اخلاق و سیره فردی
اخلاق و سیره فردی، ارزشهای اخلاقی و رفتاری مربوط به حیات فردی انسانهاست که انسان را فارغ از دیگران در نظر میگیرد.[۱] بدون تردید اخلاق و سیره فردی تأثیری غیرمستقیم بر مسائل خانوادگی، سیاسی و اجتماعی دارد؛ تا جایی که میتوان گفت دیگر ابعاد ظهور و بروز همین بخشاند.[۲] همه آنچه در این بخش آمده است، میتواند ذیل عنوان حسن خلق در معنای عام آن قرار گیرد؛ ولی این بخش به دلیل اهتمام ویژه به برخی از محورها در چهار موضوع دستهبندی شده است:
حسن خلق
دربارهٔ جایگاه ویژه حسن خلق در معنای عام و کمالات اخلاقی، آیات و روایات بسیاری آمده است.[۳] امامخمینی نیز با اشاره به روایات، هدف بعثت پیامبران را تکمیل مکارم اخلاق دانسته، از حسن اخلاق پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) بسیار سخن گفته است.[۴] ایشان از همان آغاز تحصیل و تدریس تا هنگامی که رهبری نهضت اسلامی را بر عهده گرفت و جمهوری اسلامی را تشکیل داد، همواره به اخلاق توجه خاص داشت. ایشان آیینه تمامنمای محاسن و مکارم اخلاق بود و در سراسر عمر خود، کوشید پیوسته خود را از هرگونه زشتی و پلیدی دور نگه دارد و به فضایل اخلاقی آراسته کند. همه کسانی که با ایشان در ارتباط بودند، معترفند ایشان انسانی متخلق، مؤدب، مخلص، باتقوا و آراسته به صفات نیک بود. ایشان با عمری که روزها و ساعتها و لحظههایش با مراقبه و محاسبه سپری میشد، آیات فراوانی-که در وصف مخلصان، متقیان و صالحان است-مجسم و عینی ساخت. قرآن را نه تنها در محیط جامعه و با تشکیل جامعه اسلامی، بلکه در نفس خود و در زندگی خود تحقق بخشید.[۵] همسر، فرزندان و خدمتگزاران که سالهای بسیار با ایشان همنشین و مرتبط بودند، همگی بر حسن اخلاق ایشان گواهی دادهاند.[۶] نرمخویی و آرامش در کلام و رقّت قلب ایشان به گونهای بود که همه افراد خانواده، حتی کودکان از دیدار ایشان لذت میبردند. ایشان در روابط خود با نزدیکان نوعاً در حال لبخند و نشان دادن مهربانی بود تا جایی که نوههای ایشان هر کدام تصور میکردند او را بیشتر از دیگران دوست دارد.[۷]
امامخمینی در عمل به اخلاق اسلامی، برای دیگران به ویژه شاگردان و یاران الگو بود؛ برای مثال، در سلام بر دیگران پیشی میگرفت و با خوشرویی با همه روبهرو میشد[۸] و در دیدارهای بسیاری که ایشان ازجمله در نوفل لوشاتو با شخصیتهای غیردولتی داشت، ضمن حرمتگذاری به همه پرسشهای آنان پاسخ میداد و گاه شوخی و مزاح هم میکرد[۹] خوشرفتاری، محبت بسیار به کودکان و لطافت کلام ایشان موجب شده بود آنان، انس عجیبی با امامخمینی داشته باشند. به کودکان آزادی عمل میداد و دیگران را از محدودکردن آنان در بازی منع میکرد.[۱۰] بخشی از مصادیق حسن خلق و ارزشهای اخلاقی امامخمینی را در امور زیر میتوان نشان داد:
عفو و گذشت
در آیات و روایات پرشماری، از عفو خداوند و عفو بندگان به همدیگر و جایگاه و آثار آن سخن به میان آمده است، و خداوند خود را به صفت عفو ستوده است.[۱۱] امامخمینی در کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل به شرح عفو، فضایل و ثمرهای عفو و ضررهای انتقام پرداخته است[۱۲] و با توجه به روایات و سیره پیامبر(ص)، عفو در امور شخصی، به ویژه در جایی که انسان قدرت انتقام دارد را نیکو شمرده است. (ببینید: عفو) ایشان خود در صورتی که مخالفتها شخصی بود و تنها باعث تضییع حق خود ایشان بود، نه تنها افراد را میبخشید بلکه در صورت گرفتاری و نیاز، به آنان کمک نیز میکرد.[۱۳] در موارد پرشمار، کسانی که به شخص ایشان توهین و بدگویی کرده، سپس پشیمان شده بودند و با نامه یا واسطه از ایشان درخواست عفو و بخشش کرده بودند، بدون استثنا به دست ایشان بخشیده شدند[۱۴]؛ حتی تا مدتها برای یکی از شاگردان خود که از رادیو بغداد جسارت و توهین بسیاری به ایشان کرده بود، دعا میکرد خداوند او را از چنگال صدام حسین و منافقان نجات دهد.[۱۵] (ببینید: علی تهرانی) علاقهمندان امامخمینی نمیتوانستند برخی افراد را که در حوزههای علمیه قم و نجف به ایشان آزار و توهینهای بسیاری روا داشته بودند، ببخشند؛ اما ایشان نه تنها در صدد انتقام و تلافی برنیامد، بلکه آنان را بخشید و در مواردی، به آنان کمک کرد و در صورت بیماری کسی را به عیادت آنان میفرستاد و گرفتاریهای آنان را در حد توان برطرف میکرد.[۱۶]
عطوفت و مهربانی
مهربانی و دلسوزی از ویژگیهای رهبران الهی در خصوص مردم است.[۱۷] امامخمینی نیز در ارتباط با مردم بسیار عاطفی بود. ایشان در عین صلابت و قاطعیت، به همگان دلسوز و مهربان بود.[۱۸] عطوفت ایشان عام بود و همه مردم را شامل میشد.[۱۹] البته خانواده، یاران و همراهان، رزمندگان، خانواه شهدا و جانبازان از این عطوفت و مهربانی بیشتر برخوردار میشدند. ایشان از روحیهای لطیف و ظریف برخوردار بود و با اطرافیان نیز با لطافت و مهربانی برخورد میکرد[۲۰] و حتی در برابر بداخلاقیها و حتی توهینهای برخی اقوام و بستگان نیز واکنشی نشان نمیداد؛ به گونهای که طرف شرمنده میشد.[۲۱]
تواضع
