امامخمینی
شناسنامه | |
---|---|
نام کامل | سید روحالله موسوی مصطفوی خمینی |
لقب | امام خمینی |
نسب | امام کاظم(ع) |
زادروز | ۱ مهر ۱۲۸۱ش/ ۲۰ جمادیالثانی ۱۳۲۰ق |
شهر تولد | خمین |
کشور تولد | ایران |
تاریخ درگذشت | ۱۳ خرداد ۱۳۶۸ش/ ۲۸ شوال ۱۴۰۹ق |
شهر درگذشت | تهران |
کشور درگذشت | ایران |
آرامگاه | بهشت زهرای تهران-حرم امامخمینی |
نام همسر | خدیجه ثقفی |
فرزندان | مصطفی، علی، احمد |
خویشاوند سرشناس | مصطفی (فرزند)، احمد (فرزند)، سید مرتضی پسندیده (برادر) |
دین | اسلام |
مذهب | شیعه |
اطلاعات سیاسی | |
پستها | رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران - مرجع تقلید |
اطلاعات علمی و مذهبی | |
اساتید | عبدالکریم حائری یزدی، میرزا جواد ملکی تبریزی، محمدعلی شاهآبادی |
شاگردان | مرتضی مطهری، سیدعلی خامنهای، سیدمحمد حسینی بهشتی، اکبر هاشمی رفسنجانی، حسینعلی منتظری، مجتبی تهرانی، عبدالله جوادی آملی، یوسف صانعی، حسین نوری همدانی |
وبگاه رسمی | پایگاه رسمی نشر اندیشه های بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران |
امامخمینی، زندگی، شخصیت، اندیشه و عمل.
در دانشنامه امامخمینی تلاش شده است تا افزون بر شناساندن خاندان، زندگی خانوادگی، تحصیل و تدریس، آثار و شاگردان، مراتب فقاهت و مرجعیت و سیره اخلاقی و رفتاری امامخمینی، به تبیین اندیشهها و دیدگاههای قرآنی و تفسیری، کلامی، فلسفی، اخلاقی و تربیتی، عرفانی، اصولی، حدیثی و رجالی، فقهی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی این شخصیت پرداخته شود و گزارشی از تاریخ مبارزات سیاسی و رهبری نهضت اسلامی و پیروزی آن، برپایی نظام اسلامی و هدایت آن در طول ده سال رهبری امامخمینی به دست داده شود؛ نیز مواضع ایشان در برابر گروهها و جریانهای مختلف فکری و سیاسی، نهادها و سازمانهای مختلف، شخصیتهای مختلف علمی، دینی، فرهنگی، سیاسی و مسئولان و کارگزاران نظام اسلامی بیان شود و آنچه درباره ایشان در قالبهای مختلف گفتاری و نوشتاری منتشر شده گزارش گردد و شرحی نیز از بیماری و ارتحال ایشان بیاید.
آنچه در اینجا به عنوان نخستین مدخل دانشنامه امامخمینی، به صورت جداگانه و با شیوه متفاوت از سایر مدخلها آمده، گزیدهای در اندازه ـ چهار درصد از محتوای مقالههای دانشنامه است که با عطف توجه به مسائل مهمتر و گزینش آنچه به صورت مستقیم پیوند با امامخمینی دارد، نگاشته و تدوین شده است؛ با این هدف که نمایی کلی و اجمالی از زندگی، شخصیت، اندیشه و عمل امامخمینی را که در مقالههای دانشنامه به تفصیل آمده، نشان دهد و خواننده بتواند با مطالعه آن، افزون بر آگاهی از شاکله کلی محتوای دانشنامه، از نزدیک با مدخلهای آن آشنا گردد؛ نیز کسانی که مجال مطالعه همه مقالهها را ندارند، امکان مطالعه گزیدهای کلی را داشته باشند و با ارجاعهایی که صورت گرفته است، در صورت نیاز به مقاله مورد نظر مراجعه کنند؛ از این رو، ویژگی این مدخل از نظر شیوه بیان و گزارش مطالب و مباحث این است که به جای ذکر مستندهای مطالب، همه آنها به مقالههای مربوط در اصل دانشنامه پیوند داده شده است.
مقدمه
شخصیت جامع ـ امامخمینی از یک سو برخاسته از دهها سال تلاش علمی و اجتهادی واندیشهورزی در ابعاد اسلام و علوم مختلف عقلی و نقلی است و از سوی دیگر ریشه در تهذیب نفس و سلوک عرفانی و دستیابی به حقایق هستی و دین، از راه سیر عملی دارد. آنچه بر این جامعیت افزوده، تجربه عمری دراز، ارتباطات گسترده و رهبری نهضت اسلامی تا انقلاب و از انقلاب تا پیروزی و دوران دهساله پس از پیروزی با همه رویدادهای تلخ و شیرین آن بوده است. شخصیتی که از نگاه زندگی شخصی، الگویی مثالزدنی در تاریخ است، از نگاه اندیشهورزی، مکتبی بزرگ و پرلایه از دانشهای عقلی و نقلی است، و از چشمانداز عمل و نقشآفرینی در جامعه و تاریخ، یک رهبر دینی بزرگ است؛ ازهمینرو کاربرد لقب «امام» برای ایشان در ۸ آبان ۱۳۵۶، با استقبال عمومی مردم روبهرو شد؛ کاربردی که بیسابقه نبود و پیش از این تاریخ هم در برخی سندها آمده است. (ببینید: رهبری)
تبیین و تفسیر چنین شخصیتی به مطالعه دستکم یک قرن تاریخ، در کنار شناخت صدها شخصیت که در پیوند با او بودهاند و صدها اثر علمی که به دست او یا درباره او نگاشته شده است، نیازمند است و بیشک سخنگفتن از چنین شخصیتی، حتی در سطح و حجم یک دانشنامه بزرگ کاری آسان نیست. در دانشنامه امامخمینی تلاش شده است تا افزون بر شناساندن خاندان، زندگی خانوادگی، تحصیل و تدریس، آثار و شاگردان، مراتب فقاهت و مرجعیت و سیره اخلاقی و رفتاری امامخمینی، به تبیین اندیشهها و دیدگاههای قرآنی و تفسیری، کلامی، فلسفی، اخلاقی و تربیتی، عرفانی، اصولی، حدیثی و رجالی، فقهی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی این شخصیت پرداخته شود و گزارشی از تاریخ مبارزات سیاسی و رهبری نهضت اسلامی و پیروزی آن، برپایی نظام اسلامی و هدایت آن در طول ده سال رهبری امامخمینی به دست داده شود؛ نیز مواضع ایشان در برابر گروهها و جریانهای مختلف فکری و سیاسی، نهادها و سازمانهای مختلف، شخصیتهای مختلف علمی، دینی، فرهنگی، سیاسی و مسئولان و کارگزاران نظام اسلامی بیان شود و آنچه درباره ایشان در قالبهای مختلف گفتاری و نوشتاری منتشر شده گزارش گردد و شرحی نیز از بیماری و ارتحال ایشان بیاید. آنچه در اینجا به عنوان نخستین مدخل دانشنامه امامخمینی، به صورت جداگانه و با شیوه متفاوت از سایر مدخلها آمده، گزیدهای در اندازه ـ چهار درصد از محتوای مقالههای دانشنامه است که با عطف توجه به مسائل مهمتر و گزینش آنچه به صورت مستقیم پیوند با امامخمینی دارد، نگاشته و تدوین شده است؛ با این هدف که نمایی کلی و اجمالی از زندگی، شخصیت، اندیشه و عمل امامخمینی را که در مقالههای دانشنامه به تفصیل آمده، نشان دهد و خواننده بتواند با مطالعه آن، افزون بر آگاهی از شاکله کلی محتوای دانشنامه، از نزدیک با مدخلهای آن آشنا گردد؛ نیز کسانی که مجال مطالعه همه مقالهها را ندارند، امکان مطالعه گزیدهای کلی را داشته باشند و با ارجاعهایی که صورت گرفته است، در صورت نیاز به مقاله مورد نظر مراجعه کنند؛ از این رو، ویژگی این مدخل از نظر شیوه بیان و گزارش مطالب و مباحث این است که به جای ذکر مستندهای مطالب، همه آنها به مقالههای مربوط در اصل دانشنامه پیوند داده شده است. این مدخل که در سنجش با سایر مقالههای دانشنامه، بسی طولانی است، در ۳۰ محور کلی تدوین شده است؛ اما از آنجا که گزینش و نگارش مطالب تنها بر اساس مقالههای موجود دانشنامه امامخمینی بوده است و یکی از اصول این کار، دادن ساختاری کلی و استفاده از سرفصلهای کلی و جزئی بر پایه همین مقالهها بوده است، ممکن است برخی سرفصلها از نگاه چینش و پیکرهبندی مطالب، چندان دقیق و جامع، نباشد؛ اما عذر این کاستی همین محدودیت و حداکثر تلاش برای گزارش از همه مقالهها و مطالب بوده است. در گزینش و نگارش این مدخل، این افراد مشارکت داشتهاند:
- محمدصادق مزینانی: «خاندان، زندگی خانوادگی»، «تحصیل و تدریس»، «آثار و شاگردان»، «فقاهت و مرجعیت» و «سیره اخلاقی و رفتاری»؛
- باقر صاحبی: «اندیشههای قرآنی و تفسیری»، «اندیشههای کلامی»، «اندیشههای فلسفی»، «اندیشههای اخلاقی و تربیتی»، «اندیشههای عرفانی» و «شخصیتهای علمی گذشته»؛
- پروینسادات قوامی: «اندیشههای فرهنگی»، «اندیشههای اجتماعی»، «اندیشههای سیاسی»، ـ «شخصیتهای دینی و علمی معاصر»، «شخصیتهای سیاسی معاصر» و «شخصیتهای انقلاب و نظام» و خلاصهسازی نهایی همه مدخل؛
- مهدی پورحسین: «مبارزات سیاسی و رهبری نهضت»، «اوجگیری نهضت و پیروزی»، «برپایی نظام اسلامی»، «رهبری انقلاب و نظام اسلامی»، «جنگ تحمیلی عراق علیه ایران»، «گروهها و جریانها»، «نهادها و سازمانها»، «بیماری، رحلت و خاکسپاری» و «تبیین و بزرگداشت شخصیت و اندیشه»؛
- سیدضیاء مرتضوی: «اندیشههای اصولی»، «اندیشههای حدیثی و رجالی» و «اندیشههای فقهی» و نهاییسازی همه بخشهای این مدخل.
خاندان
امامخمینی با نام شناسنامهای «سیدروحالله مصطفوی» در ۱۸ یا ۲۰ جمادیالثانی ۱۳۲۰ق برابر با ۲۹ یا ۳۱ شهریور ۱۲۸۱ش، در شهر خمین به دنیا آمد. در شناسنامه ایشان که سال ۱۳۰۴ صادر شده است، تولد ۱۲۷۹ و بدون ذکر روز و ماه آمده است که همانند بسیاری از شناسنامهها که در آن دوره صادر میشد، است و دقیق نیست. خاندان امامخمینی از خانوادههای اصیل در خمین و اطراف آن بودهاند. بسیاری از بزرگان این خاندان از علمای دین بوده و زندگی آنان از راه کشاورزی میگذشته است. پدر ایشان سیدمصطفی و مادر، هاجر آغاخانم نام داشتند و هر دو از خاندانی شناختهشده به شمار میروند. (ببینید: خانواده امامخمینی)
خاندان پدری
نسب نیاکان امامخمینی به امام هفتم، حضرت موسیبنجعفر(ع) میرسد و بیشتر آنان از مردان فاضل و مبلغ دین بودهاند که گاه در این راه به شهادت رسیدهاند؛ اما به دلیل کمبود منابع، بیان خصوصیات زندگی همه آنان شدنی نیست و تنها به برخی از موارد اشاره میشود:
پدر
پدر امامخمینی سیدمصطفی مجتهد کمرهای فرزند سیداحمد در ۲۹ رجب ۱۲۷۸ق/ ۲۹ بهمن ۱۲۴۱ش در محله رازی خمین زاده شد. وی پس از تحصیل در زادگاهش و اصفهان به نجف رفت و به درجه اجتهاد رسید. سپس به خمین بازگشت و مرجع امور دینی مردم شد. او ملقب به «فخرالمجتهدین» بود و در زادگاه خود در کنار فعالیتهای تبلیغی و اجتماعی و درس و بحث، کشاورزی و باغداری میکرد. وی با مردم رفتاری کریمانه داشت، با بزرگان منطقه و تهران و سران قاجار ارتباط داشت و در برابر تعدیات والیان و اشرار و یاغیان میایستاد. اقتدار و شیوه زندگی او دشمنی اربابان منطقه و سرانجام شهادت او را در پی داشت. قاتلان او دو تن از خانهای آن منطقه به نامهای جعفرقلیخان و رضاقلیسلطان بودند. امامخمینی هنگام شهادت پدر، کودکی ششماهه بود. با پیگیریهای صاحبهخانم، خواهر سیدمصطفی، به همراه همسرش هاجر و عموی همسرش فضلالله رجایی، جعفرقلیخان در چهارم ربیعالاول ۱۳۲۳ق در میدان توپخانه تهران قصاص شد، اما رضاقلی پیش از بازداشت مرده بود. امامخمینی در برخی نوشتهها، خود را «ابنالشهید» نامیده است. (ببینید: خانواده امامخمینی و خمین)
نسب
برخی نسب امامخمینی را از سوی پدر چنین برشمردهاند: سیدروحالله فرزند سیدمصطفی، فرزند سیداحمد، فرزند سیددینعلیشاه، فرزند سیدصفدر، فرزند سیدامیرالدین، فرزند سیدحسن، فرزند سیدیحیی، فرزند سیدعبدالهادی، فرزند سیدنوروز شهید، فرزند سیدحسن، فرزند سیدعبدالغنی، فرزند سیدمحمد جبل عاملی، فرزند سیدحیدر موسوی صفوی نیشابوری از نسل سیدحمزه، فرزند امامموسیبنجعفر(ع). وضع اجداد امامخمینی تا سیددینعلیشاه اجمالاً روشن است؛ اما روشن نیست که دینعلیشاه هندی بوده یا از ایران به هند رفته است. برادر امامخمینی، سیدمرتضی پسندیده یادآور شده جد اعلای وی در هندوستان ساکن بوده است و از نام پدریِ او و نیز برادران و خواهرانش اطلاعی در دست نیست. وی از علمای کشمیر بوده و در همان جا نیز به شهادت رسیده است؛ ولی به نقل برخی دیگر، سیددینعلیشاه اصالتاً نیشابوری بوده که در قرن سیزدهم هجری به کشمیر هجرت کرده است. بر اساس گزارش دیگر، سیدشرفالدین موسوی معروف به بلبلشاه (م۷۲۷)، از اجداد امامخمینی، نخستین شخص از این خاندان بلکه نخستین نفر از آلابیطالب بود که در قرن هشتم وارد کشمیر شد. (ببینید: اجداد امامخمینی)
عمو و عمهها
امامخمینی یک عمو و سه عمه داشت: سیدآقا (سیدمرتضی) عموی امامخمینی، حدود سالهای ۱۲۸۷/ ۱۲۸۸ق، در جوانی در حدود ۲۲ یا ۲۳ سالگی، پیش از ازدواج درگذشت. عمههای امامخمینی عبارت بودند از: «سلطانخانم» که با کریمخان از مردم خمین ازدواج کرد و ثمره آن چهار فرزند بود. «آغابانوخانم» که با شکرالله از مردم خمین ازدواج کرد و پس از فوت شوهر، با آخوند ملامحمدجواد کمرهای از علمای خمین ازدواج کرد و از این ازدواج صاحب سه پسر شد. «صاحبهخانم» که با شکراللهخان از ایل بربرود ازدواج کرد و پس از فوت وی به همسری شوهرِ خواهر متوفای خود، آغابانوخانم، ملامحمدجواد کمرهای درآمد. وی بانویی شایسته بود و پس از شهادت برادرش سیدمصطفی، به همراههاجرخانم برای قصاص قاتل تلاش کرد. از وی فرزندی بر جای نماند. (ببینید: خانواده امامخمینی)
خاندان مادری
در این بخش به خاندان مادری امامخمینی اشاره میشود:
مادر
مادر امامخمینی، هاجر آغاخانم، دختر میرزااحمد مجتهد خوانساری از عالمان پارسای خمین، میان سالهای ۱۲۸۵-۱۲۸۸ق، در خمین زاده شد. حدود سال ۱۳۰۰ق، با سیدمصطفی ازدواج کرد. وی زنی پارسا و پرهیزکار بود و پس از شهادت همسرش به تربیت و مراقبت از فرزندان خود پرداخت. هاجرآغاخانم در سال ۱۳۳۷ق در خمین درگذشت و با انتقال پیکر وی به قم در صحن امامزاده احمد در محله خاکفرج قم به خاک سپرده شد. (ببینید: خانواده امامخمینی)
اجداد مادری
نیای مادری امامخمینی تا جایی که تاریخ نشان میدهد، خاندانی اصیل، پارسا، مردمدار و در ترویج دین سرآمد مردم روزگار خود بودهاند:
- «میرزااحمد»، جد نخست مادری امامخمینی، معروف به حاجآخوند، فرزند ملاحسین خوانساری است. وی در حدود نیمه قرن سیزدهم قمری در خمین متولد شد و پس از آموختن علوم دینی نزد پدر و دیگر استادان، در شمار روحانیان درآمد. وی که به علم و پرهیزکاری شهره بود، به جای پدرش در مسجد جامع شهر نماز جماعت میخواند و به طلاب نیز درس میداد.
- «ملاحسین خوانساری» جد اعلای مادری امامخمینی و فرزند ملامحمد اسماعیل است که در سال ۱۲۱۰ق از خوانسار به خمین هجرت کرده بود. وی از علمای فاضل خمین بود و در مسجد جامع شهر اقامه جماعت میکرد و در خمین درگذشت.
- «ملاحیدر خوانساری» جد ملاحسین، از شاگردان سیدمحمدباقر میرداماد، از علمای دوره صفویه و از استادان حکمت بوده است. (ببینید: اجداد امامخمینی)
داییها
امامخمینی چهار دایی داشته است و برخی از آنان در شکلگیری شخصیت ایشان نقش داشتهاند:
- «میرزامحمدمهدی احمدی»، دایی بزرگ امامخمینی است و خواهرزادگان وی ازجمله امامخمینی به او احترام میگذاشتند و او به گردن امامخمینی حق استادی داشت. وی به جای پدر خود در خمین نماز جماعت میخواند. فرزندش علیاصغر احمدی از حامیان امامخمینی و وکیل ایشان در امور حسبه و اخذ وجوه شرعی بود. (ببینید: استادان امامخمینی)
- «میرزاعبدالحسین احمدی» دایی دوم امامخمینی است که عالمی اجتماعی و از مخالفان مشروطه بود و یک بار برای مقابله با حاکم ستمگر خمین، در حرم عبدالعظیم حسنی، در شهر ری بست نشست. سیدمرتضی پسندیده از ایشان به عنوان نخستین نماینده خمین در مجلس شورای ملی یاد کرده است.
- «میرزازینالعابدین» دایی دیگر امامخمینی است که او نیز روحانی و محل رجوع مردم برای پاسخ به مسائل شرعی و رفع اختلاف و انجام معاملات بوده و دستی نیز در سیاست داشته است. وی در سال ۱۳۳۲ درگذشت و در صحن امامزاده ابوطالب خمین به خاک سپرده شد.
- «آقاحبیبالله» آخرین دایی امامخمینی است که دارای تحصیلات عربی، ادب فارسی و علوم شرعی بود. وی سردفتر ازدواج و میان مردم محترم بود و با نام ملاحبیبالله شناخته میشد. نوادهاش محمدمهدی در تظاهرات و درگیریهای مردم انقلابی خمین با ماموران رژیم پهلوی در سال ۱۳۵۷ به شهادت رسید. (ببینید: خانواده امامخمینی)
خالهها
امامخمینی دو خاله داشته است که از مادر ایشان کوچکتر بودند:
- «خدیجهسلطان» که در ۲۵ ذیحجه ۱۳۱۲ق به همسری اسدالله سرهنگ از تیره دالانی درآمد.
- «ربابسلطان»، خاله کوچک که در ۲۷ شعبان ۱۳۱۶ق به همسری میرزاباقرخان مستوفی درآمد. یکی از پسرهای ربابسلطان حسنخان مستوفی است که همبازی و همشاگردی امامخمینی بوده است. (ببینید: خانواده امامخمینی)
برادران و خواهران
امامخمینی از پدر و مادرش، سیدمصطفی و هاجر احمدی، پنج خواهر و برادر داشت که زندگی اجتماعی برخی از آنان روشن و زوایای زندگی برخی دیگر پنهان است:
- «مولود آغاخانم»، دختر بزرگ خانواده، در ۱۸ جمادیالثانی ۱۳۰۵ق/ ۱۲۶۶ش در نجف زاده شد. وی با پسرعمه خود میرزارضا نجفی، فرزند ملامحمدجواد ازدواج کرد. او در ۲۴ رجب ۱۳۴۳ق/ ۲۹ بهمن ۱۳۰۳ به علت بیماری درگذشت و در امامزاده احمد، واقع در خاکفرج قم، کنار قبر مادر و عمه خود دفن شد.
- «فاطمهخانم» متولد شوّال ۱۳۱۲ق/ ۱۲۷۳ش که با باقر، پسر شمسالعلما از سادات امامزاده یوجان ازدواج کرد. از فرزندان و تاریخ درگذشت وی اطلاعی در دست نیست.
- «سیدمرتضی پسندیده»، سومین فرزند سیدمصطفی، در ۱۷ شوّال ۱۳۱۳ق/ ۱۲۷۵ش در خمین زاده شد. او در ۲۷سالگی با دختر غلامحسینخان جلاللشگر به نام همدم هندی ازدواج کرد. حاصل این ازدواج، دو پسر و سه دختر بود. پسندیده که وکیل تامالاختیار امامخمینی بود در ۲۳ آبان ۱۳۷۵ از دنیا رفت و در مسجد بالاسر حرم فاطمه معصومه(س) به خاک سپرده شد.. (ببینید: سیدمرتضی پسندیده)
- «سیدنورالدین هندی»، چهارمین فرزند سیدمصطفی در ۲۷ رمضان ۱۳۱۵ق/ ۱۲۷۶ش در خمین زاده شد و پس از تحصیلات اولیه در زادگاه خود، در سال ۱۳۶۷ق/۱۳۲۶ش در مدرسه ملاعبدالله اصفهان به درس ادامه داد. وی در سال ۱۳۴۰ق ازدواج کرد که ثمره آن یک پسر و دو دختر بود. هندی با زنی دیگر از خانواده مستوفی خمین نیز ازدواج کرد که از این ازدواج هم چهار پسر و یک دختر داشت. وی با کشاورزی زندگی میگذراند و در دورهای نیز ریاست دادگستری خمین را بر عهده داشت. رضاشاه پهلوی وی را به دلیل ارتباط نزدیک با بختیاریها، از ایلات قدرتمند مخالف پهلوی، تحت پیگرد قرار داد و در سال ۱۳۰۳ مدتی در تهران بازداشت شد. بعدها بهناگزیر دادگستری را ترک کرد و به عنوان وکیل دادگستری در تهران مشغول به کار شد و تا آخر عمر در این شغل ماند.
هندی در تیر ۱۳۵۵ در بیمارستانی در لندن از دنیا رفت و پیکر وی به ایران منتقل و در قبرستان باغبهشت قم دفن شد. ماموران ساواک از ترس مطرحشدن نام امامخمینی به بازماندگان اجازه نوشتن آگهی تسلیت و مجلس ختم مناسب وی ندادند و تنها مجلسی مختصر در قم و خمین برگزار شد. امامخمینی نیز در مسجد شیخ انصاری نجف برای وی مراسم ختم برگزار کرد. امامخمینی پس از پیروزی انقلاب بر سر قبر وی حاضر شده است.
- «آغازادهخانم» متولد ۱۳۱۸ق/ ۱۲۷۹ش، با میرزاباقرخان مستوفی در ۱۵ ذیقعده ۱۳۳۱ق ازدواج کرد که ثمره آن چهار فرزند بود. (ببینید: خانواده امامخمینی)
خانواده
امامخمینی تنها یک بار ازدواج کرده و از همسر خود دارای هشت فرزند شده است:
همسر
همسر امامخمینی خدیجه ثقفی معروف به «قدس ایران»، دختر میرزامحمد ثقفی تهرانی، در سال ۱۲۹۲، در تهران زاده شد. وی استعدادی ذاتی و حافظهای نیرومند داشت و به تحصیل دانش علاقهمند بود. امامخمینی به وی علاقه داشت و به او احترام میگذاشت. او افزون بر امور جاری خانه و تربیت فرزندان، همراه امامخمینی در دشواریهای دوران مبارزه و تبعید حرکت کرد. ثقفی در ماههای پایانی زندگی بیمار شد و در اول فروردین ۱۳۸۸ درگذشت و در حرم امامخمینی، نزدیک قبر ایشان به خاک سپرده شد. (ببینید: خدیجه ثقفی و خانواده امامخمینی)
فرزندان
- سیدمصطفی در ۲۱رجب ۱۳۴۹ق/ آذر ۱۳۰۹ش زاده شد. او از پانزدهسالگی وارد حوزه علمیه شد و در ۲۷ سالگی به درجه اجتهاد رسید. وی با معصومه حائری، دختر مرتضی حائری یزدی فرزند استادِ امامخمینی، (ببینید: عبدالکریم حائری یزدی) ازدواج کرد و ثمره آن سه فرزند است. سیدمصطفی خمینی از آغاز نهضت اسلامی در مبارزه علیه رژیم پهلوی و در دوران تبعید در ترکیه و عراق همراه امامخمینی بود. او در اول آبان ۱۳۵۶ به گونه مشکوک در نجف اشرف درگذشت و در حرم امیرالمؤمنین علی(ع) دفن شد. (ببینید: سیدمصطفی خمینی)
- سیدعلی فرزند دوم در سال ۱۳۱۲ به دنیا آمد و در سهسالگی به نوعی بیماری نخاع مبتلا شد و درگذشت.
- صدیقه در تیر ۱۳۱۵ در قم به دنیا آمد و در سال ۱۳۳۰ با شهابالدین اشراقی ازدواج کرد. اشراقی از فضلای حوزه و معتمد و وکیل تامالاختیار امامخمینی پس از تبعید به عراق بود و از همراهان و مبارزان پیش از انقلاب اسلامی به شمار میآمد. وی در سال ۱۳۶۰ بر اثر سکته مغزی از دنیا رفت و در حرم فاطمه معصومه(س) به خاک سپرده شد. (ببینید: شهابالدین اشراقی) ثمره ازدواج صدیقه و اشراقی چهار فرزند دختر و سه فرزند پسر است. (ببینید: خانواده امامخمینی)
- فریده در سال ۱۳۱۷ در قم به دنیا آمد و در سال ۱۳۳۲ با محمدحسن اعرابی، متولد ۱۳۰۳ فرزند محمدجواد مجتهد قمی، ازدواج کرد و ثمره آن یک فرزند دختر است. فریده پس از گرفتن دیپلم، به تحصیل علوم حوزوی مشغول شد و نیز به فعالیتهای اجتماعی روی آورد. اعرابی، همسر فریده، در نهضت امامخمینی مشارکت داشته است و مسئول امور مالی ایشان در قم در دوره تبعید بود، در ۳۱ خرداد ۱۳۸۹ درگذشت و در صحن امامزاده علیبنجعفر قم به خاک سپرده شد. (ببینید: خانواده امامخمینی)
- زهرا (فهیمه) در سال ۱۳۱۹ متولد شد و در سوم آذر۱۳۴۰ در ۲۱ سالگی با محمود بروجردی، فرزند محمدحسین بروجردی، از دوستان امامخمینی ازدواج کرد. وی که تحصیلات خود را تا مقطع دکتری ادامه داد، استاد دانشگاه، نویسنده و فعّال سیاسی است و دبیرکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی بوده است. همسر او پس از پیروزی انقلاب اسلامی دارای مسئولیتهایی بود و در هفتم اسفند ۱۳۸۹ به سبب بیماری از دنیا رفت و در حرم امامخمینی به خاک سپرده شد. یک دختر و یک پسر، ثمره این ازدواج است. (ببینید: خانواده امامخمینی)
- سعیده در سال ۱۳۲۱، به دنیا آمد و در هفتماهگی بر اثر بیماری از دنیا رفت.
- سیداحمد در سال ۱۳۲۴ متولد شد و پس از پایان دوره دبیرستان، وارد حوزه علمیه شد. وی همزمان با تحصیل، ازجمله شرکت در درس خارج فقه و اصول، رابط افراد مبارز با امامخمینی بود و در مبارزه علیه رژیم پهلوی نقش داشت. وی در سال ۱۳۴۹ با فاطمه طباطبایی فرزند سیدمحمدباقر سلطانی طباطبایی ازدواج کرد و ثمره آن سه فرزند پسر است. وی در ۲۵ اسفند ۱۳۷۳ از دنیا رفت و در کنار قبر پدر خود امامخمینی به خاک سپرده شد. (ببینید: سیداحمد خمینی) همسر وی که مورد عنایت امامخمینی بود، تحصیلات خود را تا دکتری ادامه داد و از استادان پژوهشکده امامخمینی و انقلاب اسلامی بوده است. (ببینید: سیدهفاطمه طباطبایی) ایشان سلطانی طباطبایی، پدر عروس خود را نیز به سبب خصلتهای روحی و اخلاقیاش ستوده است. (ببینید: سیدمحمدباقر سلطانی طباطبایی)
سیدحسن خمینی، فرزند سیداحمد، در اول مرداد ۱۳۵۱ در قم به دنیا آمد و از سال ۱۳۶۸ به تحصیل علوم حوزوی در قم پرداخت و پس از درگذشت سیداحمد خمینی، تولیت مرقد مطهر امامخمینی و مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی را برعهده گرفت. وی با سیدهفاطمه موسوی بجنوردی فرزند سیدمحمد موسوی بجنوردی ازدواج کرده است و ثمرۀ آن دو دختر و دو پسر است. (ببینید: سیدحسن خمینی)
- لطیفه آخرین فرزند امامخمینی است که در سال ۱۳۲۶ به دنیا آمد و در سهسالگی بر اثر خفگی در حوض آب خانه درگذشت.
امامخمینی رابطه عاطفی و صمیمی زیادی با خانواده و فرزندان و بستگان خود داشت. نامههای ایشان به اعضای خانواده در دوران تبعید، علاقه و توجه ایشان به مسائل گوناگون خانواده را روشن میکند. (ببینید: خانواده امامخمینی)
محل زندگی و سکونت
امامخمینی در طول زندگی در شهرها و مکانهای گوناگونی در ایران ازجمله در خمین، اصفهان، اراک، قم و دیگر شهرها و دیگر کشورها ازجمله لبنان، ترکیه، عراق و فرانسه سکونت داشته یا به آنها سفر کرده است (ببینید: اقامتگاههای امامخمینی) و در اینجا تنها به قم، نجف و تهران که عمده آنهاست، اشاره میشود:
قم
امامخمینی در آغاز ورود به قم در سال ۱۳۰۱ حدود هشت سال در دو مدرسه فیضیه و دارالشفا ساکن شد و پس از ازدواج در سال ۱۳۰۸ در تهران، نزدیک پامنار و در خانهای استیجاری، زندگی مشترک خود را آغاز کرد. (ببینید: اقامتگاههای امامخمینی) ایشان پس از پایان تعطیلی حوزه، با همسر خود به قم رفت و در خانهای استیجاری، در خیابان ارم، به مدت دو سال ساکن شد؛ سپس به خانه استیجاری دیگری در محله عشقعلی، منتقل شد که به علت گرانی اجاره، پس از سه ماه از آنجا به خانه چهارم نقل مکان کرد و پنجمین خانه نیز نزدیک تکیه ملامحمود بود که هشت سال در آن زندگی کرد. خانه ششم در گذر جَدّا، کوچه شادقلیخان قرار داشت که سه سال در آن به سر برد و مدتی نیز خانهای را در پارک اتابکی (کامرانمیرزا) کنار مدرسه حجتیه اجاره کرد و سیداحمد خمینی در این خانه متولد شد. خانه هشتم امامخمینی در قم در محله یخچالقاضی واقع شده است. امامخمینی در بهار ۱۳۲۵ در این خانه استیجاری ساکن شد و پس از مدتی آن را خرید و این خانه محل زندگی دایمی ایشان شد و اینک نیز به عنوان بیت ایشان معروف است و به ثبت ملی رسیده است. (ببینید: خانه امامخمینی)؛ امامخمینی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ۱۰ اسفند ۱۳۵۷ به قم برگشت و نخست در خانه حاجقاسم دخیلی در خیابان بهار ساکن شد؛ ولی پس از چند روز بنا بر برخی ملاحظات، به خانه محمد یزدی در همان نزدیکی منتقل شد و پس از بیماری قلبی در بهمن ۱۳۵۸ به بیمارستان قلب تهران منتقل شد.
نجف اشرف
امامخمینی پیش از تبعید به عراق و در جریان سفر حج برای زیارت عتبات به عراق رفت و چند روزی در نجف اشرف، در خانه نصرالله خلخالی ساکن شد؛ نیز پس از تبعید به عراق، در خانهای که خلخالی در میانه خیابان «الرسول»، کوچه شُربهایها برای ایشان اجاره کرده بود و از هر دو سمت به مرکز شهر و حرم مطهر راه داشت، ساکن شد. ایشان به همراه همسر خود تا هنگام هجرت به فرانسه به مدت ۱۳ سال در این خانه زندگی کرد. (ببینید: حوزه علمیه نجف)
تهران
امامخمینی افزون بر زمانهایی که پیش از تبعید، ازجمله در آغاز ازدواج و نیز در دوران بازداشت و حصر به صورت موقت در تهران به سر برده است، پس از بازگشت از تبعید در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ و پیش از رفتن به قم، مدتی را در مدرسه رفاه و سپس مدرسه علوی اقامت داشت. (ببینید: مدرسه رفاه و مدرسه علوی) ایشان همچنین پس از بیماری از ۳/۱۱/۱۳۵۸ به مدت ۳۹ روز در بیمارستان قلب تهران بستری بود و پس از آن به دلیل توصیه پزشکان، نخست در خانه محمدرضا مشرف، در منطقه دربند تهران ساکن شد و پس از آن در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۵۹ به جماران رفت و تا زمان رحلت در ۱۳/۳/۱۳۶۸ در همانجا اقامت داشت و در این مدت از جماران خارج نشد. (ببینید: اقامتگاههای امامخمینی) خانه جماران به غیر از اندرونی که محل زندگی خانواده امامخمینی بود، شامل مجموعه حسینیه، محل اقامت و دفتر ایشان بود. به دلیل بیماری قلبی امامخمینی و لزوم بیخبرماندن رسانههای بیگانه از آن، بیمارستانی عمومی به نام بقیةالله(ع) در نزدیکی محل سکونت ایشان ساخته شد. (ببینید: جماران)
تحصیل و تدریس
امامخمینی از هفتسالگی تحصیلات خود را در خمین و از مکتبخانه آغاز کرد و پس از آن در اصفهان، اراک و قم ادامه داد. ایشان افزون بر استعداد و هوش فوقالعاده و محیط خانوادگی مناسب، از معلمان و استادان ممتاز و شایستهای نیز بهره گرفت که هر یک به تناسب، در شخصیت علمی و فکری ایشان اثرگذار بودهاند. ایشان سطوح مختلف حوزه را نیز تدریس کرده و شاگردان بسیاری پرورانده است. (ببینید: اماکن تحصیل و تدریس ، استادان امامخمینی ، و تدریس امامخمینی) مکانهای تحصیلی، استادان و درسهای خواندهشده، نیز تدریس امامخمینی محورهای مورد توجه در این بخش است:
مکانهای تحصیل
شهرها و حوزههای محل تحصیل امامخمینی، بهترتیب عبارتاند از:
خمین
امامخمینی در خمین تحصیل خود را آغاز کرد. محلهای ابتدایی تحصیل ایشان عبارتاند از:
- مکتبخانه «ملاابوالقاسم بهشتی» که امامخمینی در سال ۱۲۸۸ش/ ۱۳۲۷ق برای تحصیل وارد آن شد و به گفته ایشان شاگردان این مکتبخانه روزی نیم جزء قرآن میآموختند.
- پس از مکتبخانه، گاه میرزامحمود «افتخارالعلما» معلّم سرخانه و گاهی مادر افتخارالعلما، دروس ابتدایی و ادبیات عرب، هیئت، نجوم و حساب را در خانه پدری به امامخمینی آموزش میدادند.
- امامخمینی در مدرسه احمدیه نیز درس خوانده است و تنها اطلاعی که درباره این مدرسه در دست است، نقل قولی از حسن مستوفی، پسرخاله، همدرس و همبازی امامخمینی است که در خاطرات خود به همراهی با ایشان در مدرسهای جدید اشاره کرده است؛ مدرسهای که به سبک مدارس فرانسوی دارای میز و صندلی بود.
اصفهان
امامخمینی در سال ۱۲۹۹ش/ ۱۳۳۸ق، به حوزه علمیه اصفهان و مدرسه ملاعبدالله رفت؛ اما پس از گذشت شش ماه و با اطلاع از شهرت علمی شیخعبدالکریم حائری یزدی در اراک، حوزه اصفهان را ترک کرد.
اراک
امامخمینی در نوزدهسالگی ۱۳۰۰ش/ ۱۳۳۹ق به اراک هجرت کرد و در مدرسه سپهدار ساکن شد و حدود یک سال در حجرهای در کنار ایوان ضلع شرقی، در طبقه همکفِ مدرسه به سر برد.
قم
عمده تحصیلات امامخمینی در حوزه علمیه قم بوده است. (ببینید: حوزه علمیه قم و قم) ایشان در بیستسالگی و چهار ماه پس از مهاجرت حائری یزدی به قم، در نوروز ۱۳۰۱/ رجب ۱۳۴۰ق، به این شهر هجرت کرد و در جاهای مختلف قم، به کسب علوم دینی پرداخت:
- امامخمینی در آغاز ورود به قم، تحصیل خود را در مدرسه «فیضیه» آغاز کرد. ایشان برای مدتی در حجره شماره ۲۳ واقع در ضلع شمال غربی این مدرسه ساکن شد و بخشی از کتاب مطوّل و فقه را خواند. (ببینید: مدرسه فیضیه)
- امامخمینی کتاب المکاسب، بخش «غنا» را در خانه استاد خود محمدرضا مسجدشاهی خواند؛ همچنین روزهای تعطیل، عروض، قوافی، فلسفه غرب و نقد فلسفه تکاملی داروین را در این خانه، نزد وی فراگرفت. (ببینید: استادان امامخمینی و اماکن تحصیل و تدریس) اطلاعی از مکان این خانه در دست نیست.
- مسجد امامحسن عسکری(ع) نیز یکی از محلهای تحصیل امامخمینی در دوره سطح۱۳۰۱ ۱۳۰۶ش/۱۳۴۰ ۱۳۴۵ق است. ایشان بخشی از فقه را در همین مسجد آموخت و در نمازهای جمعه این مسجد، شرکت میکرد.
- امامخمینی در سالهای ۱۳۰۷-۱۳۱۴ش/ ۱۳۴۷-۱۳۵۴ق شبهای پنجشنبه، در مسجد عشقعلی درس اخلاق فرامیگرفت.
- یکی از مکانهای مهم تحصیل و تدریس امامخمینی، مدرسه دارالشفا در کنار مدرسه فیضیه است. حجره یکنفره در طبقه فوقانی ضلع غربی مدرسه دارالشفا، مکان بعدی اقامت ایشان بود که تا زمان ازدواج در سال ۱۳۰۸ش/ ۱۳۴۸ق ادامه یافت.
استادان
امامخمینی در طول دوران تحصیل، از بیش از بیست و پنج معلم و استاد بهره برده است. ایشان احترام ویژهای برای استادان خود قائل بود (ببینید: میرزامحمدعلی شاهآبادی و عبدالکریم حائری یزدی) و دقت بسیار در انتخاب استاد داشت: (ببینید: استادان امامخمینی)
- دوره مکتبخانه: امامخمینی در پنجسالگی به مکتب رفت و قرآن و ادبیات فارسی را در خمین فراگرفت. در این مقطع از چند معلم و مربی مانند: ملاابوالقاسم بهشتی، شیخجعفر (پسرعموی مادر امامخمینی)، میرزامحمد معروف به افتخارالعلما، فضلالله رجایی و حمزه محلاتی بهره برد.
- دوره مقدمات: امامخمینی در دهسالگی تحصیلات حوزوی خود را با درسهای دوره مقدمات که معمولاً ادبیات عرب، منطق و اصول عقاید است، آغاز کرد. استادان ایشان در این مقطع میرزامحمدمهدی نجفی، سیدمرتضی پسندیده (برادر بزرگ امامخمینی)، محمدرضا نجفی، محمد گلپایگانی، محمدعلی بروجردی و محمدعلی ادیب بودند.
- دوره سطح: در حوزه علمیه پس از گذراندن ادبیات عرب و منطق، در فقه کتابهایی چون شرح لمعه و مکاسب و در اصول فقه آثاری چون معالم الاصول، قوانین، رسائل و کفایة الاصول خوانده میشود. امامخمینی در این درسها از: عباس اراکی ادریسآبادی، سیدمحمدتقی خوانساری و سیدعلی یثربی بهره برده است. ایشان استاد درس معالم الاصول خود را بسیار محجوب و کمرو شمرده است؛ تا جایی که شرم و حیای او مانع از استفاده کامل از وی میشد، اما نام وی معلوم نیست.
- دوره خارج فقه و اصول: مرحله عالی درس فقه و اصول که مسئلهمحور است، نه متنمحور و استاد دیدگاههای خود را نیز مطرح میکند، درس خارج گفته میشود. امامخمینی در این مقطع از شیخعبدالکریم حائری یزدی، محمدرضا مسجدشاهی، میرمحمدصادق خاتونآبادی و سیدحسین بروجردی بهره گرفته است.
- فلسفه، ریاضیات و هیئت: با وجود فضای ضد فلسفه در قم در عصر امامخمینی، استادانی در حوزه مشغول تدریس فلسفه بودند. امامخمینی در فلسفه خود را شاگرد رفیعی قزوینی میداند؛ هرچند گفته شده است که ایشان بخشهایی از فلسفه و ریاضیات و هیئت را نیز نزد میرزاعلیاکبر حکمی یزدی و محمدعلی حکیم ایمانی خوانده است.
- اخلاق و عرفان: امامخمینی به مدت هفت سال بخشهایی از فصوص الحکم، مصباح الانس، الفتوحات المکیه و منازل السائرین را نزد شاهآبادی خواند و معتقد بوده او همواره حرفهای تازهای داشته است. (ببینید: میرزامحمدعلی شاهآبادی) برخی گفتهاند امامخمینی از سال ۱۳۰۱ تا ۱۳۰۳/ ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۳ق در درس خصوصی اخلاق و نماز جماعت میرزاجواد ملکی تبریزی در مسجد بالاسر فاطمه معصومه(س) شرکت کرده است؛ اما به گفته خود ایشان، تنها دو جلسه در درس وی شرکت کرده و آن را نپسندیده است. البته ایشان برای ملکی تبریزی جایگاه ویژهای قائل بود و از وی با عناوین «برخی از اعاظم مشایخ از اهل سیر و سلوک و معرفت» و «شیخ جلیل القدر» و «عارف بالله» یاد کرده است. ایشان مدت کوتاهی نیز در درس ابوالقاسم کبیر قمی شرکت داشت و کمی از تفسیر صافی را نزد اراکی درس گرفت.
- اجازه نقل حدیث: امامخمینی از برخی استادان اجازه روایت دریافت کرده است؛ چنانکه در آغاز کتاب شرح چهل حدیث اجازه روایت کافی را از طریق محمدرضا مسجدشاهی، شیخعباس قمی، سیدمحسن امین عاملی و سیدابوالقاسم دهکردی اصفهانی به محمدباقر مجلسی و از طریق وی به محمدبنیعقوب کلینی صاحب کتاب کافی رسانده است. محمدعلی شاهآبادی نیز اجازه روایت مفصلی برای امامخمینی صادر کرده است. (ببینید: اجازات امامخمینی)
تدریس
امامخمینی دهها سال در حوزه علمیه قم و نجف در موضوعهای درسی مختلف مانند فلسفه، عرفان، فقه، اصول و اخلاق و در سطوح مختلف کرسی تدریس داشته و شاگردان بسیاری را بهویژه در فقه و اصول پرورش داده است:
ویژگیهای تدریس
امامخمینی با همان روش متداول در مدارس علوم دینی تدریس میکرد که در آن استاد در مدرسه یا مسجدی بر منبر و کرسی تدریس مینشست و تنها به توضیح و تبیین متن درسی میپرداخت. خوشبیانی و قابل فهم بودن مطالب گفتهشده، ارائه شاخهها و ابعاد بحث، بررسی ادله، پرداختن به اقوال مختلف و تشویق شاگردان به نقادی و تحقیق را از ویژگیهای تدریس امامخمینی دانستهاند. همچنین ایشان در تدریس بسیار وقتشناس بود و شاگردان خود را نیز به نظم دعوت میکرد. درس ایشان مجتهدپرور بود و تربیت جمع زیادی از شاگردان فاضل، محقق و صاحبنظر، از مهمترین خدمتهای ایشان به حوزههای علمیه و امت اسلامی است. (ببینید: تدریس امامخمینی و شاگردان امامخمینی) ایشان شرکت در بیش از دو درس در یک روز را روا نمیدانست و خود نیز طی سالهای تدریس خارج فقه و اصول، به این قاعده عمل میکرد.
متون درسی
امامخمینی هر چند در سطوح مختلف تدریس داشته است، ولی بیشتر گزارشهای تدریس ایشان، مربوط به سطوح عالی خارج فقه و اصول، فلسفه، عرفان و اخلاق است:
فلسفه
امامخمینی پس از آنکه فلسفه صدرایی و حکمت متعالیه را نزد رفیعی قزوینی آموخت، تدریس آن را آغاز کرد. تاریخ دقیق آغاز تدریس فلسفه ایشان روشن نیست، اما به طور مسلم پیش از سال ۱۳۰۸ش/ ۱۳۴۸ق در مدرسه دارالشفا قم علوم عقلی تدریس میکرده و این تدریس تا سال ۱۳۲۸ ادامه پیدا کرد. از اینرو ایشان دستکم به مدت بیست سال شرح منظومه و اسفار تدریس کرده است. از این سال درسهای رسمی ایشان در علوم عقلی پایان یافت که دلایل چندی نیز برای تعطیلشدن دروس عقلی ایشان ذکر شده است؛ البته سیدمصطفی خمینی بخشهایی از اسفار را در سال۱۳۳۴ش/ ۱۳۷۴ق نزد پدر خود در تهران آموخته است. تقریرات فلسفه نوشته سیدعبدالغنی موسوی اردبیلی نیز به سالهای ۱۳۲۳-۱۳۲۸ مربوط است. (ببینید: تقریرات فلسفه امامخمینی)
عرفان
امامخمینی همزمان با تدریس فلسفه در سالهای ۱۳۱۰-۱۳۲۰، برای افراد خاصی کتاب منازل السائرین را در عرفان عملی و برای برخی شرح قیصری بر فصوص الحکم ـ را در عرفان نظری تدریس کرده است.
فقه و اصول
امامخمینی از حدود سال ۱۳۱۲ تا ۱۳۴۳ به صورت مداوم در قم به تدریس درس اصول و فقه در مقطع سطوح عالی و خارج مشغول بوده است و در طول این سالها بیش از دو دوره خارج اصول و ابوابی از فقه را تدریس کرده است. آغاز تدریس ایشان در مقطع خارج، پس از ورود بروجردی به قم در سال ۱۳۲۳ و به تقاضای برخی از فضلای حوزه، ازجمله مرتضی مطهری و حسینعلی منتظری بود و اوج تدریس امامخمینی در مقطع خارج فقه و اصول، دهه ۱۳۳۰ است. محورهای تدریس خارج اصول فقه امامخمینی، کتاب کفایة الاصول و موضوعهای فقه ایشان زکات، طهارت و پس از آن مباحث مکاسب محرمه و بیع و خیارات و خلل نماز بوده است. پس از تبعید امامخمینی به نجف، درس فقه ایشان از اول ربیعالاول ۱۳۸۵ق/ ۱۳۴۴ش آغاز شد. ایشان در این مدت مباحث بیع، ازجمله بحث مهم ولایت فقیه، خیارات و در دو سال آخر بحثهای مربوط به خلل در نماز (ببینید: الخلل فی الصلاة) را تدریس کرده است.
