هدایت و ضلالت، راهنمایی‌شدن به راه حق و گمراهی از آن.


قرآن کریم در آیات متعدد، به مسئله هدایت و ضلالت پرداخته و هدایت و ضلالت را به حق‌تعالی و مشیت او استناد داده است. در روایات نیز به اسباب هدایت و ضلالت اشاره شده و هدایت را در تمسک و عمل به قرآن و پیروی از اهل‌بیت (ع) دانسته‌اند.

در علم کلام ضمن مباحثی چون بحث جبر و اختیار و قضا و قدر از هدایت و ضلالت و انتساب آن به خداوند بحث شده‌ است. عرفا نیز پیرو اسما و صفات الهی تحت اسم هادی و مضّل و مظاهر آن دو به این بحث پرداخته­‌اند.

امام‌خمینی هدایت و ضلالت را از مباحث مهمی می‌داند که در شریعت به آن توجه شده‌ است. ایشان هدایت را وظیفه اصلی انبیاء الهی می‌داند که هر شخصی با اختیار و اراده خود آن را انتخاب می‌کند. ایشان با اذعان به این مطلب که هدایت امری وجودی و همان رسیدن هر موجود به کمال معنوی خود است، بر این باور است که سعادت و کمال در انسان ذاتی نیست و اگر کسی به هدایت نرسیده یا به‌ سبب عدم شکوفایی استعداد خود و یا به ‌سبب عدم اطاعت امر تکلیفی می‌باشد.

امام‌خمینی در آثار خود به عوامل، اقسام و مراتب هدایت و ضلالت پرداخته است.

معنای لغوی و اصطلاحی

هدایت از ریشه «هدی» به معنای راهنمایی[۱] از روی لطف[۲] و در اصطلاح به معنای راهنمایی خداوند به سوی هدف با ارائه راه آن[۳] است که گاهی به همراهِ رساندن به مطلوب نیز می‌باشد.[۴] هدایت به تکوینی و تشریعی تقسیم می‌شود: هدایت تکوینی عام و رساندن هر موجودی به کمال مناسب خود اوست و هدایت تشریعی راهنمایی و بیان قوانین و اوامر الهی است. ضلالت از ریشه «ضلل» به معنای گمراهی،[۵] عدول و منحرف‌شدن از راه مستقیم[۶] است و در اصطلاح به معنای نیافتن یا انحراف از راهی است که شخص را به مطلوب می‌رساند[۷]؛ همچنین به معنای رفتن به راهی که شخص را به مطلوب نمی‌رساند تعریف شده است.[۸]

از واژگان مرتبط با هدایت، توفیق و رشد است؛ توفیق تألیف و جمع اراده عبد و قضا و قدر الهی است و در خیر و سعادت به کار می‌رود.[۹] رشد به معنای هدایت‌یافتن به خیر و صلاح است که در امور دنیوی و اخروی کاربرد دارد[۱۰] و امری باطنی و به معنای عنایت الهی است که یاری‌دهنده انسان در هنگام توجه و روی‌آوردن او به سوی مقصد و مقصود خویش است.[۱۱] از واژگان مرتبط با ضلالت، «غیّ» است که به معنای انحراف از راه و نسیان هدف است.[۱۲] برخی فرق غوایت با ضلالت را در این شمرده‌اند که غیّ و غوایت، تنها در امور دین به کار می‌رود؛ اما ضلالت در امور دنیوی و گم‌کردن راه نیز به کار می‌رود.[۱۳]

پیشینه

ادیان الهی بر اساس اهداف و مقاصدی که برشمرده‌اند، راه‌هایی به افراد بشر معرفی کرده‌اند که آنان را به این مقاصد می‌رساند. این ادیان جدایی از آن را ضلالت و بودن در این مسیر را هدایت شمرده‌اند.[۱۴] در متون اسلامی به فراوانی به این مسئله توجه شده و قرآن کریم در آیات متعدد، به هدایت و ضلالت پرداخته[۱۵] و هدایت و ضلالت را به حق‌تعالی و مشیت او استناد داده است؛ البته مشیتی که بر اساس حکمت است و خداوند کسی را هدایت می‌کند که به سوی خداوند روی‌آورد، و کسی را گمراه خواهد کرد که از خداوند روی برگرداند.[۱۶] در روایات نیز به اسباب هدایت و ضلالت اشاره شده است[۱۷] و هدایت را در تمسک و عمل به قرآن[۱۸] و پیروی از اهل بیت(ع)[۱۹] دانسته‌اند.

اندیشمندان اسلامی نیز در آثار خود هدایت و ضلالت را تحلیل و بررسی کرده‌اند. در علم کلام در ضمن مباحثی چون بحث جبر و اختیار و قضا و قدر از هدایت و ضلالت و انتساب آن به خداوند بحث شده است و گروهی از متکلمان، مانند اشاعره، ضلالت را به خداوند اسناد داده‌اند.[۲۰] در برابر، گروهی اضلال را به معنای دیگری مانند هلاک‌کردن تفسیر کرده‌اند.[۲۱] عرفا نیز پیرو اسما و صفات الهی تحت اسم هادی و مُضِلّ و مظاهر آن دو، به این بحث پرداخته‌اند.[۲۲]

امام‌خمینی هدایت و ضلالت را از مباحث مهمی می‌داند که در شریعت به آن توجه شده است. ایشان هدایت را وظیفه اصلی انبیای الهی می‌داند که هر شخص با اختیار و اراده خود آن را انتخاب می‌کند.[۲۳] ایشان در آثار خود به بیان عوامل، اقسام هدایت و ضلالت و بیان مراتب آن پرداخته است.[۲۴]

حقیقت هدایت و ضلالت

از دیدگاه حکما، هدایت امری وجودی و به معنای سوق‌دادن موجود به سمت کمالات ثانوی است[۲۵]؛ زیرا کمال اول هر موجود، صورت نوعی اوست که در وجود و بقا، به آن نیازمند است[۲۶]؛ اما کمال ثانی مانند هدایت، اگرچه شیء در وجود و بقایش نیازمند آن نیست، ولی در تکامل خود به آن نیازمند است و خداوند افزون بر کمال اوّلی، اسباب تکامل ثانوی را نیز فراهم کرده است[۲۷]؛ بنابراین هر موجودی که کمال او عین ذاتش نباشد، نیازمند هدایت است و در کمال مناسب خویش، نیازمند به کامل‌کننده‌ای است که با پیمودنِ راه تکامل و خروج از قوه به فعل، به آن برسد؛ بنابراین هدایتْ کمال ثانوی انسان محسوب می‌شود و امری ذاتی برای انسانی نیست تا مقتضی ذات و وجودش باشد، بلکه تفضل و احسانی است که خداوند به بنده‌اش می‌کند.[۲۸] از این جهت هدایتْ نورانیتی درونی و بینایی باطنی است که انسان را از ظلمت گمراهی بیرون می‌برد.[۲۹] اهل معرفت هدایت حقیقی را وصول به مقام توحید[۳۰] و هدایت هر شیء را اعتراف به وجود و شهادت به وحدانیت حق‌تعالی می‌دانند[۳۱]؛ اما حقیقتِ ضلالت، هلاکت و نابودی و رویگردانی از راه توحید و حق است.[۳۲]

