پرش به محتوا

وجود: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۴۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۷ دی ۱۴۰۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
وجود، مفهوم و حقیقت هستی در دانش‌های فلسفه و عرفان.
وجود، مفهوم و حقیقت هستی در دانش‌های فلسفه و عرفان.


وجود از ریشه «وجد» به معنای «یافتن»، «بودن» و «هست» در برابر عدم و نیستی<ref>فارابی، کتاب الحروف، 110 ـ 111؛ فیومی، المصباح المنیر، 648.</ref> و به اتفاق نظر حکما و متکلمان امری بدیهی و بی‌نیاز از تعریف است<ref> فخر رازی، المباحث المشرقیة، 1/10؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 6؛ ملاصدرا، المشاعر، 6 ـ 8؛ سبزواری، شرح المنظومه، 2/60 ـ 62.</ref>؛ اما بدیهی‌بودن معنای وجود، سبب بی‌نیازی از یادآوری نیست؛ بر این اساس برخی آن را به «ثابت العین»<ref>حلی، کشف المراد، 22؛ آملی، درر الفوائد، 1/18 ـ 19.</ref> یا «آنچه که بتوان از آن خبر داد»<ref>فخر رازی، المباحث المشرقیة، 1/10؛ سبزواری، شرح المنظومه، 2/60؛ آملی، درر الفوائد، 1/18 ـ 19.</ref> تعریف کرده‌اند. امام‌خمینی نیز وجود را قابل تعریف به حد نمی‌داند<ref>امام‌خمینی، تقریرات،  1/256.</ref>؛ با این حال، آن را عبارت از خیر محض و منبع شرف می‌داند که دارای حقیقتی عینی و خارجی است<ref> دعاء السحر، 133 ـ 134.</ref> و ملاک طرد عدم از اشیا<ref> جواهر الاصول، 1/302.</ref> و مؤثر در هستی<ref>امام‌خمینی، تقریرات،  2/304.</ref> است.
وجود از ریشه «وجد» به معنای «یافتن»، «بودن» و «هست» در برابر عدم و نیستی<ref>فارابی، کتاب الحروف، 110 ـ 111؛ فیومی، المصباح المنیر، 648.</ref> و به اتفاق نظر حکما و متکلمان امری بدیهی و بی‌نیاز از تعریف است<ref> فخر رازی، المباحث المشرقیة، 1/10؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 6؛ ملاصدرا، المشاعر، 6 ـ 8؛ سبزواری، شرح المنظومه، 2/60 ـ 62.</ref>؛ اما بدیهی‌بودن معنای وجود، سبب بی‌نیازی از یادآوری نیست؛ بر این اساس برخی آن را به «ثابت العین»<ref>حلی، کشف المراد، 22؛ آملی، درر الفوائد، 1/18 ـ 19.</ref> یا «آنچه که بتوان از آن خبر داد»<ref>فخر رازی، المباحث المشرقیة، 1/10؛ سبزواری، شرح المنظومه، 2/60؛ آملی، درر الفوائد، 1/18 ـ 19.</ref> تعریف کرده‌اند. امام‌خمینی نیز وجود را قابل تعریف به حد نمی‌داند<ref>امام‌خمینی، تقریرات،  1/256.</ref>؛ با این حال، آن را عبارت از خیر محض و منبع شرف می‌داند که دارای حقیقتی عینی و خارجی است<ref> امام‌خمینی، دعاء السحر، 133 ـ 134.</ref> و ملاک طرد عدم از اشیا<ref> جواهر الاصول، 1/302.</ref> و مؤثر در هستی<ref>امام‌خمینی، تقریرات،  2/304.</ref> است.