خداوند در قرآن کریم، پیامبرش(ص) را به تواضع در برابر مؤمنان فرمان داده است[۲۲] و تکبر را از صفات رذیله دانسته، آن را نکوهش کرده است.[۲۳] در منابع روایی نیز بابی به آن اختصاص یافته،[۲۴] به تواضع در برابر حق و خلق سفارش شده است.[۲۵] سیره عملی پیامبران الهی به ویژه پیامبر اسلام(ص) نیز همین گونه بود.[۲۶] امامخمینی در آثار خود به معنای تواضع، درجات و دیگر ابعاد آن پرداخته است.[۲۷] (ببینید: تواضع) ایشان خود در عین برخورداری از مراتب بلند علم و کمال و ریاست دین و دنیا، همواره متواضع بود.[۲۸] گاه در برابر پرسش شاگردان اعلام میکرد پاسخ پرسش را نمیداند و این برای آنان تازگی داشت[۲۹]؛ چنانکه از سر تواضع خود را استاد فلسفه نمیدانست و مباحث ارائهشده را فلسفه قلمداد نمیکرد.[۳۰] ایشان از تعریف و ستایش گریزان بود و در برابر کسانی که ایشان را ستایش میکردند، اظهار نارضایتی میکرد.[۳۱] همچنین از القاب و عناوین دوری میجست[۳۲] و خود را خدمتگزار مردم میشمرد[۳۳]؛ در عین حال در برابر حاکمان جور و متکبران تواضع نداشت.[۳۴]
توکل
در آیات فراوانی به توکل تشویق شده[۳۵] و در منابع روایی نیز بابی به آن اختصاص یافته است.[۳۶] امامخمینی نیز در کتابهای اخلاقی و عرفانی خود، دربارهٔ توکل بحث کرده است.[۳۷] توکل آن است که انسان به خدا اعتماد و امور خود را به او تفویض کند. البته این بدان معنا نیست که انسان از فعالیت و تدبیر بازایستد؛ بلکه با بهکارگرفتن نیروی خود و آنچه بر حسب نوع کار نیاز است، اعتمادش تنها به خدا باشد و عامل پیروزی را خدا بداند. (ببینید: توکل) امامخمینی در طول زندگی خود، تکیه و اعتماد بر خداوند داشت و این امر مهمترین عامل پیروزی و استواری ایشان در تمام فراز و نشیبهای زندگی بوده است[۳۸]؛ چنانکه در طول مبارزات خود با رژیم پهلوی، با توکل به خداوند بدون هیچ هراسی از رژیم، برابر مصائب و مشکلات ایستاد.[۳۹] در مصیبت درگذشت ناگهانی و مشکوک فرزند خود سیدمصطفی خمینی، ذرهای شکست در سیمای ایشان مشاهده نشد و حتی آن را از «الطاف خفیه» الهی دانست.[۴۰] ایشان در جریان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز ستون محکم نظام بود و هیچگاه تزلزلی در او راه نیافت؛ چنانکه موشکباران تهران نیز اضطرابی در قلب او پدید نیاورد[۴۱] و در شرایط سخت و حساس جنگ تحمیلی و فشارهای شرق و غرب، تکیهگاه محکمی برای مسئولان بود.[۴۲] ایشان افزون بر اینکه خود مصداق بارز توحید و توکل بود، در مراحل مختلف مبارزه و انقلاب و به مناسبتهای گوناگون، در پیامها و سخنرانیهای خود، مردم و مسئولان را به توکل و تکیه بر خداوند دعوت میکرد.[۴۳]
اخلاص و خدامحوری
امامخمینی مظهر اخلاص و خدامحوری بود و خویشتن را از شائبههای غیرالهی پیراسته بود. اخلاص در همه وجود و سراسر زندگی ایشان عجین شده بود. همه حرکتهای کوچک و بزرگ ایشان با نام و یاد خدا شکل میگرفت و جز رضای خدا به چیزی نمیاندیشید؛ به گونهای که در ستایش از ایشان، به «عبدالله»، یعنی بنده خدا و تسلیم اراده پروردگار یاد شده است.[۴۴] ایشان به مردم نیز سفارش میکرد انگیزههای آنان الهی باشد.[۴۵] در تحصیل، تدریس، تبلیغ و تألیف[۴۶] و در مبارزه، تنها آرمان ایشان اجرای احکام الهی بود و در نخستین گام مبارزه با استناد به قرآن،[۴۷] قیام برای خدا را راه و روش خود قرار داد.[۴۸]
امامخمینی بر همین اساس انقلاب اسلامی را رهبری کرد و به پیروزی رساند. کسانی که سالها با ایشان زندگی کرده، کارهای ایشان را در صحنههای گوناگون نظارهگر بودهاند، همه اعتراف کردهاند که ایشان در همه زندگی خود تنها خدا را محور همه کارهای خود قرار داده بود.[۴۹] راز پیروزی و موفقیت ایشان نیز در همین ویژگی نهفته بود.[۵۰]
اطمینان و آرامش خاطر
از بارزترین ویژگیهای روحی امامخمینی اطمینان و آرامش خاطر بود. کسانی که ایشان را درک کردهاند، یادآور شدهاند ایشان در تمام فراز و نشیبها، حتی یک لحظه دچار اضطراب نشد.[۵۱]
ایشان نه تنها در سلوک عبادی، بلکه در مسائل سیاسی و اجتماعی نیز صاحب مقام طمانینه بود و اگر این اطمینان نبود، مشکلات انقلاب را نمیتوانست تحمل کند.[۵۲] ایشان هیچگاه در مقابل حق و انجام وظایف خود تزلزلی به خود راه نمیداد و در مقابل اجرای حق، محکم و مصر بود و از آن کوتاه نمیآمد[۵۳]؛ به عنوان نمونه، شبی که قرار بود فردای آن عراق را ترک کند، خانواده و بستگان حالت غیرعادی داشتند؛ اما ایشان چون شبهای پیش خوابید و مانند همیشه یک ساعت و نیم به اذان صبح، برای نماز شب برخاست.[۵۴] در بازگشت به ایران، یک ساعت پس از پرواز، ایشان برای نماز به طبقه دوم هواپیما رفت و پس از اقامه نماز و مصاحبه کوتاهی که با خبرنگار تلویزیون آلمان انجام داد، با وجود خطرهای احتمالی، با آرامش به استراحت پرداخت. (ببینید: بازگشت امامخمینی) یکی از روزنامهنگاران فرانسوی یادآور شده است که در هواپیمایی که امامخمینی را به تهران میبرد، همه افراد جز امامخمینی نخوابیدند و نگران هدف قرار گرفتن هواپیما به دست هواپیماهای شکاری رژیم پهلوی بودند.[۵۵]
