۵۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
وجود، مفهوم و حقیقت هستی در دانشهای فلسفه و عرفان. | وجود، مفهوم و حقیقت هستی در دانشهای فلسفه و عرفان. | ||
وجود از ریشه «وجد» به معنای «یافتن»، «بودن» و «هست» در برابر عدم و نیستی<ref>فارابی، کتاب الحروف، 110 ـ 111؛ فیومی، المصباح المنیر، 648.</ref> و به اتفاق نظر حکما و متکلمان امری بدیهی و بینیاز از تعریف است<ref> فخر رازی، المباحث المشرقیة، 1/10؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 6؛ ملاصدرا، المشاعر، 6 ـ 8؛ سبزواری، شرح المنظومه، 2/60 ـ 62.</ref>؛ اما بدیهیبودن معنای وجود، سبب بینیازی از یادآوری نیست؛ بر این اساس برخی آن را به «ثابت العین»<ref>حلی، کشف المراد، 22؛ آملی، درر الفوائد، 1/18 ـ 19.</ref> یا «آنچه که بتوان از آن خبر داد»<ref>فخر رازی، المباحث المشرقیة، 1/10؛ سبزواری، شرح المنظومه، 2/60؛ آملی، درر الفوائد، 1/18 ـ 19.</ref> تعریف کردهاند. امامخمینی نیز وجود را قابل تعریف به حد نمیداند<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/256.</ref>؛ با این حال، آن را عبارت از خیر محض و منبع شرف میداند که دارای حقیقتی عینی و خارجی است<ref> امامخمینی، دعاء السحر، 133 ـ 134.</ref> و ملاک طرد عدم از اشیا<ref> جواهر الاصول، 1/302.</ref> و مؤثر در هستی<ref>امامخمینی، تقریرات، 2/304.</ref> است. | وجود از ریشه «وجد» به معنای «یافتن»، «بودن» و «هست» در برابر عدم و نیستی<ref>فارابی، کتاب الحروف، 110 ـ 111؛ فیومی، المصباح المنیر، 648.</ref> و به اتفاق نظر حکما و متکلمان امری بدیهی و بینیاز از تعریف است<ref> فخر رازی، المباحث المشرقیة، 1/10؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 6؛ ملاصدرا، المشاعر، 6 ـ 8؛ سبزواری، شرح المنظومه، 2/60 ـ 62.</ref>؛ اما بدیهیبودن معنای وجود، سبب بینیازی از یادآوری نیست؛ بر این اساس برخی آن را به «ثابت العین»<ref>حلی، کشف المراد، 22؛ آملی، درر الفوائد، 1/18 ـ 19.</ref> یا «آنچه که بتوان از آن خبر داد»<ref>فخر رازی، المباحث المشرقیة، 1/10؛ سبزواری، شرح المنظومه، 2/60؛ آملی، درر الفوائد، 1/18 ـ 19.</ref> تعریف کردهاند. امامخمینی نیز وجود را قابل تعریف به حد نمیداند<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/256.</ref>؛ با این حال، آن را عبارت از خیر محض و منبع شرف میداند که دارای حقیقتی عینی و خارجی است<ref> امامخمینی، دعاء السحر، 133 ـ 134.</ref> و ملاک طرد عدم از اشیا<ref>امامخمینی، جواهر الاصول، 1/302.</ref> و مؤثر در هستی<ref>امامخمینی، تقریرات، 2/304.</ref> است. | ||
==پیشینه== | ==پیشینه== | ||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
امامخمینی نیز برای وجود دو کاربرد بیان میکند: | امامخمینی نیز برای وجود دو کاربرد بیان میکند: | ||
* وجود به معنای مصدری و مفهومی انتزاعی اعتباری<ref>امامخمینی، دعاء السحر، 134؛ انوار الهدایه، 1/75؛ تعلیقات فصوص، 261.</ref>. این وجود مصدری قابل صدق بر کثیرین میباشد؛ چنانکه مفهوم واجبالوجود یک مفهوم کلی و قابل انطباق بر کثیرین است؛ اما چون ذات واجبالوجود ذاتی غیر محدود است، ذاتِ فرد امتناع دارد از اینکه فرد دیگری از مفهوم متحقق شود؛ پس آنچه میتواند مفهوم را مقید کند تا قابل صدق بر کثیرین نباشد، حقیقت وجود است<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/254 ـ 255.</ref>؛ | * وجود به معنای مصدری و مفهومی انتزاعی اعتباری<ref>امامخمینی، دعاء السحر، 134؛ انوار الهدایه، 1/75؛ تعلیقات فصوص، 261.</ref>. این وجود مصدری قابل صدق بر کثیرین میباشد؛ چنانکه مفهوم واجبالوجود یک مفهوم کلی و قابل انطباق بر کثیرین است؛ اما چون ذات واجبالوجود ذاتی غیر محدود است، ذاتِ فرد امتناع دارد از اینکه فرد دیگری از مفهوم متحقق شود؛ پس آنچه میتواند مفهوم را مقید کند تا قابل صدق بر کثیرین نباشد، حقیقت وجود است<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/254 ـ 255.</ref>؛ | ||