اخلاق
امامخمینی در کنار تدریس علوم، درس اخلاق نیز به صورت مستقل یا در کنار درسهای دیگر داشت. برخی آغاز تدریس اخلاق ایشان را پس از درگذشت حائری یزدی و به مدت هشت سال برآورد کردهاند. این درسها بر اساس آیات قرآن کریم و احادیث معصومان(ع) بوده و برخی نیز منبع آن را کتاب شرح منازل السائرین، تالیف کمالالدین عبدالرزاق کاشانی شمردهاند. درس اخلاق ایشان که در آغاز، محدود بود، بهتدریج گسترش یافت؛ بهگونهای که افراد غیر طلبه نیز در آن شرکت میکردند. با فشارهای دستگاه امنیتی، مکان این درس از مدرسه فیضیه به مدرسه حاجملاصادق معروف به مدرسه حاجی انتقال یافت و سرانجام به دست شهربانی قم تعطیل شد.
سایر موضوعها
گزارشهای پراکنده نشان میدهد امامخمینی در برخی علوم دیگر نیز تدریس داشته است؛ ازجمله تدریس «شرح شمسیه» در منطق و نیز بخش منطق شرح منظومه سبزواری و تدریس «شوارق الالهام» در دانش کلام که بهصورت خصوصی برگزار شده است. همچنین پنج جلسه تفسیر گفتاری و شفاهی سوره حمد در قالب درس، که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در قم، ضبط و از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد. (ببینید: تفسیر سوره حمد)
محلهای تدریس
امامخمینی در مکانهای گوناگونی تدریس کرده است. مدرسه فیضیه، مدرسه دارالشفا، مدرسه حاجملاصادق، یکی از حجرههای صحن نو، مسجد محمدیه، مسجد بالاسر در حرم، مسجد سلماسی و مسجد اعظم ازجمله این مکانها در قم است. همچنین ایشان برخی از درسها مانند فلسفه و آغاز تدریس فقه و اصول در حد سطح را به مقتضای شرایط در خانه خود تدریس میکرد. (ببینید: اماکن تحصیل و تدریس) ایشان با انتقال به نجف اشرف نیز به مدت سیزده سال در مسجد شیخانصاری نجف، تدریس داشت. (ببینید: حوزه علمیه نجف)
تالیفها و شاگردان
تدریس امامخمینی در سالهای طولانی، تربیت جمع بسیاری از شاگردان شایسته، فاضل و محقق، در تالیف، تصنیف و حاشیهنگاری و تقریرنویسی را موجب شده است. تنوع و ابعاد نوشتههای ایشان نیز نشان از احاطه علمی و جامعیت ایشان در علوم اسلامی دارد:
آثار و تالیفها
ورود امامخمینی در علوم مختلف و تحصیل و تدریس این علوم، موجب نگارش آثار گوناگون در موضوعات مختلف شده است. شرح آثار نگارشی امامخمینی به تفکیک موضوع چنین است:
عرفان
نخستین اثر امامخمینی «شرح دعاء السحر» است که شرحی عرفانی، به زبان عربی بر دعای سحر میباشد. ایشان نگارش این اثر را در سال۱۳۴۷ق/ ۱۳۰۷ش و در ۲۷ سالگی به پایان رساند. (ببینید: شرح دعاء السحر) اثر دیگر ایشان «التعلیقة علی الفوائد الرضویه» است که تعلیقهای عربی بر شرح قاضیسعید قمی بر حدیث راسالجالوت از امامرضا(ع) است. امامخمینی این اثر را در سال ۱۳۴۸ق/ ۱۳۰۸ش نوشته است. ایشان کتاب «مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه» را نیز به زبان عربی در سال ۱۳۴۹ق/ ۱۳۰۹ش نوشته که در آن افزون بر بیان مسائل عرفان نظری، حقیقت خلافت محمدیه(ص) و ولایت علویه(ع) را تبیین کرده است. (ببینید: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه) امامخمینی در سالهای ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۴ق/ ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۴ش، یعنی از ۲۷ تا ۳۴ سالگی، بر دو کتاب شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، همزمان با فراگیری آن نزد شاهآبادی، تعلیقاتی به عربی نوشته است که با عنوان «تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس» منتشر شده است. (ببینید: تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و تعلیقات علی مصباح الانس) «سرّ الصلاة یا معراج السالکین و صلاة العارفین» نوشته دیگری برای خواص از اهل عرفان و سلوک است که امامخمینی آن را به زبان فارسی در سال۱۳۵۸ق/ ۱۳۱۸ش نگاشته و در آن به بیان اسرار معنوی نماز پرداخته است. (ببینید: سرّ الصلاة) «آداب الصلاة» نیز کتابی اخلاقی ـ عرفانی درباره آداب نماز و نمازگزاران است که ایشان در سال۱۳۶۱ق/ ۱۳۲۱ش به زبان فارسی نوشته است. (ببینید: آداب الصلاة)
فلسفه و کلام
«کشف اسرار» کتابی انتقادی، کلامی و اجتماعی است که امامخمینی در آن به شبههای کتاب اسرار هزارساله پاسخ داده است. این کتاب در سال ۱۳۲۳ و به زبان فارسی نوشته و بدون ذکر نام نویسنده و ناشر، منتشر شده است. (ببینید: کشف اسرار) امامخمینی در زمان تدریس دوره دوم اصول فقه، رساله «الطلب و الاراده» را با موضوع جبر و تفویض، به صورت مستقل و به زبان عربی نوشته است. (ببینید: الطلب و الاراده) «رسالة الزوراء» رسالهای است که ایشان آن را استنساخ کرده است. این رساله در مباحث فلسفی و عرفانی است و در چهاردهم ربیعالاول ۱۳۴۹ق/ مرداد ۱۳۰۹ش به انجام رسیده است. از ایشان تعلیقهای بر دیدگاه ملاصدرا در اسفار درباره حدیث «ما تردّدتُ فی شیءٍ انا فاعله کتردّدی فی قبض روح عبدی المؤمن» نیز گزارش شده است. (ببینید: تالیفات و آثار امامخمینی)
اخلاق
«اربعین حدیث یا شرح چهل حدیث» در تبیین و تفسیر چهل حدیث از معصومان(ع) است که به رسم اربعیننویسی، به زبان فارسی نگاشته شده و در سال۱۳۵۸ق/ ۱۳۱۸ش پایان یافته است. (ببینید: شرح چهل حدیث و رساله لقاءالله) «شرح حدیث جنود عقل و جهل» نیز اثری عرفانی ـ اخلاقی به زبان فارسی است که امامخمینی نگارش آن را در ۲ رمضان سال ۱۳۶۳ق/ ۳۰ مرداد ۱۳۲۳ش در شهر محلات پایان برده است. (ببینید: شرح حدیث جنود عقل و جهل) به جز آثار تخصصی در موضوع اخلاق، برخی سخنان اخلاقی امامخمینی در حوزه عمومی نیز به دست شاگردان ایشان جمعآوری و منتشر شده است. (ببینید: جهاد اکبر)
اصول فقه
کتاب «انوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایه» دربردارنده دیدگاههای امامخمینی در علم اصول فقه، به زبان عربی و در نقد مباحث عقلی کتاب کفایة الاصول محمدکاظم خراسانی است که در سالهای ۱۳۶۴تا ۱۳۶۸ق/ ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۸ش همزمان با تدریس نوشته شده است. (ببینید: انوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایه) دو جلد کتاب «مناهج الوصول الی علم الاصول» اثر اصولی دیگر ایشان است که آن را همزمان با تدریس دوره دوم اصول فقه در سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۴ق/ ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۴ش به ترتیب کفایة الاصول و به زبان عربی نگاشته است. (ببینید: مناهج الوصول الی علم الاصول) کتاب دیگر که به کوشش مجتبی تهرانی انتشار یافته، «الرسائل» است که در سال۱۳۸۴ق/ ۱۳۴۳ش به چاپ رسیده و شامل این رسالهها است: «رسالة فی التعادل و الترجیح»، «رسالة فی الاجتهاد و التقلید»، «رسالة فی الاستصحاب» و «رسالة فی قاعدة لا ضرر» و «رسالة فی التقیه». این رسالهها تا پیش از۱۳۷۰ق/ ۱۳۳۰ش همزمان با تدریس این مباحث و به زبان عربی نوشته شدهاند. (ببینید: الرسائل) امامخمینی همچنین رسالههای «قاعدة من ملک شیئاً ملک الاقرار به»، «فی تداخل الاسباب»، «قیاس الاوامر التشریعیة بالعلل التکوینیة و ما یترتب علیه»، «فی موضوع علم الاصول»، «فی التکلم فی بعض جهات ما نقل عن رسولالله(ص) من قوله علی الید ما اخذت حتّی تؤدی» را در موضوع قواعد فقهی و اصولی به زبان عربی نگاشته و با عنوان «الفوائد الخمسه» منتشر شده است. همچنین رسالههای کوتاهی از ایشان با موضوعهای گوناگون فقهی وجود دارد که در الرسائل العشره و نیز موسوعة الامامالخمینی منتشر شده است. (ببینید: الرسائل العشره ، فی حال الشروط المخالفة للکتاب و المباحث المتعلقة بها (رساله)، فی شرح حال العقود و الایقاعات ، و قاعدة علی الید) همچنین کتاب «لمحات الاصول» حاصل درسهای اصول فقه سیدحسین بروجردی است که در سالهای۱۳۶۴ تا ۱۳۷۰ق/ ۱۳۲۴ تا ۱۳۳۰ش تدریس شده و امامخمینی آن را تقریر کرده است. (ببینید: لمحات الاصول) ایشان مباحث اصولی استاد پیشین خود، ـ حائری یزدی را نیز با نام «الفوائد» تقریر کرده است. (ببینید: تالیفات و آثار امامخمینی)
فقه
رویکرد استدلالی یا فتوایی آثار امامخمینی در موضوع فقه، این آثار را در دو دسته قرار میدهد:
آثار در فقه استدلالی
«کتاب الطهاره» در چهار جلد که دستاورد تدریس امامخمینی از سال ۱۳۳۰-۱۳۳۷ش و به زبان عربی است. (ببینید: کتاب الطهاره) «المکاسب المحرمه» در دوجلد و «کتاب البیع» در پنج جلد دو عنوان دیگر از آثار فقهی استدلالیاند که به زبان عربی است. امامخمینی این دو اثر را در سالهای ۱۳۳۸-۱۳۵۵ش در حوزه علمیه قم و نجف اشرف تدریس و همزمان تالیف کرده است. (ببینید: المکاسب المحرمه (کتاب) و کتاب البیع) «رسالۀ فی التقیه» نوشته استدلالی دیگر ایشان درباره تقیه و احکام و مبانی آن است که در سال ۱۳۷۳ق/ ۱۳۳۳ش به رشته تحریر درآمده است. (ببینید: رسالة فی التقیه) «فائدة فی لزوم التبیّن الفعلی للفجر فی اللیالی المقمره» پنجمین فائده از مجموعه «الفوائد الخمسه» میباشد که امامخمینی آنها را در جوانی نوشته و شاید از نخستین تالیفات استدلالی ایشان در فقه باشد. (ببینید: طلوع فجر) همچنین رساله «فروع العلم الاجمالی» در ۱۳۷۵ق/ ۱۳۳۵ش نگاشته شده و در آن هفت مسئله از فروع فقهی علم اجمالی بر اساس کتاب العروة الوثقی بررسی شده است. (ببینید: فروع العلم الاجمالی) این سه رساله نیز به زبان عربی نگاشته شدهاند. «الخلل فی الصلاة» کتابی است که امامخمینی مباحث آن را در سالهای ۱۳۹۶-۱۳۹۸ق/ ۱۳۵۶-۱۳۵۷ش در نجف تدریس کرده و همزمان به عربی نوشته است. (ببینید: الخلل فی الصلاة) «ولایت فقیه یا حکومت اسلامی» نام کتابی در فقه سیاسی و به زبان فارسی است که با استناد به آیات و روایات، به نظریه فقهی ولایت فقیه پرداخته است. (ببینید: ولایت فقیه (کتاب))
آثار در فقه فتوایی
«تعلیقة علی وسیلة النجاة» نخستین اثری است که امامخمینی در مدت هفت سال از ۱۳۶۵ تا ۱۳۷۲ق/ ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۲ش در حاشیه کتاب فتوایی سیدابوالحسن اصفهانی نوشته است. (ببینید: تعلیقة علی وسیلة النجاة) «التعلیقة علی العروة الوثقی» اثر فتوایی دیگری است که ایشان دیدگاههای فقهی خود را به صورت تعلیقه بر کتاب العروة الوثقی، اثر سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی نگاشته و در ۱۳۷۵ق/ ۱۳۳۵ش به پایان برده است. (ببینید: التعلیقة علی العروة الوثقی) این دو تعلیقه به زبان عربی نگاشته شدهاند. «حاشیه بر کتاب رساله ارث ملاهاشم خراسانی» نیز فتاوای امامخمینی در مسائل ارث است که به زبان فارسی و در عبارتهای کوتاه در پاورقی کتاب یادشده ثبت گردیده است. (ببینید: حاشیه بر رساله ارث ملاهاشم خراسانی) «نجاة العباد» نخستین رساله عملیه امامخمینی به زبان فارسی و در واقع ترجمه بخشهایی از حواشی ایشان بر وسیلة النجاة و العروة الوثقی است. (ببینید: رسالة نجاة العباد) «زبدة الاحکام» فارسی نیز خلاصه کتاب نجاة العباد است که در آغاز مرجعیت امامخمینی در اختیار مقلدان گذاشته شده است. (ببینید: زبدة الاحکام (فارسی)) کتاب دیگری با همین عنوان به عربی منتشر شده است که گزیدهای از تحریر الوسیله ایشان است و در نجف تهیه و منتشر شده است. (ببینید: زبدة الاحکام (عربی)) «رساله مناسک حج» نگاشتهشده در سال ۱۳۸۴ق/ ۱۳۴۳ش و «رساله توضیح المسائل» دو اثر فقهی فتوایی دیگر از امامخمینی و به زبان فارسی است. (ببینید: مناسک حج و رساله توضیح المسائل) «حاشیه رساله توضیح المسائل» حواشی فارسی ایشان بر رساله توضیح المسائل بروجردی است. (ببینید: حاشیه بر رساله توضیح المسائل) «تحریر الوسیله» کتاب فتوایی اصلی امامخمینی و به زبان عربی است. ایشان جلد نخست این کتاب را در زمان تبعید در بورسای ترکیه در سال۱۳۸۴ق/ ۱۳۴۳ش و جلد دوم را در نجف اشرف نوشته است. کتاب «استفتائات» نیز مجموعه پاسخهای ایشان به پرسشهای شرعی است که عمده آن به زبان فارسی است. این کتاب در ده جلد، نخست در مجموعه موسوعة الامامالخمینی منتشر شده و سپس به صورت جداگانه نیز به چاپ رسیده است. (ببینید: استفتائات و موسوعة الامامالخمینی) مجموعه چهارجلدی رساله نوین نیز بر اساس کتابهای فتوایی ایشان تنظیم و منتشر شده است. (ببینید: رساله نوین) امامخمینی پارهای از مباحث فقهی استادان خود، مانند درس نکاح حائری یزدی را نیز تقریر کرده است.
تفسیر و حدیث
امامخمینی در کتاب «سرّ الصلاة» با اشارههایی اجمالی سورههای حمد و توحید را به مشرب عرفانی تفسیر کرده و در کتاب «آداب الصلاة» علاوه بر این دو سوره، به تفسیر سوره قدر پرداخته است. تفسیر گفتاری آیات اول سوره حمد نیز از ایشان است که در سال ۱۳۵۸ از برنامه «با قرآن در صحنه» تلویزیون جمهوری اسلامی ایران پخش شده است. (ببینید: تفسیر سوره حمد) ایشان همچنین به تفسیر «بسمله»، توجه ویژهای داشت و در موارد گوناگون با رویکردی عرفانی، اخلاقی و کلامی به تفسیر این آیه پرداخته است. (ببینید: بسم الله الرحمن الرحیم) مجموعه این تفاسیر، در اثری با عنوان «تفسیر و شواهد قرآنی» گردآوری، تدوین و منتشر شده است. (ببینید: تفسیر و شواهد قرآنی) «آیات الاحکام» نیز با موضوع آیات فقهی موجود در آثار ایشان، از سوی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی منتشر شده است. (ببینید: آیات الاحکام فی تراث الامامالخمینی) مجموعة «تفسیر قرآن مجید برگرفته از آثار امامخمینی»، افزون بر جمعآوری مطالب و شواهد تفسیری، مکتب تفسیر عرفانی امامخمینی را نیز بررسی کرده است. (ببینید: تفسیر قرآن مجید) تصحیح و چاپ و انتشار جلد «غدیر» از کتاب عبقات الانوار، نوشته میرحامد حسین هندی نیز ازجمله آثار امامخمینی است.
پیامها و نامهها
امامخمینی گفتارها و نوشتارهایی در زمینههای گوناگون فکری و سیاسی دارد که به صورت نامه، بیانیه، سخنرانی و اظهارنظر است. (ببینید: پیامها و اعلامیهها ، سخنرانیها ، و نامههای امام خمینی) این بخش افزون بر عرضه در شکلها و قالبهای مستقل، مانند بانگ آزادی، آوای توحید، منشور روحانیت، منشور برادری، منشور استقامت، محضر نور، نخست در مجموعه ۲۲جلدی «صحیفه نور»، مجموعه سهجلدی کوثر و سپس در مجموعه کاملتر «صحیفه امام» در ۲۲ جلد منتشر شده است. از نخستین آثاری که دربارۀ بیانات امامخمینی به تفکیک موضوع، منتشر شد، در جستجوی راه از کلام امام و مجموعه تبیان بود (ببینید: در جستجوی راه از کلام امام (کتاب) و تبیان)؛ چنانکه بخشهای باقیمانده از اشعار ایشان نیز با عنوان «دیوان امام» منتشر شده است. (ببینید: دیوان امامخمینی)
تقریرات اصولی و فقهی
افزون بر تقریرات درس فلسفه امامخمینی، تقریرهای پرشماری از درسهای اصول فقه و فقه ایشان نیز به قلم شاگردان نوشته شده است و بیشتر به عربی و برخی به فارسیاند:
یکم. تقریرات اصولی: تهذیب الاصول و لب الاثر فی الجبر و القدر، تقریر جعفر سبحانی؛ تنقیح الاصول، تقریر حسین تقوی اشتهاردی؛ معتمد الاصول، تقریر محمد فاضل لنکرانی؛ جواهر الاصول، تقریر سیدمحمدحسن مرتضوی لنگرودی؛ محاضرات فی الاصول، تقریر حسینعلی منتظری و تحریرالاصول، تقریر عبدالله جوادی آملی که منتشر شده است و برخی دیگر نیز منتشر نشده یا در دوره خفقان رژیم پهلوی از میان رفتهاند.
دوم. تقریرات فقهی: الدماء الثلاثه، تقریر محمدصادق خلخالی؛ کتاب الطهاره، تقریر محمد فاضل لنکرانی؛ کتاب الطهاره، تقریر محمدصادق خلخالی؛ البیع، تقریر سیدحسن طاهری خرمآبادی؛ البیع، تقریر محمدحسن قدیری و کتاب البیع، تقریر سیدمحمد صدر. تقریرات اصولی و فقهی منتشرنشده امامخمینی تا آنجا که در دسترس بوده است در کتابخانه پژوهشی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، نمایندگی قم، گردآوری شده و در دسترس مراجعان است. (ببینید: تقریرات اصولی و فقهی)
شاگردان
امامخمینی در حوزههای علمیه قم و نجف، در قلمرو دانشها و سطوح مختلف، شاگردان بسیاری تربیت کرده است: (ببینید: تدریس امامخمینی و شاگردان امامخمینی)
تعداد شاگردان
شمار شاگردان امامخمینی بسیار است و ثبت اسامی همه آنها امکانپذیر نیست. برخی شمار شاگردان درس خارج فقه ایشان در قم را بین چهارصد تا پانصد تن تخمین زدهاند که در اواخر به حدود هزار تن افزایش یافته است. پس از درگذشت بروجردی و به دلیل افزایش شمار شاگردان، درس خارج اصول و فقه امامخمینی، به شبستان مسجد اعظم منتقل شد. شمار شاگردان ایشان در این زمان که همزمان با واکنش امامخمینی به طرح لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و آغاز نهضت بود، به ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ تن میرسید. پس از تبعید امامخمینی به نجف نیز تعداد شاگردان با وجود افتوخیز، افزایش چشمگیری داشت. برخی، شمار شاگردان درس فقه ایشان در این حوزه را سیصد تا ۳۵۰ تن دانستهاند. نخستین فهرست از بخشی از شاگردان امامخمینی در علوم معقول و منقول را که شامل ۱۸۹ نفر است، سیدحمید روحانی در سال ۱۳۵۶ در چاپ نخست کتاب بررسی و تحلیلی از نهضت امامخمینی منتشر کرد و در ویرایش دوم به ۲۷۲ نفر افزایش داد؛ با این تاکید دوباره که این فهرست تنها شامل بخشی از شاگردان است. در دانشنامه امامخمینی، فهرستی شامل ۹۵۵ تن از شاگردانی که هر چند زمانی کوتاه در یکی از درسهای ایشان شرکت کردهاند، آمده است.
سلوک تربیتی
رابطه امامخمینی با شاگردان خود ممتاز بود. ایشان به شخصیت شاگردان احترام میگذاشت و برای برخی از شاگردان به سبب تقوا، فضل و نظم آنان احترام ویژهای قایل بود؛ ازجمله مرتضی مطهری نزد ایشان احترام خاص داشت. امامخمینی گاه با شاگردان خود در مسائل علمی مشورت میکرد. ایشان روحیه تحقیق را در شاگردان میپروراند و شاگردان را به نقد و اشکال بر مطالب استاد تشویق میکرد. در درس ایشان تفاوتی میان استاد و شاگرد نبود و گاه ریاست جلسه را به یکی از آنان واگذار میکرد. درس امامخمینی مجتهدپرور و راهگشای استنباط شاگردان بود. رفتار ایشان با شاگردان پدرانه بود و از شاگردان خود تفقد و از بیماران آنان عیادت میکرد؛ بهویژه با شاگردان مصیبتدیده همدردی نشان میداد و به نامههای شاگردان پاسخ میداد. امامخمینی از تذکر و پند شاگردان به خود نیز استقبال و به آن توصیه میکرد.
ویژگیهای شاگردان
بسیاری از شاگردان امامخمینی جوان، خوش استعداد و پر تلاش بودند و در حوزه عمل به مسئولیتهای اجتماعی، فعالانه حضور داشتند. بسیاری به درجه استادی در حوزههای علمیه شهرهای مختلف رسیدهاند و برخی در شمار مراجع تقلید قرار گرفتهاند. برخی از استادان حکمت نیز در حوزه و دانشگاه ازجمله مرتضی مطهری، مهدی حائری و محمد مفتح از شاگردان ایشان بودهاند. در زمینه تبلیغ نیز افراد بسیاری از آنان درخشیدند و بسیاری از آنان، اهل قلم نیز بودهاند. در دوران نهضت اسلامی نیز در عمل به رسالت اجتماعی خود موفق عمل کردهاند (ببینید: شاگردان امامخمینی و مرجعیت امامخمینی) و در بیشتر حوادث انقلاب، بار اصلی مبارزه را بر دوش داشتند. پس از پیروزی انقلاب نیز نقش اصلی در تثبیت انقلاب و شکلگیری نهادهای انقلاب و اداره کشور در تهران و شهرستانهای مختلف بر عهده شاگردان ایشان بود یا در اداره آنها مشارکت داشتند. (ببینید: منصوبان امامخمینی)
فقاهت و مرجعیت
امامخمینی از گذشته در حوزه علمیه قم، به عنوان شاگرد شناختهشده حائری یزدی و ـ استادی برجسته در فلسفه و عرفان و نیز در اصول فقه و فقه، به شمار میرفت. جایگاه علمی ایشان به اضافه سالها تدریس و داشتن شاگردان ممتاز در دوره مرجعیت بروجردی و جایگاه ممتاز نزد وی، ایشان را بهویژه از نظر فقهی، به عنوان یکی از گزینههای روشن مرجعیت تقلید پس از بروجردی قرار میداد. پس از درگذشت بروجردی در فروردین ۱۳۴۰، مهمترین مسئله، آینده مرجعیت شیعیان بود. در این زمان کشمکش نیمهپنهانی میان حوزویان و رژیم پهلوی، درباره تعیین مرجع بعدی و نیز بقای مرجعیت در ایران یا انتقال آن به عراق درگرفت. محمدرضا پهلوی با این گمان که اگر مرجعیت از قم به عراق انتقال یابد، مانعی بر سر راه برنامههای خود نخواهد داشت، به سیدمحسن حکیم در نجف تسلیت گفت و این کار خواست رژیم درباره انتقال مرجعیت به نجف را روشن میکرد. روحانیت و حوزه علمیه قم بهویژه امامخمینی این کار را بیاعتنایی به مراجع قم و گام نخست در راه تضعیف روحانیت تلقی کردند. برنامه بعدی رژیم، تجزیه مرجعیت و کمکردن قدرت آن بود؛ به گونهای که اگر هم موفق به انتقال مرجعیت نشدند، دستکم مانع جمعشدن این مقام در یک فرد شوند. (ببینید: مرجعیت امامخمینی) امامخمینی با نگاهی که به جایگاه مرجعیت داشت، (ببینید: مرجعیت) با انتقال مرجعیت و نیز با تجزیه آن مخالف بود؛ ازهمینرو سیداحمد خوانساری را برای مرجعیت عامه پیشنهاد داد. ایشان در معرفی خوانساری، به تقوا، زهد و علمیت او اشاره کرد و شائبه مسائل شخصی را نیز از او دور دانست؛ اما در مجموع پیشنهاد ایشان پذیرفته نشد. (ببینید: سیداحمد خوانساری) نظر برخی از علما، بر انتخاب زعیم آینده حوزه، از میان علمای مقیم قم قرار گرفت که در واقع همان تجزیه مرجعیت بود و موجب کنارهگیری امامخمینی از مشارکت در آن شد.
شکلگیری مرجعیت
در پی عملینشدن پیشنهاد امامخمینی درباره تعیین خوانساری به عنوان مرجع، موضوع مرجعیت خود ایشان در کنار سایر گزینهها از سوی علاقهمندان پیگیری میشد. ایشان با مقاومت در برابر این پیشنهادها، در یکی از جلسات درس نیز از شاگردان خود خواست برای مرجعیت ایشان اقدامی نکنند؛ اما در ادامه روند حوادث بهگونهای دیگر پیش رفت:
- جایگاه حوزوی و فقاهت: امامخمینی از استادان برجسته حوزه علمیه قم بود. تدریس ایشان در فقه، اصول، فلسفه، عرفان و اخلاق مشهور بود (ببینید: تدریس امامخمینی)؛ چنانکه محمد صدوقی از استادان برجسته حوزه قم، امامخمینی را در تدریس فلسفه، عرفان، فقه و اصول، استاد درجه اول حوزه شمرده است که پس از درس بروجردی پرشمارترین شاگردان را داشت. بسیاری از برجستگان علمی در درس ایشان حاضر میشدند. افزون بر اعتراف حوزویان، ساواک نیز در گزارشی در سال ۱۳۳۵، به شاگردان پرشمار ایشان اشاره کرده است که در مقایسه با دیگر فقها و بزرگان حوزه قم، قابل توجه بود. (ببینید: شاگردان امامخمینی) آثار اصولی و فقهی متعددی که امامخمینی خود نگاشته یا شاگردان از درسهای ایشان فراهم ساختهاند، گواه گویایی بر مراتب بالای فقاهت ایشان است و این واقعیت در همان زمان آشکار بود. (ببینید: تالیفات و آثار و تقریرات اصولی و فقهی)
جایگاه علمی امامخمینی در برخی مطبوعات نیز مطرح بود؛ چنانکه روزنامه کیهان در ۱۲ فروردین ۱۳۴۰، ایشان را با حدود چهارصد شاگرد که بیشتر آنان از فضلای تراز اول حوزه قم هستند، در صدر علمای صاحب صلاحیت برای جانشینی بروجردی آورده است.
- آغاز مرجعیت: با شکلگیری مرجعیت امامخمینی، بهتدریج نمایندگانی از ایشان اجازه امور حسبیه گرفتند. نخستین اجازهنامه به درخواست سیدسجاد حججی در فروردین ۱۳۴۰و به نام او صادر شد. (ببینید: سیدسجاد حججی) صدور اجازات بسیار تا آخر عمر ایشان در داخل و خارج ادامه داشت. (ببینید: اجازات امامخمینی) برخی شاگردان امامخمینی ازجمله حسینعلی منتظری، مرتضی مطهری و مجتبی تهرانی، ایشان را قویتر و اعلم از دیگر فقهای موجود میدانستند. سیدابوالقاسم کاشانی نیز پس از فوت بروجردی، از مرجعیت امامخمینی حمایت کرد و ایشان را از خود و دیگر فقها برتر دانست. (ببینید: مرجعیت امامخمینی) با شکلگیری مرجعیت امامخمینی و اصرار شاگردان، رساله نجاة العباد به عنوان نخستین رساله عملیه امامخمینی تدوین شد. (ببینید: رساله نجاة العباد) پس از آن، نخست حاشیه بر توضیح المسائل بروجردی در شعبان ۱۳۸۱ق/ دی ۱۳۴۰ش (ببینید: حاشیه بر رساله توضیح المسائل) و سپس توضیح المسائل منتشر و جانشین رساله نجاة العباد شد. (ببینید: رساله توضیح المسائل)
- دوری از مرجعیت: امامخمینی همانند بسیاری از فقهای گذشته، پس از رحلت بروجردی، از پذیرش منصب مرجعیت گریزان بود و اقدامهایی را که مقدمه مرجعیت به شمار میآمدند، رد میکرد. ایشان حتی از حضور در تشییع پیکر بروجردی که میتوانست به معنای قراردادن خود در معرض مرجعیت باشد، پرهیز کرد و مدتی در هیچیک از مجالس بزرگداشت بروجردی شرکت نکرد. ایشان در سالهای تبعید در عراق نیز برای کسی مجلس ترحیم برگزار نکرد و بهشدت از برخی شئون رایج مرجعیت دوری میگزید. امامخمینی پس از آنکه به شرایط اجتماعی تن داد و مسئولیت مرجعیت را پذیرفت در تبلیغ مرجعیت خود گامی برنداشت. ایشان همچنین با نشر کتابهای علمی و فقهی، که زمینهساز مرجعیت است مخالف بود و تنها گاهی برخی از شاگردان، آثار ایشان را به صورت محدود، منتشر میکردند.
- تثبیت مرجعیت: تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و اعتراض گسترده به آن، بهویژه مقابله امامخمینی با رژیم پهلوی، به بازداشت ایشان در شب پانزده خرداد ۱۳۴۲ و قیام پانزده خرداد انجامید. تهدید مقامات رژیم به محاکمه نظامی برخی پیشوایان دینی مرتبط با این اعتراضات، موجب نگرانی علما و مراجع شد. این علما که ازجمله سیدمحمدهادی میلانی، سیدشهابالدین مرعشی نجفی، محمدتقی آملی و سیدکاظم شریعتمداری از مراجع تقلید در میان آنان بودند، در حرکتی گروهی و به صورت کتبی به مرجعیت امامخمینی گواهی دادند. این حرکت رژیم پهلوی را از محاکمه ایشان منصرف کرد. (ببینید: دستگیری امامخمینی) ادامه مبارزه امامخمینی با رژیم پهلوی بهویژه اعتراض شدید به لایحه کاپیتولاسیون، موجب دستگیری و تبعید ایشان به ترکیه و پس از حدود یک سال به نجف اشرف شد؛ با این تصور که مردم ترکیه اهل سنتاند و رژیم آن لائیک است و ایشان در آنجا منزوی خواهد شد (ببینید: تبعید امامخمینی) و در نجف نیز شخصیت ایشان، تحتالشعاع فقهای نجف قرار خواهد گرفت. (ببینید: حوزه علمیه نجف) با این حال از سال ۱۳۴۷ جایگاه بالای امامخمینی در میان علمای نجف و گزارش نماز جماعت و درس ایشان، نگرانی ساواک را برانگیخت؛ چنانکه این سازمان در گزارشی با ابراز نگرانی از وضع موجود، در صورت ادامه وضع به این شکل، بهخصوص پس از درگذشت مراجع بزرگ نجف مرجعیت مطلق ایشان را پیشبینی کرد. (ببینید: مرجعیت امامخمینی)
گسترش مرجعیت
- حمایت استادان و فضلا: پس از درگذشت حکیم در ۱۲ خرداد ۱۳۴۹ در نجف اشرف، محمدرضا پهلوی برای دورکردن مردم از امامخمینی، پیام تسلیتی برای خوانساری و شریعتمداری فرستاد. در برابر این اقدام، برخی از یاران امامخمینی در قم و دیگر شهرها، تلگرامهای تسلیتی برای ایشان مخابره کردند که در آن گاه از تعبیر «مرجع بزرگ شیعه» یاد شده بود. ساواک از فرستادن این تلگرامها جلوگیری کرد، اما در ایران پخش شد.
در این حال، تلاش روحانیان مبارز در داخل و خارج ایران برای گسترش مرجعیت امامخمینی اوج گرفت؛ ازجمله دوازده تن از مدرسان حوزه علمیه قم، محمد فاضل لنکرانی، حسین نوری، حسینعلی منتظری، عبدالرحیم ربانی شیرازی، غلامرضا صلواتی، علی مشکینی، نعمتالله صالحی نجفآبادی، ابوالقاسم خزعلی، ابراهیم امینی، محمد شاهآبادی، یحیی انصاری شیرازی و احمد جنتی در اعلامیهای بر مرجعیت و اعلمیت امامخمینی تاکید کردند. همچنین منتظری و ربانی شیرازی، به صورت جداگانه نیز در اعلامیهای مشترک و مفصل، امامخمینی را صالحترین شخص برای تصدی مرجعیت تقلید معرفی و لزوم تقلید از ایشان را اعلام کردند. (ببینید: مرجعیت امامخمینی)
- حمایت علمای شهرستانها: گزارشهای ساواک در این روزها از فعالیت پیروان امامخمینی در شهرهای مختلف و ترویج و تبلیغ مرجعیت ایشان در سطح کشور حکایت دارد؛ ازجمله این اقدامات میتوان به تلاشهای دستغیب و علمای دیگر در شیراز، ـ مدنی در همدان، اشرفی اصفهانی در کرمانشاه و سعیدی در تهران اشاره کرد. در دیگر حوزهها ازجمله حوزه علمیه مشهد نیز روحانیان طرفدار امامخمینی ازجمله خامنهای، واعظ طبسی، هاشمینژاد و محمدرضا محامی به تبلیغ مرجعیت ایشان پرداختند. بر اساس گزارش ساواک، حوزههای علمیه اصفهان، کاشان، شیراز و مشهد نیز ضمن تسلیت به امامخمینی، ایشان را مرجع تقلید معرفی کردند. (ببینید: مرجعیت امامخمینی)
- حمایت در سایر کشورها: روحانیت برخی کشورهای شیعهنشین دیگر نیز با اعلام اعلمیت امامخمینی، مردم را به تقلید از ایشان فراخواندند: شریعت اصفهانی نماینده بروجردی در کراچی، طالب طاهری جوهری، رئیس دانشگاه امیه کراچی، مُهری در کویت، ابراهیم فاضل فردوسی (ببینید: امامان جمعه) و سیدهادی موسوی در بحرین، محمد مصطفی جوهر و سایر علمای شیعی هندوستان و علمای افغانستان ازجمله این عالمان بودند. برخی روزنامهها و مجلهها نیز در افغانستان و پاکستان، امامخمینی را مرجع اعدل و اعلم دانستند. علما و فضلای افغانستان در نجف نیز با امامخمینی بیعت کردند و مردم شیعی افغانستان را به ایشان ارجاع دادند. (ببینید: مرجعیت امامخمینی)
- مقابله رژیم پهلوی: با آغاز نهضت اسلامی و افزونتر شدن محبوبیت امامخمینی، مرجعیت ایشان نیز گسترش بیشتری پیدا کرد؛ حتی برخی گروههای سیاسی در دهه چهل، ازجمله نهضت آزادی و جبهه ملی نیز بهویژه پس از نقش فعال امامخمینی در مبارزه با رژیم، به مرجعیت ایشان متمایل شدند.
رژیم پهلوی با همه توان، از تقلید و اقبال به مرجعیت امامخمینی، جلوگیری میکرد و مبلغان مرجعیت و اعلمیت ایشان را تهدید، دستگیر یا تبعید میکرد. ماموران ساواک در سایر کشورهای اسلامی و شیعهنشین نیز فعالیتهای گستردهای با هدف بدنامکردن امامخمینی و جلوگیری از تبلیغ ایشان دنبال میکردند. (ببینید: مرجعیت امامخمینی) رژیم پهلوی برای مقابله با مرجعیت امامخمینی، ذکر نام ایشان را در منابر و آثار و تالیفات، حتی شهریه ایشان را ممنوع اعلام کرد و بارها به دفتر ایشان در قم هجوم برد و افرادی که برای ایشان وجوه شرعی میفرستادند، پیگرد قضایی کرد. در این شرایط، میرزااحمد آشتیانی، که از نظر سنی متقدم بر امامخمینی بود، مسئولیت پرداختن شهریه ایشان در ایران را به نام خود به عهده گرفت. (ببینید: میرزااحمد آشتیانی) رساله توضیح المسائل امامخمینی نیز پیش از انقلاب اسلامی، همانند دیگر آثار ایشان از کتابهای ممنوعه به شمار میرفت.
- مرجعیت و مردم: امامخمینی یکی از مردمیترین شخصیتهای تاریخ معاصر ایران است. ویژگیهایی چون اخلاص، ایستادگی بر مواضع، شجاعت، طرفداری از محرومان و یکرنگی با مردم، از مهمترین عوامل گرایش مردم به ایشان بود. امامخمینی فلسفه پیوند مردم با مراجع ازجمله خود را بدان جهت میداند که مردم دریافتهاند مراجع دوستدار آنان و خواهان صلاح حال ملت و کشورند. بخش مهمی از اسناد پرونده امامخمینی در ساواک نیز مربوط به کنشها و واکنشهای مردمی و رفتار و عملکرد طرفداران و علاقهمندان ایشان است. (ببینید: مرجعیت امامخمینی)
- دوران پیروزی انقلاب: پس از پیروزی انقلاب اسلامی مرجعیت امامخمینی گسترش فراوانی در داخل و خارج ایران پیدا کرد؛ چنانکه فتاوای فقهی ایشان در بسیاری از موارد مبنای قانون و مقررات کشور به ویژه احکام قضایی قرار گرفت؛ در حالی که به جز امامخمینی چند مرجع تقلید دیگر، سیدابوالقاسم خویی، سیداحمد خوانساری، سیدمحمدرضا گلپایگانی، سیدشهابالدین مرعشی نجفی و سیدکاظم شریعتمداری و برخی دیگر حضور داشتند.
در سال ۱۳۶۱ بحث رجوع از مراجع دیگر به امامخمینی در محافل علمی و مذهبی مطرح شد. بر همین اساس، شش تن از عالمان و استادان برجسته حوزه علمیه: علی مشکینی، حسینعلی منتظری، محمد فاضل لنکرانی، عبدالله جوادی آملی، ابوالحسن شیرازی و محمدرضا مهدوی کنی با شش اعلام نظر موجز و جداگانه، بر اعلمیت و مرجعیت ایشان تاکید کردند. (ببینید: مرجعیت امامخمینی)
- شئون جاری مرجعیت: امامخمینی همانند دیگر مراجع تقلید، از آغاز مرجعیت تا زمان رحلت، به استفتائات و پرسشهای شرعی مقلدان، پاسخ داده است. ایشان در سالهای نخست مرجعیت، خود شخصاً به استفتائات پاسخ میداد، اما پس از رحلت حکیم در سال ۱۳۴۹ و افزایش شمار استفتائات، «هیئت استفتائات» در نجف اشرف تشکیل شد و خاتم یزدی، کریمی، راستی کاشانی و قدیری وظیفه پاسخگویی را بر اساس فتاوای ایشان بر عهده گرفتند. پاسخها پس از تایید امامخمینی، به دست ایشان مُهر و برای سؤالکنندگان فرستاده میشد. با بازگشت امامخمینی به ایران، دفتر قدیمی ایشان در قم محل جلسات استفتا و پاسخگویی بود. (ببینید: دفتر امامخمینی و دستخط امامخمینی)
امامخمینی همچنین از سال ۱۳۴۲ با افزایش اقبال مردم به ایشان، پرداختن شهریه به طلاب و فضلا را در ایران آغاز کرد و سالهای بعد نیز ادامه یافت. این امر در دوران تبعید نیز با وجود محدودیتهای موجود ادامه یافت. (ببینید: شهریه امامخمینی)
رفتار با مراجع تقلید
رعایت احترام مراجع، ویژگی بارز امامخمینی در تمام سالهای مرجعیت بود. ایشان تلاش میکرد ابهت و حرمت آنان را نشکند و آنان را تصمیمگیرنده نهایی در امور معرفی کند. امامخمینی در برابر مرجعیت عامه بروجردی بهوضوح چنین موضعی داشت؛ چنانکه هنگام تدریس در مسجد سلماسی از کسانی که در زمان حیات بروجردی رساله چاپ و منتشر کرده بودند، انتقاد کرد و بروجردی را پرچمدار اسلام خواند. (ببینید: سیدحسین بروجردی) امامخمینی همین رفتار را در برابر دیگر مراجع صاحب نفوذ نیز داشت و هیچگاه از حرمتگذاری به آنان دریغ نکرد. همراه نبودن برخی از مراجع با ایشان نیز از موضع محترمانه ایشان نکاست و در زبان و قلم، جملهای که از شان آنان بکاهد، ادا نکرد. (ببینید: سیدمحمد بهبهانی ، سیدمحمدهادی میلانی ، سیدمحمدرضا گلپایگانی ، سیدشهابالدین مرعشی نجفی ، سیداحمد خوانساری ، سیدابوالقاسم خویی ، و سیدکاظم شریعتمداری) در زندگانی سیاسی امامخمینی، تنها یکبار برخورد صریحی با شریعتمداری صورت گرفت. (ببینید: مرجعیت امامخمینی) در این مورد نیز ایشان در سخنرانیهای عمومی مطلبی نگفت و همان موضع غیرعلنی نیز پس از یک دوره طولانی متانت و مدارا صورت گرفت. (ببینید: سیدکاظم شریعتمداری و حزب جمهوری خلق مسلمان) امامخمینی توهین به مراجع را بسیار ناروا میشمرد و تندروان را نکوهش میکرد و غیبت و بدگویی عالمان دین را زشت میشمرد. بارها مخاطبان جوان خود را به حفظ حرمت بزرگان دین فرامیخواند و با کسانی که این شیوه را رعایت نمیکردند، برخورد میکرد. (ببینید: مرجعیت و مرجعیت امامخمینی) ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز این رویه را حفظ کرد و افزون بر مسائل حوزه، به جایگاه مرجعیت و دیدگاههای مراجع در مسائل کشوری اهتمام فراوان داشت.
سیره اخلاقی و رفتاری
امامخمینی در جایگاه رهبری جامعه اسلامی، در اخلاق و رفتار فردی، خانوادگی، سیاسی و اجتماعی ویژگیهای بسیاری داشت و در اینجا تنها گزیدهای از سیره اخلاقی ایشان در چند محور کلی بازگو میشود:
اخلاق و سیره فردی
اخلاق و سیره فردی، آن دسته از ارزشهای اخلاقی است که مربوط به حیات فردی انسانهاست و بدون تردید تاثیری غیرمستقیم بر مسائل خانوادگی، اجتماعی و سیاسی دارد. برخی از محورهای اخلاق فردی در امامخمینی عبارتاند از:
- حسن خلق و مکرمتهای اخلاقی: امامخمینی از همان آغاز تحصیل و تدریس تا پایان عمر، همواره به اخلاق توجه خاص داشت. همه کسانی که با ایشان در ارتباط بودند، به اخلاق، ادب، اخلاص، تقوا و آراستگی ایشان به صفات نیک معترفاند.
در میان ویژگیهای اخلاقی امامخمینی ازجمله میتوان به گذشت، مهربانی و تواضع اشاره کرد که از ویژگیهای بارز ایشان بود و موارد بسیاری از بخشش ایشان نسبت به دیگران ذکر شده است. (ببینید: عفو و عفو عمومی) ایشان در عین صلابت و قاطعیت، با همگان دلسوز و مهربان بود؛ البته خانواده، دوستان، رزمندگان، خانواده شهدا و جانبازان از این عطوفت و تواضع، بیشتر برخوردار میشدند. ایشان گاه در برابر پرسش شاگردان اعلام میکرد، پاسخ پرسش را نمیداند و این برای شاگردان تازگی داشت. (ببینید: تواضع) از تعریف و ستایش گریزان و ناراضی بود، از القاب و عناوین دوری میجست، خود را خدمتگزار مردم میشمرد (ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی) و در همه حرکتها، جز به رضای خدا نمیاندیشید. (ببینید: اخلاص)
- عبادت و معنویت: یکی از ابعاد شخصیت امامخمینی توجه ویژه به معنویات و اخلاق بندگی بود. ایشان به نماز بسیار اهمیت میداد و آن را معاشقه حبیب و محبوب و راه عبادت و سخنگفتن با خداوند میدانست، (ببینید: نماز ، عبادت ، و آداب و اسرار نماز) همواره اول وقت به نماز میایستاد و با خشوع نماز میخواند و در نماز جماعت شرکت میکرد. (ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی)
اهتمام امامخمینی به عبادت، منحصر به عبادات واجب نبود؛ بلکه پایبند مستحبات، مانند اذکار و نوافل، تلاوت قرآن و دعا نیز بود. بیش از هر عبادتی به نماز شب علاقهمند بود و از آغاز جوانی، در نماز شب جدیت داشت. (ببینید: نماز شب) ایشان برای ماههای ویژهای چون ماه رمضان برنامهای خاص داشت و سراسر این ماه را به انجام مستحبات آن سپری میکرد. (ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی) به قرآن و تلاوت آن، اهتمام ویژه داشت (ببینید: قرآن و تلاوت قرآن) و ذکر و دعا (ببینید: دعا) جزء اصلیترین برنامههای روزانه ایشان بود.