امامخمینی در حادثه مهم شهادت سیدمحمد حسینی بهشتی و بیش از هفتاد تن از یاران ایشان در هفتم تیر ۱۳۶۰ نیز آرامش خود را از دست نداد و با وجود اینکه برای حفظ سلامت قلبشان، خبر شهادت را از رادیو و تلویزیون پخش نکردند، ایشان خبر را از رادیوهای خارجی شنید و اهل خانه را مطلع ساخت.[۵۶] (ببینید: هفت تیر) در زمان سقوط خرمشهر، در حالیکه همه مضطرب و ناراحت بودند و از رساندن این خبر به امامخمینی بیم داشتند، ایشان با آرامش، شکست در برخی مواضع را اقتضای جنگ دانست.[۵۷] ایشان تا پایان عمر نیز بر این اطمینان و آرامش قلبی باقی بود و در وصیتنامه خود خاطرنشان کرد با دلی آرام و قلبی مطمئن به سوی جایگاه ابدی سفر میکند. (ببینید: وصیتنامه امامخمینی)
عبادت و معنویت
برخی اصول اخلاقی و سیره فردی، بعد عبادی و معنوی دارند که به رابطه انسان و خداوند مربوط میشوند و برخی، از این اصول به اخلاق بندگی تعبیر کردهاند. یکی از ابعاد شخصیت امامخمینی توجه ویژه ایشان به معنویت، مناجات و عبادات بود. اهتمام ایشان به عبادت، منحصر به عبادات واجب نبود، بلکه از مستحبات نیز غافل نبود. به تلاوت قرآن، دعا، زیارت و دیگر مستحبات نیز اهمیت میداد. بخشی از مصادیق عبادت و معنویت در امامخمینی را میتوان در این امور نشان داد:
نماز
نماز ازجمله بارزترین و مهمترین عبادات است و بیشترین سفارشهای پیامبران[۵۸] و اولیای الهی[۵۹] نماز است. (ببینید: آداب و اسرار نماز) امامخمینی به نماز بسیار اهمیت میداد و همواره تأکید میکرد در هیچ شرایطی نباید در نماز اهمال و سستی کرد[۶۰] و آن را معاشقه حبیب و محبوب میدانست[۶۱] و از آن لذت میبرد.[۶۲] ایشان معتقد بود هر کدام از اهل سیر و معرفت و سلوک الی الله نمازی مختص به خود دارند و از آن حظ و نصیبی میبرند؛ حسب مقام، سایر مناسک از قبیل روزه و حج نیز همینطور است.[۶۳] ایشان چون نماز را راه عبادت و سخنگفتن با خداوند میدانست، معتقد بود نمیتوان تنها بهظاهر با خداوند صحبت کرد.[۶۴] ایشان که جهاد در اسلام را نیز برای اقامه نماز میدانست و اقدام امامحسین(ع) در اقامه نماز در ظهر عاشورا را شاهد میآورد،[۶۵] خود در شرایط بسیار حساسی همانند جنگ تحمیلی و اخبار ناگواری که از جبههها میرسید، با طمانینه کامل، به گزاردن نماز میپرداخت.[۶۶] ایشان اول وقت به نماز میایستاد و با خشوع و خضوع و حضور قلب نماز میخواند[۶۷] و تا آخرین روزهای عمر خود که در بیمارستان شرایط جسمی مناسبی نیز نداشت، به گزاردن نماز در اول وقت، حتی انجام نوافل آن مقید بود و در لحظات آخر، با وجود بیهوشی، به وقت نماز واکنش نشان داد.[۶۸] از سوی دیگر، امامخمینی به آداب نماز بسیار مقید بود و از اموری که در نماز مکروه است، پرهیز میکرد.[۶۹] ایشان همواره مقید بود نماز را با همه آداب و شرایط مستحباش برگزار کند،[۷۰] و پس از نماز نیز به تعقیبات آن مشغول میشد[۷۱]؛ سپس برمیخاست و به معصومان(ع) سلام میداد.[۷۲] ایشان به نمازهای مستحبی به ویژه نمازهای مستحبی روزانه و نماز شب بسیار اهمیت میداد.[۷۳] (ببینید: نماز شب) ایشان با وجودی که از اهمال و کوتاهی در نماز بسیار ناراحت میشد،[۷۴] کسی را به خواندن نماز وادار نمیکرد[۷۵]؛ در عین حال معتقد بود پیش از اینکه کودکان به سن تکلیف برسند، باید نماز را آغاز کنند تا عادت شود.[۷۶] (ببینید: نماز)
نماز جماعت
امامخمینی پیش از شرایط ویژه دوران رهبری در سالهای حضور در جماران، به نماز جماعت مقید بود و همواره به صورت ماموم یا امام در نماز جماعت شرکت میکرد.[۷۷] ایشان پیش از انقلاب اسلامی، نمازهای روزانه را در حرم مطهر و مدرسه فیضیه با جماعت میگزارد. ظهر و عصر در فیضیه به سیداحمد زنجانی و مغرب و عشا را در حرم به سیدمحمدتقی خوانساری و نماز صبح را به سیدصدرالدین صدر اقتدا میکرد[۷۸] و به گزارشی دیگر، ظهرها نماز خود را گاه به امامت سیداحمد زنجانی در مدرسه فیضیه و گاه سیدمحمدتقی خوانساری در گذر جدّاً به جماعت میخواند[۷۹] و در نبود آنان، امامت جماعت را بر عهده میگرفت.[۸۰] ایشان در نماز صبح میرزاجواد ملکی تبریزی در مسجد بالاسر حرم فاطمه معصومه(س) نیز شرکت میکرد[۸۱]؛ چنانکه در سفر به تهران در نماز جماعت استاد خود سیدابوالحسن رفیعی قزوینی شرکت میکرد و گاه به جای ایشان، امامت نماز را برعهده میگرفت.[۸۲] ایشان خود نیز گاه در خانه نماز جماعت برپا میکرد.[۸۳]
امامخمینی در نجف نماز مغرب و عشا را در مدرسه آیتالله بروجردی و نماز ظهر و عصر را در مسجد شیخ انصاری برگزار میکرد.[۸۴] ایشان حتی در روز وفات فرزند خود، سیدمصطفی، در اول وقت در نماز جماعت حضور پیدا کرد[۸۵]؛ چنانکه در وقت ترک عراق در مهر ۱۳۵۷ در مرز عراق و کویت نیز نماز را به جماعت به جای آورد.[۸۶]
در نوفل لوشاتو فرانسه نیز نماز جماعت اقامه میکرد و پس از نماز مغرب برای مردم سخن میگفت.[۸۷] در سفر از پاریس به تهران، در هواپیما نیز نماز صبح را به جماعت خواند.[۸۸] پس از بازگشت به ایران در فیضیه و جماران نیز گاه نماز جماعت به امامت ایشان برگزار میشد[۸۹] و نمونههایی از عکسهای آن در دست است.
