فطرت: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی امام خمینی
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''فطرت'''، سرشت انسان شامل آگاهی‌ها و گرایش‌ها.
'''فطرت'''، سرشت انسان شامل آگاهی‌ها و گرایش‌ها.
بحث از فطرت از مباحث مهمی است که تأثیرات بسیاری بر حوزه‌های مختلف علوم انسانی دارد، به‌گونه‌ای که می‌توان نظریه فطرت را از اصول معارف اسلامی خواند.
در [[قرآن کریم]] بر این نکته تأکید شده‌ است که انسان براساس فطرت الهی خلق شده ‌است. اندیشمندان اسلامی نیز بر اساس بعضی احادیث، اموری چون: [[توحید (فلسفه و کلام)|توحید]]، ولایت و [[اسلام]] را از امور فطری دانسته‌اند.
[[امام‌خمینی]] با الهام گرفتن از سخنان [[محمدعلی شاه‌آبادی|شاه‌آبادی]]، در آثار خود از حقیقت فطرت، نشانه‌های فطریات، احکام فطرت بحث کرده و از طریق برهان فطرت به اثبات توحید حق پرداخته و کوشیده جنود [[عقل (قوه ادراک)|عقل]] را لازمه فطرت مخمور و جنود جهل را لازمه فطرت محجوبه، معرفی کند. ایشان با ارائه تحلیل‌هایی از رابطه فطرت و فضایل اخلاقی و رابطه [[دین]] و فطرت، نوآوری‌هایی در این‌باره داشته است.
امام برای فطرت، آثاری را برمی‌شمارد و معتقدند فطرت مخمور راه چراغ هدایت و نور راه رسیدن به مقصد است و تا زمانی ‌که فطرت اصلی و مخمور انسان باقی است، از دست تصرفات [[شیطان]] در امان است.


== معنی ==
== معنی ==
خط ۱۸۲: خط ۱۹۰:
[[رده:مقاله‌های دارای لینک دانشنامه]]
[[رده:مقاله‌های دارای لینک دانشنامه]]
[[رده:عرفان]]
[[رده:عرفان]]
[[رده:مقاله‌های دارای شناسه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۷ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۵۳

فطرت، سرشت انسان شامل آگاهی‌ها و گرایش‌ها.

بحث از فطرت از مباحث مهمی است که تأثیرات بسیاری بر حوزه‌های مختلف علوم انسانی دارد، به‌گونه‌ای که می‌توان نظریه فطرت را از اصول معارف اسلامی خواند.

در قرآن کریم بر این نکته تأکید شده‌ است که انسان براساس فطرت الهی خلق شده ‌است. اندیشمندان اسلامی نیز بر اساس بعضی احادیث، اموری چون: توحید، ولایت و اسلام را از امور فطری دانسته‌اند.

امام‌خمینی با الهام گرفتن از سخنان شاه‌آبادی، در آثار خود از حقیقت فطرت، نشانه‌های فطریات، احکام فطرت بحث کرده و از طریق برهان فطرت به اثبات توحید حق پرداخته و کوشیده جنود عقل را لازمه فطرت مخمور و جنود جهل را لازمه فطرت محجوبه، معرفی کند. ایشان با ارائه تحلیل‌هایی از رابطه فطرت و فضایل اخلاقی و رابطه دین و فطرت، نوآوری‌هایی در این‌باره داشته است.

امام برای فطرت، آثاری را برمی‌شمارد و معتقدند فطرت مخمور راه چراغ هدایت و نور راه رسیدن به مقصد است و تا زمانی ‌که فطرت اصلی و مخمور انسان باقی است، از دست تصرفات شیطان در امان است.

معنی

فطرت از ریشه «فطر» است که به معنای شکافتن، آفریدن[۱] اختراع و آفرینش ابتدایی و بدون پیشینه[۲] است و فطرت به معنای خلقت و سرشتی است که انسان بر آن خلق شده است.[۳] فطرت در اصطلاح دینی، اصل و ریشه‌ای است که هر مولود انسانی در اول آفرینشِ خود بر آن قرار گرفته و ودیعه‌ای است که خدا در نهاد همه انسان‌ها نهاده است و انسان را به سوی سعادت می‌کشاند.[۴] بعضی عارفان فطرت را نور وجودی می‌دانند که اشیا با آن ظاهر و از هم متمایز شده‌اند.[۵] بعضی معتقدند که فطرت کیفیت وجودی انسان است[۶] و از لوازم موجوداتی است که از ویژگی ادراک برخوردارند.[۷]

امام‌خمینی واژه فطرت را از دیدگاه اهل لغت، برگرفته از معنای لغوی خلقت می‌داند. ایشان احتمال برگرفتن این واژه از «فطر» به معنای شکافتن را نیز صحیح می‌داند؛ زیرا خلقت همچون پاره‌کردن پرده عدم و حجاب غیب است.[۸] ایشان مانند استاد خود محمدعلی شاه‌آبادی، فطرت را به حالت و هیئتی که خداوند خلق را بر آن قرار داده و لازمه وجود آنهاست، تفسیر می‌کند.[۹]

از واژگان مرتبط با فطرت غریزه و جِبِلَّت است. غریزه طبیعتی است که شامل خیر و شر می‌شود[۱۰] و اعم از انسان و حیوان است،[۱۱] به خلاف فطرت که برخی آن را ویژه انسان می‌دانند.[۱۲] این فطرت به سوی خیر دعوت می‌کند.[۱۳] بعضی معتقدند که بُعد روحانی در انسان، «فطرت» و بعد حیوانی در او «غریزه» نامیده می‌شود.[۱۴] جِبلّت هم به معنای فطرت بوده، همان خلقت، سرشت،[۱۵] طبیعت و ذاتی هر شیء[۱۶] است.