==پیشینه==
==پیشینه==
خط ۹: خط ۹:
بحث از وجود یکی از مباحث مهم فلسفه است؛ به ‌گونه‌ای که وجودشناسی، محور اصلی نظام فلسفی ابن‌سینا را تشکیل می‌دهد و نظریه او در باب وجود بر اصل تمایز ماهیت و وجود مبتنی است<ref> ابن‌سینا، التعلیقات، 67 و 185؛ همو، الشفاء، الالهیات، 31؛ اکبریان، 49.</ref>. اهمیت این اصل به اندازه‌ای است که وی بسیاری از مباحث الهیات و جهان‌شناسی خود را بر پایه آن استوار ساخته است<ref> ابن‌سینا، الاشارات و التنبیهات، 95 ـ 98؛ همو، منطق المشرقیین، 17؛ همو، الشفاء، الالهیات، 14 ـ 15 و 29 ـ 36 و 48؛ اکبریان، 49.</ref>. در حکمت اشراق، شیخ اشراق سهروردی اساس «ما بعد الطبیعه» خود را بحث نور و ظلمت قرار می‌دهد و بر این باور است که تنها چیزی که می‌توان نام حقیقت را بر آن نهاد نور است<ref> 2/117؛ اکبریان، 73.</ref>. در واقع اهمیت نور در ‌اندیشه سهروردی از نگرش او به واقعیت عینی اشیا ناشی می‌شود<ref> شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، 2/288؛ اکبریان، 94.</ref>. ملاصدرا با گذر از مفهوم وجود به حقیقت وجود، ترکیب وجود و ماهیت را ملاک نیاز ممکن و امتیاز آن از واجب قرار نداده و به جای امکان ماهوی، امکان فقری و به جای تفاوت میان مصداق واجب و ممکن، تمایز میان مراتب حقیقت وجود را مطرح می‌کند<ref> ملاصدرا، المشاعر، 4؛ الشواهد الربوبیه، 14، 70 و 240؛ اکبریان، 98 ـ 110.</ref>. وی مسئله وجود را مهم‌ترین مسئله فلسفی خود به شمار می‌آورد و آگاهی نداشتن انسان از وجود را موجب جهل به همه اصول معارف و ارکان می‌داند؛ زیرا همه چیز به وجود شناخته می‌شود<ref> الشواهد الربوبیه، 14.</ref>. وی مسئله وجود را اساس قواعد حکمی و مبنای مسائل الهی می‌داند<ref> ملاصدرا، المشاعر، 4.</ref>.
بحث از وجود یکی از مباحث مهم فلسفه است؛ به ‌گونه‌ای که وجودشناسی، محور اصلی نظام فلسفی ابن‌سینا را تشکیل می‌دهد و نظریه او در باب وجود بر اصل تمایز ماهیت و وجود مبتنی است<ref> ابن‌سینا، التعلیقات، 67 و 185؛ همو، الشفاء، الالهیات، 31؛ اکبریان، 49.</ref>. اهمیت این اصل به اندازه‌ای است که وی بسیاری از مباحث الهیات و جهان‌شناسی خود را بر پایه آن استوار ساخته است<ref> ابن‌سینا، الاشارات و التنبیهات، 95 ـ 98؛ همو، منطق المشرقیین، 17؛ همو، الشفاء، الالهیات، 14 ـ 15 و 29 ـ 36 و 48؛ اکبریان، 49.</ref>. در حکمت اشراق، شیخ اشراق سهروردی اساس «ما بعد الطبیعه» خود را بحث نور و ظلمت قرار می‌دهد و بر این باور است که تنها چیزی که می‌توان نام حقیقت را بر آن نهاد نور است<ref> 2/117؛ اکبریان، 73.</ref>. در واقع اهمیت نور در ‌اندیشه سهروردی از نگرش او به واقعیت عینی اشیا ناشی می‌شود<ref> شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، 2/288؛ اکبریان، 94.</ref>. ملاصدرا با گذر از مفهوم وجود به حقیقت وجود، ترکیب وجود و ماهیت را ملاک نیاز ممکن و امتیاز آن از واجب قرار نداده و به جای امکان ماهوی، امکان فقری و به جای تفاوت میان مصداق واجب و ممکن، تمایز میان مراتب حقیقت وجود را مطرح می‌کند<ref> ملاصدرا، المشاعر، 4؛ الشواهد الربوبیه، 14، 70 و 240؛ اکبریان، 98 ـ 110.</ref>. وی مسئله وجود را مهم‌ترین مسئله فلسفی خود به شمار می‌آورد و آگاهی نداشتن انسان از وجود را موجب جهل به همه اصول معارف و ارکان می‌داند؛ زیرا همه چیز به وجود شناخته می‌شود<ref> الشواهد الربوبیه، 14.</ref>. وی مسئله وجود را اساس قواعد حکمی و مبنای مسائل الهی می‌داند<ref> ملاصدرا، المشاعر، 4.</ref>.