از سوی دیگر، امامخمینی در نمازهایی که خود امام جماعت بود، حال مامومان را رعایت میکرد[۹۰] و شاهد آن، نمونهای از نماز جماعت ایشان است که از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران بارها پخش شده است. سیره عملی ایشان بیانگر این است که افزون بر عدالت و تقوا به انقلابیبودن امام جماعت اهمیت میداد و یکی از دلایل شرکت منظم ایشان در نماز خوانساری نمونهبودن وی در علم و عمل و سابقه مبارزاتی او به ویژه شرکت وی در جنگ استقلال عراق علیه اشغالگران انگلیسی بود[۹۱]؛ هرچند آن را جزو شرایط نمیدانست و گاهی در نماز جماعت برخی ائمه جماعت قم که با ایشان در مشی سیاسی و فلسفی همراه نبودند، شرکت میکرد و اختلاف سلیقه سبب ترک نماز جماعت نمیشد.[۹۲]
نماز شب
امامخمینی بیش از هر عبادتی به نماز شب علاقهمند بود[۹۳] و از آغاز جوانی که مشغول تحصیل بود، در نماز شب جدیت داشت؛ به گونهای که حتی هوای سرد و یخبندان زمستان مانع برگزاری نماز شب ایشان نمیشد.[۹۴] در سحرگاه پانزده خرداد ۱۳۴۲، هنگامی که مأموران رژیم پهلوی به خانه ایشان در قم حمله کردند، در حال بهجایآوردن نماز شب بود که دستگیر و به تهران منتقل شد.[۹۵] ایشان در مسیر راه نیز نماز شب خود را داخل خودرو خواند.[۹۶] شب ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ که به ایران بازمیگشت، نماز شب خود را در طبقه بالای هواپیما به جای آورد و آن را ترک نکرد[۹۷]؛ همچنین نماز شب ایشان در روزهای پایانی حیاتشان در بیمارستان نیز ترک نشد.[۹۸] گفته شده ایشان وقتی برای نماز شب بیدار میشد، چراغی روشن نمیکرد و سعی میکرد مزاحم دیگران نشود.[۹۹] نمازهای شب و راز و نیاز ایشان چنان بود که اگر هر انسانی متوجه آن میشد، بیاختیار به گریه میافتاد.[۱۰۰]
اهتمام ویژه به ماه رمضان
امامخمینی برای ماههای ویژهای چون ماه رمضان برنامهای خاص داشت. در این ماه شعر نمیسرود و نمیخواند و به شعر گوش نمیداد و دیدار عمومی نداشت. دگرگونی خاصی متناسب با این ماه در زندگانی خود ایجاد میکرد؛ به گونهای که سراسر این ماه را به انجام مستحبات مربوط سپری میکرد.[۱۰۱] در شبهای ماه رمضان تا صبح، نماز و دعا به جا میآورد. پس از نماز صبح مقداری استراحت کرده، سپس به کارهای خود رسیدگی میکرد.[۱۰۲] ایشان در هوای پنجاه درجه نجف، هجده ساعت روزه بود و تا نماز مغرب و عشا را همراه با نوافل به جا نمیآورد، افطار نمیکرد.[۱۰۳]
انس با قرآن
یکی از ویژگیهای امامخمینی، انس با قرآن در سه محور قرائت، تدبر و عمل به آن بود. تلاوت آیات آسمانی برای ایشان لذتبخش و الهامآور بود. ایشان در ماه رمضان هر روز ده جزء قرآن میخواند[۱۰۴] و در حقیقت، هر سه روز یک بار و در اواخر به سبب کهولت سن، هر ده روز یک بار قرآن را به پایان میبرد[۱۰۵]؛ چنانکه پیش از فرارسیدن وقت هر نماز، قرآن تلاوت میکرد[۱۰۶] و در نقلی دیگر، روزی هفت مرتبه قرآن میخواند[۱۰۷]؛ حتی روزهای آخر و شب پیش از عمل جراحی هم قرآن و نماز شب ایشان ترک نشد.[۱۰۸] ایشان قرآن را با تدبر و اندیشه میخواند و به تفکر و تدبر در آن نیز توصیه میکرد. در عمل به قرآن نیز کمنظیر و پیشگام بود[۱۰۹] (ببینید: قرآن)؛ از اینرو خاطرنشان شده است برای شناخت و تبیین شخصیت امامخمینی باید به قرآن پناه برد و ایشان را در لابهلای آیههای آن که به وصف بندگان صالح خدا پرداخته است، بازیافت.[۱۱۰] ایشان از اینکه قرآن میان مسلمانان مهجور بود و احکام آن اجرا نمیشد و نقشی جز در گورستانها و مجالس مردگان نداشت، بسیار ناراحت بود.[۱۱۱] (ببینید: مهجوریت قرآن)
دعا
امامخمینی از دعاهای رسیده از سوی اهل بیت(ع) به عنوان «قرآن صاعد» یاد میکرد[۱۱۲] (ببینید: دعا) و برای دعا اهمیت خاصی قایل بود و همواره ذکر و دعا را جزء اصلیترین برنامههای روزانه خود قرار میداد و عمر خود را با یاد و نام خدا سپری میکرد[۱۱۳] و یکی از کتابهایی که همواره کنار دست ایشان بود، کتاب دعا بود[۱۱۴]؛ چنانکه میان دعاها به دعای کمیل[۱۱۵] و مناجات شعبانیه انس و اعتقاد بیشتری داشت.[۱۱۶] ایشان تعهد خاصی به خواندن دعای عهد با امام زمان(ع) به مدت چهل روز، حتی در ایام بیماری داشت[۱۱۷] و به دیگران نیز خواندن این دعا را در صبحها سفارش میکرد.[۱۱۸] ایشان غالباً در آغاز و پایان آثار مکتوب و شفاهی خود دعا میکرد، و طلب دعا از مخاطب در بیشتر نامههای ایشان دیده میشود. همچنین یکی از سفارشهای ایشان، مطالعه در دعاها بوده است.[۱۱۹] ایشان در دعاهای خود دیگران را فراموش نمیکرد و این خود جامعبینی ایشان را در مسائل عبادی و اخلاقی نشان میدهد.[۱۲۰] (ببینید: دعا)
شیفتگی به اهل بیت(ع)