امام‌خمینی با اذعان به این مطلب که هدایت امری وجودی و همان رسیدن هر موجود به کمال معنوی خود است، بر این باور است که سعادت و کمال در انسان‌ها ذاتی نیست؛ زیرا جزء ذات یا لازم ماهیت انسان‌ها نیست که اهل سعادت یا شقاوت باشند، بلکه کمالات انسان به سبب اختیار، اکتسابی‌اند[۳۳] و حق‌تعالی با فرستادن پیامبران که دعوت به حق و معارف الهی می‌کنند و فطرت درونی انسان که بر اساس عشق به کمال مطلق و انزجار از نقص‌ها سرشته شده، انسان‌ها را به سوی کمال خود هدایت می‌کند.[۳۴] در حقیقت، وجود هر موجودی به مدد رحمت رحمانی، تحقق وجودی می‌یابد و به واسطه رحمت رحیمی، به کمال لایق خود می‌رسد.[۳۵] ایشان حقیقت هدایت را همان نور حق می‌داند[۳۶] و گاهی از آن به «نور طریق سلوک انسانیت» تعبیر می‌کند‏[۳۷] و از آنجاکه خاصیت نور روشنگری و ظهور است که غیر خود را ظاهر می‌سازد، پس این نور هدایت، خود را به صورت علم ظاهر می‌سازد و شخص می‌تواند به حقیقت راه یابد و ظاهر و باطن اشیا و عالم برای او آشکار شود[۳۸]؛ همچنان‌که این نور هدایت در عالم آخرت به صورت شفاعت ظهور می‌کند و در حقیقت، جلوه شفاعت شافعان در این عالم هدایت آنان است؛ پس هر مقدار هدایت در این عالم محقق شود، در آن عالم شفاعت محقق می‌شود[۳۹] (ببینید: شفاعت).

اما ضلالت مقابل هدایت است که از آن گاهی به امر عدمی به معنای نیافتن راه درست و گاهی به امر وجودی به معنای رفتن به غیر راه درست تعبیر می‌شود.[۴۰] امام‌خمینی نیز ضلالت را به معنای انحراف از راه مستقیم می‌داند که امری وجودی است[۴۱] اما در امور اعتقادی ضلالت را عدم مطابقت با واقع و امر خیالی و وهمی می‌داند که حقیقتی در خارج ندارد.[۴۲]

اقسام هدایت و ضلالت

از دیدگاه اندیشمندان اسلامی هدایت به تکوینی و تشریعی تقسیم می‌شود.[۴۳]

  1. هدایت تکوینی به معنای اعطای همه ابزار کمالی و رساندن به هدف است.[۴۴] این نوع هدایت، فراگیر است و همه پدیده‌های عالم طبیعت را دربر می‌گیرد و برای هر چیز و هر موجودی مناسب خلقت اوست.[۴۵] هدایت جمادات به تسخیر[۴۶] و هدایت حیوانات به تسخیر و الهام صورت می‌پذیرد[۴۷]؛ اما انسان افزون بر بهره‌مندی‌اش از هدایت تسخیری فطری و الهام، در قوا و ادراکات حسی‌اش، دارای هدایت به واسطه فکر و عقل نیز می‌باشد.[۴۸]
  2. هدایت تشریعی به معنای راهنمایی و بیان قوانین و اوامر الهی است.[۴۹] حق‌تعالی با این هدایت، حجت را بر بشر تمام کرده و با فرستادن پیامبران و کتاب‌های آسمانی، به هدایت مردم پرداخته است؛ ولی برخی از مردم با قبول‌نکردن هدایت خداوند، راه ضلالت را انتخاب می‌کنند.[۵۰] این دو قسم از هدایت عمومیت دارند؛ چنان‌که هدایت تکوینی شامل همه موجودات و هدایت تشریعی شامل مؤمن و کافر می‌شود؛ اما یک قسم از هدایت است که خاص و مختص به مؤمنان است[۵۱]؛ به این معنا که برخی با قبول هدایت عامِ تکوینی و تشریعی، مورد عنایت حق‌تعالی واقع می‌شوند و بر اساس آنچه حکمت خداوند اقتضا می‌کند، سیر آنان به سوی کمال مهیّا می‌شود و از لغزش در زندگی محافظت می‌شوند؛ پس به مقصود دست پیدا می‌کنند.[۵۲] این قسم از هدایت که از آن به توفیق هم یاد می‌شود، دارای مراتبی است.[۵۳]

ضلالت نیز به صورت کلی بر دو قسم است: ضلالت ابتدایی و ضلالت کیفری. ضلالت ابتدایی مربوط به ساحت قدس خداوند نیست[۵۴]؛ زیرا حق‌تعالی منبع خیر و کمال است و نقص و شر در او راهی ندارد؛ بنابراین اضلال ابتدایی که نوعی نقص و شرّ است، در او راه ندارد و همه ضلالت‌ها به سوء اختیار عبد است[۵۵]؛ اما ضلالت کیفری آن است که وقتی انسان با وجود دعوت عقل و پیامبر، با سوء اختیار، بیراهه را انتخاب کند و به عصیان خود بیفزاید، در این صورت او استعداد خود برای هدایت را باطل کرده، سبب می‌شود حق‌تعالی او را به حال خود واگذارد و هدایت نکند. اگر پیروی از هوا و عصیان او ادامه پیدا کند و توبه نکند، خداوند او را در همین حال ثابت نگه می‌دارد و گمراه می‌کند.[۵۶] امام‌خمینی نیز برای هدایت تقسیماتی قائل است:

  1. هدایت تکوینی و تشریعی: هدایت تکوینی همان فرمان خداوند به «کُنْ فَیَکُونُ»[۵۷] است[۵۸]؛ زیرا هر یک از موجودات راه و نور و هدایتی مخصوص به خود دارند.[۵۹] هدایت تشریعی همان دعوت انبیا(ع) به راه نورانی دین و خروج از ظلمت کفر است و صراط مستقیم، همان راه انبیای الهی(ع) و راه نبی اکرم(ص) است. آنان با دعوت مردم به صراط مستقیمِ الهی که نور مطلق و راه انسانیت است و دعوت به خروج از همه انحای کفر، الحاد و ظلمات، مردم را هدایت کردند.[۶۰]
  2. هدایت بالذات و بالتبع: امام‌خمینی مانند دیگر اندیشمندان[۶۱] با استناد به آیات الهی[۶۲] هدایت و ضلالت بالذات و اصیل را از آنِ خداوند می‌داند و برای برخی هادیان نظیر پیامبر(ص) و جبرئیل، هدایت بالتبع قابل است.[۶۳] از این‌رو کسانی که به سوی عالم غیب سیر داشته‌اند و به توحید فعلی رسیده‌اند، تنها یک فاعل را می‌بینند و همه افعال و ازجمله هدایت‌ها را به یک فاعل یعنی حق‌تعالی استناد می‌دهند.[۶۴]

منشأ هدایت و ضلالت

در آیات بسیاری از قرآن کریم خداوند هدایت را به خود نسبت داده است[۶۵] و دیگر موجودات تنها با اذن و عنایت او می‌توانند هدایتگری کنند.[۶۶] از این‌رو، اسناد هدایت به خداوند، اسناد حقیقی است.[۶۷] اندیشمندان اسلامی نیز منشأ هدایت را حق‌تعالی می‌دانند که با قوا و وسایط، به هدایت بندگان می‌پردازد؛ چنان‌که در هدایت تشریعی، فرشته واسطه هدایت، جبرئیل است[۶۸]؛ اما هدایت‌کننده حقیقی خداوند است و انتساب هدایت به دیگران حقیقی نیست،[۶۹] بلکه اسناد هدایت به دیگران، از باب مظهریت در هدایت است و انبیا و اولیای الهی مجرای مشیت خداوندند[۷۰]؛ چنان‌که مقام ولایت، واسطه فیض در هدایت تکوینی است و مقام رسالت، واسطه فیض در هدایت تشریعی است.[۷۱] در مقابل، منشأ ضلالت، اراده بندگان است که به سبب به‌کارگیری قوای شهویه و غضبیه است[۷۲] و سبب تسلط شیاطین بر قلب و وسوسه آنها می‌گردد.[۷۳]