- شیفتگی و تکریم اهل بیت(ع): امامخمینی با همه وجود، شیفته اهل بیت(ع) بود. در تشرف به زیارت قبور مطهر معصومان(ع)، مانند آن بود که آنان را حاضر و ناظر در پیش چشم خود میبیند. در نجف هر شب به زیارت امیر مؤمنان(ع) میرفت. در ایام زیارتی امامحسین(ع) به زیارت حضرت میرفت؛ چنانکه با شنیدن نام امامحسین(ع) در سوگواری منقلب میشد. تا وقتی قم بود، هر روز پس از درس صبح و گاهی پس از درس عصر، به زیارت حرم فاطمه معصومه(س) میرفت. هیچگاه نام معصومان(ع) را بدون احترام بر زبان جاری نکرد و همواره مجالس جشن و عزای آنان را بر پا و در آن شرکت میکرد. (ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی)
- زهد و آراستگی زندگی: به گواهی شاگردان و اطرافیان امامخمینی، ایشان همواره ساده میزیست، ساده میپوشید و غذای ساده میخورد. گفته شده در رفتوآمدها نیز تا جایی که امکان داشت از گرفتن خودروی دربست خودداری میکرد. ایشان پس از پیروزی انقلاب و ورود به ایران، سادهزیستی خود را حفظ کرد و از تجملات دوری کرد. (ببینید: سادهزیستی و جماران)
امامخمینی همچنین به بهداشت و آراستگی ظاهر اهمیت میداد و هیچگاه با ظاهری نامرتب در جامعه و حتی در میان افراد خانواده حاضر نمیشد. در همه ابعاد زندگی دارای نظم بود؛ بهویژه نظم در وقت که زبانزد دیگران بود. ایشان به ورزش نیز علاقهمند بود و به آن اهتمام داشت و از وقتی پا به سن گذاشت، بیشتر به پیادهروی میپرداخت و با برنامهای منظم، روزانه یک ساعتونیم پیادهروی میکرد. (ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی)
اخلاق و سیره خانوادگی
امامخمینی تاکید داشت اعضای خانواده باید با هم با مهربانی، وفا و صداقت رفتار کنند و با هم یکدل و یکجهت باشند (ببینید: خانواده) و خود نیز در میان اعضای خانواده چنین بود. ایشان پدر و مادر را الگوی فرزند میداند و معتقد است اگر پدر و مادر، خود به آنچه به فرزندان میگویند عمل کنند و با آنان صداقت داشته باشند، آنان نیز درست بار میآیند: (ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی)
- همسر: رفتار امامخمینی با همسر خود، خدیجه ثقفی همراه با خوشاخلاقی، محبت، احترام و ادب بود. به همسر خود علاقه داشت و علاقه خود را بارها ابراز میکرد؛ ازجمله در برخی نامههای احساسی، علاقه و محبت ایشان بروز یافته است. ایشان خواستههای خود را بر همسر تحمیل نمیکرد و پایبند به رعایت مقررات خانه بود؛ همسر ایشان حتی در اوج عصبانیت، از ایشان بیاحترامی و اسائه ادبی نمیدید. امامخمینی بهترین عبادت مادران را تربیت فرزندان میدانست و از همسر خود نیز چنین میخواست. (ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی)
- فرزندان: امامخمینی با فرزندان خود رفتاری همراه با خوشرویی، خوشاخلاقی، زیبایی کلام، ایجاد شخصیت در فرزندان، تکریم و احترام، تلقین و تکرار امور برای رسوخ و نفوذ در نفس آنان داشت. پس از پیروزی انقلاب، با وجود مسئولیت رهبری جامعه اسلامی، هیچگاه خانواده و محبت به فرزندان را فراموش نکرد؛ حتی وقتی را برای سرگرمی و بازی با نوهها اختصاص داده بود. (ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی)
- خویشاوندان: امامخمینی در دوران کودکی و نوجوانی، پدر و مادر خود را از دست داده بود و همواره از آنان به نیکی یاد میکرد و در برخی نوشتهها به دلیل شهادت پدر، (ببینید: خانواده امامخمینی) خود را «ابنالشهید» معرفی کرده است. ایشان به برادران، عمهها و دیگر خویشاوندان بهویژه برادر بزرگ خود پسندیده احترام میگذاشت. (ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی)
- کارکنان: امامخمینی با کارکنان و خدمتگزاران خانه خود نیز همانند بستگان رفتار میکرد. به خوراک و استراحت آنان توجه داشت؛ از همان خوراکی که خود و خانواده میخوردند، آنان نیز میخوردند. هر یک از آنان بیمار میشد، ایشان برای عیادت، فردی نزد وی میفرستاد و در صورتی که در دسترس بود، خود ایشان به عیادت میرفت. (ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی)
اخلاق و سیره اجتماعی
برخی شیوههای رفتاری و اخلاقی امامخمینی از دوران تحصیل تا پیروزی انقلاب اسلامی و رهبری جامعه، با شخصیتهای بزرگ مانند مراجع، علما و استادان، شاگردان، یاران و همراهان، مخالفان و دشمنان و طبقات گوناگون مردم به ویژه محرومان و مستضعفان، رزمندگان، جانبازان، خانواده شهدا و آزادگان، از درسآموزترین بخشهای زندگی ایشان است و به نمونههایی از آنها اشاره میشود:
- مراجع، استادان و شاگردان: حفظ و رعایت احترام مراجع تقلید بهویژه آنان که مرجعیت عامه داشتند، از ویژگیهای بارز امامخمینی بود. ایشان با دقت و ظرافت تلاش میکرد ابهت و حرمت آنان شکسته نشود. (ببینید: مرجعیت امامخمینی) ایشان به استادان خود نیز احترام خاصی میگذاشت (ببینید: استادان امامخمینی)؛ چنانکه با شاگردان خود رابطهای ممتاز داشت و به شخصیت آنان احترام میگذاشت و برای برخی از آنان به سبب تقوا، فضل و نظم، احترام ویژهای قایل بود. (ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی)
- یاران و همراهان: برخورد امامخمینی با یاران و همراهان، بسیار احساسی و عاطفی بود؛ چنانکه اگر یکی از آنان زندانی میشد یا برای او مشکلی پیش میآمد، همواره از وضع او میپرسید و تا زمانی که مشکل رفع نمیشد، این پیگیری ادامه داشت. (ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی)
- مخالفان: برخورد امامخمینی با مخالفان و دشمنان با نصحیت، گفتگو، بردباری و مدارا آغاز میشد و هنگامی که رفتار مسالمتآمیز به سوءاستفاده میانجامید، با شدت و قاطعیت با آنان برخورد میکرد. ورود ایشان به عرصه مبارزه نیز با نصیحت دلسوزانه به رژیم پهلوی آغاز شد و سپس به مبارزه جدی با محمدرضا پهلوی و سلطنت انجامید. (ببینید: محمدرضا پهلوی) شیوه برخورد ایشان با گروهها و جریانهای مخالف مانند اشرار و ضد انقلاب در کردستان و مخالفت و شرارت افراد سازمان مجاهدین خلق و هواداران آن نیز این گونه بود. (ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی)
- رزمندگان: از ویژگیهای بارز اخلاقی امامخمینی، تواضع برابر رزمندگان بود و آنان را فرزندان خود میدانست و میستود. ایشان ابراز میکرد که پیشانی رزمندگان را میبوسد و بر بوسه به دست و بازوی قدرتمند آنان افتخار میکند. بر مادران، پدران، همسران، فرزندان و بستگان جانبازان و جوانان برومند جبههها، درود میفرستاد و با قدردانی از رزمندگان، تاکید میکرد تا زمان حیات، از حمایت و دعای خیر رزمندگان دست برنمیدارد. (ببینید: رزمندگان اسلام) ایشان ازخودگذشتگی و فداکاری جانبازان انقلاب اسلامی را تداعیکننده فداکاران صدر اسلام میدانست و مجاهدت افتخارآمیز آنان را الگویی برای مجاهدان میشمرد. (ببینید: جانباز)
- شهدا: امامخمینی برای شهدا احترام ویژهای قائل بود. جایگاه آنان را بسیار رفیع و والا میدانست و با عارفانهترین و حماسیترین کلمات آنان را میستود؛ چنانکه به خانواده آنان نیز حرمت میگذاشت و در سوگ عزیزانشان با آنان میگریست. (ببینید: بنیاد شهید انقلاب اسلامی و شهدا)
- مستضعفان: امامخمینی مهمترین وظیفه مسئولان نظام اسلامی را دفاع از حقوق و خدمت به مستضعفان و توزیع عادلانه ثروت میداند (ببینید: مستضعفان) و رسیدگی به فقرا از نخستین سفارشهای ایشان به دولتمردان بود. ایشان پس از نمایش فیلم «کاخ و کوخ» در مدرسه رفاه که وضع زندگی محرومان را نشان میداد، بهشدت منقلب شد و به مسئولان تذکر داد ثروت رژیم پهلوی و عوامل او، باید در راه حمایت از مستضعفان مصرف شود و با دستور ایشان، نهادهای مختلفی برای رسیدگی وضع مستضعفان و روستانشینان تاسیس شد. (ببینید: بنیاد مستضعفان ، بنیاد مسکن انقلاب اسلامی ، کمیته امداد امامخمینی ، بنیاد پانزده خرداد ، و جهاد سازندگی)
اخلاق و سیره سیاسی
امامخمینی بر یگانگی اخلاق و سیاست تاکید داشت و در مدیریت جامعه و زعامت بر مردم بر اساس آن عمل میکرد؛ زیرا ایشان بر آن بود اگر اخلاق در سیاست دخالت نداشته باشد، سیاست در جهت گسترش فساد پیش خواهد رفت. اصلاح جامعه از طریق اصلاح درون ممکن است و تنها با تهذیب نفس و نظارت مستمر بر خود، میتوان جامعهای صالح پدید آورد. (ببینید: دین و سیاست) ایشان شمار بسیاری از اصول و قواعد کلی ازجمله شیوه مدیریت درست، تاکید بر اجرای شریعت و ارزشهای اسلامی، اهتمام به نقش مردم و تکریم آنان، قانونگرایی، صداقت و اعتراف به اشتباه، شرح صدر، شجاعت و قاطعیت، انتقادپذیری، مشورت در امور، عدالتخواهی، تشویق و تنبیه، سادهزیستی، نفی سلطه شرق و غرب، تصمیم بههنگام در حوادث و بحرانها و تکلیفگرایی را لازمه سیاست اسلامی و اخلاقی میدانست ـ و خود نیز در عرصه سیاست، آنها را به کار میگرفت. (ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی) در این بخش به برخی از آنها اشاره میشود:
- جامعیت رهبری: امامخمینی با دارابودن ویژگیهای لازم برای رهبری، مانند صداقت، شجاعت، قاطعیت، شرح صدر، روشنبینی و آیندهنگری، انقلاب اسلامی را به پیروزی رساند و نظام جمهوری اسلامی را تشکیل داد و همه نیازها و خواستههای به حق مردم ایران را مانند آزادی، استقلال و عدالت، با تکیه بر اسلام و ارزشهای اسلامی مطرح کرد. ایشان با برپایی نهادهایی چون شورای انقلاب، کمیتههای انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دادگاههای انقلاب اسلامی و نهادهای دیگر از هرجومرج طبیعی پس از انقلاب اسلامی جلوگیری کرد و با برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی برای تثبیت جمهوری اسلامی تلاش کرد و مسئولان و مردم را به وحدت و همدلی فراخواند. (ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی)
- مردمداری: امامخمینی مردم را عنصر و رکن اصلی انقلاب و نظام میدانست و با تواضع و احترام با آنان برخورد میکرد و در هر شرایطی، حضور مردم را در صحنه لازم و ضروری میدانست و به مسئولان درباره آن هشدار میداد؛ زیرا معتقد بود بدون پشتیبانی مردم کارها به سامان نمیرسد. (ببینید: مردم)
- حُسن مدیریت: امامخمینی با در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی حوادث بسیاری را که در ارتباط با انقلاب و نظام اسلامی در داخل و خارج کشور به وجود آمد، به خوبی مدیریت کرد. ایشان برای مقابله با بسیاری از حوادث در مرحله نخست اطلاعرسانی و روشنگری کرد و آنگاه که پاسخ مناسب دریافت نکرد هشدار داد و در مرحله سوم مردم را برای مقابله با توطئهها فراخواند. یکی از ویژگیهای حسن رهبری و مدیریت ایشان نیز واردنشدن در جزئیات امور و دخالتنکردن در کارهای دستگاهها و مسئولان، جز در موارد اضطراری که مصالح کلی و فوری کشور اقتضا میکرد، بود. (ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی)
- قاطعیت: امامخمینی پس از مشورت با مسئولان کشوری و لشکری و کارشناسان و گرفتن تصمیم در امور کشوری، بر آن استوار بود و وارد زدوبندهای معمول در عرصه سیاسی نمیشد و این مسئله از نگاه و اندیشه کلی ایشان برمیخاست که در همه امور بر مبنای وظیفه عمل میکرد. ایشان در شرایط دشوار جنگ و تنهایی نظام اسلامی در برابر قدرتهای استکباری، به صراحت اعلام کرد «اگر خمینی یکه و تنها هم بماند به راه خود که مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بتپرستی است ادامه میدهد».
افزون بر اینها اهتمام بر اجرای احکام و ارزشهای اسلامی، قانونگرایی، تکلیفگرایی، عدالتخواهی، اهتمام به وحدت ملی و اسلامی، ایستادگی قاطع با استکبار و قدرتهای شرقی و غربی، شرح صدر، مشورت در امور، تصمیم بههنگام در حوادث و بحرانها، انتقادپذیری، صداقت و اعتراف به اشتباه و تشویق و تنبیه، ازجمله وجوه دیگری از اخلاق سیاسی امامخمینی بوده است که شواهد متعددی از آنها را میتوان در عمل و گفتار ایشان دید. (ببینید: اخلاق و سیره امامخمینی)
اندیشههای قرآنی و تفسیری
امامخمینی معتقد است قرآن میتواند همه نیازهای مادی و معنوی انسان را برآورده سازد؛ ایشان از قرآن کریم به عنوان کتاب هدایت، رابط میان خالق و مخلوق، کتاب آدمسازی، و راهنمای سلوک انسانیت یاد میکند و از اینکه حکومتهای فاسد و ضدقرآنی، قرآن را از صحنه زندگی مردم خارج ساختهاند اظهار تاسف میکند. (ببینید: قرآن ، مهجوریت قرآن ، اهداف قرآن ، و جامعیت قرآن) امامخمینی نگارش تفسیری کامل بر قرآن کریم ندارد، ولی دیدگاههای تفسیری ایشان گاه مستقلاً به عنوان تفسیر آیه یا سوره خاصی مطرح شده است، مانند تفسیر سوره حمد و گاه در لابهلای آثار غیر تفسیری ایشان آمده است. (ببینید: تفسیر، سوره حمد ، لیلة القدر ، و تفسیر و شواهد قرآنی) مبنای مباحثی که امامخمینی غالباً از تفسیر آیات به صورت پراکنده در آثار خود به دست داده، عرفانی است؛ چنانکه تفسیرهای مبتنی بر مباحث عرفان نظری در آثاری چون شرح دعاء السحر، مصباح الهدایه، التعلیقة علی الفوائد الرضویه و آداب الصلاة و مباحث عرفان عملی در کتابهایی چون شرح چهل حدیث و شرح حدیث جنود عقل و جهل آمده است. امامخمینی در برخی آثار خود مانند آداب الصلاة، سرالصلوة، شرح چهل حدیث و شرح حدیث جنود عقل و جهل به مناسبتهای مختلف از آیات قرآن استفادههای فراوانی کرده است؛ امّا برخی مطالب و مباحث اصلی و مبنایی که به عنوان زیربنا و مقدمه برای مباحث تفسیری است، مانند اعجاز، تحریفناپذیری، وحیبودن قرآن، ظاهر و باطن قرآن و زبان قرآن، در ـ کتابهایی مانند مصباح الهدایه، شرح دعاء السحر و تعلیقات علی شرح فصوص الحکم مطرح شده است. (ببینید: وحی ، قرآن ، تحریفناپذیری قرآن ، اعجاز قرآن ، ظهور و بطون ، تفسیر ، و تفسیر و شواهد قرآنی) امامخمینی یکی از احیاگران معارف و مسائل مطرح در قرآن و از منادیان بازگشت به قرآن است. ایشان که قرآن را بزرگترین رحمت الهی میداند، در مسئله بازگشت به قرآن به دو جهت اجتماعی و فردی توجه کرده است. ایشان از جهت اجتماعی و در برخورد با مسائل فرهنگی و سیاسی، به مسئله وحدت اشاره و به آیه «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً»،[۱] استناد میکند؛ چنانکه از جهت فردی راه بازگشت به قرآن را انس با قرآن و فهم دستورهای آن میداند. (ببینید: مهجوریت قرآن) ایشان همچنین درباره برخی مسائل علوم قرآن، روش تفسیر و نیز مبانی و اصول آن نکات مهمی بیان کرده است:
علوم قرآنی
قرآن کریم افزون براینکه معجزه پیامبر اکرم(ص) است، (ببینید: معجزه) دارای علوم متفاوت و مختلفی است که بدون دانشهای مقدماتی، فهم آن مشکل خواهد بود. در علوم قرآن مسائلی چون ـ ماهیت قرآن، جامعیت قرآن، مقاصد قرآن، فهم قرآن، عدم تحریف قرآن، قرائت و آداب تلاوت قرآن مورد بحث قرار میگیرد:
- ماهیت و هویت قرآن: اهل معرفت و حکما حقیقت قرآن را همان حقیقت محمدی و مقام جمع و اجمال میدانند که به سبب عظمت آن، برای هر کسی قابل ادراک نیست، مگر صاحبان عقل و بصیرت. امامخمینی دو مرتبه از قرآن را بیان کرده است؛ یکی پیش از تنزّل و مقام بطون قرآن، و دیگری پس از تنزّل و مرتبه نازله قرآن. در مرتبه نخست، حقیقت قرآن از شئون ذاتی و حقایق علمی در حضرت واحدیت و کلامی نفسی و ذاتی است و این حقیقت برای کسی حاصل نمیشود، مگر برای ذات مبارک پیامبر اکرم(ص) با مکاشفه الهی در مقام «قاب قوسین اَو ادنی». ایشان انسان کامل را همان قرآن حقیقی میداند. مرتبه دوم، قرآن رقیقه و تنزل یافته از عوالم بالاتر است که پس از عبور از حجابهای نوری، بر قلب پیامبر(ص) وارد میگردد. به اعتقاد ایشان حقایق قرآن به زبان عرفی نازل شده تا هر کسی بهاندازه فهم خود از حقایق آن نصیبی داشته باشد. (ببینید: قرآن و فهم قرآن)
- جامعیت قرآن: یکی از مباحث مهم علوم قرآنی جامعیت و جاودانگی قرآن کریم است. بنابر نظر مفسران دو آیه «تِبْیاناً لِکلِّ شَیءٍ» و «تَفْصِیلاً لِکلِّ شَیءٍ» اجمالاً دلالت دارند بر اینکه قرآن جامع علوم و بیانگر و تفصیلدهنده هر چیزی است. امامخمینی معتقد است قرآن مجید شامل همه دستوراتی است که بشر برای سعادت نیاز دارد و از چند بُعد دارای جامعیت است: جامعیت احکام و قوانین؛ جامعیت زمانی، و جامعیت اهداف. از مهمترین دلایل عقلی ایشان بر جامعیت قرآن، میتوان به کاملبودن دین، خاتمیت دین و جامعیت انسان اشاره کرد. (ببینید: جامعیت قرآن)
- مقاصد قرآن: امامخمینی یکی از ویژگیهای این کتاب آسمانی را هدفدار بودن آن بر میشمارد و تفسیر قرآن را چیزی جز فهم مقصد و اهداف قرآن نمیداند. (ببینید: اهداف قرآن) ایشان برای قرآن اهدافی برمیشمارد؛ ازجمله: دعوت به توحید و معرفت خداوند، هدایت و پند گرفتن، انسانسازی، احوال معاد و براهین اثبات آن و نیز بیان قوانین ظاهر شریعت و آداب و سنن الهی. (ببینید: اهداف قرآن)
- فهم قرآن: امامخمینی بر این باور است که فهم قرآن کریم برای همه افراد ممکن است؛ البته ایشان برای فهم قرآن مراتبی قائل است و نیز عوامل و شرایط بسیاری را در فهم قرآن مؤثر میداند؛ ازجمله: آشنایی با مقاصد کتاب الهی، دانستن زبان قرآن، تزکیه نفس، و آشنایی با اشارات و تطبیقات قرآن. (ببینید: فهم قرآن ، زبان قرآن ، و اهداف قرآن)
- موانع فهم قرآن: امامخمینی گناه را حجاب ادراک حقایق قرآنی میداند؛ چنانکه در بیان منع دنیادوستی از فهم درست قرآن خاطرنشان کرده است آنان که در ظلمات طبیعت غوطهورند، قدرت فهم را از دست میدهند و گمان میکنند قضایای قرآن در حکم قصه است. (ببینید: قصه) ایشان حجاب خودبینی و نیز آرای فاسد و مسلکها و مذهبهای باطل را نیز مانع بهرهمندی انسان از درک حقایق نور قرآن میداند. (ببینید: فهم قرآن)
- تلاوت قرآن: امامخمینی با اذعان به اهمیت تلاوت قرآن تاکید دارد که قاری قرآن باید هنگام تلاوت، آدابی را مراعات کند که رعایت آن آداب، زمینهساز بهدستآمدن مطلوبِ قرائت قرآن میباشد. ایشان ازجمله آداب باطنی تلاوت را حضور قلب، اخلاص و تفکر و تدبر میداند. (ببینید: تلاوت قرآن و قلب)
روش تفسیر
امامخمینی در آثار خود از روشهای تفسیری مختلفی استفاده کرده است. منابع و روشهای مورد استفاده ایشان عبارتند است:
- تفسیر قرآن به قرآن: از جمله شیوههای امامخمینی در تفسیر قرآن، روش قرآن به قرآن است. ایشان هم در فهم کلام و کشف مراد آیه از آیات دیگر بهره گرفته است و هم برای شناخت موضوع در یک آیه.
- بهرهگیری از سنت: احادیث معصومان(ع) در شیوه تفسیری امامخمینی نقش بسزایی دارند. ایشان پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) را مفسران حقیقی قرآن معرفی میکند که تمام اسرار آیات و ظواهر و بواطن قرآن را درک میکنند.
- تدبر عقلی و اجتهادی: امامخمینی روش تدبر عقلی و اجتهادی را همراه با روایات تفسیری و دیگر شواهد قرآنی به کار میگیرد و بر این باور است که حجیت معنای ظاهری کلام به عنوان مراد و مقصود جدّی گوینده بر بنای عقلا مبتنی است و این مبنا در خصوص ظواهر قرآن نیز جاری است.
- استفاده از تجربههای شهودی: امامخمینی افزون بر برداشتهای عرفانی از قرآن، از ذوق اهل معرفت نیز در تفسیر آیات بهره میبرد.
رویکرد تفسیر
رویکرد تفسیر امامخمینی دارای شش بعد است:
- رویکرد عرفانی: مهمترین گرایش و رویکرد تفسیری امامخمینی رویکرد عرفانی است و بیشتر در مواردی که سوره کاملی از قرآن را تفسیر میکند، مشهود است؛ ازجمله در تفسیر سوره حمد، توحید و قدر که سرشار از نکتههای عرفانی است. (ببینید: حمد ، لیلة القدر ، و توحید (عرفان))
- رویکرد فلسفی: از رویکردها و گرایشهای پرجلوه در تفسیر امامخمینی بهرهگیری از مباحث فلسفی و تبیین آیات با زبان فلسفی اسلامی است.
- رویکرد کلامی: امامخمینی در بعضی از آثار خود در پاسخ به برخی از اشکالات اعتقادی، رویکرد تفسیر کلامی را دنبال کرده است.
- رویکرد فقهی: امامخمینی در کتابهای فقهی و اصولی خود به شکل گستردهای از آیات قرآنی در استنباط احکام شرعی بهره گرفته است. (ببینید: آیات الاحکام و کتاب (منبع اجتهاد))
- رویکرد اخلاقی و تربیتی: این رویکرد برگرفته از نگاه امامخمینی درباره مقاصد و مطالب قرآن است که آن را کتاب تهذیب نفس و خودسازی میداند. (ببینید: روش تفسیر قرآن)
- رویکرد اجتماعی: این رویکرد به مقاصد و مطالب عالیه قرآن کریم برمیگردد و طرح مباحثی چون حکومت، سیاست، اقامه عدل، جنگ و صلح میباشد. (ببینید: روش تفسیر قرآن)
مبانی و اصول تفسیری
آثار و دیدگاههای تفسیری امامخمینی مبتنی بر مبانی و اصول کلی چندی است؛ ازجمله:
وحیانیبودن قرآن
یکی از مبانی تفسیر و شناخت قرآن کریم، وحیانیبودن آن است. این مسئله، هم در دانش کلام و هم در فلسفه و حکمت و در هم علوم قرآن مورد بحث و پژوهش واقع شده است. (ببینید: وحی ، کلام الهی ، کلام ، و تفسیر) امامخمینی ماهیت وحی را یک ادراک مرموز و یک حقیقت غیبی میداند که تنها خداوند و رسولش از تمام ابعاد آن آگاهاند و فهم حقیقت وحی و قرآن تنها برای کسی ممکن است که مخاطب آن باشد و دیگران به واسطه آنان از حقایق باطنی آن آگاهی مییابند. به اعتقاد ایشان وحی و مکاشفه رابطه تشکیکی دارند و هر دو از سنخ علم حضوریاند؛ امّا درجه و شدت وجودی وحی بیشتر از مکاشفه است (ببینید: وحی و کشف و شهود)؛ از اینرو ادراک و دریافت حقیقت وحی تنها از طریق مکاشفه تامه الهی برای پیامبر مکرم اسلام(ص)، در مرتبه «قاب قوسین او ادنی» حاصل میشود که دست بشر از آن کوتاه است؛ البته پیامبر(ص) نیز خود تابع وحی و امر الهی است. (ببینید: وحی) امامخمینی معتقد است چگونگی نزول وحی از امور مجهولی است که تنها پیامبر(ص) بر آن آگاهی دارد. به باور ایشان عین ثابت پیامبر(ص) جامع تمام اعیان موجودات است و او حقایق عقلی را به عالم مثال و از آنجا به عالم ملک تنزل میدهد و در واقع این قوت روحی پیامبر(ص) است که جبرئیل را به این عالم نازل میکند. (ببینید: اعیان ثابته و وحی) از سوی دیگر، وحی الهی در سیر نزولی خود عوالم گوناگونی را میپیماید و در هر مرتبه ظهور و تجلی مناسب آن مرتبه را دارد و از آنجا که وحی به مشاهده و تنزل آن معانی مجرده در قلب پیامبر(ص) صورت میگیرد، آن تنزل غیبی را نمیتوان مستقیماً در عالم حس و محسوس به مردم اعلام و ابلاغ کرد و باید با رعایت مراتب تنزل، آن را قابل فهم برای عموم مردم کرد. (ببینید: وحی)
ظاهر و باطن قرآن
امامخمینی به پیروی از حدیث «اِنّ للقرآن بطنا و للبطن بطن» و «ظهراً و بطناً و حدّاً و مطلعاً» قرآن کریم را همانند انسان دارای ظاهر و باطن و باطن آن را دارای هفت بطن تودرتو میداند و معتقد است اگر مراد از قرآن در این حدیث، همه عالم وجود باشد، ممکن است بطن، عالم غیب، و ظهر، عالم شهادت باشد. (ببینید: قرآن و ظهور و بطون)
تاویل قرآن
به نظر امامخمینی تفسیر مربوط به ظاهر آیات و تاویل مربوط به باطن آیات است و هر رابطه و نسبتی که در میان ظاهر و باطن آیات برقرار باشد، عیناً میان تفسیر و تاویل نیز برقرار است؛ از اینرو تفسیر و تاویل نه تنها تعارض و تضادی با یکدیگر ندارند، بلکه آن دو، مکمل و متمم یکدیگرند. از دیدگاه امامخمینی تفسیر حقیقی، شرح مقاصد قرآن است. ایشان معتقد است همه مراتب تاویلات و بطون قرآن در انحصار پیامبر(ص) و به تبع پیامبر(ص) ائمه(ع) میباشد؛ البته این راه بهکلی بسته نیست و دیگران نیز میتوانند به پیروی از آن صاحبان طهارت، به آن نائل شوند. (ببینید: تفسیر و تاویل) امامخمینی دستیابی به تاویل را از دو راه دانسته: یکی ریاضت علمی و دیگری ریاضت عملی؛ همچنین تطهیر نفس و تنزیه روح و قلب. (ببینید: تاویل و تفسیر) ازجمله برجستهترین ویژگیهای تاویل در تفسیر عرفانی امامخمینی، استواری و پایبندی آن به احادیث و آموزههای اهل بیت(ع) است. یکی از روشهای خاص امامخمینی در تفسیر آیات، استفاده از «تطبیق» است؛ یعنی پیادهکردن پیامهای عرفانی قرآن و انطباق آنها با حالات و شرایط روحی نفس انسان و جامعه و وضعیت اجتماعی انسانها. ایشان این شیوه را هم در بُعد قرائت قرآن و تفسیر آیات و هم در تاویل آنها مورد تاکید قرار داده است. (ببینید: تاویل ، تلاوت قرآن ، و تفسیر)
عدم تفسیر به رای
مسئله تفسیر به رای از مسائل اساسی در علوم قرآنی میان فرقههای کلامی است. اشاعره، معتزله را بر باطل و اهل تفسیر به رای میدانند و معتزله نیز اشاعره را بر باطل و اهل تفسیر به رای میدانند. امامخمینی نکتهسنجیها و برداشتهای اخلاقی و عرفانی از قرآن را تفسیر به رای نمیداند، بلکه برداشتهایی میداند که به وسیله تفکر و تدبر در آیات به دست آمدهاند. ایشان تفسیر به رای را در موارد گوناگونی میداند؛ ازجمله:
- تفسیر آیات احکام براساس عقل و قیاس و عدم مراجعه به سنت و حدیث؛
- تحمیل آرای شخصی به آیات قرآن و
- تفسیر افراد کماطلاع از علوم و معارف اسلامی. (ببینید: تفسیر)
زبان رمز و اشاره
همانگونه که قرآن دارای ظاهر و باطن است دارای زبان رمز و اشاره است. امامخمینی یکی از مبانی تفسیر قرآن را وجود زبان رمز و اشاره در قرآن کریم میداند و تاکید دارد برای آگاهشدن از حقایق و اسرار قرآن کریم باید با این زبان آشنا بود. نیز ایشان دستیابی به این اسرار و اشارات و رموز را تنها برای راسخان در علم ممکن میشمارد. یکی از نمونههای بارز از اسرار و رموز قرآن در نگاه امامخمینی، حروف مقطعه است. ایشان بر این باور است که برخی معارف بلند قرآن، مانند مباحث توحید، با زبان خاصی مطرح شده که هر عالم و مفسری به آن آشنا نیست و اینگونه نیست که انسان بتواند این مفاهیم را با ظهور عرفی آن درک کند و عمق آن تنها برای رسول خدا(ص) قابل درک است. (ببینید: زبان قرآن ، قرآن ، اسم اعظم ، و روح معانی)
متشابهات قرآن کریم
امامخمینی درباره متشابهات قرآن مباحثی ویژه دارد که نشانگر اهمیت موضوع نزد ایشان است. ایشان براساس قاعده وضع الفاظ برای روح معانی، از ظواهر حسّی عبور و برخی مشکلات متشابهات را حلّ کرده است؛ در عین حال، به جمع ظاهر و باطن قرآن پرداخته و ضمن پایبندی به ظواهر آیات، معانی باطنی و حقایق معنوی و اسرار آیات الهی را نیز وجهه همت خویش ساخته است. درباره قاعده وضع الفاظ برای روح معنا، دیدگاههایی وجود دارد: ازجمله اینکه کاربرد الفاظ در مصادیق معقول، حقیقت و در مصادیق محسوس به نحو مجاز است. تفسیر دیگر این است که حقیقت معنا در معقول و محسوس به گونه تشکیک میباشد. در تفسیر سوم، حقیقت معنا در معقول و محسوس به گونه تواطی است. امامخمینی که معتقد است قاعده وضع الفاظ برای روح معانی، نقش بنیادین در فهم متون دینی دارد، کاملاً بر تلقی تشکیکی صحه میگذارد. (ببینید: روح معانی و تاویل)
اندیشههای کلامی
علم کلام، عهدهدار استخراج، تنظیم، توضیح، اثبات و دفاع عقلانی از عقاید دینی بر مبنای نصوص در شریعت است. علم کلام از نظر منبع معرفتی علمی عقلی و نقلی است. از آنجا که در عصر امامخمینی کلام و فلسفه دوران تکامل خود را سپری کرده بود، روش کلامی امامخمینی نه تنها بر عقل و برهان تکیه دارد، بلکه متاثر از مسلک عرفانی نیز میباشد. اگرچه ایشان این روش را در بیشتر آثار خود به روشنی بیان نمیکند، امّا مبانی، اصول و قواعد این روش از آثار ایشان قابل دسترسی است. امامخمینی سعی در تعامل کامل میان نص و نقل با عقل داشته است و در مباحث کلامی خود روشی را مشی میکند که بر پایه آن جنبههای سلبی و تناقضآور برخی مکاتب کلامی حذف میشود. ازجمله روش ایشان در مباحث کلامی، بهرهگیری از زبان فلسفی و عرفانی است؛ بنابراین در کار کلامی امامخمینی، فلسفه حضور جدّی دارد و ایشان با بهرهگیری از فلسفه مشاء، اشراق و حکمت متعالیه، در بسیاری از موارد بیاساس بودن و نادرستی مطالب متکلمان را بیان کرده است. از سوی دیگر، امامخمینی مکتب اهل حدیث را بررسی و نقد کرده و معتقد است تمسک اهل حدیث به برخی آیات و روایات، به فهم عرفی و اصرار بر حفظ ظاهر آنها، نادرست است (ببینید: کلام)؛ چنانکه برخی مسائل و مبانی مکاتب معتزله و اشاعره را بررسی و نقد کرده است و از منابع کلامی چون بحارالانوار، التوحید صدوق، مرآة العقول، عبقات الانوار، شوارق الالهام، تجرید الاعتقاد، الفوائد الرضویه و المباحث المشرقیه استفاده فراوانی کرده است. (ببینید: کلام) مباحث و مسائل کلامی امامخمینی در موضوعات مختلف عبارت است از:
توحید
متکلمان در بحث توحید بیشتر به تبیین وحدت خداوند، نفی شبیه برای او، نفی کثرت و تعدد و نفی شریک، تاکید کردهاند. امامخمینی نیز با بیان اقسام و حقیقت توحید و با استفاده از مطالب فلسفی، ـ به بررسی کلامی توحید پرداخته و بسیاری از مطالب توحید متکلمان را بررسی و نقد کرده است. ایشان حقیقت توحید را اعتقاد قلبی به وحدانیت و یکتایی خداوند در ذات، صفات و افعال و نیز عملکردن بر اساس این اعتقاد میداند و در بیان توحید ذاتی دو مرحله را بررسی میکند؛ یکی بساطت ذات و نفی ترکیب از خداوند و دیگری نفی تمثیل و نظیر و همتا برای خداوند؛ چنانکه در توحید صفاتی با رد سخنان اشاعره و معتزله بر عینیت صفات بر ذات تاکید میکند و توحید افعالی را این میداند که حقتعالی در فعل واحد است و هیچ استقلالی در ممکنات و فعل آنها قائل نیست. ایشان در تبیین توحید افعالی، لوازم و ویژگیهای خاص را همسو با حکمت متعالیه به دست میدهد؛ ازجمله نظریه فاعلیت حق و حصر فاعلیت خداوند تعالی به عنوان ماثور در عالم هستی. ایشان با ارجاع علیت به تشاّن و قیمومیت حقتعالی به اثبات توحید افعالی در آثار خویش پرداخته است. (ببینید: توحید (فلسفه و کلام)) امامخمینی به موازات بحث از توحید به مسائل و اقسام شرک پرداخته و کلام وهابیت در شرک در عبادت را نقد کرده است. شرک در عبادت دارای مراتبی است که از جهت ظهور و خفا در یک سطح نمیباشد و به شرک جلی و خفی تقسیم میشود. (ببینید: شرک و وهابیت)
صفات الهی
اختلاف در اوصاف خداوند موجب ظهور دستهبندیهای مختلف در میان متکلمان مسلمان شده است. امامخمینی معتقد است شناخت ذات حقتعالی در پرتو شناخت اسما و صفات او ممکن است. (ببینید: خداشناسی و اسما و صفات) ایشان با توجه به مبانی اصالت، تشکیک و اشتراک معنوی وجود و با استناد به برخی آیات الهی دیدگاههایی که بر تنزیه محض یا تشبیه محض حقتعالی دلالت دارد را رد کرده، درباره امکان شناخت خداوند معتقد است شناخت بشر به تمام مراتب حقتعالی راه ندارد؛ امّا انسان میتواند در مرتبه ظهور اسما و صفات الهی به معرفت حق برسد. ایشان در این مرتبه چندین راه برای شناخت حق، معرفی میکند؛ ازجمله شناخت انسان کامل، شناخت نفس و شناخت کلام الهی. (ببینید: خداشناسی ، اسما و صفات ، تنزیه و تشبیه ، انسانشناسی ، نفس ، و کلام الهی) امامخمینی صفات الهی را در دو مرحله بررسی میکند: مرحله نخست، بررسی مباحث عمومی صفات است؛ بدون آنکه به صفات خاصی نظر داشته باشد. محورهای اصلی مباحث کلامی در این مرحله عبارتند از: اقسام صفات، امکان شناسایی صفات الهی، تبیین معنایی صفات، ارتباط خارجی ذات با صفات، اثبات عمومیت صفات کمالی برای خداوند. (ببینید: اسما و صفات ، خداشناسی ، کلام ، و توحید (فلسفه و کلام)) مرحله دوم صفات خاص مربوط به هر یک از اوصاف الهی مانند قدرت، اراده و کلام الهی است:
- قدرت الهی: بحث از قدرت از مباحث مهم و نخستین در شناخت خداوند تعالی به ویژه در ساحت صفات جمال اوست. امامخمینی در آثار خود به بحث از قدرت الهی از جهت هستیشناسی، معناشناسی و شمول و گستردگی آن پرداخته و سخنان برخی متکلمان را در این زمینه بررسی و نقد و دلایل متعددی برای عمومیت قدرت الهی بیان کرده است. (ببینید: قدرت الهی)
- اراده الهی: حقیقت اراده از دو جهت قابل بررسی است؛ یکی از نگاه معناشناسی که به معنای عام آن قابل کار بردن بر خداوند هست و از صفات الهی است، امّا به معنای تصمیمگرفتن و کیف نفسانی، در ذات الهی راه ندارد؛ دیگری از نگاه هستیشناسی است. امامخمینی بر این باور است که اراده حقیقی، وجودی و از صفات کمال وجود و موجود و امری تشکیکی است که برترین مرتبه آن متعلق به حقتعالی است. متکلمان اراده را تنها در مقام فعل ثابت میکنند، اما امامخمینی اراده را در مقام ذات و فعل ثابت میکند. امامخمینی در آثار خود مباحثی چون معنای اراده انسان، گستره اراده الهی، اتحاد طلب و اراده و رابطه اراده و مشیت الهی را بررسی کرده است. (ببینید: اراده و مشیت)
- کلام الهی: در بیان حقیقت کلام الهی، آرای مختلفی اظهار شده است؛ گروهی کلام خدا را همان اصوات و حروف میدانند که قائم به ذات و قدیم است. گروهی دیگر مانند معتزله آن را اصوات و حروفی میدانند که حادثاند و به وسیله ایجاد اصوات و حروف در محلی از قبیل لوح محفوظ یا قلب پیامبر ایجاد میشود. اشاعره با ایجاد تلفیق میان دیدگاه حنبلی و معتزلی، حقیقت کلام را معنای قائم به ذات میدانند که نه حرف و نه صوت است، بلکه حقیقتی غیبی در نفس متکلم است. امامخمینی نظر متکلمان معتزلی و اشعری را درباره حقیقت کلام الهی نمیپذیرد و معتقد است لازمه سخن معتزله، تجدد و تغیّر در ذات الهی و لازمه گفته اشاعره، راهیافتن نقص و ترکیب و قوه در آن است. ایشان در آثار خود به بحث از اثبات، مراتب و اقسام کلام الهی پرداخته است. (ببینید: کلام الهی)
امامخمینی با الهامگرفتن از حکما و عرفای الهی معتقد است کلام ذاتی خداوند، در حقیقت به صفت قدرت باز میگردد و کلام فعلی حقتعالی نیز همان ایجاد و اظهار عالم است. این کلام نه یک موجود اعتباری بلکه امری حقیقی و تکوینی است. ایشان در تبیین کلام تکوینی خداوند از سخنان عرفا بسیار بهره برده و همه ممکنات را از تعینات نفس رحمانی دانسته است؛ صورت حقتعالی یک تجلی دارد و آن نفس رحمانی است که به صورت کلمات وجودیِ متعدد در میآید. (ببینید: کلام الهی و نفس رحمانی)
افعال الهی
بخشی از صفات الهی مربوط به صفات افعال خداوند است و درباره برخی از مهمترین آنها اختلافات چندی میان مذاهب کلامی پدید آمده است و ازجمله آنها این موارد است:
- عدل الهی: «عدالت» یکی از صفات خداوند است که بحثهای دامنهداری را میان دو گروه عدلیه و اشاعره در پی داشته است و اهمیت آن باعث شده امامیه و معتزله آن را از اصول دین یا مذهب قرار دهند. متکلمان اسلامی از مسائلی چون خیر و شر، آفات و بلاها (ببینید: ابتلا) و تفاوت افراد در دنیا، در ذیل بحث عدل الهی بحث کردهاند. امامخمینی نیز در آثار خود به بحث عدل الهی و شبهات مرتبط با آن پرداخته است. (ببینید: عدل الهی)
- قضا و قدر: بنابر نظر امامخمینی حقیقت قضا و قدر و کیفیت و مراتب آن، از اجلّ و اشرف علوم الهی است که از جهت کمال دقت و لطافت آن، مردم عادی از غورکردن در آن نهی شدهاند؛ زیرا موجب حیرت و گمراهی میشود و از همینرو، این حقیقت، از اسرار شریعت و ودیعه نبوت شمرده شده است. (ببینید: قضا و قدر ، سرّالقدر ، و خیر و شر)
- جبر و اختیار: مسئله جبر و اختیار یکی از مسائل مهم اعتقادی است که متکلمان و حکیمان با ژرفاندیشی در این مسئله، تحلیلهای متفاوتی از آن به دست دادهاند. تحلیل امامخمینی در ردّ جبر و تفویض و اثبات «امر بین الامرین» غالباً شرح و تفسیر کلمات و روایات معصومین(ع) با مبنای فلسفی و عرفانی است. (ببینید: جبر و اختیار)
تحلیل امامخمینی در مسئله جبر و اختیار، با تاکید بر وحدت شخصی وجود و تبیین نظام هستی براساس تجلی و ظهور و اثبات تشکیک در ظهور به جای تشکیک در وجود است. ریشه تحلیل ایشان در مقام تبیین مسائلی چون سرّالقدر، اقتضا و استعداد اعیان ثابته میباشد. (ببینید: جبر و اختیار ، سرّالقدر ، اعیان ثابته ، تشکیک در وجود ، کلام ، و وحدت وجود)
نبوت و امامت
بحث از نبوت و به تبعِ آن، امامت، از مباحث اساسی در علم کلام است و مباحث فراوانی را در میان متکلمان، درپی داشته است. امامخمینی لزوم بعثت پیامبران(ع) را معلول لطف الهی میشمارد. به اعتقاد ایشان یکی از مقاصد و اهداف پیامبران(ع) بیان قوانین الهی، تنظیم روابط اجتماعی و نظم و ترتیب آن براساس نظام عادلانه است. (ببینید: نبوت و پیامبران(ع)) ایشان در بیان حقیقت نبوت به دو مؤلفه اساسی آن، یعنی کشف حقایق در مرحله نخست و بسط آن در مرحله بعد اشاره کرده، معتقد است نبوت، امر مجعول و منصب اعتباری نیست. (ببینید: نبوت) ایشان همین نگاه را درباره امامت دارد و آن را یک امر اعتباری صرف نمیداند. وحی، حقیقت و جایگاه امامت، عصمت و حقیقت ایمان و کفر چهار موضوع اساسی در این بخش به شمار میرود:
وحی
یکی از مسائل بسیار مهم کلامی، فلسفی، وحی و چگونگی ارتباط انسان با خداوند است. نگاه متکلمان به وحی رویکردی گزارهای و زبانی بوده است. امامخمینی با روشی که مبتنی بر عرفان و برهان است به تبیین وحی پرداخته است. (ببینید: وحی) ایشان قائل است که چگونگی نزول وحی از امور مجهولی است که تنها پیامبر بر آن اطلاع دارد. انسان کامل مانند رسول اکرم(ص) که جامع تمام اعیان موجودات است، حقایق عقلی را به عالم مثال و از آنجا به عالم ملک تنزل میدهد و در واقع این قوت روحی پیامبر(ص) است که جبرئیل را به این عالم نازل میکند و این با حالت اضطراب یا اغمای پیامبر(ص) هنگام دریافت وحی منافاتی ندارد؛ زیرا این جسم نبی است که از تحمل وحی بیتاب است نه قوه روحی ایشان. امامخمینی بر اساس بساطت وجود، تشکیک وجود و مراتب آن (ببینید: وجود) معتقد است وحی هم امری عقلی و حضوری است و هم قوه خیال و حس در آن راه دارد و وحی الهی در سیر نزولی خود عوالم گوناگونی را میپیماید و در هر مرتبه ظهور و تجلی مناسب آن مرتبه را دارد. در حقیقت، وحی قرآنی و کلام الهی پس از عبور از حجابهای نوری بر قلب پیامبر(ص) نازل و از آنجا نیز متنزل میشود تا به آن مرحلهای که با زبان گفته میشود، میرسد. (ببینید: وحی) در نگاه امامخمینی کلام الهی لازم نیست از جنس صداها یا حروف یا الفاظ باشد، بلکه صفت تکلم درباره خداوند همان تجلی به فیض مقدس و اظهار حقایق مکنونه است که در هر عالمی صورت ویژه خود را دارد. (ببینید: کلام الهی)
امامت
امامت از اساسیترین مبانی عقیدتی و کلام شیعی است و در ادامه و استمرار نبوت، از اصول مذهب به شمار میآید. نگرش امامخمینی به جایگاه امامت افزون بر گرایش کلامی، عرفانی و اجتماعی است و مباحث حکومت، سیاست و نظام اسلامی را نیز در بر میگیرد. ایشان امامت را یک اصل الهی برخاسته از متن دین برای راهبری جامعه میداند که بدون آن سعادت جامعه تحقق نمییابد؛ چنانکه تاکید دارد امامت صرفاٌ یک مقام اعتباری نیست بلکه یک منصب حقیقی الهی است. (ببینید: امامت)
عصمت
درباره حقیقت عصمت آرای گوناگونی وجود دارد و برخی از متکلمان خاستگاه آن را لطف الهی دانستهاند. امامخمینی که عصمت را حالتی نفسانی و نوری باطنی میداند که شخص را از ارتکاب گناه بازمیدارد، آن را به دو قسم مطلقه و غیرمطلقه تقسیم میکند و معتقد است پیامبر(ص) دارای مقام عصمت کبرا و بالاصاله است؛ زیرا دارای کمال مطلق است؛ امّا اوصیای پیامبر(ص) مقام عصمت را به تبعیت از ایشان دارند.. (ببینید: عصمت و امامت)
کفر و ایمان
متکلمان با تحلیل ماهیت، جایگاه و رابطه ایمان و کفر و با تقسیم کافر به قاصر و مقصر، احکامی برای هر یک بیان کردهاند. امامخمینی نیز به بیان حقیقت ایمان و کفر، رابطه این دو با اسلام، اقسام کفر و ایمان و مراتب و آثار هر یک از آنها پرداخته است. ایشان ایمان واقعی و حقیقی را که بالاتر از اسلام است، همان باور قلبی میداند که از مرتبه عقل و حوزه مفاهیم به حیطه قلب وارد میشود و راه تحصیل آن به خلوص نیت، تفکر در صنع، ریاضت قلبی، تسلیم، عبادت و ذکر است. (ببینید: ایمان و کفر ، اسلام ، و قلب)
معاد
مسئله معادشناسی در اندیشههای کلامی و فلسفی امامخمینی جایگاه مهمی دارد و به ابعاد مختلفی از آن پرداخته است:
- معاد جسمانی: درباره جزئیات معاد جسمانی اختلاف نظر وجود دارد، ولی اصل آن مورد اتفاق همه مسلمین، بلکه همه ارباب ملل و شرایع است. امامخمینی در تقریر معاد جسمانی با زبان فلسفی، معاد عنصری متکلمان را نمیپذیرد و مهمترین اشکال به تبیین متکلمان را لزوم تناسخ و تصویر دنیاگونه از آخرت میشمارد و معاد را همان بازگشت نفس و روح به عالم آخرت میداند. (ببینید: معاد)
امامخمینی بر این باور است که بدن اخروی عین همان بدن دنیوی است؛ البته این عینیت بدین معناست که تشخص و شخص این بدن باقی میماند و شخص این بدن، خود دربردارنده صورت جسمیه و ماده (هیولی) است. با وجود آنکه ماده در عالم طبیعت دایم در حال تبدل است، تشخص صورت جسمیه آن محفوظ است و حافظ تشخص صورت جسمیه در طول این تبدلات، نفس است و زمانی که این صورت جسمیه با مرگ، ماده خود بدن عنصری را از دست بدهد، صورت جسمیه آن باقی میماند. معاد جسمانی و روحانی بدین معناست که شخص در آخرت، افزون بر عذابها و لذتهای عقلانی، دارای عذابها و لذتهای جسمانی و حسی نیز باشد. (ببینید: معاد)
- ثواب و عقاب: درباره حقیقت ثواب و عقاب آرای مختلفی مطرح است؛ برخی آن را از باب جعل و اعتبار و برخی از باب استحقاق و جزای عمل و برخی نیز از باب تجسم اعمال میدانند. امامخمینی در آثار خود چگونگی ارتباط ثواب و عقاب با عمل را از سنخ عینیت و تجسم اعمال میداند و معتقد است انسان هر چه در این دنیا انجام میدهد در سرای باقی، همان عمل به او میرسد. (ببینید: ثواب و عقاب و دنیا و آخرت)
- شفاعت: شفاعت یکی از مسائل مهم کلامی، ذیل بحث از معاد است و متکلمان درباره تفسیر آن دیدگاههای مختلفی دارند. امامخمینی حقیقت شفاعت را همان ملحقشدن نور ولایت الهی به نور بنده مؤمن میداند و معتقد است تا زمانی که انسان از خود نوری نداشته باشد به نور ولایت ملحق نمیگردد و شفاعت شامل او نمیشود. ایشان شفاعت شافعان در این عالم را ظهور هدایت آنان معرفی میکند که در عالم آخرت به صورت شفاعت ظهور مییابد و هراندازه افراد از هدایت پیامبر(ص) و دیگر شافعان، در این عالم بهره ببرند، به هماناندازه از شفاعت آنان در آن عالم بهرهمند خواهند بود. ایشان در آثار خود به بیان ادله، زمان، عوامل و موانع شفاعت نیز پرداخته است. (ببینید: شفاعت ، وهابیت ، و هدایت و ضلالت)
پیامبران و اهل بیت(ع)
امامخمینی درباره جایگاه نبوت در مجموعه دین، نبوت عامه و خاصه، رسالت و ویژگیهای پیامبران(ع) و تفاوت میان آنان سخنان و مطالب فراوانی دارد: (ببینید: پیامبران(ع))
پیامبران اولوالعزم(ع)
امامخمینی جایگاه نوح(ع) را نزد خداوند بزرگ شمرده و یادآور شده است چه بسا مراد از حاملان عرش که در قرآن آمده، علم فعلی حضرت حق و مقام ولایت کبری باشد و حاملان آن چهار نفر از افراد کامل امتهای گذشته ازجمله نوح و چهار نفر از امت اسلامی باشند. (ببینید: عرش) ایشان حضرت ابراهیم(ع) را در راس پیامبران گذشته شمرده که در برابر طاغوت و بتپرستی قیام کرد و بساط بتپرستی نمرودیان را برچید و به این جرم به آتش افکنده شد. نیز زندگی حضرت موسی(ع) را سراسر قیام و مبارزه با فرعون شمرده که با وجود رشد در قصر فرعون با رسیدن به مسند پیغمبری، با ستمگریهای او مقابله کرد. ایشان به پیروی از قرآن از حضرت عیسی(ع) با لقب «روحالله» و «کلمه حق» یاد کرده که به معجزه خداوند در گهواره سخن گفت و به آوردن کتاب آسمانی بشارت داد. (ببینید: پیامبران(ع))
روش و رسالت پیامبران(ع)
از نگاه امامخمینی زبان دعوت انبیا و اولیای خدا، زبان فلسفه و برهان رایج نبوده، بلکه آنان با جان و دل مردم کار دارند و نتایج براهین را به قلب بندگان خدا میرسانند و از اینرو تربیتشدگان اینان، مؤمنان و دلباختگاناند. ایشان خاطرنشان ساخته که پیامبران بهتدریج رسالت خود را پیش میبردند و دلهای مردم را با اخلاق کریمانه، نرم و خاضع میکردند. از نگاه ایشان مهمترین برنامههای پیامبران(ع) برای کمال بشریت عبارتاند از: دعوت به توحید، تعلیم و تربیت، عدالتخواهی و ـ تشکیل حکومت و اجرای قانون. امامخمینی سیاست و تشکیل حکومت را از وجوه هدایت انبیا(ع) و قدرت الهی را پشتیبان قدرت ایشان میداند و استقرار حکومت قرآنی را از اهداف بعثت آنان میشمرد. ایشان تاکید دارد که دیانت و سیاست دو رکن جداناپذیر رسالت انبیا(ع) هستند و پیامبران مامور اجرای قوانین الهی و ناظر بر احکام حکومتیاند. (ببینید: پیامبران(ع))
پیامبر اکرم(ص)
امامخمینی، بعثت پیامبر(ص) را شریفترین واقعه تاریخی انسان از ازل تا ابد دانسته و این حادثه بزرگ را برای تکمیل ابعاد وجودی انسان معرفی کرده است. ایشان بهتفصیل درباره عمق تاثیر بعثت به جنبههای معرفتی ـ عرفانی و رشد دانش بشری پرداخته و کشف حقیقت بعثت و عمق پیام پیامبر اسلام(ص) را فراتر از توان فهم انسانهای عادی برشمرده است. (ببینید: پیامبر اکرم(ص)) از نظر امامخمینی انسان کامل، یعنی پیامبر اکرم(ص) نخستین ظهور اسم اعظم است و اسم اعظم «الله»، به عنوان مربی انسان کامل و جامع همه اسما و صفات الهی است. (ببینید: حقیقت محمدیه ، انسان کامل ، و اسم اعظم) به نظر ایشان خداوند با جمیع شئون ذاتی، صفاتی، اسمایی و افعالی خود، بر وجود پیامبر اکرم(ص) تجلّی کرده است و از همینرو، آن حضرت(ص) دارای ختم نبوّت و ولایت مطلقه شده است. ایشان از پیامبر(ص) با عنوان «اکرم بریه»، «اعظم خلیقه»، «خلاصه کون»، «جوهره وجود»، «عصارهدار تحقّق»، «صاحب برزخیت کبری» و دارای مقام «خلافت عظمی» یاد کرده است و پیامبر خدا(ص) که مظهر اسم اعظم است، در حقیقت مظهر تمام اسمای الهی است، از اینرو نبوت ایشان ازلی و ابدی است. از سوی دیگر، امامخمینی خاطرنشان کرده است پیامبر اکرم(ص) در اوج اقتدار، به دور از قدرتنمایی و تکبر، در برابر عدالت و حق مردم متواضع بود و همواره با زورمندان و ظالمان مبارزه میکرد. امامخمینی جنگهای پیامبر(ص) را که برای متمدنسازی جامعه انسانی بود، همانند نصیحتهای ایشان، رحمت برای عالم انسانی شمرده است. ایشان بارها به زحمات طاقتفرسای پیامبر(ص) اشاره کرده و درس استقامت گرفتن و رعایت انصاف از سیره آن حضرت را به مسئولان و مردم سفارش کرده است. امامخمینی بارها توصیه کرده است رؤسای کشورهای اسلامی با تاسی به پیامبر(ص) نه بر جسم مردم، بلکه بر دلهای آنان حکومت کنند. سیره پیامبر(ص) ملایمت و دوستی با پیروان و شدت با دشمنان بود. میان زمامدار و مردم فاصله نبود و مردم از حکومت ترس و وحشتی نداشتند. مردم راحت مشکلات خود را با پیامبر(ص) مطرح میکردند؛ زیرا در حکومت پیامبر(ص) از استبداد خبری نبود. (ببینید: پیامبر اکرم(ص))
اهل بیت(ع)
«اهل بیت» در معنای عام آن شامل پیامبر اکرم(ص)، دوازده امام معصوم(ع) و حضرت فاطمه(ع) میشود و در معنای خاص، شامل پیامبر(ص) نمیشود؛ چنانکه گفته میشود اهل بیت پیامبر(ص). ـ امامخمینی معتقد است «اهل البیت» در آیه ۳۳ احزاب، که بر طهارت و عصمت آنان تاکید دارد، به استناد و روایات متواتر از طریق اهل سنت و شیعه، درباره پیامبر(ص)، علی(ع)، فاطمه(ع)، حسن(ع) و حسین(ع) و دیگر ائمه دوازدهگانه(ع) نازل شده است. ایشان مصداق «اولوالامر»، «اهل الذکر»، «صادقین»، «حبل الله»، «صراط الله» و «صراط مستقیم» در آیات قرآن کریم را اهل بیت(ع) شمرده است. (ببینید: اهل بیت(ع)) امامخمینی جایگاه پیامبر(ص) و ائمه(ع) را برتر از فرشتگان دانسته و در نگاه ایشان سوره قدر نشاندهنده مقام اهل بیت(ع) و نبوت و ولایت است. (ببینید: لیلة القدر) علمای اسلام ازجمله امامخمینی به استناد روایات، خصوصیاتی را برای اهل بیت(ع) ذکر کردهاند که مهمترین آنها برخورداری از عصمت، علم لدنی، ولایت و خلافت، کمالات اخلاقی و عبادت کامل است؛ چنانکه آنان حاملان عرش الهیاند. ایشان با اشاره به حدیث «انّما یَعرِفُ القرآنُ مَن خُوطِب به» مخاطبان واقعی قرآن و مفسران واقعی قرآن را پیامبر(ص) و ائمه(ع) میداند. از نگاه ایشان ائمه(ع) دارای ولایت تشریعیاند و ولایت آنان ادامه ولایت پیامبر(ص) است. از نظر امامخمینی بسیاری از درگیریهای مذهبی، ریشه دینی ندارد و برخی از اهل سنت و نیز برخی شیعیان که به تفرقه دعوت میکنند، پیرو واقعی پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) نیستند. (ببینید: اهل سنت) امامخمینی برای پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) مقام توسل به آنان قائل است و در رد شبهه شرکآمیزبودن توسل، طلب از ائمه(ع) را در طول طلب از خداوند میداند. ایشان مانند بسیاری از اندیشمندان اسلامی شفاعت را ـ نیز امری مسلّم و همه مردم را نیازمند آن میداند. (ببینید: اهل بیت(ع)) امامخمینی با ایمان راسخ به جایگاه و مقامات علمی و معنوی هر یک از امامان شیعه(ع)، بر مقامات دستنایافتنی هر یک از آنان تاکید داشته است؛ ولی پیداست هیچ گاه در صدد بیان همه ابعاد شخصیت و زندگی آنان نبوده است و آنچه در دانشنامه امامخمینی درباره هر یک از اهل بیت(ع) آمده، تنها اشارههایی است که ایشان در آثار و سخنان خود درباره آنان داشته است؛ چنانکه درباره موضوعاتی مانند عاشورا، (ببینید: عاشورا) عزاداری، (ببینید: عزاداری) مهدویت (ببینید: مهدویت) و شیعه (ببینید: شیعه) به فراوانی سخن گفته است.