امام‌خمینی نیز با تأیید و تصدیق مکتب‌های برهانی و مسلک‌های عرفانی به کلی‌ترین و بنیادی‌ترین مسئله وجودشناختی یعنی اصل وجود خارجی می‌پردازد<ref>امام‌خمینی، دعاء ‌السحر، 133 ـ 134.</ref> و در آثار خود درباره حقیقت وجود، تشکیک وجود، وجود رابط، جعل وجود و احکام وجود، به مشرب حکمت متعالیه و عرفان سخن می‌گوید<ref> الطلب و الاراده، 72؛ چهل حدیث، 606 ـ 608؛ تقریرات، 1/375 و 2/13 ـ 14؛ تعلیقات فصوص، 265 و 271؛ مناهج الوصول، 2/80.</ref>. ایشان بر این باور است که بسیاری از مسائل مهم الهی و اصول اعتقادی و اسرار مهم بر مسئله وجود مترتب است<ref> دعاء‌ السحر، 133 ـ 136.</ref>.
امام‌خمینی نیز با تأیید و تصدیق مکتب‌های برهانی و مسلک‌های عرفانی به کلی‌ترین و بنیادی‌ترین مسئله وجودشناختی یعنی اصل وجود خارجی می‌پردازد<ref>امام‌خمینی، دعاء ‌السحر، 133 ـ 134.</ref> و در آثار خود درباره حقیقت وجود، تشکیک وجود، وجود رابط، جعل وجود و احکام وجود، به مشرب حکمت متعالیه و عرفان سخن می‌گوید<ref> الطلب و الاراده، 72؛ چهل حدیث، 606 ـ 608؛ تقریرات، 1/375 و 2/13 ـ 14؛ تعلیقات فصوص، 265 و 271؛ مناهج الوصول، 2/80.</ref>. ایشان بر این باور است که بسیاری از مسائل مهم الهی و اصول اعتقادی و اسرار مهم بر مسئله وجود مترتب است<ref>امام‌خمینی، دعاء‌ السحر، 133 ـ 136.</ref>.