امام‌خمینی نیز هدایت حق‌تعالی را بالذات و اصیل و استناد هدایت به دیگران را استناد به شئون هدایتِ آن هادیِ بالذات می‌داند و قائل است موجودات در مراتب ظلمانی و تعیناتی که به واسطه نزول در این عالم طبیعت پیدا می‌کنند، به مدد اسم مبارک «هادی» از ظلمات حجابِ تعینات خود خارج می‌شوند و به طریق و مقصد خود می‌رسند.[۷۴] انتساب هدایت به دیگران، در حقیقت به نظر کثرت و اسباب و مسببات است که نظام عالم بر اساس آن اداره می‌شود و به نظر وحدت و مشرب عرفانی، همه هدایت‌ها به حق‌تعالی استناد می‌یابد.[۷۵] در حقیقت تمام موجودات تحت ظل دو اسم رحمان و رحیم‌اند و همه هدایت هادیانِ طریق توحید، از جلوه‌های اسم رحمت رحیمیه‌اند، مگر کسانی که از فطرت استقامت، به سوء اختیار خود خارج شده‌اند و خود را از هدایت رحیمیه محروم ساخته‌اند.[۷۶] به باور امام‌خمینی اگر کسی به هدایت نرسد، یا به سبب عدم استعداد خود و شقاوت خود است یا به سبب عدم اطاعت امر تکلیفی.[۷۷]

عوامل هدایت و ضلالت

در متون دینی عوامل متعددی برای هدایت و ضلالت ذکر شده است. در قرآن کریم مهم‌ترین عوامل هدایت عبارت‌اند از:

  1. پیامبران(ع) و اولیای معصوم(ع)[۷۸]؛
  2. کتاب آسمانی[۷۹]؛
  3. ایمان و اعتصام به خداوند[۸۰]؛
  4. عمل صالح[۸۱]؛
  5. اطاعت از حق و پیروی رضای الهی[۸۲]؛
  6. تلاش در راه خدا[۸۳]؛
  7. انابه و تضرع در پیشگاه خدا[۸۴] که برخی از این عوامل، اسباب هدایت تشریعی و برخی اسباب هدایت مخصوص به مؤمنان‌اند.

امام‌خمینی مانند دیگر اندیشمندان اسلامی[۸۵] با الهام‌گرفتن از آیات الهی، برای هدایت و ضلالت عواملی برشمرده است ازجمله:

  1. فطرت که چراغ راه هدایت است[۸۶] و این فطرت انسان را متوجه کمالی می‌کند که نقص در آن راه ندارد و آن کمال و جمال مطلق است که در تمام موجودات و افراد بشر نهاده شده است.[۸۷] در صورتی که فطرت الهی در انسان مقهور و محجوب نشده باشد و صفای نفس از دست نرفته باشد و صفات نکوهیده در نفس رخنه نکرده باشند، انسان می‌تواند به سعادت و هدایت دست یابد.[۸۸] در این صورت رحمت رحیمیه حق‌تعالی شامل او می‌شود. حتی کسانی که به سوء اختیار خود از فطرت مستقیم خود خارج شده‌اند، مشمول این رحمت‌اند، ولی خود آنها مقصرند که از این رحمت استفاده نکرده‌اند[۸۹]؛
  2. عقل که از عوامل رسیدن به نور هدایت است.[۹۰] در حقیقت معرفت به عقل و جهل و جنود آنها مقدمه‌ای برای هدایت است و این هدایت یا هدایت به صورت استکمال نفوس و تنزیه و تصفیه نفس است یا هدایت مطلق است که اساس آن هدایت به معرفت حق‌تعالی است[۹۱]؛
  3. انبیا(ع) و اهل بیت(ع) که مهم‌ترین عامل هدایت‌اند و پیروی از آنان و ثبات قدم در این مسیر نورانی، سبب گذر از صراط قیامت و سعادت اخروی می‌شود.[۹۲] انبیا(ع) آمده‌اند انسان‌ها را از سرگردانی و ضلالت به نور هدایت برسانند[۹۳]؛
  4. قرآن کریم که راهنمای سلوک انسانیت است و مقصد اصلی آن، هدایت به راه‌های سلامت و خروج از مراتب ظلمات است[۹۴]؛
  5. منع خطورات نفسانی با کوشش و اخلاص و مبارزه با اوهام نفس و وسوسه‌های شیطانی[۹۵]؛
  6. مجاهده برای خدا، چنان‌که خداوند در قرآن کریم وعده داده است مجاهدان را هدایت خواهد کرد و از کسانی که در این مسیر به قدم حق و صدق سلوک کنند و خداجو باشند، دستگیری می‌کند؛ اما اگر سالک به قدم نفس حرکت کرد و ریاضت او هم برای قدرت و سلطنت نفس بود، این منجر به انحراف و سوء عاقبت خواهد شد.[۹۶]

عوامل ضلالت نیز عبارت‌اند از:

  1. شیطان: قرآن کریم شیطان را دشمن آشکار انسان و اغواگر معرفی کرده[۹۷] و ضلالت بندگان را به او نسبت داده است[۹۸]؛ با این حال، تلاش شیطان برای اغواگری و ایجاد فتنه و فساد را هرگز سبب جبر و قهر ندانسته است، بلکه سهم شیطان در گمراه‌کردن بندگان، در حد ایجاد وسوسه[۹۹] و دعوت به باطل[۱۰۰] است؛ زیرا خداوند شیطان را بر اراده انسان مسلط نکرده است، مگر آنکه خود زمام اختیار خویش را به دست او بسپارد؛ از این‌رو خداوند مردم را به دشمنی با او فرخوانده[۱۰۱] و از پیروی خواسته‌های شیطان منع کرده است.[۱۰۲] امام‌خمینی شیطان را از عوامل ضلالت می‌داند و معتقد است شیطان راهزن طریق هدایت است و اغواگری‌های او سبب سقوط انسان به دره‌های ظلمانی طبیعت می‌شود‏.[۱۰۳] به عقیده ایشان شیطان دشمنی است که شبانه‌روز همه وسایل و جدیت‌های خود را به کار می‌گیرد تا انسان را از مسیر حق گمراه کند و ایمان او را برُباید[۱۰۴] و اگر از طریق وسوسه در مبدأ و معاد و تردید در آنها موفق نشد، از طریق عبادت پیش می‌آید و افعالی را که می‌توان با آن به قرب الهی رسید، به کلی فاسد و باطل می‌کند[۱۰۵]؛ زیرا طبق بعضی از آیات، شیطان سوگند یاد کرده تا با کمین‌کردن بر سر راه مستقیم، اولاد آدم(ع) را از این راه بازدارد[۱۰۶] (ببینید: شیطان)؛
  2. هوای نفس و دنیا: از دیگر عوامل ضلالت و گمراهی، هوای نفس و دلبستگی به دنیاست[۱۰۷]؛ زیرا حب دنیا و حب نفس، زمینه تدریجی سلطه شیطان و گرفتن ایمان انسان را فراهم می‌کند[۱۰۸] (ببینید: حب نفس)؛
  3. حجاب علم: این حجاب سبب وقوع انسان در مرتبه‌ای از مراتب ضلالت است؛ زیرا قلب انسان به واسطه مغرورشدن به علوم اصطلاحی، ظلمانی گشته، انانیت و خودخواهی در آن قوّت می‌گیرد. علمی که باید سبب هدایت انسان شود، او را در حجاب خودبینی فرو برده و سبب می‌شود همه کمالات را منحصر در آن علم ببیند و با سرگرم‌شدن به مفاهیم عقلی کلی، از راه بازماند[۱۰۹] (ببینید: حجب)؛
  4. انکار مقامات: انکار مقامات اهل‌الله و جهل مرکب، سبب خاموش‌شدن نور فطرت که چراغ راه هدایت است و موجب رسیدن به مرتبه‌ای از ضلالت می‌شود؛ زیرا با آلودگی به جهلِ مرکب نمی‌توان قدمی به سوی معارف برداشت و چه بسا انکار مقامات سبب فرونشاندن آتش عشق و جاماندن از سلوک گردد.[۱۱۰]