امیرالمؤمنین علی(ع)
از نگاه امامخمینی، علی(ع) برترین شخصیت اسلام پس از پیامبر(ص) و مظهر اسم جمع الهی است که همه اسما و صفات الهی با واسطه رسول اکرم(ص) در ایشان ظهور کرده است. علی(ع) باب وحی، تفسیر وحی و پشتوانه اسلام و حقیقت ناشناخته است؛ انسانی که صفات متضاد را از عبادت، زهد، شجاعت و عاطفه در خود گرد آورده بود و معجزه اسلام و دلیل حقانیت راه پیامبر(ص) بود. امامخمینی در تبیین محورهای مختلف شخصیت علی(ع) سخن گفته است و در شرح شیوه حکومتداری آن حضرت، ازجمله به ترویج ارزشهای معنوی و پایبندی به شرع، عدالتگستری و رسیدگی به محرومان، توجه نشان داده است. (ببینید: امیرالمؤمنین علیبنابیطالب(ع))
فاطمه زهرا(ع)
امامخمینی، حضرت فاطمه(ع) را افتخار خاندان وحی شمرده که تاکنون هیچکس از عهده شناخت و معرفی آن حضرت برنیامده است. ایشان خود را از شناخت و معرفی فاطمه(ع) قاصر و سخنگفتن درباره آن حضرت را تنها از باب ذکر روایت میداند و خاطرنشان کرده است احادیثی که درباره شان و مقام فاطمه(ع) آمده، بهاندازه فهم مخاطبان بوده است. (ببینید: حضرت فاطمه زهرا(ع)) امامخمینی با اثبات ولایت و خلافت تکوینی برای ائمه(ع)، معتقد است طبق روایات، این مقامات معنوی و ولایت تکوینی برای حضرت فاطمه(ع) نیز هست. ایشان فاطمه(ع) را از معجزات تاریخ و مایه افتخار هستی و خاندان وحی میشمارد و بر این عقیده است که نزول جبرئیل بر فاطمه(ع) پس از رحلت پیامبر(ص)، چنانکه در روایتی در کتاب کافی آمده است، نشان از بالاترین شرافت و فضیلت فاطمه(ع) است؛ زیرا جبرئیل، روح اعظم، بر غیر از طبقه اول از انبیای عظام، بر دیگری نازل نمیشود؛ همچنین باید میان جبرئیل و کسی که بر او نازل میشود تناسب باشد. از سوی دیگر، امامخمینی به ایستادگی فاطمه(ع) در برابر حکومت و سخنرانی در حضور مهاجر و انصار، اشاره کرده و محتوای این سخنرانی را بهویژه جمله «امامت برای حفظ نظام و تبدیل افتراق مسلمین به اتحاد است» تنها راه تامین وحدت اسلامی و رهایی کشور از نفوذ استعمارگران و تشکیل حکومت عادلانه اسلامی میداند. امامخمینی، فرزندان فاطمه(ع) را به فرزندان جسمانی و روحانی تقسیم میکند و پیروان ایشان همچون عمار یاسر و میثم تمار را فرزندان روحانی ایشان میداند که در طول تاریخ اسلام در برابر حاکمان ستمکار ایستادند. پس از انقلاب اسلامی با روز ولادت فاطمه(ع)، بیستم جمادیالاخر که بنا بر معروف، روز ولادت امامخمینی نیز است، روز زن نامگذاری شد و با تایید امامخمینی روبهرو شد. (ببینید: زن و حضرت فاطمه زهرا(ع))
امامحسن(ع)
امامخمینی یکی از معانی «حمله عرش» در سوره غافر را حاملان علم و دانش شمرده و احتمال داده است مراد از عرش خدا، علم فعلی حق و مقام ولایت کبرا باشد و چهار نفر از پیامبران گذشته و چهار نفر از افراد کامل امت اسلامی شامل رسول خدا(ص)، امامعلی(ع)، امامحسن(ع) و امامحسین(ع) حاملان آن باشند. ایشان با اشاره به مقابله همه امامان معصوم(ع) با حاکمان ستمگر، به قیام امامحسن(ع) علیه معاویه پرداخته و سپس به علل صلح و شرایط و آثار مثبت آن اشاره کرده است. ایشان ادامه تفکر خوارج و مقدسان نهروان را که برای علی(ع) آن همه مشکل درست کردند، از موجبات صلح تحمیلی امامحسن(ع) خوانده است. امامخمینی مقاومتها و خدمتهای امامحسن(ع) به اسلام را الگوی مردم شمرده و یادآور شده است آن حضرت با خدمت بزرگ خود دولت ستمگر اموی را رسوا ساخت و اسلام را زنده کرد. (ببینید: امام حسن مجتبی(ع))
امامحسین(ع)
امامخمینی تاکید کرده است که امامحسین(ع)، همه زندگی خود را برای پیشبرد اسلام و ارزشهای اسلامی و رفع منکر حاکمیت ظلم، فدا کرد. ایشان امامحسین(ع) را احیاکننده دین از صدر اسلام تا روز قیامت میداند که در راه نشر و پاسداری از اسلام و تحریفزدایی از سیره پیامبر(ص)، از رنج و زحمتهای فراوان در این راه استقبال کرد. (ببینید: امام حسین(ع)) امامخمینی حرکت امامحسین(ع) در برابر حکومت بنیامیه را اقدامی کاملاً انتخابی و سیاسی میداند که آن حضرت شرعاً مکلف به آن بود و هدف نهایی قیام عاشورا نیز تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی بود. آن حضرت با اینکه میدانست سرانجام حرکتش شهادت است، با اقدام خود حجتی شرعی و الگویی فقهی برای همیشه به دست داد. (ببینید: امام حسین(ع) و عاشورا)
عزاداری
امامخمینی معتقد است خداوند به دلیل انحراف مسلمانان از مسیر اسلام ناب، امامحسین(ع) را برانگیخت تا اسلام را احیا کند. ایشان زنده نگهداشتن اسلام را از عزاداریهای محرّم و صفر و مجلسهای عزای سیدالشهدا(ع) را ضد ظلم و انسانساز میداند. ایشان فلسفه عزاداری عاشورا را از نظر سیاسی، عبادی و ظرفیتی که برای بسیج عمومی مردم دارد، بسیار مهم میشمارد و معتقد است در پس اشکها و نوحهها، حفظ مکتب اسلام نهفته است. (ببینید: عزاداری) از نگاه امامخمینی پایهگذاری مجالس عزاداری توسط ائمه(ع)، راهی برای سازماندهی اقلیت شیعه در دوران خفقان حکومتهای اموی و عباسی بود که تداوم این امر وحدت و بسیج سراسری کشورهای اسلامی، علیه دشمنانشان را به همراه خواهد داشت؛ از اینرو در صورت توجه روشنفکران مخالف به آثار متعدد مراسم عزاداری عاشورا، خودشان برپاکننده این مجالس خواهند بود. البته ایشان به تصفیه موارد انحراف در سنت عزاداری توجه داشت و عزاداران را از اعمالی مانند قمهزنی و شبیهخوانی یا تعزیه، در صورتی که مشتمل بر محرمات و موجب وهن اسلام باشد، برحذر میداشت. (ببینید: عزاداری)
اندیشههای فلسفی
امامخمینی یکی از شارحان بزرگ حکمت متعالیه است که توانسته با تامل در نظام فلسفی صدرایی، در تقریر و بسط معارف الهی، از آن بهره ببرد. فلسفه ایشان فلسفهای عقلی، ذوقی و شرعی است و در عین حال، متاثر از اندیشههای پیشینیان است. (ببینید: فلسفه ، کلام ، حکما ، عرفا ، ابنسینا، شهابالدین سهروردی ، و قاضی سعید قمی) ایشان همچنین در روش و محتوا به تقریر و تکمیل فلسفه پرداخته و فلسفه را به حکمت عرفانی تبدیل کرده است. ایشان در روش معرفتی، ترتیب مباحث و برهانیکردن نظریههای پیشین و ردّ برخی نظریهها، نوآوری دارد؛ از اینرو اندیشههای فلسفی ایشان در قالب منظومه فکری خاص، بیان میشود. (ببینید: فلسفه) بررسی در آثار فلسفی ـ عرفانی امامخمینی بهخوبی نشان میدهد که ایشان از قواعد فلسفی استفادههای فراوانی کرده است. (ببینید: قواعد فلسفی ، الواحد ، بسیط الحقیقه ، امکان اشرف ، الذاتی لایعلل ، و الشیء مالم یجب) فلسفه ایشان یک نظام علمی است که مبتنی بر شش رکن هستیشناسی، جهانشناسی، معرفتشناسی، خداشناسی، انسانشناسی و معادشناسی است و هر یک برخی مسائل مهم فلسفی را دربرمیگیرد:
هستیشناسی
مسائل اصلی در شناخت هستی از نگاه فلسفی عبارتاند از:
- وجود: بحث از وجود از مباحث مهم فلسفه و محور اصلی نظام فلسفی امامخمینی است. ایشان بر این باور است که بسیاری از مسائل مهم الهی و اصول اعتقادی بر مسئله وجود مترتب است و در این زمینه به حقیقت وجود و احکام آن پرداخته است. (ببینید: وجود)
- اصالت وجود: حل بیشتر مشکلات فلسفه ماورالطبیعه، به اصالت وجود بستگی دارد. امامخمینی در مبحث اصالت وجود دو مرحله را طی میکند؛ نخست اثبات اصالت وجود و دوم اثبات اعتباریت ماهیت. ایشان بر این نظر است که مسائلی چون اصول توحیدی و بسیاری از مباحث مبدا و معاد با این اصل روشن میشود. (ببینید: اصالت وجود و ماهیت)
- تشکیک در وجود: تشکیک در وجود و اقسام آن از بحثهای دشوار فلسفه است. امامخمینی تشکیک مفهومی و نیز تشکیک در ماهیت و ذاتیات را باطل دانسته است. ایشان وجود را از حیث ذات، دارای مراتب تشکیکی میداند و تاکید میکند مراد از تشکیک، حقیقت، مصداق و واقعیت خارجی وجود است، نه مفهوم وجود. ایشان در نظر نهایی و بر اساس وحدت شخصی وجود قائل به تشکیک در مظاهر میباشد. (ببینید: تشکیک در وجود و وحدت وجود)
- وجود رابط: یکی از مباحث مطرح در امور عامه فلسفه، تقسیم وجود به «فی نفسه» (وجود مستقل) و «فی غیره» (وجود رابط یا حرفی) است. امامخمینی نیز در مباحث منطقی، اصولی، فلسفی و عرفانی خود به بحث از وجود رابط توجه کرده و پیامدهایی را برای وجود رابط برشمرده است. (ببینید: وجود رابط و منطق)
جهانشناسی
یکی از مباحث مورد توجه امامخمینی بحث از تغییر، حرکت، زمان و حدوث و تجدد «آنبهآن» موجودات هستی است. به باور ایشان کل عالم طبیعت در حرکت است و ثبات و سکون در آن راه ندارد. ایشان در نظریه حرکت و حرکت جوهری، همه عالم طبیعت، اعم از جوهر و عرض را پیوسته در حال تجدد و تصرم میداند و با این مبانی و مسائل به حلّ مسئله حدوث و ربط حادث به قدیم پرداخته است:
حرکت
یکی از مباحث مورد توجه حکمای مشائی، اشراقی و ملاصدرا بحث از حرکت و عَرَضی یا وجودی دانستن آن است. امامخمینی به پیروی از ملاصدرا، حرکت را بحثی فلسفی و چگونگی وجود شیء میداند و در بیان حقیقت حرکت، امتداد را به دو قسم پایدار و ناپایدار تقسیم کرده و به تفصیل به حرکت توسطیه و قطعیه میپردازد. (ببینید: حرکت)
زمان
امامخمینی حقیقت و ماهیت زمان و رابطه آن با حرکت و زمانیات را تحلیل کرده و برای زمان دو رویکرد قائل است: مقولهای و فرامقولهای (وجودی). ایشان در تحلیل مقولهای، زمان را کمّ متصلِ غیرقار میداند؛ اما در فرامقولهای بر اساس حرکت جوهری، زمان را از مشخصات وجود میشمارد. (ببینید: زمان)
حرکت جوهری
حرکت جوهری ازجمله مسائل محوری در جریان فکر فلسفی است که افق جدیدی را در برابر دید فیلسوفان مسلمان قرار داد. ملاصدرا نخستین فیلسوفی است که حرکت در جوهر را در یک دستگاه منظم فکری مطرح کرد. (ببینید: حرکت جوهری) امامخمینی به پیروی از حکمت متعالیه به ماهیت و حقیقت حرکت جوهری، اثبات و نتایج آن پرداخته است. ایشان حرکت در مقوله جوهر را پذیرفته و بر این باور است که اصل ذات و جوهر، در حرکت است. براین اساس، اصل وجود یا جوهر اشیا به نحو تدریجی تغییر میکند. ایشان با استناد به برخی آیات قرآن براین باور است که ذات اشیا در هر آنی در حال تغییر است؛ اما این حرکت آنچنان پنهان است که بهراحتی نمیتوان به آن پیبرد. (ببینید: حرکت جوهری) امامخمینی با نقد سخن ابنسینا در انکار حرکت در ذات، معتقد است اشتباه وی در تشخیصندادن موضوع حرکت (در وجود یا ماهیت) است. (ببینید: ابنسینا، حرکت جوهری ، و حکما) امامخمینی با دلایل متعددی حرکت جوهری را اثبات کرده است؛ ازجمله، دلیل تبعیت اعراض از جواهر، استحاله علوم، اتحاد عرض با عرض و تجدد امثال. (ببینید: حرکت جوهری) ایشان به پیروی از ملاصدرا برای حرکت جوهری ثمرات و آثاری برمیشمارد که عبارتند از:
- حدوث زمانی طبیعت (ببینید: حدوث و قدم و حرکت جوهری)؛
- اثبات مقامات و شئون نفس (ببینید: نفس و حرکت جوهری)؛
- ربط حادث به قدیم (ببینید: ربط حادث به قدیم و حرکت جوهری)؛
- اتحاد عاقل و معقول (ببینید: اتحاد عاقل و معقول و حرکت جوهری)؛
- معاد جسمانی. (ببینید: معاد و حرکت جوهری)
حدوث و قدم
مسئله حدوث یا قدم عالم و چگونگی صدور آن از خداوند تعالی از پیچیدهترین مسائل فلسفی است و در مصادیق حادث و قدیم، میان فلاسفه و متکلمان اختلاف است. (ببینید: حدوث و قدم) امامخمینی نظریه متکلمان را بررسی و نقد کرده است و معتقد است قول به حدوث زمانی عالم، مستلزم به قِدم عالم است و لازمه حدوث زمانی متکلمان، انقطاع فیض و تعطیلبودن قدرت حقتعالی است و این امر، اصل توحید و تنزیه را متزلزل میکند. همچنین ایشان حدوث ذاتی مشاء را نمیپسندد و حدوث فقری و زمانی ملاصدرا را مورد توجه قرار داده است. ایشان حدوث زمانی را به نوعی در مجردات نیز جاری میداند. (ببینید: حدوث و قدم)
ربط حادث به قدیم
موضوع ربط حادث به قدیم، همچنین ربط ثابت به متغیر از مهمترین مسائل فلسفی است که از دیرباز معرکه آرای گوناگون مکتبهای فلسفی و کلامی بوده است. ملاصدرا فهم متکلمان و حکمای خردمند را در این مسئله به حیرانی و سرگشتگی متصف کرده است. امامخمینی نیز با تاکید بر سختی فهم و درک این مسئله، تصور و تحقق آن را به جز برای پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع)، دشوار دانسته است. ایشان در تبیین اشکال ربط حادث به قدیم خاطرنشان کرده است که از یک سو، معلول از علت تامه خود قابل جداشدن نیست و از سوی دیگر، علت این حوادث باید حادث باشد؛ چنانکه در مسئله ربط ثابت به متغیر، پرسش این است که چگونه میتوان امر متغیر را به شیء ثابت نسبت داد؟ امامخمینی برای رفع این مشکل بنابر روش مشائی و اشراقی، راههایی به دست داده و در نهایت به روش حکمت متعالیه و بر مبنای حرکت جوهری پاسخ داده است. (ببینید: ربط حادث به قدیم)
معرفتشناسی
امامخمینی مبانی معرفتشناسی خود را در آثار گوناگون و در اثبات دیدگاههای مختلف حکمی، عرفانی و دینی به کار گرفته است و این امر نشاندهنده انسجام ساختار معرفتشناسی ایشان است. این معنا با نگاهی کوتاه بر دیدگاهها، مبانی و نقدهای مبسوط ایشان بر دیگران روشن میشود:
- علم: اندیشمندان در بیان حقیقت علم، آرای مختلفی دارند. امامخمینی در تبیین و تقریر حقیقت علم، دو روش را در پیش گرفته است: یکی روش مشهور که همان ماهویبودن علم است و دیگری روش حکمت متعالیه. ایشان حقیقت علم را مانند حقیقت وجود، یک حقیقت مشکک میداند؛ یعنی اختلاف میان مصادیق آن به شدت و ضعف میباشد که هم بر کشف ناقصی که در یک موجود است، صادق است و هم بر کشف تام و تمام به نحو حقیقی؛ از اینرو در صدق مفهوم، هیچ فردی بر فرد دیگر مزیت ندارد؛ بلکه فرق از جهت شدت و کمال و ضعف و نقصان در حقایق خارجی است.
امامخمینی ملاک علم را حضور میداند و انطباق علم بر معلوم را با دو مسلک و طریق بررسی میکند؛ یکی به نحو حلولی و کیف نفسانیبودن علم و دیگری به نحو قیام صدوری، و از آنجا که ملاک علم نزد ایشان حضور است و قیام صدوری به نفس دارد، بر این باور است که صورتهای ذهنی نزد نفس، معلوم بالذاتاند و نفس به واسطه مطابقت صورتهای ذهنی با صورتهای خارجی، به خارج، بالعرض، علم پیدا میکند. ایشان همچنین به اقسام علم، سریان علم بر اساس اصالت و تشکیک وجود پرداخته است. (ببینید: علم)
- وجود ذهنی: یکی از بحثهایی که از سویی با فلسفه و از سوی دیگر با معرفتشناسی مرتبط است، بحث از وجود ذهنی است. فلاسفه درباره وجود ذهنی آرای مختلفی دارند و درباره آن اشکالهای فراوانی مطرح ساختهاند و دشواری پاسخ به این اشکالها موجب شده آرای متنوعی در باب وجود ذهنی پدید آید. امامخمینی به برخی اشکالهای وجود ذهنی پرداخته و با بررسی اقوال و آرا به این محذور که حکما تصورات را کیف نفسانی و در عین جوهربودن، عرض نیز میدانند، پاسخ داده است. (ببینید: علم و وجود)
- اتحاد عاقل و معقول: مسئله اتحاد عقل و عاقل و معقول همواره میان فلاسفه مورد بحث بوده است. ملاصدرا نخستین فیلسوفی است که بر اساس مبانی نظام فلسفی خود این مسئله را ثابت کرده است. امامخمینی نیز با توجه به اصولی چون اصالت وجود، تشکیک در وجود و حرکت جوهری اشتدادی، به بحث از اتحاد عاقل و معقول پرداخته است.
امامخمینی همسو با حکمت متعالیه، بر این باور است که اتحاد عاقل و معقول دو مورد دارد: علم در مرتبه ذات و علم نفس به غیر خود؛ یعنی علم اشراقی نفس به صورتها و قضایا به نحو تفصیل. ایشان در اثبات اتحاد عاقل و معقول بر مبنای دو قاعده «کلّ عالِم مجرد» و «کلّ مجرد عالِم» بر این باور است که طبق این دو قاعده، علم عین عالم و عالم عین علم است و مجرد، علم به مجرد دارد؛ پس نفس باید در مقام عالمیت به شیء دیگر مجرد باشد و چون عاقل با معقول متحد است، در این صورت معقول نیز مجرد است و عاقل عین معقول و معقول عین عاقل است. ایشان ازجمله ثمرات و کاربردهای مسئله اتحاد عاقل و معقول را در اثبات قوه خیال، تبیین چگونگی استکمال نفس و اثبات اتحاد نفس با عقل فعال میداند. (ببینید: اتحاد عاقل و معقول و علم)
خداشناسی
فیلسوفان اسلامی، همواره به معرفت ذات الهی توجه داشته و آن را با واجبالوجود فلسفی منطبق میکردند. امامخمینی نیز به بحث خداشناسی پرداخته و با استناد به آیات الهی براهین فلسفی و کلامی آن را بررسی کرده است: (ببینید: خداشناسی)
راههای اثبات خداوند
امامخمینی راههای اثبات وجود خدا را با توجه به روش و مبنا متفاوت میداند و برخی براهین را عقلی و فلسفی و برخی را طبیعی و برخی دیگر را کلامی میشمارد. (ببینید: خداشناسی) ادله خداشناسی دو راه دارد؛ یکی راه عقل و دیگری راه فطرت؛ ادلهای که از راه عقل بر اثبات خدا ذکر شده سه قسم است:
- براهین مفهومی؛
- براهین جهانشناسی (برهان وجوب و امکان، برهان حرکت، برهان حدوث و قدم و برهان نظم)؛
- برهان صدیقین. (ببینید: خداشناسی) ایشان همچنین فطرت و عشق به کمال را یکی از ادله خداشناسی میشمارد و به دو روش از طریق فطرت برای اثبات کمال مطلق استدلال میکند. (ببینید: خداشناسی و فطرت)
توحید
در فلسفه اسلامی، توحید خداوند پس از اثبات وجود واجبتعالی، یکی از مهمترین و دشوارترین مسائل الهیات به معنای اخص است. تبیین رابطه فاعلیت انسان و فاعلیت خداوند، مسئله جبر و اختیار، مباحث علم، اراده و قدرت مطلقه الهی، مشکل شرور در نظام هستی و چگونگی انتساب آن به خداوند، ازجمله مسائلی است که در مبحث توحید به حل آنها پرداخته میشود. (ببینید: توحید (فلسفه و کلام))
توحید ذاتی
امامخمینی با بیان اقسام توحید، توحید ذاتی را در دو مرحله، بساطت ذات (توحید احدی) و نفی شریک (توحید واحدی) بررسی کرده، برای هر دو قسم برهان اقامه میکند و در پاسخ به شبهه ابنکمونه، معتقد است بر مبنای اصالت وجود در دار هستی یک حقیقت بیشتر موجود نیست و مراتب وجود در حقیقت وجود، مختلف نیستند، بلکه اختلاف به شدت و ضعف است؛ در این صورت اگر یکی از دو واجب فرضی، همین حقیقت اصیل باشد، با توجه به اصالت وجود، واجب دیگری که به تمام ذات حقیقت با این واجب مخالف است، یا عدم است یا ماهیت، و طبق اصالت وجود ثابت شده که ماهیت امری اعتباری است؛ بنابراین فرد دوم واجب، باید عدم باشد؛ زیرا تنها عدم است که از تمام جهات و به تمام ذات با وجود، متباین است. (ببینید: توحید (فلسفه و کلام)، حکما ، و عدم)
توحید صفاتی
توحید صفاتی به معنای این است که صفات خداوند عین ذات اوست و در خارج، ذات و صفات با یک وجود موجودند. درباره صفات الهی با ذات میان اندیشمندان اسلامی اختلاف است. امامخمینی با رد سخن اشاعره و معتزله بر این باور است که صفات خداوند از جهت مصداق هر یک عین دیگری و همه عین ذات الهیاند. (ببینید: توحید (فلسفه و کلام) و اسما و صفات) ایشان در اثبات توحید صفاتی دو دسته دلیل نقضی و حلی آورده است (ببینید: توحید (۱))
توحید افعالی
امامخمینی در بیان توحید افعالی معتقد است حقتعالی در انجام فعل، واحد است و وجود شریک در فعل او و تفویض الهی به غیر محال است. در نگاه ایشان تبیین توحید افعالی و انحصار تاثیر و فاعلیت حقتعالی با توجه به بحث علیت و اصالت وجود سامان میگیرد؛ زیرا حقتعالی فاعلی است که در مبدابودن برای همه اشیا مستقل است و در ایجاد و علیت خود قائم به ذات است. (ببینید: توحید (۱) ، جبر و اختیار ، کلام ، و علیت) در نگاه امامخمینی، همه موجودات امکانی با همه افعال و آثار خود، از شئون و تجلیات حق شمرده شده و تنها از وجود مجازی برخوردارند (ببینید: وحدت وجود ، تشکیک در وجود ، جبر و اختیار ، و کلام)؛ همچنین توحید در نگاه ایشان نگرشی اساسی و دارای کارکردهای فردی و اجتماعی است؛ کارکردهای فردی چون اعتماد به خدا، امید به خدا و آرامش و کارکردهای اجتماعی مانند نفی طاغوت، وحدت کلمه، استقرار عدالت و آزادی و حقوق اجتماعی. (ببینید: توحید (۱))
علم الهی
مسئله علم الهی بهویژه علم ذاتی حقتعالی به تفاصیل اشیا یا همان علم پیش از ایجاد به موجودات، از مسائل بسیار مهم خداشناسی میان متکلمان، فیلسوفان و عارفان است. ملاصدرا تبیین چگونگی علم تفصیلی حقتعالی به اشیا پیش از ایجاد ـ را از دشوارترین مسائل فلسفی میداند. امامخمینی در بیان علم الهی روش ملاصدرا را برگزیده و آن را با روایات صادر از اهل بیت(ع)، از منبع ولایت پیوند داده است. ایشان که درک و فهم معارف الهی، ازجمله علم الهی را از عهده مجادلههای اهل فلسفه و کلام بیرون میداند، این درک را مخصوص صاحبدلانی شمرده است که از مشکلات نبوت و مصباح ولایت همراه با ریاضتهای بسیار بهرهمند شدهاند. ایشان با تمسک به روایات اهل بیت(ع) سه مسئله مهم پیش از ایجاد، تعلق علم حق به معلومات و رابطه سمع و بصر حق با علم الهی را حل کرده است. (ببینید: علم الهی) امامخمینی مراتبی برای علم حقتعالی بیان میکند: علم در مرحله بطون که به علم به مرتبه ذات و مرتبه احدیت و مرتبه واحدیت تقسیم میشود (ببینید: احدیت و واحدیت و علم الهی)؛ علم در مرحله ظهور عینی؛ علم در مرتبه عقل و قلم اعلی (ببینید: قضا و قدر ، عقل(۱)، و علم الهی)؛ علم در مرتبه صور مُثل افلاطونی در مرتبه بعد انکشاف اشیا در نفوس کلیه، و علم در مرتبه عالم ماده و قدر عینی. (ببینید: علم الهی ، قضا و قدر ، و عقل(۱))
انسانشناسی
انسانشناسی امامخمینی، مباحث گستردهای را از تعریف، هویت نفس، حدوث و تجرد نفس تا ادراک مسائل معاد و شئون و احوال اخروی نفس در بر میگیرد. ایشان در این عرصه نیز به همسویی خود با آرای حکمت متعالیه تصریح دارد:
- نفسشناسی: امامخمینی در مسئله نفس و ارتباط آن با بدن، همانند ملاصدرا به دو رویکرد عقلی و نقلی توجه کرده است. ایشان تلازم میان نفس و بدن را ذاتی میداند و به پیروی ملاصدرا تعلق نفس به بدن را از جهت طبیعی و در آغاز حدوث، از نوع تعلق صورت به ماده میداند. (ببینید: نفس)
- حدوث و قِدم نفس: گروهی از حکما به پیروی از افلاطون به قدم نفس و گروهی دیگر به پیروی از ارسطو به حدوث آن معتقدند و بیشتر فلاسفه اسلامی این نظر را پذیرفتهاند. امامخمینی با بیان اینکه نفس جسمانیةالحدوث است، همسو با حکمت متعالیه برای نفس سه نشئه پیش از طبیعت، در طبیعت و پس از طبیعت قائل است. ایشان جسمانیةالحدوث و روحانیةالبقاء بودن نفس را جز با حرکت اشتدادی نفس امکانپذیر نمیداند و بر این باور است نفس حقیقت واحدهای است که از نقص رو به کمال میرود و در سیر استکمالی خود رو به تجرد دارد و پیوسته در حال بالفعل شدن است. (ببینید: نفس و قواعد فلسفی)
- رابطه نفس با قوا: در حکمت متعالیه با توجه به قاعده «النفس فی وحدتها کل القوی» بیان شده که نفس در عین بساطت، با قوای خود اتحاد دارد و قوا به منزله مظاهر و مجالی نفس هستند. (ببینید: نفس و قواعد فلسفی) امامخمینی نیز با تاکید بر این قاعده، بر این باور است که میان قوای نفس با وجود نفس هیچگونه تفاوتی نیست و این رابطه از قبیل رابطه ابزاری نیست، بلکه رابطه اتحادی است. (ببینید: نفس و قواعد فلسفی)
- عقل و مراتب آن: عقل از جهت معرفتشناختی، قوهای از قوای نفس و مرتبهای از وجود انسان است که مایه کشف مجهولات و گسترش معلومات انسان میشود. فلاسفه با الهامگرفتن از آیات الهی و روایات به تحلیل مسئله عقل پرداختهاند. منزلت عقل در اندیشه امامخمینی را میتوان در آثار فلسفی، عرفانی و فقهی ایشان مطالعه کرد. ایشان با نگارش کتابی درباره عقل و جنود آن، تصویری روشن از حقیقت عقل و ویژگیهای آن به دست میدهد و عقل را اساس همه فضایل میداند. ایشان همسو با حکما عقل را به دو قسم نظری و عملی تقسیم و از آنها به قوه فعاله و هادیه یاد میکند و عقل نظری را دارای مراتبی میداند:
- عقل هیولایی؛
- عقل بالملکه؛
- عقل بالفعل؛
- عقل بالمستفاد. ایشان معتقد است غایت عقل عملی و نظری فنای فی الله است. (ببینید: عقل (۲))
معادشناسی
در اندیشه فلسفی امامخمینی و در بخش انسانشناسی، مسئله معادشناسی از جایگاه مهمی برخوردار است. اعتقاد به تناسخ، مرگ، معاد جسمانی، قیامت و بهشت و جهنم از مسلماتی است که امامخمینی در بسیاری از آثار خود از آنها بهره برده است.
- تناسخ: امامخمینی با تحلیل اقسام تناسخ به ابطال مطلق تناسخ (نزولی ـ صعودی) پرداخته است. عمده ادله امامخمینی برای ابطال تناسخ، دیدگاههایی است که ایشان در مسئله نفسشناسی و تاکید بر اصولی مانند حرکت جوهری اشتدادی و اتحاد ترکیبی نفس و بدن طرح کرده است. (ببینید: تناسخ)
- مرگ: امامخمینی با تبیین حقیقت مرگ و چگونگی آن، نگاه مادی به مرگ را نقد کرده است. ایشان بر این باور است که مرگ امری وجودی و انتقال از نشئه مُلکی به نشئه ملکوتی است. ایشان در آثار خود به اقسام سهگانه مرگ؛ یعنی طبیعی، اخترامی و ارادی پرداخته، عامل مرگ طبیعی را کمال نفس و استقلال آن به واسطه حرکت جوهری میداند. (ببینید: مرگ)
- معاد جسمانی: یکی از جنجالیترین موضوعات در حوزه مباحث مربوط به دین، معاد جسمانی در برابر معاد روحانی است. حکما همه بر اصل معاد جسمانی اتفاق نظر دارند، اما در امکان اقامه برهان عقلی بر آن اختلاف است. امامخمینی معاد را ضرورت همه ادیان و از اصول ایمان و فطرت بشری میداند. ایشان با شرح و تبیین اصول یازدهگانه صدرایی به اثبات معاد جسمانی پرداخته است.