پیشینه

بحث فطرت از مباحث مهمی است که تأثیرات بسیاری بر حوزه‌های مختلف علوم انسانی دارد، به گونه‌ای که می‌توان نظریه فطرت را از اصول معارف اسلامی ‏خواند.[۱۷] در بعضی ادیان الهی فطرت‌های پَست نکوهش شده‌اند.[۱۸] در قرآن کریم بر این نکته تأکید شده است که انسان بر اساس فطرت الهی خلق شده است.[۱۹] در کتاب‌های حدیثی نیز به این مسئله توجه شده و ابوابی به آن اختصاص یافته[۲۰] و بر این نکته تأکید شده است که هر انسانی بر فطرت الهی یا توحید و معرفت به خداوند، خلق شده است.[۲۱] اندیشمندان اسلامی نیز بر اساس بعضی احادیث، اموری چون توحید،[۲۲] ولایت[۲۳] و اسلام[۲۴] را امور فطری دانسته‌اند.

فیلسوفان از فطرت در بُعد ادراکات فطری سخن گفته‌اند[۲۵] و از معرفت فطریِ خداوندی با عنوان یکی از راه‌های شناخت حق بحث کرده‌اند.[۲۶] ملاصدرا فطرت انسان را از عالم قدس و طهارت دانسته[۲۷] که حقیقت‌طلب،[۲۸] طاعت‌گرا و معصیت‌ستیز[۲۹] است.

در عرفان نیز از مسئله فطرت بحث شده است. ابن‌عربی را می‌توان از نخستین کسانی دانست که فصل مستقلی را به چیستی فطرت اختصاص داده است.[۳۰] بعدها نیز شارحان کتاب‌های ابن‌عربی تفسیر عرفانی فطرت را دنبال کردند.[۳۱] در دوران معاصر، محمدعلی شاه‌آبادی در آثار خود به صورت مفصل و منسجم از فطرت بحث کرده است. ایشان با تمسک به اقتضائات فطرت انسانی به اثبات مبدأ، نبوت، امامت عامه و معاد پرداخته و استدلال‌های بدیعی ارائه کرده است.[۳۲]

امام‌خمینی با الهام‌گرفتن از سخنان شاه‌آبادی، در آثار خود از حقیقت فطرت، نشانه‌های فطریات، احکام فطرت و ویژگی‌های آن بحث کرده[۳۳] و از طریق برهان فطرت به اثبات توحید حق پرداخته[۳۴] و کوشیده جنود عقل را لازمه «فطرت مخموره» و جنود جهل را لازمه «فطرت محجوبه» معرفی کند.[۳۵] ایشان با ارائه تحلیل‌هایی از رابطه فطرت و فضایل اخلاقی و رابطه دین و فطرت، نوآوری‌هایی دراین‌باره داشته است.[۳۶]

ماهیت و ویژگی‌های فطرت

برخی از اندیشمندان، اصطلاح فطرت را دربارهٔ حیوان به کار برده‌اند،[۳۷] بلکه بعضی آن را مشترک میان همه موجودات می‌دانند[۳۸]؛ اما برخی با قراردادن فطرت در مقابل غریزه و طبیعت، آن را ویژه انسان دانسته‌اند.[۳۹] به باور برخی اندیشمندان اسلامی، فطرت نوری است که ظلمت ممکنات را از میان می‌برد[۴۰] و قوه و استعدادی است که سبب رسیدن انسان به درجات عالی و سعادت است.[۴۱] بعضی فطرت را در انسان، نوعی خلقت غیرقابل تغییر دانسته‌اند که موجب هدایت تکوینی انسان می‌شود.[۴۲]

امام‌خمینی بر این اعتقاد است که انسان در آغاز خلقت، خالی از هر گونه کمال و نور فعلی و عاری از هر گونه فعلیت در شقاوت و سعادت است و چیزی جز استعداد و قابلیت محض نیست. این استعداد و لیاقت، نوری ذاتی است که امکان دستیابی به هر مقامی را برای او فراهم می‌سازد و منظور از سرشته‌شدن انسان به فطرت الهی، چیزی جز همین استعداد محض نیست.[۴۳] ایشان این استعداد ذاتی بشر را متمایل به خیر و نیکی می‌داند؛ اما انسان، خود گاهی این استعداد را منحرف می‌کند.[۴۴]

بنابر نظر امام‌خمینی قلب مرکز فطرت است و این فطرت و استعداد دو وجهه دارد: یکی وجهه‌ای به عالم غیب و روحانیت و دیگری وجهه‌ای به عالم شهادت و طبیعت.[۴۵] طبق بعضی آیات[۴۶] دلیل توجه به عالم شهادت و طبیعت این است که تولد انسان در عالم دنیاست و هرچه در عالم طبیعت رشد و نمو کند، احکام طبیعت بر آن بیشتر چیره می‌شود؛ در عین حال فطرت انسان متوجه عالم غیب و روحانیت نیز است؛ زیرا انسان با قدرت حق‌تعالی و به احسن تقویم سرشته شده است.[۴۷] این فطرت به همراه نوعی توجه به کمال مطلق است که به علم مطلق، قدرت مطلق، حیات مطلق و اراده مطلق منشعب می‌شود؛ ولی مشغول‌شدن به کثرت، حجابی می‌شود که انسان را از تشخیص آن بازمی‌دارد.[۴۸] احکام فطرت نیز مطابق با احکام عقل است که انسان را به سعادت می‌رساند[۴۹]؛ اگرچه انسان در آغاز فطرت از ادراکات و علوم خالی است و با قوای خود به‌تدریج به آن دست می‌یابد.[۵۰]

ویژگی دیگر این است که معرفت و بینشِ فطری، همگانی و فراگیر است؛ چنان‌که طبق بعضی آیات[۵۱] و روایات[۵۲] کافران نیز هنگام گرفتاری‌های سخت و تنگناها مانند غرق کشتی، امید به نجات‌دهنده‌ای پیدا می‌کنند که همان حق‌تعالی است. همچنین فطرت در انسان تحمیلی نیست و از امور بدیهی است، مانند حقیقت‌جویی، گرایش به خیر، فضیلت، جمال، زیبایی، عشق و پرستش.[۵۳]

برخی دیگر بر این عقیده‌اند که نفس انسان با وجود فطرتی که داراست، از آثار فرشتگان، شیاطین، چهارپایان و درندگان، به صورت مساوی اثر می‌پذیرد، اما وقتی بعضی از این آثار در آن قوی و راسخ شد، مانع از تأثیر آثار دیگر می‌شود؛ چنان‌که اگر صفات شیطانی یا درندگان در آن قوی شد، این مانع آثار ملکوتی و رحمانی می‌گردد.[۵۴]