امام‌خمینی برای ضلالت و گمراهی جامعه نیز عواملی را ذکر کرده است ازجمله:

  1. طاغوت و استکبار: یکی از نقشه‌های دشمنان اسلام نفوذ در اقشار مردم و به انحراف کشیدن راه درست و مستقیم آنان است.[۱۱۱] آنان با به فسادکشاندن جوانان و ترویج بی‌بندوباری در میان مردم به غارت منابع آنان مبادرت می‌ورزند.[۱۱۲]
  2. روشنفکران وابسته: روشنفکرانی که مرعوب غرب و شرق شده‌اند و افکار و آزادی‌های آنان را ترویج می‌کنند، جامعه را به ضلالت، گمراهی و وابستگی می‌کشانند.[۱۱۳]

مراتب هدایت

برخی اندیشمندان اسلامی، برای هدایت خاصه مراتبی قائل‌اند:

  1. شناساندن راه خیر و شر؛
  2. عنایتی که خداوند به بنده‌اش می‌کند و دست او را می‌گیرد و به مقصد می‌رساند و در واقع نتیجه و مبارزه و مجاهده اوست؛
  3. نور ولایتی که پس از به‌کمال‌رسیدن و اتمام مجاهده سالک، بر او افاضه می‌شود.[۱۱۴]

امام‌خمینی نیز برای هدایت به حسب انواع سیر و سلوک، مراتبی برشمرده است ازجمله:

  1. نور هدایت فطری که در آن شخص بدون احتجاب به انواع حجاب‌ها؛ مانند حجب ملکی یا ملکوتی، حجب معاصی قلبی یا قالبی، حجب نورانی یا ظلمانی یا حجب وحدت یا کثرت، سیر الی الله می‌کند[۱۱۵]؛
  2. هدایت به نور قرآن بدون افراط و تفریط و با تدبر در معانی ظاهری و باطنی، بدون وقوف در معانی ظاهری و بدون نفی آنها؛ اما بعضی از اهل ظاهر، علوم قرآن را همان معانی عرفی و استفاده از آن را منحصر به همین دستورهای صوری ظاهری دانسته‌اند و برخی از اهل باطن به نفی این معانی ظاهری قائل شده‌اند. این دو گروه، هر دو از اعتدال خارج و به جانب افراط یا تفریط رفته‌اند و از نور هدایت به صراط مستقیم قرآنی محروم‌اند. عارف و عالِم محقق، همچنان‌که ظاهر خود را به نور قرآن منور می‌کند، باید باطن خود را نیز به انوار معارف و توحید آن نورانی کند[۱۱۶]؛
  3. هدایت به نور شریعت (که جامع ادیان الهی است)؛
  4. هدایت به نور اسلام؛
  5. هدایت به نور ایمان (که اخص از اسلام است)؛
  6. هدایت به نور یقین؛
  7. هدایت به نور عرفان (که به همراه شهود است)؛
  8. هدایت به نور محبت؛
  9. هدایت به نور ولایت؛
  10. هدایت به نور تجرید (تنزیه سرّ از غیر حق‌تعالی) و توحید.[۱۱۷]

بنا بر نظر امام‌خمینی یکی از مراتب عالیه هدایت، هدایت به صراط مستقیم، به معنای ثبات و تمکین در حالات و مقامات است و کسی که به رؤیت مقام مالکیت و قاهریت حق برسد، غبار کثرت را می‌شکند و میان او و حق‌تعالی حجابی نمی‌ماند و عنایت ازلی شامل حال او می‌شود و به مقام استقامت و تمکین می‌رسد (ببینید: مقامات). در این صورت خواهان هدایت ازلی می‌شود که همان هدایت و صراط مستقیم، به معنای ثبات و استقامت است؛ اما در غیر این افراد که دارای حجاب‌اند، هدایت مرتبه پایین‌تری دارد.[۱۱۸] امام‌خمینی بر این باور است وقتی سالک انانیت خود را محو می‌کند، عنایت ازلی از مقام غیب احدی به فیض اقدس شامل او می‌شود و حالت صحو بعد المحو برای او حاصل می‌شود (ببینید: فنا) و به «وجود حقانی» متصف می‌گردد، در این صورت هدایت مطلقه که همان صراط مستقیم انسانیت و سیر به سوی اسم جامع است، شامل او می‌شود.[۱۱۹]

ضلالت و انحراف از حق نیز دارای مراتبی است و هر مقدار که رسوخ و شدت جهل و دخول در ظلمت نفسانیات بیشتر باشد، ضلالت افراد بیشتر خواهد بود.[۱۲۰] از این‌رو برای اهل ضلال و اشقیا به حسب مراتب آنان در ضلالت و انحراف از صراط مستقیم، درکاتی از جهنم وجود دارد.[۱۲۱] امام‌خمینی معتقد است کسی که از صراط مستقیم انسانیت منحرف شود، هر مقدار در این مسیر پیش رود، از این صراط انسانیت دورتر می‌شود[۱۲۲] تا آنجاکه به پایین‌ترین درجه از شقاوت می‌رسد که برای هیچ‌یک از موجودات نیست[۱۲۳] و از آنجاکه انسان جامع همه تعینات است، محجوب‌ترینِ موجودات از حق‌تعالی است و ردّ به اسفل‌السافلین در بعضی آیات[۱۲۴] نیز ممکن است اشاره به این معنا باشد. از این‌رو صراط انسان طولانی‌ترین و ظلمانی‌ترینِ صراط‌هاست.[۱۲۵]

صراط مستقیم در هدایت

در متون دینی بر این نکته تأکید شده است که همه موجودات به سوی حق‌تعالی در حرکت‌اند[۱۲۶] و خداوند زمام همه عالم را در اختیار دارد و همه در مسیر صراط مستقیم به سوی اویند.[۱۲۷] این صراط همان صراط مستقیم وجودی است. از این جهت هیچ موجودی در سیر صعودی خود خارج از صراط مستقیم نیست و همه صراط‌ها حتی صراط «ضالین» و «مغضوبین» نیز صراط مستقیم وجودی است.[۱۲۸] در برابر آن، صراط مستقیمِ سلوکی قرار دارد که انبیا(ع) به پیمودن آن دعوت می‌کنند. این صراط، غیر از صراط گمراهان و مغضوبین است[۱۲۹] و با ریاضت و مجاهدات‌های فراوانی به دست می‌آید.[۱۳۰] برخی از اهل معرفت در تبیین مسئله صراط مستقیم از دو اصطلاح استقامت عامه و خاصه بهره برده‌اند؛ به این معنا که صراط مستقیم وجودی، استقامت عامه و صراط مستقیم سلوکی استقامت خاصه است.[۱۳۱]