==حقیقت وجود==
==حقیقت وجود==
خط ۴۲: خط ۴۲:
یکی دیگر از اقسام وجود، وجود لابشرط مقسمی و قسمی است. این دو اطلاق در مفاهیم فلسفی به این گونه است که اگر ماهیت در ذهن، من حیث هی هی لحاظ شود، دارای اطلاق از نوع اطلاق مقسمی است و اگر همین ماهیت با قید اطلاق در ذهن لحاظ شود، از نوع اطلاق قسمی است. در چنین تقسیمی، ماهیت من حیث هی که دارای اطلاق مقسمی است، هم در ماهیت مطلق به شرط اطلاق و هم در ماهیت بشرط‌شیء و هم در ماهیت بشرط‌لا موجود است؛ بنابراین اگر یک مفهوم ماهوی ذهنی، هیچ حیثیتی نداشته باشد و در عین حال با همه حیثیات سازگار باشد، آن مفهوم را دارای اطلاق مقسمی گویند<ref> ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 121 ـ 122؛ همو، الحکمة المتعالیه، 2/16 ـ 17؛ سبزواری، شرح المنظومه، 2/340 ـ 344.</ref>{{ببینید|ماهیت}}
یکی دیگر از اقسام وجود، وجود لابشرط مقسمی و قسمی است. این دو اطلاق در مفاهیم فلسفی به این گونه است که اگر ماهیت در ذهن، من حیث هی هی لحاظ شود، دارای اطلاق از نوع اطلاق مقسمی است و اگر همین ماهیت با قید اطلاق در ذهن لحاظ شود، از نوع اطلاق قسمی است. در چنین تقسیمی، ماهیت من حیث هی که دارای اطلاق مقسمی است، هم در ماهیت مطلق به شرط اطلاق و هم در ماهیت بشرط‌شیء و هم در ماهیت بشرط‌لا موجود است؛ بنابراین اگر یک مفهوم ماهوی ذهنی، هیچ حیثیتی نداشته باشد و در عین حال با همه حیثیات سازگار باشد، آن مفهوم را دارای اطلاق مقسمی گویند<ref> ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 121 ـ 122؛ همو، الحکمة المتعالیه، 2/16 ـ 17؛ سبزواری، شرح المنظومه، 2/340 ـ 344.</ref>{{ببینید|ماهیت}}


اطلاق قسمی و مقسمی در عرفان نظری دو وصف عینی خارجی‌اند و نه ذهنی، یعنی مراد از اطلاق قسمی و مقسمی، اطلاق در نفس وجود خارجی است نه اطلاق در لحاظ ذهن. اطلاق قسمی درباره حقایق خارج به ‌کار می‌رود که دارای چگونگی وجودی سریانیِ سعی است؛ البته با این قید که وجود آنها به قید سریان و عموم مقید است؛ بدین‌معنا که این وجود خاص در متن خارج چنین تحقق می‌یابد که هویت وجودی‌اش همان اطلاق است و این اطلاق، قیدی در چگونگی وجودی اوست<ref> یزدان‌پناه، 212.</ref>؛ اما وجودی که اطلاق مقسمی دارد، حتی این اطلاق نیز قید هویت وجودی او و چگونگی وجود و تحققش در خارج نیست. در حقیقت اطلاق مقسمی به وجود گسترده‌ای که هیچ‌گونه تناهی را بر نمی‌تابد، اشاره دارد<ref> قونوی، 6 ـ 7؛ قیصری، 13؛ فناری، 208.