امام‌خمینی نیز ویژگی‌هایی برای فطرت برمی‌شمارد؛ ازجمله:

  1. احکام فطرت از لوازم وجود و اصل طینت و خلقت است که همه افراد از عالم و جاهل، بدوی و متمدن و اهل مذاهب گوناگون در آن اختلاف ندارند و به اختلاف سرزمین‌ها و رسوم و آرا، در آن اختلافی پیدا نمی‌شود.[۵۵] به اعتقاد ایشان آیه «لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»[۵۶] اشاره به این نکته دارد که چیزی این فطرت را تغییر نمی‌دهد.
  2. احکام فطرت از احکام بدیهی نیز بدیهی‌تر است؛ زیرا در بعضی احکام بدیهی نیز اختلاف می‌شود، بر خلاف احکام فطری که مورد اختلاف نیست.[۵۷] امام‌خمینی این ویژگی را یکی از راه‌های شناخت امور فطری می‌شمارد.[۵۸]
  3. فطرت انسان گاهی محجوب واقع می‌شود؛ بعضی بر این عقیده‌اند که فطرت حتی در صورتی که محجوب شود، شر نیست و دعوت به شر نمی‌کند و تنها گرایش آن، محجوب واقع می‌شود.[۵۹] امام‌خمینی بر این عقیده است که فطرت اصلی فطرتی مخموره است که متصف به خیریت می‌شود[۶۰] و همه شروری که در این عالم از انسان صادر می‌شود، ناشی از محجوب‌شدن فطرت است که در نتیجه، فطرت، شرّ بالعرض پیدا کرده، شریر می‌شود.[۶۱] فطرت مخموره انسان امری نورانی است که مربوط به عالم نور، طهارت و قدس است و با آن مناسبت ذاتی دارد و در کسب معارف حقه نقش دارد. همچنین سرشته‌شدن فطرت به دست قدرت جمال و جلال الهی و نزول آن از عالم طهارت و قدس، دلیل بر نورانیت فطرت است.[۶۲]
  4. فطرت اصلی متوجه عالم غیب است؛ زیرا فطرت حق‌طلب و عاشق حق است، با حقایق مناسبت ذاتی دارد و با عقاید باطل بی‌تناسب است؛ پس انسان تا بر فطرت اصلیه خود باقی است، همچون آینه‌ای است که نقش‌های عالم غیب (معارف حقه) در آن نقش می‌بندد و امور باطل و کذب را که از عالم ظلمت است، نمی‌پذیرد.[۶۳] امام‌خمینی همانند استاد خود شاه‌آبادی[۶۴] بر این باور است که در انسان دو فطرت وجود دارد: فطرت عشق به کمال و فطرت تنفر از نقص.[۶۵]

اقسام فطرت

فطرت در انسان دارای حقیقتی واحد است[۶۶]؛ ولی به جهت احوالی که بر آن عارض می‌شود، چند قِسم می‌شود. برخی فطرت را به فطرت ذکیه و فطرت مطموسه تقسیم کرده‌اند. فطرت ذکیه فطرتی است که از راه نظر در معقولات، بر حقایق اطلاع می‌یابد و فطرت مطموسه فطرتی است که تنها از راه وحی و غیب از حقایق آگاه می‌شود و از خود چیزی ندارد و نور خود را تنها از ایمان و غیب می‌گیرد.[۶۷]

امام‌خمینی فطرت را به دو قسم مخموره و محجوبه و فطرت مخموره را به دو قسم اصلی و تبعی تقسیم می‌کند:

  1. فطرت مخموره: کشش ذاتی انسان به سوی خیر است تا آن‌گاه که محکوم احکام طبیعت نشده باشد و وجهه روحانیت آن باقی باشد. فطرت مخموره اصلی فطرت عشق به کمال مطلق و خیر و سعادت است و فطرت مخموره تبعی فطرت تنفر از نقص و انزجار از شر و شقاوت است.[۶۸] فطرت مخموره تبعی، بالعرض در انسان نهاده شده است. این دو فطرت مخموره وسیله سلوک و بُراق (مرکب معراج) سیر انسان و نردبان عروج او به سوی کمال مطلق است.[۶۹]
  2. فطرت محجوبه: فطرتی است که متوجه به طبیعت شده، از عالم اصلی خود محجوب است که در این صورت با حجاب‌های دنیوی پنهان خواهد شد.[۷۰]

به اعتقاد امام‌خمینی فطرت مخموره و فطرت محجوبه دارای اقتضای متفاوت و متضادی‌اند. فطرت مخموره با نورانیت خود، آمادگی کسب معارف حق را دارد و مبدأ بروز خیرات و نیکی‌هاست؛ اما فطرت محجوبه که به سبب تأثیر از احکام طبیعت، ظلمانی شده، مبدأ همه شرور و بدبختی‌هاست.[۷۱] این فطرت با عوالم نورانی تناسبی ندارد و حقایق و معارف الهیه در ذائقه او تلخ و بر گوش او سنگین و ناگوارست.[۷۲]

عوامل احتجاب فطرت

برخی از عرفا عوامل متعددی برای احتجاب فطرت ذکر کرده‌اند، ازجمله:

  1. توجه به عالم طبیعت[۷۳]؛
  2. غلظت طبیعت و کدورت جوهره نطفه؛
  3. کیفیت ورود در صلب پدر و مادر که همراه با عصیان باشد؛
  4. محجوب‌بودن پدر و مادر؛
  5. نامناسب‌بودن کیفیت ورود به ارحام؛
  6. تغذیه از محرمات در رحم؛
  7. رضاع و شیرخوارگی از حرام؛
  8. محجوب‌بودن شخص شیردهنده؛
  9. تربیت و عادات به امور قبیح؛
  10. همنشینی با اهل حجاب.[۷۴]

امام‌خمینی نیز عواملی را برای احتجاب فطرت ذکر می‌کند:

  1. عالم طبیعت: از آنجاکه انسان در نشئه دنیا رشد می‌کند، فطرت و روحانیت او در حجاب عالم دنیا وارد می‌شود و هر چه در عالم طبیعت رشد کند، احکام طبیعت بیشتر بر او چیره می‌شود و زمانی که به مرتبه طفولیت می‌رسد، با سه قوه شیطنت، غضب و شهوت همراه می‌شود و هرچه از جهت حیوانی رشد کند، این قوا در او کامل می‌شوند تا آنجاکه انسان از «احسن تقویم» به حد «اسفل سافلین» کشیده می‌شود[۷۵]؛
  2. توجه به کثرات: با اشتغال و توجه به کثرات عالم ملک، وجهه باطن انسان از عالم روحانیت و ملکوت منصرف گشته، متوجه عالم ظلمات و اوهام دروغین می‌شود[۷۶]؛
  3. علاقه‌مندی به دنیا: هرچه این علاقه‌مندی بیشتر گردد، پرده و حجاب قلب ضخیم‌تر می‌شود تا جایی که فطرت به‌کلی خاموش می‌شود.[۷۷]

امور فطری

در برخی روایات عناوینی همچون دین حنیف، دین اسلام،[۷۸] شناخت خالق[۷۹] و شهادت به توحید و کلمه لا اله الا الله،[۸۰] امور فطری شمرده شده‌اند. همچنین بعضی از احکام، مانند رعایت عدالت، نیکی به والدین، امانتداری[۸۱] و رعایت نظافت[۸۲] نیز ازجمله امور فطری معرفی شده‌اند. عالمان اخلاق نیز اموری همچون تصدیق به وجود باری‌تعالی[۸۳] و محبت به جمال و کمال و محبت به خویشتن[۸۴] را از امور فطری می‌دانند. بسیاری از اندیشمندان اسلامی اموری چون اصل دین را از امور فطری برشمرده‌اند[۸۵]؛ زیرا سنخ وجودِ انسان نشان می‌دهد نیاز به دین، نیاز فطری انسان است[۸۶]؛ به همین دلیل در قرآن کریم واژه فطرت به معنای «دین» آمده است[۸۷] و در روایات نیز دین اسلام که شامل اعتقادات، احکام و اخلاق می‌شود، امری فطری قلمداد شده است.[۸۸]

امام‌خمینی نیز به بخشی از فطریات اشاره کرده است؛ ازجمله:

  1. دین: بسیاری از مفسران[۸۹] «فطرة الله» را در قرآن[۹۰] به معنای دین دانسته‌اند.[۹۱] برخی روایات نیز فطرت را به توحید تفسیر کرده‌اند.[۹۲] امام‌خمینی معتقد است میان این دو معنا تعارضی وجود ندارد و این تفسیر یا بیان مصداق یا تفسیر به اشرفِ اجزای دین است؛ زیرا فطرت اختصاص به توحید ندارد، بلکه جمیع معارف حقه‌ای است که خداوند در فطرت بندگان قرار داده است.[۹۳]
  2. عشق به کمال مطلق: فطرت (مخموره) انسان را به‌طور جبلّی به سوی خداوند که کامل مطلق است، فرا می‌خواند. امام‌خمینی با استناد به بعضی آیات[۹۴] عشق به جمال مطلق، علم مطلق، قدرت مطلق و اراده مطلق را همگی از شعبه‌ها و شاخه‌های همین عشق به کمال می‌داند.[۹۵]
  3. حب به عدل و خضوع: این دو حب از فطرت اصلی ناشی می‌شوند. در مقابل آن، بغض به ظلم و عدم پیروی از ظلم، از فطرت تبعی نشئت می‌گیرد.[۹۶]
  4. فروتنی در برابر شخص بزرگ: انسان به حسب فطرت اصلی و غیر محجوبه، در برابر حق‌تعالی به صورت بالذات و در برابر مظاهر جلال و جمال او بالعرض، متواضع است.[۹۷]
  5. حق‌طلبی و حق‌جویی: همه انسان‌ها، موجودات و ذرات کائنات از پایین‌ترین مرتبه تا بالاترین مرتبه غیب اعیان ثابته، حق‌طلب و حق‌جویند.[۹۸]
  6. آزادی‌خواهی: فطرت آزادی‌خواهی از فطرت‌های الهیه است که جمیع بشر بر آن مفطورند.[۹۹]
  7. وجود روز قیامت: انسان به حسب فطرت خود عاشق راحتی، بقای ابد، آزادی[۱۰۰] و نفوذ اراده[۱۰۱] است که در زندگی دنیا به دست نمی‌آید و این دلیل فطری‌بودن وجود روز رستاخیز و ایمان به آن است؛ زیرا عشق فعلی و عاشق فعلی، معشوق فعلی می‌خواهد.[۱۰۲]
  8. خیر و شر: خیر، فطرت مخموره و شر، فطرت محجوبه است.[۱۰۳] اگر فطرت محکوم به احکام طبیعت نشد، نورانیت و روحانیت آن باقی می‌ماند و اگر متوجه طبیعت شد، منشأ همه شقاوت‌ها و بدبختی‌هاست.[۱۰۴]
  9. ایمان: اصول و ارکان ایمان که معرفت، توحید و ولایت است و ایمان به معاد و فرشتگان و کتاب‌های الهی، همه ازجمله فطریات به حساب می‌آیند که در این میان معرفت و توحید از فطریات اصلی محسوب می‌شوند.[۱۰۵]
  10. احکام اسلام: آیات الهی و دستورهای انبیا(ع) و اولیا(ع) طبق فطرت انسانی بنا نهاده شده‌اند[۱۰۶] و انبیا(ع) آمده‌اند تا فطرت را از اشتباه در تطبیق نجات دهند؛ زیرا اگرچه ادراک و حق‌جوییِ فطرت مطابق واقع است، اما ممکن است انسان در تطبیق آن کمال، خطا کند.[۱۰۷]

اثبات معارف الهی از راه فطرت

اندیشمندان اسلامی معارف و حقایق مختلفی را از راه فطرت اثبات می‌کنند؛ ازجمله:

اثبات کمال مطلق و مبدأ الهی

همان‌گونه که قرآن خاطرنشان کرده[۱۰۸] انسان هنگام سختی‌ها و حوادث ناگوار به حسب فطرت خود به نجات‌دهنده‌ای امید می‌بندد که توانای مطلق است. پس این امیددهنده در فطرت همه انسان‌ها هست و باید چنین امیددهنده‌ای وجود داشته باشد[۱۰۹]؛ همچنان‌که محبت به کمال مطلق در همه انسان‌ها موجود است؛ پس محبوب که کمال مطلق است باید وجود داشته باشد؛ زیرا در امور متضایف اگر یکی از آنها بالقوه یا بالفعل موجود باشد، دیگری نیز باید موجود باشد.[۱۱۰]