امام‌خمینی همسو با اهل معرفت رابطه خاصی میان صراط و هدایت از یک طرف و ربوبیت از طرف دیگر قائل است. ایشان بر این باور است که ربوبیت حق‌تعالی بر دو گونه است:

  1. ربوبیت عامه که تمام موجودات را شامل می‌شود و آن تربیت‌های تکوینی است که هر موجودی را از حدّ نقص به کمال لایق خود در تحت تصرف ربوبیت می‌رساند. در حقیقت همه ترقی‌های طبیعی و جوهری و حرکات ذاتی و عرضی، تحت تصرفات ربوبیت حق‌تعالی واقع می‌شوند. بر این اساس از ماده و هیولای اولی تا منزل حیوانیت و حصول قوای جسمانی و روحانی، همه تحت تربیت تکوینی‌اند.[۱۳۲]
  2. ربوبیت خاصه که مختص به نوع انسانی است و برای دیگر موجودات در آن حظ و نصیبی نیست و این تربیت و ربوبیت خاصه و تشریعی، هدایت به راه سعادت و انسانیت است؛ البته انسان تا منزل حیوانیت با سایر حیوانات همقدم است؛ ولی در این مسیر دو راه پیش رو دارد که با اختیار خود می‌تواند هر یک را طی کند: یکی راه سعادت که صراط مستقیم ربّ العالمین است «إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» و یکی راه شقاوت.[۱۳۳] امام‌خمینی با توجه به دو قسم صراط مستقیم وجودی و سلوکی، بر این باور است که همه موجودات در مرتبه تعینات و در سیر صعودی خود، خارج از صراط مستقیم نیستند و این همان مفاد آیه «ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»[۱۳۴] است.[۱۳۵]

امام‌خمینی با استناد به بعضی آیات[۱۳۶] و روایات[۱۳۷] معتقد است که هر یک از موجودات صراطی خاص به خود و نور و هدایتی مخصوص به خود دارند.[۱۳۸] بر این اساس ایشان رجوع هر یک از موجودات از عالم کثرت به غیب را صراط مستقیم وجودی می‌داند[۱۳۹]؛ اما در صراط مستقیمِ سلوکی قائل است که هدایت با توجه به سیر سیرکنندگان و مراتب سلوک سالکان الی‌الله، مقامات و مراتبی دارد.[۱۴۰] از این‌رو صراط مستقیم سلوکی همان هدایت خاصه‌ای است که انبیا(ع) مردم را به آن دعوت کرده‌اند تا به انسانیت و نور مطلق برسند و از همه اقسام کفر، ضلالت و ظلمت خارج شوند[۱۴۱] و این صراط همان صراطی است که در روایات به باریک‌ترین راه‌ها تبیین شده که از متن جهنم می‌گذرد.[۱۴۲] این صراط مستقیم در افرادی که وارد سلوک نشده‌اند، صراط ظاهر شریعت و صراط مستقیم به دین و اسلام است و اگر اهل سلوک باشند، مقصود از هدایت، راهنمایی و مراد از صراط مستقیم نزدیک‌ترین راه وصول الی الله است که آن راه رسول‌الله(ص) و اهل بیت(ع) است[۱۴۳] (ببینید: قیامت). پس هر حرکتی که انسان انجام می‌دهد، چه حرکت روحی و قلبی و چه حرکت جوارحی، از دو حال خارج نیست: یا به طرف صراط مستقیم و هدایت خاصه است یا به طرف طاغوت و انحراف[۱۴۴]؛ بر این اساس هرچه انسان از راه مستقیم دورتر شود، ضلالت او افزایش می‌یابد.[۱۴۵] امام‌خمینی معتقد است سوره حمد به چگونگی سلوک بزرگان معرفت و صاحبان ریاضت و کاملان اشاره دارد.[۱۴۶] ایشان در تفسیر سوره حمد و تطبیق آن بر اسفار اربعه عرفانی، استعاذه را که امری مستحب است، ترک غیر حق و فرار از سلطنت شیطان و به عبارت دیگر سفر از خلق به حق (سفر اول) می‌داند و معتقد است تسمیه به تحقق به حقانیت اشاره دارد و «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» اشاره به سفر «من الحق بالحق فی الحق» (سفر دوم) است که در «مالِک یوْمِ الدِّینِ» تمام می‌شود و «إِیاک نَعْبُدُ» به واسطه رجوع از محو به صحو، «سفر از حق به خلق» (سفر سوم) است و در «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» این سفر به اتمام می‌رسد[۱۴۷]؛ اما سفر چهارم که بقای پس از فنا و سفر از خلق به خلق بالحق است، اختصاص به نبی مکرم اسلام(ص) و اولیای او دارد[۱۴۸] (ببینید: اسفار اربعه و سوره حمد) از نگاه امام‌خمینی این صراط مستقیم، همان صراطی است که رب انسان کامل بر آن است[۱۴۹]؛ زیرا حق‌تعالی به مقام اسم جامع بر صراط مستقیم است و اسم جامع، مقام وسطیت و جامعیت اسما، بدون برتری صفتی بر صفتی و غلبه اسمی بر اسمی، دارد؛ چنان‌که بعضی از آیات[۱۵۰] دلالت بر آن دارند. انسان کامل نیز از آنجاکه مظهر همه اسما و صفات و مربوب حق‌تعالی به اسم جامع است و هیچ‌یک از اسما در آن غلبه تصرف ندارند، دارای مقام وسطیت و برزخیت کبراست و سیرش بر طریق مستقیم است.[۱۵۱] بالاترین مرتبه استقامت که استقامت مطلقه است، در انسان کامل ختمی(ص) بوده و برای دیگر اولیاء و مؤمنان به تبع آن جناب است[۱۵۲]؛ اما استقامت دیگر موجودات کامل نیست و صراط آنها یا به سوی لطف و جمال یا به طرف قهر و جلال انحراف دارد[۱۵۳] و نهایت صراط مستقیم رجوع عین ثابت به مقام الله و فنای در آن است، نه در اسمای دیگر[۱۵۴] (ببینید: انسان کامل).

انتساب اضلال به خداوند

در برخی آیات اِضلال به خدای سبحان نسبت داده شده است[۱۵۵]؛ در حالی‌که اضلال به معنای گمراه‌ساختن بندگان، فعل ناروایی است که انتسابش به خداوند محال است. این ناسازگاری سبب پیدایش دو دیدگاه در میان مفسران و متکلمان اسلامی دربارهٔ اضلال الهی شده است. اشاعره با انکار حسن و قبح عقلی،[۱۵۶] ضلالت بندگان را فعل خدا پنداشته‌اند و معتقدند خداوند ضلالت و گمراهی را در قلب کافران ایجاد کرده و همه افعال فعل خداوند است.[۱۵۷] از دیدگاه علمای امامیه و معتزله این دیدگاه، با ویژگی مختاربودن انسان و اتصاف افعال ارادی او به مدح و ذم و استحقاق ثواب و عقاب ناسازگار است و با ظاهر آیاتی که مردم را به اطاعت پروردگار تکلیف کرده‌اند و نیز آیاتی که بر وجوب ارشاد و راهنمایی گمراهان، فرمان داده‌اند، ناسازگاری آشکار دارد.[۱۵۸] همچنین لازم می‌آید قبیح از حق‌تعالی صادر شود؛ در حالی‌که خداوند منزه از فعل قبیح است.[۱۵۹] همچنین این امر مخالف آن دسته از آیاتی است که صریحاً اضلال را به هوای نفس،[۱۶۰] برخی از بندگان،[۱۶۱] کافران[۱۶۲] یا شیطان[۱۶۳] نسبت می‌دهند. همچنین قرآن کریم غرض از بعثت پیامبران(ع) را اتمام حجت بر بندگان یاد کرده است[۱۶۴]؛ در حالی اگر خداوند ضلالت را در قلوب بندگان ایجاد کند، با غرض بعثت منافات دارد.[۱۶۵] برخی معنای اِضلال را در آیات یادشده به معنای هلاکت و نرسیدن به ثواب و بهشت دانسته‌اند.[۱۶۶] گروهی نیز اضلال خداوند را اضلال ابتدایی ندانسته‌اند، بلکه آن را ناظر به اضلال کیفری و پیامد گمراهی آگاهانه انسان‌های تبهکار دانسته‌اند.[۱۶۷]