امامخمینی در بحث معاد تاکید بر هماهنگی عقل و دین دارد. ایشان بر پایه مبانی حکمت متعالیه افزون بر معاد جسمانی، به اثبات عینیت بدن دنیوی با بدن اخروی پرداخته است. کمال بدن مادی انسان به گونه جمعی اندماجی، در صورت نفسی حضور دارد، امّا لزومی ندارد برای حفظ عینیت نواقص بدن، یعنی مادیت و لوازم مادیت را در بدن اخروی لحاظ کرد. (ببینید: معاد)
- قیامت: یکی از مسائل مهم مربوط به معاد، قیامت و مراتب آن است. در نظام فلسفی عرفانی امامخمینی قیامت امری زمانمند نبوده، دارای مراتبی است و این مراتب در قیامت با هر نفسی جداگانه در قوس صعود متحقق میشود. (ببینید: قیامت) همچنین ایشان به بحث از حشر روز جزا پرداخته، آن را از مسائل مورد اعتقاد تمام شرایع الهی میداند. (ببینید: حشر)
- بهشت و جهنم: امامخمینی حقیقت بهشت و جهنم را همان ظهور اعمال نیک و بد انسان میداند که در آخرت به صورت باطنی و ملکوتی برای انسان ظاهر میشود. ایشان برای بهشت و جهنم اقسامی قائل است و به بحثهایی چون مکان و خلود بهشت و جهنم نیز پرداخته است. (ببینید: بهشت و جهنم و تجسم اعمال)
اندیشههای عرفانی
یکی از برجستهترین عرصههای فعالیت علمی امامخمینی، عرفان نظری و عملی است. ویژگی بارز در این عرصه، ظهور امامخمینی در هر دو زمینه عرفان نظری و عملی است که در دو حیطه «روش» و «محتوا» به تکمیل عرفان نظری و عملی موفق شده است. ایشان از یکسو، مباحث فلسفی را تا افق عرفان نظری بالا میبرد و از سوی دیگر، به مباحث عرفان نظری زبان غنیتری داده است. از اینرو، در آثار عرفانی امامخمینی بهدستدادن دقتها و تحلیلهای بسیار ظریف براساس مبانی عرفان متعال، حضور و بروز نمایانی دارد و باید اذعان کرد تحقیقات عرفانی ایشان حتی از بعضی محققان دوره دوم دانش عرفان نظری، یعنی پیروان محیالدین ابنعربی، مانند مؤیدالدین جندی، عبدالرزاق کاشانی، داوودبنمحمود قیصری، ابنترکه اصفهانی و عبدالرحمان جامی نیرومندتر به نظر میرسد. (ببینید: عرفا) امامخمینی در آثار عرفانی خود کارهای ابتکاری دارد و آثار پیشینیان را در محتوا، حجم و روش، گسترش داده است و مسائل عماء، فیض اقدس و فیض مقدس و مشیت مطلقه ازجمله آنهاست. نکته مهم در مباحث ایشان تلاش برای انطباق مباحث عرفانی بر مضامین آیات و روایات است. (ببینید: وحدت وجود ، نفس رحمانی ، و فیض اقدس و مقدس) عرفا، عرفان نظری را «علم الحقایق و المشاهده و المکاشفه» و عرفان عملی را «علم التصوف و السلوک» نامیدهاند. عناصر و مؤلفههای عرفان نظری، ترجمه، تعبیر حقایق و معارف توحید است که عارف از راه شهود به دست آورده است. عناصر و مؤلفههای عرفان عملی تجربه سالکانه و حضور و شهود وجدانی جهت وصول به خدا میباشد. (ببینید: عرفان) امامخمینی عرفان نظری را معرفت به حقتعالی، شئون ذاتی و تجلیات اسمائی افعالی او در حضرت علمی و عینی به مشاهده حضوری میداند. عرفان نظری ایشان عرفان اسلامی است که از آموزههای عرفان شیعی بهره برده است و خصوصیت بارز آن بسط مبانی عرفانی در سطوحی فراگیر در حوزه اجتماع، فرهنگ و سیاست است. ایشان عرفان عملی را ریاضت، سلوک و رفع حجاب از وجه حقیقت و رؤیت ذلّ عبودیت میداند و معتقد است کسی که علم عرفان را به مرحله عقل و پس از آن از مرتبه عقل به مرتبه قلب برساند، صوفی است. (ببینید: عرفان) عرفان امامخمینی با الهامگرفتن از متون دینی و بر پایه نظام خاص عرفانی در قلمرو سه عنوان هستیشناسی، انسانشناسی و سلوک سالکانه میباشد:
هستیشناسی
در بخش هستیشناسی عرفانی امامخمینی مسائل چندی قابل توجه است:
وحدت وجود
در نظام هستیشناسی و عرفانی امامخمینی، آنچه بالذات و حقیقتاً موجود است، وجود حقتعالی است و کثرات عالم، همه شئون و ظهورات او میباشند. دراین دیدگاه حقیقت وجود تشکیکبردار نیست، اما ظهورات و تجلیات آن، رابطه تشکیکی با هم دارند. (ببینید: وحدت وجود ، وحدت و کثرت ، و تشکیک در وجود) امامخمینی با ارجاع «علیت» به «تشاّن و ظهور»، بر وحدت وجود تاکید میکند و معتقد است که وجود اطلاقی حقتعالی مصداق بالذات موجود است و کثرات مصادیق بالعرض و حیث تقییدی شانی وجودند. تمام کثرات، به وسیله وجود حق موجودند. (ببینید: وحدت وجود)
مقام ذات و مراتب تجلیات
مقام ذات از جهت اطلاق و احاطه وجودی به هیچ اسم و رسمی موسوم نیست، هیچ حکمی را نمیپذیرد، به هیچ وصفی متعین نمیشود و از هر گونه قید، حتی قید اطلاق منزه است که گاهی از آن به «غیب مطلق» و «غیب الغیوب» و «عنقای مُغرِب» تعبیر میشود. امامخمینی تاکید دارد که این مقام، معلوم و معروفِ احدی نشده و نخواهد شد؛ زیرا در برابر مقامات دیگر، همچون احدیت، واحدیت و فیض منبسط نیست، بلکه در دل همه مقامات حاضر و در عین حال غیر همه آنهاست. مقام ذات دارای دو لحاظ است؛ لحاظ احدیت و لحاظ واحدیت. (ببینید: احدیت و واحدیت)
تعینات حقی
مجموعه تعیناتی که در بستر فیض الهی شکل میگیرد به دو دسته تعینات حقی (تعین اول و تعین ثانی) و تعینات خلقی (عالم عقل، عالم مثال و عالم ماده) تقسیم میشود. (ببینید: عوالم هستی) مقام احدیت (تعین اول) پس از مرتبه ذات است. امامخمینی از مقام احدیت به اولین تعین، تجلی غیبی و مقام «بشرط» تعبیر میکند. در این مقام همه رسوم و تعینات مستهلکاند. به اعتقاد امامخمینی علم حقتعالی به ذات و در مقام احدیت، موجب علم به کمالات ذاتی و اسمائی است که با حرکت حبّی این کمالات به ظهور میرسند. ایشان حرکت حبّی را همان اظهار کمال و تجلی به اسما و صفات الهی میداند (ببینید: احدیت و واحدیت و حرکت)؛ بنابراین چگونگی تنزل از تعین اول به تعین ثانی را به حرکت حبّی و شعور به کمال اسمائی میداند. (ببینید: حرکت) از سوی دیگر، امامخمینی اعتبار ذات به حسب مقام جمع اسما و صفات را مقام واحدیت میداند که گاهی از این مقام به «مقام جمع الجمع»، «تعین ثانی»، «احدیت جمع الاسماء» و «مقام ربوبیت»، تعبیر میشود. به اعتقاد ایشان از آنجا که علم ذات به ذات، موجب شعور به کمال ذاتی و اسمائی میشود، لازمه آن پیدایش حرکت حبّی است. (ببینید: احدیت و واحدیت و حرکت)
اسماء و صفات
معنای «اسم» در عرفان، ذات با صفتی خاص است. این صفت خاص، اضافهای اشراقی است که مستلزم نوعی تنزل از مقام ذات است. در نگاه عرفانی امامخمینی، اسمای الهی از جهت احاطه و عدم آن به صورت کلی و جزئی، در طول هم چینش یافتهاند؛ به گونهای که هر اسم کلی، اسمای جزئی تحت خود را به صورت اندماجی در خود داشته و همچنین در همه آنها سریان و ظهور دارد. به باور ایشان نخستین و کلیترین اسمی که در سرسلسله تعین ثانی و مقام واحدیت قرار میگیرد و همه اسما حتی، اسمای چهارگانه و هفتگانه، از آن نشئت میگیرند، اسم جامع «الله» است. (ببینید: اسما و صفات و اسم اعظم)
اعیان ثابته
بحث از اعیان ثابته یکی از مباحث اساسی و کلید فهم بسیاری از مباحث عرفانی است. امامخمینی از لوازم اسمای الهی با تعبیر «اعیان ثابته» یاد میکند. در حقیقت اعیان ثابته صور و مظاهر اسمای الهیاند. بنابراین ارتباط اسما با اعیان، ارتباط ظاهر و مظهر است. در نگاه ایشان چگونگی تقرر اعیان ثابته در حضرت علمیه و تعین ثانی، ثبوتی است نه وجودی. اعیان ثابته به لحاظ امکان یا عدم امکان وجود آثارشان در خارج، به دو گونهاند؛ ممکن و ممتنع. اعیان ثابتهای که امکان و استعداد ظهور در خارج دارند به زبان استعداد، وجود خارجی خود را از حقتعالی درخواست کرده و موجود میشوند. امامخمینی مباحثی چون «جبر و اختیار»، «علم الهی»، «سرّ القدر» و «نفس الامر» را با اعیان ثابته مرتبط دانسته است. (ببینید: اعیان ثابته ، سرالقدر ، علم الهی ، و جبر و اختیار)
نفس رحمانی
مقام واحدیت با تجلی نفس رحمانی که فیض گسترده حقتعالی است پدید میآید؛ یعنی هنگامی که ذات احدی حقتعالی بخواهد تجلی کند، بنابر قاعده «الواحد»، تجلی واحدی از او پدید میآید که به اعتبار موطنهای متعدد متکثر شده است. (ببینید: قاعده الواحد) بنابراین، نفس رحمانی فیض واحدی است که از عرش تا فرش گسترده شده است. (ببینید: نفس رحمانی و رحمت) این نفس رحمانی و سریانی، دارای دو حصه است؛ حصّه فیض اقدس و حصّه فیض مقدس؛ با فیض اقدس اسما و اعیان در حضرت علمیه ظهور مییابد و با فیض مقدس، تعینات خلقی ظاهر میشود. (ببینید: فیض اقدس و مقدس) به باور امامخمینی چون ذات الهی متعین به هیچ اسمی نیست، این حقیقت «مِن حیث هی هی» در هیچیک از مراتب هستی ظهوری ندارد؛ از اینرو برای ظهور اسما و بروز آنها نیاز به یک واسطه غیبی است که جانشین او برای ظهور در اسما و صفات باشد و آن فیض اقدس است. (ببینید: فیض اقدس و مقدس) ایشان درباره ارتباط عماء با فیض اقدس دو دیدگاه مشهور را بررسی کرده، سپس نظر اختصاصی خود را بیان میکند. این دو دیدگاه یکی به اعتبار ویژگی حجاب، عماء را حضرت احدیت و دیگری به اعتبار ویژگی برزخیت و واسطهبودن، عماء را منطبق با حضرت واحدیت میداند، امامخمینی با جمع ویژگیهای این دو دیدگاه، حقیقت عماء را همان فیض اقدس میداند. (ببینید: عماء و فیض اقدس و مقدس) ازجمله ابتکارات امامخمینی در این مقام، تحلیل و بررسی رابطه تنگاتنگ خلافت و ولایت با فیض اقدس است. هیچیک از عرفا به این تفصیل، درباره فیض اقدس و مقدس سخن نگفته است. (ببینید: فیض اقدس و مقدس)
تعینات خلقی
سیر تعینات پس از تعین ثانی، به خارج از صُقع ربوبی و عوالم خلقی میرسد. امامخمینی بر اساس مبانی و اصولی چون بساطت وجود، تشیک در وجود و اصل علیت به تبیین عوالم هستی پرداخته و از آنجا که با توجه به مبانی عرفانی، علیت به تشاّن و تشکیک در مراتب وجود، جای خود را به تشکیک در مراتب ظهور میدهد، عوالم ظهور به جای عوالم وجود مینشیند و عوالم خلقی از سه عالم عقل، مثال و ماده تشکیل شده است: (ببینید: عوالم هستی) یکم. عالم عقل: عالم عقل با نظر به موجوداتی که در آن هستند، به دو مرتبه جبروت که مرتبه فوقانی عالم عقل و جایگاه کروبیان است و مرتبه نازله عالم عقل که جایگاه «روحانیان» و «نفوس ناطقه» است، تقسیم میشود. امامخمینی عالم جبروت، عالم عقول و مفارقات را از ماده و زمان منزه میداند و از عقول به اسامی و اوصافی چون، عقول کلیه، مفارقه، مقدسه و سرادقات جمال تعبیر میکند. (ببینید: عقل(۱) ، ملائکه ، و عوالم هستی) دوم. عالم مثال: این عالم به مرتبهای از وجود گفته میشود که واسطه میان عالم عقلی و عالم جسمانی است. نامهای دیگر این عالم، «عالم اشباح مجرده»، «عالم صور معقله»، «مُثُل معلقه» و «عالم مثال منفصل» است. البته عالم مثال به دو قسم مثال منفصل و مثال متصل تقسیم میشود و مثال منفصل با نامهای «خیال منفصل» و «مثال مطلق» نیز خوانده میشود؛ به همین ترتیب گاهی به مثال متصل نیز «خیال متصل» و «مثال مقید» گفته میشود. (ببینید: عوالم هستی ، برزخ ، و ملائکه) امامخمینی عالم مثال و برزخ را در قوس نزول و قوس صعود بررسی کرده است و برزخ نزولی را همان عالم مثال منفصل میداند که در مراتب تنزل، پیش از عالم ماده بوده و بر آن حاکم است؛ اما در برزخ صعودی، مرحلهای است که انسان پس از مرگ، در آن به حیات خود ادامه میدهد. (ببینید: بزرخ و عوالم هستی) سوم. عالم ماده: عالم ماده را میتوان عالم شهادت، طبیعت و عالم اجسام نامید. عالم ماده، عالم حس و حضور است و آخرین مرتبه عوالم در قوس نزول و آخرین مرتبه نور وجود است. این عالم بر خلاف دیگر عوالم هستی، در حال حرکت، تغییر و تبدیل است. (ببینید: عوالم هستی)
انسانشناسی
در بخش انسانشناسی عرفانی امامخمینی نیز مسائل چندی مورد اهتمام ایشان است:
- جایگاه انسان: در عرفان اسلامی پس از مسئله توحید و وحدت شخصی وجود، مهمترین بحث مسئله انسان کامل است و در اندیشه و آثار عرفانی امامخمینی به مقام و جایگاه انسان کامل و سرّ ایجاد آن توجه شده است. ایشان انسان کامل را صورت اسم جامع «الله» و مظهر مرتبه احدیت و واحدیت در اعیان خارجی میداند. در نگاه ایشان انسان دارای ساحتهای متفاوت و نشآت وجودی گوناگونی است که هر بعدی از این ابعاد در تناسب با مرتبه و صورتی از جهان هستی تکون یافته است. (ببینید: انسانشناسی)
- جامعیت انسان: امامخمینی بر پایه مبانی عرفانی، در تحلیل مسئله جامعیت انسان معتقد است انسان کامل مظهر اسم جامع «الله» است که جامع همه عوالم وجودی میباشد؛ از اینرو انسان کامل در همه ماسویالله سریان و حضور وجودی دارد؛ هرچند از چگونگی آن جز اولیا خبر ندارند. (ببینید: انسان کامل)
امامخمینی از منظر عرفانی حقیقت انسانی و انسان کامل را به عنوان حضرت پنجم از «حضرات خمس» به تفصیل بیان کرده است. حضرات خمس به تعین اول و ثانی (حضرت اول)، عالم عقل (حضرت دوم)، مثال (حضرت سوم) عالم ماده (حضرت چهارم) و انسان (حضرت پنجم) گفته میشود. (ببینید: حضرات خمس)
- خلافت و ولایت انسان: خلافت و جانشینی انسان از مباحث مهم عرفانی است. این خلافت، گاه در مقام باطن و تکوین و گاه در مقام ظاهر و تشریع است. ولایت عبارت است از ارتباط بیواسطه انسان کامل با حقتعالی که از طریق فنای در حق حاصل میشود. ولایت، باطن نبوت و رسالت است؛ زیرا هیچ پیامبر و رسولی به نبوت و رسالت نمیرسد مگر اینکه اول ولایت یافته باشد. (ببینید: خلافت و ولایت)
امامخمینی از جمله عارفانی است که در مبحث ولایت اثر آفریده است. کتاب «مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه» ایشان توضیح مبسوطی است درباره ولایت و خلافت از دیدگاه عرفانی. این لطیفه الهی که همان حقیقت وجود منبسط و نفس رحمانی است، باطن خلافت ختمیه و ولایت مطلقه علویه است. (ببینید: خلافت و ولایت) ایشان با تحلیل جایگاه مقام ولایت، نبوت و رسالت، به تبیین مراتب ولایت میپردازد که در جای خود منحصر به وی میباشد. (ببینید: فیض اقدس و مقدس ، خلافت و ولایت ، نبوت ، و حقیقت محمدیه)
- ختم ولایت: مسئله خاتم اولیا در میان عارفان مسلمان جایگاه مهمی دارد. امامخمینی همچون دیگر عارفان شیعی خاتم ولایت مطلقه را امیرالمؤمنین(ع) میداند و خاتم ولایت مقیده را مهدی موعود(ع) میشمارد. (ببینید: خلافت و ولایت)
سلوک سالکانه
در آثار امامخمینی در یک نگاه کلی مراحل سیر و سلوک، مؤلفههای سلوکی و اسفار اربعه به گونه واضحی تبیین شده است. ایشان مبنای حرکت سلوک سالک را عشق فطری به کمال و عرفان عملی را نوعی حرکت باطنی و گذر از مقاطع و منازل، و در نهایت وصول میداند. (ببینید: عرفان) در عرفان عملی ایشان مباحث مهم و ارزشمندی مانند سرّ و ـ نقش ریاضت، خروج انسان از انانیت و خروج از حجب ظلمانی مطرح شده است (ببینید: تهذیب نفس ، حجب ، و حب نفس)؛ نیز مباحث عمیقی، مانند قرب نوافل و قرب فرایض، تجلی ذاتی، مقام جمع و تمکین و تلوین، و تحلیلهای بسیار غنی، مانند انسلاخ وجودی، معراج تحلیلی و ترکیبی آمده است. (ببینید: قرب نوافل و فرایض ، توحید (۲) ، کشف و شهود ، فنا ، و تجلی) محتوای عرفان عملی امامخمینی بر دو محور استوار است:
- توجه به اعمال و احوال قلبی و باطنی (ببینید: قلب و محبت و عشق)؛
- پیمودن منازل و مقامات سلوکی. (ببینید: سیر و سلوک) ایشان مسلک سلوکی خود را بر پایه حدیث «مَن عَرَفَ نفسَه فَقَد عَرَفَ ربَّه» قرار داده است؛ از اینرو در آثار خود راه وصول معرفت توحیدی را معرفت نفس دانسته است. (ببینید: انسانشناسی ، توحید (۲) ، کشف و شهود ، و نفس) از نگاه ایشان انسان فقر محض و عین ربط است و رکن اصلی سلوک، طرد انانیت و اتصال به حق میباشد. (ببینید: سیر و سلوک و حجب) عرفان عملی امامخمینی را در این محورها میتوان نشان داد:
سلوک سالک
به باور امامخمینی، سالک با سیر الی الله از تقید به اطلاق و از کثرت به سوی وحدت سیر عروجی داشته و با رسیدن به مقام فنای فی الله به نهایت سیر سالکان نایل میشود (ببینید: سیر و سلوک)؛ این سلوک، تنها بر مدار بایدها و نبایدهای شریعت ممکن خواهد بود. (ببینید: شریعت، طریقت و حقیقت ، مقامات ، و سیر و سلوک)
شرایط سلوک
امامخمینی برای سلوک شرایطی قائل است:
- عزم: نخستین گام برای سیر و سلوک عزم و اراده است (ببینید: تهذیب نفس و سیر و سلوک)؛
- ریاضت: ریاضت در عرفان امامخمینی جایگاه ویژهای دارد و یکی از فروع آن تمرین برای عبودیت و فرع دیگر آن تمرین برای ازمیانبردن رذایل اخلاقی و آراسته کردن خود به فضایل اخلاقی است (ببینید: تهذیب نفس و سیر و سلوک)؛
- حضور قلب: یکی از مباحث اصلی امامخمینی در عرفان عملی، حضور و تطهیر قلب است؛ تطهیر قلب مراتبی دارد که نخستین آن تطهیر از حب دنیا است (ببینید: قلب ، سیر و سلوک ، و آداب و اسرار نماز)؛
- پرهیز از حب دنیا (ببینید: حب دنیا و سیر و سلوک)؛
- استقامت (ببینید: سیر و سلوک)؛
- خروج از انانیت و حجب ظلمانی. (ببینید: تهذیب نفس ، سیر و سلوک ، و حجب)
مقامات سلوک
یکی از مباحث مفصل در سیر و سلوک، بحث مقامات و احوال است. سالک در حرکت خود به سوی کمال مطلق باید مقاماتی را طی کند. امامخمینی مقامات را به اعتبارات گوناگون و رویکردهای متفاوت مورد بررسی قرار داده است. ایشان در برخی موارد همسو با مشهور عرفا به اقسام صدگانه مقامات اشاره کرده و برخی از آنها نظیر یقظه، توبه (ببینید: توبه) محاسبه، انابه، (ببینید: تهذیب نفس و توبه) تفکر، (ببینید: تفکر) ریاضت، تهذیب نفس، رضا، تسلیم، شکر و توکل (ببینید: رضا ، شکر ، و توکل) را شرح داده است و در مواردی با توجه به مبانی معرفتی، مقامات را به چهار قسم تقسیم کرده است:
- مقام علم؛
- مقام ایمان؛
- مقام طمانینه؛
- مقام مشاهده. (ببینید: مقامات ، طمأنینه ، و کشف و شهود)
فنا
یکی از مباحث مهم سلوکی، بحث از فناست که در نهایت سیر الی الله حاصل میشود. امامخمینی معتقد است فنا عدم نیست، بلکه رجوع از ملک به ملکوت و نوعی دگرگونی هستیشناسی در وجود انسان است. ایشان با توجه به مراتب فنا به تبیین مراحل سهگانه توحید (افعالی، صفاتی و ذاتی) پرداخته (ببینید: فنا و توحید (۲)) و معتقد است سالک با رسیدن به فنای افعالی، صفاتی و ذاتی، افعال، صفات و ذات خود و موجودات را مستهلک در افعال و صفات حق میبیند و در این حالت به محو کلی میرسد. (ببینید: فنا و قرب نوافل و فرایض) این همان مقام حامدیت است که عبد، همه ثناها و محامد را به حق و اسم جامع «الله» ارجاع میدهد. در قرب نوافل، حقتعالی به زبان حق حمد خود میکند و در قرب فرایض عبد زبان حق میگردد و حقتعالی با زبان عبد حمد خود میکند. (ببینید: تسبیح و تحمید)
اسفار اربعه
سالک الی الله به سوی حق سفر میکند و عارفان برای این سفر که همان توجه قلب به حق است، مراحلی شمردهاند. امامخمینی ضمن نقد دیدگاههای برخی اهل تحقیق در باب سیر و سلوک و اسفار اربعه، به دیدگاه اختصاصی خود میپردازد. اسفار اربعه از نگاه ایشان عبارتاند از:
- سفر از خلق به سوی حق مقید؛
- سفر از حق مقید به حق مطلق؛
- سفر از حق به خلق حقی بالحق؛
- سفر از خلقی که حق است، به سوی خلق با وجود حقانی. (ببینید: سیر و سلوک و اسفار اربعه)
اندیشههای اخلاقی و تربیتی
اندیشههای اخلاقی و تربیتی امامخمینی، مبتنی بر معرفتهای بنیادین ایشان نسبت به جهان و انسان است و زیرساخت معرفتی ایشان عبارت است از خداشناسی، (ببینید: خداشناسی) انسانشناسی (ببینید: انسانشناسی) و جهانشناسی. (ببینید: حرکت ، زمان ، حرکت جوهری ، حدوث و قدم ، و ربط حادث به قدیم) ـ با دقت در آثار امامخمینی میتوان پیبرد که خداشناسی در نظام اخلاقی ایشان نقش اصلی را دارد و هویت این نظام، هویت توحیدی، با محوریت قرآن کریم است. (ببینید: اخلاق) این نظام از نوع نظامهای غایتگرایانه است؛ یعنی هدف آن دستیابی انسان به کمال مطلوب و سعادت نهایی است. امامخمینی تمام غایتهایی که نظام اخلاقی غرب برای انسان بیان میکند، همچون سود، قدرت و لذت را بیپایه میشمارد؛ زیرا خواست درونی انسان رسیدن به کمال مطلق است که تنها مصداق آن خداوند است. (ببینید: فطرت ، اخلاق ، تربیت ، و شهوت) گزیده دیدگاههای اخلاقی و تربیتی امامخمینی را میتوان در محورهای کلی زیر بازگو کرد:
شناخت مفاهیم
مکتب اخلاقی و تربیتی امامخمینی در بُعد نظری و عملی تکامل یافته و اساس نظام آن بر آموزههای قرآنی و احادیث معصومان(ع) همراه با نگاه عرفانی و استدلالهای عقلی استوار است. مهمترین مفاهیم این حوزه عبارتاند از:
- اخلاق: امامخمینی خُلق را حالتی در نفس میداند که انسان را به عمل دعوت میکند و به واسطه ریاضت نفس، تفکر و تکرار به دست میآید. علم اخلاق علم به منجیات و مهلکات خُلقی و تربیت قلب و همچنین علم به چگونگی کسب فضایل و رهایی از رذایل و علم به مبادی و شرایط آنهاست. (ببینید: اخلاق) در حقیقت اخلاق، عدالت میان قوا و افراط و تفریطنکردن در آن، براساس قوانین عقلی و مفاهیم قرآنی و کلام معصومان(ع) است. امامخمینی ضمن سفارش به بهرهگیری از توصیههای سیر و سلوکی استادان فن، بر تجربه، مجاهده، ریاضت و تعبد نیز تکیه کرده است.
- تهذیب: امامخمینی تهذیب نفس را خروج انسان از سلطه ابلیس و مقصد نهایی اولیای الهی میداند و معتقد است تکامل انسان بدون تهذیب نفس محقق نمیشود. حقیقت تهذیب مهارکردن نفس و دلکندن از غیر خداوند و توجه به او و همچنین ریاضتکشیدن برای خروج از سلطنت شیطان از مملکت جان است؛ در واقع تهذیب نفس، عمل به آموزههای دین و تطهیر قلب از آلودگیهای باطنی و اخلاقی، ایجاد تقوا در خود و آراستن آن به فضایل اخلاقی و رفتاری است. (ببینید: تهذیب نفس)
- تربیت: تربیت از نظر امامخمینی هدایت افراد به طریق نجات و ارائه راههای سعادت و بازداشتن از طریق شقاوت و گمراهی است. در نگاه ایشان، تربیت امری متعالی و عمیق و با خاستگاه توحیدی است و از مکتبهای مادی کاملا متمایز است. (ببینید: تربیت و سعادت و شقاوت)
- رفتار اخلاقی: در اندیشه اخلاقی و تربیتی امامخمینی، دو مؤلفه عقلانیت دینی و رفتار اخلاقی از مباحث اساسی به شمار میرود. این مؤلفهها از سه عنصر عقل، دین و اخلاق و نیز چگونگی ارتباط میان آنها شکل گرفته است. ایشان بخش زیادی از مطالب فلسفه اخلاق را در مباحثی همچون حسن و قبح عقلی، علم النفس و عقل نظری و عقل عملی مطرح ساخته است. (ببینید: عقل (۲) و نفس) در مباحث ایشان میتوان به جایگاه نیت در افعال اخلاقی، الزامیبودن یا الزامینبودن فعل اخلاقی، چگونگی توجیه الزامات اخلاقی، رابطه آن با اختیار انسان، پاداش، سعادت و کمال انسان و استدلالپذیر بودن احکام اخلاقی اشاره کرد (ببینید: اخلاق ، اخلاص ، جبر و اختیار ، و تربیت)؛ همچنین بحث از مسئولیتهای اخلاقی از اساسیترین مباحث اخلاقی امامخمینی به شمار میرود. (ببینید: اخلاق)
اهمیت اخلاق و ارکان آن
امامخمینی کسب علم اخلاق را از ضروریات محصلان علوم دینی میداند؛ زیرا مقصد تمام پیامبران(ع)، نجات انسان از زشتیها و رذیلتهای اخلاقی و تربیت آنها به آداب و فضایل اخلاقی است و جامعهای که در آن ارزشهای اخلاقی حاکم نباشد، به سقوط و انحطاط کشیده میشود. (ببینید: اخلاق ، تربیت ، و تهذیب نفس) ایشان تمام غایتهایی که نظام اخلاقی غرب برای انسان بیان میکند، همچون سود، قدرت و لذت را بیپایه میشمارد؛ زیرا خواست درونی انسان رسیدن به کمال مطلق است که تنها مصداق آن خداوند است. (ببینید: فطرت ، اخلاق ، تربیت ، و شهوت) آموزههای اخلاقی امامخمینی، تهذیب و تربیت بر دو رکن و دو بُعد اصلی استوار است که از ترکیب آن دو، اساس و پایه انسان الهی شکل میگیرد؛ بعد اثباتی و بعد سلبی. امامخمینی در بعد اثباتی، خداجویی و اخلاص را عامل تعالی و کمال میخواند (ببینید: اخلاص) و در بعد سلبی، خودبینی و حبّ نفس را مانع تکامل و منشا بدبختی و پیراستن از آن را وظیفه و جهاد میداند. (ببینید: حب نفس) ایشان همچنین برای تربیت اخلاقی، اصول و مبانیای قائل است که مهمترین آنها عبارتاند از: الف) توحیدیبودن. (ببینید: اخلاق و توحید (۱)) ب) فطریبودن. (ببینید: فطرت ، خداشناسی ، و اخلاق) ج) عقلیبودن حسن و قبح افعال. د) اختیاریبودن افعال. (ببینید: اخلاق)
قوای نفسانی و اصول اخلاق
به باور اغلب علمای اخلاق، ازجمله امامخمینی، قوای نفسانی بر چهار قسم است: قوه شهوت، قوه غضب، قوه علمیه و قوه عدالت و هر یک از این قوا، نقطه تعادل و دو نقطه افراط و تفریط دارند. از نگاه اخلاقی، رعایت اعتدال در قوا اهمیت ویژهای دارد و تعدیل قوای نفسانی غایت کمال انسانی و منتهای سیر کمالی است. استفادهنکردن یا استفاده نادرست از این قوا، افزون بر کفران نعمت، خروج از حدّ اعتدال نفس است و انسان را از بسیاری از کمالات و پیشرفتها باز میدارد؛ چنانکه افراط در این قوا نیز موجب فساد و شقاوت و بدبختی است. (ببینید: اخلاق) بر این اساس هر یک از اصول یادشده به منزله دایرهای است که نقطه مرکز آن قوه اعتدال است. اعتدال در قوا سبب رسیدن به فضایل اخلاقی و سعادت میشود و هرچه از این نقطه مرکزی دور شود، از اعتدال دور شده است؛ از اینرو اساس اخلاق، در واقع ثمرات و فضایل این چهار مرکز و چهار قوه در حال اعتدال است که ریشه فضایل انسانی و اخلاقیاند و از آنجا که هر قوه یک مرکز دارد که در دو طرفاش نهایت دوری از مرکزِ اعتدال است، اصول رذیلتها نیز هشت مورد است. امامخمینی نقاط اعتدال و افراط و تفریطِ چهار اصل و قوه یادشده را تبیین کرده است: یکم. قوه علمیه: حد اعتدال آن حکمت، طرف افراط آن جُربزه و طرف تفریط آن بُله نام دارد. دوم. قوه غضبیه: حد اعتدال آن شجاعت است؛ طرف افراط این قوه تهور است و طرف تفریط آن جبن و ترس است. سوم. قوه شهویه: این قوه حد اعتدالاش عفت، طرف تفریط آن خمودی و طرف افراطش حرص، وقاحت و تبذیر است. چهارم. قوه عدلیه: برخی عدالت را قوه تعدیلکننده آن سه قوه برشمردهاند، نه اصلی جدا؛ اما بعضی دیگر آن را یک اصل میدانند که حد وسط آن عدالت، افراط در آن ظلم و جور و تفریط در آن پذیرش ظلم است. امامخمینی معتقد است پس از تسلیمشدن شهوت و غضب در برابر عقل و شرع، عدالت در مملکت جان بروز میکند (ببینید: اخلاق ، غضب ، شهوت ، و عدالت (۱)) و این عدالت است که موجب رشد فضایل انسانی و اخلاقی و دستیابی به فضیلت تقوا است. (ببینید: تقوا)
رویکردهای اخلاقی
علمای اخلاق از رویکردهای اخلاقی مختلفی پیروی میکنند که ناشی از اختلاف در مبادی و منابع استنباط احکام اخلاقی است. ازجمله این رویکردها عبارتاند از:
- رویکرد فلسفی: این رویکرد ریشه در مکتب اخلاقی ارسطو دارد و بر معرفت قوای نفس و استدلال بر تجرد نفس بنا شده است که در آن انسان پس از شناخت خود و تجرد نفس و شناخت فضیلتها و رذیلتها، تربیت خود را آغاز میکند تا خود را به کمال حقیقی انسانی برساند. امامخمینی این رویکرد را چندان مطلوب ارزیابی نمیکند و آن را نوعی تاریخ اخلاق و وصف فضیلتها و رذیلتها میداند که تاثیر چندانی در تصفیه اخلاق و تهذیب باطن ندارد (ببینید: اخلاق)؛ با این حال، ایشان نقش قوای چهارگانه را در تحقق فعل و رفتار اخلاقی و اقتضائات خاص هریک از این قوا میپذیرد و تاکید میکند آنچه منشا اخلاق به حساب میآید تعدیل این قوا است. فعل اخلاقی زمانی شکل میگیرد که قوه عاقله برای رسیدن به اهداف انسانی نفس، قوای مادون را به کار گیرد؛ درواقع این قوا سرچشمه تمام ملکات حسنه و سیئه و منشا تمام صور غیبی ملکوتیاند. (ببینید: شهوت ، غضب ، عدالت (۱) ، اخلاق ، و تربیت)
- رویکرد روایی: این رویکرد از منبع فیض وحیانی و علم لدنی اهل بیت(ع) نشئت گرفته است. امامخمینی در تبیین رویکرد اخلاقی معتقد است که اهل بیت(ع) آنچه در ارشاد خلق بیان کردهاند از سرچشمه کامل علم پیامبر اکرم(ص) است که از وحی الهی و علم ربانی است و از قیاسات و اختراعات و تصرفات شیطانی دور است. (ببینید: اخلاق)
- رویکرد عرفانی: اهل معرفت با تاکید بر کشف و شهود، روش عرفانی را در بحث از فضیلتها و رذیلتهای اخلاقی در پیش گرفتهاند. امامخمینی نیز در برخی مباحث اخلاقی، این مباحث را با مباحث عرفانی پیوند زده است و در بحث از فضایل و رذایل خُلقی انسان و مسائل اخلاقی مرتبط، طرح و بررسی موضوعات و نیز حلّ و فصل آنها را با رویکرد عرفانی پیگرفته است. (ببینید: اخلاق و عرفان)
- رویکرد ائتلافی: برخی از اندیشمندان اسلامی با ادغام رویکرد روایی و عقلانی و عرفانی از رویکرد ترکیبی و تلفیقی پیروی کردهاند. امامخمینی نیز در کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل این روش را در پیش گرفته است و آن را کاملترین روش میداند. (ببینید: اخلاق) در یک نگاه کلی، دقت در آثار امامخمینی بیانگر آن است که ایشان به رویکردهای مختلف اخلاقی توجه داشته است.
تربیت اخلاقی
از دیدگاه امامخمینی تربیت صحیح تربیتی است که انسان را به صراط مستقیم هدایت کند و به توحید برساند. از اینرو همه پیامبران(ع) و نیز کسانی که تربیت افراد را بر عهده دارند، لازم است در این مسیر گام بردارند. ایشان در آثار خود بر حیطههای گوناگون تربیت مانند تربیت اخلاقی، تربیت عبادی و تربیت قوای باطنی انسان تاکید کرده است؛ با این حال، تربیت اخلاقی در نگاه ایشان از اهمیت ویژهای برخوردار است. (ببینید: تربیت و اخلاق) در بحث تربیت اخلاقی از ـ نگاه امامخمینی، توجه به این محورها لازم است:
اهتمام به اخلاق فردی و اجتماعی
امامخمینی با جداکردن اخلاق فردی و اخلاق اجتماعی، کاربرد علم اخلاق در حوزههای گوناگون را مورد توجه قرار داده و علاوه بر حوزه فردی و رابطه انسان با خود و خدا، اخلاق و تربیت را در حوزه اجتماع نیز بسیار مهم میداند. تفسیر اخلاقی امامخمینی در حوزه فردی بیشتر به فردگرایی و بیان ملکات نفس توجه دارد و در حوزه اجتماعی بیشتر رویکرد وظیفهگرایانه دارد. از دیدگاه ایشان در نظام اخلاق اجتماعی، نه تنها فرد در برابر خویشتن و سعادت این دنیا و آخرت مسئول است، بلکه در برابر جامعه و حتی همنوعان مسئولیت دارد. فراگیر شدن اخلاق در جامعه، اجتماع را در برابر آسیبهای احتمالی مانند مفاسد اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و اعتقادی مصون خواهد کرد. (ببینید: اخلاق و مفاسد اجتماعی) از سوی دیگر، رسیدن به اخلاق مطلوب اجتماعی، وظیفه همه ارکان جامعه است، اما سهم مهمی از این وظیفه بر دوش معلمان و خانوادهها است؛ چنانکه امامخمینی خانواده را سلول اولیه جامعه میشمارد و بر این باور است که در صورت تزلزل اخلاقی خانواده، کل جامعه متزلزل خواهد شد. ایشان در میان افراد خانواده نقش مادران را در سعادت یا انحطاط جامعه، بسیار ویژه میداند. (ببینید: خانواده و مادر) به باور ایشان حساسترین وظیفه معلمان، تربیت نسل جوان و مؤدب کردن آنان به آداب اخلاقی است و اگر تربیت بهخوبی انجام شود، مملکت پیشرفت خواهد کرد. (ببینید: معلم و مدرسه)
روشهای تربیت اخلاقی
نگاه جامع امامخمینی به اسلام و انسان و نیز مسائل اخلاقی و تربیتی، موجب شده است در روش اخلاقی خود نیز به همه ابعاد وجودی انسان توجه کند. ایشان در پژوهشهای اخلاقیِ خود، با توجه ویژه به علم اخلاق و اخلاق تربیتی، اخلاق توصیفی و تاریخی را چندان مطلوب ارزیابی نمیکند و آن را نوعی نسخهنویسی میداند و معتقد است ورود در این امور انسان را از مقصد اصلی باز میدارد. شخص پزشک باید کلامش حکم دوا را داشته باشد و بیماری روحی را درمان کند؛ در حالیکه واردشدن به مباحثی مانند فلسفه اخلاق و تاریخ اخلاق که شامل قصهها، حکایتها و مثلهاست، دورشدن از مقصود اصلی است و کتاب اخلاقی باید بیانی موعظهای باشد و نویسنده با انذار و بشارت و موعظه و نصیحت، هدف خود را در نفس مخاطب جایگزین کند؛ از اینرو ایشان ضمن استفاده از دستورالعملها و توصیههای سیر و سلوکی استادان فن، بر تجربه، مجاهده، ریاضت و تعبد نیز تکیه کرده است (ببینید: تربیت و اخلاق) و با همین هدف، در کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل، به شرح بخشی از فضیلتها و رذیلتهای اخلاقی پرداخته است. (ببینید: شرح حدیث جنود عقل و جهل) از دیدگاه اخلاقی آسیبهای اخلاقی و تربیتی، بیشتر به سبب نبود اعتدال در قوا ناشی میشود. امامخمینی در تربیت، بهویژه تربیت جوانان، روش کنایهای و تلویحی را مؤثرتر از تصریح، و مهربانی و عطوفت را مؤثرتر از سرزنش میداند. ایشان تربیت را امری تدریجی میداند که به صورت دفعی حاصل نمیشود. (ببینید: تربیت) امامخمینی با اعتقاد به تاثیر عوامل بیرونی و درونی بر تربیت نفس، بر این باور است که مقدمات تربیت انسان از زمان پیش از ازدواج و هنگام انتخاب همسر آغاز میشود و اسلام برای آن برنامه دارد؛ همچنین چگونگی تغذیه مادر، لزوم استفاده از لقمه حلال، آداب حمل و شیردادن، وضعیت روحی و روانی مادر از حیث نشاط و پریشانی و تربیت فرزند از کودکی و زمان جوانی تا آخر عمر اموریاند که اسلام برای همه اینها برنامه تربیتی دارد. ایشان تاکید کرده است که زمان کودکی، بهترین زمان برای تربیت است؛ زیرا قلب کودک مانند دفتری صاف، آماده نقشپذیری است و گاه صفات این دوره تا زمان پیری هم باقی میماند. ایشان افزون بر تربیت آداب ظاهری، بر تربیت باطنی و تهذیب باطنی و جهاد با نفس نیز تاکید میکند و معتقد است زمان جوانی بهترین وقت برای خودسازی و ریاضت و تهذیب نفس است و این امر در سالهای سالمندی دشوار میشود. (ببینید: تهذیب نفس)
موانع تربیت
امامخمینی در آثار خود به بعضی از موانع تربیت نیز اشاره کرده است که آنها را میتوان به دو قسم موانع درونی و بیرونی تقسیم کرد و البته عمده موانع، درونیاند. ازجمله موانع درونیِ تربیت، عبارتاند از: غفلت؛ وسوسه و تصرف شیطان؛ فراموشی آخرت؛ امید به وسعت وقت و طولانی بودن آرزوها (ببینید: شیطان)؛ عجب و خودپسندی (ببینید: عجب)؛ تعصب (ببینید: تعصب)؛ تحجر ذهنی و فکری و خودباختگی (ببینید: تحجر)؛ انکار مقامات اولیای الهی (ببینید: مقامات)؛ حجابهای تقلید و جهالت که مانع رسیدن به معارف الهی و رؤیت جمال حقتعالی است (ببینید: حجب)؛ تعلق قلب به دنیا که مانع اصلاح قلوب و سیر در مسیر سلوک برای انسان است و درِ همه سعادتها را بر روی انسان میبندد (ببینید: قلب و حب دنیا)؛ فوران قوه غضب که حال سفاهت و سبعیت است و موجب میشود پند واندرز در انسان اثر نکند، بلکه بر آتش غضب او بیفزاید. (ببینید: غضب) ایشان ازجمله موانع بیرونی در تربیت را خانواده ناسالم، همنشینی با اهل معصیت و دوستان بد، جامعه و فرهنگ فاسد و وابسته و معلم و استاد ناصالح میداند. (ببینید: خانواده ، جامعه ، جوان ، معلم ، فرهنگ ، هجوم فرهنگی ، و دانشگاه)
فضیلتهای اخلاقی و تربیتی
امامخمینی در بسیاری از آثار اخلاقی خود بهویژه کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل و شرح چهل حدیث به اقسام و انواع فضایل اخلاقی و آثار تربیتی آنها پرداخته است. فضایل به دو بخش سلبی و ایجابی تقسیم میشوند؛ فضایل سلبی مفاد تنزیهی داشته، نواقص را از دل و جان انسان نفی میکنند؛ مانند قداست، طهارت و تقوا، و فضائل ایجابی فضایلی هستند که مفاد ثبوتی دارد و کمالی از کمالات را بر دل و جان انسان اثبات میکنند. ازجمله فضایل اخلاقی که امامخمینی به تبیین علمی آنها پرداخته و در دانشنامه امامخمینی دارای مقاله مستقل هستند، عبارتاند از: عدالت، امانت و امانتداری، توبه، تفکر، تقوا، زهد، خوف و رجا، اخلاص، ایثار، توکل، صبر، حلم، استقامت، عفو، رضا، شکر، صدق، صمت، تواضع، خضوع و خشوع، طمانینه و یقین. به عنوان نمونه، امامخمینی «خوف و رجا» را از فطریات مخموره انسان و از جنود عقل میداند و معتقد است انسان باید پیوسته امید به رحمت حق و خوف را که توجه به فقر و قصور ذاتی خود است در کنار هم داشته باشد. ایشان نه تنها خوف را کمال معنوی و منشا بسیاری از فضایل اخلاقی و نفسانی میداند، بلکه آن را سرچشمه تمام اصلاحات و مبدا درمان تمام بیماریهای روحی میشمارد. ایشان راه تحصیل «توکل» را ایمان به علم خداوند میداند و تاکید دارد که حصول توکل امری تدریجی است. ایشان حقیقت «اخلاص» را تصفیه عمل میداند و برای آن مراتبی برشمرده است و بر این باور است که اخلاص موجب اطمینان نفس و قوت ایمان میشود.
رذیلههای اخلاقی و تربیتی
امامخمینی در آثار اخلاقی خود به اقسام رذیلههای اخلاقی و نقش آنها در تربیت نفس نیز پرداخته است و هر یک از آنها در این دانشنامه دارای مقاله مستقل است؛ رذایلی مانند: گناه، اسراف، غضب، عجب، تکبر، تعصب، تملق، شهوت، حرص، حب دنیا، حب نفس، حسد، غیبت، ریا، غرور و غفلت. به عنوان نمونه، امامخمینی دایره «حسد» را که یکی از نتایج و رذایل افراط قوه شهویه میداند، گسترش داده و حتی در امور ناپسند و غیر واقعی نیز جاری میشمارد و برخاسته از ضعف شخصیت و ذات نفس؛ چنانکه سبب اصلی «تکبر» را جهل و نادانی میداند؛ زیرا شخص متکبر نسبت به حقیقت نفس خود و فقر و نقص آن، غافل است. «حرص» نیز از شعبههای حب دنیا و از صفات مهلکه انسان و متعلق به قوه شهویه و برخاسته از افراط قوه شهویه است و ایشان برای درمان آن دو راه کلی علمی و عملی پیشنهاد میدهد؛ راه علمی که اندیشیدن در امور دنیوی و مفاسد این صفت است و راه عملی که ریشهکن کردن حب دنیاست. ریا نیز از صفات رذیلهای است که از غلبه خواهشهای نفسانی برمیخیزد و امامخمینی تقسیم بدیعی از ریا ارائه کرده و آن را بر سه قسم شمرده است: ریا در عقاید و معارف الهی، ریا در صفات پسندیده، و ریا در اعمال عبادی. ایشان فرجام ریا را ورود به شرک، کفر، هلاکت و محرومماندن از شفاعت شافعان میداند.
اندیشههای اصولی
امامخمینی ازجمله علمای اصولی است که بر اساس مشربی متمایز از دیگران به تحصیل، تدریس و تالیف در زمینه علم اصول فقه پرداخته است. ایشان از سال ۱۳۲۴ تا ۱۳۴۲ یک دوره کامل و دو دوره ناقص یا ناتمام اصول فقه را در سطح درس خارج تدریس کرده است. (ببینید: تدریس امامخمینی) ایشان همراه با تدریس، به قلم خود یک دوره اصول را به نگارش درآورده و برخی شاگردان ایشان نیز درسهای اصولی ایشان را تقریر کردهاند. ایشان افزون بر دیدگاههایی که درباره ابعاد مختلف این دانش دارد، در مسائل مختلف آن نیز دیدگاههای مورد توجه و گاه راهگشایی دارد.
کلیات
امامخمینی به عنوان یک فقیه اصولی افزون بر دیدگاههایی که در هر یک از مسائل اصولی دارد، به روش علمای اصول فقه، درباره کلیات دانش اصول نیز بحث کرده است:
تعریف
امامخمینی معتقد است بر اساس مسائلی که در حال حاضر در علم اصول مطرح است، تعریف جامع امکانپذیر نیست. (ببینید: اصول فقه) ایشان که در مقام بیان ضابطه مسئله اصولی در دوره نخست درسهای خود، هر مسئلهای را که در کبرای قیاس استنباط واقع شده و نسبت آن به نتیجه، نسبت کلی به مصادیق باشد، از مسائل اصولی دانسته است، در دورههای بعد علم اصول را قواعد ابزاری دانسته که میتواند کبرای استنباط احکام کلی الهی واقع شود و یا وظیفه عملی مکلف را تعیین کند و آن را بهترین و سالمترین تعریف شمرده است.
موضوع، مسائل و جایگاه
از نگاه کلی امامخمینی در قلمرو علوم، ضرورت وجود موضوع برای هر علمی را نفی میکند و تمایز علوم به سبب موضوع هر علم را نیز رد میکند. به باور ایشان علوم چیزی جز مجموعه مسائل گوناگون نیست که به اعتبار معتبر گرد آمدهاند؛ از اینرو موضوع واحدی ندارند که ضامن وجود، وحدت یا امتیاز حقیقی آنها باشد. به اعتقاد ایشان، ملاک وحدت یک علم در آن است که در سنخ مسائل، وحدت داشته باشد و تمایز علوم به تمایز سنخ مسائل آنان است نه اغراض. ایشان لزوم وحدت موضوع در علوم را نیز نفی کرده است و مسائل هر علمی را قضایایی میداند که مناسب با آن علم و همسنخ آن باشند و آثار واحدی بر آنها مترتب باشد؛ اگرچه میان موضوع علم و موضوعات مسائل اختلاف باشد. (ببینید: علوم) از سوی دیگر، درباره نقش و جایگاه علم اصول، امامخمینی پیشنیازهای پرشماری برای اجتهاد بیان کرده است: آگاهی به علوم ادبیات عرب، علم منطق، علم رجال، اصول فقه، انس با محاورات عرفی و شناخت موضوعات عرفی به منظور جلوگیری از خلط معانی عرفی با اصطلاحات علمی و جستجو در کلمات فقیهان بهویژه قدمای آنان، نیز قرآنشناسی و سنتشناسی و انس با روایات اهلبیت(ع). (ببینید: اجتهاد) در میان مقدمات اجتهاد، اصول فقه جایگاه مهم و نقش تعیینکنندهای دارد که با سایر مقدمات، قابل مقایسه نیست. امامخمینی در تبیین جایگاه و اهمیت این دانش، آن را از مهمترین مقدمات اجتهاد دانسته است. ایشان با ذکر شواهدی مبنی بر سابقه اجتهاد در عصر معصومان(ع) به بررسی و نقد دیگر دیدگاهها و تبیین جایگاه علم اصول پرداخته و انکار دخالت علم اصول در استنباط احکام را دیدگاهی افراطی و برخوردار از زیادهروی در این امر دانسته است؛ زیرا استنباط بسیاری از احکام در این زمان، متوقف بر بهکارگیری قواعد اصولی است و مقایسه استنباط احکام در عصر غیبت با زمان حضور امامان معصوم(ع) نادرست است. از سوی دیگر، امامخمینی علم اصول فقه را مقدمه علم فقه دانسته، هدف آن را فهم و استنباط احکام شرعی بیان کرده است؛ از این رو نگاه استقلالی به علم اصول و غرقشدن در مباحث آن را غیر موجه دانسته و بر پرهیز از آن تاکید کرده است. ایشان خود در کتابهای مناهج الوصول و انوار الهدایه نیز به بیان مباحث کاربردی بسنده، از ذکر مباحث دیگر پرهیز کرده است.
مشروعیت
امامخمینی انکار دخالت علم اصول در استنباط احکام را دیدگاهی افراطی دانسته، شدت انکار اخباریها نسبت به تدوین علم اصول را ناشی از شباهت استدلال و نقض و ابرامهای برخی کتابهای اصولی، به کتابهای اهل سنت شمرده است و خاطرنشان کرده این امر سبب شد اخباریان گمان کنند اصولیان در مبانی استنباط احکام در حجیت عقل و اجماع و غیر آن نیز مانند اصولیان اهل سنت هستند. ایشان توهم استغنا از علم اصول را با این استدلال که در زمان معصومان(ع) متداول نبوده سخیف دانسته است؛ زیرا شرایط استنباط عصر حضور با پس از آن متفاوت بوده است؛ افزون بر آنکه با مراجعه به مصادر روایی روشن میشود برخی از این قواعد وجود داشته است و مدارک بیشتر مسائل اصولی در قرآن و روایات اهل بیت(ع) موجود است، یا از مرتکزات فطری و عقلایی است و یا عقل بر آن قاعده دلالت دارد. (ببینید: اصول فقه) همچنین امامخمینی در نقد منکران تمسک به ظواهر قرآن، حجیت آن را مطابق فرایند اعتماد عقلا به ظاهر یک کلام میداند. ایشان خطابات قرآنی را طبق سیره عقلا و ادله دیگر، برای مقصود بالافهام و غیر آن، و در خطابات شفاهی و غیر شفاهی، حجت میداند؛ نیز نصوصی که قرآن را دور از عقول انسانها معرفی کرده و مانند آن را، ناظر به معانی ژرف باطن قرآن و مراتب فهم آن دانسته است (ببینید: کتاب (۲))؛ البته ایشان یکی از مقدمات بسیار مهم اجتهاد را شناخت چگونگی استدلال و تفسیر ائمه(ع) از آیات قرآن میداند و تصریح میکند از مهمترین مدارک استنباط احکام شرعی، سنت پیامبر(ص) و روایات اهل بیت(ع) است.