</ref>. امام‌خمینی نیز همسو با عرفا و حکمای متأله، این اعتبارات و اطلاق را به وجود سرایت داده و در مراتب هستی صادق دانسته است<ref>امام‌خمینی، تقریرات،  1/277 ـ 278 و 196؛ دعاء السحر، 116؛ تعلیقات فصوص، 13 ـ 14.</ref>. ایشان با تقسیم وجود به لابشرط مقسمی، وجود سعی<ref> لابشرط قسمی.</ref> و وجود مقید و محدود<ref>امام‌خمینی، تقریرات،  1/196.</ref>، بر این باور است که وجود لابشرط مقسمی مقابل ندارد و صرف‌الوجودی است که هیچ نقصی در آن نیست و بلکه تمام وجود است<ref> تفسیر حمد، 157 ـ 158.</ref> و آن حقیقت، وجود واجب‌الوجود است که مقید به شرط یا تعیین یا حیثیتی<ref> تعلیلی، تقییدی.</ref> نیست؛ زیرا صرف‌الوجود و خیر محض و نور خالص است<ref> دعاء السحر، 133 ـ 134.</ref>{{ببینید|وحدت وجود}}
اطلاق قسمی و مقسمی در عرفان نظری دو وصف عینی خارجی‌اند و نه ذهنی، یعنی مراد از اطلاق قسمی و مقسمی، اطلاق در نفس وجود خارجی است نه اطلاق در لحاظ ذهن. اطلاق قسمی درباره حقایق خارج به ‌کار می‌رود که دارای چگونگی وجودی سریانیِ سعی است؛ البته با این قید که وجود آنها به قید سریان و عموم مقید است؛ بدین‌معنا که این وجود خاص در متن خارج چنین تحقق می‌یابد که هویت وجودی‌اش همان اطلاق است و این اطلاق، قیدی در چگونگی وجودی اوست<ref> یزدان‌پناه، 212.</ref>؛ اما وجودی که اطلاق مقسمی دارد، حتی این اطلاق نیز قید هویت وجودی او و چگونگی وجود و تحققش در خارج نیست. در حقیقت اطلاق مقسمی به وجود گسترده‌ای که هیچ‌گونه تناهی را بر نمی‌تابد، اشاره دارد<ref> قونوی، 6 ـ 7؛ قیصری، 13؛ فناری، 208.</ref>. امام‌خمینی نیز همسو با عرفا و حکمای متأله، این اعتبارات و اطلاق را به وجود سرایت داده و در مراتب هستی صادق دانسته است<ref>امام‌خمینی، تقریرات،  1/277 ـ 278 و 196؛  
امام‌خمینی، دعاء السحر، 116؛ تعلیقات فصوص، 13 ـ 14.</ref>. ایشان با تقسیم وجود به لابشرط مقسمی، وجود سعی<ref> لابشرط قسمی.</ref> و وجود مقید و محدود<ref>امام‌خمینی، تقریرات،  1/196.</ref>، بر این باور است که وجود لابشرط مقسمی مقابل ندارد و صرف‌الوجودی است که هیچ نقصی در آن نیست و بلکه تمام وجود است<ref> تفسیر حمد، 157 ـ 158.</ref> و آن حقیقت، وجود واجب‌الوجود است که مقید به شرط یا تعیین یا حیثیتی<ref> تعلیلی، تقییدی.</ref> نیست؛ زیرا صرف‌الوجود و خیر محض و نور خالص است<ref> امام‌خمینی، دعاء السحر، 133 ـ 134.</ref>{{ببینید|وحدت وجود}}