امام‌خمینی بر این باور است که نسبت اضلال در آیات به خداوند، به جهت ظهور توحید فعلی در مقام است و از آنجاکه سالک در مقام توحید فعلی، کثرت‌ها را مشاهده نمی‌کند، همه فعل‌ها را به خداوند نسبت می‌دهد، مانند عزت، سلامت، فقر، ضلالت که همه به خداوند منتسب می‌شوند و فرشتگانی که واسطه هدایت‌اند یا شیطان که واسطه ضلالت است و تحت اراده خداوند کار انجام می‌دهند، فعل آنها فانی در فعل الهی است.[۱۶۸] در حقیقت، شرور و نقص‌ها از لوازم عالم طبیعت و معلولات‌اند که از امور عدمی و عدم مضاف‌اند؛ اگرچه همه منتسب به خداوندند. شرور و نقص‌ها بالعرض به خداوند منسوب‌اند و از این جهت در بعضی آیات اموری مانند توفّی، موت و اضلال گاهی به خداوند و گاهی به مخلوقات اسناد داده شده‌اند.[۱۶۹]

امام‌خمینی با اشاره به نقش تعیین‌کننده اراده و اختیار انسان در پیمودن راه مستقیم هدایت، معتقد است فرستادن انبیا و اعطای رسول باطنی، برای تمییز حسن و قبح و جزا و پاداش برای مطیعان و عاصیان است که با اختیار و علم و شعور، راه هدایت را اختیار کنند و این‌چنین نیست که خداوند آنان را اجبار و از آنان سلب اختیار کرده باشد.[۱۷۰] همچنان‌که افعال انسان نیز به خود انسان تفویض نشده است که هر چه می‌خواهد انجام دهد، بلکه طبق آنچه در روایات اهل بیت(ع) آمده است[۱۷۱] قول حق «امر بین الامرین» است.[۱۷۲] ایشان با ادله متعددی قول به جبر و تفویض را باطل و «امر بین الامرین» را اثبات می‌کند[۱۷۳] (ببینید: جبر و اختیار) و با تأکید بر نقش محوری اراده و انتخاب خود انسان در گمراهی خویش و قبول دعوت شیطان، بر این باور است که بازماندن از سَیر ملکوتی و سلوک الهی، نتیجه کوتاهی یا تقصیر خود انسان و واقع‌شدن تحت سلطنت شیطان است.[۱۷۴]

آثار هدایت و ضلالت

خداوند در قرآن کریم، هدایت را سبب شرح صدر،[۱۷۵] نورانیت باطن،[۱۷۶] فزونی هدایت، تقوا،[۱۷۷] ایمنی از عواقب سوء شقاوت[۱۷۸] و رهایی از هر گونه غم و اندوه[۱۷۹] برشمرده است. این آثار و برکات، نتیجه هدایت ثانوی و پاداش هدایت خاصه، پس از قرارگرفتن در سلک اهل تقواست[۱۸۰]؛ زیرا انسانِ هدایت‌یافته به ندای عام فطرت و دعوت شریعت، پس از آراستگی به صفت تقوا و عمل به مقتضای هدایت، ظرفیت دریافت افاضات ویژه الهی در وجودش پدید می‌آید؛ از این‌رو اهل تقوا همواره در میان این دو هدایت قرار دارند.[۱۸۱]

امام‌خمینی نیز طهارت قلب و روشنیِ باطن انسان هدایت‌یافته در زندگی دنیا و نورانیت سیمای او در آخرت ازجمله آثار هدایت برشمرده و معتقد است مؤمن وقتی در دنیا سیر و قلبش مستقیم و توجهش به سوی خداوند است، صراطش نیز مستقیم است؛ بنابراین در آن عالم نیز صراطش مستقیم و روشن و صورت و سِیرت و باطن و ظاهرش به صورت و هیئت انسانیت است‏.[۱۸۲] ایشان ازجمله پیامدهای سوء ضلالت و گمراهی از مسیر حق را مسخ هویت باطنی انسان و حشر او به صورت حیوانات در قیامت ذکر کرده است. به باور ایشان قلب مشرک که از تبعیت هادی مطلق و ولیّ کامل سر باز زده است و به انّیت و انانیت خود و دنیا و زَخارف آن مشغول است، در عوالم دیگر نیز با سیرت و صورت مستقیم انسانی محشور نمی‌شود، بلکه به صورت یکی از حیوانات محشور می‌شود؛ زیرا در آن عالم صورت و هیئت، تابع قلوب‌اند و ظاهرْ ظلّ باطن است[۱۸۳] (ببینید: تجسم اعمال).