امامخمینی با همه وجود، شیفته و دلباخته اهل بیت(ع) بود. همین که نام مبارک امامحسین(ع) را میشنید، بیاختیار اشک ایشان جاری میشد و با شروع-سلام به اباعبدالله(ع) از سوی مرثیهخوان، اشک میریخت.[۱۲۱] عشق به اهل بیت(ع) سراسر وجود ایشان را فراگرفته بود؛ به گونهای که در برخورد با مشاهد مشرفه و در تشرف به زیارت قبور مطهر معصومان(ع) مانند این بود که امام(ع) را حاضر و ناظر جلوی چشم خود میدید.[۱۲۲] این ویژگی سبب شده بود در همه مسائل به ویژه مسائل مبارزاتی از آنان استمداد جوید.[۱۲۳]
یکی از ویژگیهای امامخمینی تقید به زیارت و توسل به اهل بیت(ع) بود تا وقتی قم بود، هر روز پس از درس صبح و گاهی پس از درس عصر، به حرم حضرت معصومه(س) مشرف میشد.[۱۲۴] ایشان مدتی که نجف اشرف بود، هر شب به زیارت امیر مؤمنان(ع) میرفت[۱۲۵]؛ حتی در سالی که در عراق کودتا و حکومت نظامی شد، زیارت خود را در پشت بام خانه انجام میداد.[۱۲۶] ایشان در بسیاری از ایام زیارتی امامحسین(ع) کنار مرقد ایشان حاضر میشد و در دهه اول محرم، هر روز زیارت عاشورا را به صورت کامل و طبق آنچه وارد شده میخواند.[۱۲۷] ایشان زیارت رجبیه را میخواند و به دیگران نیز توصیه میکرد این زیارت را بخوانند تا اگر چیزی از مقامات اولیای خدا برای آنان نقل شد، دستکم احتمال آن را بدهند و تکذیب نکنند.[۱۲۸] ایشان پس از ورود به ایران در بهمن ۱۳۵۷ در روزهای اقامت در تهران یک بار به همراه مهدی عراقی به زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) در شهر ری رفت.[۱۲۹]
امامخمینی در بزرگداشت شخصیت معصومان(ع) نیز اهتمامی ویژه داشت و هیچگاه نام آنان را بدون احترام بر زبان جاری نکرد و تا آنجا که ممکن بود، مجالس جشن و عزای آنان را بر پا و در آن شرکت میکرد[۱۳۰]؛ چنانکه روز تاسوعا در نوفللوشاتو در جمع خبرنگاران دستور داد پیش از ظهر مجلس مرثیهخوانی بر پا شود و شب عاشورا نیز این مجلس بر پا شد.[۱۳۱]
زهد، آراستگی و نظم زندگی
امامخمینی در ظواهر رفتار و نظم زندگی خود، از یک سو، فردی زاهد و سادهزیست بود و از سوی دیگر ظاهر فردی و زندگی او بسی آراسته، منظم و نیز مراقب سلامتی خود بود:
- زهد و سادهزیستی: زهد و سادهزیستی از ویژگیهای بندگان شایسته و مؤمن خداوند است. (ببینید: زهد) زهد و سادهزیستی امامخمینی، یادآور زهد و سادگی انبیا(ع) و سلف صالح و مایه شگفتی بود. اگر کسی از تمکن مالی برخوردار نباشد و ساده زندگی کند، ارزش نیست؛ زیرا سادگی بر او تحمیل شده است؛ اما امامخمینی میتوانست در بهترین شرایط، به لحاظ مادی، زندگی کند، اما ساده میزیست.[۱۳۲] به عنوان نمونه، ایشان حاضر نشد در گرمای طاقتفرسای نجف، کولری تهیه کند[۱۳۳] یا شبها برای استراحت به منطقه خنکتری مانند کوفه برود.[۱۳۴] ایشان، حتی در پاریس نیز با وجود سرمای هوا و کهولت سن، دستور داد وسایل گرمازای منزل مسکونیشان را خاموش کنند تا با مردم ایران که در زمستان ۱۳۵۷ به علت کمبود نفت در تنگنا بودند و سرما را تحمل میکردند، همدردی کند.[۱۳۵]
بر این اساس، یکی از شاگردان امامخمینی خاطرنشان ساخته است امامخمینی در زندگی همواره ساده میزیست، ساده میپوشید، ساده میخورد. در نجف غذای مورد علاقه ایشان نان و پنیر و گردو بود. دررفت و آمدها، تا جایی که امکان داشت از گرفتن خودروی دربست خودداری میکرد. البته سادگی جزء خصایص زندگی ایشان بود و هیچ حادثهای باعث نمیشد این ویژگی جای خود را به چیز دیگری بدهد. پس از پیروزی انقلاب و ورود به ایران نیز، سادهزیستن خود را حفظ کرد و از تجملات دوری کرد. ایشان، اجازه برگزاری مراسم تشریفات مرسوم را هنگام بازگشت نداد و یادآور شد مگر میخواهند کوروش را وارد ایران کنند! یک طلبه از ایران خارج شده و همان طلبه به ایران بازمیگردد.[۱۳۶]
امامخمینی در زندگی خود با الگوگیری از معصومان(ع)، همواره بر سادهزیستی برای خود، مردم و مسئولان، تأکید میکرد و ترجیح میداد در اتاقشان، به جای فرش، موکت پهن باشد.[۱۳۷] خاطرات بسیاری از سادهزیستی امامخمینی نقل شده است و یکی از آنها، دیدار ایشان با مهمانان و خبرنگاران و جهانگردان خارجی است که از خانه امامخمینی و حسینیه جماران بازدید کردهاند و بهشدت تحت تأثیر سادهزیستی و خانه کوچک و عاری از تزیینات قرار گرفتهاند، چه بسیار افرادی که با دیدن آن زندگی ساده و به دور از تجملات، دگرگون شدهاند و به یاد زندگی پیامبر(ص) افتادهاند[۱۳۸]؛ ازجمله وزیر آموزش و پرورش نیکاراگوئه که کشیش نیز بود، وقتی جماران و خانه ایشان را دید، تحت تأثیر قرار گرفت و یادآور شد رهبر او امامخمینی است.[۱۳۹] همچنین چندین آمریکایی نیز تحت تأثیر سادگی و بیآلایشی اقامتگاه امامخمینی قرار گرفته بودند[۱۴۰]؛ ازجمله به مناسبت دهه فجر، تعدادی از مهمانان کشورهای خارجی با امامخمینی دیدار کردند. یکی از آنان که مسلمانی آمریکایی بود، بهشدت تحت تأثیر ایشان قرار گرفت و برای او غیرمنتظره بود رهبر انقلاب ایران، در چنین خانه کوچکی ساکن باشد.[۱۴۱] امامخمینی افزون بر زندگی شخصی خود بر سادهزیستی مسئولان و کارگزاران نظام اسلامی و اطرافیان خود نیز تأکید داشت.