*وجود بهمعنای حقیقتی عینی که متن واقع و نفسالامر را پر کرده است<ref>امامخمینی، دعاء السحر، 134؛ انوار الهدایه، 1/75.</ref>. وجود به معنای دوم طردکننده عدم، خیر محض و مؤثر در هستی است<ref>امامخمینی، تقریرات، 2/97 و 305؛ جواهر الاصول، 1/302.</ref>. بنابر نظر ایشان حقیقت وجود ذاتاً نور است و به خودی خود ظاهر است و هر ماهیتی بخواهد روشن شود باید از نور وجود بهره بگیرد؛ اما در عین حال وجود، غیب محض و مجهول مطلق است<ref> تعلیقات فصوص، 240.</ref>. ایشان میان وجود و موجود اختلافی قائل نیست و معتقد است که آن دو، شیء واحدی هستند که مفهوم موجودیت از وجودی که حقیقتی قائم به ذات است انتزاع میشود<ref> همان، 261 ـ 262.</ref>؛ یعنی در ظرف ذهن، موجود صفت وجود است؛ زیرا وجود قائم به ذات است؛ ولی مفهوم موجودیت، مصدر برگرفته از وجود است؛ اما در خارج، وجود و موجود شیء واحدند که هیچ اختلافی میان آنها نیست<ref> همان.</ref>. | *وجود بهمعنای حقیقتی عینی که متن واقع و نفسالامر را پر کرده است<ref>امامخمینی، دعاء السحر، 134؛ انوار الهدایه، 1/75.</ref>. وجود به معنای دوم طردکننده عدم، خیر محض و مؤثر در هستی است<ref>امامخمینی، تقریرات، 2/97 و 305؛ امامخمینی، جواهر الاصول، 1/302.</ref>. بنابر نظر ایشان حقیقت وجود ذاتاً نور است و به خودی خود ظاهر است و هر ماهیتی بخواهد روشن شود باید از نور وجود بهره بگیرد؛ اما در عین حال وجود، غیب محض و مجهول مطلق است<ref> تعلیقات فصوص، 240.</ref>. ایشان میان وجود و موجود اختلافی قائل نیست و معتقد است که آن دو، شیء واحدی هستند که مفهوم موجودیت از وجودی که حقیقتی قائم به ذات است انتزاع میشود<ref> همان، 261 ـ 262.</ref>؛ یعنی در ظرف ذهن، موجود صفت وجود است؛ زیرا وجود قائم به ذات است؛ ولی مفهوم موجودیت، مصدر برگرفته از وجود است؛ اما در خارج، وجود و موجود شیء واحدند که هیچ اختلافی میان آنها نیست<ref> همان.</ref>. | ||
امامخمینی در بیان حقیقت وجود قائل است که وجود، ماهیت و حد ندارد؛ زیرا ماهیات بیان حدود میکنند؛ از همین جهت تعریف و حدود باید با مفاهیم کمالی نظیر قدرت، علم، حیات و اراده باشد<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/256.</ref>. بنابر نظر ایشان حقیقت وجود نه در ذهن مرتسم میشود و نه در خارج به حس میآید و اعتبار وجود ذهنی و خارجی، وجود «لابشرط و وجود بشرطلا» و غیر اینها همه از اعتبارات و مفاهیمیاند که برای درک مراتب وجود وضع شدهاند؛ زیرا اعتبار، اخذ و لحاظ، از اعتبارات وارد بر ماهیت است و در وجود راهی ندارند؛ زیرا وجود همان حق است و نزد اهلالله چیزی جز نتیجه مشاهدات و تجلیات وارد بر قلوب عارفان نیست<ref> تعلیقات فصوص، 13 ـ 14.</ref>. ایشان همسو با ملاصدرا<ref> الحکمة المتعالیه، 2/44 ـ 45؛ اسرار الآیات، 35.</ref>؛ وجود را نور و نور را وجود میداند<ref>امامخمینی، دعاء السحر، 39.</ref> و قائل است که در علوم عالیه و معارف حقه الهی حقیقت وجود، اصل حقیقت نور است و این دو عنوان حکایتکننده از یک حقیقت بسیطاند<ref>امامخمینی، چهل حدیث، 530.</ref>. | امامخمینی در بیان حقیقت وجود قائل است که وجود، ماهیت و حد ندارد؛ زیرا ماهیات بیان حدود میکنند؛ از همین جهت تعریف و حدود باید با مفاهیم کمالی نظیر قدرت، علم، حیات و اراده باشد<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/256.