پانویس

  1. زبیدی، تاج العروس، ۲۰/۳۲۷
  2. راغب، مفردات، ۸۳۵
  3. طباطبایی، المیزان، ۱/۳۴
  4. گنابادی، تفسیر بیان السعادة، ۱/۳۱
  5. ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغه، ۳/۳۵۶
  6. فراهیدی، کتاب العین، ۷/۹
  7. جرجانی، التعریفات، ۶۰؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۱/۴۴۵–۴۴۶
  8. جرجانی، المواقف، ۱/۲۳
  9. ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۱/۱۳۰
  10. راغب، مفردات، ۳۵۴
  11. ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۱/۱۳۱–۱۳۲
  12. طباطبایی، المیزان، ۸/۳۳۲
  13. عسکری، الفروق فی اللغه، ۲۰۸
  14. کتاب مقدس، مزامیر، ب۲۷، ۱۱؛ نامه یعقوب، ب۵، ۲۰
  15. بقره، ۱۴۲؛ رعد، ۲۷؛ ابراهیم، ۲۷
  16. رعد، ۲۷؛ طباطبایی، المیزان، ۱۱/۳۵۳
  17. کلینی، الکافی، ۱/۱۶۶؛ صدوق، التوحید، ۴۱۱؛ آمدی، عبدالواحد، تصنیف غرر الحکم، ۹۴–۹۵
  18. مجلسی، بحار الانوار، ۸۹/۳۱
  19. صدوق، الامالی، ۲۲
  20. بغدادی، اصول الایمان، ۱۱۵؛ آمدی، سیف‌الدین، ۲/۱۹۴؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۳۱۰–۳۱۱
  21. احمدبن‌سلیمان، حقائق المعرفة، ۲۳۶–۲۴۰؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۳۱۰–۳۱۱؛ استرآبادی، البراهین القاطعة، ۲/۴۴۵
  22. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۰۰، ۶۴۵، ۶۸۹ و ۷۱۱
  23. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۶۵؛ امام‌خمینی، صحیفه، ۱۴/۱۵۴
  24. امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۲۵؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۸۶؛ امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۵۳–۵۴؛ امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۹
  25. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۶۹
  26. فارابی، الاعمال الفلسفیه، ۳۷۲؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۶۹
  27. طه، ۵۰؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۶۹؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۱/۱۶۳–۱۶۵؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۹۱
  28. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۶۹؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۴۷۹
  29. جوادی آملی، هدایت در قرآن، ۲۸۱؛ جوادی آملی، تسنیم، ۲۲/۱۹۴
  30. آملی، تفسیر المحیط، ۶/۱۸۰؛ نخجوانی، الفواتح الالهیة، ۲/۱۲۸
  31. آملی، جامع الاسرار، ۶۰
  32. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۲/۳۶۹؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۲/۲۲۴–۲۲۷
  33. امام‌خمینی، الطلب و الاراده، ۷۵
  34. امام‌خمینی، الطلب و الاراده، ۸۶–۸۸
  35. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۶۶؛ امام‌خمینی، تعلیقه فوائد، ۸۸–۸۹
  36. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۸
  37. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۱۹۲
  38. امام‌خمینی، دعاء السحر، ۳۸
  39. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۵۰
  40. جرجانی، التعریفات، ۶۰
  41. امام‌خمینی، صحیفه، ۸/۳۲۷
  42. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۴۳؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۳۴
  43. خویی، البیان، ۴۹۵–۴۹۶
  44. طباطبایی، المیزان، ۷/۳۴۶
  45. طه، ۵۰؛ طباطبایی، المیزان، ۱۰/۸۵
  46. راندن قهری به سوی هدفی معین
  47. ملاصدرا، اسرار الآیات، ۱۵۵–۱۵۶؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۵/۳۴۵–۳۴۹
  48. ملاصدرا، اسرار الآیات، ۱۵۵–۱۵۷
  49. طباطبایی، المیزان، ۷/۳۴۶؛ خویی، ۴۹۶
  50. خویی، البیان، ۴۹۶
  51. مجلسی، مرآة العقول، ۷/۲۴۱؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱۷/۲۳۹؛ طباطبایی، المیزان، ۳/۲۹۹
  52. حمود، ابهی المداد، ۲/۱۴۵؛ سبحانی، الالهیات، ۲/۳۹۱–۳۹۲
  53. سرّاج، اللمع، ۳۹۴–۳۹۵
  54. طباطبایی، المیزان، ۱۰/۱۱۵
  55. طباطبایی، المیزان، ۱/۹۶
  56. صف، ۵؛ طباطبایی، المیزان، ۱۲/۲۴۴
  57. نحل، ۴۰
  58. امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۲۵
  59. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۹
  60. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۴/۱؛ دعاء السحر، ۱۲۵
  61. طباطبایی، المیزان، ۱۰/۶۱
  62. نحل، ۹۳؛ رعد، ۷
  63. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۸۶
  64. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۴۵
  65. یونس، ۳۵؛ نور، ۳۵؛ آل عمران، ۸
  66. انبیاء، ۷۳؛ سجده، ۲۴؛ تغابن، ۶
  67. نحل، ۳۶؛ گنابادی، تفسیر بیان السعادة، ۲/۴۱۲
  68. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۱۱۸–۱۱۹
  69. عین‌القضات، تمهیدات، ۱۸۸–۱۸۹
  70. امام‌خمینی، صحیفه، ۲/۱۳۳؛ جوادی آملی، هدایت در قرآن، ۵۹
  71. جوادی آملی، هدایت در قرآن، ۵۹
  72. مجلسی، مرآة العقول، ۹/۴۲۵
  73. ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۱۵۸–۱۵۹
  74. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۸–۲۸۹
  75. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۸۶–۵۸۷
  76. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۳۶
  77. امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۲۵
  78. نساء، ۱۶۵؛ انعام، ۹۰
  79. اعراف، ۲۰۳
  80. نساء، ۱۷۵
  81. یونس، ۹
  82. مائده، ۱۵–۱۶
  83. عنکبوت، ۶۹
  84. شوری، ۱۳
  85. فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۷/۱۹۰؛ مجلسی، مرآة العقول، ۲/۲۳۳؛ طباطبایی، المیزان، ۱۲/۲۱۲
  86. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۵۸
  87. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۸۳–۱۸۴
  88. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۱۵۴
  89. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۳۶
  90. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۱۵۸
  91. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۵۷
  92. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۶۰ و ۵۳۲–۵۳۴
  93. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۳/۳۴–۳۵
  94. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۱۸۴ و ۲۰۳
  95. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۹۴
  96. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۴۵
  97. ابراهیم، ۲۲
  98. نساء، ۶۰
  99. نمل، ۲۴
  100. ابراهیم، ۲۲
  101. بقره، ۲۰۸؛ فاطر، ۶
  102. بقره، ۱۶۸؛ نساء، ۱۱۹
  103. امام‌خمینی، صحیفه، ‏۱/۸
  104. امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۵۴
  105. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۴۰۵
  106. اعراف، ۱۶
  107. خواجه‌نصیر، آغاز و انجام، ۶
  108. امام‌خمینی، جهاد اکبر، ۵۴
  109. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۱؛ امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۳۹
  110. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۵۸
  111. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۱/۲۱۱
  112. امام‌خمینی، صحیفه، ۴/۴۲۷
  113. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۰/۷۹؛ ۱۳/۲۱۱ و ۱۸/۳۳۹
  114. ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۱/۱۳۱؛ نراقی، ۳/۲۵۲–۲۵۳
  115. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۹–۲۹۰
  116. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۹۰–۲۹۱
  117. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۹۱–۲۹۲
  118. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۱۸–۲۱۹
  119. امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۸۷–۸۸
  120. ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۱/۲۰۷
  121. ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۶۴۱؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۲۵
  122. امام‌خمینی، صحیفه، ۸/۳۲۷
  123. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۳۱۰
  124. تین، ۵
  125. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۹
  126. انشقاق، ۶؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۵/۱۷۴
  127. شوری، ۵۲–۵۳؛ قونوی، اعجاز البیان، ۲۵۱
  128. جامی، نقد النصوص، ۱۸۴–۱۸۷؛ آملی، تفسیر المحیط، ۶/۲۱۲
  129. جامی، نقد النصوص، ۱۸۵ و ۱۸۷؛ آملی، تفسیر المحیط، ۶/۲۱۲–۲۱۹
  130. جامی، نقد النصوص، ۱۸۷
  131. قونوی، اعجاز البیان، ۲۵۳–۲۵۵؛ آملی، تفسیر المحیط، ۶/۲۱۹
  132. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۶۴–۲۶۵
  133. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۶۵
  134. هود، ۵۶
  135. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۸–۲۸۹
  136. تین، ۵
  137. مجلسی، بحار الانوار، ۶۴/۱۳۷
  138. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۹
  139. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۹۳
  140. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۹
  141. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۴/۱–۲
  142. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۹/۳۷۷
  143. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۷
  144. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۳/۱۷۳
  145. امام‌خمینی، صحیفه، ۸/۳۲۷
  146. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۶
  147. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۹۷
  148. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۸۹؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۵۰
  149. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۳۱
  150. هود، ۵۶
  151. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۳۱
  152. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۱۴۷–۱۴۸؛ امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۹۳
  153. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۳۱
  154. امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۹۲
  155. فاطر، ۸؛ غافر، ۷۴؛ جاثیه، ۲۳؛ روم، ۲۹
  156. آمدی، سیف‌الدین، آبکار الافکار، ۲/۱۲۱؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۲۸۲–۲۸۹
  157. بغدادی، اصول الایمان، ۱۱۴–۱۱۶؛ آمدی، سیف‌الدین، آبکار الافکار، ۲/۱۹۳–۱۹۴؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۳۰۹–۳۱۱
  158. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۲/۳۶۶–۳۷۰؛ مرعشی، احقاق الحق، ۱/۲۹۵–۳۰۰
  159. حلی، کشف المراد، ۳۱۷–۳۱۸؛ مازندرانی، شرح الکافی، ۵/۸۰–۸۱
  160. ابراهیم، ۲۲
  161. انعام، ۱۱۶
  162. نوح، ۲۶–۲۷
  163. نساء، ۶۰
  164. نساء، ۱۶۵
  165. ملاصدرا، تفسیر القرآن، ‏۲/۲۱۹؛ حلی، نهج الحق، ۱۴۰–۱۴۱
  166. طبرسی، مجمع البیان، ‏۱/۱۶۷؛ مرعشی، احقاق الحق، ۱/۲۹۴
  167. طبرسی، مجمع البیان، ‏۱/۱۶۶؛ طباطبایی، المیزان، ‏۱/۹۶ و ۱۲/۳۳۶؛ جوادی آملی، هدایت در قرآن، ۳۶۳
  168. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۴۵
  169. امام‌خمینی، الطلب و الاراده، ۳۸–۴۴
  170. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۳۰؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۲۳۷–۲۳۹
  171. کلینی، الکافی، ۱/۱۶۰؛ صدوق، التوحید، ۲۰۶
  172. امام‌خمینی، امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۳۰–۳۳۱
  173. امام‌خمینی، الطلب و الاراده، ۳۱–۳۷
  174. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۲۱
  175. انعام، ۱۲۵
  176. زمر، ۲۲
  177. محمد، ۱۷
  178. اسراء، ۹۷؛ طه، ۱۲۳
  179. بقره، ۳۸
  180. بقره، ۲؛ طباطبایی، المیزان، ۱/۴۴
  181. طباطبایی، المیزان، ۱/۴۴
  182. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۳۲
  183. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۳۲