==اصیل‌بودن وجود==
==اصیل‌بودن وجود==
خط ۴۸: خط ۴۹:
وجود اصیل، حقیقتی است که به خودی خود موجود باشد نه به امر زاید بر ذاتش؛ به ‌گونه‌ای که ذاتش عین موجودیت آن باشد؛ اما موجود اعتباری یا متحقق بالعرض، موجودی است که به خودی خود متحقق نیست و موجودیت به اعتبار و فرض، بر آن حمل می‌شود<ref> زنوزی، 24 ـ 25.</ref>؛ از این‌رو اصالت وجود به این معنا است که وجود، موجودیت و تحقق عینی دارد و ماهیت امری اعتباری است.
وجود اصیل، حقیقتی است که به خودی خود موجود باشد نه به امر زاید بر ذاتش؛ به ‌گونه‌ای که ذاتش عین موجودیت آن باشد؛ اما موجود اعتباری یا متحقق بالعرض، موجودی است که به خودی خود متحقق نیست و موجودیت به اعتبار و فرض، بر آن حمل می‌شود<ref> زنوزی، 24 ـ 25.</ref>؛ از این‌رو اصالت وجود به این معنا است که وجود، موجودیت و تحقق عینی دارد و ماهیت امری اعتباری است.


امام‌خمینی بر این باور است که وجود حقیقتاً و بالذات و ماهیت، بالعرض و باواسطه وجود موجود است<ref> دعاء السحر، 134؛ الطلب و الاراده، 72.</ref> و آنچه از سنخ کمال و از جنس جمال و تمام است، به حقیقت وجود بر می‌گردد؛ زیرا در دار تحقق و تأصل جز یک اصل شریف که سرچشمه همه کمالات و خیرات است، نیست و آن وجود است<ref> الطلب و الاراده، 72؛ چهل حدیث، 606 ـ 607.</ref>. ایشان قول به اعتباریت وجود را نقد کرده و آن را بر خلاف قواعد فلسفی می‌داند و بر این باور است که قائلان به اصالت ماهوی این معنا را که موجود همان وجود است، خوب تصور نکرده‌اند؛ به همین دلیل اصیل‌بودن وجود را نفی کرده‌اند<ref>امام‌خمینی، تقریرات،  3/415 ـ 416 و 555.</ref>. ایشان همسو با حکمت متعالیه<ref> ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/46 ـ 47 و 2/291 ـ 292؛ همو، مجموعه رسائل فلسفی، 179 ـ 181.</ref> در آثار خود بر اصالت وجود و اعتباریت ماهیت تأکید می‌کند و به عنوان یکی از راسخان در حکمت متعالیه از اصالت وجود، به اصلی کلی یاد می‌کند که مسائلی چون اصل توحید و کثیری از مباحث مبدأ و معاد با این اصل روشن می‌شود<ref>امام‌خمینی، تقریرات،  2/19 و 3/553 ـ 557؛ چهل حدیث، 643.</ref>{{ببینید|اصالت وجود}}
امام‌خمینی بر این باور است که وجود حقیقتاً و بالذات و ماهیت، بالعرض و باواسطه وجود موجود است<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، 134؛ الطلب و الاراده، 72.</ref> و آنچه از سنخ کمال و از جنس جمال و تمام است، به حقیقت وجود بر می‌گردد؛ زیرا در دار تحقق و تأصل جز یک اصل شریف که سرچشمه همه کمالات و خیرات است، نیست و آن وجود است<ref> الطلب و الاراده، 72؛ چهل حدیث، 606 ـ 607.</ref>. ایشان قول به اعتباریت وجود را نقد کرده و آن را بر خلاف قواعد فلسفی می‌داند و بر این باور است که قائلان به اصالت ماهوی این معنا را که موجود همان وجود است، خوب تصور نکرده‌اند؛ به همین دلیل اصیل‌بودن وجود را نفی کرده‌اند<ref>امام‌خمینی، تقریرات،  3/415 ـ 416 و 555.</ref>. ایشان همسو با حکمت متعالیه<ref> ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/46 ـ 47 و 2/291 ـ 292؛ همو، مجموعه رسائل فلسفی، 179 ـ 181.</ref> در آثار خود بر اصالت وجود و اعتباریت ماهیت تأکید می‌کند و به عنوان یکی از راسخان در حکمت متعالیه از اصالت وجود، به اصلی کلی یاد می‌کند که مسائلی چون اصل توحید و کثیری از مباحث مبدأ و معاد با این اصل روشن می‌شود<ref>امام‌خمینی، تقریرات،  2/19 و 3/553 ـ 557؛ چهل حدیث، 643.</ref>{{ببینید|اصالت وجود}}


==مجعول‌بودن وجود==
==مجعول‌بودن وجود==
خط ۹۷: خط ۹۸:
===خیربودن وجود===
===خیربودن وجود===


یکی از احکام وجود که غالب حکما بر بدیهی‌بودن آن اتفاق دارند، خیربودن وجود است<ref> سبزواری، شرح المنظومه، 2/68.</ref>. امام‌خمینی نیز به این ویژگی پرداخته و بر این باور است که وجود یکپارچه حُسن و زیبایی و خیر محض است<ref> دعاء السحر، 19 ـ 20.</ref>{{ببینید|خیر و شر}}
یکی از احکام وجود که غالب حکما بر بدیهی‌بودن آن اتفاق دارند، خیربودن وجود است<ref> سبزواری، شرح المنظومه، 2/68.</ref>. امام‌خمینی نیز به این ویژگی پرداخته و بر این باور است که وجود یکپارچه حُسن و زیبایی و خیر محض است<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، 19 ـ 20.</ref>{{ببینید|خیر و شر}}


===شامل‌شدن حقیقت وجود بر همه کمالات===
===شامل‌شدن حقیقت وجود بر همه کمالات===
۵۷۲

ویرایش