منابع استنباط احکام
در استنباط مسائل اصولی، همانند احکام شرعی به ادله مختلفی استناد میشود و بحث از حجیت این ادله در اصول بیشتر ناظر به ادله استنباط احکام فقهی است؛ اما همین موارد در استنباط مسائل اصول فقه نیز کاربرد دارد:
- کتاب: قرآن دربرگیرنده آیاتی درباره تشریع احکام است که فقها برای استنباط احکام شرعی به آنها استناد میکنند. (ببینید: آیات الاحکام) امامخمینی حجیت ظهورات قرآنی را پذیرفته، خطابات قرآنی را برای همگان حجت میداند که با تسلط به قواعد و علوم لازم قابل استناد در استنباط مسائل مرتبط اصولی و فقهی است. ایشان اصل تخصیص و تقیید عمومات قرآنی را با توجه به قواعد تقنین و متعارفبودن در قانونگذاری پذیرفته است. (ببینید: کتاب (۲)) ایشان همانند سایر اصولیان در موارد پرشماری ازجمله بحث از حجیت خبر واحد و برائت شرعی، به آیات قرآن تمسک کرده است. (ببینید: اصول فقه)؛ چنانکه محکمترین دلیل بر برائت در شبهات حکمیه را آیه «مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً» شمرده و اشکالاتی را که بر دلالت آیه شده، ضعیف دانسته است. (ببینید: برائت)
- سنت: اصولیان شیعه، سنت را به قول، فعل و تقریر پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) تعریف کردهاند. امامخمینی برای حجیت سنت اهل بیت(ع) نیز به آیه تطهیر و حدیث ثقلین استناد کرده است و ضمن پذیرش اصل حجیت خبر واحد، در دلالت آیات بر آن خدشه کرده و عمده دلیل آن را بنای عقلا دانسته است. (ببینید: سنت و خبر واحد)
- اجماع: امامخمینی همانند دیگر علمای شیعه تصریح میکند اجماع نزد امامیه، دلیل مستقلی برابر کتاب و سنّت نبوده، به سنّت و قول معصوم(ع) باز میگردد و به عنوان کاشف از قول امام معصوم(ع) حجت است. (ببینید: اجماع)
- عقل: امامخمینی ادراک حسن و قبح با قوه عقل را ممکن دانسته، اما در بیشتر موارد، درباره اصل قبول قاعده ملازمه نظر صریحی نداده است و در صورت حکم عقل، جایز دانسته شارع به همین حکم عقل بسنده کرده، خطابی طبق آن انشا نکند، و تنها میتوان ادعا کرد میان حکم عقل و محبوبیت و مبغوضیت شرعی، ملازمه وجود دارد؛ البته از ظاهر برخی عبارات ایشان، قبول قاعده ملازمه فهمیده میشود. (ببینید: عقل(۱)) ایشان دلیل بخشی از مسائل اصولی را حکم عقل میداند؛ ازجمله معتقد است مسئله جواز و عدم جواز اجتماع امر و نهی امری عقلی است و نه برخاسته از نصوص دینی؛ آن گونه که برخی اصولیان گمان کردهاند (ببینید: اجتماع امر و نهی)؛ چنانکه در بحث اجزا خاطرنشان کرده است که نمیتوان از این نظر حکمی عام داد. ایشان اجزای هر امر نسبت به خودش را، به لحاظ ماهیت بحث امری عقلی شمرده؛ اما مسئله اجزای امر اضطراری یا ظاهری از امر واقعی را لفظی دانسته است. (ببینید: اجزا)
- بنای عقلا: امامخمینی خاطرنشان ساخته در میان ادله شرعی، دلیلی یافت نمیشود که تمام ارتکازات و بناهای عقلایی را معتبر بداند؛ از اینرو برای اعتبار بنای عقلا در هر مورد جداگانه باید امضا و موافقت شارع احراز گردد. ایشان در حجیت بنای عقلا برای آنکه بتوان از سکوت و عدم ردع، به موافقت و امضای شارع رسید، آن را متوقف بر شرایطی میداند. (ببینید: بنای عقلا) از سوی دیگر، «اعتبار» و «اعتباری» به عنوان هر نوع قرار پذیرفتهشده از سوی عقلا، که یکی از مباحث مهم و گسترده در فلسفه و نیز اصول فقه است، در مباحث و مسائل مختلف اصول فقه مورد توجه و بحث امامخمینی بوده است. ایشان از اموری مانند حق، حکم، ملکیت، زوجیت، سلطنت، ریاست، وجوب و حرمت، با تعبیر «جعلی»، یعنی اموری قراردادی یاد میکند که به دست عقلا یا کسی که نظرش نزد آنان پذیرفته است، وضع میشود، در ضمن بحثهای اصول فقه، حقیقت و آثار اعتبار را تحلیل کرده، موارد اشتباه دیگران را در تبیین آن، یادآور شده است. (ببینید: اعتبار)
- عرف: امامخمینی برای عرف در بحث حق تقنین، نقشی مستقل قائل نشده، این امر را از آنِ خداوند دانسته است؛ مگر اینکه مراد از عرف، عرف عقلا باشد که تنها در همان چارچوب و شرایط بنای عقلا به کار گرفته میشود. البته سایر کارکردهای عرف، همانند مرجعیت آن در کشف مدلولهای الفاظ، نیازمند امضای شارع نیست؛ زیرا شارع مقدس در القای خطابات خود به مردم، زبان و اصطلاح خاص و جداگانهای ندارد. (ببینید: عرف)
آرای مهم اصولی
امامخمینی در مجموع مسائل اصولی، دیدگاههای مختلفی به دست داده که در میان آنها برخی بر خلاف نظر مشهور یا دیدگاهی جدید بوده است و در بسیاری مسائل نیز همسو با نظر مشهور استدلال کرده یا با استدلالی متفاوت همان نتیجه را گرفته است؛ چنانکه ایشان در بحث از مفاهیم، اعتبار مفهوم شرط را بر خلاف نظر مشهور نپذیرفته است، اما در سایر مفاهیم با آنان همنظر شده است. (ببینید: مفاهیم) بخشی از مهمترین دیدگاههای اصولی امامخمینی عبارتاند از:
موضوع علم و تمایز علوم
امامخمینی مانند برخی دیگر اصل نیازمندی علم به موضوع واحد و جامع که منطبق بر موضوعات مسائل علم بوده، در علم تنها از عوارض ذاتی آن بحث شده را انکار و به صرف وجود سنخیت میان مسائل یک علم بسنده کرده است. (ببینید: اصول فقه)
موضوعله الفاظ
امامخمینی در تبیین اقسام وضع و موضوعله، پس از بیان وضع خاص و موضوعله خاص، در اینکه وضع اعلام شخصی از این قسم باشد، اشکال میکند؛ بلکه موضوعله عَلَم شخصی مثل «زید» را ماهیت کلی میداند که جز بر یک نفر منطبق نمیشود. همچنین ایشان قائل است الفاظ برای روح معانی و حقیقت آنها وضع شده است و موضوعله در ظاهر گرچه مصادیق خارجی همراه با مقارنات مختلف است، موضوعله واقعی الفاظ همان معانی مجرده مطلقه بدون تقید به قیدی است. (ببینید: روح معانی)
حقیقت و مجاز
مشهور اصولیان، «حقیقت» را کاربرد لفظ در موضوعله خود و «مجاز» را کاربرد لفظ در غیر موضوعله دانستهاند اما طبق نظر سکاکی «مجاز» نیز از سوی کاربر با ادعای توسعه در دایره مصادیق مفهوم حقیقیِ لفظ، در موضوعله به کار رفته است. امامخمینی نیز معتقد است در تمامی اقسام مجاز کاربرد لفظ در همان موضوعله حقیقی بوده، از این ناحیه مجاز و عنایتی رخ نداده است، اما متکلم پس از کاربرد لفظ در موضوعله خود، ادعای مصداق بودن فرد مورد نظر برای موضوعله را دارد. (ببینید: حقیقت و مجاز)
حقیقت حکم
امامخمینی حکم تکلیفی را امری اعتباری دانسته است و بر این باور است که اراده هر شخص ازجمله مولی به عمل خود او تعلق میگیرد، نه به عمل دیگری؛ از اینرو نمیتوان اراده تشریعی را اراده نفس عمل غیر و اراده انجام مکلف و انبعاث او به سوی عمل معنا کرد؛ زیرا در این صورت لازم میآید با اراده الهی به صدور فعل از مکلف، عصیان ممکن نباشد و مکلف قهراً فعل را انجام دهد. ایشان حقیقت حکم را در حکم تکلیفی و وضعی به صورت یکسان، امری اعتباری و بعث و انشای ناشی از اراده تشریعی یا امر منتزع از بعث و انشای شارع دانسته است. (ببینید: حکم)
خلو واقعه از حکم
مشهور در نزد علمای اصول این است که هیچ واقعهای نیست که خالی از حکمی باشد؛ اما به نظر امامخمینی این نظر دلیلی ندارد، بلکه بر خلافش دلیل وجود دارد؛ زیرا اگر هیچ اقتضایی برای واقعه به لحاظ فعل یا ترک و الزام و غیر آن وجود نداشته باشد و جعل اباحه نیز مصلحتی نداشته باشد، بهناچار باید برای آن واقعه، حکمی غیر از اباحه عقلی وجود نداشته باشد. (ببینید: حکم)
خطابات قانونی
در چگونگی جعل احکام به صورت انحلال یا کلی بر مخاطبان آن، بر پایه نظر مشهور اصولیان، اوامر و نواهی شرعی به خطابهای متعددی به شمار مکلفان منحل میشود و در واقع تکتک افراد موضوع حکم کلی شارع هستند. امامخمینی خطابهای شرعی را به خطابهای شخصی و قانونی تقسیم کرده است. در خطابهای قانونی، موضوع و طرف خطاب، عنوان عام و کلی است و هدف نهایی از خطاب، بعث و تحریک همه افراد و یا امکان انبعاث آنها نیست؛ بلکه هدف اراده تشریع و وضع قانون بر عموم است و خطاب شارع، به خطابهای متعدد منحل نمیشود و ویژگیهای فردی لحاظ نمیگردد؛ بر همین اساس قدرت و توان یکایک افراد لحاظ نمیشود تا به سبب عدم قدرت مکلف، تزاحم دو تکلیف پیش آید؛ امری که سایر اصولیان را به اختلاف در چگونگی حل مشکل تزاحم انداخته است. (ببینید: خطابات قانونی)
مراتب حکم شرعی
برخی اصولیان برای حکم، چهار مرتبه اقتضا، انشا و جعل، فعلیت و مرتبه تنجّز ذکر کردهاند؛ اما امامخمینی مرتبه اول را از مبادی و مقدمات حکم و مرتبه چهارم را برخاسته از حکم عقل و از لوازم و تبعات حکم معرفی کرده است. از نظر ایشان احکام انشایی، احکامی هستند که بر اساس مصالح و مفاسد بر موضوعات خود وضع شدهاند؛ اما هنوز حاکم مصلحتی در اجرای آنها نمیبیند؛ اما احکامی که وقت عمل به آنها رسیده و تمام قیودات و مخصصهای آنها نیز بیان شده، احکام فعلیاند؛ از اینرو حکمی که این مراحل را طی کرده باشد، اما به سبب موانعی به مکلف واصل نشود و یا مکلف به سبب عجز و اضطرار نتواند تکلیف را به جا آورد، از فعلیت ساقط نمیشود و انشایی نمیگردد. (ببینید: حکم) بر همین اساس ایشان در موضوع اطراف علم اجمالی به مبنای اصولی خویش در مراتب حکم و چگونگی وضع احکام تکیه کرده است. (ببینید: اشتغال)
تضاد احکام
بنابر نظر مشهور میان علمای متاخر اصولی، تضاد احکام فعلی پنجگانه تکلیفی است؛ اما امامخمینی تضاد احکام را نمیپذیرد؛ زیرا تضاد میان دو امر وجودی است که در نهایت اختلاف قرار داشته باشد و اجتماعشان قابل تصور نباشد. نیز دو امر متضاد باید متعاقب بر واحد شخصی بوده، داخل یک جنس قریب باشند؛ در حالیکه احکام از امور اعتباریاند و امر وجودی نیستند و میان وجوب و استحباب یا حرمت و کراهت، غایت خلاف وجود ندارد. (ببینید: اصول فقه)
اقسام حکم
امامخمینی حکم ارشادی را همانند مولوی، دارای ماهیت انشایی دانسته، معتقد است امر و نهی در آن، در همان معنای حقیقی خود به کار میرود و دلالت بر بعث و زجر میکند و تنها تفاوت بعث و زجر مولوی با ارشادی، تفاوت در غرض آنهاست؛ در حکم مولوی، غرض شارع، حاصلشدن مطلوب ذاتی و نفسی است، ولی در بعث ارشادی، گاهی غرض شارع، ارشاد به حکم عقل و گاهی تعلق به آن چیزی است که در مطلوب دخیل بوده است. امامخمینی تقسیم حکم به امضایی و تاسیسی را نپذیرفته و معتقد است امضای شارع به معنای انشا و جعل حکم شرعی نیست تا از آن به حکم امضایی تعبیر شود؛ بلکه بدین معناست که شارع اصلاً حکمی در عرض حکم عقل یا عقلا، جعل نکرده و وجود همان حکم عقلی یا عقلایی را کافی دانسته است. (ببینید: حکم) ایشان دستور پیامبر اکرم(ص) به کندن درخت سمره در حدیث «نفی ضرر» را از نوع حکم سلطانی آن حضرت، ولی حکمی ماندگار میداند و نه حکم کلی شرعی (ببینید: نفی ضرر)؛ چنانکه حکم را از این منظر به دو قسم حکومتی و غیر حکومتی تقسیم میکند و حکم حکومتی را حکمی میداند که پیامبر اکرم(ص) و حاکم اسلامی به واسطه ولایتی که خداوند برای اداره حکومت اسلامی به او داده و بر مدار مصالح جامعه و مسلمانان، حکمی اعم از سیاسی، اجتماعی و اقتصادی صادر میکند و مقدم بر احکام فرعی الهی است. (ببینید: حکم حکومتی) امامخمینی درباره حکم اولی و ثانوی حکومت برخی دلایل احکام ثانویه را، مانند دلیل نفی حرج، نفی ضرر و حدیث رفع را بر دلیلهای احکام اولیه پذیرفته، برخی عناوین، مانند شرط را جزء عناوین ثانوی به معنای مصطلح ندانسته است. نکته مهم در دیدگاه ایشان، گسترش جایگاه احکام ثانوی از ضرورتهای شخصی، به ضرورتهای کلی و طرح عناوین جدیدی مانند حفظ و اختلال نظام، (ببینید: حفظ نظام) ضرورت جلوگیری از فساد و به تعبیر کلیتر، ضرورت کشور و جامعه با عنوان عناوین ثانوی است. (ببینید: حکم ثانوی)
حکم تکلیفی اباحه
امامخمینی حکم تکلیفی را حکمی میداند که متضمن بعث یا زجر باشد. ایشان متفاهم عرفی از اباحه را الزامینبودن انجام یا ترک فعل دانسته که در مقابل وجوب و حرمت قرار میگیرد و اگر به گونهای باشد که هیچ اقتضایی برای انجام یا ترک نداشته باشد، اباحه عقلی نامیده میشود که از نگاه مشهور اصولیان حکم تکلیفی است. امامخمینی این اباحه را جزء احکام تکلیفی نمیداند؛ از اینرو ایشان بر فرض اعتبار و جعل اباحه شرعی از سوی شارع، آن را از احکام وضعی میداند. (ببینید: اباحه)
خبر واحد
امامخمینی با اشاره به بنای عقلا در عمل به خبر واحد، روایات مورد استدلال در اعتبار خبر واحد را در حکم امضای شارع میداند و تاسیس حجیت با این روایات را انکار میکند؛ چنانکه برای اثبات حجیت مطلق خبر ثقه، راه حلی برخاسته از انضمام روایات به بنای عقلا را پیش رو میگذارد. ایشان با پذیرش مبنای وثوق خبری، عمل قدمای مشهور طبق روایت را جابر ضعف سند آن و اعراض آنان را سبب وهن روایت دانسته است. به نظر ایشان امور دیگری که موجب وثوق به خبر و جابر ضعف سند میشوند، ازجمله کثرت روایات هممضمون، قوت متن و وجود مضامین عالی است. (ببینید: خبر واحد)
شرایط جریان اصول عملیه
برخی بر این باورند که تقدم امارات به ملاک حکومت است و امامخمینی این باور را نظر مشهور در میان اصولیان دانسته است؛ اما خاطرنشان ساخته است که تقدیم امارات یکسان نبوده، با اختلاف دلیل حجیت امارات و دلیل حجیت اصل عملی، متفاوت خواهد بود. (ببینید: اماره) ایشان درباره لزوم فحص در جریان اصول عملیه در شبهات حکمیه، نخست قول مشهور در لزوم وجوب فحص برای عمل به احتیاط را تقریب و نقد کرده، در نهایت قائل به عدم وجوب فحص شده است و تنها مانع پیش روی آن را اختلال نظام و عسر و حرج میداند؛ اما سایر اصول عملی را مشروط به جستجو و فحص دانسته است؛ چنانکه بر خلاف عمل به اصول عملیه در شبهات موضوعیه را نیز منوط به فحص و یاس از یافتن دلیل اجتهادی میداند. (ببینید: اصول عملیه)
جایگاه استصحاب
امامخمینی تقدم استصحاب بر برائت عقلی، تخییر عقلی و احتیاط عقلی را به «ورود» دانسته است؛ چون حکم عقل در این موارد معلّق بر عدم بیان و عدم ترجیح و عدم مؤمِّن است و در تقدیم استصحاب بر اصول عملی نقلی، مانند برائت شرعی نیز قائل به تفصیل شده است. ایشان نیز استصحاب عدم ازلی را نپذیرفته است و در استصحاب کلی، ازجمله قسم سوم آن معتقد است اگر رویکرد عرفی مبنا قرار داده شود، در هر سه قسم، اجمالاً جاری میشود؛ زیرا عرف، علاوه بر تشخیص مفاهیم، در تعیین مصادیق نیز نقشآفرین است. (ببینید: استصحاب)
تعارض ادله
امامخمینی تعارض ادله را به تنافی مدلول دو یا چند دلیل از نظر عرف معنا کرده است؛ به گونهای که موجب تحیر عرف شده، عرف برای آن وجه جمع مورد قبول عقلایی نیابد. درباره ماهیت جمع عرفی (دلالی) میان حکم عام و حکم خاص آرای مختلفی مطرح شده است. امامخمینی با مناقشه در تمامی وجوه اصولیان معتقد است وجه تقدم خاص بر عام و مطلق بر مقید، جدا بیانشدن عمومات و اطلاقات از مخصصات و مقیدات است؛ از اینرو عرف میان آنها تعارضی نمیبیند و جمع میان آنها را جمع عقلایی میداند. (ببینید: عام و خاص و مطلق و مقید) به نظر ایشان تعارض «مستقر» آن است که دو دلیل یا بیشتر در محیط تشریع و قانونگذاری، عرفاً با هم تنافی داشته باشند و عرف برای جمع میان آنها، روش عقلایی پذیرفتهشده نداشته باشد. ایشان در فرض عدم تعادل (تکافی) ادلّه و تعارض آنها، از میان مرجّحات تنها دو مرجّح «موافقت با کتاب» و «مخالفت عامه» را مرتبط با باب تعارض ادله دانسته است و در فرض تعارض این دو مرجح، موافقت با کتاب را بر مخالفت با عامه مقدم دانسته است. (ببینید: تعارض ادله)
ویژگیها و روش
کتابها و درسهای امامخمینی در اصول فقه (ببینید: تالیفات و آثار) از ویژگیهای علمی و روشی برخوردار است که بررسی آنها به شناخت مبانی و رویکرد ایشان در اصول فقه کمک میکند:
- پرهیز از مباحث فلسفی،
- خلطنکردن میان تکوین و تشریع،
- توجه به عرف،
- توجه به مباحث اصلی و مهم،
- بیان روشن و گویا. (ببینید: اصول فقه)
اندیشههای حدیثی و رجالی
به مجموعه دانشهایی که به نوعی مرتبط با حدیثاند، علم حدیث یا علوم حدیث گفته میشود و یک قسم آن «روایة الحدیث» است که از حیث پیوستگی حدیث با معصوم از طریق راویان و شناخت آنان بحث میکند و به دو قسم علم رجال و مصطلح الحدیث تقسیم میشود. (ببینید: حدیث و رجال) علم رجال دانش شناخت احوال و اوصاف راویان حدیث، اعم از مرد و زن و اصول و قواعد آن است و با تراجم، درایه و فهرست ارتباط دارد. (ببینید: رجال)
حدیث
امامخمینی افزون بر شرحهایی که بر احادیث نگاشته است، دیدگاههای قابل توجهی در لابهلای نوشتههای فقهی، اصولی، عرفانی و حتی سخنرانیهای خویش درباره حدیث و شیوههای فهم آن، مطرح کرده است.
جایگاه و اهمیت
حدیث پس از قرآن کریم، منبع اصلی معارف و احکام اسلام و شناخت سنت است و در همه علوم اسلامی مانند تفسیر قرآن، اصول فقه، فقه، کلام، فلسفه، تاریخ، اخلاق و عرفان نقشی مهم و برجسته دارد. به اعتقاد امامخمینی حدیث، سند اسلام است و بیتوجهی به آن، بیتوجهی به قرآن شمرده میشود. اجماع نیز از نگاه شیعه از جهت اینکه میتواند کاشف از گفته یا رضایت معصوم(ع) و سنت آنان باشد، به عنوان دلیل نگریسته میشود (ببینید: اجماع)؛ چنانکه از نگاه ایشان عمومات قرآن کریم با حدیث معتبر قابل تخصیص است. (ببینید: سنت) امامخمینی پس از آنکه مهمترین پیشنیاز اجتهاد را قرآنشناسی و سنتشناسی میشمارد، انس با روایات اهل بیت(ع) و شیوه فهم آنها را برای استنباط درست، لازم میشمرد و کتابهای حدیثی را منبع احکام و دستورهای اسلام میداند. ایشان معتقد است سخنان معصومان(ع) به منبع علم رحمانی متصل است. ایشان به اهمیت حفظ و نقل حدیث توجه ویژه داشت و خود خبره حدیث بود و از عالمانی چون محمدرضا مسجدشاهی، شیخعباس قمی، سیدمحسن عاملی و سیدابوالقاسم دهکردی اجازه نقل حدیث داشت که آن را در آغاز کتاب چهل حدیث خود بازگو کرده است. (ببینید: اجازات امامخمینی)
اقسام حدیث و اعتبار آن
از آنجا که خبر متواتر یقینآور و موجب قطع است، حجیت آن مورد اتفاق نظر است؛ اما در حجیت خبر واحد اختلاف است. امامخمینی ضمن مبحث امارات در اصول فقه به بحث از خبر واحد و دلایل حجیت آن پرداخته است. ایشان با پذیرش حجیت خبر واحد و نقد استدلال به برخی آیات برای اثبات اعتبار آن، مهمترین دلیل آن را بنای عُقلا و تایید آن از سوی شارع میداند، زیرا روایات متعددی در این باره نشاندهنده تایید شارع است. ایشان با پذیرش مبنای وثوق خبری، عمل مشهور قدما طبق روایت را جبرانکننده ضعف سند آن و رویگردانی آنان را سبب وهن روایت میداند و در عین حال، اعتبار خبر واحد در مسائل اعتقادی را که باید همراه جزم و قطع باشد نمیپذیرد. (ببینید: خبر واحد) از سوی دیگر، دلیل اصلی اعتبار و حجیت محتوای حدیث که همان سنت است، چنانکه امامخمینی بر آن تاکید کرده است، برخی آیات قرآن کریم و نیز حدیث ثقلین است. (ببینید: سنت)
شناخت و فهم حدیث
امامخمینی همسو با دیگر عالمان و به استناد منابع موجود، قواعد و شیوههایی را برای فهم درست حدیث مطرح کرده است:
- عرضه حدیث بر قرآن؛
- عرضه حدیث بر سنت قطعی؛
- توجه به محاورات عرفی و لغوی:
- توجه به شئون و مناصب مختلف معصومان(ع)؛ مانند تبلیغ، قضاوت و حکومت؛
- ارشاد برخی روایات به امور عقلایی؛
- وضع الفاظ برای روح معنا (ببینید: روح معانی)؛
- توجه به عنصر زمان و مکان؛
- شناخت راه جمع میان اخبار متعارض (ببینید: تعارض ادله)؛
- ارجاع حدیث متشابه به محکم؛
- توجه به اختلاف نسخهها؛
- بررسی محتوایی حدیث؛
- توجه به متون فقهی نخستین. افزون بر اینها در نگاه ایشان توجه به جهت صدور روایت، عرضه روایات اهل بیت(ع) بر روایات اهل سنت، توجه به تعلیل در روایات و توجه به جعل و دروغپردازی در روایات نیز بر فهم روایات تاثیر دارد. (ببینید: حدیث و اجتهاد)
منابع حدیثی
امامخمینی همانند دیگر عالمان و فقهای شیعی توجه ویژهای به چهار کتاب حدیثی الکافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب الاحکام و الاستبصار دارد و در این میان اعتبار و اتقان الکافی را بیش از سه کتاب دیگر میداند؛ با این حال، ایشان همانند سایر اصولیان، این ادعای اخباریان که همه روایات این کتابها را معتبر شمردهاند نپذیرفته است. ایشان رجوع به کتابهای حدیثی را امری عقلایی و مورد امضای شارع میداند؛ ولی معتقد است سند و دلالت آنها باید بررسی شود. درباره من لایحضره الفقیه نیز خاطرنشان کرده که گرچه شیخ صدوق در این کتاب برخلاف قرار اولیه خود روایات ضعیفی را نیز نقل کرده است، اما برگشت او از تعهد خود، در اول کتاب بسیار بعید است. ایشان مرسلههای جزمی صدوق را معتبر میداند و معتقد است اعتبار آنها کمتر از مثل مرسلههای ابنابیعمیر نیست. (ببینید: رجال) ایشان در مجموع بر این باور است که این کتابهای چهارگانه از اهمیت ویژهای برخوردارند؛ به گونهای که اگر مؤلفان آنها از اصل یا کتابی نقل نکنند یا کم نقل کنند، سبب بیاعتباری آن اصل میشود و این امر بر توثیق اهل رجال نیز مقدم است. (ببینید: حدیث) امامخمینی نهج البلاغه را پس از قرآن، بالاترین کتاب رهاییبخش بشر و دستورهای معنوی و حکومتی آن را بالاترین راه نجات بشریت و نیز روح نازله امیرالمؤمنین(ع) میداند که برای تعلیم و تربیت و مرهمی برای دردهای فردی و اجتماعی انسان است و محتوای آن اجمالاً مورد اطمینان است. ایشان صحیفه سجادیه را یکی از افتخارات شیعه و زبور آلمحمد و نمونه کامل قرآن صاعد و بزرگترین مناجات عرفانی میداند؛ چنانکه آن را صحیفهای الهی میخواند که از آسمان عرفان عارف بالله و عقل نورانی امامسجاد علیبنالحسین(ع) برای رهایی بندگان از زندان طبیعت و فهماندن ادب عبودیت نازل شده است. (ببینید: حدیث) امامخمینی استناد به کتاب مصباح الشریعه در مسائل فقهی را درست نمیداند؛ زیرا محتوای آن برداشت برخی عارفان از کلمات معصومان(ع) است؛ با این حال، ایشان در آثار عرفانی و اخلاقی خود، در موارد بسیار از آن استفاده کرده است؛ چنانکه کتاب فقه الرضا(ع) را نیز تالیف برخی عالمان میداند و نه امامرضا(ع) و از این رو معتبر نیست. درباره بحار الانوار نیز با توجه به هدف محمدباقر مجلسی از گردآوری آن خاطرنشان کرده است که وی در صدد نوشتن کتابی عملی یا قوانین اسلام نبود تا درباره آن بررسی کند و درست را از نادرست جدا کند؛ با این حال، نمیتوان همه روایات این کتاب را به عذر مخالفت با عقل و حس یا موافقنبودن با سلیقه خود رد کرد، بلکه باید آن را با معیارهای معینشده سنجید و درستی و نادرستی آن را تعیین کرد. ایشان کتاب مستدرک الوسائل میرزاحسین نوری را همانند کتاب دیگر وی در موضوع تحریف قرآن، ضعیف شمرده و بهویژه به محتوای کتاب دوم بهشدت حمله کرده است. (ببینید: حدیث) از سوی دیگر، امامخمینی بر آن است که روایاتی که در کتابهای فقهی استدلالی مانند الخلاف، تذکرة الفقهاء، منتهی المطلب، مدارک الاحکام و المعتبر، با الفاظ روایات نقل نشدهاند و نیز برخی از کتابهای استدلالی فقه که روایاتی از اهل سنت برای جدل با آنان نقل کردهاند، مانند روایات کتابهای سید مرتضی یا الخلاف شیخ طوسی قابل استدلال به عنوان روایت نیستند. (ببینید: حدیث)
کتابهای حدیثی امامخمینی
امامخمینی افزون بر استناد به احادیث در آثار فقهی و غیر فقهیِ خود، تالیفاتی نیز در شرح برخی از احادیث نگاشته است که در دانشنامه هر یک از آنها دارای مقاله جداگانه است، ازجمله:
- شرح چهل حدیث؛
- شرح حدیث جنود عقل و جهل؛
- التعلیقة علی الفوائد الرضویه؛
- شرح دعاء السحر؛
- بدائع الدرر فی قاعدة نفی الضرر.
رجال
امامخمینی در کتابهای فقهی استدلالی خود برخی از قواعد رجالی را آورده و فراوان درباره توثیق و تضعیف رجال واقع در سلسله اسناد روایات، اظهار نظرکرده است؛ چنانکه برخی نامهای ۱۳۰ تن از راویان مورد تایید و شصت تن از افرادی که به وسیله ایشان تضعیف شدهاند را گردآوری کردهاند. (ببینید: رجال) ایشان یکی از پیشنیازهای اجتهاد را آشنایی با علم رجال در حدی که فقیه بتواند احوال راویان حدیث را هرچند با مراجعه به کتابهای رجالی تشخیص دهد، دانسته است و سخنان اخباریان و مستندهای آنان در نیازنداشتن به علم رجال را نپذیرفته است.
- انواع توثیق: از مباحث مقدماتی در علم رجال، توثیق راوی است. مشهور علمای شیعه و اهل سنت در اصل روایت و در تزکیه و توثیق، گواهی یک نفر را کافی میدانند. امامخمینی به صورت مستقل و صریح به این بحث نپرداخته است؛ اما با توجه به استناد ایشان به توثیق علمایی مانند کشی و نجاشی و اکتفا به گواهی یک نفر از این بزرگان، میتوان پی برد که ایشان همین نظر را قبول کرده است. توثیقات بر دو قسم است: توثیقات خاص و توثیقات عام.
- توثیقات خاص: مهمترین راههای اثبات توثیق خاص عبارتاند از:
یکم. توثیق از سوی امام معصوم(ع): مهمترین توثیق سخن معصوم(ع) است. امامخمینی در موارد متعدد به این قسم از توثیق در کتابهای خود استناد کرده است؛ ولی چنانکه ایشان نیز خاطرنشان کرده، شرط آن این است که راوی توثیق، خود شخص نباشد؛ زیرا مستلزم دور است. دوم. دعای معصوم(ع): درباره اینکه دعای معصوم(ع) یا یکی از بزرگانِ علما درباره یک راوی، نشاندهنده وثاقت شخص باشد، اختلاف است و امامخمینی معتقد است این امر بهتنهایی نمیتواند توثیق راوی را ثابت کند. سوم. توثیقات علمای قدیم رجال: مشهور میان علما، پذیرش توثیقات علمای قدیم رجال مانند کشی است و امامخمینی نیز اینگونه توثیقات را پذیرفته است؛ به همین جهت به نظرات رجالی کشی توجه کرده و در موارد متعدد برای بیان توثیق و تضعیف راویان به آن استناد کرده است. ایشان عنایت ویژهای به دیدگاههای رجالی نجاشی دارد و او را در این فن مقدم بر همه دانسته است؛ چنانکه به دیدگاههای رجالی طوسی نیز توجه ویژه داشته و در موارد متعدد در توثیق و تضعیف راویان به آنها استناد کرده است. چهارم. توثیقات عالمان متاخر: درباره توثیق راوی از سوی علمای رجال متاخر اختلاف است و امامخمینی در مواردی توثیقات و تضعیفات متاخران را، هرچند به صورت جمع قراین، پذیرفته و در مواردی هم نپذیرفته است. ایشان در مواردی به سخن منتجبالدین استناد کرده است و گاه به آرای رجالی و حدیثی سیدبنطاووس اشاره کرده و آن را رد نکرده است؛ چنانکه به دیدگاه و آثار محقق حلی و ابنداوود حلی نیز توجه کرده است؛ اما توجه ایشان به نظرهای علامه حلی فراوان است؛ با این حال، در مواردی احتمال میدهد تصحیح علامه حلی به سبب قراینی باشد که دلالت بر صحت متن میکند. (ببینید: رجال)
- توثیقات عام: توثیقات عام، توثیقاتیاند که به کمک آنها وثاقت عدهای با بیان یک ضابطه ثابت میشود و هر فردی که آن ضابطه را داشته باشد، توثیق خواهد شد و چنین ضوابطی در علم رجال بسیارند؛ مانند اصحاب اجماع، نقل مشایخ ثقات، شیخ اجازه بودن و کثرت نقل. امامخمینی نیز پارهای از این قواعد را پذیرفته و برخی را نقد و رد کرده است. (ببینید: رجال)
اندیشههای فقهی (کلیات)
امامخمینی به فقه توجه و اهتمام ویژهای داشت و افزون بر تدریس سطح عالی اصول و فقه از حدود سال ۱۳۱۲، تدریس در مقطع خارج را پس از آمدن سیدحسین بروجردی به قم در سال ۱۳۲۳به بعد داشته است و در دوره تبعید در نجف نیز آن را ادامه داده است. (ببینید: تدریس امامخمینی) از ایشان آثار فقهی متعددی در دو بخش فقه فتوایی و استدلالی بر جای مانده است. (ببینید: تالیفات و آثار) در بررسی اندیشههای فقهی امامخمینی محورهای چندی مورد توجه است:
کلیات
امامخمینی در نگاه کلی به فقه، در مباحث اصولی و غیر آن، در مجموع محورهای چندی را مورد توجه قرار داده است:
- جایگاه فقه: از نگاه امامخمینی فقه پل ارتباطی محکمی میان مردم و دین است و فقها بیشتر از دیگر عالمان، با زندگی روزمره مردم در ارتباطند و به عنوان جانشینان امام معصوم(ع) وظیفه دارند در روزگار غیبت، قوانین اسلامی را در جامعه اجرا کنند. ایشان علم فقه را مایه تکامل و نزدیکشدن به خداوند شمرده است؛ چنانکه آن را شعبه سیاست مُدُن و تدبیر منزل و آبادانی سرزمین و ساماندهی مردم و مقدمه تحصیل توحید و معارف دانسته و حفظ اسلام و آینده آن را در گرو فقه شمرده است.
- قلمرو فقه: امامخمینی قلمرو فقه را شامل همه مسائل فردی و نظامهای اجتماعی شمرده و اسلام و حکومت اسلامی را در صورت اجراشدن، سبب سعادت دو جهان دانسته است. در نگاه ایشان، حکومت در نظر مجتهد واقعی، فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است و حکومت نشاندهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است و فقهْ تئوری واقعی و اداره انسان از گهواره تا گور است. ایشان آیات و روایات درباره سیاست را بیش از آیات و روایات درباره عبادات دانسته و خاطرنشان کرده است از پنجاه و چند بخش فقه، تنها هفت یا هشت بخش آن مربوط به عبادات و دیگر بخشها مربوط به سیاست و امور اجتماعی و روابط انسانها با یکدیگر است. (ببینید: فقه)
- منابع فقه: در فقه شیعه افزون بر قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم(ص)، سخنان و سیره اهل بیت پیامبر(ع) نیز در دایره سنت قرار دارد (ببینید: اهل بیت(ع)) و برخی از قواعد عقلی و عقلایی و اجماع نیز از منابع فقه به شمار میآیند. (ببینید: کتاب (۲) ، سنت ، عقل ، و اجماع) از نظر امامخمینی مبانی عمده فقه شیعه، اخبار و احادیث ائمهاند(ع) که خود، متصل به پیامبر(ص) و از وحی الهی سرچشمه میگیرند. فقه شیعه با تکیه بر اجتهاد و استنباط احکام بدون نیاز به قیاس و استحسان از روزگار ائمه(ع) وجود داشته و این روش فقاهت به استنباط درست احکام دینی انجامیده است.
- آیات الاحکام: آیات الاحکام آن دسته از آیاتی است که فقیه میتواند از آنها حکم شرعی، وضعی یا تکلیفی به دست آورد. امامخمینی کتاب مستقلی در این باره تالیف نکرده است؛ اما به فراوانی به این آیات توجه کرده و ضمن پژوهشهای اصولی و فقهی خود به صورت مفصل از آنها در زمینههای مختلف مانند استنباط احکام فرعی تکلیفی و احکام وضعی، استنباط مباحث اصولی و قواعد فقهی مانند نفی حرج، نفی ضرر و حرمت کمک به گناه استفاده کرده است (ببینید: آیات الاحکام)؛ چنانکه مباحث مرتبط با آیات الاحکام از کتابهای استدلالی و فتوایی و همچنین از تقریرات دروس ایشان، جمعآوری و به صورت کتابی مستقل با عنوان آیات الاحکام فی تراث الامامالخمینی تدوین و منتشر شده است. (ببینید: آیات الاحکام فی تراث الامامالخمینی و قرآن)
استدلال به آیات قرآن، وابسته به مبانی و اصول چندی است که امامخمینی نیز بر آنها تاکید دارد: یکم. اعتقاد به تحریفنشدن قرآن (ببینید: تحریفناپذیری قرآن)؛ دوم. امکان فهم قرآن (ببینید: فهم قرآن و قرآن)؛ سوم. حجیت ظواهر کتاب (ببینید: کتاب (۲) و قرآن)؛ چهارم. پیوستگی کتاب و سنت. (ببینید: قرآن و سنت)
ویژگیهای فقه امامخمینی
دیدگاههای فقهی و فتاوای امامخمینی مبتنی بر مبانی و اصولی است که مهمترینِ آنها عبارتاند از:
- جامعیت فقه: بسیاری از فقهای شیعه ـ ازجمله امامخمینی فقه را ناظر به همه مسائل مادی و معنوی و فردی و اجتماعی دانستهاند. امامخمینی با انتقاد از مکاتب مادی چون کمونیسم در برآوردهنکردن سعادت بشر، اسلام را گرهگشای مشکلات اساسی بشر اعم از مادی و معنوی شمرده و رسیدن انسان به این جایگاه را نیز در گرو تبدیلشدن انسان طبیعی به «انسان شرعی» و پیروی از اوامر شرع میداند. ایشان همه احکام شریعت را در زمان غیبت قابل اجرا و علما را موظف به عمل به آن و اعتقاد به وحیانیبودن فقه را ضامن اجرای آن شمرده است. ایشان گسست فقه از حکومت و فقیه از اجتماع و سیاست را موجب انزوا و ناکارآمدی فقه در جهان امروز شمرده و معتقد است استکبار جهانی از حضور اجتماعی و عینیتیافتن فقه و اجتهاد و ایجاد قدرتِ برخورد مسلمانان با دشمنان در هراس است. (ببینید: فقه حکومتی)
- اجتهاد اصیل و زنده: امامخمینی که بارها به حوزههای علمیه سفارش میکرد روش علمای سلف در فقه دنبال شود، از میان روشهای علمای گذشته بر روش فقهی شیخ طوسی، صاحب جواهر و شیخمرتضی انصاری تاکید ویژه دارد. ایشان فقه سنتی را موجب حفظ اسلام و درستکردن فقه تازه را موجب هلاکت حوزه شمرده و بر وظیفه حوزه در رساندن و تحویل مبانی فقهی سلف صالح به آیندگان تاکید کرده است.
از سوی دیگر، تاکید امامخمینی بر فقه سنتی و جواهری، چنانکه خود خاطرنشان ساخته، به معنای استفادهنکردن از روشهای نو فقهی نیست. ایشان اجتهاد مصطلح در حوزههای علمیه را کافی نمیدانست و بر ضرورت استفاده از روشهای نوین فقاهتی و علوم مورد نیاز حوزههای علمیه تاکید میکرد؛ چنانکه بر دخالت عنصر زمان و مکان در اجتهاد تاکید ویژه داشت (ببینید: اجتهاد)؛ ازهمینرو لحاظ عنصر مصلحت را یک اصل در دیدگاههای اجرایی فقیه بهویژه در چارچوب حکومت و مدیریت جامعه میدانست. (ببینید: مصلحت و مجمع تشخیص مصلحت نظام)
- اهتمام به عرف: استفاده از عرف نقش کلیدی در فهم موضوع و در شیوه استنباط احکام دارد. امامخمینی خطابات شرعی را متوجه به عرف میداند و عرف را راهی برای رسیدن به واقعیت و نیز لمسکردن نیازهای کنونی مردم میشمارد و در تدریس فقه خطاب به طلاب تاکید میکند فروع فقهی را در میان بازار بررسی کنند نه در اتاقهای دربسته مدرسه. مقصود از عرف در نظر ایشان بنای عقلاست و فهم عرفیای که شارع آن را رد نکرده باشد، پذیرفته است. ایشان میان دقتهای عرفی و دقتهای فلسفی فرق گذاشته است (ببینید: عرف)؛ بر همین اساس امامخمینی در تدریس فقه، مباحث فلسفی را از مباحث فقهی جدا میکرد و بر آن بود که مطالب فقه را در درس فقه و فلسفه را در درس فلسفه باید بررسی کرد. به نظر ایشان مسائلی چون قاعده فلسفی «الواحد» و بحث از لزوم تقدم اجزا بر معلول و تاخر معلول از علت، باید از مباحث اصول و فقه خارج شوند. (ببینید: اصول فقه) ایشان به کسانی که مسائل عقلی بیرون از فهم عرف را به عرف نسبت میدهند، اعتراض میکرد. به عنوان نمونه، ایشان امور اعتباری که محل بحث آن در فقه است و امور تکوینیِ مورد بحث در فلسفه را در فصلی با عنوان «قیاس اوامر تشریعی به علل تکوینی» از هم جدا کرده و تفاوتهای میان آن دو را روشن کرده است. (ببینید: فی نقد قیاس الاوامر التشریعیة بالعلل التکوینیة و ما یترتب علیه) ایشان همچنین از فهم عرفی در تشخیص موضوعات استفاده کرده و بر اساس آن فتوا داده است؛ ازجمله در باب پرداخت غرامت مثلی و یا قیمی، آن را به تشخیص عرف واگذار کرده است و نیز تشخیص مدعی و منکر در دعوا را نیز به نظر عرف دانسته است. (ببینید: عرف)
- نظاممندی: امامخمینی هر یک از آموزههای دینی را در ارتباط با دیگری معنا میکند و ریشه آن را هدفمندبودن برنامه میداند و تاکید میکند برنامههای عبادی اسلام مانند نماز در پیوند با سیاست و اجتماع و مبارزه با ستماند و باید اجرا شوند و جهاد و سیاست بدون نماز معنا ندارند؛ چنانکه امر به معروف و نهی از منکر پشتوانه اجرایی برای اجراشدن دیگر برنامهها از دعوت به اسلام، عدالت اجتماعی و اقتصادی و توزیع عادلانه ثروت است و اجرای همه اینها در سایه تشکیل نظام اسلامی ممکن است و انکار حکومت به معنای انکار ضرورت اجرای قوانین اسلام خواهد بود. (ببینید: حکومت اسلامی)
نوآوریها
امامخمینی فقیهی نوآور بود و در این راستا میتوان مسائل متعددی را ازجمله در قلمرو مسائل مستحدثه گزارش کرد. برخی دیدگاههای متمایز ایشان عبارتاند از:
- فقه حکومتی: به اعتقاد امامخمینی بخش مهمی از احکام اسلام در دایره حکومت و اجرای احکام در دایره کلان سیاسی معنا پیدا میکند. ایشان احکام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اسلام را نسبت به مسائل فرعی آن، بسی گستردهتر میداند. به باور ایشان اسلام مساوی با حکومت است و حکومت نیز بر مبنای قوانین اسلام تشکیل میشود و بدون تاسیس دستگاه اجرا و قوه مجریه نمیتوان به شریعت، جامه عمل پوشاند. از نگاه ایشان بسیاری از موضوعات مهم فقهی، مربوط به حکومت و حاکماند، مانند قاعده لاضرر که حکمی حکومتی از سوی پیامبر(ص) است، (ببینید: نفی ضرر) یا انفال که امامخمینی برخلاف بیشتر فقیهان که تصرف در انفال را بینیاز از اذن حاکم شرع میدانند، تصرف در انفال را حق حکومت دانسته است. (ببینید: مالکیت و انفال) خمس نیز از نگاه ایشان در واقع جزئی از بودجه بیتالمال و نظام اسلامی و مصرف آن در اختیار حاکم اسلامی است. (ببینید: خمس ، فقه حکومتی ، و بیتالمال)
- تقویت و گسترش نظریه ولایت فقیه: پیش از امامخمینی، بیشتر فقها اصل ولایت فقیه را پذیرفته و دلایلی نیز برای آن آوردهاند. نوآوری امامخمینی در گسترش اندیشه سیاسی ولایت فقیه و طرح آن با توجه به آفاق جدید و ریشهدار و قلمرو گسترده آن بوده است. ایشان از گذشته دور اصل ولایت فقیه را مطرح کرده است و آنچه در دوران تبعید در نجف طرح و پیگیری کرد تفصیل همان دیدگاه بوده است که حاصل آن در دو کتاب ولایت فقیه و کتاب البیع آمده است. (ببینید: ولایت فقیه (کتاب)) ایشان جایگاه ولایت فقیه را ارتقا داد و از رابطه میان مرجع تقلید و مقلد، آن را به رابطه امام و امت رساند. (ببینید: ولایت فقیه)
- تقیه مداراتی: علمای گذشته نوعاً تقیه را به خوفی و ناشی از ترس تعبیر کردهاند. امامخمینی و برخی دیگر تقیه را به تقیه خوفی و تقیه مداراتی تقسیم کردهاند. معیار در تقیه مداراتی نیز از نظر مشهور علما وجود نوعی ضرر و خطر است؛ ولی امامخمینی بر خلاف نظر مشهور، تقیه مداراتی را متوقف بر ترس از ضرر ندانسته، بلکه مصلحت کلی جامعه اسلامی را حکمت تشریع این نوع تقیه شمرده است. بر این اساس ایشان با صدور دستورها و احکامی بهمنظور ایجاد وحدت در میان مسلمانان، شیعیان را در پارهای امور اعتقادی و عبادی، بهویژه هنگام مناسک حج، به تقیه و مدارا دعوت کرد. ایشان روایات مربوط به تعامل با دیگر فرقههای اسلامی را به قصد دلجویی و ایجاد الفت و جلوگیری از اختلاف برشمرده و بر همین اساس سجده بر فرشهای مسجدالنبی(ص) را جایز شمرده، در اعلان آغاز ماه تبعیت از قضات اهل سنت را نیز واجب شمرده است (ببینید: تقیه) و از ارتکاب کارهای نسنجیده که موجب شکاف در صفوف مسلمانان شود، نهی کرده است.
- نگاه ویژه به انفال: در فقه امامیه، انفال چیزی بیش از غنایم است و به اموالی گفته میشود که به پیامبر اکرم(ص) و جانشینان ایشان، نه به اشخاص آنها، بلکه به سبب داشتن منصب امامت و رهبری اختصاص یافته است. امامخمینی نیز به این معنا تصریح کرده و دامنه آن را به مجموعه اموال بدون مالک خصوصی توسعه داده است. ایشان معتقد است که نظریه ملکیت شخصی امام(ع) بر انفال بعدها رواج یافته و بر خلاف ظاهر ادله است و فقهای صدر اول، یعنی اصحاب ائمه(ع) چنین برداشتی نداشتهاند. از نگاه ایشان منابع زیرزمینی هرچند در ملک شخصی یافت شوند، جزو انفال و ملک عمومی شمرده میشوند و اگر کسی زمینی را تملک یا احیا کرد، حتی فضای آن نیز تا محدودهای خاص به مالک تعلق دارد و بیش از آن در اختیار دولت است و نیز عمق زمین تا محدودهای خاص در اختیار اوست. (ببینید: انفال)
- قلمرو احکام ثانوی: گسترش جایگاه احکام ثانویه از ضرورتهای شخصی به ضرورتهای کلی و طرح عناوین جدیدی از قبیل حفظ و اختلال نظام، ضرورت جلوگیری از فساد و به تعبیر کلیتر، ضرورت کشور به عنوان عناوین ثانوی، بیشک از ویژگیهایی است که منشا آن، نگاه حکومتی امامخمینی به احکام اسلام است و مبنای آن را باید میان دلایل ضرورت تشکیل و حفظ حکومت اسلامی و اختیارات ولی فقیه و اهمیت مسئله حکومت نسبت به دیگر فروع دین جست. این در حالی است که احکام ثانوی در میان فقهای گذشته بیشتر در مسائل فردی مطرح بوده است؛ اما امامخمینی افزون بر جنبه فردی، بُعد اجتماعی و حکومتی آن را نیز مطرح کرد که در کنار حکم حکومتی، به عنوان ابزاری در دست حاکم اسلامی، برخی دشواریهای جامعه را حل کند. حاکم اسلامی میتواند با استفاده از آن، مسائل مهم حکومتی، مانند مراقبت و تعیین قیمتها، مسائل پولی و ارزی، بانکداری، مالیات، تجارت داخلی و خارجی، مهار تورم، تنظیم جمعیت و تعاملات سیاسی با دولتهای دیگر را مدیریت کند. (ببینید: حکم ثانوی)
- نصبیبودن امامت جمعه: امامخمینی مانند جمعی از فقها قائل به جواز اقامه نماز جمعه در عصر غیبت شده است، اما بر نقش ولی امر مسلمین تاکید کرده است. ایشان به پیرو بسط ید فقیه در عصر غیبت و لزوم اذن او، امامت جمعه را از مناصب مربوط به ولی فقیه میداند که بدون نصب او کسی مجاز به تصدی آن نیست. (ببینید: نماز جمعه)
امامخمینی به جز اینها که برشمرده شد، در مسائل متعددی از فقه نگاههای متمایز و قابل توجهی دارد.