امام‌خمینی با دو روش از طریق فطرت برای اثبات کمال مطلق، استدلال کرده است:

  1. فطرت افتقار و نیاز: همه افراد بشر در این نکته اتفاق دارند که در اصل وجود و کمالات وجود، نیازمند موجودی‌اند که خود نیازمند نباشد، بلکه مستقل و تمام و کامل باشد، بلکه این حکم در تمام موجودات عالم از نبات، معدن، عناصر، جن و ملائکه جاری است[۱۱۱]؛
  2. عشق فطری انسان‌ها به کمال مطلق: در این طریق، امام‌خمینی به تبع استاد خود شاه‌آبادی[۱۱۲] تمام سعی و تلاش آحاد بشر را ناشی از این عشق فطری قلمداد می‌کند و میل و گرایش هر یک از آنان به امور مورد علاقه‌شان را به عشق‌شان به کمال مطلق برگشت می‌دهد و با تمسک به اینکه عشق فعلی، معشوق فعلی می‌خواهد ـ زیرا در امور متضایف اگر یکی از آنها موجود باشد، دلیل بر این است که طرف دیگر نیز موجود است ـ وجود کمال مطلق را اثبات می‌کند.[۱۱۳] ایشان واژه «فِطْرَتَ اللَّهِ» در قرآن[۱۱۴] را همان عشق به کمال مطلقی که نقص، عیب، جهل و عجز ندارد، می‌داند[۱۱۵] (ببینید: خداشناسی).

امام‌خمینی در عین پذیرش اشتراک همه انسان‌ها در فطرت شناخت کمال مطلق، آنان را در دو امر، مختلف می‌داند: نخست مدارج و مراتب عشق به کمال و دوم تشخیص مصداق واقعی کمال مطلق که این هم ناشی از احتجاب آنان به طبیعت و کثرت است. به اعتقاد ایشان اختلاف محیط و فرهنگ و مذهب و مانند آن نیز بر تشخیص متعلق عشق فطرت و مراتب آن تأثیرگذار است.[۱۱۶]

اثبات توحید

امام‌خمینی خاطرنشان می‌کند که با برهان ثابت شده است که ذات مقدس حق، بسیط‌الحقیقه است و بسیط‌الحقیقه باید کمال و جمال مطلق باشد. همچنین همه موجودات جلوه‌ای از فعل و فیض اویند و همین معشوق حقیقی باید واحد علی الاطلاق نیز باشد، وگرنه از بساطت حقیقی خارج خواهد شد و کمال مطلق نخواهد بود[۱۱۷]؛ بر همین اساس لازم است کمال مطلقی که متعلَّق عشق فطری است، همه صفات کمالیه را به نحو اطلاقی دارا باشد. ایشان از این راه وجود کمال مطلق، توحید او و دارابودن تمام صفات کمالیه را ثابت می‌کند.[۱۱۸]

اثبات ولایت

امام‌خمینی ولایت را نیز بر اساس عشق فطری به کمال مطلق، امری فطری معرفی می‌کند؛ زیرا حقیقت ولایت نزد اهل معرفت، همان فیض منبسط است که از همه تعینات و حدود خارج است و در این اصطلاح، وجود مطلق، وجود ظلی است که منطبق بر مشیت مطلقه و حقیقت محمدیه(ص) و علویه(ع) است و از آنجاکه این مرتبه وجودی، ظل و سایه همان کمال مطلق است، فطرت به آن عشق می‌ورزد.[۱۱۹] ایشان در بیان خود روایتی از امام‌باقر(ع) را گواه می‌گیرد که در آن، امام(ع) آیه فطرت[۱۲۰] را بر شهادت بر وحدانیت خداوند، رسالت پیامبر(ص) و ولایت امیرمؤمنان(ع) تطبیق کرده است.[۱۲۱]

اثبات معاد

امام‌خمینی به تبع استاد خود شاه‌آبادی[۱۲۲] با تمسک به فطرتِ جاودانگی‌طلبی، عشق به راحتی، حریت و آزادی، به اثبات معاد می‌پردازد و از این راه، با آوردن سه برهان، عقیده به معاد را امری فطری معرفی می‌کند. به اعتقاد ایشان فطرت انسان، عاشق حیات جاودانه است و از فنا منزجر است و همچنین طالب راحتی و آسایش مطلق و حریت و آزادی کامل است؛ در حالی‌که این امور در دنیا محقق نمی‌شوند و دنیا زوال‌پذیر است و راحتی‌های آن همراه مشقت و سختی است. نیز آزادی مطلق در عالم امکان راه ندارد؛ علاوه بر اینکه این آزادی با آزادی دیگران تعارض دارد و دیگران ابا دارند که تحت سلطنت انسان واقع شوند. از طرف دیگر عشق فطری انسان به این امور، معشوق فعلی و واقعی طلب می‌کند؛ زیرا انسان عاشق امور واقعی و غیر محدود است و امور وهمی و خیالی، اموری محدودند؛ بنابراین باید این امور در عالمی غیر از این عالم، محقق باشند.[۱۲۳]

آثار فطرت

اندیشمندان اسلامی فطرت الهی را که در سرشت انسان نهادینه شده است؛ ازجمله عوامل درونی انسان می‌دانند که او را به سوی صلاح و سعادت می‌کشاند.[۱۲۴]

امام‌خمینی نیز فطرت مخموره را چراغ هدایت[۱۲۵] و نورِ راه رسیدن به مقصد و مقصود می‌داند که انسان را به جوار محبوب می‌رساند.[۱۲۶] این متوجه روحانیت و مقام اصلی خود است و انسان را به کمال مطلق و نور و جمال و جلال مطلق سوق می‌دهد و لکن از آنجاکه افراد در بهره‌برداری از این فطرت ضعیف هستند، خداوند انبیا(ع) و کتاب‌های خود را به کمک این فطرت فرستاد تا او را در این مسیر یاری کنند[۱۲۷]؛ چنان‌که تا زمانی که فطرت اصلی و مخموره انسان باقی باشد، انسان از دست تصرفات شیطان در امان است و اموری را که خلاف حق است، نمی‌پذیرد و آموزه‌های انبیا(ع) و اولیا(ع) و قرآن به همان‌گونه که از معدن وحی نازل شده، در قلب او جلوه می‌کند و تصرفات شیطان و تخیلات، حجاب آن نمی‌گردد.[۱۲۸]