- بهداشت و آراستگی ظاهر: زیبایی و جمال، یکی از ابعاد وجودی انسان است که به آن بسیار توجه شده است. پیامبر اکرم(ص) یادآور شده است که خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد.[۱۴۲] امامخمینی در کنار زهد و سادهزیستی خود، به بهداشت و آراستگی ظاهر اهمیت میداد. ایشان هیچگاه با ظاهری نامرتب در جامعه و حتی در میان افراد خانواده ظاهر نمیشد و در نظافت و تمیزی ضربالمثل دوستانش بود و الگوی یک مسلمان واقعی بود که نکته به نکته کارهایشان درس عملی برای مسلمانی و نمونهشدن است. ایشان مقید به مسواکزدن، استحمام بهموقع و استفاده از بوی خوش بود[۱۴۳]؛ همچنین مقید بود کفش و جوراب تمیز و مناسبی بپوشد. عمامه خود را مرتب کند و در جامعه، به صورت انسانی پاک و منزه ظاهر شود.[۱۴۴] در خانه ایشان، آینهای به دیوار بود که هرگاه بلند میشد، خود را در آن میدید و خود را مرتب میکرد.[۱۴۵] لباس خانه و ملاقات ایشان جدا بود. اگر روزی سه تا چهار مرتبه برای دیدار عمومی به حسینیه میرفت، وقتی به اتاق برمیگشت، لباسهای خود را عوض میکرد و پارچهای سفید هم روی آن میکشید.[۱۴۶] لباسهای خود، حتی پای جامه و زیرپیراهنی و دستمال خود را اتو میکرد.[۱۴۷]
امامخمینی در هفته، دو بار استحمام و به وضع ظاهری سر و صورت خود رسیدگی میکرد؛ یکی صبح جمعه همراه با غسل جمعه و میان هفته، شبهای سهشنبه و برای اصلاح موی سر از فرزندان یا همسر خود کمک میگرفت.[۱۴۸] ایشان همواره معطر بود و روزی چند بار عطر یا ادکلن میزد.[۱۴۹] همیشه یک شانه و آینه کوچک کنار دست خود داشت و از دو شیشه عطر که یکی در جانماز و دیگری در طاقچه بود، استفاده میکرد[۱۵۰] و هنگام نماز تمیزترین لباسها را به تن میکرد.[۱۵۱] پایبندی امامخمینی به مرتبکردن خود در آینه[۱۵۲] و پوشیدن جامههای تمیز و مرتب، الگویی برای شاگردان بهشمار میرفت[۱۵۳] و برخی شاگردان ایشان سعی میکردند از همه حالات اخلاق و آداب استاد، ازجمله شیوه راهرفتن، پوشیدن لباس و حتی نگاهکردن ایشان تقلید کنند،[۱۵۴] و وجود صدها طلبه تحصیلکرده با ظاهری آراسته و جذاب، برای حوزه نمایشی باشکوه بود.[۱۵۵] (ببینید: شاگردان امامخمینی)
- وقتشناسی و نظم: امامخمینی در همه ابعاد زندگی دارای نظم بود.[۱۵۶] نظم ایشان به گونهای بود که انسان میتوانست طبق کارهای ایشان، ساعت خود را تنظیم کند. گفته شده است اطرافیان ایشان در نجف اشرف از حرکت و سکون، خواب و بیداری و نشست و برخاست ایشان در مییافتند چه ساعتی از شب و روز است.[۱۵۷] ایشان در امور فردی، کارهای شخصی، عبادت، زیارت و ورزش،[۱۵۸] خواب و خوراک[۱۵۹] و امور آموزشی، تحصیل، تدریس، تحقیق،[۱۶۰] نظم و ترتیب خاصی داشت.
امامخمینی ساعات شبانهروز خود را تقسیمبندی کرده بود و ساعت عبادت، استراحت، مطالعه، رفت و آمد ایشان مشخص بود و این تقسیم و برنامهریزی، مبنای تنظیم برنامه خانواده ایشان نیز شده بود. توجه در رفتار و عملکرد ایشان، نشان میدهد در تمام امور، به رعایت نظم بسیار مقید بود و با نظم و برنامه خاصِّ از پیش معیّن شده، کارهای خود را انجام میداد.[۱۶۱] ایشان حتی برای زمانهای کوتاه پیش از شام یا ناهار یا پیش از اخبار، برنامه داشت. نقل شده است زمانی که برای صرف شام ایشان را صدا میزدند، یادآور میشد هنوز ده دقیقه به وقت شام مانده است[۱۶۲]؛ حتی قدمزدن ایشان نیز از نظم و وقت معینی برخوردار بود.[۱۶۳]
از سوی دیگر، نظم استاد در زندگی بسیاری از شاگردان جلوه کرده بود.[۱۶۴] امامخمینی که خود فردی منظم بود،[۱۶۵] سعی داشت شاگردان خود را به نظم در زندگی عادت دهد؛ ازجمله روزی با تأثر از دیرآمدن برخی شاگردان، به جای درس از ضرورت منظم درسخواندن سخن گفت و یادآور شد صاحب جواهر حتی در روز وفات فرزندش، تا پیش از جمعشدن طلاب برای تشییع جنازه، نصف صفحه از کتاب جواهر را نوشت.[۱۶۶] (ببینید: شاگردان امامخمینی)
- ورزش: امامخمینی به ورزش اهمیت میداد و معتقد بود عقل سالم در بدن سالم است.[۱۶۷] ایشان به بسیاری از رشتههای ورزشی علاقهمند بود؛ ولی رشته خاصی را ترجیح نمیداد. ازجمله ورزشهایی که ایشان، خود بیشتر به آن میپرداخت، کوهنوردی، فوتبال در سنین نوجوانی و شنا و برخی ورزشهای باستانی و کشتی در سنین جوانی بود؛ اما وقتی پا به سن گذاشت، بیشتر به کوهنوردی و پیادهروی میپرداخت و هیچگاه به سبب برنامهای، از ورزش نمیگذشت و در توصیههای خود به فرزندان و نوهها تأکید میکرد در ساعت تفریح، نباید درس خواند و در ساعت درس نباید تفریح کرد؛ هر کدام در جای خود[۱۶۸] و یادآور میشد خود او این چنین بوده است.[۱۶۹] ایشان بعضی تابستانها به «درکه» تهران میرفت و تا پنجاهسالگی، عصرها با لباس روحانیت به کوه میرفت.[۱۷۰] ایشان طی برنامهای منظم، روزانه یک ساعت و نیم پیادهروی میکرد و افزون بر آن، حرکاتی که پزشکان برای ایشان تجویز کرده بودند، هنگام انجام کارهای دیگر، انجام میداد.[۱۷۱]
- ↑ علیزاده، اخلاق اسلامی، ۲۲–۲۳؛ الهامینیا، سیره اخلاقی معصومین(ع)، ۱۵.
- ↑ مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ۱/۷۷؛ دلشاد تهرانی، سیره نبوی، ۱/۷۰.
- ↑ قلم، ۴؛ آل عمران، ۱۵۹؛ نهج البلاغه، ح۳۷، ۵۰۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ۶۸/۳۸۵، ۳۷۵ و ۳۸۸.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۱۱؛ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۷۹.
- ↑ خامنهای، پیام انقلاب، ۲۹؛ ← رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۳/۲۸۳–۲۹۰.
- ↑ خمینی، سیداحمد، سرگذشتهای، ۲/۶–۹.
- ↑ اشراقی، نعیمه، مهر و قهر، ۲۲۲.
- ↑ تهرانی، خاطره، ۵/۳۱.
- ↑ طباطبایی، سیدصادق، خاطرات سیاسی-اجتماعی، ۳/۱۲۶.
- ↑ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۱/۲۴–۲۶.