قواعد فقهی
درباره معنای اصطلاحی قاعده فقهی اتفاق نظری وجود ندارد. امامخمینی که به صورت ضمنی به تعریف قاعده فقهی پرداخته، آن را حکم شرعی الهی شمرده که به صورت «استقلالی» در آن نظر میشود نه «آلی». امامخمینی درباره قواعد فقهی کتاب مستقلی ندارد، اما به تناسب در لابهلای مباحث فقهی به این قواعد پرداخته و گاه نیز رساله مستقلی نگاشته است. ایشان برخی از قواعد را به صورت مفصل بررسی کرده و به برخی دیگر اشارهای کوتاه کرده است. در دانشنامه امامخمینی مقالههای مستقلی به بخشی از این قواعد اختصاص یافته است و برخی یکجا بازگو شدهاند. بخشی از مهمترین قواعدی که امامخمینی به آنها پرداخته به ترتیب الفبا عبارت است از:
قاعده احترام
اموال و دارایی انسان مسلمان همچون جان او ارزش دارد و محترم است. برخی تلف عمل انسان را نیز موجب ضمان میدانند. فقها در شمول قاعده بر اعمال انسان حُر اختلاف نظر دارند. از نظر امامخمینی اعمال انسان حر از دیدگاه عرف مال محسوب میشود؛ هرچند تحت اجاره قرار نگرفته باشد. (ببینید: قواعد فقهی)
قاعده اصالة الصحه
اصل صحت به معنای حمل فعل دیگران بر وجه صحیح آن است. امامخمینی با اذعان به این معنا تصریح کرده است در مواردی که فعلِ غیر، پذیرای دو وجه صحت و فساد باشد، اصل صحت، مقتضی حمل فعلِ غیر بر صحت خواهد بود. ایشان این قاعده را به لحاظ ثمرههای فقهی و آثار اجتماعی آن، دارای اهمیت بالایی دانسته و در آثار مختلف فقهی و اصولی به آن پرداخته است. (ببینید: اصالة الصحه)
قاعده اضطرار
فقها تعریف خاصی از اضطرار به دست ندادهاند و آن را در همان معنای لغوی «ناچاری» به کار بردهاند که بر اثر آن، الزام شرعی مرتفع میشود. دامنه بحث اضطرار در فقه گسترده است و این قاعده از بحث طهارت تا دیات کاربرد دارد. در علم اصول فقه نیز در موارد چندی مانند بحث اِجزا و اجتماع امر و نهی، به موضوع اضطرار پرداخته شده است. امامخمینی نیز در بحثهای خوراکیها، تقیه و در بحث بیع به این موضوع پرداخته است. ایشان مانند گروهی از فقیهان بر این باور است که حتی در صورت ترس بر نفس محترمی غیر از خود نیز اضطرار محقق میشود؛ مانند زن حامله یا شیردهی که میترسد بر اثر نخوردن غذا به کودکش ضرری وارد شود یا مانند حالت اکراه و تقیه که حفظ جان و مال و آبروی دیگری بر شخص واجب است. (ببینید: اضطرار) امامخمینی در استدلال بر قاعده اضطرار روایاتی را که بر رفع حرمت و یا صحت عمل اضطراری دلالت میکند، نقل و به برخی از آنها استناد کرده است؛ ازجمله آنها حدیث رفع است که در آن نُه چیز از امت پیامبر(ص) برداشته شده و یکی نیز امر اضطراری است. ایشان مراد از «رفع» را برداشتهشدن همه آثار ازجمله حرمت میداند. (ببینید: اضطرار)
قاعده اعانه بر اثم
اعانه بر اثم به کمک و یاری در گناه گفته میشود و گاه شامل سکوت در برابر معصیت نیز میگردد. این قاعده، با توجه به گستره مفهومی واژه «اثم»، در موارد بسیار شامل مفاسد اجتماعی میگردد که به نوعی پیامدهای سیاسی نیز دارد؛ مانند: همکاری با حاکمان و دولتهای جائر، (ببینید: ولایت جائر) کمک به تشکلهای برانداز دین و حکومت و دامنزدن به مفاسد اقتصادی و اجتماعی در قالب کمک به راهاندازی مراکز فحشا و گناه، تولید و توزیع مسکرات و مواد اعتیادآور و کتابها و مطبوعات و رسانههای گمراهکننده. (ببینید: اعانه بر اثم) شرایطی در تحقق اعانه بر اثم فرض شده است:
- علم کمککننده به گناه؛
- قصد اعانه داشتن؛
- قصد کمککننده در تحقق گناه از کمکشونده؛
- تحقق خارجی گناه.
امامخمینی در فرض استناد به حکم عقل بر قبح اعانه بر اثم خاطرنشان میکند که هیچ قید و شرطی در حرمت اعانه بر اثم دخیل نخواهد بود؛ زیرا از نظر عقل در همه صورتها، چه قصد تحقق گناه باشد یا نه و چه گناه در خارج ایجاد شود یا نشود، ایجاد مقدمات گناه قبیح است. عرف نیز تحقق خارجی گناه را در صدق اعانه بر اثم شرط نمیداند؛ زیرا در نگاه عرف، به عنوان مثال، کسی که ابزاری را برای دزدی در اختیار دیگری قرار میدهد، او را در کارش یاری کرده، گرچه دزد موفق به دزدی نشده باشد. اما در صورتی که دلیل حرمت، کتاب و سنت و اجماع باشد، دو شرط قصد صدور گناه و تحقق خارجی گناه درخور توجه است. ایشان سرانجام با همین پیشفرض در صدق و حرمت اعانه بر اثم این شرط را پذیرفته که اعانهکننده به قصد رسیدن اعانه شونده به حرام به وی کمک کند؛ از اینرو اگر چنین قصدی در میان نباشد، حرام نخواهد بود؛ هرچند در واقع به او کمک کرده باشد. در آثار فقهی امامخمینی مصادیق متعددی از استناد به این قاعده را میتوان یافت؛ مانند وقف اموال به قصد انجام کارهای حرام، فروش انگور برای ساخت مشروبات الکلی و کمک به ظالمان که ایشان مانند فقهای دیگر آن را از مصادیق اعانه بر اثم دانسته است؛ زیرا ادله اثبات حرمت اعانه بر اثم را شامل حرمت کمک به ظالمان میداند. ایشان گستره عمل به این قاعده را به موارد مذکور در کتابهای فقهی محدود نکرده، بیانات و عملکرد ایشان چه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و چه پس از آن متاثر از پذیرش این اصل فقهی است. ایشان سکوت در برابر سردمداران ظلم را تایید رژیم پهلوی و کمک به ظلم میدانست و با استناد به این قاعده فتوا به حرمت عضویت در حزب رستاخیز داد و خطاب به مراجع و علما سستی و سهلانگاری در برابر رژیم پهلوی را کمک به دستگاه ظالم و موجب انهدام مصالح عالیه اسلام میشمرد؛ همچنین رابطه سیاسی و کمک به رژیم غاصب صهیونیستی را حرام و مخالف با اسلام دانست و مسلمانها را از استفاده کالاهای این رژیم منع کرد؛ چنانکه در خطاب به اقشار مختلف مردم عراق، کمک به رژیم بعثی عراق را از گناهان کبیره و مخالفت با خداوند اعلام کرد. (ببینید: اعانه بر اثم)
قاعده اقدام
اگر کسی با علم و قصد و رضا، اقدام به ضرر یا اقدام به ضمانی کند، مانند خریدن مالی به بهای بیشتر، در این صورت کسی ضامن نخواهد بود؛ زیرا چنین شخصی به ضرر خودش اقدام کرده است. امامخمینی ضمن قاعده «ما یُضمن» به بررسی ابعادی از قاعده اقدام پرداخته است. ایشان معتقد است چنانچه در عقد فاسد، طرفین یا یکی از آن دو، مال را از طرف دیگر دریافت کرده باشد و آن مال تلف شود، اگرچه عوض مسمّی بر عهده آنان نخواهد بود، اما اقدام نمیتواند مستند ضمان باشد؛ زیرا اثبات این امر متوقف بر اثبات دو چیز است: کبرای کلی «هر کسی که خود به انجام عملِ ضمانآوری اقدام کند ضامن است» و صغرای آن «شخص بر فلان ضمان اقدام کرده است». با اثبات کبرا و صغرای یادشده مفاد کلی این قاعده ثابت است؛ در حالیکه کبرای کلی یادشده را غیر قابل اثبات است؛ زیرا معقول نیست اقدام به ضمان خاصی منشا استقرار ضمان دیگری به نحو کلی در تمامی مصادیق گردد و مفاد کلی قاعده را ثابت کند. (ببینید: قواعد فقهی)
قاعده امکان
مفاد قاعده امکان این است که هر خون مشکوکی که زن در سن حیض، پس از سن تکلیف و پیش از یائسگی ببیند و احتمال داده شود که خون حیض است، اگر دلیل برخلاف آن نباشد، آن خون، حیض به شمار میرود. با توجه به نقدی که امامخمینی به ادله مورد استناد وارد کرده است، روشن میشود از نظر ایشان هیچ دلیل معتبری اصل این قاعده را اثبات نمیکند. (ببینید: قواعد فقهی)
قاعده تجاوز
بر اساس قاعده تجاوز در صورت شک در بهجاآوردن عملی که زمان انجامدادن گذشته باشد یا انسان وارد جزء دیگر شده باشد، به آن شک نباید اعتنا کرد. این قاعده مشابه قاعده فراغ است و درباره تفاوت این دو در میان فقها اختلاف نظر وجود دارد. امامخمینی مدلول روایات قاعده فراغ را همان مفاد قاعده تجاوز میداند و از اینرو از نظر ایشان قاعده فراغ جایگاه مستقلی ندارد. امامخمینی با رد اماره یا اصل عقلاییبودن قاعده تجاوز آن را اصل محرز تعبدی میداند و بر این باور است که روایات نیز چیزی بیش از این به دست نمیدهند. (ببینید: قواعد فقهی)
قاعده تلف مبیع در زمان خیار
در عقد بیع، هرگاه مبیع پس از قبض و پیش از انقضای مهلتِ حق خیاری که مخصوص به یکی از متعاملان است، بدون تعدی و تفریط تلف شود، ضمان بر عهده کسی است که حق خیار ندارد. این حکم موافق نظر مشهور فقهاست؛ اما امامخمینی بر این باور است که مفاد این قاعده بر خلاف اصل ضمانِ هر کسی نسبت به اموال خود میباشد؛ زیرا ایشان بر این نظر است که مشتری با عقد بیع مالک مبیع میشود و تملک وی منوط به انقضای خیار نیست. (ببینید: قواعد فقهی)
قاعده تلف مبیع پیش از قبض
چنانچه مبیع پس از عقد و پیش از تسلیم به مشتری، تلف شود، چنانکه امامخمینی نیز خاطرنشان کرده است، بیع به صورت قهری، منفسخ میشود و قیمت باید به مشتری برگردد. ایشان همانند مشهور فقها مراد از قبض را همان معنای عرفی استیلای بر شیء میداند که در هر موردی به حسب همان مورد است. مفاد قاعده در مورد جزء تلفشده نیز جاری میشود؛ البته مشتری میان قبول مقدار باقیمانده مبیع و فسخ کل معامله، مخیر است. البته چنانچه بایع امکان قبض را فراهم کرده باشد، اما مشتری قبض نکند و در این میان مبیع تلف گردد، ضمان از بایع ساقط است و از موضوع این قاعده خارج میشود. (ببینید: قواعد فقهی)
قاعده الخراج بالضمان
مفاد قاعده «الخراج بالضمان» این است که هر کس منافع مال برای اوست، در صورت بروز خسارت، ضرر نیز متوجه او خواهد بود. امامخمینی نگاه ویژهای به این قاعده دارد و به حکومتیبودن مفاد آن گرایش پیدا کرده است؛ بدین بیان که مبالغی که والی مسلمانان به عناوین مختلف از مردم میگیرد، در برابر تعهداتی است که در قبال مردم و مصالح دولت اسلامی دارد و این ـ معنایی است که از فقهای پیش از ایشان دیده نشده است. مفاد این قاعده بنابر معنای معروف با قواعدی چون «تلازم میان نماء و درک»، «من له الغُنم فعلیه الغرم» و «النعمة بقدر النقمة» از نظر مفهوم کلی هماهنگ است و همگی بیانگر تلازم میان خسارت و فایدهاند؛ ولی بر اساس معنایی که امامخمینی مطرح کرده است، این قاعده متفاوت از عناوین یادشده است. (ببینید: قواعد فقهی)
قاعده سلطنت
مفاد قاعده سلطنت بیانگر تسلط کامل مالک بر تصرف در اموال خود در محدوده شرع است؛ به گونهای که هیچکس نمیتواند او را بدون مجوز شرعی از تصرفات منع کند. البته جریان این قاعده، چنانکه امامخمینی گفته است، فرع مالکیت است و تنها پس از احراز مالکیت، قاعده جاری است. (ببینید: قواعد فقهی) امامخمینی معتقد است که قاعده سلطنت بیانگر یک حکم عقلایی است که بر فرضِ اثبات آن از طریق ادله نقلیه، یک حکم امضایی به شمار میرود؛ بنابراین با توجه به اینکه دلیل اصلی این قاعده بنای عقلاست، در موارد شک، به قدر متیقن بسنده میشود. بعضی مفاد قاعده «سلطنت» را مرکب از یک امر وجودی ـ سلطه مالک بر تصرف در اموال خود ـ و یک امر سلبی ـ منع از مزاحمت غیرـ دانستهاند؛ اما امامخمینی مفاد آن را تنها امر وجودی دانسته و سلطنت بر منع غیر را از مصادیق سلطه مالک بر اموال خود برشمرده است؛ بنابراین دلالت قاعده بر هر دو معنا برگرفته از امر وجودی است. برخی مفاد سلبی قاعده «سلطنت» را همان قاعده «احترام» دانستهاند؛ بنابراین قاعده «احترام» را فرع قاعده «سلطنت» برشمردهاند؛ در حالیکه از نظر امامخمینی این دو قاعده از قواعد عقلایی تاییدشده از سوی شرع و مستقلاند و دارای مفاد یکسانی نیستند. (ببینید: قواعد فقهی)
قاعده سوق مسلمین
بر اساس قاعده سوق مسلمین گوشت، پوست و سایر اجزای حیواناتی که در بازار مسلمانان خرید و فروش میشود، در حکم حیوان تذکیهشده و پاک است و نیاز به بررسی ندارد. امامخمینی در استدلال بر این قاعده، همانند دیگر فقها، افزون بر روایات، به سیره نیز استناد کرده است. (ببینید: سوق مسلمین) از سوی دیگر، در اینکه قاعده سوق مسلمین اماره (طریق ظنی) است یا اصل عملی، بحث و نظر است و امامخمینی معتقد است این قاعده اماره عُقلایی و کاشف از تذکیه شرعی نیست، بلکه حکم به تذکیه از باب توسعه و تسهیل بر افراد است؛ زیرا در عصر صدور روایاتِ مربوط به سوق مسلمین، بازار در اختیار شیعیان نبوده و آنان بازاری در این مناطق نداشتهاند؛ در حالیکه شیعه و سنی در بسیاری از شرایط اصلی ذبح و حلالبودن حیواناتِ ذبحشده به دست اهل کتاب، با یکدیگر اختلاف نظر داشتند؛ از اینرو این حکم به هدف توسعه برای شیعیان تشریع شده است. (ببینید: سوق مسلمین)
قاعده علی الید
ازجمله اسباب ضمان قهری، ضمان ید است که معروف به قاعده «علی الید» میباشد. بر این اساس هر کس بدون اجازه مال دیگری را تصرف کند، ضامن آن است، و باید عین مال را به وی برگرداند و در صورت تلف مال، بدل مثلی یا قیمی آن بر عهده ضامن است. در اثبات این قاعده به روایت معروف نبوی(ص) «علی الید ما اخذت حتی تؤدی» استناد شده است. هرچند سند این روایت ضعیف است، اما برخی از فقها آن را به سبب عمل مشهور قدما پذیرفتهاند. امامخمینی با آنکه عمل مشهور و شهرت فتوایی در میان گذشتگان را جبرانکننده ضعف سند روایات میداند، شرط جبران ضعف سند یعنی تحقق استناد قدما به روایت نبوی را نپذیرفته است. (ببینید: ضمان) درباره محتوای روایت، فقیهان در تفسیر عبارت «علی الید» اختلاف نظر دارند که آیا با توجه به واژه «علی» روایت صرفاً در صدد اثبات حکم تکلیفی و وجوب برگرداندن مال به دیگری است یا اینکه شامل حکم وضعی یعنی اشتغال ذمه نیز میشود؟ امامخمینی بر این باور است که «علی» در مطلق استقرارِ بر عهده ظهور دارد، چه به فعل مکلف اسناد داده شده باشد، چه به مال او؛ از اینرو همه مواردی که استیلا برای آن محقق شده، بر عهده فرد مستقر است. در نتیجه روایت در کنار بیان حکم تکلیفی، حکم وضعی را نیز ثابت میکند و فعل یا مال بر عهده شخص میآید. (ببینید: ضمان)
قاعده قرعه
قرعهانداختن روشی برای رفع تردید جهت تصمیمگیری در هر امر مشکل است که ترجیحی در میان نباشد و در فقه به عنوان یک قاعده در شبهات موضوعی مطرح است. فقها در استدلال بر این قاعده، روایات اعتبار قرعه را در حد تواتر معنوی دانستهاند و امامخمینی از مجموع آنها مفاد قاعده را ثابت میداند؛ چنانکه آن را اصل و روشی عقلایی میداند که شرع آن را تایید کرده است. (ببینید: قواعد فقهی) امامخمینی بر این عقیده است که جریان قاعده قرعه منحصر در فروع و نزاعهای عرفی نیست، بلکه در مسائل اجتماعی و حکومتی نیز جاری است و احادیث این قاعده، مربوط به باب قضا و حکومت است و حکومت نیز اعم از حکومت قاضی در باب دعاوی یا حکومت والی در نزاعهای سیاسی است. از نگاه ایشان با توجه به عقلاییبودن قاعده و اینکه شارع در همان مواردِ عقلا از قرعه استفاده کرده است، به دست میآید که در قرعه هیچ جهت کشفِ از واقع لحاظ نشده و اماره بر واقع نیست؛ بلکه به صورت یک «اصل» در موارد مشتبه، جهت تعیین وظیفه حجیت دارد. (ببینید: قواعد فقهی)
قاعده لاتعاد
مفاد این قاعده این است که خللِ غیر عمدی در نماز موجب اعاده نماز نیست؛ مگر در پنج مورد: طهارت، وقت، قبله، رکوع، سجود. مفاد این قاعده میان فقها مشهور است، بلکه ادعای عدم خلاف بر آن شده است. امامخمینی خاطرنشان کرده است که عدم اعاده به لحاظ عدم بطلان نماز است؛ بنابراین قاعده در مقام ارشاد به صحت نماز است و احتمال بیان حکم مولوی منتفی است. (ببینید: قواعد فقهی) امامخمینی همسو با نظر مشهور فقها مفاد این قاعده را تنها شامل غیر عامد دانسته و معتقد است در موضوع قاعده فرقی میان جهل، سهو و نسیان نیست و تنها موارد عمد از موضوع قاعده بیرون است. (ببینید: قواعد فقهی)
قاعده من ادرک
بنا بر مفاد این قاعده که اشاره به قاعده «من ادرک رکعة فقد ادرک الصلاة» است، اگر یک رکعت از نماز در وقتِ نماز باشد، به منزله آن است که تمام نماز در وقت اقامه شده است. بر اساس این قاعده چنانچه به مقدار یک رکعت از وقت باقی باشد، خواندن نماز، واجب فوری و ادا محسوب میشود و کافی است. در استدلال بر این قاعده، فقها به روایات متعددی که با مضامین واحد بر مفاد این قاعده دلالت دارند استناد کردهاند؛ اما اغلب این روایات ضعف سندی دارند. از نظر امامخمینی فتوای فقها و اشتهار این حکم میان آنان، بلکه ادعای اجماع بر آن، ضعف سندی را جبران میکند. ایشان موضوع قاعده را اعم از تاخیر به سبب عذر و تاخیر عمدی و نیز شامل تمام نمازهای پنجگانه و نیز شامل جایی که ادراک یک رکعت متوقف بر تیمم است، میداند. (ببینید: قواعد فقهی)
قاعده مَن مَلِک
قاعده مَن مَلِک که امامخمینی رسالهای نیز درباره آن نوشته است، (ببینید: قاعدة من ملک شیئا ملک الاقرار به (رساله)) درباره نفوذ اقرار هر کس درباره اموال خود است. برخی فقها مفاد قاعده را اجمالاً اجماعی دانستهاند؛ ولی امامخمینی معتقد است دلیل و مدرکی بر اثبات مفاد قاعده وجود ندارد و با توجه به اختلاف فقها در مستند قاعده، ادعای اجماع یادشده غیر معتبر است. از سوی دیگر، از نظر ایشان این قاعده، قاعده مستقلی به شمار نمیرود، بلکه چیزی جز قاعده اقرار نیست و تنها به اقرار اصیل اختصاص دارد و شامل اقرار وکیل و ولیّ و امثال آن نمیشود. برخی به لحاظ اطلاق واژه «شیء» موضوع قاعده را اعم از اعیان و افعال دانستهاند؛ اما از نظر امامخمینی به لحاظ تناسب حکم و موضوع و متفاهم عرفی، موضوع قاعده ویژه اعیان است. (ببینید: قواعد فقهی)
قاعده میسور
طبق این قاعده در شرایطی که عمل به تکلیف، متعذر یا در حکم آن باشد، آن اندازه از تکلیف که ممکن و مقدور مکلف باشد، ساقط نمیشود. امامخمینی که استناد به استصحاب را در اثبات مفاد قاعده ناکافی میداند، مستند آن را روایاتی چند میشمارد و به بررسی آنها میپردازد. ایشان همانند فقهای دیگر معتقد است سند این روایات ضعیف است و استناد فقهای متقدم به آنها ثابت نشده و استناد متاخران نیز موجب جبران ضعف سندی آنها نمیشود. البته ایشان دلالت برخی از احادیث بر مفاد قاعده را کامل میداند. (ببینید: قواعد فقهی)
قاعده نفی حرج
مفاد این قاعده نفی حکم حرجی در دین است؛ به این معنا که در اسلام حکم وضعی یا تکلیفی که برای مکلف ایجاد مشقت کند، وضع نشده است؛ خواه اصل حکم مشقتآور باشد یا به دلیل پارهای امور عارضی موجب مشقت شود. در استدلال بر قاعده نفی حرج به دلایلی استناد شده که مهمترین آنها آیاتی از قرآن کریم است؛ مانند آیه ۷۸ سوره حج که جعل حرج را در دین نفی کرده است. امامخمینی دلالت این آیات را بر این قاعده پذیرفته و در موارد مختلف به آنها استدلال کرده است. فقها به مجموعهای از روایات نیز استناد کردهاند و امامخمینی نیز به برخی از آنها استناد کرده است. (ببینید: نفی حرج) درباره معنای حرج، آنچه میان فقها مشهور است این است که مراد، مشقت شدیدی است که به طور عادی قابل تحمل نباشد؛ اما امامخمینی مانند علامه حلی این قید را لازم نمیداند و مفاد لغت و دلایل موجود در این باب را مطلقِ ضیق و حرج میداند؛ البته خاطرنشان کرده است که دلایل قاعده از مشقت خفیفی که مورد اعتنا نیست، انصراف دارد. ایشان در مقام فتوا نیز حرج را مطلق ضیق معنا میکند و تنها در مسئله تیمم طبق نظر مشهور، قید غیر قابل تحمل بودن را پذیرفته است. همچنین در اینکه معیار در حرج، تکتک افراد و توان شخصی آنان است یا نوع مردم، اختلاف نظر وجود دارد. مشهور فقها قائل به نوعیبودن حرجاند و بعضی شخصیبودن را ترجیح دادهاند. از ظاهر بعضی عبارتهای امامخمینی شخصیبودن حرج استفاده میشود؛ زیرا ایشان اذعان کرده است که محققشدن حرج در موارد و افراد متفاوت است و از برخی مطالب دیگر ایشان برداشت میشود که معیار در حرج، نوعیبودن آن است؛ هرچند به نظر میرسد با توجه به برخی از فتاوای ایشان هر دو معیار نزد ایشان معتبر بوده است. امامخمینی حکومت قاعده حرج بر احکام اولیه را به صورت مطلق نپذیرفته، بلکه در مواردی که حکم اولی چنان اهمیت دارد که شارع تحت هیچ شرایطی راضی به ترک آن نیست، دلیل آن حکم اولی بر قاعده نفی حرج مقدم خواهد شد؛ ازجمله آن احکام میتوان به حرمت قتل نبی(ع) و امام(ع)، حرمت تخریب قبور ائمّه(ع)، حرمت تاویل و تفسیر قرآن به آنچه موافق با مذهب ملحدان است و حرمت اسیرکردن زن و فرزند مؤمنان اشاره کرد؛ از اینرو در صورتی که مکلف مجبور شود کار حرجی را انجام دهد یا یکی از این امور مهم را مرتکب شود، دلایل قاعده نفی حرج، ارتکاب آن امر را مجاز نخواهد کرد. (ببینید: نفی حرج)
قاعده نفی سبیل
قاعده نفی سبیل به معنای نفی سلطه کفار بر مسلمانان است و حاکی از این است که در اسلام هیچ حکم و قانونی که موجب تسلط و نفوذ کفار بر مسلمانان شود، تشریع نشده است. امامخمینی برای نخستینبار در کتاب الطهاره برخی از ابعاد قاعده نفی سبیل را مطرح کرده است؛ اما به طور مفصل و استدلالی ذیل بحث «فروش قرآن به کفار» در دو بُعد فقهی و سیاسی به قاعده نفی سبیل پرداخته است. ایشان بر اساس همین قاعده در اعتراض به لایحه کاپیتولاسیون (مصونیت قضایی نظامیان امریکایی در ایران) (ببینید: کاپیتولاسیون)در ۴ آبان ۱۳۴۳ حکم تاریخی ضد امریکایی و ضد اروپایی خود را با ذکر متن آیه نفی سبیل صادر کرد. (ببینید: نفی سبیل) از نظر قلمرو قاعده نفی سبیل، با توجه به اینکه امامخمینی در کتاب الطهاره اذعان به تقابل میان کفر و اسلام کرده و برخی روایات را مؤید بر این تقابل آورده و غیر شیعیان را نیز جزو مسلمانان دانسته است و از طرف دیگر در آیه نفی سبیل، مؤمنین در مقابل کفار بهکار رفته، کشف میشود از نظر ایشان در این قاعده عموم مسلمانان مد نظر است. از سوی دیگر، مشهور فقها حکم عدم سلطه کافران را به قرآن و سایر مقدسات مثل کتابهای حدیثی و فقهی گسترش دادهاند؛ اما امامخمینی و برخی دیگر مانند سیدابوالقاسم خویی این گسترش را نپذیرفته و به جواز اینگونه نقل و انتقالها حکم کردهاند. امامخمینی ممنوعیت فروش و انتقال قرآن و کتابهای حدیثی را بر خلاف اهداف جهانیشدن اسلام میداند و به رجحان، بلکه لزوم نقل اینگونه کتابها به کفار حکم کرده است. ایشان در پاسخ به دلایل مشهور اذعان کرده مالکیت کفار بر قرآن و دیگر کتابهای حدیثی و فقهی نه تنها سلطه بر مؤمنان به شمار نمیآید، بلکه نشر آنها در بلاد کفار و گسترش معارف الهی و احکام اسلامی میان آنان، گونهای از سلطه و نفوذ مؤمنان است. (ببینید: نفی سبیل) امامخمینی در کنار پذیرش جنبه نافیبودن قاعده ظاهراً جانب اثباتی قاعده را نیز پذیرفته است؛ از اینرو ایشان در مواردی که اسباب تسلط کفار بر مسلمانان ایجاد شود، به لزوم تلاش برای خروج از سلطه کفار، به هر شکل ممکن حکم کرده است. به نظر میرسد با توجه به پذیرش همین جنبه اثباتی است که ایشان بارها در پیامها و سخنرانیهای خود تاکید کرده برای دستیافتن به استقلال و آزادی، همه باید جهت دستیابی به خودکفایی در تمام زمینهها و جلوگیری از سلطه بیگانگان تلاش کنند. (ببینید: نفی سبیل) قلمرو قاعده گسترده است و شامل ابواب مختلف فقه میشود؛ با این حال، در عبارتهای مشهور علما بیشتر به نقش آن در روابط فردی توجه شده است؛ اما امامخمینی آن را با مسائل عمومی و سیاسی نیز پیوند زده است و در سخنان و فتاوای خود تاکید فراوان دارد که مسلمانان نباید تحت سیطره کفار قرار گیرند و خروج از قراردادهایی را که موجب تسلط کفار بر مسلمانان باشد، بر مسلمانان واجب شمرده است. (ببینید: استقلال و سیاست خارجی) قاعده نفی سبیل ازجمله قواعد ثانویه فقهی است و بدون تردید بر سایر ادله اولیه احکام مقدم میشود و از سخنان امامخمینی نیز تقدیم قاعده نفی سبیل بر سایر احکام اولیه به دست میآید؛ برای مثال از ادله ولایت پدر استفاده میشود هر پدری بر فرزند ولایت دارد؛ اما قاعده نفی سبیل محدوده دلالت این ادله را به پدر مسلمان محدود میکند و پدر کافر بر فرزند مسلمان ولایتی نخواهد داشت. (ببینید: نفی سبیل)
قاعده نفی ضرر
قاعده نفی ضرر یکی از قواعد مهم فقهی است که در معنای آن میان فقها اختلاف نظر زیادی وجود دارد. امامخمینی افزون بر آنچه در تعلیقه مفصّل خود بر کفایة الاصول و در لابهلای کتاب البیع آورده، رساله مستقلی در این باره نگاشته است (ببینید: بدائع الدرر فی قاعدة نفی الضرر) و دیدگاه ایشان در این رساله با آنچه در حاشیه آورده، متفاوت است. در استدلال بر این قاعده، امامخمینی همسو با بیشتر فقها، تنها به نقل و تحلیل روایات بسنده کرده و خود را از ذکر سایر دلیلها بینیاز دانسته و معتقد است بیگمان جمله «لاضرر» از معصوم(ع) نقل شده است و به سبب تعدد این روایات در اعتبار اصل آن تردیدی وجود ندارد. (ببینید: نفی ضرر) امامخمینی بر خلاف نظری که در گذشته مطرح کرده است، در رساله یادشده نفی ضرر را به معنای نهی سلطانی و حکومتی دانسته است و اینکه پیامبر(ص) به سبب داشتن شان و جایگاه حاکمیت و رهبری بر مردم میتواند از چنین فرمانهایی استفاده کند، نه نهی الهی و بیان حکم شرعی. ایشان معتقد است پیامبر(ص) خواسته است با صدور این حکم از ضررزدن به دیگران در قلمرو حکومت خود نهی کند و مرد انصاری به عنوان فرد شاکی از رفتار سمرةبنجندب، کسی است که در قلمرو حکومت و سلطنت اسلام، مظلوم و در تنگنا قرار گرفته و برای دفع ظلم به پیامبر(ص) به عنوان فرمانروای سرزمین اسلامی مراجعه کرده است. وقتی سمره گردنکشی میکند و بههیچرو حاضر به همکاری نمیشود، پیامبر(ص) دستور میدهد درخت او را از بُن برکنند؛ یعنی در یک فرمان عمومی ابلاغ میکند که در قلمرو حکومت اسلامی، هیچکس حق ندارد به دیگری آسیب و ضرر برساند و در نتیجه، این حکمی سلطانی برای همه دورهها است. با توجه به نظر امامخمینی، که احکام حکومتی را در زمره احکام اولی قرار داده است، (ببینید: حکم حکومتی) نفی ضرر نیز به عنوان یک حکم سلطانی جزء احکام اولی خواهد بود؛ در نتیجه برای اثبات احکامی، مانند نفی وجوب وضوی ضرری که فقها از باب عنوان ثانوی به لاضرر تمسک کردهاند، ایشان بر این باور است که نمیتوان به حدیث لاضرر استناد جست. (ببینید: نفی ضرر)
اندیشهها فقهی (مسائل)
دیدگاههای اجتهادی امامخمینی در فقه شامل هزاران مسئله کلی و جزئی در ابواب مختلف میشود و در منابع متعدد فتوایی و استدلالی ایشان آمده است. (ببینید: تالیفات و آثار) بخشی از این مسائل به دلیل نوبودن موضوع یا نگاه متفاوت و تاثیرگذار امامخمینی در آن و به عنوان موضوعی که همه یا بخشی از آن مورد توجه و پرسش است، در دانشنامه بررسی و گزارش شده است. به این بخش در چند محور کلی «عبادات»، «معاملات»، «زن و خانواده»، «احکام کیفری» و «مسائل مستحدثه» اشاره میشود.
عبادات
ابواب فقه در یک تقسیمبندی کلی به دو بخش عبادات و معاملات تقسیم میشود. عبادات شامل کارهای خاصی است که انجام درست آنها مشروط به قصد قربت است و چنین اعمالی به اعمال تعبدی مشهورند. امامخمینی میان اعمال قربی و عبادی فرق گذاشته و انجام اعمالی مانند دادن خمس و زکات به قصد اطاعت و تقرب به خدا را مصداق عبادت ندانسته است. به نظر ایشان عبادت تنها شامل اعمالی مانند نماز است که نشاندهنده پرستش و خشوع در برابر خداوند و بیانگر ستایش او به دلیل ربوبیت و دیگر صفات الهی است. ایشان به هدف پیشگیری از اشتباه بهتر میداند برای نوع نخست از اعمال، عنوان «تقرّبی» به کار رود و برای نوع دوم عنوان «عبادت» و «تعبدی». امامخمینی در کتاب تحریر الوسیله احکام عبادات را در بابهای متعدد مطرح کرده است و در آثار اخلاقی و عرفانی به حقیقت، حکمتها، آثار و شرایط و اسرار اجزا و مقارنات برخی عبادات مانند نماز پرداخته است؛ همچنانکه در پیامها و سخنرانیها به درهمتنیدگی ابعاد سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و عرفانیِ عبادات توجه کرده است؛ چنانکه در آثار فقهی، اصولی و اخلاقی خود به شرایط وجوب، شرایط صحت، شرایط قبولی و کمال، زمان و مکان عبادت، آداب عمومی و اختصاصی عبادت، موانع عام و خاص عبادت و برخی مسائل اصولی عبادت پرداخته است (ببینید: عبادات و عبادت)؛ نیز به صورت خاص در منابع اخلاقی و عرفانی خود به حقیقت عبادت، رابطه عبادت با عبودیت، هدف از عبادت، اقسام و درجات عبادت و آثار عبادت پرداخته است. (ببینید: عبادت) از سوی دیگر، عبادات که به عبادات بدنی، مالی و قلبی تقسیم شده، در قالب اعمالی مانند نماز، روزه، زکات، خمس، حج و جهاد تعریف و ترسیم شده است و هر یک از این اعمال مسائل و شاخههای فرعی فراوانی دارد که شناخت و دستیابی به آنها همانند سایر بخشهای فقه، باید در چارچوب منابع و موازین فقهی باشد که عمدتاً از راه اجتهاد صحیح به دست میآید (ببینید: اجتهاد) و نوع مکلفها با توجه به ناتوانی در بهرهجستن مستقیم از منابع موجود، با شرایطی نیازمند رجوع به فقهایی هستند که دارای شرایط فقهی لازم برای مرجعیت فقهی و تقلید میباشند: (ببینید: مرجعیت و تقلید)
نماز
امامخمینی نماز را عبادتی شامل اذکار، قرآن و افعالی میداند که برخی واجب و برخی مستحباند و این امور که صورت ظاهری نماز را تشکیل میدهند، باطنی دارند که مراعاتنکردن آن اگرچه موجب باطلشدن نماز نمیشود، اما سبب میشود ملکوت نماز ناقص و یا فاسد گردد. (ببینید: آداب و اسرار نماز و اسرار عبادت) ایشان در آثار خود به جایگاه، حقیقت و مراتب نماز پرداخته و افزون بر بُعد فردی نماز و احکام و شرایطی که در آن دخالت دارد، به بُعد اجتماعی آن نیز توجه کرده است. ایشان نماز را بالاترین ذکر خداوند، برترین عمل و بزرگترین سبب رحمت حقتعالی میداند و با استفاده از آنچه در روایات آمده، معتقد است اهمال و سستی در نماز که نور چشم پیامبر(ص) و ودیعه خداوند است، سبب خروج از ولایت ائمه(ع) و محرومماندن از شفاعت آنان میگردد. امامخمینی افزون بر جنبههای فقهی به ابعاد عرفانی و اسرار نماز نیز به فراوانی پرداخته است. ایشان اساساً تاکید دارد که حقیقت نماز غیر از آداب و شرایط ظاهری آن است که هر کسی قادر به انجام و درک آن است. ایشان حقیقت نماز را از نگاه اهل معرفت همان نسخه جامعی میداند که به قلب مقدس نبی ختمی(ص) نازل گردیده و به کشف تام محمدی ترتیب داده شده است. ایشان نماز را به حسب صورت، ذکر جامع و به حسب حقیقت، خشوع و خضوع بنده در پیشگاه خداوند و سفر بهسوی «الله» میداند؛ همچنین وسیله رسیدن به مقام قرب و وصول به مقام حضور حقتعالی است و پس از وصول، نقشه تجلیات و صورت مشاهده محبوب است. (ببینید: آداب و اسرار نماز و ذکر) امامخمینی برای نماز مراتبی ذکر کرده است که به حسب مراتب نمازگزاران مختلف میشود و در هر مرتبه، نماز نمازگزار با مرتبه دیگر تفاوت بسیار دارد:
- نماز اهل ظاهر و صورت؛
- نماز اهل باطن و حقیقت؛
- نماز اولیا. (ببینید: آداب و اسرار نماز) ایشان برپایی نماز را از جهت اجتماعی، سبب طهارت و سلامت جامعه از فساد و فحشا و هدایت جامعه به صراط مستقیم میداند؛ افزون بر اینکه اقامه نماز به صورت جماعت دارای مصالح عمومی و اجتماعی است و فوایدی روحی و معنوی دارد که کمتر در عملی اتفاق میافتد.
امامخمینی درباره شرایط، مقدمات و اجزای نمازهای واجب و مستحب همانند دیگر فقها، فتاوای تفصیلی مبسوطی دارد که در منابع مختلف فقهی ایشان آمده است (ببینید: تالیفات و آثار) و در این میان چند موضوع به دلیل اهتمام ویژه یا تفاوت فتوای ایشان بیشتر مورد توجه است و از آن جمله است مسجد، طلوع فجر، سفر شرعی، نماز جماعت، نماز جمعه و نماز شب.