امام‌خمینی آثار چندی برای فطرت محجوبه برمی‌شمارد؛ ازجمله:

  1. روی‌آوردن به طبیعت و محجوب‌ماندن از عالم روحانیت. این فطرت مبدأ جمیع شرور و منشأ جمیع شقاوت و بدبختی‌هاست[۱۲۹]؛
  2. مشغول‌شدن به عالم ظلمانی و غالب‌شدن سلطان شهوت، غضب و شیطنت در انسان که او را از عالم روحانی منقطع کرده، وهم و خیال باطل را بر او حاکم می‌کند.[۱۳۰] در این صورت قساوت در انسان پیدا می‌شود[۱۳۱] و درک حقایق و معارف بر او ناگوار می‌شود و نفس در حالت جحود و انکار قرار می‌گیرد؛ به گونه‌ای که هیچ حق و حقیقتی حتی ضروریات را نمی‌پذیرد[۱۳۲]؛
  3. محروم‌شدن از شفاعت شافعان؛ زیرا شفاعت شافعان در صورتی شامل انسان می‌شود که نور فطرت به‌کلی خاموش نشود. اگر نور فطرت باقی باشد، با نور شفیع همراه می‌گردد و سبب نجات انسان می‌شود[۱۳۳]؛ اما اگر فطرت توحید از دست برود و به جای آن شرک و کفر جایگزین گردد، دیگر شفاعت شافعان نصیب انسان نمی‌شود و انسان در عذاب الهی جاودانه خواهد شد.[۱۳۴]

رابطه اختیار و آزادی با فطرت

اندیشمندان اسلامی اختیار در انسان را از اموری می‌دانند که فطرت انسان بر آن گواهی می‌دهد[۱۳۵]؛ اما اِعمال این اختیار و آزادی مطلق نیست و این‌چنین نیست که انسان در آنچه به حکم فطرت انتخاب کرده یا به آن معتقد شده آزاد باشد، بلکه آنچه در مسیر انسانیت است، مجاز و صحیح است.[۱۳۶] امام‌خمینی معتقد است فطرت انسان بر استقامت و نیکی است و حب به خیر سرشت انسانی است؛ اما خود انسان سبب انحراف این سرشت و گسترش حُجُب می‌شود.[۱۳۷] ایشان کمالات یا جنود عقل و رذایل یا جنود جهل را از فطریاتی می‌داند که انسان در به‌فعلیت‌رساندن آن مختار است؛ زیرا اگر این امور اختیاری نباشد، اتصاف انسان به این صفات صدق نمی‌کند؛ چنان‌که اگر شخص عادل در عدالت خود مجبور باشد، عادل نخواهد بود.[۱۳۸] ایشان با استناد به قرآن[۱۳۹] اختیار انسان را برای به‌فعلیت‌رساندن فطرت می‌داند.[۱۴۰]

رابطه فطرت با اخلاق

امام‌خمینی در کتاب‌های اخلاقی خود به تحلیل رابطه فطرت با مقولات اخلاقی پرداخته و نوآوری‌های مهمی در این زمینه به دست داده است. ایشان در کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل کوشیده است با عبارات گوناگون، آنچه را در این حدیث جنود عقل نامیده شده، لازمه فطرت مخموره معرفی کند و اضداد و مقابلات آن را ناشی از فطرت محجوبه بداند؛ بر این اساس ایشان رضا به قضای الهی، رأفت و رحمت، شکر، توکل، علم، فهم، عفت، رفق و تواضع، صمت، زهد، تسلیم و استسلام و صبر را از لوازم فطرت مخموره و اضداد این امور را از لوازم فطرت محجوبه معرفی می‌کند. ایشان به تحلیل رابطه فضایل مذکور با فطرت انسانی می‌پردازد که از نوآوری‌های ایشان در این زمینه به‌شمار می‌رود؛ برای نمونه با سه بیان، عفت را مقتضای فطرت انسانی معرفی می‌کند: نخست اینکه عفت نقطه اعتدال میان دو حد افراط (شره) و تفریط (خمود) است. طبق این بیان، عفت به منزله نوع و «عدالت در قوا» به منزله جنس آن است. از آنجاکه عدالت در قوا امری فطری است، نوع تحت آن نیز مقتضای فطرت است. دوم اینکه خضوع و فرمانبری از کامل (عقل و دین)، امری فطری است؛ از این‌رو عفت که فرمانبرداری از حکم عقل در شهوات است، امری فطری است. سوم اینکه عفت و حیا از فطریات تمام انسان‌هاست؛ چنان‌که تهتّک، بی‌حیایی و فحشا بر خلاف فطرت آنان است.[۱۴۱] (ببینید: شهوت و علم اخلاق).