- ↑ نساء، ۴۳ و ۱۴۹؛ مجادله، ۲؛ نور، ۲۲؛ کلینی، الکافی، ۲/۱۰۷؛ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعه، ۱۲/۱۶۹.
- ↑ امامخمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ۴۲۶–۴۲۹.
- ↑ رحیمیان، پاسدار اسلام، ۹۸/۳۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۸۰؛ رحیمیان، در سایه آفتاب، ۹۷؛ رحیمیان، پاسدار اسلام، ۹۸/۳۱؛ ← رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۳/۳۲۵–۳۳۵.
- ↑ توسلی، حوزه، ۶۰؛ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۳/۳۳۱.
- ↑ رحیمیان، در سایه آفتاب، ۹۵؛ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۳/۳۳۲.
- ↑ توبه، ۱۲۸؛ آل عمران، ۱۵۹.
- ↑ امامی کاشانی، سرگذشتهای، ۶/۲۴؛ رحیمیان، پاسدار اسلام، ۱۰۷/۳۵.
- ↑ ← رودسری، پرتوی از خورشید، ۲۴۵–۲۴۶.
- ↑ ← رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۱/۱۵۰–۱۵۸.
- ↑ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۱/۱۷ و ۳/۳۳۳.
- ↑ حجر، ۸۸؛ شعراء، ۲۱۵.
- ↑ غافر، ۳۵ و ۶۰؛ فرقان، ۲۱.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۱۲۱؛ مجلسی، بحار الانوار، ۷۲/۱۱۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۱۲۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ۶/۲۷۰–۲۷۱.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۸۱–۸۶ و ۳۳۳–۳۳۶.
- ↑ ← اکبری، خورشید شرق، ۹۱–۹۲.
- ↑ ملکوتی، خاطرات، ۱۲۸.
- ↑ ملکوتی، خاطرات، ۱۲۸.
- ↑ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۳/۲۳۴؛ بروجردی، مسیح، برداشتهایی، ۳/۲۳۵.
- ↑ توسلی، برداشتهایی، ۳/۲۳۱–۲۳۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۴۶۳.
- ↑ مؤمن، برداشتهایی، ۲/۲۹۳؛ روحانی، برداشتهایی، ۲/۲۹۲–۲۹۳.
- ↑ آل عمران، ۱۵۹؛ مائده، ۲۳؛ انفال، ۶۱.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعه، ۱۵/۲۱۲؛ مجلسی، بحار الانوار، ۶۸/۹۸–۱۶۰.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۲۱۳–۲۱۹ و ۳۲۱–۳۲۸.
- ↑ نگارش و باقی، حدیث پایداری، ۹۰؛ ← رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۳/۱۹۱–۲۰۵.
- ↑ خامنهای، سخن آفتاب، ۱۱۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۳۴–۲۳۵.
- ↑ پورمقدس، پاسدار اسلام، ۹۶/۴۰.
- ↑ خامنهای، سخن آفتاب، ۱۱۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۴۵۲ و ۱۷/۴۱۱.
- ↑ ← خامنهای، حوزه، ۱۶۰؛ خامنهای، سخن آفتاب، ۱۱۱، ۱۱۸ و ۱۲۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۲۰۵.
- ↑ ← رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۳/۲۰۹–۲۱۴.
- ↑ سباء، ۴۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۱.
- ↑ خامنهای، سخن آفتاب، ۱۱۱، ۱۱۸ و ۱۲۰؛ اراکی، حوزه، ۴۳–۴۴؛ ← رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۳/۲۰۹–۲۲۸؛ مظهری، رفتارشناسی امامخمینی، ۶۸.
- ↑ خامنهای، سخن آفتاب، ۱۲۰.
- ↑ نگارش و باقی، حدیث پایداری، ۸۴–۸۵.
- ↑ انصاری، محمدعلی، پرتوی از خورشید، ۳۱.
- ↑ هاشمی رفسنجانی، برداشتهایی، ۴/۲۰۵–۲۰۶.
- ↑ خمینی، سیداحمد، برداشتهایی، ۳/۱۲۱.
- ↑ قائدی، خاطره، ۲/۲۵۶.
- ↑ انصاری، محمدعلی، برداشتهایی، ۴/۲۷۵.
- ↑ بروجردی، محمود، خاطره، ۲/۲۸۶–۲۸۷.
- ↑ لقمان، ۱۷؛ مریم، ۳۱.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۴۳/۳۳۹ و۸۰/۴.
- ↑ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۳/۶۸.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۲۲.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، پابهپای آفتاب، ۱/۲۶۰.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۵.
- ↑ طباطبایی، سیدعمادالدین، خاطره، ۱/۶۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۳۹۳.
- ↑ رسولی محلاتی، پابهپای آفتاب، ۲/۲۹۶–۲۹۷.
- ↑ آشتیانی، پاسدار اسلام، ۹۲/۳۱.
- ↑ میریان، خاطره، ۳/۸۲–۸۳؛ مصطفوی، فریده، ۴۲۰ داستان، ۱۰۵.
- ↑ انصاری، محمدعلی، سرگذشتهای، ۲/۵۲.
- ↑ رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۳/۶۴.
- ↑ مصطفوی، زهرا، پابهپای آفتاب، ۱/۱۹۸–۱۹۹.
- ↑ جعفری، خاطره، ۳/۶۶.
- ↑ ثقفی، حسن، پابهپای آفتاب، ۱/۲۱۶.
- ↑ مصطفوی، زهرا، پابهپای آفتاب، ۱/۱۹۶–۱۹۷.
- ↑ مصطفوی، فریده، پابهپای آفتاب، ۱/۱۳۹–۱۴۰.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، برداشتهایی، ۳/۷۰.
- ↑ ملکوتی، خاطرات، ۱۲۹؛ یزدی، خاطره، ۱۴۴؛ صابری همدانی، خاطره، ۴/۲۷۱.
- ↑ ملکوتی، خاطرات، ۱۲۹.
- ↑ رسولی محلاتی، حوزه، ۶۴.
- ↑ صابری همدانی، خاطره، ۴/۲۷۱.
- ↑ خوانساری، خاطره، ۵۲.
- ↑ ضیایی، نهضت فلسفی امامخمینی، ۱۷–۱۸.
- ↑ یزدی، خاطره، ۱۴۴.
- ↑ فردوسیپور، خاطرات، ۹۰–۹۱.
- ↑ خمینی، سیداحمد، برداشتهایی، ۳/۵۳.
- ↑ فردوسیپور، خاطرات، ۲۱۰.
- ↑ توکلیبینا، دیدار در نوفل لوشاتو، ۲۳۹؛ فردوسیپور، خاطرات، ۲۴۵.
- ↑ فردوسیپور، پابهپای آفتاب، ۲/۳۹۳.
- ↑ بنیفضل، پابهپای آفتاب، ۳/۳۰۷.