مسجد
اهتمام امامخمینی به حضور مسلمانان در مساجد بسی بیش از آن است که در منابع فقهی و فتوایی ایشان یا دیگر فقها آمده است و نگاه ایشان به مسجد چیزی فراتر از محل برگزاری عبادت فردی بهرغم اهمیت آن است. ایشان مساجد را بهترین سنگرها و مناسبترین میدان تشکل و بیان مصالح جامعه اسلامی میداند و مسجد را سنگری اسلامی میخواند که اگر از مسلمانان گرفته شود، صرف نمازخواندن در آن فایدهای ندارد. ایشان با تاکید بر نقش تبلیغی و آموزشی مساجد، مسئله تبلیغ را یکی از امور بسیار مهم و مسجد را مرکز تبلیغ احکام اسلام میداند و به علما و روحانیون برای توجه به کارکرد تبلیغی مسجد، تاکید کرده است. از سوی دیگر، امامخمینی با تاسی از پیامبر(ص) و مساجد صدر اسلام، خاطرنشان کرده است که اکنون نیز میتوان، کارکرد مساجد را مانند مساجد دوران پیامبر(ص) تعریف کرد و آن را مرکز حلوعقد تمام امور مسلمین قرار داد؛ از اینرو ایشان بر اجتماع و حضور فعال در مساجد تاکید میکرد. ایشان با اعتقاد به اینکه مساجد از صدر اسلام تاکنون، مرکز جنبشهای سیاسی و نظامی و حرکتهای اسلامی بودهاند، از عموم مردم میخواست با تاسی از پیامبر اکرم(ص)، مساجد را پایگاه و مرکز تبلیغ دین و نهضت اسلامی و مبارزه با دشمنان قرار دهند. (ببینید: مسجد)
طلوع فجر
غلبه نور ماه بر سفیدی فجر در شبهای مهتابی که از شب سیزدهم هر ماه آغاز میشود و تا اواخر ماه ادامه مییابد و به «لیالی مقمره» معروف است، موجب تاخیر رؤیت فجر میگردد. درباره وقت نماز صبح، در چنین شبهایی اختلاف است که همزمان با شبهای غیر مهتابی است ـ هر چند فجر دیده نشود ـ یا آنکه تا لحظه غلبه سفیدی صبح بر نور مهتاب و دیدهشدن فجر با چشم عادی به تاخیر میافتد؟ امامخمینی ضمن اشاره به این بحث در درس خارج فقه، رساله مستقلی دراینباره نوشته است. (ببینید: فی لزوم تبین الفجر فعلا فی اللیالی المقمرة (رساله)) برخی فقها ازجمله امامخمینی معتقدند ملاک تحقق فجر شرعی رؤیت فجر صادق با چشم عادی است و از اینرو در شبهای مهتابی وقت نماز صبح با تاخیر است؛ بدین معنا که در شبهای مهتابی اصل طلوع فجر دیرتر تحقق مییابد، نه اینکه فجر طلوع میکند ولی نور ماه مانع دیدن آن میشود. (ببینید: طلوع فجر)
سفر شرعی
امامخمینی بر خلاف نظر کسانی که ملاک در انتفای حکم سفر را کثرت سفر شمردهاند، معتقد است معیار سفر شغلی است و از اینرو همسو با برخی فقهای معاصر، کسانی را که سفر مقدمه شغل آنان است، به سفر شغلی ملحق نمیکند و آنان را مسافر میداند؛ از اینرو سفر برای کار و شغل از سوی کسی که محل کار و اقامت او دو شهر جدا است و هر روز باید سفر کند، به حساب نیامده و نمازش شکسته است. (ببینید: مسافر) از سوی دیگر، امامخمینی هر محله از شهرهای بسیار بزرگ مانند تهران را در حکم یک شهر جداگانه میداند و از اینرو برای تمامخواندن نماز در این شهر، باید قصد اقامت ده روز یا ماندن سی روز بدون قصد در یک محله از آن صورت گیرد. ایشان همچنین در قصد وطن قراردادن یک محل، معتقد است فرد باید یک محله از شهری بزرگ مانند تهران را وطن خود قرار دهد و قصد ماندن دایم در آن محله را داشته باشد و نمیتواند همه شهر را وطن خود قرار دهد. (ببینید: مسافر)
نماز جماعت
امامخمینی با ـ توجه به سیره پیامبر اکرم(ص) اصل تشریع نمازهای شبانهروز را به جماعت میداند. ایشان که نماز را بالاترین فریضه و ذکر خداوند میشمارد، تاکید دارد که مردم آن را در مسجد و به جماعت به جای آورند و از فُراداخواندن آن خودداری کنند؛ چنانکه حاضرنشدن در نماز جماعت از روی بیاعتنایی را جایز نمیداند و حتی معتقد است بهجایآوردن نماز جماعتِ بدون توجه بر نماز فرادای باتوجه برتری دارد؛ نیز نماز جماعت شکسته اول وقت با جماعت، از نماز کامل بدون جماعت بهتر است. ایشان تاکید دارد که امام جماعت افزون بر شرایط فقهی مانند عدالت، از نگاه اخلاقی باید متدین و عامل به گفتار خود باشد تا پند و موعظه او در مردم اثر کند و اگر فردی منحرف باشد، میتواند افراد فراوانی را منحرف کند؛ همچنین امام جماعت باید مورد اعتماد مردم و به دور از عُجب و ریا و فردی وارسته باشد. (ببینید: نماز جماعت)
نماز جمعه
امامخمینی همانند گروهی از فقها نماز جمعه را در دوره غیبت واجب تخییری میداند و برای برای انعقاد و صحّت نماز جمعه، شرایطی را برشمرده است که مورد اتفاق فقهاست؛ چنانکه همسو با اجماع فقها اقامه دو خطبه را واجب میشمرد و نماز را بدون آن صحیح نمیداند. (ببینید: نماز جمعه) ایشان نماز جمعه را مانند حج از مواقف بزرگ و مراسم عبادی آن را دارای اهمیت سیاسی دانسته که مسلمانان از آن غافلاند و سپس تاکید کرده است اگر کسیاندک تاملی در احکام اسلامی کند درمییابد اسلام دین سیاست است. ایشان تاکید کرده است امامجمعه باید در خطبه نماز مردم را به آنچه در کشورهای اسلامی و غیر اسلامی به مصلحت دین و دنیای مردم است، آگاه سازد و از امور سیاسی و اقتصادی که در استقلال و آزادی آنان دخالت دارد، سخن گوید و آنان را از مداخله دولتهای ظالم و استعمارگر در امور سیاسی و اقتصادی که منجر به استعمار و استثمار آنان است، آگاه گرداند. امامخمینی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در راستای آنچه در تحریر الوسیله آورده است، نماز جمعه را محلی برای طرح مباحث سیاسی و فرصتی برای آگاهیبخشی به مسائل اجتماعی، رفع اختلافها و گرفتاریهای مسلمانان و موجب آشنایی مردم با وظایف خویش شمرده است و امامان جمعه را عامل تهذیب افراد و جامعه دانسته است. (ببینید: نماز جمعه)
نماز شب
امامخمینی در آثار خود به تبیین جایگاه و فضیلت نماز شب پرداخته و ابعاد فقهی، اخلاقی و معرفتی آن را بیان کرده است. ایشان جنبههای معرفتی و اخلاقی نماز شب را بیشتر در کتاب شرح چهل حدیث و احکام فقهی آن را در کتابهای تحریر الوسیله و توضیح المسائل آورده است؛ چنانکه در برخی سخنرانیهای خود نیز به این عبادت ویژه اشاره کرده و برپادارندگان آن را ستوده است. ایشان بیداری در آخر شب را با قطع نظر از عبادت، دارای اهمیت دانسته، آن را سیره ائمه(ع) و علمای بزرگ معرفی میکند و راه دستیابی به حقیقت و سرّ نماز را بیداری در شب میشمارد. (ببینید: نماز شب)
عدالت
یکی از شرایط امامت در نماز جماعت و جمعه عدالت است و عدالت در برخی امور دیگر مانند قضاوت و شهادت نیز در نگاه امامخمینی و دیگر فقها نوعاً یک شرط به شمار رفته است و بر اساس نظر مشهور فقیهان متاخر و معاصر ازجمله امامخمینی، عدالت ملکه راسخ نفسانی است که باعث ملازمت و مداومت تقوا در پایبندی به انجام واجبات و ترک محرمات و مرتکبنشدن کبایر و نیز اصرارنکردن بر گناهان صغیره میشود. از فتاوا و سخنان امامخمینی بر میآید که ایشان عدالت را در برخی موارد، مانند طلاق و شهادت، «شرط واقعی» میداند که با کشف خلاف، طلاق و شهادت باطل خواهد بود و در موارد دیگر، مانند امامت جماعت، «شرط علمی» میداند که کشف خلاف آن، مایه بطلان عمل نیست. (ببینید: عدالت (۲)) امامخمینی حسن ظاهر را بهعنوان «کاشف تعبدی» در حکم به عدالت کافی میداند و آن را به حصول علم یا ظن مشروط نمیکند؛ همچنین وثوق به عدالت فرد را از هر راهی که پدید آید، کافی میداند. (ببینید: عدالت (۲))
خمس
اصل وجوب خمس، حکم مسلّم الهی و مورد اتفاق شیعه و اهل سنت است؛ اما درباره گستره وجوب آن اختلاف نظر وجود دارد. امامخمینی خمس را مالی شمرده که خداوند به جای زکات برای حضرت محمد(ص) و نسل ایشان واجب کرده است. ایشان فتاوای خود را در مسائل مختلف فقهی در آثار متعدد فتوایی خود بازگو کرده است؛ نیز بخشی از احکام خمس را به صورت استدلالی در کتاب البیع به فراخور بحث ولایت فقیه و نیز در ضمن برخی مسائل دیگر بیان کرده است. (ببینید: خمس) امامخمینی با استناد به برخی روایات که به چگونگی هزینهکردن و اداره حکومت با خمس پرداختهاند، هدف از تشریع خمس را مصارف حکومت اسلامی دانسته است تا در نهایت هدفی که برای پیامبران(ع) ترسیم شده، یعنی برقراری نظام اجتماعی عادلانه تحقق یابد. افزون بر آن ایشان در اثبات حکومتیبودن ماهیت خمس، به میزان درآمد ناشی از آن اشاره کرده که در صورتی که همه افراد واجد شرایط، خمس خود را پرداخت کنند، مبلغ به دستآمده، بسیار بیشتر از نیاز و مصرف در مثل کمک به فقرای سادات و مانند آن است و متناسب با تشکیل و اداره یک حکومت بزرگ است؛ از اینرو ایشان خمس را همانند انفال نه برای شخص امام معصوم(ع) و یا منصب او، بلکه اموالی در اختیار حاکم اسلامی دانسته است. ایشان روایات تحلیل خمس را مربوط به آن دسته از اموالی میداند که از سوی غیر معتقدان به خمس در سایر مذاهب، به شیعیان منتقل میشود و ربطی به سایر موارد ندارد. امامخمینی بر پایه نظریه ولایت فقیه مسئولیت گرفتن خمس و زکات را از شئون ولایت میداند که در عصر غیبت تابع نظر ولی فقیه است؛ از اینرو فقهایی چون امامخمینی که کل این سهام ششگانه را مربوط به مقام امامت و ولایت میدانند، درباره سهم سادات نیز فقیه جامع شرایط را عهدهدار تولیت آن میدانند. البته در فرض تشکیل حکومت اسلامی به دست فقیه، جواز پرداخت خمس به فقیه غیر حاکم، محل بحث قرار گرفته است و نظر صریحی از امامخمینی دراینباره وجود ندارد. (ببینید: خمس)
حج
امامخمینی همانند دیگر فقها و مراجع تقلید دیدگاههای فقهی خود درباره ارکان، مسائل و فروع حج و عمره را در کتابهای فتوایی خود، بهویژه تحریر الوسیله و نیز استفتاهایی که در طول سالها از ایشان شده بیان کرده است و همانند سایر مسائل فقهی در برخی مسائل نظر فتوایی متفاوتی با دیگران دارد؛ اما از ویژگیهای ایشان در تبیین حج و جایگاه و فلسفه این عبادت بزرگ پرداختن به ابعاد دیگری از آن است که در منابع مرسوم فقهی مطرح نمیشود. یکی از ابتکارات امامخمینی در تبیین حج، اصطلاح «حج ابراهیمی محمدی» است. ایشان برای حج، با کارکردهای اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و در سطوح فردی، ملی و بینالمللی، جایگاه ویژهای قائل بود؛ به گونهای که باید ایشان را احیاگر حج ابراهیمی نامید. ایشان حج را کنگره سراسر سیاسی که به دعوت حضرت ابراهیم(ع) و حضرت محمد(ص) برپا میشود، شمرده است و معتقد است این اجتماع با هدف تامین منافع مردم و دعوت به عدالت برپا میشود و باید ندای لبیک حاجیان، ضمن اظهار اطاعت و بندگی در برابر خداوند، دربردارنده مقاومت و تسلیمنشدن در برابر شیطان بزرگ، بتها و طاغوتهای جهانخوار که همه مستضعفان جهان را به سجده در برابر خود فرا میخوانند، باشد. ایشان در مجموع در برشماری آثار حج، به آثار سیاسی اجتماعی، آثار فرهنگی و تبلیغی، تبادل اطلاعات و روشنگری، تقویت همبستگی، فرصت تصمیمگیریهای مهم و نیز گسترش بیداری در جهان اسلام توجه داده است. (ببینید: حج ابراهیمی) از سوی دیگر، امامخمینی فریاد برائت از مشرکان را که فریادی سیاسی عبادی و به فرمان رسول خدا(ص) بوده، دستوری جاویدان میشمارد. ایشان تاکید دارد که برائت از مشرکان، از ارکان توحیدی و واجبات سیاسی حج است و کهنهشدنی نیست؛ زیرا یکی از عوامل مهم عقبماندن مسلمانان، دشمنان اسلاماند که با ایجاد اختلاف و تفرقهافکنی در میان مسلمانان، سرمایهها و منافع کشورهای اسلامی را به یغما میبرند؛ بنابراین افشاکردن ستمهای آنان وظیفه زائران خانه خداست. (ببینید: حج ابراهیمی) اساسیترین دغدغههای امامخمینی در موضوع حج، که از بررسی پیامهای ایشان از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۶۶ به دست میآید، عبارتاند از:
- تلاش و همفکری مسلمانان برای غلبه بر استعمار و رسیدن به استقلال؛
- توجه مستمر به موضوع فلسطین در تمام پیامها؛
- لزوم پرهیز مسلمانان از تفرقه و پراکندگی؛
- اهتمام به امور مسلمانان در سراسر جهان؛
- تبیین و تشریح انقلاب اسلامی ایران در میان مسلمانان دیگر نقاط دنیا؛
- توجهدادن حاجیان به امور معنوی و عرفانی حج؛
- لزوم مراعات نظم و ترتیب و آداب و اخلاق اسلامی، بهخصوص برای زائران ایرانی. (ببینید: حج ابراهیمی)
جهاد و دفاع
امامخمینی از معدود فقیهانی است که در دوران معاصر ذیل بحث امر به معروف و نهی از منکر کتاب تحریر الوسیله و نیز در پایان رساله عملیه فارسی، احکام دفاع را مطرح کرده است. افزون بر این، پاسخهای ایشان به استفتائات، در جریان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز بسیاری از احکام و مباحث مرتبط با جهاد و دفاع را دربردارد و ابعاد مختلف جهاد دفاعی را بیان کرده است. (ببینید: جهاد و دفاع) امامخمینی جنگهای اولیای الهی(ع) را تنها برای حفظ مکتب و انسانیت میداند و حکمت تشریع چنین احکامی را از سر ناچاری و مانند برداشتن غده سرطانی از بدن انسان شمرده است؛ از اینرو اتهام غیر رحمانیبودن اسلام به دلیل وجود چنین تشریعی ناصواب است. با این حال، ایشان گرچه در عصر غیبت، فقیهان جامع شرایط را در مناصب سیاسی و مانند آن جانشین امام معصوم(ع) میشمارد؛ اما همانند نظر مشهور فقها دعوت به جهاد ابتدایی را از محدوده اختیارات فقیه خارج میداند؛ البته ایشان در مباحث اجتهادی بعدی خود این نظر مشهور را قابل مناقشه دانسته است. از سوی دیگر، امامخمینی دامنه موضوع دفاع را گسترانده و آن را شامل مبارزه با استیلای سیاسی و اقتصادی دشمن نیز دانسته است. ایشان در وجوب دفاع، همانند دیگر فقها، تنها شرایط عامه تکلیف را لازم دانسته و تصریح کرده است که در دفاع حضور یا اجازه امام(ع) یا نایب امام(ع) شرط نیست و بر هر مکلفی واجب است بدون هیچ قید و شرطی، با هر وسیلهای از کیان اسلامی دفاع کند و فرقی میان زن و مرد نیست. ایشان امر دفاع را مقدم بر بسیاری از امور مهم دیگر، مانند تحصیل میدانست و بر اساس دیدگاه تکلیفمحوری، حتی شکست در این مسیر را پیروزی واقعی میشمرد. دفاع فردی از جان، مال و ناموس نیز ازجمله مسائلی است که امامخمینی فروع مختلف آن را مطرح کرده است. (ببینید: جهاد و دفاع)
ابزار جنگی
به نظر امامخمینی جواز بهکارگیری سلاح برای اهداف نظامی در جنگ و مسلحکردن غیر مسلمانان، امری ثابت ولی در همه موارد یکسان نیست، بلکه تابع نظر حاکم و مصالح عامهای است که حاکم آن را تعیین میکند. ایشان حکم خرید و فروش ابزار جنگی از کفار را نیز امری حکومتی و تابع مصالح جامعه و مقتضیات زمان و مکان میداند. (ببینید: ابزار جنگی) امامخمینی همچنین خاطرنشان کرده است که مراد از دشمن نیز با توجه به شرایط امروزی، مطلق دشمنان دین مانند کفار نیستند، بلکه مقصود دولتها و گروههای مخالف اسلاماند؛ از اینرو فروش سلاح به غیر مسلمان که تابعیت دولت اسلامی را دارد و ساکن در آن کشور است، مانعی ندارد؛ چنانکه در حکم فروش نیز صرف عنوان «جنگ»، «آتشبس»، «کافر» یا «مسلمان مخالف» موضوع بحث نیست؛ زیرا روایات این باب، ارشاد به حکم عقل دارند و باید به مقتضای حکم عقل به مصالح مسلمانان و نقش زمان در فروش سلاح به دشمن توجه کرد و تشخیص آن از اختیارات حاکم اسلامی است. ایشان در بیانات خود همواره درباره خطر تجهیزات جنگیِ نوظهور، هشدار داده است و توسعهطلبی ابرقدرتها و انبارکردن سلاحهای هستهای را از تهدیدات دنیای امروز به شمار آورده و با تاکید بر لزوم جلوگیری از اینگونه جنگافزارها، استفاده از آنها را موجب نابودی نسل بشر دانسته است. (ببینید: ابزار جنگی)
امر به معروف و نهی از منکر
امامخمینی امر به معروف و نهی از منکر را دو اصل مهم میداند که به دنبال اصلاح همه امور است و هدف از آن اجرای احکام الهی و سعادت انسانهاست. ایشان با استناد به برخی احادیث ـ این وظیفه را از شریفترین واجبات دانسته است که دیگر واجبات بر پایه آن استوار میشود. ایشان توجه مردم و علما را به منکرها و معروفهای مهم و بزرگ اجتماعی، که با اساس دین و جامعه اسلامی در ارتباط بود، جلب کرد و مقصود از آن را سعادتمندشدن انسانها و اجرای احکام الهی شمرده است. از سوی دیگر، اعتقاد امامخمینی به لزوم مبارزه با حاکمان ظالم و اقدام عملی ایشان در قیام علیه رژیم پهلوی، آن هم در یک فضای فکری که از نظر دیگران احتمال تاثیر نمیرفت و بسیاری این اقدام را بینتیجه میدانستند، ریشه در اندیشه و مبنای ایشان در بحث امر به معروف و نهی از منکر و مسئله تقیه دارد. ایشان همانند سایر فقها در بهکارگیری مراحلی از امر به معروف و نهی از منکر که منجر به جرح و قتل شود، اجازه فقیه جامع شرایط را لازم میداند؛ اما از مبانی ایشان در بحث ولایت فقیه بر میآید که پس از تشکیل حکومت و دولت اسلامی، تنها حاکم اسلامی میتواند چنین اجازهای بدهد. (ببینید: امر به معروف و نهی از منکر)
بدعت
یکی از مسائل مرتبط با نهی از منکر بدعت است که عبارت است از تغییردادن احکام خداوند به سبب افزودن به دین یا کاستن از آن. امامخمینی در چند جا به بحث از بدعت و حقیقت و احکام آن پرداخته است. ایشان بر حرمت و مبغوضیت بدعت تصریح کرده و قبح آن را از واضحات عقلی و حرمت شرعی آن را از ضروریات دین دانسته است. ایشان تاکید میکند اگر سکوت علمای دین موجب جرئت ستمکاران بر ارتکاب محرمات و ایجاد بدعتها شود، اظهار مخالفت بر علما واجب و سکوت حرام است و این انکار واجب است؛ اگرچه بر از بینبردن حرامی که صورت میپذیرد، تاثیری نداشته باشد. (ببینید: بدعت) این فتوای امامخمینی افزون بر حرمت بدعت، مبتنی بر دیدگاه ایشان درباره شرط تاثیر در امر به معروف و نهی از منکر و وظیفه علما در امور مهم دینی است که باید با بدعت مبارزه کنند حتی اگر انکارشان مؤثر نباشد. ایشان در این امر، تنها معیار را اهمیت موضوع میداند و ملاحظه ضرر و حرج را دخیل نمیداند. (ببینید: امر به معروف و نهی از منکر)
معاملات
آنچه در این بخش مورد نظر است آن دسته از مسائلی است که به گونهای در پیوند با مسائل مالی است و از چشمانداز نگاه امامخمینی نیازمند بررسی و توجه ویژه است:
اقتصاد
امامخمینی نظام اقتصادی اسلامی را معتدل و در برابر دو نظام سرمایهداری و سوسیالیستی میداند. از نگاه ایشان اجراشدن قوانین اقتصاد اسلامی در همه شئون زندگی فردی و اجتماعی، حفظ منافع محرومان و مستمندان، گسترش مشارکت عموم مردم، مبارزه با زراندوزی، وابستگینداشتن و تامین رفاه همگانی از خطوط اصلی اقتصاد اسلامی است. اقتصاد اسلامی از نظر ایشان مخالف با اختلاف طبقاتی و برخوردار از سلامت است و در صورت اجرای درست، موجب رفع نابرابریها، کمک به توسعه کشور و ایجاد عدالت اجتماعی میشود. (ببینید: اقتصاد) امامخمینی نتیجه اقتصاد سالم را عدالت اجتماعی که مهمترین هدف پیامبران(ع) است، میداند و ابزارهای تحقق این عدالت، حکومت اسلامی، شیوه مناسب برخورد با مالکیت خصوصی، مشارکت مردم در اقتصاد، گسترش معنویت و فرهنگ اسلامی در جامعه و شیوه مواجهه با اقتصاد جهانی است. ایشان با تاکید بر لزوم گسترش فرهنگ کار، (ببینید: کار و کارگر) مبارزه با دنیاپرستی و زراندوزی، حمایت از مستمندان و انجام امور اقتصادی به عنوان جهاد، عبادت و عمل معنوی به تشویق انگیزههای انسانی برای حمایت از دولت اسلامی، افزایش تولید و گسترش عدالت میپرداخت. در اندیشه امامخمینی زیربنای فکری افراد جامعه، توحید و عقاید حق الهی است نه اقتصاد، اما اقتصاد نیز از جایگاه مهمی برخوردار است. از نگاه ایشان اگر اسلام با مجموعه قواعد خود به صورت یک مکتب منسجم به اجرا درآید، افزون بر فقرزدایی و جلوگیری از فساد صاحبان ثروتهای نامشروع، موجب شکوفایی استعدادها و قدرت خلاقیت افراد جامعه نیز میشود و مشارکت عموم مردم را در عرصه اقتصاد گسترش میدهد. (ببینید: فقر) امامخمینی محدوده فعالیت اقتصادی دولت را در حوزه صنایع و اموری میداند که مردم از انجام آن ناتواناند و از دولت میخواست امور اقتصادی را در حد امکان به مردم واگذار کند و خود تنها نظارت کند. از نظر ایشان گسترش مالکیت دولت و کنارگذاشتن ملت، بیماری مهلکی است که باید از آن پرهیز شود. همچنین از آنجاکه امامخمینی معتقد بود دولت بدون مشارکت مردم موفق به اداره درست امور نمیشود، خواهان مشارکت مردم و بازار در اقتصاد و مشخصشدن حدود فعالیت دولت در این بخش طبق قانون بود. ایشان اقتصاد مطلوب و سالم را اقتصاد مستقل و غیر وابسته بهخصوص در زمینه کشاورزی میدید. (ببینید: کشاورزی و تولید و صنعت) آزادی بخش خصوصی از نظر امامخمینی تنها در حدی که به نفع طبقه محروم و مستضعف باشد، مجاز شمرده میشود و اینکه عدهای بر تمام امور مالی و تجاری مردم مسلط شوند، پذیرفته نیست. ایشان تاکید داشت که آزادی بخش خصوصی، مطلق نیست و متکی بر نظارت دولت بر آن است و این نظارت باید در این موارد باشد: جلوگیری از ورود کالاهای تجملی و ایجادکننده فساد، تضادنداشتنِ فعالیت بخش خصوصی با مصالح کشور و احکام شرعی و اجحاف نکردن در حق کارگران و کارمندان و مانند آنها. (ببینید: اقتصاد)
عقد
عقد در معنای خاص قراردادی است که انشای آن با اراده دو تن محقق میشود، مانند بیع اما ایقاع با یک اراده تحقق مییابد و نیازی به قبول طرف مقابل ندارد، مانند طلاق. امامخمینی به صورت مفصل در دو کتاب المکاسب المحرمه و کتاب البیع احکام مشترک میان عقدها و قراردادها و احکام خرید و فروش و دلایل آنها را بررسی کرده است. ایشان در آثار فتوایی خود نیز برخی از احکام مهم و مورد نیاز انواع عقود معاملی را ذکر کرده است. (ببینید: عقد) امامخمینی با تاکید بر امضاییبودن عقدها و معاملات تصریح کرده است که شارع حقیقت خاصی را برای عقود و معاملات بیان نکرده، بلکه آنچه را نزد عرف و عقلا رواج داشته، امضا کرده است. ایشان حتی در مثل طلاق خُلع و مبارات نیز قائل به تاسیس حکم جدیدی نیست و میان عقدها، تنها در عقد موقت ازدواج (متعه) احتمال تاسیسیبودن را مطرح کرده است؛ البته در نگاهی کلی ایشان تقسیم حکم به تاسیسی و امضایی را درست نمیداند و امضای شارع را جعل حکم نمیشمارد بلکه در حقیقت شارع همان حکم عقل یا عقلا را کافی دانسته است. نظر مشهور فقهای پیشین این است که عقود، توقیفی و متوقف بر بیان یا اذن شارعاند؛ اما امامخمینی پس از ذکر احتمالات مختلف ذیل آیه «اَوْفُوا بِالْعُقُودِ»، ادعای توقیفیبودن و انحصار اینگونه عمومات را در معاملات متداول در زمان وحی و تشریع، حملی نادرست و جمودی ناصواب دانسته که از ساحت مقدس شریعتی که آسان میگیرد، به دور است. ایشان تاکید دارد که آیات قرآن کریم در مقام قانونگذاری پایدار تا قیامت نازل شده و در تنگنای عقدها و معاملههای متداول در آن زمان محدود نمیشود. امامخمینی با استناد به دلایل متعددی، ازجمله سیره عقلا، متشرعه و عموماتی مانند برخی آیات ثابت میکند که لزومی به تنظیم قرارداد لفظی یا کتبی نیست، بلکه همین که از نظر عرف و عقلا دال بر توافق و وقوع عقد وجود داشته باشد، کافی است؛ بنابراین معاطات نیز از اقسام بیع محسوب میشود و عقدی لازم است. ایشان معاطات را در تمامی عقد و ایقاعهایی که قابل انشا با فعل باشند، حتی ازدواج و طلاق، قابل جریان دانسته و تنها در وصیت یا بعضی از اقسام آن که قابلیت انشا با افعال را ندارند، صحیحبودن معاطات را نپذیرفته است؛ البته ایشان در مقام فتوا در نکاح و طلاق بر کفایت معاطات فتوا نداده است. از سوی دیگر، در حکومت اسلامی پایبندی به قراردادهایی که با افراد حقیقی یا حقوقی بسته میشود، لازم است؛ هرچند باعث بهمشقتافتادن باشد؛ اما به نظر امامخمینی (ببینید: حکم حکومتی و فقه حکومتی) از آنجا که حکومت، شعبهای از ولایت مطلقه رسولالله(ص) و مقدم بر تمام احکام فرعی است، در صورت لزوم، ازجمله به دلیل رعایت مصلحت عمومی میتواند قرارداد شرعی خود با مردم یا حتی قراردادهایی را که میان افراد (کارفرما و پیمانکار) منعقد میشود، یکجانبه لغو کند. (ببینید: عقد)
مالکیت
امامخمینی احکام مالکیت را نخست به صورت فتوایی در کتاب تحریر الوسیله مطرح کرده و سپس از آن به صورت استدلالی در کتاب البیع بحث کرده است. ایشان در دیگر آثار خود نیز به تناسب، به پارهای از مباحث مرتبط با مالکیت اشاره کرده است. (ببینید: مالکیت) ایشان همانند فقهای دیگر مالکیت انسان بر اموال را امری اعتباری از جانب عقلا میداند. ایشان صیغه عقد (ایجاب و قبول) و مانند آن را سبب ایجاد مالکیت نمیداند؛ زیرا از نظر ایشان، مالکیت که امری اعتباری است، در حقیقت، ناشی از اعتبار عقلاست نه الفاظ عقود معاملات؛ البته عقلا نیز پس از انشای معاملات، مالکیت را اعتبار میکنند. همانگونه که وقتی انسان شیئی را حیازت میکند، این عمل موضوع برای اعتبار مالکیت توسط عقلا میشود، نه آنکه خود عمل، موجدِ مالکیت باشد. در فقه اسلامی سه گونه مالکیت؛ خصوصی، دولتی و عمومی وجود دارد و امامخمینی بر تعادل میان بخش خصوصی و سایر بخشها و نظارت بر آن در راستای تحقق عدالت اجتماعی تاکید میکرد. ایشان در وصیتنامه خود در خصوص مالکیت از مسئولان کشور میخواهد در برابر احکام خداوند خاضع باشند و تحت تاثیر تبلیغات بیمحتوای قطب ظالم و چپاولگر سرمایهداری و قطب ملحد اشتراکی و کمونیستی واقع نشوند و به مالکیت و سرمایههای مشروع با حدود اسلامی احترام گذارند تا سرمایهها و فعالیتهای سازنده به کار افتد و کشور به خودکفایی برسد. پیش از انقلاب اسلامی ایران، امامخمینی بارها از مکتب اقتصادی اسلام دفاع کرده است و بر این باور بود که اسلام ضمن پذیرش مالکیت، تفسیر ویژهای از آن ارائه کرده و حدود و شرایط خاصی برای آن تعیین کرده است که آن را از مالکیت در نظامهای اقتصادی دیگر متمایز میسازد. اگر به این حدود و شرایط عمل شود، جامعه مشکلات و نابرابریهای دنیای سرمایهداری امروز را نخواهد داشت و دولت نیز به بهانههای مختلف همانند نظام کمونیستی، هر گونه آزادی را از انسانها سلب نمیکند. به نظر ایشان هرچند اسلام مالکیت را قبول دارد، قوانینی در اسلام وجود دارد که مالکیت را تعدیل میکند و اگر به آنها عمل شود، تقریباً همه مردم در یک سطح قرار میگیرند و در این صورت میتوان زمینها و صنایع را به دست مردم سپرد و نیاز چندانی نیست دولت متصدی اقتصاد باشد. امامخمینی در کتاب تحریر الوسیله بر اختیارات ولی امر مسلمین درباره قلمرو مالکیت ازجمله مانند تثبیت قیمت، محدودکردن صنعت، تجارت و مانند آن از اموری که به مصلحت جامعه و نظام اجتماعی است، تصریح کرده است؛ در حالیکه دیگر فقها کمتر به این مسئله توجه میکردند. ایشان مالکیت اسلامی را مالکیتی متعادل و در چارچوب شرع میشمارد که منجر به اختلاف طبقاتی و چپاول ثروتهای ملی نمیشود و مالکیت خصوصی در اسلام علاوه بر محدودبودن به امور شرعی، از نظر کمّی نیز مشروط و محدود است؛ برهمین اساس در فرضی که فردی اموال مشروعی دارد، ولی به گونهای است که حاکم شرعی تشخیص میدهد آن اموال بر خلاف مصالح اسلام و مسلمانان است، میتواند مالکیت او را بر اموال محدود کند. (ببینید: مالکیت)
ضمان
امامخمینی افزون بر مطرحکردن ضمان در کتابهای فتوایی خود، در آثار استدلالی نیز به بررسی برخی از انواع ضمان پرداخته و بعدها به پرسشهای تازه دراینباره پاسخ گفته است. ضمان اگر ناشی از اثر کاری باشد که محقق شده و هیچگونه توافقی بر ضمان صورت نگرفته باشد، ضمان قهری نامیده میشود. در ضمان قهری به مسائل چندی پرداخته میشود؛ ازجمله: قاعده علی الید (ضمان ید)، ضمان حیلوله، قاعده اتلاف، ضمان غرور و ضمان در عقد فاسد و امامخمینی نیز نگاه اجتهادی خود را در هر یک از این مسائل مطرح کرده است. (ببینید: ضمان) از سوی دیگر، هرگاه در عقود معاوضی تلف یا اتلاف کالا موجب ضمان گردد و ضمان ضامن از همان مال تلفشده حساب شود، ضمان معاوضی خواهد بود؛ مانند ضمان بایع در تلف مبیع پیش از قبض. امامخمینی شهرت این ضمان را مؤید این دانسته که چنین ضمانی از حکم شارع مقدس نشئت گرفته است و مستند آن، روایت نبوی است که میگوید تلف مبیع، پیش از قبض آن، از مال فروشنده میباشد. روایات دیگری ـ نیز بر این امر دلالت دارد. چنانچه ضمان ناشی از عقد و قرارداد باشد، عقد ضمان گفته میشود. نتیجه این ضمان برائت ذمه بدهکار و اشتغال ذمه ضامن است. این انتقال بدهی از ذمهای به ذمه دیگری از نکات اختلافی میان شیعه و اهل سنت است. اهل سنت قائل به انتقال ذمه نیستند و معتقدند پس از ضمان، افزون بر بدهکار، ذمه ضامن نیز مشغول به بدهی میشود. برخی دیگر نیز متذکر شدهاند که بنای عُقلا در باب عقد ضمان، همان ضمیمهشدن ذمه به ذمه است؛ ولی همانگونه که امامخمینی نیز خاطرنشان ساخته، به موجب برخی روایات بحث انتقال بدهی از ذمه بدهکار به ذمه ضامن مطرح میشود. برخی فقهای شیعه نیز، به صحت ضمان به معنای ضمیمهکردن ذمه به ذمه نیز فتوا دادهاند. (ببینید: ضمان)
حق
امامخمینی حق را امری اعتباری دانسته و ضمن اشاره به تفاوت آن با حکم، حق را قابل اسقاط و قابل دفع با استفاده از شرط ضمن عقد برشمرده است. ایشان به صورت تفصیلی و بیشتر ناظر بر نقد و بررسی نظریه عالمان پیش از خود، به تحلیل حق پرداخته و مباحث آن را در سه حوزه ماهیت، اقسام و احکام قرار داده است؛ چنانکه در آثار فتوایی خود نیز مسائلی از حق را مطرح کرده است. از سوی دیگر، ایشان از چشمانداز سیاسی، اجتماعی و اخلاقی نیز به موضوع حقّ پرداخته است؛ برای مثال به حق کار، تحصیل، مالکیت، رایدادن، رایگرفتن، تعیین وکیل و انتخاب آن، حق آزادی عقیده و بیان، مطبوعات و انتخابات اشاره کرده که برخی از آنها حق اصطلاحی است. (ببینید: حق) امامخمینی برخی از حقوق را حقالله محض دانسته مانند حد زنا و لواط، برخی را حقالناس محض، مانند قصاص، و پارهای از آنها را مرکّب از حقالله و حقالناس شمرده است، مانند حد سرقت. حق افزون بر بحث انواع و اقسام، داری مباحث دیگری، مانند روششناسی، مبنای حق، ارکان حق، ایجاد حق، نقلپذیری حق، انتقالپذیری حق، اسقاطپذیری حق، اثبات حق و اجرای حق است و نظر فقهی امامخمینی در هر یک از این مباحث قابل پیگیری و بررسی است. (ببینید: حق)
حقوق معنوی
امامخمینی در کتاب تحریر الوسیله، ضمن بحث از مسائل مستحدثه، به بیان حکم شرعی حق انتفاع مادی مالکیت فکری پرداخته و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز به برخی سؤالها درباره آن پاسخ داده است. (ببینید: حقوق معنوی) درباره حکم شرعی حقوق معنوی میان فقیهان معاصر دو دیدگاه وجود دارد: امامخمینی در بیان حکم حق طبع و ثبت اختراعات و جلوگیری از تقلید و تکثیر آن، به عدم مشروعیت قائل است و تصریح میکند، نمیتوان مردم (خریداران کتاب) را از تسلط بر اموالشان بدون عقد و شرط باز داشت؛ بنابراین دیگران نیز حق چاپ و تقلید از آن را دارند. ایشان نه آنکه دلیلی بر مشروعیت حق مؤلف و حق اختراع نمییابد، بلکه به دلیلی بر عدم مشروعیت آن اشاره میکند. قاعده سلطنت به عنوان قاعده عقلایی، مورد پذیرش امامخمینی و دیگران است. ایشان حق اختراع را منافی با آزادی تجارت میداند و مخالفت با آزادی و اباحه تجارت را نیازمند دلیل خاص میشمارد و صرف منع عرف را کافی نمیبیند و اشاره کرده است که بدون عقد و شرط نمیتوان مانع چاپ و نشر دیگران شد؛ بنابراین در صورت وجود عقد شرعی و شرط در ضمن آن میان مؤلف یا ناشر و خریداران، مبنی بر عدم تکثیر و نشر آن بدون اجازه مؤلف، عمل به شرط لازم است. ایشان راه حل کلی را توجه به مصلحت حکومت اسلامی و لزوم مراعات قوانین و مقررات مصوب در این باره دیده است و بر این اساس با توجه به قانونیشدن رعایت حقوق معنوی، مراعات آن طبق فتوای ایشان که عمل به قانون را واجب میدانست لازم است. (ببینید: حقوق معنوی)
زمین
امامخمینی افزون بر بیان احکام زمین در کتاب ـ تحریر الوسیله در کتاب البیع انواع زمینها و احکام آنها ازجمله ملکیت، بیع و تصرف در آنها را به صورت گسترده و استدلالی بررسی کرده است. در بحثهای ایشان بهویژه در برخی سخنرانیها و نامهها توجه به هدف تکوینی آفرینش در بهرهبرداری عادلانه انسانها از زمین و نیز مسائل جدید در مالکیت زمین و دیگر منابع طبیعی و شرایط مربوط به آن امری متمایز است. (ببینید: زمین) امامخمینی در کتابهای فقهی خود، همسو با نظریه مشهور، فرد احیاکننده را مالک زمین میداند و روایاتی را که بر این مطلب دلالت میکنند، مطابق با ارتکاز و سیره قطعی عقلایی قلمداد میکند و برخی روایات را که ظهور در عدم ملک دارند، از نظر ضعف سند یا دلالت و اعراض مشهور، استنادناپذیر میداند. از نظر ایشان بر اساس حکم اولیه، مردم به تصرف در انفال مجازند و نیازی به اجازه حاکم نیست؛ ولی با برپایی حکومت و با توجه به نیازهای انسان امروزی، اختیار تصرف در زمینهای موات به دست حکومت و دولت اسلامی است. ایشان مسئله محیط زیست را به عنوان یکی از محدودیتها در تصرف منابع طبیعی مورد توجه قرار داده است. در همین راستا در پاسخ به نامهای تاکید کرده که حلالشمردن انفال برای شیعیان، نمیتواند مجوز آن باشد که یک نفر با استفاده از فناوری پیشرفته امروزی بتواند جنگلها را از میان ببرد و با نابودکردن محیط زیست، جان میلیونها انسان را به خطر بیندازد. امامخمینی تاکید میکند مالکیت شخصی اعماق و نیز فضای بالای زمین، به نیاز عرفی و عادی محدود است و وسایل و ماشینهای جدید که امکان استفاده بیشتر را فراهم میکنند، هیچ نقشی در تعیین مقدار نیاز عرفی ندارد؛ از اینرو ایشان دولت را مجاز دانسته است تا از تصرف بیش از حق عرفی افراد جلوگیری کند. ایشان معادن بزرگی را که به صورت روزمینی و در طول زمان پدید آمده و در محدوده املاک شخصی یافت میشوند، از انفال و متعلق به ملتهای حال و آینده و خارج از محدوده املاک شخصی میدانست. (ببینید: زمین و انفال)
ربا
امامخمینی ربا را یکی از بزرگترین گناهان کبیره شمرده و بعید نمیداند که حرمت آن از ضروریات دین باشد. ایشان با استناد به برخی آیات که رباخواری را در حکم جنگ با خدا شمرده و بسیاری از روایات که رباخواری را ازجمله بدترین و پلیدترین کسب شمرده؛ ربا را نوعی بیماری میداند که در صورت توسعه، بازارها بلکه کشور را به نابودی میکشاند؛ به همین جهت در قرآن و سنت با کمتر گناهی مانند گناه ربا برخوردی سخت و شدید شده است. (ببینید: ربا) امامخمینی زیاده را در ربای قرضی، اعم از مال و کار میداند؛ از اینرو اگر فرد کاری یا بهرهبردن از اموال وامگیرنده را در آن شرط کند، ربا خواهد بود. همچنین اگر خصوصیتی در بازپرداخت شرط شود، مانند اینکه درهمهای شکسته را وام دهد و شرط کند که در بازپرداخت، درهمها سالم باشد، ربا خواهد بود. به فتوای امامخمینی سپردههای بانکی اگر قرض باشد و نفعی در آن شرط نشود، اشکال ندارد و جایز است بانکها در سپرده تصرف کنند؛ ولی اگر سود در متن قرارداد گنجانده شود، هم قرارداد سود باطل و هم سود حرام است؛ البته اصل قرض صحیح و بانکها میتوانند در آنچه میگیرند تصرف کنند. امامخمینی سپردهگذاریهای مدتدار را که بر اساس عقد وکالت در اختیار بانک قرار داده میشود، پذیرفته است. (ببینید: بانک) فقها از دیرباز برای دوری از ربا، با استناد به برخی روایات راههایی را پیشنهاد کردهاند که به حیلههای فرار از ربا شهرت یافته و مورد پذیرش بسیاری از فقیهان میباشد. در مقابل، برخی دیگر از فقها حیلههای ربا را مطلقاً باطل میدانند. امامخمینی در آغاز، راههای فرار از ربا را پذیرفته بود؛ ولی بعدها با توجه به حکمت یا علت ربا و پیامدهای ناگوار آن برای اقتصاد جامعه، هر گونه معاملهای را که حیلهای برای فرار از ربا باشد در حکم ربا و باطل دانست و خلاصشدن از ربا را به هیچ وجه جایز ندانست. به باور امامخمینی، ادله تحریم ربا و قوت و شدت آن در آیات و روایات با راههای گریز سادهای که در بعضی احادیث آمده، سازگار نیست و به هیچ وجه حیلههای ربا را در مواردی که واقعاً ربا باشد، نمیتوان توجیه کرد. ایشان کمکردن وجه اجاره را به حساب پول قرض، ربا دانسته و معتقد است اگر این شرط، ضمن اجاره باشد و موجر آن را بگذارد، چه به عنوان ودیعه یا قرض یا غیر آن، اشکال ندارد. (ببینید: ربا)
احتکار
امامخمینی نخست در کتابهای نجاة العباد و تحریر الوسیله ضمن مسائل مکاسب محرمه، بهاختصار تعریف احتکار، حکم، شرایط و موارد آن و مجازات محتکر را ذکر کرده است. سپس در پایان کتاب البیع به صورت استدلالی به بررسی مسائل آن پرداخته است. (ببینید: احتکار) در میان فقها اجمالاً دو حکم کراهت و حرمت برای احتکار وجود دارد. امامخمینی که قائل به حرمت است، خاطرنشان کرده است که حکم پیامبر اکرم(ص) مبنی بر نهی از احتکار، حکم حکومتی و ویژه آن زمان و شرایط خاص نیست؛ بلکه حکم الهی و دایمی است و حتی اگر حکم حکومتی و سلطانی نیز بوده باشد، مخصوص آن زمان و شهر مدینه نبوده و در همه زمانها و مکانها نافذ است. ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی جنبه عمومی و حکومتی احتکار را انکار نکرده و بر آن صحه گذاشته است و برای حکومت، حق دخالت در حدود و ثغور آن را قائل شده است؛ چنانکه امامخمینی درباره محدوده اختیارات ولی فقیه تاکید میکند طبق برداشت محدود از حکومت اسلامی و اختیارات حاکم، باید ممنوعیت احتکار غیر از دو ـ سه مورد، قیمتگذاری و مانند آن، از چارچوب احکام اسلامی خارج باشد و حکومت حق دخالت در این امور را نداشته باشد و چنین حکومتی، پدیدهای بیمحتوا خواهد شد. از سوی دیگر، امامخمینی همانند سایر فقیهان معتقد است محتکر بر فروش کالا و عرضه آن به جامعه اجبار میشود و نارضایتی مالک مانع صحت خرید و فروش نیست. ایشان با این حال قیمتگذاری حکومتی را نمیپذیرد و مستند این حکم، روایتی از رسول خدا(ص) است که از قیمتگذاری ابا کرده و از آن بازداشته است. البته در صورت اجحاف محتکر در قیمتگذاری، امامخمینی قائل است نخست باید او را اجبار کرد قیمت را پایین آورد و اگر نکرد، حاکم بر کالای او قیمت متعارف یا هر آنچه مصلحت میداند، قرار میدهد. (ببینید: احتکار)
وقف
امامخمینی بر این باور است که وقف ایستاندن (ایقاف) و نگهداشتن مال در موقعیتی است که منافعش همیشه بر کسانی که مال برای آنها وقف شده است، ریزش داشته باشد و از آن بهرهمند گردند. ایشان در تحریر الوسیله مسائل مختلف وقف و احکام و شرایط آن را به صورت بابی مستقل آورده است و در کتاب البیع به طور گسترده به بررسی ماهیت وقف و فروش آن پرداخته است. همچنین در مجموعه استفتائات ایشان، پرسش و پاسخهای متعددی درباره مسائل روز وقف وجود دارد. (ببینید: وقف) امامخمینی مانند دیگر فقها برای تحقق وقف یا صحت آن شرایطی ذکر کرده است که مهمترین آنها عبارتاند از: خواندن صیغهای که دلالت بر مفهوم وقف داشته باشد، قصد قربت داشتن، دایمیبودن، قبول موقوفه از سوی کسانی که از وقف بهره میبرند، مشروطنبودن وقف به شرطی یا صفتی در آینده و اینکه عین مال را تنها برای خود یا خودش به انضمام دیگری وقف نکند. همچنین باید مال موقوفه در اختیار موقوفعلیهم قرار گیرد. ایشان ضمن همراهی با فقها درباره این شرایط، قصد قربت داشتن و لزوم قبول را نفی میکند. ایشان تخریب مسجد یا موقوفهای را که در مسیر خیابان قرار داشته باشد و حل معضل عبور و مرور و حفظ جان افراد، مشروط به تخریب آن باشد، مجاز دانسته است. (ببینید: وقف)
موسیقی و غنا
فقیهان شیعه بحث از غنا و موسیقی و احکام آن را بیشتر در خلال مباحث مربوط به احکام تجارت و مکاسب محرمه بیان کردهاند؛ زیرا برخی از طریق آوازخوانی و غنا کسب درآمد میکنند. گاه نیز در بحث شهادت آمده است. (ببینید: غنا و موسیقی) امامخمینی در منابع فتوایی خود احکام غنا را ذکر کرده و در کتاب المکاسب المحرمه با تفکیک میان بحث از ماهیت عرفی و اصطلاحی غنا و ملاکهای تحقق آن و بحث از موضوع حکم شرعی، بهتفصیل به تعریف غنا و تبیین موضوع حکم شرعی و احکام آن پرداخته است. ایشان پس از نقل حدود بیست تعریف لغوی و اصطلاحی و اشاره به تعریف مشهور در تبیین ماهیت غنا، آن را صوت رقیق و زیبای انسان دانسته است که به سبب تناسب آن، شانیت ایجاد طرب در افراد عادی و طبیعی را دارد؛ بنابراین صدای غیر رقیق، هرچند با تناسب مطربانه همراه باشد، غنا به شمار نمیآید. البته شانیت اطراب در تحقق غنا کافی است و لازم نیست صدا بالفعل مطرب باشد. ایشان در مقام فتوا نظر مشهور را ترجیح میدهد و در تحریر الوسیله، به دو قید ترجیع و طرب بسنده نمیکند و غنا را کشیدن صوت و نوعی ترجیع مطربانه میداند که مناسب مجلس لهو و محافل طرب و آلات لهو و ادوات موسیقی باشد. (ببینید: غنا) از سوی دیگر، امامخمینی تصریح کرده است که همه فقیهان اشتراک نظر دارند که غنا از مقوله صوت یا کیفیت صوت است؛ بنابراین فرقی ندارد که کلام حق باشد یا باطل، شعر باشد یا قرآن، حکمت باشد یا مرثیه یا چیز دیگر؛ از اینرو نوع کلام هیچ دخالتی در صدق غنا ندارد. ایشان ضمن اثبات حرمت ذاتی، انتساب انکار حرمت ذاتی را به برخی فقها صحیح نمیداند و معتقد است آنان صرفاً غنا را بر دو قسم غنای حق و باطل یا به تعبیر دیگر حرام و حلال تقسیم کردهاند که در این صورت مراد از غنای حلال و حق، غنایی است که دربردارنده اشعاری در یاد بهشت و دوزخ و تشویق به یادآوری آخرت باشد؛ اما غنای حرام و باطل آن غنایی است که در مجالس اهل لهو اجرا میشود. در این صورت خود غنا حرام است، نهتنها مقارنات آن. ایشان با استناد به اطلاق روایات، این تقسیم را رد میکند و انصراف این روایات به غنای متعارف در زمان بنیامیه و بنیعباس را مردود میشمارد. (ببینید: غنا) امامخمینی از پیشگامان نگاه نو به موسیقی و نظریهپردازی جدید در این زمینه است. در دیدگاه سنتی، موسیقی تقریباً به طور مطلق حرام دانسته میشد. ظاهر سخن ایشان در کتاب تحریر الوسیله که پیش از انقلاب نوشته شده، مطابق دیدگاه سایر فقیهان است و از ابزارهای موسیقی چون نی، بربط و مانند آن به عنوان آلات لهو یاد کرده، آنها را یکی از مصادیق ابزارهای حرام، یعنی ابزارهایی که صرفاً منافع حرام دارند، دانسته است. از اینرو ایشان خرید و فروش، اجاره و ساخت این قبیل ابزار را حرام و شکستن آن را واجب میشمرد. با این همه امامخمینی در زمانهای بعد، موسیقی مطرب را حرام و غیر مطرب را حلال شمرده است و مقصود از «مطرب» بودن مناسبت آن با مجلس لهو و لعب است و تشخیص این دو نوع موسیقی را بر عهده عرف دانسته، بر این باور است موسیقی مشکوک، یعنی موسیقیای که عرف نتواند تشخیص دهد مطرب است یا غیر مطرب، از نظر شرعی اشکال ندارد. (ببینید: غنا و موسیقی)
نقاشی و مجسمهسازی
از ظاهر کلام برخی از فقها بر میآید که تصویرگری به صورت مطلق حرام است؛ به گونهای که تصاویر موجودات فاقد روح را نیز دربر میگیرد ولی به تصریح جمعی دیگر، حرمت تصویرگری به جانداران اختصاص دارد؛ خواه به صورت مجسمه باشد یا به صورت نقاشی و حکاکی و مانند آن؛ با این همه، به بیشتر فقها نسبت دادهاند که نقاشی از جانداران را جایز دانستهاند. امامخمینی نیز با این نظریه موافق است. ایشان با در نظر گرفتن شرایط زمانی صدور نهی، نتیجه میگیرد پارهای از روایات که دربرگیرنده تهدیدهای شدید تصویرگری و کفرآمیز دانستن آن میباشند، مربوط به جریان بتپرستی هستند و شایستگی اثبات تحریم حتی در مورد مجسمهسازی را ندارند. روایات دیگری که به جریان بتپرستی مربوط نیستند نیز نمیتوانند حرمت نقاشی را ثابت کنند و تنها بر تحریم ساخت مجسمه دلالت میکنند. علت این حکم، آن است که بیشتر روایات مورد اشاره، دارای دو واژه تصویر و تمثیل هستند و این دو واژه بر اشیای دارای حجم صدق میکنند، نه بر نقاشی. (ببینید: نقاشی) درباره مجسمهسازی روایاتی وجود دارد که با شدت از آن بازداشته است و بر همین اساس امامخمینی در کتاب المکاسب المحرمه و نیز استفتائات، به حرمت ساختن مجسمه جانداران نظر داده است. با این حال ایشان خاطرنشان کرده است که تناسبی میان عقوبتهای سنگینی که در این روایات درباره مجسمهسازی وارد شده است و صرف ساخت مجسمه وجود ندارد. ایشان این احتمال را قوی میداند که این عقوبتها مربوط به ساخت مجسمه برای پرستش و عبادت است که اسلام به شدت با آن مخالفت داشت و یکی از مهمترین جلوههای اولیه اسلام، مبارزه با بتپرستی در شبه جزیره عربستان، بهویژه در شهر مکه بود که موضوع آیات پرشمار قرآن کریم است. با همین نگاه است که امامخمینی در نامهای به محمدعلی انصاری، همچنان به مفتوحبودن باب اجتهاد در موضوعات هنری چون عکاسی، نقاشی، مجسمهسازی، موسیقی و مانند آنها، نظیر دیگر مسائل اجتماعی تاکید ورزیده است و آن را در شمار مسائل اجتهادی قابل بازنگری اجتهادی دیده است. (ببینید: مجسمه)
شطرنج و قمار
امامخمینی مسائل مربوط به شطرنج را در کتاب فقه استدلالی مکاسب محرمه، در بحث قمار و ابزار آن بهتفصیل مطرح کرده است. ایشان همانند مشهور فقیهان شیعه، با توجه به اطلاق روایات، بازی با شطرنج را حتی بدون شرطبندی حرام دانسته است؛ اگرچه بر خلاف نظر برخی از فقها در نگاهی کلی معتقد است عنوان «قمار»، از نظر عرف بر بازی با ابزار قمار به همراه شرطبندی گفته میشود و بر بازی بدون شرطبندی، صدق نمیکند. از ظاهر سخن امامخمینی در ذیل بحث از روایات برمیآید که حکم حرمت به خود شطرنج تعلق نگرفته است، بلکه حکم دایر مدار عنوان ابزار قماربودن است. بر همین اساس ایشان در سال ۱۳۶۷ خاطرنشان کرد چنانچه از نظر عرف احراز شود که شطرنج دیگر از ابزارهای قمار نیست، بلکه تنها وسیلهای برای ورزش ذهن است، بازی با آن بدون شرطبندی همانند سایر بازیها حلال است. از اینرو این فتوای امامخمینی که بازتاب گستردهای در محافل علمی و مذهبی داشت، با مبنای ایشان در کتاب مکاسب و مبنای سایر فقیهان پیش از ایشان که بازی بدون شرطبندی با شطرنج را حرام دانستهاند، منافات ندارد. (ببینید: شطرنج) از سوی دیگر، امامخمینی قمار را از گناهان کبیره میداند و برای اثبات آن به ظاهر آیه مَیسر و ذیل آن استناد میکند که خداوند آن را گناهی بزرگ شمرده است. با توجه به معیارهای کلی درباره ماهیت قمار، میان فقها درباره چهار صورت سخن گفته شده است:
- بازی با ابزار قمار با برد و باخت مال؛
- بازی بدون برد و باخت مال؛
- بازی با غیر این ابزار با برد و باخت مال؛
- بازی با غیر این ابزار بدون برد و باخت.
فقها اموالی را که از راه قمار به دست میآید، حرام و آن را همانند مالی میدانند که از راه معاملات باطل به دست آید که باید عین آن یا مثل و قیمت آن در صورت تلف، به مالک بازگردد. امامخمینی اساساً تصرف در چنین مالی را به عنوان قمار، حرام بلکه از گناهان کبیره دانسته است. (ببینید: قمار)
تجسس
امامخمینی تجسس در امور شخصی دیگران را حرام شمرده و کشف سرّ مؤمن را جایز ندانسته است؛ از اینرو تجسس که لازمه آن کشف سرّ مومن است، حرام است. با این حال، در برخی موارد، تجسس دارای مصلحت و غرض صحیح است؛ مانند تجسس در امر ازدواج، عدالت شاهد، تربیت فرزندان و انتخاب محل زندگی و بیشتر این موارد داخل در عنوان خیرخواهی در حق کسی که مشورت میخواهد است. (ببینید: تجسس) امامخمینی در فرمان هشتمادهای خود، ازجمله بر منع ورود بدون اجازه به محل کار شخصی و منازل افراد برای جلب یا به نام کشف جرم و ارتکاب گناه، منع شنود تلفنها و نصب دستگاه شنود برای کشف گناه و جرم، هرچند بزرگ باشد، و منع از تجسس درباره گناهان دیگران و دنبالکردن اسرار مردم و ـ فاشساختن اسرار آنان تاکید کرده و مواردی را نیز استثنا کرده است. (ببینید: فرمان هشتمادهای) خبرگیری و تجسس در پیمانها و قراردادهای جنگی، تجاری، سیاسی و آمار و ارقام مربوط به تجهیزات و تاسیسات نظامی در راستای جلب رضایت دشمن که جاسوسی به شمار آمده حرام است و کیفر دارد. امامخمینی جاسوس را چه مسلمان باشد و چه کافر ذمی، مستحق مجازات میداند. (ببینید: جاسوسی) از آن سو، نظارت بر دستگاههای دولتی از حیاتیترین ارکان یک نظام سالم و کارآمد است و ابزاری مهم برای مهار قدرت و شیوهای موفق در مدیریت سیاسی به شمار میآید (ببینید: نظارت) و در منابع دینی بر اینگونه تجسس تاکید شده است. امامخمینی نیز نظارت را بسیار مهم و از راهکارهای اساسی برای کنترل قدرت میداند که همگان باید به این فریضه عمل کنند و بیتوجهی به آن موجب تباهی و فساد است. (ببینید: تجسس)
زن و خانواده
یکی از محورهای مهم در ابواب مختلف فقه موضوع