحار، تحقیق زاهد ویسی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
  • شهرزوری، شمس‌الدین، رسائل الشجرة الالهیة فی علوم الحقائق الربانیه، تهران، تحقیق نجفقلی حبیبی، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
  • شهرستانی، محمدبن‌عبدالکریم، الملل و النحل، تحقیق محمد بدران، قم، شریف رضی، چاپ سوم، ۱۳۶۴ش.
  • شیخ اشراق، سهروردی، شهاب‌الدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
  • صدوق، محمدبن‌علی، الاعتقادات، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
  • طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
  • طوسی، محمدبن‌حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق احمد قصیر عاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
  • فارابی، ابونصر، الجمع بین رأی الحکیمین، تحقیق البیر نصری نادر، تهران، الزهراء (س)، چاپ دوم، ۱۴۰۵ق.
  • فاضل مقداد، مقدادبن‌عبدالله، الأنوار الجلالیة فی شرح الفصول النصیریه، تحقیق علی حاجی‌آبادی و عباس جلالی‌نیا، مشهد، مجمع البحوث الإسلامیه، چاپ اول‏، ۱۴۲۰ق.
  • فاضل مقداد، مقدادبن‌عبدالله، اللوامع الالهیة فی المباحث الکلامیه، تحقیق سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۲۲ق.
  • فخر رازی، محمدبن‌عمر، الاربعین فی اصول الدین، قاهره، الکلیات الازهریه، چاپ اول، ۱۹۸۶م.
  • فخر رازی، محمدبن‌عمر، المحصل، تصحیح اتای، عمان، دارالرازی، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.
  • فخر رازی، محمدبن‌عمر، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
  • فرغانی، سعیدالدین، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابن‌فارض، تحقیق عاصم ابراهیم الکیالی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۸ق.
  • فیض کاشانی، ملامحسن، علم الیقین فی اصول الدین، تحقیق محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
  • غزالی، ابوحامد، مجموعة رسائل الامام‌الغزالی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
  • قیصری، داوودبن‌محمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
  • کاشف‌الغطاء، جعفربن‌خضر، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
  • کتاب مقدس، بی‌جا، دارالکتاب المقدس، ۱۹۸۰م.
  • کلینی، محمدبن‌یعقوب، الکافی، تصحیح علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
  • لاهیجی، عبدالرزاق، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام، تحقیق اکبر اسدعلی‌زاده قم، مؤسسه امام‌صادق(ع)، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.
  • لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد، تحقیق زین‌العابدین قربانی، تهران، نشر سایه، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
  • لوکاس، هنری، تاریخ تمدن، ترجمه عبدالحسین آزرنگ، تهران، مؤسسه کیهان، چاپ چهارم، ۱۳۷۶ش.
  • مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
  • مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول فی شرح اخبار آل‌الرسول(ص)، تصحیح سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
  • مدرس تهرانی، آقاعلی، مجموعه مصنفات حکیم موسی آقاعلی مدرس طهرانی، تحقیق محسن کدیور، تهران، اطلاعات، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
  • مسلم نیشابوری، مسلم‌بن‌حجاج قشیری، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، بی‌تا.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، اسرار الآیات، تصحیح محمد خواجوی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۶۰ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوی، قم، بیدار، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، زاد المسافر، تحقیق و شرح سیدجلال‌الدین آشتیانی، قم، بوستان کتاب، چاپ سوم، ۱۳۸۱ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیه، تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی، مشهد، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، کسر الاصنام الجاهلیه، تصحیح محسن جهانگیری، تهران، بنیاد حکمت صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، المبدأ و المعاد، تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۵۴ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، مجموعة الرسائل التسعه، تهران، ۱۳۰۲ق.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، مفاتیح الغیب، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
  • میرداماد، محمدباقر، القبسات، به اهتمام مهدی محقق و دیگران، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۶۷ش.
  • میرداماد، محمدباقر، مصنفات میرداماد، به اهتمام عبدالله نورانی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
  • ناس، جان‌بایر، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی‌اصغر حکمت، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ بیستم، ۱۳۹۰ش.
  • نراقی، ملامهدی، جامع السعادات، تصحیح سیدمحمد کلانتر، بیروت، اعلمی، چاپ چهارم، بی‌تا.
  • نهج البلاغه، ترجمه سیدجمال‌الدین دین‌پرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹.

پیوند به بیرون