پانویس

  1. فراهیدی، کتاب العین، ۷/۴۱۸؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ۵/۵۵؛ طریحی، مجمع البحرین، ۳/۴۳۸.
  2. راغب، مفردات، ۶۴۰؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ۵/۵۶.
  3. ابن‌منظور، لسان العرب، ۵/۵۶–۵۸؛ زبیدی، تاج العروس، ۷/۳۵۰–۳۵۱.
  4. صدوق، الاعتقادات، ۳۶–۳۷؛ فیض کاشانی، الوافی، ۴/۵۸–۶۰؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۲۷۸–۱۲۷۹.
  5. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۲/۷۰.
  6. شاه‌آبادی، رشحات البحار، ۱۱۴.
  7. شاه‌آبادی، فطرت عشق، ۲۱.
  8. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۷۹.
  9. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۸۰.
  10. فراهیدی، کتاب العین، ۴/۳۸۲؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ۵/۳۸۷.
  11. طباطبایی، المیزان، ۱۲/۲۹۲ و ۱۳/۸۶.
  12. مطهری، مجموعه آثار، ۳/۴۶۶.
  13. جوادی، فطرت در قرآن، ۵۹–۶۰.
  14. جوادی، ادب فنا، ۵/۴۰۱.
  15. فراهیدی، کتاب العین، ۶/۱۳۷؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ۱۱/۹۷؛ مجلسی، مرآة العقول، ۷/۲۵.
  16. زبیدی، تاج العروس، ۱۴/۹۷.
  17. مطهری، مجموعه آثار، ۳/۴۵۱–۴۷۰ و ۱۳/۵۷۹–۵۸۵.
  18. کتاب مقدس، امثال سلیمان، ب۱۷، ۲ و ب۲۲، ۲۹.
  19. روم، ۳۰.
  20. کلینی، کافی، ۲/۱۲؛ صدوق، التوحید، ۳۲۸–۳۳۱.
  21. کلینی، کافی، ۲/۱۲–۱۳.
  22. صدوق، التوحید، ۳۲۸–۳۲۹؛ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ۶۰–۶۱.
  23. بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ۴/۳۴۵.
  24. فیض کاشانی، الوافی، ۴/۵۸.
  25. فارابی، المنطقیات، ۱/۱۵۹.
  26. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۲۶۴–۲۶۶؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۴۵۹.
  27. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۲۳۶.
  28. ملاصدرا، مجموعة الرسائل، ۳۰۲.
  29. ملاصدرا، مجموعة الرسائل، ۱۸۱–۱۸۳؛ ملاصدرا، شرح الهدایه، ۴۰۶–۴۰۷.
  30. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۲/۷۰.
  31. قیصری، رسائل، ۶۵۱ و ۷۱۱.
  32. شاه‌آبادی، رشحات البحار، ۱۱۳–۲۳۳.
  33. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۸۰–۱۸۷.
  34. امام‌خمینی، مجموعة الرسائل، ۱۸۵.
  35. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۸۰، ۹۸ و ۱۶۴.
  36. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۰، ۵۳–۵۵ و ۳/۴۸۰–۴۸۱؛ امام‌خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۳؛ ۱۸/۴۴۳ و ۲۰/۴۳۹–۴۴۰؛ امام‌خمینی، الطلب و الاراده، ۸۵–۸۹؛ امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۶۸ و ۹۱.
  37. آشتیانی، شرح بر زاد المسافر، ۲۲۷.
  38. جوادی، فطرت در قرآن، ۴۵.
  39. مطهری، مجموعه آثار، ۳/۴۶۳–۴۶۶.
  40. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۲/۷۰.
  41. ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۴/۲۷۸.
  42. طباطبایی، المیزان، ۷/۲۴۸.
  43. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۲۷۲ و ۳۲۳.
  44. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۸/۴۵۰.
  45. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۷۸.
  46. قارعه، ۹.
  47. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۷۸.
  48. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۸۰.
  49. طباطبایی، المیزان، ۱۲/۲۷۷–۲۷۸.
  50. ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۲/۴.
  51. اسراء، ۶۷؛ نحل، ۵۳؛ لقمان، ۳۲.
  52. فیض کاشانی، الوافی، ۱/۴۷۷.
  53. مطهری، مجموعه آثار، ۳/۴۹۲–۵۰۲؛ جوادی، فطرت در قرآن، ۲۶.
  54. ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۱/۳۰۹.
  55. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۸۰.
  56. روم، ۳۰.
  57. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۸۱.
  58. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۸۰–۱۸۱.
  59. جوادی، فطرت در قرآن، ۵۹.
  60. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۲–۳۳.
  61. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۸۲.
  62. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۱۱۳–۱۱۴.
  63. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۱۱۳–۱۱۶.
  64. شاه‌آبادی، فطرت عشق، ۹۵.
  65. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۷۹.
  66. جوادی، فطرت در قرآن، ۵۹.
  67. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۲/۹۹.
  68. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۷۶–۷۷؛ امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۱۱۷.
  69. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۷۶؛ امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۸.
  70. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۷۶–۷۷.
  71. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۷۷ و ۸۳.
  72. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۱۱۵.
  73. کاشانی، مجموعه رسائل و مصنفات، ۵۲۷؛ قیصری، رسائل، ۶۵۱ و ۷۱۱–۷۱۲.
  74. شاه‌آبادی، رشحات البحار، ۷۰–۷۱.
  75. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۷۸.
  76. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۱۱۵.
  77. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۰۱–۲۰۲.
  78. کلینی، کافی، ۲/۱۲.
  79. مجلسی، بحار الانوار، ۳/۲۷۹.
  80. حلوانی، نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ۸۹.
  81. مفضل، توحید المفضل، ۸۱.
  82. صدوق، الخصال، ۱/۳۱۰.
  83. فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۱/۲۱۱.
  84. نراقی، معراج السعاده، ۷۱۵.
  85. زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ۳/۴۷۹؛ طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، ۳/۲۶۶؛ طباطبایی، المیزان، ۱۶/۱۸۷.
  86. طباطبایی، المیزان، ۱/۳۸۹.
  87. روم، ۳۰.
  88. کلینی، کافی، ۲/۱۲–۱۳.
  89. ابن‌عربی، تفسیر، ۲/۱۴۰–۱۴۱؛ میبدی، کشف الاسرار و عدة الابرار، ۷/۴۵۰–۴۵۱.
  90. روم، ۳۰.
  91. ←امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۸۰.
  92. کلینی، کافی، ۲/۱۲؛ صدوق، الاعتقادات، ۳۶؛ مجلسی، بحار الانوار، ۳/۲۷۸.
  93. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۸۰.
  94. انعام، ۷۹.
  95. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۱۱۸؛ امام‌خمینی، حدیث جنود، ۸۰–۸۲.
  96. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۱۳.
  97. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۳۵۳–۳۵۴.
  98. امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۹۱.
  99. امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۶۸.
  100. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۱۰۱.
  101. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۸۷.
  102. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۸۶–۱۸۷؛ امام‌خمینی، حدیث جنود، ۱۰۱–۱۰۳.
  103. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۷۶.
  104. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۷۷.
  105. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۹۸.
  106. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۷۹.
  107. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۳۳۹.
  108. یونس، ۲۲؛ زمر، ۸.
  109. ملاصدرا، المظاهر الالهیه، ۲۲–۲۳.
  110. جوادی، فطرت در قرآن، ۲۹۰.
  111. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۱۵–۲۱۶.
  112. شاه‌آبادی، رشحات البحار، ۱۱۳–۱۴۰.
  113. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۸۲–۱۸۵؛ امام‌خمینی، صحیفه، ۱۴/۲۰۵.
  114. روم، ۳۰.
  115. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۸۲–۱۸۴؛ امام‌خمینی، حدیث جنود، ۷۹–۸۰.
  116. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۸۰–۸۲.
  117. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۹۹.
  118. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۸۱–۱۸۵.
  119. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۹۹–۱۰۰.
  120. روم، ۳۰.
  121. بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ۴/۳۴۳–۳۴۴.
  122. شاه‌آبادی، رشحات البحار، ۱۳۷–۱۴۱.
  123. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۱۰۱–۱۰۳؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۸۶–۱۸۷.
  124. مطهری، مجموعه آثار، ۲/۶۰–۶۱ و ۲۳/۵۶۸–۵۶۹.
  125. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۵۸.
  126. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۸.
  127. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۷۷–۷۹.
  128. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۱۱۵.
  129. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۷۷.
  130. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۱۱۵–۱۱۶.
  131. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۳۹۹.
  132. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۱۱۵–۱۱۶.
  133. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۶۰۸.
  134. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۹.
  135. طباطبایی، المیزان، ۱۰/۳۷۰.
  136. مطهری، مجموعه آثار، ۲۶/۳۵۳–۳۵۵.
  137. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۸/۴۵۰.
  138. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۶۷–۶۸.
  139. ملک، ۲.
  140. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۲۳–۳۲۴.
  141. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۷۷–۲۷۹.