</ref>. بنابر نظر ایشان حقیقت وجود نه در ذهن مرتسم میشود و نه در خارج به حس میآید و اعتبار وجود ذهنی و خارجی، وجود «لابشرط و وجود بشرطلا» و غیر اینها همه از اعتبارات و مفاهیمیاند که برای درک مراتب وجود وضع شدهاند؛ زیرا اعتبار، اخذ و لحاظ، از اعتبارات وارد بر ماهیت است و در وجود راهی ندارند؛ زیرا وجود همان حق است و نزد اهلالله چیزی جز نتیجه مشاهدات و تجلیات وارد بر قلوب عارفان نیست<ref> تعلیقات فصوص، 13 ـ 14.</ref>. ایشان همسو با ملاصدرا<ref> الحکمة المتعالیه، 2/44 ـ 45؛ اسرار الآیات، 35.</ref>؛ وجود را نور و نور را وجود میداند<ref>امامخمینی، دعاء السحر، 39.</ref> و قائل است که در علوم عالیه و معارف حقه الهی حقیقت وجود، اصل حقیقت نور است و این دو عنوان حکایتکننده از یک حقیقت بسیطاند<ref>امامخمینی، چهل حدیث، 530.</ref>. | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
امامخمینی همسو با حکما<ref> ابنسینا، رسائل، 242؛ همو، التعلیقات، 175؛ میرداماد، مصنفات، 1/449 و 2/115 ـ 117؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، 24؛ همو، الشواهد الربوبیه، 70؛ همو، الحکمة المتعالیه، 2/327 ـ 330؛ همو، الحاشیة علی الهیات، 45 و 87؛ سبزواری، شرح المنظومه، 1/369.</ref> برای وجود اقسامی قائل است: | امامخمینی همسو با حکما<ref> ابنسینا، رسائل، 242؛ همو، التعلیقات، 175؛ میرداماد، مصنفات، 1/449 و 2/115 ـ 117؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، 24؛ همو، الشواهد الربوبیه، 70؛ همو، الحکمة المتعالیه، 2/327 ـ 330؛ همو، الحاشیة علی الهیات، 45 و 87؛ سبزواری، شرح المنظومه، 1/369.</ref> برای وجود اقسامی قائل است: | ||
ازجمله وجود مطلق و مقید<ref> تعلیقات فصوص، 264 ـ 269.</ref>، وجود ذهنی و خارجی<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/387 و 3/252.</ref> و وجود مستقل(فی نفسه) و رابطی(لغیره) <ref> جواهر الاصول، 1/138؛ تقریرات 2/175، 238 و 273.</ref>{{ببینید|وجود رابط}} | ازجمله وجود مطلق و مقید<ref> تعلیقات فصوص، 264 ـ 269.</ref>، وجود ذهنی و خارجی<ref>امامخمینی، تقریرات، 1/387 و 3/252.</ref> و وجود مستقل(فی نفسه) و رابطی(لغیره) <ref> امامخمینی، جواهر الاصول، 1/138؛ تقریرات 2/175، 238 و 273.</ref>{{ببینید|وجود رابط}} | ||
یکی دیگر از اقسام وجود، وجود لابشرط مقسمی و قسمی است. این دو اطلاق در مفاهیم فلسفی به این گونه است که اگر ماهیت در ذهن، من حیث هی هی لحاظ شود، دارای اطلاق از نوع اطلاق مقسمی است و اگر همین ماهیت با قید اطلاق در ذهن لحاظ شود، از نوع اطلاق قسمی است. در چنین تقسیمی، ماهیت من حیث هی که دارای اطلاق مقسمی است، هم در ماهیت مطلق به شرط اطلاق و هم در ماهیت بشرطشیء و هم در ماهیت بشرطلا موجود است؛ بنابراین اگر یک مفهوم ماهوی ذهنی، هیچ حیثیتی نداشته باشد و در عین حال با همه حیثیات سازگار باشد، آن مفهوم را دارای اطلاق مقسمی گویند<ref> ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 121 ـ 122؛ همو، الحکمة المتعالیه، 2/16 ـ 17؛ سبزواری، شرح المنظومه، 2/340 ـ 344.</ref>{{ببینید|ماهیت}} | یکی دیگر از اقسام وجود، وجود لابشرط مقسمی و قسمی است. این دو اطلاق در مفاهیم فلسفی به این گونه است که اگر ماهیت در ذهن، من حیث هی هی لحاظ شود، دارای اطلاق از نوع اطلاق مقسمی است و اگر همین ماهیت با قید اطلاق در ذهن لحاظ شود، از نوع اطلاق قسمی است. در چنین تقسیمی، ماهیت من حیث هی که دارای اطلاق مقسمی است، هم در ماهیت مطلق به شرط اطلاق و هم در ماهیت بشرطشیء و هم در ماهیت بشرطلا موجود است؛ بنابراین اگر یک مفهوم ماهوی ذهنی، هیچ حیثیتی نداشته باشد و در عین حال با همه حیثیات سازگار باشد، آن مفهوم را دارای اطلاق مقسمی گویند<ref> ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 121 ـ 122؛ همو، الحکمة المتعالیه، 2/16 ـ 17؛ سبزواری، شرح المنظومه، 2/340 ـ 344.</ref>{{ببینید|ماهیت}} |
ویرایش