منابع

  • قرآن کریم.
  • آمدی، سیف‌الدین، آبکار الافکار فی اصول الدین، تحقیق احمد محمد مهدی، قاهره، دارالکتب، ۱۴۲۳ق.
  • آمدی، عبدالواحد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تحقیق مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
  • آملی، سیدحیدر، تفسیر المحیط الاعظم و البحر الخضم، تصحیح سیدمحسن موسوی تبریزی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ سوم، ۱۴۲۲ق.
  • آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، تحقیق هانری کربن و عثمان یحیی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
  • ابن‌فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
  • احمدبن‌سلیمان، حقائق المعرفة فی علم الکلام، صنعاء، تحقیق حسن‌بن‌یحیی، مؤسسة الامام زیدبن‌علی، چاپ اول، ۱۴۲۴ق.
  • استرآبادی، محمدجعفر، البراهین القاطعة فی شرح تجرید العقائد الساطعه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، التعلیقة علی الفوائد الرضویه، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تفسیر سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ یازدهم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوم.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، جهاد اکبر، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ هجدهم، ۱۳۸۷ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، الطلب و الاراده، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ چهارم، ۱۳۸۷ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
  • بغدادی، عبدالقاهر، اصول الایمان، تحقیق ابراهیم محمد رمضان، بیروت، دارالهلال، ۲۰۰۳م.
  • تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، تصحیح عبدالرحمن عمیره، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
  • جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح ویلیام چیتیک، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش.
  • جرجانی، سیدشریف، شرح المواقف، تصحیح بدرالدین نعسانی، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۳۲۵ق.
  • جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
  • جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، تحقیق علی اسلامی، قم، اسراء، چاپ هشتم، ۱۳۸۸ش.
  • همو، هدایت در قرآن، تحقق علی عباسیان، قم، اسراء، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
  • حلی، علامه، حسن‌بن‌یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق و تعلیق حسن حسن‌زاده آملی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۳ق.
  • حلی، علامه، حسن‌بن‌یوسف، نهج الحق و کشف الصدق، تعلیق عین‌الله حسنی ارموی، بیروت، دارالکتاب اللبنانی، چاپ اول، ۱۹۸۲م.
  • حمود، محمد جمیل، ابهی المداد فی شرح مؤتمر علماء البغداد، بیروت، اعلمی، چاپ اول، ۱۴۲۳ق.
  • سیدمصطفی خمینی، تفسیر القرآن الکریم، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
  • خواجه‌نصیر طوسی، محمدبن‌محمد، آغاز و انجام، ‏ تحقیق حسن حسن‌زاده آملی، تهران، ‏وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی‏، چاپ چهارم‏، ۱۳۷۴ش.
  • خویی، سیدابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسه احیاء آثار الامام‌الخویی، چاپ اول، ۱۴۳۰ق.
  • راغب اصفهانی، حسین‌بن‌محمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت ـ دمشق، دارالقلم ـ دارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
  • زبیدی، سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تصحیح علی هلالی و علی شیری، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
  • سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، قم، مرکز العالمی للدراسات الاسلامیه، چاپ سوم، ۱۴۱۲ق.
  • سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، ترجمه مهدی محبتی، تهران، اساطیر، چاپ دوم، ۱۳۸۸ش.
  • صدوق، محمدبن‌علی، الامالی، تهران، کتابچی، چاپ ششم، ۱۳۷۶ش.
  • صدوق، محمدبن‌علی، التوحید، تحقیق سیدهاشم حسینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۸ق.
  • طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
  • طبرسی، فضل‌بن‌حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی و سیدفضل‌الله یزدی، تهران، ناصرخسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.
  • عسکری، حسن‌بن‌عبدالله، الفروق فی اللغه، بیروت، دارالآفاق الجدیده، چاپ اول، ۱۴۰۰ق.
  • عین‌القضات، عبدالله‌بن‌محمد، تمهیدات، تحقیق عفیف عسیران، تهران، منوچهری، چاپ چهارم، ۱۳۷۳ش.
  • فارابی، ابونصر، الاعمال الفلسفیه، تحقیق و تعلیق جعفرآل‌یاسین، بیروت، دارالمناهل، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
  • فخر رازی، محمدبن‌عمر، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
  • فراهیدی، خلیل‌بن‌احمد، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
  • فیض کاشانی، ملامحسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ق.
  • قونوی، صدرالدین، اعجاز البیان فی تفسیر امّ القرآن، تصحیح، سیدجلال‌الدین آشتیانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
  • قیصری، داوودبن‌محمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
  • کتاب مقدس، بی‌جا، دارالکتاب المقدس، ۱۹۸۰م.
  • کلینی، الکافی، محمدبن‌یعقوب، الکافی، تصحیح علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
  • گنابادی، سلطان‌محمد، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العباده، بیروت، اعلمی، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
  • مازندرانی، ملاصالح، شرح الکافی، تحقیق ابوالحسن شعرانی، تهران، المکتبة الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۸۲ق.
  • مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
  • مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول فی شرح اخبار آل‌الرسول(ص)، تصحیح سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
  • مرعشی شوشتری، سیدقاضی‌نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، مقدمه و تعلیق سیدشهاب‌الدین مرعشی نجفی، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، اسرار الآیات، تصحیح محمد خواجوی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۶۰ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوی، قم، بیدار، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، شرح اصول الکافی، تحقیق محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، مفاتیح الغیب، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
  • نخجوانی، نعمت‌الله، الفواتح الالهیة و المفاتح الغیبیه، مصر، دار رکابی للنشر، چاپ اول، ۱۹۹۹م.
  • نراقی، ملامهدی، جامع السعادات، تصحیح سیدمحمد کلانتر، بیروت، اعلمی، چاپ چهارم، بی‌تا.

پیوند به بیرون