منابع

  • قرآن کریم.
  • آشتیانی، سیدجلال‌الدین، شرح بر زاد المسافر، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۸۱ش.
  • ابن‌عربی، محی‌الدین، تفسیر ابن‌عربی، تحقیق سمیر مصطفی رباب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
  • ابن‌عربی، محی‌الدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بی‌تا.
  • ابن‌منظور، محمدبن‌مکرم، لسان العرب، تحقیق جمال‌الدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، الطلب و الاراده، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۷ش.
  • بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، مؤسسه بعثت، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
  • تهانوی، محمد علی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، تحقیق علی دحروج، لبنان، ناشرون، چاپ اول، ۱۹۹۶م.
  • جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، قم، اسراء، چاپ سوم، ۱۳۸۹ش.
  • جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن، قم، اسراء، چاپ سوم، ۱۳۸۴ش.
  • حلوانی، حسین‌بن‌محمد، نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، قم، مؤسسه امام‌مهدی (عج)، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.
  • راغب اصفهانی، حسین‌بن‌محمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت ـ دمشق، دارالقلم ـ دارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
  • زبیدی، سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تصحیح علی هلالی و علی شیری، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
  • زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، تحقیق مصطفی حسین احمد، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق.
  • شاه‌آبادی، محمدعلی، رشحات البحار، تحقیق زاهد ویسی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
  • شاه‌آبادی، محمدعلی، فطرت عشق، همراه با شرح فاضل گلپایگانی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
  • شیخ اشراق، سهروردی، شهاب‌الدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
  • صدوق، محمدبن‌علی، الاعتقادات، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
  • صدوق، محمدبن‌علی، التوحید، تحقیق سیدهاشم حسینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۸ق.
  • صدوق، محمدبن‌علی، الخصال، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
  • طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
  • طبرسی، فضل‌بن‌حسن، تفسیر جوامع الجامع، تصحیح ابوالقاسم گرجی، تهران، دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
  • طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تصحیح سیداحمد حسینی اشکوری، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
  • فارابی، ابونصر، المنطقیات للفارابی، تصحیح محمدتقی دانش‌پژوه، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.
  • فراهیدی، خلیل‌بن‌احمد، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
  • فیض کاشانی، ملامحسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ق.
  • فیض کاشانی، ملامحسن، الوافی، تحقیق سیدضیاءالدین علامه، اصفهان، کتابخانه امیرالمؤمنین(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۶ق.
  • قیصری، داوودبن‌محمود، رسائل قیصری، تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی، تهران، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چاپ دوم، ۱۳۸۱ش.
  • کاشانی، عبدالرزاق، مجموعه رسائل و مصنفات، تصحیح مجید هادی‌زاده، تهران، میراث مکتوب، چاپ دوم، ۱۳۸۰ش.
  • کتاب مقدس، بی‌جا، دارالکتاب المقدس، ۱۹۸۰م.
  • کلینی، محمدبن‌یعقوب، الکافی، تصحیح علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
  • مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
  • مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول فی شرح اخبار آل‌الرسول(ص)، تصحیح سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲، تهران، صدرا، چاپ نهم، ۱۳۷۹ش.
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۳، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۲ش.
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۳، تهران، صدرا، چاپ هشتم، ۱۳۸۶ش.
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۳، تهران، صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۶، تهران، صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
  • مفضل‌بن‌عمر، توحید المفضل، تحقیق کاظم مظفر، قم، کتابفروشی داوری، چاپ سوم، بی‌تا.
  • مفید، محمدبن‌محمد، تصحیح اعتقادات الامامیه، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوی، قم، بیدار، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، شرح اصول الکافی، تحقیق محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، شرح الهدایة الاثیریه، تصحیح محمدمصطفی فولادکار، بیروت، مؤسسه التاریخ العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، مجموعة الرسائل التسعه، تهران، ۱۳۰۲ق.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، المظاهر الالهیة فی اسرار العلوم الکمالیه، تصحیح سیدمحمد خامنه‌ای، تهران، بنیاد حکمت صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، مفاتیح الغیب، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
  • میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار و عدة الابرار، به کوشش علی‌اصغر حکمت، تهران، امیرکبیر، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ش.
  • نراقی، ملااحمد، معراج السعاده، تحقیق محمد نقدی، قم، هجرت، چاپ ششم، ۱۳۷۸ش.

پیوند به بیرون