- ↑ ← تیموری، خاطره، ۳/۶۳–۶۴؛ یزدی، خاطره، ۱۴۴.
- ↑ زنجانی، مصاحبه، ۸۳–۸۴.
- ↑ عراقی، امام در سنگر نماز، ۵۲.
- ↑ خمینی، سیداحمد، برداشتهایی، ۳/۱۱۵؛ فاضل لنکرانی، برداشتهایی، ۳/۱۱۶.
- ↑ خوانساری، خاطره، ۵۲.
- ↑ انصاری، حمید، حدیث بیداری، ۵۳.
- ↑ خمینی، سیداحمد، برداشتهایی، ۳/۱۱۸.
- ↑ حبیبی، خاطره، ۱۴۵.
- ↑ کلانتر معتمدی، مصاحبه، ۴۲۰ داستان، ۱۶۱.
- ↑ اشراقی، نعیمه، برداشتهایی، ۳/۱۱۳–۱۱۴.
- ↑ خمینی، سیداحمد، سرگذشتهای، ۱/۱۲۶.
- ↑ آشتیانی، پاسدار اسلام، ۹۳/۳۱.
- ↑ ناصری، سرگذشتهای، ۴/۱۲۹–۱۳۰.
- ↑ روحانی، برداشتهایی، ۳/۵۵.
- ↑ ناصری، سرگذشتهای، ۴/۱۲۹.
- ↑ لاهوتی، خاطره، ۳/۴؛ انصاری محمدعلی، برداشتهایی، ۳/۴.
- ↑ آشتیانی، برداشتهایی، ۳/۶.
- ↑ میریان، خاطره، ۳/۸–۹.
- ↑ رسولی محلاتی، ۴۲۰ داستان، ۲۴۱.
- ↑ امامخمینی، ره عشق، ۲۷–۲۸.
- ↑ خامنهای، خورشید بیغروب، ۱۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۹۴–۳۹۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۹۶.
- ↑ کاظمی وردنجانی، الهینامه مجموعه آثار (۲)، ۱۲.
- ↑ روحانی، برداشتهایی، ۳/۱۰۶؛ امامی کاشانی، برداشتهایی، ۳/۱۰۶.
- ↑ وجدانی، سرگذشتهای ویژه، ۲/۵۳.
- ↑ ← خامنهای، حدیث نور، ۱۱.
- ↑ ثقفی، علی، برداشتهایی، ۱/۳۳۶.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، برداشتهایی، ۳/۴۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۴۷۹ و ۱۸/۵۲۰–۵۲۱.
- ↑ کاظمی وردنجانی، الهینامه مجموعه آثار (۲)، ۱۳.
- ↑ نگارش و باقی، حدیث پایداری، ۷۵.
- ↑ کریمی، خاطره، ۱/۱۲۰.
- ↑ علمالهدی، خاطره، ۵/۱۲۹.
- ↑ رسولی محلاتی، حوزه، ۶۴.
- ↑ رحیمیان، در سایه آفتاب، ۳۷؛ روحانی، سرگذشتهای، ۱/۹۸.
- ↑ روحانی، سرگذشتهای، ۱/۹۰–۹۱.
- ↑ روحانی، سرگذشتهای، ۱/۹۸.
- ↑ مؤمن، سرگذشتهای، ۳/۱۰۷–۱۰۸.
- ↑ توکلیبینا، دیدار در نوفل لوشاتو، ۲۲۹–۳۰۰.
- ↑ رحیمیان، سرگذشتهای، ۵/۷۱–۷۲؛ انصاری محمدعلی، سرگذشتهای، ۲/۵۵–۵۶.
- ↑ محتشمیپور، خاطره، ۱/۴۸–۴۹.
- ↑ مظهری، رفتارشناسی امامخمینی، ۴۴–۴۵.
- ↑ موسوی اردبیلی ابرکوهی، خاطره، ۲/۵۲–۵۳.
- ↑ کروبی، مصاحبه، ۵/۱۵۷.
- ↑ مؤسسه تنظیم و نشر آثار، کوثر، ۲/۵۶۴.
- ↑ فردوسیپور، سرگذشتهای، ۱/۱۱۰–۱۱۱.
- ↑ مظهری، رفتارشناسی امامخمینی، ۴۵.
- ↑ سپهری، خورشید بیغروب، ۲۴۰.
- ↑ توسلی، پابهپای آفتاب، ۲/۱۱۶.
- ↑ حضور، ۳۳/۲۸۸–۲۹۰.
- ↑ مرتاضی، خاطره، ۲۸–۲۹.
- ↑ کلینی، الکافی، ۶/۴۳۸.
- ↑ ثقفی، حسن، برداشتهایی، ۲/۱۵۵.
- ↑ توسلی، برداشتهایی، ۲/۱۵۵.
- ↑ اشراقی، زهرا، خاطره، ۲/۱۵۶.
- ↑ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۲/۱۵۶.
- ↑ کفاشزاده، خاطره، ۲/۱۵۷.
- ↑ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۲/۱۵۸.
- ↑ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۲/۱۶۲.
- ↑ اشراقی، زهرا، خاطره، ۲/۱۶۰.
- ↑ کلانتر معتمدی، مصاحبه، برداشتهایی، ۲/۱۶۴.
- ↑ خامنهای، پابهپای آفتاب، ۳/۱۷۱.
- ↑ امامی کاشانی، پابهپای آفتاب، ۳/۲۵۶.
- ↑ عمید زنجانی، مصاحبه، ۱۱۲.
- ↑ هاشمی رفسنجانی، امامخمینی به روایت، ۲۷.
- ↑ ← وجدانی، سرگذشتهای ویژه، ۴/۴۹.
- ↑ روحانی، سرگذشتهای، ۱/۱۰۵.
- ↑ انصاری محمدعلی، سرگذشتهای، ۲/۵۱–۵۶.
- ↑ وجدانی، سرگذشتهای ویژه، ۴/۵۰.
- ↑ بنیفضل، حوزه، ۳۸–۳۹؛ غیوری، سیدمهدی، ۶/۹۵–۹۶؛ ← رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۲/۳–۳۸.
- ↑ ← رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۲/۴–۷.
- ↑ حدیدچی، برداشتهایی، ۲/۹.
- ↑ میریان، خاطره، ۲/۱۷؛ شاهآبادی، خاطره، ۲/۲۱.
- ↑ باقی نصرآبادی، درآمدی، ۱۱۳–۱۱۴.
- ↑ رسولی محلاتی، حوزه، ۶۳.
- ↑ رودباری، خاطره، ۱/۷۰–۷۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۲۶۱.
- ↑ اشراقی، عاطفه، پابهپای آفتاب، ۱/۳۳۰.
- ↑ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۲/۳۱.
- ↑ ثقفی، علی، مهر و قهر، ۱۷۷.
- ↑ خمینی، سیداحمد، پابهپای آفتاب، ۱/۱۰۹.